انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 113 از 132:  « پیشین  1  ...  112  113  114  ...  131  132  پسین »

Ali salehi|علی صالحی


مرد

 
۱۱


خنياگران بخوانند و
خاموشان شادی کنند
ديگر دردی نيست
دروغی نيست و
هراسی نيست.


من بيم و بلا را برچيده‌ام
سياهیِ ستمگران را برچيده‌ام
گرگ و گرسنگی را برچيده‌ام
تازيانه و زندان را برچيده‌ام.


و خرسندم از چراغی
که به منزل مردمان روشن است
و خرسندم به نانی
که بر سفره‌ی مردمان فراوان است
و خرسندم از شادمانیِ کودکان
و خرسندم از آرامشِ ميهنم
و خرسندم از خداوندی که مرا آفريد
تا ديگر درد نباشد
دروغ نباشد و
هراس نيز.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۱۲


نيکو پندارم
بدين دليل، پلشتی از من دور است
خوش‌گفتارم
بدين دليل، تلخ‌کامی از من دور است
و دُرُست‌کردارم
بدين دليل، کينه‌توزی از من دور است
پس به پندار نيک درآييد
تا مردمان دوستتان بدارند
به گفتار نيک درآييد
تا نامتان به نيکی برده شود
و به کردار نيک درآييد
تا گزندی چشم به راهِ شما نباشد
من برای رهايی و رستگاری آمده‌ام
به اين دليل هرگز نخواهم مرد
من برای رفاه و آرامش آمده‌ام
به اين دليل هرگز نخواهم مرد


من برای دوستی و دانايی آمده‌ام
به اين دليل هرگز نخواهم مرد.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۱۳


من پرورده‌ی پاکی‌ها، اولادِ پرشيا، پسرِ ماندانا و کمبوجيه‌ام
اين سخن
سخنِ من است
همگان از حقوقی برابر برخوردارند
چه چوپانِ به کوه و
چه دبيران به دشت.


اين سخن من است:
ماه بالا می‌آيد و باز فرو می‌کاهد
خورشيد بالا می‌آيد و باز فرو می‌کاهد
اين رازِ بزرگِ حيات و هستی ماست
زنجيره‌ی زرينِ مرگ و زندگی‌ست.


پس نيکی پيشه کنيد و
پارسايی پيشه کنيد،
ورنه حتی يکی واژه از شما باز نخواهد ماند.


و من شهريارانِ هفت‌اورنگِ خويش را
به پی‌افکندنِ چنين پيمانی فراخوانده‌ام.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۱۴


به پاکی ستاره و به سلوکِ سپيده‌دم سوگند
کينه‌توزِ خون‌ريز را روانه‌ی دوزخ خواهم کرد.
به رويای نور و رستاخيزِ شقايق سوگند
به کيوان، به کلمه، به کوه، به زيبايیِ زنان سوگند
ظالمانِ زورگو را روانه‌ی دوزخ خواهم کرد.


به تبسمِ صبح و به آوازِ پسين سوگند
به عدالت،‌ به علاقه، به آدمی سوگند
من با هفت پَرتوِ بی‌پايان
از سايه‌سارِ سَحَرگاه خواهم آمد
و پيمان‌شکنان را دَرهَم خواهم شکست.


به زُروان و زندگی سوگند
به کار، به کِشت، به پرورنده‌ی پاکی‌ها سوگند
به درمان و دَهِش، به ياوری، به بانویِ شادی‌آورِ آسمان سوگند
من بهتری راستی‌ها را برای شما خواهم آورد
و نيکی کننده را دوست خواهم داشت
و دروغگو را به خاموشی خواهم کشاند.


من مُوکِلِ علاقه برای آدمی‌ام
مُوکِلِ البرز و عشق
مُوکِلِ محبتِ مردمان
مُوکِلِ مقدسِ آسمان و زمين منم.


به هيربُدانِ خود گفته‌ام
مردمانِ من بارآورانِ زمين‌اند
برايشان بلوغ و آرامش آرزو کنيد
چه او که به گهواره خفته
چه او که به گور.


و اينجا زادرودِ بزرگِ من است
و ما را و خان‌ومانِ ما را گزندی نخواهد رسيد
مگر به روزِ نادانی
مگر به غفلتِ روزگار
مگر به روزِ ريا.


اينجا هر هفت اقليمِ من
کمربسته‌ی بانوی شادمانی و
مَزدای باران است.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۱۵


اميران، اِسپَهبُدان و شهرياران را بگوييد
هرگز به مردمانِ خويش دروغ نگوييد
زيرا دروغ‌گويان
تنها بر گورستانِ مردگان و خاکسترزارِ خاموشان
حکومت خواهند کرد.


و من کوروش هخامنش
از ميانِ شما برآمدم و از شما شدم
و خواستم تا منزلتِ آدمی را
به او باز رسانم
و گفتم مردمان را گزندی نرسد
و نرسيد،
اين آخرين دعای من است.


تا راستی هست
کاستی به کشورِ شما راه نخواهد يافت
من هرگز
حتی به دانشمندانِ خويش نيز دروغ نگفته، نمی‌گويم.


من اين گونه بار آمده‌ام
تا رهبرِ راست‌گويان و رستگاران شوم.


از ديو و از دروغ دوری کنيد
درماندگان را کسانِ خويش بدانيد
شما را وصيت می‌کنم
که ناتوان را ياری دهيد و
توانا را تکريم کنيد.


اين سخنِ من است
سخنِ مرا بشنويد:
سخن‌چين هرگز چراغدار حقيقت نخواهد شد
تازيانه و ظلمت هرگز زيور حکومت نخواهد شد
پس به نيکی بشنو
به نيکی ببين
و به نيکی باور کن
مقام آدمی، مقامِ حقيقت است.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
منشور شوشیانا

۱


ميانِ خويش و قبايلِ بسيارم
قولنامه‌ی علاقه نوشته‌ام:
پارسيانِ پاکدين و
ايلاميانِ آزاد،
مادهای دانا و
پارتيانِ دلير،
به بَلخی‌ها، سُغدی‌ها،‌ آرياييان، گَنداری‌ها و
سکاها سکونت داده‌ام
هندی‌ها،‌ زرنجی‌ها، آشوريان و مصر
و مردمانِ هفت اقليم را
آزادیِ بسيار بخشيده‌ام
ارمنی‌ها، تراکيه، ليبيا و بابل را
به صلح و حوصله فراخوانده‌ام
مکرانی‌ها، خوارزميان و اَيونی‌ها را
دوستانِ خويش دانسته‌ام.


من کوروشِ هخامنش
پسرِ ماندانا و کمبوجيه
شهريارِ شوشيانا
شکوهِ ملتِ خويش را به آسمان رسانده‌ام.


و گفتم ای طوايف
طوايفِ هفت اقليمِ من
در آزادیِ تمام تجارت کنيد
اما به عدالت.


و گفتم طلا از ليدی
بابونه از بلخ
سينه‌ريز از هند
عقيق از نيمروز
فيروزه از خوارزم
نقره از مصر
آبنوس از لبنان و
عاج از حَبَشه بياورند.


من ميان خويش و قبايلِ بسيارم
قولنامه‌ی علاقه نوشته‌ام.


و بازارهای مردمان را
فراوانیِ بسيار باد:
رَدا، جامه و لاجورد
توت و خُرما و نان
انجير و عسل
انار و گلابی
گندم و انگبين، هِل،‌ آلو، سيب،
بادام و نيشکر
قند و پسته و برنج.


و گفتم به عدالت و آزادگی
زندگی کنيد
همه در امانِ من‌اند.


و گفتم من آورنده‌ی عدالتِ بی‌عيبم!
و گفتم شادمانی کنيد
زيرا من دعايتان کرده‌ام
باشد که تا هست
بيم و بلا نباشد
درد و فغان و آزردگی نباشد
اندوه و گرسنگی نباشد.


و گفتم
من گفتم
امنيتِ شما، امنيتِ من است
شادمانیِ شما، شادمانیِ من است
من از شما بوده، از شما هستم
من از ميانِ شما برآمده‌ام
من کوروشم
مصلحِ آسمان و زمين که دوستتان می‌دارم
مردمانِ دُرُست!
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۲


سرانجام کسی خواب مرا خواهد ديد
سرانجام کسی انديشه‌های مرا بازخواهد سرود
و من نشانی‌های بسياری از پیِ روزگاران بازنهاده‌ام
راه‌ها گشوده
آتش‌ها افروخته
کارها کرده
بهره‌ها رسانده‌ام.


اين دعای من است:
کودکانتان شيرين‌زاد
خواب‌هاتان خوش
رمه‌هاتان بسيار
رودهاتان جاری
و جهانتان روشن باد.


پس پيروزگرانِ بَرزاوَند بدانند
شوشيانا آتشگاهِ آسمانیِ من است
من آن را به يادگارِ نور و بينايیِ آدمی آفريده‌ام
شوشيانا سرزمين من است
شبستانی خوش برای خستگانِ زمين.


پس دانايان نيز بدانند
دخترانِ فَرُخ‌زادِ سرزمين من زيبايند
بُرنايانِ سرزمينِ من برومندند
و من به فرماندارانِ خويش گفته‌ام
که زنان را زيور و
زندگان را برکتِ بسيار دهند
برومندان و بُرنايان را برکتِ بسيار دهند.


و شهريارانِ خردمندِ خويش را گفتم:
زندانِ زمانه‌ی ديوان را ويران کنند
چرا که اين جهان
گذرگاهِ گرزه‌ماران نيست.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۳


دروغ را برخواهم چيد
دَدمَنِش را به دانايی خواهم رساند
آزادگان را آفرين خواهم گفت
و برای مُردگان
آمرزشِ بسيار طلب خواهم کرد.


تا هست
سرزمينِ من آسمانی باد
که در او رودها و کاريزهای بسياری به راه‌ست
رودهای خوش‌خرام و
آب‌های آينه‌رو.


ما دامنه‌ها و دشت‌هايی داريم درياوار
سِحرآميز، سرسبز و برکت‌خيز
چندان که گله‌ی گوزنانش بسيار و
گله‌ی آهوانش بسيار و
بهارانِ بی‌پايانش، بی‌پايان ...!


و شما را گفتم
اين بهشتِ بی‌گزند را گرامی بداريد
سرزمينِ من
توانِ شکفتنش بسيار است
سرزمينِ من، مادرِ من است.


و گفتم زمين را ستايش کنيد
و گفتم چوپانان با گُميز خويش آب‌ها را نيالايند
و گفتم شراب‌داران
حرمت تاک و نان را نريزانند
و گفتم کرنازنان برآيند و
خنياگران ... شادمانی بياورند.


و او که شادمانی بياورد
در امانِ من است
و او که اميد و علاقه بياورد
در امانِ من است.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۴


مردمانِ گيسو‌بافته‌ی من
با نيزه و سپر
از صحاریِ تفته خواهند گذشت
ما به ساحتِ آب و آرامشِ نيلوفران خواهيم رسيد
سپاهِ آماده‌ی من
بر بلندی‌های جهان آرام خواهد گرفت.


دَه‌هزار مردِ مزداپَرَستِ من
دَه‌هزار جاودانانِ من
با جوشن‌هايشان همه از فَلسِ فلز
و بالاپوشی از کتان و مَلمَلِ ارغوان
کَمَند بر شانه و
شمشيرِ شُسته به سوهانِ نور،
از کوهستان‌های بی‌راه خواهند گذشت
ارابه‌های عظيم
صف به صف
از افق تا به افق
آسمان را گرفته‌اند.
سلحشورانِ سرزمينِ من چنين‌اند
فرزندانِ فَرَه‌مَنِشِ من چنين‌اند
و من سربازانم را دوست می‌دارم
و من فرزندانم را دوست می‌دارم
و من به آنان آموخته‌ام
که راست‌گوی و دُرُست‌کردار برآيند
ورنه من حکيم و
پيشوايشان نخواهم بود.


و به آنان گفتم:
بدی مکنيد تا بدی به شما نرسد
نيکی پيش بياوريد
تا نيکی به پيش‌بازتان بيايد
و بدانيد که پروردگار
مردمان را در شادی و
شادی را برای مردمان آفريده است
و او که شادمانی را از مردمان بگيرد
بی‌شک از گماشتگانِ شيطان است.


اينجا همه چيزی خشنود است
خداوند، آدمی، عقاب، گندم و گوزن
رودها، کوه‌ها، دامنه‌ها، درياها
و من شاهِ شاهانم
جلال دانايی و
منزلتِ آدمی‌ام
چراغدارِ چهار جانبِ جهان.


من فرزندِ پاکی‌ها
بر اين سنگِ سرد نوشتم:
هيچ يوغی بَرازنده‌ی انسان نيست.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
۵


زمينِ نوآباد
زيست‌گاهِ آدمی‌ست
گرامی‌اش می‌دارم.


آدمی آبروی زمين است
حرمتش می‌دارم.


باشد که اِمشاسپندانِ آسمان
از من و مردمانم راضی باشند.
باشد تا مردمان از مَنِ دُرُست‌کردار
خرسند باشند.
باشد که شکست‌خوردگان از مَنِ دُرُست‌گفتار
خرسند باشند.
بدانيد که شفاعتِ کوروش بی‌کرانه است
پس مهراسيد مظلومان
زيرا همه در امانِ مَنيد
من هرگز دوستدارِ ظلمت و اضطراب نبوده‌ام
چرا که بخشندگی، باورِ من است.


و آيندگان بدانند
جز بر دشمنِ لجوج و جز بر مهاجمِ جبار
شمشير برنکشيده‌ام.


به حاکمانِ هفت‌اقليم می‌گويم:
بر مظلومان و مردمان
شمشير نکشيد
زيرا روزی بر شما شمشير خواهند کشيد.


بزرگ باشيد
بخشنده باشيد و بی‌بديل.


من هرگز هيچ شکست‌خورده‌ای را
تحقير نکرده‌ام
من هرگز هيچ اسيری را دشنام نداده‌ام
هميشه، هرکجا، همگان را گرامی داشته‌ام
زيرا مدارا مکتبِ من است.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
صفحه  صفحه 113 از 132:  « پیشین  1  ...  112  113  114  ...  131  132  پسین » 
شعر و ادبیات

Ali salehi|علی صالحی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA