انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 1 از 98:  1  2  3  4  5  ...  95  96  97  98  پسین »

Feyz Kashani | فیض کاشانی



 
Feyz Kashani | فیض کاشانی

زندگی

  • ملا محمد محسن فیض کاشانی (زادهٔ ۱۰۰۷ در کاشان – درگذشتهٔ ۱۰۹۰ هجری قمری در کاشان )، حکیم فیلسوف، محدث و عارف دوره صفوی و از دانشمندان شیعه‌است. نام او محمد محسن بن مرتضی مشهور به ملا محسن و تخلصش فیض بوده ‌است.
  • ملا محمد محسن شاگرد ملاصدرای شیرازی و داماد بزرگ او بوده‌است. در فقه و اصول و فلسفه و کلام و حدیث و تفسیر و شعر و ادب توانا و در تمامی این‌ها و رشته‌های دیگر آثاری از خود به یادگار گذارده‌است.
  • فیض کاشانی در شهر کاشان زاده شد. خاندان او عموماً از علما و دانشمندان خوش نام کاشان بودند، به ویژه جدش شاه محمود، پدرش شاه مرتضی و برادرانش مولی محمد معروف به نورالدین و مولی عبدالغفور و فرزندان آنها محمد هادی بن نورالدین و محمد مومن عبدالغفور و فرزند خود فیض مولی محمد ملقب به علم الهدی همگی دارای مقام عالی دینی بودند که تالیفات و تصنیفات نفیسی داشته‌اند.
  • وفات فیض به سال ۱۰۹۰ هجری قمری اتفاق افتاده و مدفن او در کاشان درمقبره ای بنام کرامت یا کرامات واقع است.



شاگردان استاد فیض
  • فیض در طول زندگی خود شاگردان متعددی داشته که گروهی از آنان، خود ازعلما و دانشمندان بزرگ محسوب می‌شوند و از آن دست می‌توان مولی ابوالحسن شریف فتونی عاملی اصفهانی مولف تفسیر مرات الانوار و علامه مجلسی صاحب بحارالانوار و سیدنعمت الله جزایری مولف انوارالنعمانیه را نام برد که از او اجازهٔ روایت داشته‌اند.



آثار
  • سراج السالکین ، منتخب مثنوی معنوی تعداد اشعار فیض به سیزده هزار بیت بالغ می‌شود.
  • آثار دیگرش:
  • وافی، صافی، شافی، محجه، نخبه، ندبه، مکاتیب، مفاتیح، تفاسیر، سفینة البحار، منهاج النجاة،ابواب الجنان، علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین، جلاء العیون، جلاء القلوب، قرة الاصول، شراب طهور، اصول عقاید، اصول اصلیه، بشارة الشیعه، معتصم الشیعه، توحید، تنویر، تشریح، شرائط الایمان،خلاصة الاذکار، اخوان الصفا، شوق مهدی، دهر آشوب، دفع بلیات، رفع آفات، معیار ساعات، موارد مختلف، لب حسنات، وسیله ابتهال منتخب فتوحات، منتخب غزلیات، منتخب اوراد، ترجمه طهارة، ترجمه صلاة، ترجمه زکوة، ترجمه حج... ، شهاب ثاقب، فهرست علوم، معارف اصول، تعیین حقوق، حقایق و اسرار دین، ثنای معصومین، حقیقت علم و علما، شرح صحیفه سجادیه، رساله ثبوت ولایت، اختلاف مذاهب، تعیین حق،غزلیات، مسمیات، مثنویات، جبر و تفویض، جبرو اختیار، عوامل ملا محسن، اجوبه مسائل، لئآلی،الوافی حواشی و...



=================
کلمات کلیدی:
فیض کاشانی+محسن فیض کاشانی+فیض+کاشانی+فیض کاشان+مقاله های فیض کاشانی+کتاب های فیض کاشانی+کتب فیض کاشانی+دانلود کتاب های فیض کاشانی+دانلود کتاب فیض کاشانی+شعر فیش کاشانی+شعر های فیض کاشانی+دیوان فیض کاشانی+دیوان شعر فیض کاشانی+دانلود کتاب علم الیقین فیض کاشانی+کتاب علم الیقین فیض کاشانی+علم الیقین فیض کاشانی+علم الیقین+عکس فیض کاشانی+همه چیز در مورد فیض کاشانی+بیوگرافی فیض کاشانی+زندگی نامه فیض کاشانی+فیض کاشانی+غزلیات فیض کاشانی+غزل فیض کاشانی+رباعیات فیض کاشانی+رباعی فیض کاشانی+فیض کاشانی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  ویرایش شده توسط: paaaaaarmida   

 
»غزل شماره 1«

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
فیض نور خداست در دل ما
از دل ماست نور منزل ما
نقل ما نقل حرف شیرینش
یاد آن روی شمع محفل ما
در دل از دوست عقدهٔ مشکل
در کف اوست حلّ مشکل ما
تخم محنت بسینهٔ ما کشت
آنکه مهرش سرشته در گل ما
سالها در جوار او بودیم
سایهٔ دوست بود منزل ما
در محیط فراق افتادیم
نیست پیدا کجاست ساحل ما
مهر بود و وفا که میکشتیم
از چه جور و جفاست حاصل ما
دست و پا بس زدیم بیهوده
داغ دل گشت سعی باطل ما
دل بتیغ فراق شد بسمل
چند خواهد طپید بسمل ما
چونکه خواهد فکند در پایش
سر ما دستمزد قاتل ما
طپش دل زشوق دیدار است
به از این چیست فیض حاصل ما
در سفر تا بکی تپد دل ما
نیست پیداکجاست منزل ما
بوی جان میوزد در این وادی
ساربانا بدار محمل ما
هر کجا میرویم او با ماست
اوست در جان ما و در دل ما
جان چو هاروت و دل چو ماروتست
زاسمان اوفتاده در گل ما
زهرهٔ ماست زهرهٔ دنیا
شهواتست چاه بابل ها
از الم های این چه بابل
نیست واقف درون غافل ما
کچک درد تا بسر نخورد
نرود فیل نفس کاهل ما
فیض از نفس خویشتن ما را
نیست ره سوی شیخ کامل ما
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 2«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
عشق گسترده است خوانی بهر خاصانخدا
میزند هر دم صلائی سارعوا نحواللقا
بر سرخوانش نشسته قدسیان ساغر بکف
هین بیائید اهل دل اینجاست اکسیر بقا
یا عبادالله تعالوا اشربوا هذا الرحیق
یا عبادالله تعالوا مبتغاکم عندنا
سوی ماآئید مخموران صهبای الست
تا برون آریمتان از عهدهٔ قالوا بلی
دلگشا بزمی زاسباب طرب آراسته
بهرهر غمدیدهٔ اندوهگین مبتلا
باده و نقلست و مطرب ساقیان مهربان
ماه رویان جعد مویان نیکخویان خوشلقا
هر یکی از دیگری در دلبری چالاکتر
هر یکی بر دیگری سبقت گرفته درصفا
میکنند از جان باستقبال اهل دل قیام
خذ مداماً یا اخانا خیرمقدم مرحبا
هر که نوشد ساغر می از کف آن ساقیان
سیئّاتش میشودطاعات و طاعات ارتقا
هر که نوشد جرعهٔ زان زنده گردد جاودان
هر که گردد مست از آن یابد بقا اندرفنا
جاهلان گردند دانا مردگان گردند حی
عاقلان گردند مست و عارفان بی منتها
الصلا ای باده نوشان می ازاین ساغر کشید
تا بیک پیمانه بستاند شماه را از شما
می براق عاشقان مستی بود معراجشان
میبرد ارواحشان را از زمین سوی شما
الصلا ای عاقلان با عشق سودائی کنید
هر که نوشد باده اش گیرد زمستی سودها
الصلا ای طالبان معرفت عاشق شوید
تا بیاموزد شما را عشق حق اسرارها
الصلا ای غافلان عشق آیت هشیاریست
هر که خواند گردد او ذکر خدا سرتا بپا
الصلا ای سالک گم کرده ره اینست ره
الصلا ای کور گم کرده عصا اینک عصا
آید از غیب این ندا هر دم بروح خاکیان
سوی بزم عشق آید هر که میجوید خدا
نیست عیشی در جهان مانند عیش بزم عشق
فیض را یا رب ببزم عشق خود راهی نما
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 3«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هشدار که هر ذره حسابست در اینجا
دیوان حسابست و کتابست در اینجا
حشرست و نشورست و صراطست و قیامت
میزان ثوابست و عقابست در اینجا
فردوس برین است یکی را و یکی را
انکال و جحیمست و عذابست در اینچا
آنرا که حساب عملش لحظه بلحظه است
با دوست خطابست و عتابست در اینجا
آنرا که گشوده است ز دل چشم بصیرت
بیند چه حساب و چه کتابست در اینجا
بیند همه پاداش عمل تازه بتازه
باخویش مرآنرا که حسابست در اینجا
با زاهدش ارهست خطائی بقیامت
باماش هم امروز خطابست در اینجا
امروز بپاداش شهیدان محبت
زآن روی برافکنده نقابست دراینجا
زاهد نکشد باده مگر دردی و آنجا
صوفیست که اورامی نابست در اینجا
آن را که قیامت خوش و نزدیک نماید
از گرمی تعجیل دل آبست در اینجا
دوری که نبیند مگر از دور قیامت
در دیدهٔ تنگش چو سرابست در اینجا
بیدار نگردد مگر از صور سرافیل
مستغرق غفلت که بخوابست در اینجا
هشیار که سنجد عمل خویشتن ای فیض
سرسوی حق و پا برکابست در اینجا
صد شکر که دلهای عزیزان همه آنجا
معمور بود گرچه خرابست در اینجا
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 4«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هر دمم نیشی ز خویشی میرسد با آشنا
عمر شد در آشنائیها و خویشی ها هبا
کینه ها در سینه ها دارند خویشان ازحسد
آشنایان در پی گنجینه های عمرها
هیچ آزاری ندیدم هرگز از بیگانهٔ
هر غمی کامد بدل از خویش بود و آشنا
بحر دل را تیره گرداند چو خویشی بگذرد
میزند بر دل بگد چون آشنا کرد آشنا
خویش میخواهد نباشد خویش بر روی زمین
تا بریزد روزی آن بر سر این از سما
چون سلامی می کند سنگیست بر دل میخورد
بی سلام ار بگذرد بر جان خلد زان خارها
راحتی مر آشنا را زآشنائی کم رسد
نیست راضی آشنائی از سلوک آشنا
شکوه کم کن فیض از یاران ودر خودکن نظر
تا چگونه میکنی در بحر دلها آشنا
گر زمن پرسی زخویش و آشنا بیگانهشو
با خدای خویش میباش آشنا و آشنا
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 5«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
علم رسمی از کجا عرفان کجا
دانش فکری کجا وجدان کجا
عشق را با عقل نسبت کی توان
شاه فرمان ده کجا دربان کجا
دوست را داد او نشان دید این عیان
کو نشان و دیدن جانان کجا
کی بجانان میرسد بی عشق جان
جان بی عشق از کجا جانان کجا
کی دلی بی عشق بیند روی دوست
قطرهٔ خون از کجا عمان کجا
جان و دل هم عشق باشد در بدن
زاهدان را دل کجا یا جان کجا
دردها را عشق درمان میکند
درد را بی عاشقی درمان کجا
عشق این را این و این را آن کند
گر نباشد عشق این و ان کجا
هم سر ما عشق و هم سامان ما
سر کجائی عشق یا سامان کجا
عشق خان و مان هر بی خان و مان
فیض را بی عشق، خان و مان کجا
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  ویرایش شده توسط: paaaaaarmida   

 
»غزل شماره 6«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هشدار که دیوان حسابست در اینجا
با ماش خطابست و عتابست در اینجا
تا آتش خشمش چکند بامن و با تو
دلهای عزیزان همه آبست در اینجا
آن یار که با درد کشانش نظری هست
با صوفی صافیش عتابست در اینجا
بر شعلهٔ دل زن شرری زآتش قهرش
آنجا اگر آتش بود آبست در اینجا
دشنامی از آن لب کندم تازه و خوشبو
زآن گل سخن تلخ گلابست در اینجا
هر چیز چنان کو بود آنجا بنماید
آنجاست حمیم آنچه شرابست در اینجا
رو دیده بدست آر که در دیدهٔ خونین
آنجاست خطا آنچه صوابست در اینجا
این بزم نه بزمیست که باشدمی ومطرب
می خون دل احباب کبابست در اینجا
آنجا مگرم جام شرابی بکف آید
در چشم من این باده سرابست در اینجا
با دوست در آید مگر آنجا زدر لطف
با دشمن و با دوست عتابست در اینجا
آید زسرافیل چو یک نفخه بکوشش
بیدار شود هر که بخوابست در اینجا
هر توشه سزاوار ره خلد نباشد
نیکو بنگر فیض چه بابست در اینجا
فردا مگر آنجا کندش لطف تو معمور
آندل که زقهر تو خرابست در اینجا
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 7«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
میتوان برداشت دل از خویش و شد از جان جدا
لیک مشکل میتوان شد از بر یاران جدا
صحبت یاران خوشست و الفت یاران خوشست
این دو با هم یارباید این جدائی آن جدا
یار کلفت دیگرست و یار الفت دیگرست
صحبت آنان جدا و صحبت اینان جدا
صحبت آنان قرین خواندن تبت ید است
صحبت اینان نشد از معنی قرآن جدا
صحبت آنان بلای جان هر فهمیدهٔ
صحبت اینان دوای درد از درمان جدا
یار باید یار را در راه حق رهبر شود
نه که سازد یار را از دین و از ایمان جدا
یار باید یار باشد در فراق و در وصال
نه بود در وصل یار و یار و در هجران جدا
یار باید یار را غمخوار باشد در بلا
زو جدا هرگز نگردد گر شود از جان جدا
در غم و اندوه باشد یار با یاران شریک
در نشاط و کامرانی نبود از ایشان جدا
چون بگرید یار باید یار هم گریان شود
نی که این گرید جدا گاه آن شود گریانجدا
هر چه بپسندد بخود بپسندد آنرا بهریار
هر چه از خود دور خواهد خواهد از یاران جدا
دشمنان یار را دشمن بود از جان و دل
دوستش را دوست دار باشد از عدوان جدا
مال اگر داری برو در راه یاران صرفکن
ورنه خدمت کن مباش از نیکی و احسان جدا
بگذر از راحت جفا و محنت اخوان بکش
ورنه تنها مانی و بی یار و سرگردان جدا
فیض میداند که در الفت چها بنهاده اند
او چه داند کو بود از سنت و قرآن جدا
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 8«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
زخود سری بدرآرم چه خوش بود بخدا
زپوست مغز برآرم چه خوش بود بخدا
فکنده ام دل و جانرا بقلزم غم عشق
اگر دری بکف آرم چه خوش بود بخدا
کنم زخویش تهی خویشرا ازخود برهم
زغم دمار بر آرم چه خوش بود بخدا
زدیم از رخ جان زنک نقش هر دو جهان
که روبروی توآرم چه خوش بود بخدا
کنم زصورت هر چیز رو بمعنی آن
عدد دگر نشمارم چه خوش بود بخدا
بنور عشق کنم روشن آینه رخ جان
مقابل تو بدارم چه خوش بود بخدا
زپای تا سرمن گر تمام دیده شود
بحسن دوست گمارم چه خوش بود بخدا
بر آن خیال کنم وقف دیده و دل جان
بجز تو یاد نیارم چه خوش بود بخدا
درون خانهٔ دل روبم از غبار سوی
بجز تو کس نگذارم چه خوش بود بخدا
بود که رحم کنی بر دل شکستهٔ من
بسوز سینه بزارم چه خوش بود به خدا
نهم چین مذلّت بخاک درگه دوست
زدیده اشک ببارم چه خوش بود بخدا
برای سوختن فیض آتش غم عشق
زجان خویش برآرم چه خوش بود بخدا
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 1 از 98:  1  2  3  4  5  ...  95  96  97  98  پسین » 
شعر و ادبیات

Feyz Kashani | فیض کاشانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA