انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 63 از 132:  « پیشین  1  ...  62  63  64  ...  131  132  پسین »

Ali salehi|علی صالحی


مرد

 
۶


باشد که او آوازخوانِ آتش
ما را از تاريکی به روشنايی باز آورد
برکت و گرمای رويا را به ما باز آورد
باشد که سرما بميرد
گرسنگی بميرد
نفرت و نادانی بميرد


هی درد و بلات به سرم
چه خوب شد فردا دوشنبه نيست!


باشد، که هست!
اين دعای ماه و
دختران دريا و
شاعرانِ آرامِ دوره‌ی همان سه نقطه‌ی ساکت است!
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۷


او که به شامگاه و در بامداد
ترا می‌نامد، دوست توست!


نظر به ثروتِ صبح
از صبح سخن می‌گويم.


هی به نامِ من از من آمده
هی به نامِ با من آمده از منِ ما
دوستت دارم به اسمِ هر آن چه هست
با پَرده‌باز آوایِ آسمانت از وَحیِ نور!


گفت خودش آهسته گفت خودش،
خودش آهسته گفت:
اين حرفِ ساکتِ من است
خواناترم بخوان ... زيباترين رخسارِ بی‌سايه!


کی به منزل‌های اَمنِ آينه خواهيم رسيد؟
يک نفر آنجاست


کمی حوصله کنيد
يک نفر آنجاست که دارد مشکِ پاره‌ی شب را
در چشمه‌سارِ نور فرو می‌بَرَد،
وقتی که رفت، پی‌اش می‌رويم
پاره‌های روشن رويا را از پی پايش برمی‌چينيم
چراغ‌ها می‌آوريم
و دفترهای از دريا آمده را باز برای مردم خود باز خواهيم سرود!
ما به خاطر آن روشنايی موعود
آينه‌ها نذر کرده‌ايم
کلماتِ عجيبِ و خواب‌های آسمانی نذر کرده‌ايم.


فزونی دهنده‌ی درياها، نام‌ها، آدميان
معلمِ بوسه‌ها، ترانه‌ها، تبسم و نور
بار آورِ ساليانِ مديد
با اولادِ بی‌شمارِ ستاره‌هاش، به خانه‌ی ما خواهد آمد.
نور می‌آورد او
حيات و باران و بوسه می‌آورد او
او با من و علف آشناست
با حسِ‌ چکاوک و ميلِ چراغ و ميلِ به روز ...!
او آورنده‌ی آوازهای زندگی‌ست،
کمی آرام باشيد
حوصله کنيد
همه چيز درست خواهد شد.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۸


ما تواناتر از هميشه در اين هوا
جاودانه خواهيم زيست.
آن سراينده‌ی بزرگ، زنِ شگفتِ شعله‌ور خواهد آمد
و به خاطرِ ما از خواب زمستان و زمزمه‌ی مرگ در خواهد گذشت.


او خواهد آمد
همو که من از به نام او
کلمات را به آسمان خواهم بُرد
و سال‌ها بعد با ترانه‌هايی از ماه و ستاره به زمين باز خواهم گشت!


هميشه ترا از هرچه هست
هرچه که بوده بود
هرچه که خواهد او، همو که من از به نامِ او
کلمات را به آسمان خواهم برد.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۹


من ديدم که مصاحبِ آفتاب
آمد و او را
به جانبِ دريا برد،
ما تازه از شستن کلمات خود آمده بوديم
بوی اَبر و آوازِ آسمان می‌داديم.


فراخوانِ خوبی‌ها رفته بود
ما دير آمده بوديم
ترانه‌سرای راستی و درستی رفته بود
ما دير آمده بوديم.


هی ... هایِ هوایِ هو!
از هستِ بوده‌ها
بودنی!
شرابِ معجزه، ای قطره، ای مَنا ...، مَنی!
دعای داد و دلالتِ من ...!
جاری شو!
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۱۰


من خوابگزارِ ستاره و
آوازخوانِ آدمی‌ام
تا هر کجا که بشايد
من اين گونه خواهم سرود
به تا هر کجا که واژه
در ذهن من، زندگی‌ست!


جهان، واژه‌ی دُرُشتی‌ست
سنگين است، صبوری می‌خواهد،
اما همين جهان
به خاطرِ من باز
رو به روشنايی ... آغوش خواهد گشود
ما به اقليمی آسوده خواهيم رفت
و روياهای خويش را از خوابِ‌ ناممکنِ گريه باز خواهيم گرفت.


ما جاری خواهيم شد
از شبِ شکسته خواهيم گذشت
و بعد ... آن سوی رود
بامداد است
شادمانی هم
و برکتِ روياها،
و چيزهای ديگری که فکرش را هم نکرده بوده‌ايم
تنها زنی را خواهيد ديد
با اسب‌های برازنده‌ی سپيدش در باد
که به آينه‌زارِ دريا باز می‌گردد!


بانوی بامدادیِ من
ثروتِ سَحَری
سکوت
و ... کمی آن سوتر از آن درخت
که بادِ بی‌ندا ... وزيدن گرفته است.


اين کلمات، کلمات‌اند
کلمه، فهمِ عجيبِ حروف،
با اين همه کی آمده را
راه را و روشنايی راه را ...!
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
دفتر ششم: اولين دفتر از سَفَر به هر کجا که پيش بيايد!


اين يه دفترِ ديگه‌ست
يه رازه،
خودم تو کوچه پيداش کردم.


يواش يه جوری تو دلتون زمزمه‌ش کنين!
اگه يه وقتی مشکلی پيش اومد
شمام بگين ... تو کوچه پيداش کرديم،
خلاص!
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۱


هر وقت يه حرفی برا گفتن داری
برو پشتِ اولين کلمه
کلمه بعدی خودش مياد آواز می‌خونه
و تو يه هو می‌بينی ... اِه ... چقدر هوا روشنه!
نترس از اين که يکی بياد بگه: ها
يکی بگه: نه!
تا يه درخت تو دنيا هست
تو هم يه کلمه برای گفتن داری!
من فکر می‌کنم بايد با همين کلمات
به اون رهايی آخر رسيد
من که باورم همينه
هميشه‌ی خدا يه جوری با همين کلمات ساده
ميام يه دری رو می‌شکنم
يه ديواری رو خراب می‌کنم
بعدم به مرگ ميگم ناکسِ نالوطی
حالا با ما هم ... آره!؟
بی ... لا ... خولا!
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۲


تو بايد خيلی دلتنگ باشی،
بَد روزگاری پاگذاشتی يه ذره اونْ‌وَرتر!
ورنه آسمون ابری نيست
هوا صافه
ستاره‌ها پيدان.


تو دردت به جانِ بی‌قرارِ خودم
يه خورده بيا اين وَرتَ
به همين ترانه‌ی الکی ... يه خورده گوش کن
ببين داره ميگه
کوهها لاله‌زارن
لاله‌ها بيدارن
تو کوهها دارن گُل گُل گُل ...
هر کی اين دفتر و دوست نداره بخونه
بذاره سرِ جاش
بره زندگيشو بفهمه!


دلم گرفته به خدا
ورنه آسمون که ابری نيست
اين حرفای بی‌سَر و تَه ... تا آخرِ دنيا يه حرفه:
- دوسِت دارم، يه خورده بخون
بذار گريه‌هام تموم بشه!
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۳


"الا يا ايها الساقی!"
اين تو، اين پياله، اينم طهورای خودمون
می مثلا با قافيه‌ی خودت: باقی!
که ما فرقش و نفهميديم با اين يکی چيه؟
راه به راه رفتيم تا رسيديم به يه رويا
به يه رويای بی‌خيال
بعد برگشتيم سَرِ جا اَوَلِمون که چی!؟
که مثلا "ادر کاسا و ناولها ...!"
خُب اينو از همون اول می‌گفتی دختر!
اول و آخر نداره عشق
مشکل که افتاد،‌ بذار بيفته،
بنويسش پایِ شکسته‌ی ما!
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۴


يه خورده عزيزمی
نمی‌دونم چرا
ما هم مثِ حافظ
گولِ همين بوی نافه رو خورديم که ميگن
نمی‌دونم از خُتن آورده‌ن يا از حوالی بخارا
جون تو بگو يواش بزنن
اين دوالِ سنگينِ بلند، چقدر بی‌رحمه!
يه خورده يواش‌تر بزن برادر!
حالا فهميدی عاشقی، عار و درد نداره
فقط ... به خودِ خدا، اصلا ولش کن
من طره‌ها باز کرده‌ام
که حافظ تو عمرش نبسته بود.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
صفحه  صفحه 63 از 132:  « پیشین  1  ...  62  63  64  ...  131  132  پسین » 
شعر و ادبیات

Ali salehi|علی صالحی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA