زندگينامه ندا < قسمت دوازدهم >
قاسم که رفت ، نشستم روي سکوي کنار در ورودي سونا ، نيم ساعتي ميشد که سکس شايسته و مرتضي شروع شده بود ، صداي آخ و اوخ شايسته و برخورد بدنهاشون به هم ميومد ، خيلي هوس سکس کرده بودم ، حولم رو آويزون کردم و در رو باز کردم و رفتم داخل
شايسته ايستاده شده و خم شده بود و آرنجهاش روي رونش بود و مرتضي هم دو طرف کمرش رو گرفته بود و تو کونش تلمبه ميزد
- شايسته جون ! چيکار ميکنين ؟ چرا اينقدر طول کشيد ؟
با اهن و اوهون جواب داد :
- چي بگم ندا جون ، به اين حضرت آقا بگو
بعد با اشاره بهم فهموند که برم نزديکتر و در گوشم گفت :
- سه بار شيره جونش رو کشيدم ، حالا حالا آبش نمياد
- آقا مرتضي ! بيايين بريم بيرون اينجا هواي کافي نداره ، يه چيزي هم بخورين تا سرحال بيايين
- فکر خوبيه ، بريم شايسته جان ؟
- بريم عزيزم
کيرشو از تو کون شايسته کشيد بيرون و يه نفس عميق کشيد شايسته کيرشو گرفت دستش و هر سه ، لخت مادرزاد رفتيم بيرون و سر ميز ، مرتضي وسط و ما دو طرفش نشستيم ، مرتضي کير خوبي داشت و هنوز راست بود ، رفتم سراغ آيفون و گفتم
- مش قاسم ! از اون کنياک فرانسويها يه شيشه بيار بالا ، درضمن خودت هم با همون لباسهايي که موقع مهموني مامان اينا ميپوشيدي بيا
چند دقيقه بعد قاسم اومد و يه شيشه کنياک درجه يک دستش بود ، يه پاپيون قرمز زده بود و يه شورت پادار طوسي جذب پوشيده بود ، کير نيمه خوابيدش به يه طرف افتاده بود و سر کيرش از روي شورت کاملا مشخص بود ، با اومدنش شايسته يه سوتي کشيد ، قاسم مشغول پر کردن ليوانها شد
- چي شد شايسته جون ؟
- آه ندا ! ياد قديما افتادم ، مهمونياي مادرت ، عجب دوراني بود ، يادش بخير
- شما هميشه تو مهمونيا بودي ؟
- آره بيشتر وقتا بودم
- راجع به چي حرف ميزنين
- مرتضي جان ! وقتي مامان ندا ايران بود حداقل هفته اي يه بار مهموني ميگرفت ، چه عيش و نوش و عشرتي بود ، خيلي عالي بود ، مش قاسم هميشه اينجوري لباس ميپوشيد ؛ يادته مش قاسم ؟
- بله خانوم
- شايسته جون تعريف کن يه کم
- چي بگم عزيزم ، مامانت هميشه ستاره تو مجالس ميدرخشيد ، خوشگل و خوش هيکل و سکسي مثل خودت که الان مثل ستاره ميدرخشي
- چي شايسته جان ؟ سکسي ؟ يعني شما تو اون مجالس لباس سکسي ميپوشيدن و مش قاسم هم اينجوري مشغول سرويس دادن به شما ها بود
- آره مرتضي جان توي اون مهمونيا محدوديتي وجود نداشت
- يعني چي محدوديتي وجود نداشت ؟
- يعني مثل الان
- آها ، حالا فهميدم ، پس حسابی لذت میبردین
هر سه مست مست بوديم ، شايسته در حالي که کش شورت قاسم رو گرفته بود و به سمت خودش ميکشيد گفت :
- مش قاسم ! هنوز هم همونجوري خوب ميکني؟ در بيار بينم کيرت به خوبي جوونيات هست يا نه
و از روی شورت و آرووم شروع کرد به نوازش کیر قاسم و بعد شورت قاسم رو کشيد پايين ، کير تيره و سنگين و گوشتي و نيمه راست قاسم افتاد بيرون ، اون شب کيرشو خوب نديده بودم ، واقعا کير خوب و کلفتي داشت ، شايسته با يه دستش کير قاسم رو از زير گرفته بود و با دست ديگش از رو ميماليدش و گفت :
- به به بهتر از قبل هم شده
سر کیر قاسم رو آروم بوسید و يه ليس ممتدي به سر و تنه کيرش زد و ادامه داد
- ببين مرتضي ، چه کير عظيمي داره
با ساک زدن شايسته ، کير قاسم يواش يواش داشت راست ميشد و بزرگيش رو به رخ همه ميکشيد
مرتضي که ديد شايسته با مش قاسم مشغول شده ، اومد سراغ من و خودشو چسبوند به من و من دستم رو گذاشتم روي رون مرتضي ، نزديک کيرش ، کيرش تقريبا خوابيده بود ؛ مهدی و ذبیح از تراس مشغول تماشای ما بودن و با اشاره من مهدی اومد و سر میز نشست اونور من و مشغول پذیرایی از خودش شد ، همه نگاهش به بدن من ، مخصوصا سینه ها و وسط پاهام بود
- ببین مهدی جان ! مامانت چقدر خوب ساک میزنه ، اگه دوست داری تو هم لباسات رو در بیار و راحت باش
- آره ، ساکر خوبیه ، باشه الان در میارم
ذبیح رو اشاره کردم که بیاد پیشم ،در حالی که دستم رو سینه ام بود و با نوکش بازی میکردم ، دولا شد و سرش رو آورد نزدیک دهنم
- برو مامانت رو صدا کن بیاد یه کم اینجاها رو مرتب کنه و خودت برو ببین شایسته جان کاری باهات نداره ؟
ذبیح بعد از صدا کردن اقدس رفت پیش شایسته و بعد از درآوردن شلوارش ، شایسته مشغول ساک زدن کیر پدر و پسر شده بود ، مهدی لخت شده بود و محو تماشای ما ها بود و با یه دستش کیرش رو مالش میداد و اون یکی دستش روی رون من بود و آروم میمالید و حس میکردم داره یواش یواش میاره بالاتر ، به آروومی گفتم بهش :
- بدون اجازه دستت رو بالاتر نیاری ها ، فهمیدی ؟
دست مرتضی روی کسم بود و داشت میمالید و گفت :
- سرکار خانوم ، اجازه میفرمایید ؟
- خواهش میکنم
یه کم صندلیم رو چرخوند و پشت به مهدی شدم و پاهامو از هم باز کرد ، بالاجبار دست مهدی از روی پای من جدا شد و زانو زد جلوی پام و سرش رو برد وسط پاهام و خیلی آهسته و پیوسته مشغول لیسیدن کسم شد ، خیلی خوب لیس میزد و هر از گاهی زبونشو میکرد داخل
از شدت لذت باسنم رو داده بودم بالا و اون دستش رو گذاشته بود زیر باسن من و خیلی نرم با انگشت وسطش با سوراخ کونم بازی میکرد ؛ شایسته به قاسم گفت :
- مش قاسم بشین رو صندلی تا منم بشینم رو کیرت
با یه دستش کیر قاسم رو گرفت و با دست دیگش یه طرف باسنش رو گرفت و پشت به قاسم نشست روش ، از حرکاتش معلوم بود که میخاد بکنه تو کونش ولی نمیرفت ، به مهدی اشاره کردم بره کمک مامانش و اونم رفت و با گرفتن اونور باسن مامانش ، میخواست کمک کنه که کیر قاسم بره تو کون مامانش
- مهدی یه کم خیس کن سوراخ کونمو
مهدی با آب دهن سوراخ کون مامانش رو خیس کرد و دوباره میخواست کمک کنه به مامانش و شایسته با یه کم چپ و راست شدن و یه جیغ کوتاه کاملا نشست رو کیر قاسم ، بی حرکت بود و مشغول ساک زدن کیر ذبیح شد ، ذبیح گردن مهدی رو گرفت و نشوندش رو زمین مقابل پاهای شایسته و گفت :
- همینجا باش و مامن جندتو تماشا کن
مرتضی با کس و کون من مشغول بود و خیلی خوب لیس میزد
- آقا مرتضی نمیخواهین برین کارتونو با شایسه جان تموم کنین؟
و با گفتن این حرف خودمو ازش جدا کردم
- فعلا که اشغاله
به درخواست شایسته ، قاسم کف زمین دراز کشیده بود و شایسته نشسته بود روی کیرش ، دو تا زانوهاش دو طرف شکم قاسم بود و دو دستش روی شونه های قاسم و به شدت تلمبه میزد و ذبیح هم سعی میکرد کیرش از دهن شایسته بیرون نیاد، مرتضی رفت و با یه فشار شایسته رو هل داد پایین تا سوراخ کونش نمایان بشه ، کیر ذبیح از دهن شایسته افتاد بیرون ،
سینه های درشت و سفید و قشنگ شایسته روی سینه های پر موی قاسم بود و زیباییش رو دو چندان میکرد مرتضی سعی کرد کیرش رو بکنه توی کون شایسته ، ولی خشک بود و از مهدی خواست که سوراخ کون مامانش رو خیس کنه و وقتی مهدی اینکار رو کرد ، خیلی آسون کیرشو کرد تو کون شایسته و هماهنگ با قاسم مشغول کردن شایسته شدن ، من تنها بودم و التماس رو تو چشمای مهدی می دیدم ، با انگشت اشارم بهش فهموندم که بیاد پیش من و روی زمین دراز بکشه
رو به مرتضی و قاسم که در حال گاییدن شایسته بودن ، دو تا پام رو گذاشتم دو طرف سرمهدی و آروم نشستم رو صورتش و جوری خودم رو تنظیم کردم که سوراخ کونم رو دهنش باشه و کسم رو دماغش با دو انگشتم کسم رو باز کردم که دماغش بره داخل کسم ، بیرحمانه نشسته بودم رو صورتش و نمیتونست نفس بکشه و من هر بیست سی ثانیه یه بار بلند میشدم تا نفسی تازه کنه و دو باره مینشستم ، ذبیح رو صدا کردم و اومد پیشم
- اون شب خیلی خوب لیسم زدی و نتونستی کیرتو بکنی تو دهنم ، نه ؟
با خجالت گفت :
- ببخشید خانم دست خودم نبود
- اشکالی نداره ، حالا امتحان کن
دودستی سرم رو گرفت و کیرش کرد تو دهنم و من مشغول ساک زدن کیرش شدم ، مهدی رو فراموش کرده بودم که نشسته بودم رو صورتش و با دست و پا زدنش میفهمیدم نفس کم آورده و خودم رو جابجا میکردم ، اقدس اومده بود و مشغول مرتب کردن میز بود ، کیر پسرش رو از دهنم درآوردم و گفتم :
- اقدس ! ببین اگه مشروب تموم شده ، یکی دیگه بیار
مرتضی و شوهرش به سختی مشغول کردن شایسته بودن ، نشستم بالای سینه مهدی و دو ستم رو گذاشتم روی رونهای مهدی و ستون کردم و به ذبیح اشاره کردم که کیرشو بکنه تو کسم و اونم با بالا دادن پاهام مشغول کردن من شد ، باسن ذبیح رو صورت مهدی رفت و آمد میکرد ، اقدس با یه شیشه کونیاک دیگه اومد و گذاشت رو میز و گفت :
- خانم امری ندارین ؟
- نه اقدس ، میخای تو هم بیا پیش ما
- نه خانوم ، شما راحت باشن ، اگه کاری داشتین بفرمایید
آب ذبیح زودتر از بقیه اومد و ریخت روی کس من و صورت مهدی و من هم همونجوری نشستم و مشغول تماشای سکس شایسته و مرتضی و قاسم شدم بعد از چند دقیقه هم آب قاسم و بعد مرتضی توی کون و کس شایسته اومد و شایسته اومد و رو صورت مهدی ایستاد و با یه فشاری که به خودش داد آب کیر مرتضی و قاسم رو از کون و کسش خارج کرد و ریخت رو صورت مهدی ، مهدی هم با جق زدن ارضا شد
بعد از یه دوش مختصر ، من و شایسته و مهدی و مرتضی رو تختهای چوبی کنار استخر یه کم استراحت کردیم و ذبیح و قاسم هم به دستور من رفتن که بساط کباب و شام رو فراهم کنن
- ندا جون دستت درد نکنه خیلی خوش گذشت
- خواهش میکنم عزیزم ، تو همیشه اینقدر شهوتت زیاده
- آره ندا جان ، سیر نمیشم از دادن ، تا صبح هم مرتضی یکی دو بار دیگه میکنه منو
بعد از خوردن شام همگی خداحافظی کردن و رفتن و من هم خیلی خسته بودم ، بعد از بدرقه کردن اونا رفتم که بخوابم . . . .