انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 128 از 718:  « پیشین  1  ...  127  128  129  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۷۰

شسته ام از چشمه مه رو به آبم کار نیست
شیر مست ماهتابم با شرابم کار نیست

ماهتاب از شمع کافوری ندارد کوتهی
با چراغ خیره چشم آفتابم کار نیست

کرده ام تر از گل شب بوی بیداری دماغ
با نسیم غفلت ریحان خوابم کار نیست

مستم اما در پی آزار کم ظرفان نیم
موج بی پروایم اما با حبابم کار نیست

بارها بند قبای صبح را واکرده ام
با چنین دستی به دامان نقابم کار نیست

آسمان گو کشتی انصاف بر خشکی ببند
ماهی ریگ روانم من، به آبم کار نیست

نسبت من با خطا دورست از فهمیدگی
صائبم صائب به جز فکر صوابم کار نیست

ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۷۱

شیر مست ماهتابم با شرابم کار نیست
ماهی سرچشمه نورم به آبم کار نیست

خانه دربسته ام چون گوهر از خود روشن است
از تهی چشمی به ماه و آفتابم کار نیست

سرمه شب می کند کار نمک در دیده ام
با خیال یار، چون انجم به خوابم کار نیست

از بیاض ساده لوحی کرده ام روشن سواد
چون قلم از دل سیاهی با کتابم کار نیست

رزق بیدردان ز من خمیازه حسرت بود
شور عشقم، جز به دلهای کبابم کار نیست

می کنم آهسته راهی قطع چون ریگ روان
گر زمین در جنبش آید با شتابم کار نیست

خط پاکی از جنون اینجا به دست آورده ام
یکقلم روز قیامت با حسابم کار نیست

در تماشای بتان صائب دلیر افتاده ام
چون نگاه خیره چشمان با حجابم کار نیست
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۷۲

کوری خود گر نبینند اهل دنیا دور نیست
هیچ کوری در مقام و مسکن خود کور نیست

رزق نور و نار را اینجا ز هم نتوان شناخت
موم و شهد از هم جدا در خانه زنبور نیست

جان نورانی نپردازد به جسم تیره روز
پیش پای خویش دیدن شمع را مقدور نیست

دست تا از توست، دست از دانه افشانی مدار
رخنه ملک سلیمان جز دهان مور نیست

ما تلاش قرب عشق از ساده لوحی می کنیم
ورنه سنگ این فلاخن غیر کوه طور نیست

از حجاب ظلمت آسان است بیرون آمدن
سالکان را سد راهی چون حجاب نور نیست

در کمان، آتش به زیر پای دارد تیر راست
عاشقان را آرمیدن در لحد مقدور نیست

ما به حسن معنی از صورت قناعت کرده ایم
بوشناسان را قماش پیرهن منظور نیست

خاکساری را ز ما نتوان به ملک چین گرفت
این سفال خام، کم از کاسه فغفور نیست

عاشقان را عشق آتشدست می بخشد حیات
شمعهای کشته را حاجت به نفخ صور نیست

در میان ننهند صائب راز را با اهل قال
غیر مهر خامشی این گنج را گنجور نیست

گر چه آن بیدرد صائب یاد ما هرگز نکرد
از سخن سنجان کسی را رتبه مشهور نیست
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۷۳

هر که از دل دور باشد در نظر منظور نیست
هست دایم در نظر آن کس که از دل دور نیست

دشمنی با شوربختان چرخ بیجا می کند
این کباب خوش نمک محتاج چشم شور نیست

می دهد اندوختن داغ پشیمانی ثمر
آتشی چون شهد بهر خانه زنبور نیست

شکوه ها دارد ز شور عشق داغ بوالهوس
دیده بی شرم را حق نمک منظور نیست

از رگ خامی ندارد راه دل در بزم عشق
چینی مودار، باب مجلس فغفور نیست

تیغ را بی دست و پا سازد سپر انداختن
خاک اگر سر پنجه خورشید تابد دور نیست

دشمنان را مهربان سازد دل بی کینه ام
آشنارویم، ز من بیگانگی مقدور نیست

آسمان صائب ز جوش اشک من در هم شکست
شیشه نازک حریف باده پر زور نیست
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۷۴

وصل زلف او به دست کوشش تدبیر نیست
دوری این راه از کوتاهی شبگیر نیست

بارها سیلاب را در نیمه راه افکنده ام
آهنین پایی چو من در حلقه زنجیر نیست

آستین افشانی یوسف، گل وارستگی است
عشق اگر مشاطه می گردد زلیخا پیر نیست

بیقراران نامه بر از سنگ پیدا می کنند
کوهکن را قاصدی بهتر ز جوی شیر نیست

می روی از کوی او صائب دلت را واگذار
این جرس را قوت یک ناله شبگیر نیست

ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۷۵

روی سخت کوه را پروایی از شمشیر نیست
در گرانجان تبت وارونه را تأثیر نیست

خودنمایی در غبار خط نمی آید ز خال
دانه را نشو و نما در خاک دامنگیر نیست

موج هیهات است گردد مانع رفتار سیل
عاشق دیوانه را پروایی از زنجیر نیست

می کند اندیشه از زخم زبان ناصحان
ورنه مجنون را محابا از دهان شیر نیست

بس که کاهیدم ز سوز عشق، بر مجنون من
حلقه چشم غزالان کمتر از زنجیر نیست

آه را درد گران بال و پر جولان شود
در کمان سخت آرامش نصیب تیر نیست

از نسیم صبح هیهات است پیکان بشکند
در دل افسرده صائب نغمه را تأثیر نیست

ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۷۶

حسن را جز چشم حیران، دست دامنگیر نیست
عکس را پای سفر ز آیینه تصویر نیست

نشأه می آدمی را تازه رو دارد مدام
گر کند عمر طبیعی دختر رز، پیر نیست

نیست شبها غیر داغ عشق، دلسوزی مرا
بر سر مجنون چراغی غیر چشم شیر نیست

بر گرانجانان دم تیغ است چون پشت کمان
بر سبکروحان نگاه کج کم از شمشیر نیست

جز گرفتاری ندارد حاصلی این دامگاه
دانه ای اینجا به غیر از دانه زنجیر نیست

دور می سازد گرانخوابی ره نزدیک را
بهر قطع راه، مقراضی به از شبگیر نیست

نیست چون ریگ روان از آب سیری حرص را
آدمی را نعمتی بهتر ز چشم سیر نیست

اختلافی نیست در گفتار ما دیوانگان
بیش از یک ناله در صد حلقه زنجیر نیست

در دل پاکان ندارد ره نسیم انقلاب
آب را در صلب گوهر بیمی از تغییر نیست

ما به اشک شادی از دل دعوی خون شسته ایم
خاک ما افتادگان را دست دامنگیر نیست

در کهنسالی شود حرص خسیسان بیشتر
تا نگردد خشک، دست خار دامنگیر نیست

رحم خوبان از ستم صائب بود خونخوارتر
ورنه آه و ناله عشاق بی تأثیر نیست
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۷۷

فکر جانسوز مرا یک نقطه بی انداز نیست
یک سپند بزم من بی شعله آواز نیست

در سر کویی که من بر اطلس خون می تپم
خضر اگر آید، در فیض شهادت باز نیست

ذره و خورشید گلبانگ اناالحق می زنند
نغمه بیگانه ای در پرده این ساز نیست

من که نتوانم ز سستی بال خود را جمع کرد
ماه عید من به غیر از ناخن شهباز نیست

مال دنیا سیرچشمان را نگردد پای بند
شهد، زنبور عسل را مانع پرواز نیست

پرده داری می کند رنگ رخ معشوق را
چون شراب لعل، خون عاشقان غماز نیست

نیست صائب دلنشین خاطر مشکل پسند
مصرعی کان تیر روی ترکش اعجاز نیست
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۷۸

گر چه طبعم کم ز خورشید جهان افروز نیست
در نظرها اعتبارم چون چراغ روز نیست

دست اگربردارم از دل، می شکافد سینه را
هیچ مرغی چون دل بیتاب، دست آموز نیست

حسن چون بی پرده آید، عشق ناپیدا شود
جوشش پروانه بر گرد چراغ روز نیست

خاک ما را از گل بیت الحزن برداشتند
چون سبو پیوند دست ما به سر امروز نیست

دست چون دادی به دستی، قطع الفت مشکل است
دست و پایی می زند تا مرغ دست آموز نیست

از شب آدینه روز عشرت ما شد سیاه
صبح شنبه هیچ طفلی این چنین بد روز نیست

همتم از شمع باشد یک سر و گردن بلند
آستین بر اشکی افشانم که دامن سوز نیست

پرده گوش از صفیر من شود خاکستری
اینقدر با شعله آواز بلبل، سوز نیست

روزگاری شد که در سلک سخن سنجان اوست
نسبت صائب به شاه قدردان امروز نیست
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۷۹

چهره گل چون بناگوش تو شبنم پوش نیست
خط ریحان چون خط سبز تو بازیگوش نیست

گر چه در ظاهر بلبل سر گران افتاده است
در بساط گل به جز خمیازه آغوش نیست

ابر بی توفیق ما را از شفق پا در حناست
ورنه دریای معانی یک نفس بی جوش نیست

پرده غفلت حجاب چشم کافر نعمت است
ورنه هر نیشی که گردون می زند بی نوش نیست

از نظربازان برآورد آن خط مشکین غبار
درد این میخانه کم از باده سرجوش نیست

هر که از راه مدارا می کند خصمی بلاست
می توان پرهیز کرد از سگ اگر خاموش نیست

می دود گر جهان چون بوی یوسف راز عشق
این نوای شوخ در بند لب خاموش نیست

نشأه ای داریم صائب از جوانی شوختر
در شراب کهنه ما گر به ظاهر جوش نیست
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
صفحه  صفحه 128 از 718:  « پیشین  1  ...  127  128  129  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA