انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 33 از 94:  « پیشین  1  ...  32  33  34  ...  93  94  پسین »

Khwaju Kermani | خواجوی كرمانی


مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۱۹

کی طرف گلستان چو سر کوی تو باشد
یا سرو روان چون قد دلجوی تو باشد

مانند کمان شد قد چون تیر خدنگم
لیکن نه کمانی که ببازوی تو باشد

در تاب مرو گر دل گمگشتهٔ ما را
گویند که در حلقهٔ گیسوی تو باشد

بیروی تو از هر دو جهان روی بتابم
کز هر دو جهان قبلهٔ من روی تو باشد

در دیده کشم خاک کف پای کسی را
کو خاک کف پای سرکوی تو باشد

گر روی سوی کعبه کنم یا بخرابات
از هر دو طرف میل دلم سوی تو باشد

صیاد من آنست که نخجیر تو گردد
سلطان من آنست که هندوی تو باشد

هر کس که بابروی دوتای تو دهد دل
پیوسته دلش چون خم ابروی تو باشد

وانکس که چو خواجو بخرد موی شکافد
سودا زدهٔ سلسلهٔ موی تو باشد
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۲۰

ز حال بی‌خبرانت خبر نمی‌باشد
بکوی خسته دلانت گذر نمی‌باشد

ز اشک و چهره مرا سیم و زر شود حاصل
ولیک چشم تو بر سیم و زر نمی‌باشد

سری بکلبهٔ احزان ما فرود آور
گرت ز نالهٔ ما دردسر نمی‌باشد

دو هفته هست که رفتی ولی بنامیزد
مه دو هفته ازین خوبتر نمی‌باشد

نه ز آب و خاک مجسم که روح پاکی از آنکه
بدین لطافت و خوبی بشر نمی‌باشد

بشب رسید مرا روز عمر بیتو ولیک
شب فراق تو گوئی سحر نمی‌باشد

توام جگر مخور ارزانکه من خورم شاید
که قوت خسته دلان جز جگر نمی‌باشد

بحسن خویش ترا چون نظر بود چه عجب
گرت بجانب خواجو نظر نمی‌باشد
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۲۱

تا چین آن دو زلف سمن‌سا پدید شد
در چین هزار حلقهٔ سودا پدید شد

دیشب نگار مهوش خورشید روی من
بگشود برقع از رخ و غوغا پدید شد

زلفت چو مار خم زد و عقرب طلوع کرد
روی چو مه نمود و ثریا پدید شد

اشکم ز دیده قصهٔ طوفان سوال کرد
چشمم جواب داد که از ما پدید شد

هست آن شرار سینهٔ فرهاد کوهکن
آن آتشی که از دل خارا پدید شد

آدم هنوز خاک وجودش غبار بود
کو را هوای جنت اعلی پدید شد

از آفتاب طلعت یوسف ظهور یافت
نوری که در درون زلیخا پدید شد

گلگون آب دیده چو از چشم ما بجست
مانند باد برسر صحرا پدید شد

از دود آه ماست که ابرآشکار گشت
و زسیل اشک ماست که دریا پدید شد

جانم شکنج زلف ترا عقد می‌شمرد
ناگه دل شکسته‌ام آنجا پدید شد

خواجو اگر چه شعر تو جز عین سحر نیست
بگذر ز سحر چون ید بیضا پدید شد
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۲۲

مرا ای بخت یاری کن چو یار از دست بیرون شد
بده صبری درین کارم که کار از دست بیرون شد

نگارین دست من بگرفت و از دست نگارینش
دلم خون گشت و زین دستم نگار از دست بیرون شد

شکنج افعی زلفش که با من مهره می‌بازد
بریزم مهره مهر ار چه ما را ز دست بیرون شد

من آنگه بختیار آیم که یارم بختیار آید
ولی از بخت یاری کو چو یار از دست بیرون شد

صبا گو باد می پیما و سوسن گو زبان می‌کش
که بلبل را ز عشق گل قرار از دست بیرون شد

مگر مرغ سحر خوانرا هم آوازی بدست آید
که چون بادش بصد دستان بهار از دست بیرون شد

می اکنون در قدح ریزم که خواجو می پرست آمد
گل این ساعت بدست آرم که خار از دست بیرون شد
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۲۳

دامن گل نبرد هر که ز خار اندیشد
مهره حاصل نکند هر که ز مار اندیشد

در نیارد بکف آنکس که ز دریا ترسد
نخورد باده هرآنکو ز خمار اندیشد

هر کرا نقش نگارنده مصور گردد
نقش دیوار بود کو ز نگار اندیشد

تو چه یاری که نداری غم و اندیشهٔ یار
یاری آنست که یار از غم یار اندیشد

در چنین وقت که از دست برون شد کارم
من بیچاره که ام چارهٔ کار اندیشد

هر که سر در عقب یار سفرکرده نهاد
این خیالست که دیگر ز دیار اندیشد

در چنین بادیه کاندیشهٔ سرنتوان کرد
بار خاطر طلبد هر که ز بار اندیشد

آنکه شد بیخبر از زمزمهٔ نغمهٔ زیر
تو مپندار که از نالهٔ زار اندیشد

گرتو صد سال کنی ناله و زاری خواجو
گل صد برگ کی از بانگ هزار اندیشد
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۲۴

هر که او را قدمی هست ز سر نندیشد
وانکه او را گهری هست ز زر نندیشد

عجب از لاله دلسوخته کو در دم صبح
از خروشیدن مرغان سحر نندیشد

آنکه کام دل او ریختن خون منست
از دل ریش من خسته جگر نندیشد

هر که خاطر بکسی داد چه بیمش ز خطر
کانکه رفت از پی خاطر ز خطر نندیشد

پیش شمع رخ زیبای تو گر جان بدهم
نبود عیب که پروانه ز پر نندیشد

خستهٔ ضرب تو از تیغ و سنان غم نخورد
کشتهٔ عشق تو از تیر و تبر نندیشد

سر اگر در سر کار تو کنم دوری نیست
کانکه در دست تو افتاد ز سر نندیشد

نکنم یاد شب هجر تو در روز وصال
کانکه شد ساکن جنت ز سقر نندیشد

مکن اندیشه که خواجو نکند یاد لبت
کاین خیالیست که طوطی ز شکر نندیشد
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۲۶

گر دلم روز وداع از پی محمل می‌شد
تو مپندار که آن دلبرم از دل می‌شد

هیچ منزل نشود قافله از آب جدا
زانکه پیش از همه سیلاب بمنزل می‌شد

گفتم از محمل آن جان جهان برگردم
پایم از خون دل سوخته در گل می‌شد

راستی هر که در آن سرو خرامان می‌دید
همچو من فتنه بر آن شکل و شمائل می‌شد

ساربان خیمه برون می‌زد و اینم عجبست
که قیامت نشد آنروز که محمل می‌شد

قاتلم می‌شد و چون خون ز جراحت می‌رفت
جان من نعره زنان از پی قاتل می‌شد

همچو بید از غم هجران دل من می‌لرزید
کان سهی سرو خرامان متمایل می‌شد

پند عاقل نکند سود که در بند فراق
دل دیوانه ندیدیم که عاقل می‌شد

بگذر از خویش که بی قطع مسالک خواجو
هیچ سالک نشنیدیم که واصل می‌شد
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۲۷

ایکه از شرمت خوی از رخسارهٔ خور می‌چکد
چون سخن می‌گوئی از لعل تو گوهر می‌چکد

زان لب شیرین چو می‌آرم حدیثی در قلم
از نی کلکم نظر کن کاب شکر می‌چکد

دامن گردون پر از خون جگر بینم بصبح
بسکه در مهر تو اشک از چشم اختر می‌چکد

چون عقیق گوهر افشان تو می‌آرم بیاد
در دمم سیم مذاب از دیده بر زر می‌چکد

بسکه می‌ریزد ز چشمم اشک میگون شمع‌وار
ز آتش دل خون لعل از چشم ساغر می‌چکد

عاقبت سیلابم از سر بگذرد چون دمبدم
راه می‌گیرم برآب چشم و دیگر می‌چکد

آستین بردیده می‌بندم ولی در دامنم
خون دل چندانکه می‌بینم فزونتر می‌چکد

خامه چون احوال دردم بر زبان می‌آورد
اشک خونینش روان بر روی دفتر می‌چکد

تشنه می‌میرم چو خواجو برلب دریا و لیک
برلب خشکم سرشک از دیدهٔ تر می‌چکد
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۲۸

یارش نتوان گفت که از یار بنالد
واندل نبود کز غم دلدار بنالد

گر بند نهد دشمن و گر پند دهد دوست
مشتاق گل آن نیست که از خار بنالد

چون یار بدست آیدت از غیر چه نالی
کان یار نباشد که ز اغیار بنالد

هر سوخته دلرا که زند لاف انا الحق
نبود سر یار ار ز سر دار بنالد

در وصل حرم کی رسد آنکو ز حرامی
در بادیه و وادی خونخوار بنالد

عیبی نبود گر ز جفای تو بنالم
بیمار هر آئینه ز تیمار بنالد

بر گریهٔ من ساغر می گرم بگرید
وز زاری من چنگ سحر زار بنالد

دل در سر زلفت بفغان آمد و رنجور
دوری نبود گر بشب تار بنالد

خواجو چو درین کار نداری سر انکار
آنرا مکن اقرار کز انکار بنالد
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۲۵

اسیر قید محبت ز جان نیندیشد
قتیل ضربت عشق از سنان نیندیشد

غریق بحر مودت ز سیل نگریزد
حریق آتش مهر از دخان نیندیشد

شکار دانهٔ هستی ز دام سر نکشد
مقیم خانهٔ رندی ز خان نیندیشد

ز های و هوی رقیبان چه غم که شبرو عشق
ز های و هوی سگ پاسبان نیندیشد

گرم تو صید شوی گو حسود جان میده
که گرگ چو بره برد از شبان نیندیشد

چو گل نقاب برافکند بلبل سحری
فغان برآرد و از باغبان نیندیشد

ز نوک ناوک چشمت چه غم که در صف عشق
کسی سپه شکند کو ز جان نیندیشد

ترا که غارت دل می‌کنی چه غم ز کسی
که هر که ره زند از کاروان نیندیشد

کرا به جان جهان دسترس بود هیهات
مگر کسی که ز جان و جهان نیندیشد

نسیم باد صبا چون بگل در آویزد
ز شور بلبل فریاد خوان نیندیشد

چه سست مهر طبیبی که درد خواجو را
دوا تواند و زان ناتوان نیندیشد
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
صفحه  صفحه 33 از 94:  « پیشین  1  ...  32  33  34  ...  93  94  پسین » 
شعر و ادبیات

Khwaju Kermani | خواجوی كرمانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA