انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 3 از 5:  « پیشین  1  2  3  4  5  پسین »

تلخ ترین و شیرین ترین خاطرات سکسی


مرد

 
kotlas: خاطره شیرین و تلخ با هم
اردیبهشت امسال رفته بودم دبی برای کاری
اونجا تو یه هتل دو ستاره اتاق داشتم شب دوم رفتم بردبی اونجا یه دختر سیاهه رو اجیر کردم رفتیم مکانش اونجا ترتیبشو دادم
۲۲ ساله بود بچه اوگاندا برام با کونش رقص کون هم انجام داد
تو هتل هم با یه پسره رفیق شدم دیگه با هم می رفتیم بیرون
اما شیرین تر از اون دوتا زن بودن که باهاشون آشنا شدیم شب رفتیم کاباره هتل دولف اونجا کلی جک و جنده ها دور مون کردن اما چون ما ۲ تا داف همراهمون بودن نشد بریم اونارو بزنیم تو رگ به امید این دو تا زنا که کلی هم تو کاباره هی لب و لوب بازی کردیم رفتیم هتل - اما معلوم شد جفتشون متاهلن و بچه دار و گفتن ما نمی دیم هر کار کردیم راه کردن ندادن
فرداش اتاقو تحویل دادم رفیقمم رفته بود چند ساعتی تو اتاق زنا بودم- با یکیشون رفتم خرید کلی مالیدم کلی لب و لوب اومدم هتل - تو هتل انقدر لب های نازشو که چی بودن و چی بگم خوردم که نگو اون یکی هم خودشو زده بود به اون راه نشسته بود تو بالکن ارایش می کرد.کم کم دست زدم سینه اشو در آوردم کلی سینه اش رو خوردم اون یکی هم داشت از تو آینه نیگا می کرد- نهایتا بازم گفت من شوهر دارم بیخیال شو من هم بیخیال شدم بعدش اون یکی از تو بالکن اومد تو اتاق نوک سینننننننننننننننه هاششششششششششش واییییییییی زده بود بیرون اساسی
نمی دونم حیف شد که نکردم یا نه؟ شما ها چی می گین
واقعا با اینکه نکردم اما لب هایی داشت که نگو آخه آرایشگر بود حسابی خودشو درست کرده بود.
شیرین ترینش خاطره من، اولین سکسم با دوست دختر دومم بود.
بعد از ۲ سال دوستی هنوز چیزی بجز چند تا لب بینمون نبود. تا اینکه یه روز بعد از ظهر بعد از صرف ناهار تو یه رستوران بهم گفت که میخواد بهم رقصیدن یاد بده (آخه عروسی خواهرم نزدیک بود) من هم اطاعت کردمو بردمش به محل کارم که کسی هم اونجا نبود. شروع کرد به من رقص یاد دادن ولی خیلی زود تیدیل شد به لب بازی... نشستیم رو مبل دو نفره و لب تو لب شدیم، ده دقیقه بعد یک دفعه دیدم دستش رفت رو شلوارم و شروع کرد به مالیدن از روی شلوار. همین طور داشتیم از هم لب میگرفتیم و چشمهامون بسته بود. کم کم زیپ شلوارم رو باز کرد و دستش رفت تو شرتم و شروع به مالیدن کرد. اصلا پایین رو نگاه نمیکرد. تا اینکه من لب گرفتن رو قطع کردم و نگاهش به پایین افتاد و من برق رو تو نگاهش دیدم. از من اجازه گرفت که شروع به خوردن کنه و رفت پایین. کارش رو خوب بلد بود. حتی یک بار هم دندونش بهم نخورد. بعد از ده دقیقه حسابی حسودیم شد و گفتم نوبت منه.... دکمه های لباسش رو باز کردم و سوتین سفیدش رو دادم پایین. خوشگل ترین ممه دنیا جلوی روم بودسایز ۷۰... نوک قهوه ای روشن و رو به بالا. شروع به خوردن کردم و دستم اون پایین زیپ شلوارش رو باز میکرد و از روی شرت میمالیدمش.
بقیش رو تعریف نمیکنم. زیباترین خاطره بود چون عاشقش بودم.
گل بی رخ یار خوش نباشد
بی باده بهار خوش نباشد
طرف چمن و طواف بستان
بی لاله عذار خوش نباشد
تنهایی - loneliness
     
  
میهمان
 
بد ترین خاطره من بر میگرده به چند سال پیش یه روز برای یکی از اشناهامون که نزدیک ما زندگی میکردند یه فیلم میکس کردم و براش رایت کردم (خونه خالی نبود نمیتونستم کاری کنم)بعد از یک ساعت اومد گفت یکی دیگه ازش رایت کن خونم خالی بود و اماده یه سکس عالی بودم (روز قبلش تو ماشین این اشنامونو دستمالی کرده بودم) چون فیلمه را پاک کرده بودم بهش گفتم برو اون سی دی را بیار تا برات رایت کنم من هر چی منتظر بودم که بیاد نیومد که نیومد بعد از ۲ ساعت مادرش اومد بهم گفت اون گفت که نمیخواد یکی دیگه رایت کنی من موندم و یه شهوت الکی
     
  
میهمان
 
بدترین خاطره من در سکس روزیه که اولین بار رفتم خونه دوست پسرم.

بعد از یک نیم ساعتی که پذیرایی و تعارف گذشت ... بوس و کنار و لب و لیس رو شروع کردیم
و به بهانه ماساژ و به جز شرت بندی گیپوری که اختصاصاً برای اون روز خریده بودم چیزی تنم نبود و روی زمین به شکم خوابیده بودم .
درست همون موقع که دوست پسرم کیر داغ و کلفتش رو بدون اینکه شرتم رو در بیاره از زیر بند شرت گذاشته بود وسط شکاف کونم و داشتم نفس نفس میزدم ....
موبایلم زنگ خورد و شوربختانه ... شوهرم بود !!

ازم پرسید کجایی که من هم فوری گفتم : " خونه مامانم اینا " ! نمیدونم دیگه چطوری و از کجا شک کرده بود ! اصرار کرد که از تلفن ثابت خونه مامانم به موبایلش زنگ بزنم !
وقتی چاره ای ندیدم ... تلفن رو قطع کردم و نیم ساعت بعد که از تلفن خونه مامانم زنگ زدم ... دیگه گند کار درومده بود !!
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
خاطره ارسالی از vbyes

من یه خاطره تلخ دارم که برای من و مامانم اتفاق افتاد.بلایی بود که عمه هام سرمون اوردن.یه روز من و مامانم توی خونه خونه بودیم و عمه هام باید میومدن پیش ما.خلاصه ساعت های ۵ بعد از ظهر بود که اومدن و بعد از ۱۰ دقیقه با مامانم بحثشون شد.عمه فاطمم که خیلی بد اخلاق و بدجنسه به اون دو تا عمم گفت باید یه درسی به اینا بدیم.من که نمیخواستم خودم رو وارد این درگیری کنم بلند شدم برم که عمه مریمم من رو گرفت و خوابوند رو زمین و با کف پاهاش نشست روی صورتم.جوراب پاش نبود و کف پاهاش توی کف عرق کرده بود و بوی پا میداد.در همین حین دیدیم که عمه فاطمم و عمه صدیقم مامانم رو گرفتن و عمه فاطمم با کف پاش میزد توی صورت مامانم.گاهی کف پاش رو روی صورت مامانم نگه میداشت تا مامانم از بوی پاش خفه شه.اخه اونم جوراب نپوشیده بود و کف پاش یه کم سیاه و چرکی بود.خلاصه سه تا عمم با پاهاشون تا میتونستن ما رو خفه کردن.من که صورتم پر از عرق پاهاشون شده بود و بو و مزه پاهاشون رو حس میکردم.مامانم هم همینطور.هر چی به عمه هام میگفتم من چی کار کردم ولم کنید ولی فایده نداشت.خلاصه بعد از بو کردن,پاهاشون باید لیس میزدیم.داشت حالم به هم میخورد.مامانم که بیچاره گریه شده بود و از ناچار پاهاشون رو لیس میزد.حدود ساعت ۶ شده بود که عمه هام شلواراشون رو در اوردن.من حدس زدم که میخوان چی کار کنن.یک دفعه عمه مریمم لای کونش رو باز کرد و نشست روی صورت مامانم.عمه فاطمه هم با کون بد بوش نشست روی صورت من.داشتم خفه میشدم.خلاصه من و مامانم رو مجبور کردن لای کونشون هم بخوریم و تمیز کنیم.صورت من ومامانم بوی عرق کون عمه هام رو گرفته بود.من ومامانم حسابی کون عمه هام رو خوردیم.ساعت های ۷ بود که عمه هام خداحافظی کردن و رفتن.مامانم بهشون گفت خدا لعنتتون کنه.عمه فاطمم هم گفت کاری نکن دوباره بدم کونم رو بخوری.خلاصه اون روز تموم شد و ما رفت و امدمون با عمه هام کمتر شد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینم خاطره از alilooti5671
خاطره بد من مربوط میشه به زندائیم در سال ۸۳.زنداییم ۲۷ ساله بود و من ۲۵ ساله.دائی من راننده جاده بود و منم وقتی دائی تو جاده بود میرفتم خونه زندائی و حسابی تا صبح ترتیبشو میدادم.یه شب زنگ زد که دائی رفته سرویس.منم ساعت ۱۰ شب بود که رفتم خونشون.همه چیز ردیف بود.یه شام حسابی زدیم و کارمون رو شروع کردیم.حسابی از کوس و کون زندائی رو کردم.ساعت ۲ بود که رفتیم حمام و بعدش لخت رو تخت خابیدیم.تو خواب بودیم که با صدای در از خواب پریدیم.فرصت نکردیم خودمونو جمع کنیم که در باز شد.چشمتون روز بد نبینه.دائی بود.اون شب تا جایی که جا داشت از دائیم کتک خوردم.لباسامو پوشیدم و فرار کردم.زن دائی هم حسابی کتک خورده بود.دائی هم بعد چند وقت زنداییمو طلاق داد.
خوبی ماجرا در این بود که بعد طلاق رابطه ام با زندائیم ادامه داشت و هنوزم اونو میکنم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
شیرین ترین:وقتی برای اولین بار در۱۶سالگی بادخترهمسایه سکس کردم

تلخ ترین :در۲۰سالگی خونه خودمون بادوست دخترم که بابام سررسید زهرمارم شد
آرزومند روزهای خوش برای دیگران
     
  
مرد

 
خاطره ارسالی از nononoo

سلام
يك روز كه طبق معمول هميشه داشتم تو خيابون كس چرخ ميزدم چشمم به يك دختره افتاد كه خيلي ناز بودش، خلاصه دنبالش افتادم و خانوم ناز ميكرد تا اينكه پاش نمي دونم به چي گير كرد و خنده اش گرفت چون نزديك بود بخوره زمين و همين امر باعث شد بياد سوار ماشينم بشه! خلاصه اين شد آغاز رفاقت ما! حدود سه ماهي گذشت تا با هم رفتيم خونه، يك دختر باربي با قد 175 هيكل مانكن ها سينه هايي كه برعكس خيلي از دختر هايي كه ديده بودم سفت و محكم بودن! كشش نميدم خواستم ازش لب بگيرم گفت بدم مياد و من سينه هاش رو ماليدم بازم گفت نه سينه هام خراب ميشه خلاصه شلوارش رو كشيدم پايين و خواستم از عقب بكنم قبلش با انگشت يك مقدار با سوارخ كونش بازي كردم واي چه كون تنگي داشت تا كيرم رو در آوردم انگار هيولا ديده باشه پا شد گفت عمرا بذارم اين رو تو كونم بكني جر ميخورم هركار كردم نذاشت خلاصه بعد از كلي خايه ملي گفت من پرده ام ارتجاعيه از جلو بكننن! البته بعدا فهميدم دويت قبليش جرش داده. نمي تونم بگم چه كس تنگي داشت حدود يكربعي طول كشيد ولي نمي دونم چرا هيچ لذتي نداشت براش و من فقط لذت مي بردمم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
زن

 
ضایع ترین خاطرم اینه که یه دختر خاله دارم اون موقع ۲۰ سالش بود نامزد داشت و خوابش فوق العاده سنگینه من ۱۷ سالم بود رفته بودیم شهرستان خونشون شب همه کنار هم خوابیده بودیم برنامه ریزی کرده بودم تشکم کنار تشکش بود که البته باراولم نبود و کنارش خوابیدم همه که خواب بودن پشتش به من بود کون اسی داشت بی سر و صدا دستمو بردم زیر پتو دامن پاش بود و خیلی با احتیاط دستمو بردم تو شورتش و گذاشتم رو سوراخ کونش یکم مالید رفتم سر وقت کس پشمالوش چند دقیقه ای مالیدم اصلا تکون هم نخورد انگشتمو دوباره گذاشتم رو سوراخ کونش و باهاش ور میرفتم داشتم واسه خودمم جق میزدم بسکه تو کف بودم اروم نوک انگشتمو کردم تو کونش یه بند و نیم انگشتم راحت رفت تو کونش که یهو برگشت و دستم کشیده شد و انگشتم کامل رفت تو کونش اومد صداش در بیاد دستمو گذاشتم رو دهنش و فشار دادم و اروم تو گوشش گفتم خفه شو و گرنه صدات در بیاد اول ابروی تو میره انگشتم تو پشتته همه میگن خودت خواستی ساکت شو بذار کارمو بکنم تموم بشه . بی صدا زد زیر گریه ولی چیزی نگفت . بهش گفتم برگرد پشتتو بکن بهم هم ترسیده بود و هم چاره ای نداشت پشتشو کرد بهم خیلی اروم رفتم زیر پتوش دامنشو دادم بالا شورتشو تا زیر زانوش کشیدم پایین سوراخ کونشو خیس کردم و سر کیرمو گذاشتم دم کونش و اروم سزشو کردم تو کونش و گفتم صدات دربیاد خودتو بدبخت کردی دو دستی پتو رو گاز میگرفت که صداش در نیاد منم کیرمو کم کم تا ته کردم توکونش و تلمبه زدم و یه دستم رو پسونش بود که تازه داشت رشد میکرد و با یه دستمم از جلو کسشو میمالیدم هشت و چند دقیقه ای بیشتر طول نکشید تا ابم اومد وهمشو ریختم تو کونش خودمو جمع و جور کردم و لباسشو درست کردم و نوک سینه هاشو کسشو بوسیدم میدونشستم اخرین باره که میبینمشون رفتم سر جام خوابیدم اونم تا صبح گریه کرد ولی خیلی ضایع شده بودم . فرداش هم به بهونه باشگاه با اتوبوس رفتم خونمون تا الان هم حدود ده ساله که دیگه ندیدمش و اونم الان سه تا بچه داره
     
  
مرد

 
من یه چندتایی هست:
من مادربزرگمو که خوابش سنگین بود سینه هاشو میمالیدم وهمیشه فکر میکردم خواب خوابه.نگو خودشو میزده به خواب.سینه هاشم بزرگ بود.میمالیدم ها.مالش کیرمو میزدم به پستوناش ومیچسبیدم بش و چندبار بش آب دادم به شلوارش .شب که کنارم خوابیده بود.صحبت سال ۷۵ و۷۶ هست.یک شب دوتا سینه هاشو دراوردم وبمال به بازی
یک فشار محکمی بش دادم .اینبار واقعا خواب خواب بود. بیدار شد وبلند گفت آیییییییییی. همه هم بودن خونه.
منم کپ کردم .همه پریدن ازخواب دوتا پستونای گندش آویزون حالا!!!!دوتاشو تندی انداخت تو.داییم بش گفت چی شده
گفت هیچی نمیدونم چی پامو گزیده!!!منم رفته بودم زیر پتومثلا خواب خوابم.!!!!!
هیچی.همه خوابیدن.از رو نرفتم دوباره نیم ساعت بعد شروع کردم.دستشو برای بار اول آورد ومیرمو محکم فشار داد
.گفت پررو.خوبه بکنمش که انقده دیگه بام ورنری؟؟دیگه هیچوقت باش ور نرفتم ازاون شب به بعد.۱۶سالم بود.
برای همیشه و بدون هیچ بخشش این کاربر بن شده است
پرنسس
     
  

 
به نقل از دوستی

خاطره من

حدود 1سال و نیم پیش بود که تو چت با یه خانم آشنا شدم یه مدت باهاش تلفنی حرف میزدم بعد یه مدت قرار گذاشتیم همو ببینیم.رفتم دیدمش میگفت شوهرش فوت کرده و داره تنهایی زندگی میکنه یادمه کارمند بانک بود و چند باری که دیدمش دم در بانک میرفتم سراغش.بعد یه مدت رابطه ما عمیقتر شد و یه روز بهم پیشنهاد داد که برم خونش.منم یه آدم مجرد بودم و مث همه که تحریک میشن پیشنهادشو قبول کردم.

اون روز سر کار نرفت و به خاطر من خونه موند تا من رفتم پیشش.

خلاصه سرتونو به درد نیارم اون روز یه مقاربت بینمون اتفاق افتاد که من بدون کاندم انجام دادم.وقتی از خونش بیرون اومدم یه ترس افتاد تو جونم و این سوالات پیش اومد واسم که این زن مطلقه هست و یه خونه شخصی داره وقتی با تو هست از کجا معلوم با کس دیگه نباسه و نکنه مبتلا به بیماری بود و منم بدون کاندم بودم و نکنه منم مبتلا شدم.

بعد چند ساعت ای نفکرا فرو کش کرد و یادمه شبش خواب سنگینی داشتم و انگار بدنمو کوبیده بودن

فرداش پاشدم و با نگرانی بهش زنگ زدم و گفتم که با کسی دیگه بعد شوهرت رابطه داشتی یا نه و شروع کردم به سوالایی که از شک منشا میگرفت.یادمه مسخرم کرد و گفت من اولین کسی هستم که بعد چند سال باهاش رابطه داره.

خلاصه گذشت و بعد4 یا 5 یه دل درد عجیب گرفتم که بعضی موقع ها اسهالم همراهش بود.شروع کردم به ضعیف شدن بعد دلدرد سر درد شروع شد و بعدشم قده های زیر گلوم بزرگ شده و هر روز یه علامت جدید داشتم تا اینکه یه روز پاشدم و دیدم رو زبونم سفیدک زده و دیگه علامتام کامل شده.

یادمه یه شب از خواب پریدم و دیدم که عرق کردم و بدنم داغه.دیگه عرق شبانه هم شروع شد.بهش زنگ زدمو هر چی از دهنم در میمد گفتم و اونم گفت تو دیوانه ای و من سالمم.رفتم پیش پزشک وقتی داستانو گفتم گفت که باید آزمایشای مختلفی بدی که آزمایشHIV و هپاتیت B وC جزوشونه.

تمام دنیا رو سرم خراب شد و بعد اون علامتا مطمین شدم که مبتلا شدم و کارم ساخته شده.

تا 1 ماه بعد زندگیم به هم ریخته بود وزن کم میکردم و گریه میکردم و نمیخوابیدم.گوشی اونم دیگه خاموش شده بود و یه بارم که رفتم سراغش در بانک انقدر کولی بازی دراورد که دیگه نشد برم سراغش و ببرمش واسه آزمایش.

دلدرد_تب_عرق شبانه_اسهال_ضعف_سفیدک روی زبان هر کدوم به نوبت از صبح تاشب میومدن سراغم و بعضی موقع ها با هم میومدن.

دیگه تصور اینکه به ایدز و چن تا چیز دیگه مبتلا هستم شب و روز باهام بود و از آزمایش دادن میترسیدم تا یه روز تصمیم گرفتم برم آزمایشای دکترمو بعد1 ماه بدم.رفتمو آزمایشا رو دادم که وقتی جواب اومد همه منفی بودن و بیماری قارچی مثبت بود.دکترم گفت آزمایش اچ آی وی رو باید تکرار کنی یا تست PCR بدی که تست گرونیه.دلو زدم به دریا و رفتم تست دادم و بعد 1 هفته جوابشو رفتم با ترس و لرز گرفتم که منفی بود.دیگه یه مقدار آروم شده بودم و از اینکه یه عفونت قارچی گرفته بودم تا اونجا خدارو شکر میکردم.

خلاصه تستای ویروسی من بعد گذشت6 ماه باز منفی بود و واسه اطمینان 1 سال بعدم باز تست دادم.

بعدا که با چند تا متخصص حرف زدم فهمیدم که اون علامتا به خاطر حساسیت بدن من به عفونت قارچی که یه حساسیت ژنتیکی هم هست اتفاق افتاده و تو افراد معمولی اونطوری شدت نداره و حتی بی علامته.

امروز بعد 1.5 سال خاطره ترس اون روزا واسم مونده و یه عفونت قارچی مقاوم که درمانش شاید چند ماه دیگه طول بکشه و دارم دارو مصرف میکنم.

دوستان عزیز مقارب بدون کاندم با کسی که نمیشناسیدش و از وضعیت سلامتش مطلع نیستید مثل بازی با اسلحه هست

بهتره اصلا سمت این بازی نرید به خدا چند لحظه لذت به این همه زجر و عذاب

نمی ارزه.

اون تیر شلیک شد و به من اصابت کرد اما زنده موندم ولی همیشه اینطوری نیست.



اگه کسی تو شرایط من گیر کرده نباید بترسه باید بره و تست بده

اگه دوره سرماخوردگی شما کوتاهه و کمتر از 1 هفته طول میکشه یعنی بدن شما سالمه و زود پادتن سازی میکنه و نتایج تست اچ آی وی شما توی 6 هفته قطعیه.

اینم بدونید که احتمال سرایت ایدز و هپاتیت خیلی ضعیفه پس از تست دادن نترسید و با خودتون بگید من انقدر بد شانس نیستم.

امیدوارم نوشته هام به نگرانی کسایی که توشرایطم هستن کمک کنه



موفق باشید
jo0on
     
  

 
به نقل از دوستی

یک شب در یک مهمانی با یک دختر داغون آشنا شدم .من همیشه سعی می کردم که حداقل با دختر های با کلاس بپرم و اصلا نمی دونم چرا اینجوری شد. اول فکر نمی کردم دختره این کاره باشه ولی اتفاق افتاد و همون شب با هم سکس داشتیم . صبح که بلند شدم یه حس درونی خیلی قوی به من گفت که من مبتلا شدم. دوستم یه متخصص بود همون موقع اومد و من بهش گفتم می ترسم ولی می خندیدم. بعد از اون حالم از اون دختره بد بخت به هم خورد و همون جا رابطه تموم شد. مخصوصا بعد از اینکه بهم گفت دوست پسر قبلیش معتاد بوده. خلاصه من هر شب حالم بد تر می شد و دهن دوستای متخصصم رو سرویس کردم اینقدر سوال کردم. وقتی برگشتم تهران افتادم رو اینترنت و هی بگرد و بگرد. شاید ۲۴ ساعت مفید تو سایتای خارجی می گشتم. بعد حس کردم که نه بی خود دارم تلقین می کنم و اینها همش اضطرابه و دلم رو به این آمار هایی که بالا دادم خوش کردم. درست دو هفته بعدش سرما خوردم . دوباره هر چی خوندم برام زنده شد . یادمه صبح ساعت ۶ بود رفتم زبونم رو نگاه کردم دیدم سفیده . شک نداشتم که مبتلا شدم و بیشتر از همه این حس درونی که خیلی بهش مطمئن بودم اذیتم می کرد. همون روز رفتم p24 رو دادم که منفی بود. یه ذره خیالم راحت شد که دیدم واااای تمام سینم پر از جوشه تازه حدود ۱۰ روز از مریضیم هم می گذشت و من هنوز خوب نشده بودم (بعدا فهمیدم به خاطر اضطراب خیلی بالام بوده). نمی دونید چه حالی داشتم . این علامت خیلی عجیبه برای یک بیماری معمولی . خلاصه طولش ندم رفتم آزمایش گاه pcr رو دادم . گفتند یک هفته ای حاضر می شه . هفته بعد با هزار اضطراب رفتم گفتند ببخشید حاضر نشده یک هفته دیگه بیا. از اونجا که آزمایش گاه ها وقتی جواب این جور چیزا مثبت می شه دوباره آزمایش می کنند دیگه شک نداشتم که تمومه . خلاصه با یکی از دخترای اون آزمایش گاه دوست شدم بهم اطمینان داد که کیت هاشون حاضر نبوده و بحث آزمایش دوباره نیست. داشت گریم می گرفت . فکر کنم اون موقع ۶ هفت کیلو وزنم کم شد. سرتون رو درد نیارم جوابم باز هم منفی شد(از همون خانمی که تو آزمایش گاه کار می کرد پرسیدم می گفت تو این چند سال که اونجا بوده فقط ۳ چهار مورد رو دیده که آزمایش شون مثبت شده) ۲ - ۳ بار دیگه آزمایش دادم بازم منفی شد. ولی با خودم فکر کردم اینها همش یک تجربه است و بهتره بین بقیه به اشتراک گذاشته بشه. خلاصه دوستان درکتون می کنم که چی می کشید. خیلی سخته ولی زمان همیشه جواب همه چی رو می ده. مطالبی که من نوشتم یک مقدار امیدوار کننده است و ممکن حساسیت شما رو به این بیماری کم بکنه . بنابراین من خودم رو نمی بخشم اگه باعث بیماری کسی شده باشم. لطفا احتیاط کنید . مخصوصا خارج از ایران. داخل ایران هم با هر پسر یا دختر داغونی که نمی شناسید قاطی نشید. نمی خوام نصیحت کنم اما افراد بزار در رو چه دختر چه پسر بیشترین ریسک رو دارند.

علایم ابتلا به بیماری ایدز چه هست؟
این بخش مهمترین بخش استرس زا برای شما می باشد. در حدود ۲ الی ۳ هفته بعد از ابتلا به ویروس اچ آی وی بیمار دچار بیماری شبیه به آنفولازا می شود که این بیماری معمولا تا ۲ هفته طول می کشد. علایم این بیماری بسیار مختلف و شبیه سرما خوردگی معمولی است . بنابراین پزشکان قادر به تشخیص آن نیستندو تماما خواهند گفت این بیماری طبیعی است. در ضمن بیماری فوق فقط برای ۵۰٪ مبتلایان رخ می دهد و شایع نیست . علایم آن شامل تب ٫ خستگی ٫ سفید شدن کناره های زبان ٫ بزرگ شدن غدد لنفاوی (زیر گردن) ٫ جوش های سرخکی ٫ آفت دهان می باشد.

توضیح : من تمام علایم بالا را داشتم و تمام آزمایشات بالا رو هم به همین دلیل انجام دادم و تمام آنها منفی بود. اگر تمام علایم دنیا رو هم داشتید نترسید. فقط با آزمایش امکان ابتلا مشخص می شود.فقط درسی می شود که از این به بعد از کاندم استفاده کنید.
jo0on
     
  
صفحه  صفحه 3 از 5:  « پیشین  1  2  3  4  5  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

تلخ ترین و شیرین ترین خاطرات سکسی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA