انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 618 از 718:  « پیشین  1  ...  617  618  619  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۲۶۱

دیده زان حسن به سامان چه تواند بردن؟
مور از خوان سلیمان چه تواند بردن؟

محو روی تو نگردد دل حیران، چه کند؟
شبنم از مهر درخشان چه تواند بردن؟

لطف گلهای چمن قسمت بینایان است
بی بصیرت ز گلستان چه تواند بردن

عالم خشک چه دارد که ستانند ازو؟
نقش از آیینه عریان چه تواند بردن؟

فیض دریای ازل در خور استعدادست
ابر تصویر ز عمان چه تواند بردن؟

بند توست آنچه تصرف کنی از عالم خاک
دزد پیداست ز زندان چه تواند بردن

ما چه داریم که اندیشه ز تاراج کنیم؟
سیل از خانه ویران چه تواند بردن؟

بوسه بیجا کمری بسته به تاراج لبش
حرص مور از شکرستان چه تواند بردن؟

از تماشای تو خورشید دل پر خون برد
لاله از کوه بدخشان چه تواند بردن؟

دل صائب چه تمتع برد از عالم پوچ؟
برق با خود ز نیستان چه تواند بردن؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۲۶۲

در دل سخت تو نتوان به سخن جا کردن
نتوان غنچه پیکان به نفس وا کردن

پرده چهره مقصود سیه کاری توست
سعی کن سعی در آیینه مصفا کردن

غوطه در خار دهد دیده کوته بین را
گل بی خار ازن باغ تمنا کردن

روی چون سرو سوی عالم بالا آور
تا میسر شودت مصرعی انشا کردن

هر که از حرف جهان روزه مریم گیرد
می تواند به نفس کار مسیحا کردن

سر مکش از خط تسلیم درین بحر که موج
بوسه زد بر لب ساحل ز کمر وا کردن

هر که دولت پی دنیا طلبد چون طفلی است
که بلندی طلبد بهر تماشا کردن

برق ازان شوختر افتاده که پنهان گردد
اختیاری نبود عشق هویدا کردن

عجز گستاخ کند خصم زبون را صائب
نتوان با فلک سفله مدارا کردن
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۲۶۳

نیست مقدور علاج غم دنیا کردن
گره از جبهه به ناخن نتوان وا کردن

از ولی نعمت عقبی نتوان رو گرداند
از بصیرت نبود پشت به دنیا کردن

می شود بسته در فیض ز واکردن لب
درد خود عرض نباید به مسیحا کردن

آنقدر از دل صد پاره نمانده است بجا
که به احباب توان رقعه ای انشا کردن

پیش دریای گهرخیز به هر قطره گدا
لب به دریوزه نباید چو صدف وا کردن

عنقریب است که هم پله قارون شده است
خواجه از تکیه به جمعیت دنیا کردن

خامه بیهوده دهد نبض به دستی هر دم
نشود درد سخن به، به مداوا کردن

نیست ممکن به فسون بدگهران نیک شوند
که گره از دم عقرب نتوان وا کردن

زن چه باشد که ازو مرد به فریاد آید؟
شاهد عجز بود شکوه ز دنیا کردن

نور خورشید دهد دیده دل را صائب
گریه چون شمع نهان در دل شبها کردن
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۲۶۴

باده با حوصله ما چه تواند کردن؟
تندی سیل به دریا چه تواند کردن؟

حمله شعله کجا و سپر موم کجا
توبه با ساغر و مینا چه تواند کردن؟

از صف آرایی ما عشق فراغت دارد
کثرت موج به دریا چه تواند کردن؟

عارف از داغ حوادث نکشد رو در هم
لاله با سینه صحرا چه تواند کردن؟

سرو از کشمکش باد خزان آزادست
با دل ما غم دنیا چه تواند کردن؟

کجی از طبع به تدبیر برون نتوان برد
شانه با زلف چلیپا چه تواند کردن؟

حسن کامل ز شبیخون گزند آزادست
چشم بد با ید بیضا چه تواند کردن؟

آسمان بیهده خم در خم صائب کرده است
کشتی شیشه به خارا چه تواند کردن؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۲۶۵

آه با دیده اختر چه تواند کردن؟
دود با روزن مجمر چه تواند کردن؟

حسن فولاد بود گردن باریک اینجا
تیزی تیغ به جوهر چه تواند کردن؟

دل روشن چه غم از موج حوادث دارد؟
شورش بحر به گوهر چه تواند کردن؟

غفلت از دایره بی خبران بیرون است
خواب با دیده ساغر چه تواند کردن؟

کرد مغلوب، هوا عمر سبکسیر مرا
شمع با سیلی صرصر چه تواند کردن؟

بی قراران تو از کون و مکان بیرونند
گرد با مرغ سبک (پر) چه تواند کردن؟

رگ ابری چه قدر آب ز دریا گیرد؟
آستین با مژه تر چه تواند کردن؟

ناتوانان چه غم از موج حوادث دارند؟
بوریا با تن لاغر چه تواند کردن؟

دل خوبان به سخن نرم نگردد صائب
مور با سد سکندر چه تواند کردن؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۲۶۶

با گرانجانی تن دل چه تواند کردن؟
دانه سوخته در گل چه تواند کردن؟

خاکساری و تحمل زره داودی است
شورش بحر به ساحل چه تواند کردن؟

راه خوابیده به فریاد نگردد بیدار
پند با عاشق بیدل چه تواند کردن؟

سیل از کشور ویرانه تهیدست رود
باده با مردم عاقل چه تواند کردن؟

سخت رو از دم شمشیر نگرداند روی
سخن سرد به سایل چه تواند کردن؟

ایمن است از خطر پرده دران پرده غیب
خار با آبله دل چه تواند کردن؟

هر سر خاری اگر نشتر الماس شود
با گرانجانی کاهل چه تواند کردن؟

آب شمشیر فزون می شود از دیده نرم
نگه عجز به قاتل چه تواند کردن؟

شرم اگر پرده مستوری لیلی نشود
پرده نازک محمل چه تواند کردن؟

در پی حاصل اگر دیده موران نبود
آفت برق به حاصل چه تواند کردن؟

چرخ را از حرکت لنگر تمکین تو داشت
با تو ظالم کشش دل چه تواند کردن؟

مانع شورش دریا نشود صائب موج
با جنون قید سلاسل چه تواند کردن؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۲۶۷

آه ما با دل جانان چه تواند کردن؟
باد با تخت سلیمان چه تواند کردن؟

دیده شور ازان کان ملاحت داغ است
با نمکزار، نمکدان چه تواند کردن؟

می برد تیرگی از شام شکرخنده صبح
خط به آن چهره خندان چه تواند کردن؟

عسل سبز شد از خط لب شیرین سخنش
مور با این شکرستان چه تواند کردن؟

چه کند سختی ایام به دلهای دو نیم؟
سنگ با پسته خندان چه تواند کردن؟

سخت رویی سپر تیغ حوادث نشود
سینه با آن صف مژگان چه تواند کردن؟

چه کند زخم زبان با دل خوش مشرب ما؟
شور مجنون به بیابان چه تواند کردن؟

شیشه را باده پر زور به هم می شکند
چرخ با باده پرستان چه تواند کردن؟

کوه طاقت نشود سد ره شورش عشق
کف بی مغز به طوفان چه تواند کردن؟

موج از چشمه زاینده نمی گردد کم
دیده با خواب پریشان چه تواند کردن؟

کمر دشمنی حسن، عبث خط بسته است
مور با ملک سلیمان چه تواند کردن؟

زیر گردون چه کند دل که نگردد ساکن؟
در صدف گوهر غلطان چه تواند کردن؟

دل عارف نرود از سخن سرد از جای
باد با تخت سلیمان چه تواند کردن؟

عقل با عشق محال است برآید صائب
زال با رستم دستان چه تواند کردن؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۲۶۸

توبه از می به چه تدبیر توانم کردن؟
من عاجز چه به تقدیر توانم کردن؟

رخنه در ملک وجودم ز قفس بیشترست
به کفی خاک چه تعمیر توانم کردن؟

چون نیاید به نظر حسن لطیفی که تراست
خواب نادیده چه تعبیر توانم کردن؟

نه چنان دور و درازست ترا زلف که من
کوته این راه به شبگیر توانم کردن

عشق آن روز شود در دل صد چاک نهان
که نیستان قفس شیر توانم کردن

غمزه بد مست و نگه خونی و مژگان خونریز
چون تماشای رخت سیر توانم کردن؟

حسن خودرای تورم می کند از سایه خویش
چون ترا رام به تدبیر توانم کردن؟

نه چنان دل به تو ای مورمیان پیوسته است
که جدا از تو به شمشیر توانم کردن

دیده ای را که نمی شد ز تماشای تو سیر
بی تماشای تو چون سیر توانم کردن؟

چون نیاید به زبان آنچه مرا در دل هست
ز اشتیاق تو چه تقریر توانم کردن؟

عذر ننوشتن مکتوب من این است که شوق
بیش ازان است که تحریر توانم کردن

صائب از حفظ نظر عاجزم از روی نکو
برق را گر چه به زنجیر توانم کردن؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۲۶۹

گر چو شبنم دل خود آب توانی کردن
بر سر بستر گل خواب توانی کردن

این خیالات پریشان که ترا در نظرست
در ته خاک کجا خواب توانی کردن؟

پشت بر قبله حق تا نکنی، هیهات است
روی در خلق چو محراب توانی کردن

جگر سوخته حرص به دریا خشک است
این نه ریگی است که سیراب توانی کردن

از گل جسم اگر پای تو بیرون آید
سیرها با دل بی تاب توانی کردن

آنقدر خشک نگشته است کباب دل تو
که نمکسود ز مهتاب توانی کردن

نکند ساحل اگر موج ترا هرزه مرس
سیر در خویش چو گرداب توانی کردن

آن زمان بر تو مسلم شود آتش نفسی
که دلی را به سخن آب توانی کردن

چون صدف پاک کنی گر دهن خود صائب
مخزن گوهر شاداب توانی کردن
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۲۷۰

پیش غافل سخن از پند و نصیحت راندن
هست بر صورت دیوار گلاب افشاندن

ابجد مشق جنون من سودازده است
خط دیوانی زنجیر، مسلسل خواندن

نیست ممکن که ز ریزش نشود دخل افزون
دانه در خاک یکی صد شود از افشاندن

عمر زود از دم نشمرده به انجام رسد
ختم قرآن شود آسان ز ورق گرداندن

نکشد پای به خواری ز در خلق حریص
خیرگی را ز مگس دور نسازد راندن

جز دل من که به افتادگی این دولت یافت
نرسیده است به منزل کسی از واماندن

ما که بهر تو شدیم از دو جهان روگردان
از مروت نبود روی ز ما گرداندن

چه شود گر شود از روی تو چشمی روشن؟
نشود روشنی شمع کم از گیراندن

چون لب لعل تو آورد خط سبز برون؟
نشود آب گهر سبز اگر از ماندن

نکند برگ نهان نکهت گل را صائب
گشت بی پرده مرا راز دل از پوشاندن
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 618 از 718:  « پیشین  1  ...  617  618  619  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA