انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 65 از 132:  « پیشین  1  ...  64  65  66  ...  131  132  پسین »

Ali salehi|علی صالحی


مرد

 
۱۵


من يه جای ديگه بودم
هر کی رو دوست داشتم
دوستم نداشت
هر کی رو دوست نداشتم
می‌اومد می‌گفت:
- تشنه‌ت نيست؟
تا يه روز فهميدم همه دنيا با اين همه اِهِن و تِلوپش
فقط دو رویِ يه سکه‌ست،
من سکه رو گرفتم
انداختم تو يه آب رَوون، رفت که رفت!


من يه جای ديگه بودم
هوا يه جور ديگه هوای علاقه بود
يه عده سايه‌ت و می‌پاييدند،
يه عده خوش به ديدارت نداشتن
اما همون سه‌تا ... چار تا رفيقِ گُلِت
چقدر گل بودن به خدا
اين طوريام نبود
که حالا يکی باشه، يکی نباشه
حالا يه روز بيا بريم پشت کوه قاف
عَلی‌رَغمِ هرچی که از دست داده‌ايم، يه چشمِ سير گريه کنيم
هی لنگه‌ی بی‌اختيارِ دَر
چندی پُر طاقتی به خدا!
حالا گريه کن هر چی دلت ميخواد
يه ترانه، دو ترانه، سه ترانه ...!


هر چی حرفِ قشنگه رفتن پشتِ چشمای تو
تو اَبرا دارن گريه می‌کنن
من ميدونم يه روزی به حرف ميان،
ولی مردم يه جوری جابه‌جا شده‌ن
که به کلمه ميگن کبوتر
به کبوتر ميگن باد،
نمی‌دونم من خُل شدم
يا داره يه اتفاقِ بزرگ می‌افته به خدا،
ببين! يعنی به اين درختِ بالابلندِ خوشکلِ ناز نگاه کن!
قبلا ماه بود تو آسمان، يه شب افتاد تو اين چشمه
فردا مردم اومدن ديدن يه زنِ لخت داره آب‌تنی ...
يکی عطسه کرد، زنِ ماه هم يه‌هو شد يه درخت،
يه درختِ بالابلندِ خوشکلِ ناز!
با گيسوای بلندترش به خطِ باد
که برام نوشت يه روز ميام،
به خاطرِ تو هم که شده يه روز ميام.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۱۶


می‌آيی برويم يه جای دور
از نو بفهميم فرق آب و آينه چيه؟
ستاره همون شبتابِ خودمونه،
ماه يه دلِ فراری که از بالِ پنجره رفت، پريد!
به من و تو و او و هو ...
هی آقا!
اصلا بی‌خيال
همه‌ی دنيا مال خودمونه
فقط کافيه يه خورده بفهمی نفهمی عاشق بشی
بعد همه رو می‌بخشی
بعد ديگه اصلا پشيمون نمی‌شی که بگی‌ ها، که بگی نه!
بی‌اسم عينِ آينه خوبه به خدا،
راحتِ ماه هر چه دلت خواست،
يه وقتی اشتباه نگيری بگی اين که می‌خوامت،‌ عشقِ تمامه ... ها!؟
هر وقت رفتی، بُريدی، با روياهات وصلت کردی و
مخالفِ باد برگشتی،
اون وقت من به چراغ ميگم آهو
تو به آهو بگو علفِ تَرِ ارديبهشتِ ماه.
خلاص!
اون وقت ديگه حسوديت نميشه
معلومه که عاشقی!
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۱۷


فکر کردی تا موندی پشت در
ديگه ماه هيچی برا گفتن نداره
يعنی يه جوری دُرُست
همه چيز درست ميشه
يه خط فاصله بذار
آدما گذاشتن رفتن پی يه لقمه نون
ديگه وقت ندارن يه ساعت برن يه گوشه‌ای
يه راهِ پا به رويا ... همسفر ستاره بشن!
تا يادت بمونه بهار پیِ بوی تو به لاله رسيده


البته يه جور ديگه‌م ميشه گفت:
مثلا آدم‌ها (نه آدما)
همه رفتن پی روياهاشون
گور پدر نان و سلام و عليکِ اين و اون
همه رفتن بلکه اسم يه گُل و
از شبِ خسته بپرسن
بعد برگردن با ستاره از روز بگن،
بگن ما که رفتيم
و واقعا رفتيم رسيديم تا خودِ خودِ کوه قاف
اون بالا بالاهاش يه گُل بود، سرخ و دُرُشت، اين قَدَر!
عينه بگم چی!
يه پياله میِ بی‌غَش،
ولی يه پروانه هی ماچش می‌کرد
می‌گفت درد و بلات به جونم
پس کجا بودی اين همه وقت
تو که منو دِقْ‌مرگِ خودت کردی "ری‌را"!
اسمش، ها ... اسمش "ری‌را" بود.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۱۸


عشق!؟
زبون به دهن بگير،
چرا حرفِ مفت؟
چرا راهِ دور؟
خُب عشق همينه که يه‌هو از خواب بپری، زابه راه!
ببينی دنيا برگشته سرِ جا اولش، سرِ همون روزِ اولِ اولِ خدا.
تو پروانه بشی، يکی قبل از قهرش با حضرت آدم
بالای درختِ سيب، سه‌تار بزنه!
ببينی که داره می‌زنه!
اونم چه زدنی به خدا!
آدم يه جورايی‌ش ميشه،


به اين روشنايی دَمِ غروب
هرکی اين دفتر و دوست نداره بخونه
بذاره سرِ جاش
بره زندگيشو بفهمه!


همون خودش يه ترانه‌ست
که اولشو من گفتم و
آخرشو يکی ديگه که امروز و فردا
از پسِ يه گُل سرخ پيداش ميشه.


يادت باشه
هرکی بهت گفت: هيس!
تو يواشکی بخند
دنيا تازه اولِ حالی به حاليشه
بهِش بگو بدبخت
تو اصلا از زندگی چی فهميدی
که حالا واسه ما ... بعله!؟
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۱۹


يه جوری دُرُست
يه جوری آروم ... فاصله بگير
فاصله بگير از هر کسی که با موسيقی بده
از بارون بدش می‌آد، از بوسه ميگه نه!
بو شلاق ميده، بو سَم و سکوت!
اون با عشق بده
با بوسه بده
ميگه نه باد، نه بارون، نه شادی.
دِهَه!


بيا اينورِ رود
من دارم از شدتِ دوری دق می‌کنم،
ديگه نه "ری‌را" برمی‌گرده
نه يکی مثل اون که بيا بگه عَلو، سختی‌کشيده‌ی اين همه کلمه
دوسِت دارم،
من همه رو می‌خوام، مثل چشمام، مثل مردمِ خودم، مثلِ همين يکی دوتا ترانه،
ولی چه فايده ... اُهوو اُهوو اُهوو ...!
دارم ميرم چشماممو بشورم
بال حوضْ‌خونه‌ی سهرابم.
من صددرصد به امام هشتم مطمئنم
يه آينه اين طرفاست پُرِ عکسای تو،
يه آينه اين طرفاست
که بو گُل ميده از شوق
از شوقِ گُل، بو علاقه مياد
از علاقه به گل، باز ... يه دايره‌ی ديگه
همين طور برو تا آخرِ دنيا!
بعد از تهِ دل بخند، گريه‌کن، برقص،
اصلا نفهم چرا اومدی، براچی حالا ... ها!
بعدم که رفتی، رفتی!
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۲۰


ميشه خواهش کنم دستتو ببوسم، گريه کنم، بخوام که حواسِت باشه؟
می‌ترسم بعد از رفتنم يه جوری گول بخوری،
اگه به حرفام گوش ندی
بعدا از هرچی شکوفه‌ی گيلاسه بَدت مياد
از هرچی پروانه‌ست پشيمون ميشی،
برگرد خونه، يه داغ بذار رو دستت
تا يادت بمونه بهار پیِ بوی تو به لاله رسيده
اون وقت خودت ميری گولِ ديو و آدم و خوابِ خام و می‌خوری؟


بذار ببوسمت گُل اولِ ارديبهشت
که باد از تو فهميده شده، از رفتار تو حالا آرومه!
عطرِ گريه يعنی چه؟ ها!؟
هيچ رفتی لای لغت‌نامه‌ی دهخدا رو بازکنی ببينی؟


چه نقابا که تو هوا، چه پرده‌ها که فلان ...!
خودت که بهتر می‌دونی.
من يه عمره پیِ اون پياله
پياله آورده‌م که بگم نوش!
اما آب از آب تکون نمی‌خوره.
حرام به جون اين گلبرگِ تازه،
اگه من جات بودم
رفته بودم حالا
هفت‌شهر و هفت‌کوه و
هفت‌دريا ... اون طرفِ شيراز!


تو هم حرفا می‌زنی ... ها!
يعنی حواسِت نيست کجايی،
چه می‌کنی
چه کاره‌ای؟


برمی‌گردم سرِ صحبتِ اولم:
می‌بوسمت، سر و دستت، سر و دوش،
می‌بوسمت به خدا
فقط حواسِت باشه،
اين دنيا تا بخوای پُرِ نامردِ خوشکله نازنينِ بی‌وجدانه،
که اگه باد بياد
چه نقابا که تو هوا، چه پرده‌ها که فلان ...!
خودت که بهتر می‌دونی.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۲۱


من نيستم
نبوده‌م
تو بايد بمونی
بمونی شعر به شعر، کلمه به کلمه‌ی مَنو بخونی
تا خوابت بگيره!
اگه گريه کنی، منم دورادور، تو سياهیِ اون همه خاک گريه می‌کنم!
حالا می‌خوام برات يه قصه بگم،
يه شب، حواسم نبود
رفتم از اين طرف
رفتم ديدم دوسه‌تا کلمه‌ی ناقُلا
هی دارن مَنو نشونِ يه معنیِ عجيب ميدن!
تعجب کردم
جلوتر رفتم، شنيدم يکيشون به اون يکی ميگه:
معلومه طرف از يه راهِ دور اومده
بريم براش يه پياله آب خنک بياريم.
کلمه‌ها رفتن
دو سه دقيقه بعد وقتی برگشتن
بارون گرفته بود
هَمَش کلمه، کلمه رو کلمه می‌باريد
منم دست‌پاچه مونده بودم چه کنم،
اصلا آب اومد و ما رو بُرد،
يعنی قبل از اينام آب از سرمون گذشته بود
اما نه اين طوريش!
خيليا نفهميدن ما چی گفتيم اصلا!
اومدن پشتِ سرمون صفحه گذاشتن
گفتن باز اين که داره گريه می‌کنه!
من گفتم:
به پير و پيغمبر اين بارونه که ميباره، اينا کلمه‌ان، نه قطره‌ی آب!
شعر يه جای ديگه‌ست
يه چيز ديگه‌ست،
من نمی‌دونم
نيستم
نبوده‌م.


فقط سکوت خوبه، سکوت!


تو به دل نگير!
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۲۲


اَشی مشی، ماه!
نه راهِ پيش، نه راهِ پس
از اينجا رونده
از اونجا مونده
حالا می‌خوای حضرتِ کی رو ببينی که معجزه!؟
وِل کن بيا عزيزم
خوابيده ماه اون بالا
باباش نميذاره بياد
مونده تو خونه، خوابِ دريا رو ببينه!
ماه، ماه خوشکل من
بهانه‌ست به خدا، مادرش ميگه می‌ترسم
اون بالا ماه
بالای بادای رو به جنوب،
ماه نظر کرده به اسم بسم‌الله
يه تيکه‌ش تو دستِ آينه
راه به راه، خوابِ خواب،
يه تيکه‌ش تو قابِ شکسته، بالِ آب.
داره خواب می‌بينه
صبح که نبود
دَم‌دَمای پسين بود
گرگ و ... ميگن گرگ و ميش!
فرقش چيه!
ماه هيچی برا گفتن نداره،
فقط تو بيداری خواب می‌بينه
داره برمی‌گرده به آسمون
يه آسمونِ آبیِ آبیِ آبی ...
بعد نگاه می‌کنه ... يعنی به من ميگه چی بگم؟
چی بگم که تو بگی عزيزِ عزيزِ عزيز!
منو از شهرم روندن اين طرفا،
رفتم تو خيابون خوابيدم، خوابِ يه قصرو ديدم
گفتم از کيه؟
گفتن از شاهِ پريا!
مفت می‌گفتن اَشی مَشی
چاخان کردن تو اين مملکت خرجی نداره عزيزم
بيرونم کردن، گفتن پدرسوخته ... برو گمشو!
گفتن جذامیِ ساده‌دلِ شاعرِ مثلا ... هی دلِ خراب!
منم اومدم ميدون سپه
تو نامه‌ها گفته‌م
يه زن فال‌فروش ديدم، آ ...! يه تيکه، يه تيکه ماه!
يه تيکه‌ش تو دست آينه،
راه به راه ...
بقيه‌شو برگرد صفحه‌ی قبلْ‌تَرا بخون!
گريه‌ام گرفته بود
کبوترای حَرَمِ امامزاده صالح
از تجريش، اومن رفتن رو به جنوب،
رفتن شاعبدالعظيم ...، طرفای راهِ ری
ميگن يه دوسه خط نامه ...!
باز تو داری خواب می‌بينی
خيلی دوسِت دارم
يه ماچ مُفتی چند؟
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۲۳


هی داد و بيداد ... اَشی‌مَشی
داره باد مياد
بالِ اون شاخه‌ی شکسته چی می‌خوای!؟
"شاملو" ميگه آبت نبود، نونت نبود
منظورش با پريا بود
اما من با علی کوچيکه رفتم باغ بالا
دنبال عمه "فروغ"،
يکی گفت: همينجاها بود، بلندش کردن بردنش،
با يه ماشين شاسی‌بلند، بلندش کردن بردنش بهشت.
ميگن همه‌ی شاعرا ميرن بهشت
منم ترو دوست دارم اَشی‌مَشی
يه روز تو ديوونه‌خونه اَزم پرسيدن چندی؟
پرسيدم چی چندی؟
گفتن فروغ و دوست داری؟!
گفتم اندازه‌ی يه حَبه نبات، يه نسيم،
يه دنيا، يه ترانه، صدتا غزل از اون شيرازيه، حافظ!
گفتن از چی بدت مياد؟
گفتم از چيزای بی‌چراغ؟
آروم شدن يه دقيقه، ولی باز پرسيدن:
- اسمش چيه؟ همون کلمه اسمش چيه؟
گفتم: - بی‌خيال، وِلش کنين!
خيليا به خاطرش رفتن رسيدن به دريا!
ما آدمای خُل، ما ... خُلا، ما خولای "نيما"!
شما بهش چی ميگين؟
- سه تا نقطه ... خوبه!؟
هرچی شما بفرمايين!


با توام عزيزم!
چقدر به اسم تو من گريه کردم!
چراغای کوچه رو شمردم!
بعد هم
به دريا گفتم
گفتم معذرت می‌خوام
اصلا هرچی هست برا خودتون!


حالا همه بيدارن ... عَلو!
می‌آيی برويم خونه‌ی "ری‌را"؟
يه چيزی يواشکی بهت ميگم
به کسی نگی
بلند نميگم يه وقتی يکی بشنوه ها ...!


يه چيزی ميگم
يه چيزی می‌شنوی!
آفتاب و گرفتن،
آوردن بردنش پشتِ همين کوچه‌ی خودمون
جلو چشم ماه، جلو چشم اون همه ستاره‌ی عجيب
نه يکی، نه دوتا، صد و بيست و چهار بار ...
گفتن آخه
هرجايی که رفتيم ديديم هستش!
تازه ...
بقيه‌شو صفحه‌ی بعد می‌خونيم
به قول آدمای مودب:
لطفا ورق بزنيد!
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۲۴


هی اَشی‌مَشی
نزديکتر بيا، بيا ماه، ماه
می‌خوام ماچِت کنم
من قبلا کُتکاشو خورده‌م
کارم اينه اَشی‌مَشی
مثِ تو که می‌آيی بالِ حوض نقاشی!
باور نکن، کدوم برف، کدوم بارون؟
من آردامو بيختم
اين هم اَلَکم
آويختمش تو ايوون.
های حراج ... حراج ...!
مردم نون ندارن بخورن
شما از لگن آفتابه‌ی طلا ... بَلابَلا!؟
هرکی می‌خواد ببينه، بياد ببينه!
گور پدرِ ارباب، قصاب، آشپزباشی،
حتی حوضِ نقاشی!
بذار برف بياد
من نميذارم تو گولّه بشی
بيفتی يه وقتی سرت بشکنه
همين قد که خسته‌ای، بسه اَشی‌مَشی!
اما همه اينا
به قول بچه‌های لاله‌زار، خيالاته به خدا!
دو به اضافه‌ی دو ... ميشه هرچی بشه، به ما چه؟
تو چه کار به کارِ چار؟!
کارِ خودتو بکن.
اينا هم مثِ ما، مثِ همه ... ماه!
ميرن برامون روشنی ميارن.
عطر و ستاره و چند حرفِ قشنگ‌قشنگ!


ميشه يه خورده نزديکتر بيايی
باهات کار دارم
می‌خوام تماشات کنم!
داره بارون مياد "ری‌را"
بارونِ خوشِ خيسِ هوا ...
حيف، ديگه دير شده گُلم
آفتاب اومده بالا، بالا اومده
من خسته‌م ديگه،
تو هم طوری بيا
که آبِ اين کاسه جا بگيره، آروم بشه!


اين طرفا اصلا پيدات نميشه
وقتی خدا ميدونه کجا
داری پروانه‌های توی خوابِ فرشته‌ها رو می‌شماری!
من زنده‌ام به خدا
هرچی گفتم، پس نمی‌گيرم،
نامه‌هامو پس نمی‌گيرم،
ميگم من اصلا معنیِ عشق و می‌فهمم
راستشو بخوای راستشو گفتم
لطفا خوابهامو پس بده
لباسای جامونده مو ... پس بده!


لطفا ورق‌پاره‌هامو پس بده
جای پای ماه
حيثيت گُل، هوای پروانه ...!


اون وقتا تو نبودی
يه اَشی‌مَشی ديگه بود، مثِ تو بود
خوب بود
گل بود
می‌اومد بعضی وقتا
می‌رفتيم با هم سربه‌سرِ دريا می‌ذاشتيم،
ولی بعد يه‌هو يه عده خارجی اومدن
چراغ کوچه رو سه نقطه ... شکستن!
گفتن سه نقطه ... هورا هورا!
اونا اومده بودن، اومدن
خيلی چيزا رو ماست‌مالی کردن
بادبادکارو از سقفِ هرچی آسمون بود چيدن
ستاره‌ها رو چيدن
اهلِ اينجا نبودن ...!
خارجی بودن!


کف دستای من بوی گُل‌ميخ می‌داد
بوی نَفَسای حضرت ماه می‌اومد
همه می‌دونستن تو از يه جايی به اسمِ ستاره اومدی،
من نگفتم، به کسی نگفتم اسمت چيه.
ولی خارجيا ...
ولی اونا با چماق اومدن
منو صدا کردن گفتن هی آقا، ايرونی، با توييم
کُتک دلت می‌خواد!
گفتم ميذارين يه بار ديگه برگردم
عطر اهواز و بو کنم، بعد بميرم!
گفتن، يعنی چيزی نگفتن!
اونا همه چيزو بُردن برا خودشون
برا ديو بی‌همه‌کسِ کناره‌های فرات
پام قلم بشه اگه دروغ گفته باشم!


من ديگه چيزی نگفتم
نوشتم: يه روز برمی‌گردم وطنم
حالا ديگه خيليا می‌دونن
يه بلبل پَر بسته‌ی خيلی خسته هم
نمياد بالای باغ انار
برا خودش، برا دلِ خسته‌ی خودش بخونه:
- های انار انار، نارِ دونْ دونه
... بقيه قافيه‌هاشو خودت حدس بزن!
يه وزنی داره که آدمو ميندازه می‌بَره يه طرفی.
تو خودت يه جوری جُفت و جورش کن.
زندگی همينه ديگه،
يه وقتا می‌بينی باد مياد
ما هم ميريم سرِ اصل مطلب!
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
صفحه  صفحه 65 از 132:  « پیشین  1  ...  64  65  66  ...  131  132  پسین » 
شعر و ادبیات

Ali salehi|علی صالحی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA