انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 71 از 718:  « پیشین  1  ...  70  71  72  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۶۹۸

وادید کرده است به من تلخ، دید را
در رجعت است عادت اعداد، عید را

بر گوش و لب ستم نتوان کرد بیش ازین
مسدود می کنم ره گفت و شنید را

صبح وصال می شمرد قدردان عشق
در راه انتظار تو، چشم سفید را

گلگونه شفق رخ خورشید را بس است
حاجت به شمع نیست مزار شهید را

دست تهی بود سپر سنگ حادثات
دارد بپای، بی ثمری سرو و بید را

در کار سخت جوهر مردان عیان شود
بی قفل، فتح باب نباشد کلید را

خواهی که نشأه تو دوبالا شود ز می
صائب به روی جام ببین ماه عید را
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۶۹۹

یک بار بی خبر به شبستان من درآ
چون بوی گل، نهفته به این انجمن درآ

از دوریت چو شام غریبان گرفته ایم
از در گشاده روی چو صبح وطن درآ

تا چند در لباس توان کرد عرض حال؟
یک ره به خلوتم به ته پیرهن درآ

مانند شمع، جامه فانوس شرم را
بیرون در گذار و به این انجمن درآ

خونین دلان ز شوق لقای تو سوختند
خندان تر از سهیل به خاک یمن درآ

دست و دلم ز دیدنت از کار رفته است
بند قبا گشوده به آغوش من درآ

آیینه را ز صحبت طوطی گزیر نیست
ای سنگدل به صائب شیرین سخن درآ
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۷۰۰

روی تو سوخته است دل لاله زار را
در غنچه کرده است حصاری بهار را

برده است جستجوی تو آرامش از جهان
از کبک پای کم نبود کوهسار را

ظلم است شستن آیه رحمت به آب تیغ
متراش زینهار خط مشکبار را

شب زنده دار باش که خورشید می دهد
در دیده جای، شبنم شب زنده دار را

روزی طلب به تیغ زبان کن که نیش برق
گوهر فشان کند رگ ابر بهار را

از قرب اهل حال شود چوب خشک سبز
منصور می کند شجر طور دار را

غیرت به سوز عاریتی تن نمی دهد
جوهر برآورد ز دل آتش چنار را

دور از گهر غبار یتیمی نمی شود
نتوان ز یاد برد من خاکسار را

دشنام تلخ صائب ازان لب مرا بس است
حاجت به نقل نیست می خوشگوار را
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۷۰۱

دیوانه کرد سبزه خطت بهار را
در خاک و خون کشید رخت لاله زار را

هر موی دلفریب تو شیرازه دلی است
متراش زینهار خط مشکبار را

مگذر ز حسن ترک که در گوشمال دل
دست دگر بود کمر بهله دار را

دست حنایی تو ز نیرنگ دلبری
یکدست کرد حسن خزان و بهار را

سنگ یده است مهره گهواره یتیم
جز گریه کار نیست دل داغدار را

چون شوق پای در جگر سنگ بفشرد
با کبک هم خرام کند کوهسار را

صائب حریف سیلی باد خزان نه ای
پیش از خزان ز خود بفشان برگ و بار را
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۷۰۲

دریاب صبح فیض نسیم بهار را
در دیده جا ده این نفس بی غبار را

ا درد خود گذار من خاکسار را
از روی گردباد میفشان غبار را

سهل است اگر به خواب شب قدر بگذرد
در خواب مگذران دم صبح بهار را

از چشم او به یک نگه خشک قانعیم
طی کرده ایم خواهش بوس و کنار را

بیرون شدن ز عالم تکلیف، نعمتی است
دیوانه از خدا طلبد نوبهار را

بی اختیار خون ز لب زخم می چکد
نتوان ز شکوه بست دهان خمار را

با روی سخت، خرده ز ممسک توان گرفت
آهن ز صلب سنگ برآرد شرار را

گم می شوند خلق به زیر فلک تمام
گوهر نبندد این صدف بی قرار را

دنبال صید، قطره بی جا نمی زنم
من رام می کنم به رمیدن شکار را

شب زنده دار باش که شب روز روشن است
در چشم باز، دیده شب زنده دار را

تاب شکنجه ات نبود گر ز چشم شور
صائب نهفته دار دل داغدار را
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۷۰۳

در آتش است نعل، نسیم بهار را
رنگ ثبات نیست گل اعتبار را

از برق و باد نعل رحیلش در آتش است
منزل کجاست قافله نوبهار را؟

چون زندگی به کام بود مرگ مشکل است
پروای باد نیست چراغ مزار را

بی طاقتی است قسمت منعم ز جمع مال
از گنج پیچ و تاب بود رزق مار را

روشندلان همیشه به سختی بسر برند
در سنگ زندگی بسرآید شرار را

کم بخت را ز نعمت الوان نصیب نیست
مژگان به خون گل نشود سرخ خار را

چشم ترا به سرمه کشیدن چه حاجت است؟
کوته کن این بهانه دنباله دار را!

صائب کنون که دور به کام تو می رود
بشکن به ساغری سر و دست خمار را
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۷۰۴

از شرم، حرص دلبری افزود ناز را
کز دوختن گرسنه شود چشم، باز را

دارم امید آن که شود طبل بازگشت
آواز دل تپیدنم آن شاهباز را

فریاد عندلیب ز گل شد یکی هزار
بی پرده کرد، پرده بسیار، ساز را

از های های گریه من، چون صدای آب
خواب غرور گشت گرانسنگ، ناز را

آهن دلان به عجز ملایم نمی شوند
از اشک شمع دل نشود نرم، گاز را

دلهای بی نیاز نیندیشد از زیان
پروای نقش کم نبود پاکباز را

گردد قبول خلق، حجاب قبول حق
پوشیده کن ز دیده مردم نماز را

خامش نشین چو شمع که لازم فتاده است
کوتاهی حیات، زبان دراز را

فرمان پذیر باش که از راه بندگی
محمود شد ز حلقه به گوشان ایاز را

در محفلی که نیست می ناب، عارفان
از زاهدان خشک شمارند ساز را

منعم مکن ز پرورش خویش چون هلال
کافکنده ام چو مه به تمامی گداز را

سر می رود به باد ز افشای راز عشق
صائب نهفته دار گهرهای راز را
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۷۰۵

مستی ز خط زیاده شد آن دلنواز را
خط صبح نوبهار بود خواب ناز را

دیگر عنان دل نتواند نگاه داشت
در جلوه هر که بنگرد آن سرو ناز را

با قهرمان عشق چه سازد غرور عقل؟
از کبک مست نیست حذر شاهباز را

عشاق را ز فقر مترسان که سادگی است
نقش مراد، آینه پاکباز را

برهند اگر چه دولت محمود دست یافت
گردن نهاد حلقه زلف ایاز را

از کار می روند به یکبار عاشقان
موسم یکی است قافله های حجاز را

در آتشند سوختگان، تا بریده اند
بر قد شمع جامه سوز و گداز را

ترسم که شیوه های هوس آفرین تو
سازد نیازمند دل بی نیاز را

سر کن حدیث زلف که مقراض کوتهی است
این خوش فسانه ها ره دور و دراز را

لب می خورد ز پاس زبان خون خود مدام
ز اصلاح شمع، دل به دو نیم است گاز را

ماری است مار شید که در کیسه خوشترست
در خانه واگذار نماز دراز را

شرم و حیاست لازم آغاز دلبری
کم کم کنند باز، نظر شاهباز را

صائب گرفت رنگ حقیقت مجاز من
تا یافتم حقیقت عشق مجاز را
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۷۰۶

دانسته ام غرور خریدار خویش را
خود همچو زلف می شکنم کار خویش را

هر گوهری که راحت بی قیمتی شناخت
شد آب سرد، گرمی بازار خویش را

در زیر بار منت پرتو نمی رویم
دانسته ایم قدر شب تار خویش را

زندان بود به مردم بیدار، مهد خاک
در خواب کن دو دیده بیدار خویش را

نادیدنی است صورت بی معنی جهان
روشن مساز آینه تار خویش را

هر دم چو تاک بار درختی نمی شویم
چون سرو بسته ایم به دل بار خویش را

چون صبح داده ایم به یک جرعه شفق
خندان به پیر میکده دستار خویش را

اظهار فقر پیش فرومایگان مکن
پوشیده دار گوهر شهوار خویش را

(هرگز چنان نشد که توانیم فرق کرد
از رشته های زلف، دل زار خویش را)

در زیر خاک و گرد کسادی نهفته ایم
از چشم خلق گوهر شهوار خویش را

از بینش بلند، به پستی رهانده ایم
صائب ز سیل حادثه دیوار خویش را
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۷۰۷

از کینه پاک کن دل افگار خویش را
صبح امید ساز شب تار خویش را

گردد درین ریاض به آزادگی علم
چون سرو هر که بست به دل بار خویش را

از سخت دل زبان نصیحت کشیده دار
مشکن به سنگ گوهر شهوار خویش را

بی حاصل است تخم فشاندن به شوره زار
مگشا به بیغمان لب گفتار خویش را

گردید از زیاده سری خرج گاز، شمع
واکن ز سر علاقه دستار خویش را

مردانه سر به تیغ شهادت نثار کن
مفکن ز بیدلی به گره کار خویش را

دارد ز زنگیان خطر آیینه های صاف
پوشیده دار دیده بیدار خویش را

تا چشم شور خلق نسازد ترا کباب
تنها مخور پیاله سرشار خویش را

منصور سر به باد ز افشای راز داد
از باطلان نهفته کن اسرار خویش را

از شوق کاه جاذبه کهرباست بیش
مطلوب طالب است طلبکار خویش را

دیدی ز نور عاریتی ماه چون گداخت
روشن ز آه ساز شب تار خویش را

آورد هر که صد دل سرگشته را به دست
تسبیح ساخت رشته زنار خویش را

خم شد قدت چو صیقل و از بی بصیرتی
روشن نکردی آینه تار خویش را

زان پایدار ماند درین باغ حسن سرو
کز خود جدا نکرد هوادار خویش را

شد آب و تاب لعل لب او یکی هزار
دل آب کرد بس که خریدار خویش را

با سایه هما نکند دوربین بدل
صائب حضور سایه دیوار خویش را
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
صفحه  صفحه 71 از 718:  « پیشین  1  ...  70  71  72  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA