انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 105 از 718:  « پیشین  1  ...  104  105  106  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۰۳۹

خط به گرد آن لب چون نوش دیدن مشکل است
چشمه امید را خس پوش دیدن مشکل است

سوخت در فصل خزان خاموشی بلبل مرا
ترجمان عشق را خاموش دیدن مشکل است

برنیارد سر ز زیر بال اگر قمری رواست
سرو را با خار و خس همدوش دیدن مشکل است

تا ز جوش افتاد می، میخانه شد زندان من
سینه های گرم را بی جوش دیدن مشکل است

آب می سازد نگه را چهره های شرمناک
در رخ گلهای شبنم پوش دیدن مشکل است

می کنم از گریه آخر خانه زین را خراب
خرمن گل را به یک آغوش دیدن مشکل است

خامشی با دستگاه معرفت زیبنده است
بر سر خوان تهی سرپوش دیدن مشکل است

جز گرانی نیست از گوهر صدف را بهره ای
حسن معنی را به چشم گوش دیدن مشکل است

از مروت می کنم زهاد را تکلیف می
دشمنان خویش را باهوش دیدن مشکل است

مصرع برجسته صائب بی نیاز از مصرع است
با قیامت یار را همدوش دیدن مشکل است
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۰۴۰

باده بی لعل لب دلبر کشیدن مشکل است
تلخی از دریای بی گوهر کشیدن مشکل است

در حریم وصل، پاس شرم نتوان داشتن
در بهاران سر به زیر پر کشیدن مشکل است

وحشت ظلمت گوارا گردد از آب حیات
ناز خط بی لعل جان پرور کشیدن مشکل است

هر تنک ظرفی نمی گردد حریف آسمان
شیشه پر زهر را بر سر کشیدن مشکل است

با ثمر بار رعونت نیست بر دلها گران
ناز نخل از عرعر بی بر کشیدن مشکل است

عمر جاویدان نگردد جمع با فرماندهی
آب خضر از جام اسکندر کشیدن مشکل است

سر به زیر بال کش صائب به فکر گلستان
چون گلستان را به زیر پر کشیدن مشکل است

ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۰۴۱

از خسیسان منت احسان کشیدن مشکل است
ناز ماه مصر از اخوان کشیدن مشکل است

از ته دیوار آسان بیرون آمدن
دامن از دست گرانجانان کشیدن مشکل است

زان لب میگون چه حاصل چون امید بوسه نیست؟
ناز خشک از چشمه حیوان کشیدن مشکل است

درد بی درمان به مرگ تلخ شیرین می شود
از طبیبان منت درمان کشیدن مشکل است

نیست محرومی به دل در پله دوری گران
در ته یک پیرهن هجران کشیدن مشکل است

از پریشانی دل از هم گر بریزد گو بریز
منت شیرازه احسان کشیدن مشکل است

دم برآوردن بود بی یاد حق بر دل گران
دلو خالی از چه کنعان کشیدن مشکل است

دل به آسانی ز مژگان بتان نتوان گرفت
طعمه از سرپنجه شیران کشیدن مشکل است

بی تواضع نیست ممکن سرفرازی یافتن
سوی خود این گوی بی چوگان کشیدن مشکل است

من گرفتم شد قیامت در صف آرایی علم
صف برابر با صف مژگان کشیدن مشکل است

آب از آهن می توان کردن به آسانی جدا
از دل خونگرم ما پیکان کشیدن مشکل است

می توان از سست پیوندان به آسانی برید
در جوانی از دهن دندان کشیدن مشکل است

برق را خاشاک در زنجیر نتواند کشید
دامن عمر سبک جولان کشیدن مشکل است

می توان چون غنچه صائب خون دل در پرده خورد
باده گلرنگ را پنهان کشیدن مشکل است

ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۰۴۲

توبه از می در بهار نوجوانی مشکل است
تشنه بر گشتن ز آب زندگانی مشکل است

سرمه ای آواز را چون صحبت ناجنس نیست
بلبلان را با زغن هم آشیانی مشکل است

می توان از سست پیوندان به آسانی برید
از دهن دندان کشیدن در جوانی مشکل است

دل ز من خواهی نخواهی برد آن چشم کبود
پنجه کردن با بلای آسمانی مشکل است

هر که را چون بوی پیراهن بود چشمی به راه
قطع ره کردن به پای کاروانی مشکل است

هر گران خوابی نمی گردد به صائب هم خیال
با براق برق جولان همعنانی مشکل است

ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۰۴۳

هر چه امروزست بار خاطرت فردا گل است
در جگرخاری که اینجا بشکند آنجا گل است

انبساط ماست موقوف گشاد کار خلق
فتح بابی هر که را رو می دهد ما را گل است

هر که با نیکان نشیند رنگ نیکان بر کند
چون ز می سیراب گردد پنبه مینا گل است

می پرستان در خزان عیش بهاران می کنند
قلقل میناست بلبل، باده حمرا گل است

پرده بیگانگی نبود میان حسن و عشق
در حریم بیضه بلبل گرم صحبت با گل است

قدر خاک افتاده را سرگشتگان دانند چیست
نقش پا گمراه را در دامن صحرا گل است

هست با هر داغ من پیوند خاصی عشق را
برگ برگ این چمن پیش چمن پیرا گل است

صحبت روشن ضمیران سرخ رویی بر دهد
شاخ مرجان در کنار بحر سر تا پا گل است

از فروغ شمع صائب نیست غم پروانه را
رهنورد شوق را آتش به زیر پا گل است
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۰۴۴

سینه ام از داغ رنگارنگ صحرای گل است
پای من از زخم خار خونچکان پای گل است

برنمی آرد مرا جوش بهاران از قفس
بی دماغان محبت را چه پروای گل است؟

عشق می چیند ز دلسوزی بلای حسن را
در دل بلبل خلد خاری که در پای گل است

رتبه حسن از غرور عشق ظاهر می شود
باغبان نازی اگر دارد ز بالای گل است

مستی من نیست موقوف شراب لاله رنگ
غنچه منقار من لبریز صهبای گل است

شرم می دارد نگاه از خیره چشمان حسن را
چون نباشد باغبان در باغ، یغمای گل است

سردمهری را اثر در سینه های گرم نیست
عندلیب مست ما فارغ ز سرمای گل است

از سخن سنجان شود صائب بلند آوازه حسن
شعله آواز بلبل محفل آرای گل است
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۰۴۵

حسن عالمسوز ماه من دو بالای گل است
کج نگه کردن به دستارش چه یارای گل است؟

گلفروش باغ، ناز باغبانان می کشد
لاله چین دشت ایمن را چه پروای گل است؟

بیغمی بنگر که با این داغ های آتشین
چشم کافر نعمت ما را تمنای گل است

از سر مینای پر می پنبه بردارید زود
شعله را بر گوشه دستارکی جان گل است؟

هر که دارد شیشه ای خود را به گلشن کی کشد؟
وعده گاه دختر رز باز در پای گل است

شوخ چشمی بین که با خصمی چو خورشید بلند
شبنم گستاخ ما محو تماشای گل است

ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۰۴۶

زهر در ساغر مرا از سیر ماه و انجم است
آسمان پر کواکب شیشه پر کژدم است

چرخ معذورست در افشردن دلهای خلق
نخل ماتم تازه رو از آب چشم مردم است

کار نادان می شود مشکل تر از تدبیر خویش
از لگد محکم شود خاری که در زیر دم است

از علایق رشته ای تا هست، جان آزاد نیست
تا رگ خامی بود در باده، محبوس خم است

خرد مشمر جرم را هر چند باشد اندکی
کز بهشت آواره آدم از برای گندم است

دوری ظاهر حجاب تشنه دیدار نیست
قطره در هر جا که باشد متحد با قلزم است

از صفای سینه مستورست صائب داغ من
پرتو خورشید تابان پرده دار انجم است

ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۰۴۷

ریشه ما در زمین خاکساری محکم است
گلبن امید ما در چار موسم خرم است

دامن محشر به فریاد سرشک ما رسد
آستین تنگ میدان، گریه ما را کم است

چشم جود از روشنان عالم بالا مدار
دیده خورشید، محتاج سرشک شبنم است

کاسه همسایه پا دارد، به ما جامی بده
دور شاید بر مراد ما بگردد، عالم است

به که در جیب نمد آیینه را پنهان کنیم
عالم از جهل مرکب یک سواد اعظم است

استقامت از مزاج آفرینش رفته است
بیشتر رد و قبول اهل عالم توأم است

در به روی صورت دیوار نگشاییم ما
هر که دارد حسن معنی در دل ما محرم است

از بیاض گردن او، فرد بیرون کرده ای است
فرد خورشیدی که سر لوح کتاب عالم است

من که صائب پاک گوهرتر ز تیغ افتاده ام
رشته کارم چرا چون زلف جوهر درهم است؟
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۰۴۸

نیست مردم هر که را نقش و نگار مردم است
مردمی هر کس که دارد در شمار مردم است

قلعه فولاد و حصن آهنی در کار نیست
چشم پوشیدن ز آفتها حصار مردم است

چون نگاه آن کس که خود را صاف کرد از پرده ها
در میان مردم است و در کنار مردم است

خودنمایی در لباس عاریت زیبنده نیست
مایه بی اعتباری اعتبار مردم است

از سبکروحی توان در چشم مردم شد عزیز
بار بر دلها بود هر کس که بار مردم است

صیقل آیینه دلهاست دست بی طمع
سرو از آزادگی باغ و بهار مردم است

عید و نوروز مبارک را بود عین الکمال
دید و وادیدی که آیین و شعار مردم است

نیست غیر از صید منظور از کمین صیاد را
گوشه گیری بیشتر بهر شکار مردم است

رنگ نتوانند مردم دید در روی کسی
لاله از رخسار رنگین داغدار مردم است

می شود بی پرده هر کس پرده مردم درید
پرده دار خویش صائب پرده دار مردم است
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
صفحه  صفحه 105 از 718:  « پیشین  1  ...  104  105  106  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA