ارسالها: 23327
#1,531
Posted: 1 Jul 2014 12:12
سرگذشتنامههای ایسلندی
سرگذشتنامههای ایسلندی (به ایسلندی: Íslendingasögur) مجموعهای از کتابهای تاریخی با محتوای مربوط به رویدادهای سدههای دهم و یازدهم میلادی در ایسلند است. این مجموعه که به نثر نوشته شده شناختهشدهترین نمونههای از ادبیات ایسلندی در جهان را تشکیل میدهند.
سرگذشتنامههای ایسلندی در جریان سنت ادبی ایسلند در سدههای سیزدهم و چهاردهم پدید آمدند. تمرکز این متون بر تاریخ و بهویژه تبارنامهها و سرگذشت خاندانها است. این متون بازتابدهنده کشمکشها و نزاعهایی است که در جامعه نسل دوم و سوم مهاجران به جزیره ایسلند پیش آمد.
مؤلفان این سرگذشتنامهها مشخص نیستند. یکی از این متون به نام «سرگذشتنامه اِگیل» به باور دانشوران توسط اسنوری استورلوسون نوشته شده که از نوادگان یکی از قهرمانان این داستان بود.
ناشر متن استاندارد نسخه امروزی این سرگذشتنامهها «انجمن متن کهن ایسلندی» (Íslenzk fornrit) است.
فهرست سرگذشتنامه
- سرگذشت آبجویی کلاهبهسر Ölkofra saga
- سرگذشت اریک سرخ Eiríks saga rauða
- سرگذشت اگیل اسکالاگریمسون Egils saga Skalla-Grímssonar
- سرگذشت باردر ایزد اسنفل Bárðar saga Snæfellsáss
- سرگذشت برادران شیری Fóstbrœðra saga
- سرگذشت برنو-نیال Brennu-Njáls saga
- سرگذشت بیورن، قهرمان هیتدالیر Bjarnar saga Hítdœlakappa
- سرگذشت پسران دروپلاگ Droplaugarsona saga
- سرگذشت توریر زرین Gull-Þóris saga
- سرگذشت درهنشینان رودخانه آزادماهی Laxdæla saga
- سرگذشت دورستین سپید Þorsteins saga hvíta
- سرگذشت دورستین سیدو-هالسسونار Þorsteins saga Síðu-Hallssonar
- سرگذشت دوریر مرغ Hænsna-Þóris saga
- سرگذشت رف هشیار Króka-Refs saga
- سرگذشت فارونشینان Færeyinga saga
- سرگذشت فینبوگی رامی Finnboga saga ramma
- سرگذشت کشتار تیغستان Heiðarvíga saga
- سرگذشت کورماک Kormáks saga
- سرگذشت گرتیر Grettis saga
- سرگذشت گرینلندیان Grœnlendinga saga
- سرگذشت گلومر قاتل Víga-Glúms saga
- سرگذشت گونار، هالوی کلدوگنوپ Gunnars Saga Keldugnúpsfífls
- سرگذشت گونلاگر اژدرزبان Gunnlaugs saga ormstungu
- سرگذشت گیسلی سورسون Gísla saga Súrssonar
- سرگذشت اسقف لورنتیوس Laurentius Saga
- سرگذشت لیوتر ولیس Valla-Ljóts saga
- سرگذشت لیوسوتنینگار Ljósvetninga saga
- سرگذشت مردان فلوی Flóamanna saga
- سرگذشت مردم ایر Eyrbyggja saga
- سرگذشت مردم ریکیادالور Reykdœla saga ok Víga-Skútu
- سرگذشت مردم سوارفاداردال Svarfdœla saga
- سرگذشت مردم فلیوتسدالور Fljótsdæla saga
- سرگذشت مردم کیالارنس Kjalnesinga saga
- سرگذشت مردم واتنسدالور Vatnsdœla saga
- سرگذشت مردم وپنافیوردور Vápnfirðinga saga
- سرگذشت مشقات دورد Þórðar saga hreðu
- سرگذشت نیال Njáls saga
- سرگذشت هالفردر Hallfreðar saga
- سرگذشت هاوارد ایسافیورد Hávarðar saga Ísfirðings
- سرگذشت هرافنکل Hrafnkels saga
- سرگذشت هرانی حلقهدار Hrana saga hrings
- سرگذشت همپیمانان Bandamanna saga
- سرگذشت هورد و اهالی هولم Harðar saga ok Hólmverja
- سرگذشت ویگلوند Víglundar saga
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23327
#1,532
Posted: 1 Jul 2014 12:15
سرود رولاند
هشت بخش از سرود رولاند در یک نگاره.
سرود رولاند (به فرانسوی: La Chanson de Roland) کهنترین اثر اصلی در ادبیات زبان فرانسه است.
از این اثر دستنویسهای پرشماری در دست است که این نشانگر محبوبیت این سرود در سدههای دوازدهم تا چهاردهم میلادی است. قدیمیترین دستنویس بهجا مانده دستنویس آکسفورد است که متن آن ۴٬۰۰۴ خط دارد.
این شعر حماسی نخستین و برجستهترین نمونه اثر در سبک پهلواننامه فرانسوی (به فرانسوی: chanson de geste) است. سبک پهلواننامهای در ادبیات فرانسوی میان سدههای یازدهم تا پانزدهم میلادی شکوفا شد.
داستانی که در این اثر درپیوسته (منظوم) آمده داستان یک نبرد نه چندان مهم تاریخی به نام نبرد تنگه رونسوو است. در آن نبرد که در ۱۵ اوت ۷۷۸ رخ داد پسقراولان فرانکی شاه شارلمانی که مجموعهای غنی از غرامتها را حمل میکردند مورد حمله باسکها قرار گرفتند.
با اینکه این سرود را گاه گونهای رمان نامیدهاند ولی نمیتوان در مورد آن در معنی جدید رمان صحبت کرد. سرود رولاند بخشی است از یک رشته داستان دربارهٔ شارلمانی، شاه فرانکها. از حدوداً هفتاد داستان فرانکی امروزه در حدود دوازده داستان در دست است. کارهای پهلوانی که در این داستانها به شارلمانی نسبت داده شده به اندازهای است که هیچ شخصی نمیتواند به تنهایی این کارها را انجام دادهباشد. شالودهٔ سرود رولاند و داستانهای مشابه ادبیات عامیانه توده مردم است که درباره شارلمانی و دودمان مروونژی رواج داشت.
سرود رولاند داستان خیانت و پهلوانی است. صورت ِ رُمانتیکیده (رُمانتیسیزه) داستان نبرد ِ بین ِ مسلمانان و مسیحیان است، امّا در اصل، جنگ بین ِ دو طرف ِ مسیحی درگرفته بوده است. شارلمانی در جنگ با شرقیون است ولی پس از سالها نبرد، آشتی دوباره برقرار میشود. شارلمانی پس از آن، در رأس لشکریان خود از اسپانیا به فرانسه بازمیگردد و شوالیه رولاند و افرادش پسقراولان لشکر او را تشکیل میدهند.
گروه رولاند در درهٔ رونسوو به دام دشمن میافتند و یکی از بستگان نزدیکش به نام اولیویه از رولاند میخواهد تا برای فراخوان کمک در بوق عاج بدمد. رولاند کمک خواستن را در شأن پهلوانی خود نمیبیند و از این کار خودداری میکند.
در نبردی که با دشمن در میگیرد همهٔ مردان رولاند کشته میشوند و تنها او و دو تن از پیرامونیانش زنده ماندهاند. در این هنگام است که رولاند در بوق عاج میدمد و شارلمانی با شنیدن آوای بوق به یاری او میشتابد. ولی دیگر دیر شده و شارلمانی با پیکرهای کشتهشدهٔ رولاند و سپاهیانش روبهرو میشود. بوق عاج در زیر بدن رولاند افتاده و صورت رولاند به سوی اسپانیا قرار گرفتهاست.
از نامهای شخصیتها در سرود رولاند برای نامگذاری عوارض جغرافیایی بر سطح یاپتوس، از قمرهای سیاره کیوان (زحل)، استفاده شدهاست.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23327
#1,533
Posted: 1 Jul 2014 12:33
سفرهای مارکوپولو
سفرهای مارکوپولو (به فرانسوی: Livres des merveilles du monde) یا میلیون نام کتابیست که توسط روستیکلو دا پیزا براساس داستان سفرهای مارکو پولو در قرن سیزدهم میلادی، نوشته شده بود.
این کتاب حاوی اطلاعاتی دربارهٔ دربار، کاخها، لشکریان و شکوه امپراتور مغول قوبلایخان است و علاوه بر این دارای دانستنیهایی از مردم و رسوم آنها، معابد، باغهای خیرهکننده، صحراها و کویرهای آسیا از خاور دور تا خاورمیانه است.
مارکو پولو در هنگام جنگ ونیز و جنوا اسیر شد و به مدت سه سال در زندان بود که داستان سفرهایش را برای همسلولیاش، روستیکلو دا پیزا تعریف کرد و او داستانهای پولو را مینوشت، البته از خودش نیز حکایتهایی به آن افزود.
متن این کتاب خیلی زود در سراسر اروپا پخش شد و با نام سفرهای مارکوپولو شناخته شد. این کتاب سفرهای مارکوپولو در سراسر آسیا را در برابر دیدگان خواننده به نمایش میگذاشت و نخستین برداشت را دربارهٔ زندگی در خاور دور، چین، هند، ژاپن و ایران و خاورمیانه را در ذهن اروپاییان پدید میآورد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23327
#1,534
Posted: 1 Jul 2014 12:34
کتابتخانه
کتابتخانه اتاقی بودهاست در صومعهها و کلیساهای قرون وسطایی به منظور نسخه برداری از روی دستنویسها اختصاص داشتهاست و یا بطور کلی برای نوشتن و مطالعه از آن استفاده می شدهاست.
در دورهای که کتابخانههای سلطنتی رایج شد دو بخش مهم در این نوع کتابخانهها بسیار قابل توجه بود. یکی کتابتخانه و دیگری صورت خانه بوده که بخصوص این دو قسمت از دوره ایلخانان به بعد به دلیل رشد و گسترش کتاب آرایی در دربار تشکیلات و کارکنان و هنرمندان زیادی را جلب کرد و کانون اصلی هنرهای تصویری خطاطی و تذهیب و غیره گردید.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23327
#1,535
Posted: 1 Jul 2014 12:36
کلید سلیمان
در دوران رنسانس کتابهای سحر زیادی نوشته شد که اکثراً بر پایه متون قدیمی کابالایی و یا کیمیاگری عربی بود. چندین نسخه مختلف از این کتاب وجود دارد که دارای تفاوتهای کم یا زیادی با هم هستند. ولیکن بیشتر این نسخ در قرن ۱۴ و ۱۵ نوشته شدند. یک نسخه یونانی این کتاب نیز از قرن ۱۵ وجود دارد که نام آن کارهای سحر سلیمان است. دو نسخه عبری این کتاب نیز در کتابخانه انگلستان نگهداری میشود که مربوط به قرن ۱۶ و ۱۷ است.
کلید سلیمان به دو کتاب تقسیم میشود. این کتاب روش احضار انواع ارواح را برای رسیدن به هدف خاصی توضیح میدهد و دارای تصاویری از مراتب هر "آزمایش" و یا "عملیات سحر" است. بر خلاف بیشتر کتابهای مشابه کلید سلیمان در مورد امضای هر یک از ۷۲ دیو سلیمان صحبت نمیکند. همانند بیشتر کتابهای مشابه تمامی عملیات سحر به همراه خواندن نام خداست. قبل از انجام هرگونه عملیات ("آزمایش") فرد آزمایشگر باید خود را از هر گونه گناه پاک کند تا دارای حفاظت خداوند باشد. بعضی از آزمایشها نیازمند مقدمات بسیار زیادی است. بسیاری از طلسمهای از حروف ترانسیتوس فلوی که در علوم خفیه استفاده میشود استفاده میکنند.
بر اساس افسانهها سلیمان این کتاب را برای پسر خود رهوبوام نوشت و به او دستور داد که بعد از مرگش این کتاب را مخفی کند. بعد از سالها این کتاب توسط یک گروه از فلاسفه بابل در زمانی که مقبره سلیمان را ترمیم میکردند پیدا شد. هیچکدام موفق به فهم محتویات کتاب نشدند تا زمانی که یکی از آنها به نام لوهه گرویس پیشنهاد کرد که آنها باید از خداوند کمک بگیرند. یک فرشته از جانب خداوند پدیدار شد و از او قول گرفت که این کتاب را از دست افراد نااهل دور نگهدارد و بعد از آن به او یاد داد که چگونه کتاب را بخواند. لوهه گرویس سپس بر روی کتاب طلسمی قرار داد تا افراد نااهل و آنان که از خدا نمیترسند نتوانند از کتاب استفاده کنند.
در جلد اول کتاب طلسمها و نفرینها برای احضار ارواح و اجنه نوشته شدست و روش مجبور کردن آنها به عمل به دستور احضار کننده آورده شده است. همچنین این جلد توضیح میدهد که فرد میتواند چگونه اشیاء گمشده را پیدا کند نامریی شود عشق به دستآورد و مشابه آن.
جلد دوم حاوی کارهایی است که جنگیر (آزمایشگر) باید انجام دهد و چگونه لباس بپوشد و چگونه اشیاء مختلف مورد استفاده در آزمایش را بسازد و چگونه حیوانات را برای ارواح مختلف قربانی کند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23327
#1,536
Posted: 1 Jul 2014 12:39
کمدی الهی
کمدی الهی کتابیست اثر دانته شاعر و نویسنده ایتالیایی. این کتاب از زبان اول شخص است و دانته در این کتاب، سفر خیالی خود به دوزخ، برزخ و بهشت را تعریف میکند.
در این سفر دانته دو راهنما دارد. در دوزخ و برزخ راهنمای او «ویرژیل»، شاعر ایتالیاییست که چند قرن پیش از دانته زندگی میکرده، و در بهشت راهنمای او بئاتریس است که زن رویاهای او بوده. بئاتریس زنی معمولی بوده که دانته به او عشق میورزیده ولی او را تنها چند بار ملاقات کرده. بئاتریس خیلی جوان از دنیا رفت و میگویند دانته همواره در خیابانهای فلورانس به دنبال او میگشته.
دانته در این کتاب از مراحل مختلف دوزخ، برزخ و بهشت میگذرد و در این مراحل با شخصیتهای مختلف تاریخی برخورد میکند، تا عاقبت در آخرین مرحله بهشت به دیدار خدا میرسد.
دانته آلیگیری (۱۲۶۵ - ۱۳۲۱)، اثر بزرگ خود«کمدی الهی» را در دل قلب عصر سیاه و خفقان آلود، موسوم به قرون وسطی سرود. هر چه هست، کمدی الهی در زمانی سروده شدهاست که شاعر توانسته محصول اندیشهها و تفکرات و جهان بینی خود را که به پختگی تمام رسیده بود، نظم داده، همه آنها را در ظرف بزرگی به نام کمدی الهی بگنجاند. دانته شناسان زیادی در جهان هستند که هنوز پس از سدهها، مطالعات جدی خود را بر کمدی الهی متمرکز میکنند.
شجاع الدین شفا اولین مترجم فارسی این اثر بزرگ به زبان فارسی، (چاپ نخست سال ۱۳۳۵. انتشارات امیر کبیر) در مقدمهای مبسوط به بررسی کمدی الهی، زندگی و آثار دانته، نقش و تأثیر کمدی الهی بر ادبیات جهان پس از خود، پرداختهاست. کمدی الهی پس از انقلاب دیگر تجدید چاپ نشد، تا سالها نایاب بود و معدود نسخههایی که از آن در بازار مانده بود به بهایی گزاف به صورت قاچاق فروخته میشد تا اینکه سرانجام در سالهای اخیر این کتاب مجدداً از وزارت ارشاد مجوز نشر گرفت اما در آغاز کتاب این توضیح اضافه شد که شجاع الدین شفا، از "معاندین" انقلاب بوده و چاپ این کتاب دلیلی بر توجیه و تأیید شخصیت مترجم نیست.
کمدی الهی، بجز ویژگیهایی که ذکر شد، از منظری دیگر نیز برای ایرانیان به طوری ویژه حائز اهمیت است. طی دهههای اخیر این اثر با کتاب کهن ایرانیان، ارداویرافنامه که در حدود پایان حکومت ساسانیان به زبان و خط پهلوی نوشته شدهاست، مقایسه شدهاست.ارداویرافنامه یکی از آثار ادبی ماندگار ایران است که حدود هزار سال پیش از کمدی الهی و با همان مضمون نوشته شدهاست. بسیاری از این حیث دانته را تحت تأثیر ارداویرافنامه میدانند. تعداد آثار ادبی ارزشمندی که در جهان به موضوع سفر به دنیای پس از مرگ پرداخته باشند، زیاد نیست. به نظر میرسد که ایران از این حیث، در جهان پیشگام باشد. زیرا در دو اثر باستانی دیگر غیر از ارداویرافنامه، موضوع سفر به دنیای پس از مرگ را ثبت کردهاست. یکی کتیبه «کرتیر» یا «کردیر» در سرمشهد و احتمالاً متعلق به سال ۲۹۰ (میلادی) و دیگری پیش از این تاریخ در افسانه ویشتاسب یا گشتاسب شاه.
در کتاب «ادبیات و نویسندگان معاصر ایتالیا» نوشته محسن ابراهیم درباره اسم این کتاب آمدهاست:«چون عنوان تراژدی برای آثار برجسته و شیوه متعالی کهن به کار گرفته میشد، دانته به این جهت نام اثر خود را «کمدی» نهاد و «جووانی بوکاچو» (نویسنده هم عصر دانته و نویسنده اثر جاویدان دکامرون و نیز نویسنده «زندگی دانته») واژه الهی را به آن افزود و (کمدی الهی) برای اولین بار در چاپ ونیز به سال ۱۵۵۵ بر جلد این کتاب ظاهر شد.
این منظومه بلند، متشکل از سه بخش دوزخ، برزخ و بهشت است و هر بخشی سی و سه چکامه دارد که به اضافه مقدمه، در مجموع شامل صد چکامه میشود. در کتاب مذکور آمدهاست: دانته برای این اثر از قافیه پردازیی جدیدی که به «قافیه سوم» مشهور شد، سود جست. هر چکامه به بندهای «سه بیتی» تقسیم میشود که بیت اول و سوم، هم قافیهاند و بیت میانی با بیت اول و سوم بند بعدی، دارای قافیه جداگانهاست. مبنای وزن هر بیت یازده هجایی است. مجموع ابیات کمدی الهی به ۱۲۲۳۳ بیت میرسد. زبان این اثر گویش ایالت توسکانا است و دانته بیشترین تأثیر در تثبیت آن به عنوان گویش برتر زبان ایتالیایی و مبنای زبان ایتالیایی جدید داشتهاست.
شاعران، نقاشان و مجسمه سازان بزرگ بسیاری به خلق آثار برجستهای پرداختند که موضوع اصلی آن صحنهها و داستانهای کمدی الهی است.بوتیچلی، نقاش بزرگ و معاصر میکل آنژ در سدهٔ ۱۵ (میلادی)، یکی از آنان است. دلاکروا، نقاش بزرگ دیگر و ویلیام بلیک شاعر بزرگ انگلیسی سدهٔ ۱۸ (میلادی)، گوستاو دوره، نقاش و حجار بزرگ سدهٔ ۱۹ (میلادی)، رافائل، شفر، گلز، دلابرد،هامان، مورانی و بسیاری دیگر، از زمره کسانی هستند که با موضوع کمدی الهی آثار جاودانی خلق کرده اند. بجز اینها از دیر باز تا کنون در کرسیهای «دانته شناسی» در دانشگاههای معتبر جهان، به شناخت، تفسیر و معرفی کمدی الهی میپردازند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23327
#1,537
Posted: 1 Jul 2014 12:44
موسی خورنی
موسی خورنی
او در ناحیهٔ غربی ارمنستان، دهکدهٔ خورنگ متولد شد سال تولد او بین را سالهای ۴۰۵ تا ۴۱۰ میلادی میدانند. موسی خورنی تحصیلات خود را در کلیسای افس شروع کرد و نزد استاد معروف عصر، یعنی مسروپ ماشتوتس و مخترع خط ارمنی، او علوم ریاضی، طبیعی، فلسفه، مسائل مذهبی، و زبانهای ارمنی، سریانی و یونانی را آموخت و سرانجام در سال ۴۳۱ میلادی عازم مرکز علم آن زمان، یعنی اسکندریه شد. وی در اسکندریه به فراگیری فلسفه، حکمت و فن خطابه پرداخت و زبان یونانی را تکمیل کرد و سپس عازم روم و آتن شد و بعد از مدتی اقامت در آتن حدود سال ۴۴۰ میلادی از طریق قسطنطنیه به ارمنستان بازگشت.
اثر شناخته شدهٔ تاریخ ارمنستان که حدود سالهای ۴۸۲ میلادی تألیف شد، ترجمهٔ زندگی اسکندر از زبان یونانی به ارمنی و سرانجام کتاب مشهورش به نام جغرافیای موسی خورنی که بر اساس کتاب شهرستانهای ایران و با توجه به جغرافیای بطلمیوس به زبان ارمنی تألیف شدهاست.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23327
#1,538
Posted: 1 Jul 2014 12:52
افسانههای قرون وسطی
شاه آرتور
آرتور پندراگون پادشاه افسانهای و عدالت گستر که در دوره نامعلومی از قرون وسطی (قرن ششم تا قرن شانزدهم) بر بریتانیا حکومت میکرد. به روایتی او کسی بود که از بریتانیای قرن ششم در برابر حمله ساکسونها دفاع کرد. و بعد از آن به عنوان اولین پادشاه بریتانیا تاجگذاری کرد. آرتور بعد از بر تخت نشستن شوالیههایی را که بعدها به نام دلاوران میزگرد معروف شدند به گرد خود جمع کرد و به کمک آنها سعی در برقراری آرامش و امنیت در کشور نمود. محبوبیت او در میان مردم عامی به خاطر این سعی و تلاش است و میراث آن داستانهای فلکلوری است که در میان عوام از رشادتها، دلاوریها، و حسن رفتار او به یادگار ماندهاست؛ طوری که تاریخ، اسطوره و افسانه چنان با هم آمیخته که تشخیص آنها از یکدیگر به سختی امکانپذیر است.
اکس کالیبور (به انگلیسی: Excalibur) معروف به شمشیر در سنگ نام شمشیر افسانهای شاه آرتور است. این شمشیر در اصل شمشیری از نفس اژدها بوده که مرلین آن را برای پیروزی در جنگ با ساکسونها به پدر آرتور اثر پندراگون داده است و بعد آن را به بانوی دریاچه هدیه میکند، ولی بعد از مرگ اثر شمشیر را باز پس میگیرد و آن را در سنگ فرومی کند تا فقط آرتور بتواند آن را بیرون کشد.
مورگانا لیفی خواهر ناتنی آرتور و دشمن قسم خورده وی و مرلین بود. او از ابتدا خواهان تاج و تخت بود. میگویند او و سه خواهر ساحره اش توانایی پیشگویی آینده و ارتباط با جهان پریان [اوالون] را داشتهاند و ساحرهای قدرت مند مثل مرلین بوده است. وی سعی و تلاش بسیاری برای ربودن تخت شاهی کرد ولی موفق نشد و در آخر با فریب دادن آرتور او را به بستر کشاند و از او صاحب پسری شد که نامش را موردرد نهاد. او مردرد را تشویق کرد با آرتور بجنگد و بذر نفرت را در دل او کاشت. میگویند او غلاف اکسکالیبور را ربود و آن را به پریان اوالون تقدیم کرد. سرانجام به وسیلهٔ مرلین و با شمشیر اکسکالیبور در جنگ کملان کشته شد.
آرتور بیتردید مشهورترین قهرمان سلتی است. او در قرون وسطا اشتهار زیادی داشت و دستاوردهای یاران او، شهسواران میز گرد، در سراسر اروپای غربی، ورد زبانها بود. کلیسا با اندک تردیدی، پذیرفت که نسخهٔ مسیحیشدهٔ این اسطورهٔ سلتی، جایگاه ویژهای در تخیل قرون وسطا اشغال کند. اما کلیسا نگرانیاش را از داستان جام مقدس یا سَنگرئال (که یوسف اهل رامه آن را به بریتانیا آورده بود) از دست نداد، چرا که ویژگیهای معجزهآسای این جام بهوضوح از دیگِ سلتی، ظرف فراوانی و تولد دوباره، گرفته شده بود. شدت علاقهٔ مردم به اسطورهٔ آرتور را از واقعهٔ شورش سال ۱۱۱۳ در شهر بُدمین در کرنوال میتوان حتا فهمید؛ منشأ شورش آن بود که خدمهٔ فرانسوی یکی از اشراف مهمان در آن منطقه، برخاستن آرتور را از مرگ انکار کرده بود.
با آنکه برخی از داستانهای اولیهٔ مربوط به آرتور در اشعار ولش در قرن هفتم میلادی دیده میشود، تردید چندانی نیست که این شاه و سردار جنگی، ریشه در سنتهای ولش و درعینحال ایرلند دارد. او در حماسههای متعدد ایرلندی ظاهر میشود و برای مثال در یکی از آنها آمدهاست که چگونه آرتور، سگهای شکاری رهبر فِنی، فین مککول، را در یکی از حملات شجاعانهاش میرباید. آرتورِ جنگجو، شکارچی گرازهای جادویی، کشندهٔ غولان و جادوگران و دیوان و رهبر گروهی از پهلوانان که ماجراها و شگفتیهای اسرارآمیز بسیاری را از سرگذراندند، شباهت زیادی با خود فین مککول دارد. اما بنا به نظر نِنیوس، راهب قرن نهم، آرتور یک رهبر تاریخی بود که مردم بریتانیا را پس از خروج لژیونهای رومی از بریتانیا، علیه مهاجمان آنگلوساکسون رهبری کرد. نِنیوس دوازده فتح به آرتور نسبت میدهد، اما به ماجرای مرگ او نمیپردازد که کمی بعد در یک کتاب تاریخ ویلز درج شد و در آن ادعا شده بود که آرتور و دشمن قسمخوردهاش موردرِد، هردو در سال ۵۳۷ م. در نبرد کاملوان به خاک افتادند.
آرتور پسرِ اوتر پندراگون، پادشاه بریتانیایی، و ایگرِینِه، همسرِ گورلوا، دوک کورنوال بود. نطفهٔ آرتور، نامشروع بسته شد و پس از تولد، بهدست مرلین جادوگر بزرگ شد. مرلین نابغه، قبلاً برای اوثر، دژ شگفتانگیزی طراحی کرده بود و میزگرد مشهور را در مرکز آن قرار داده بود. صد و پنجاه شهسوار میتوانستند همزمان دور این میز بنشینند. این میز عجیب احتمالاً ارتباطاتی با یوسف رامهای دارد، چرا که پشت آن میز، محل مشخصی برای جام مقدس در نظر گرفته شده بود. میگویند هنگامی که یوسف رامهای در فلسطین در زندان بود، جام مقدس او را زنده نگه داشت. او بعدها جام را به بریتانیا آورد. اما بعد جام در اثر گناهان مردم، مفقود شد. بنابراین یافتن دوبارهٔ جام، به رسالت عظیم شهسواران آرتور مبدل شد.
پس از مرگ اوتر پندراگون، شهسوارهای میز گرد نمیدانستند چه کسی پادشاه بعدی آنها خواهد شد. برای مشورت نزد مرلین رفتند. مرلین جادوگر به آنها گفت کسی جانشین اوثر خواهد بود که بتواند شمشیر جادویی را که به شکلی اسرارآمیز در لندن ظاهر شده بود، از سنگی بیرون بکشد. شهسوارهای زیادی سعی کردند شمشیر را از سنگ بیرون بکشند، اما موفق نشدند.
پس از چند سال، آرتور برای حضور در مسابقات پهلوانی به لندن رفت. قرار بود شهسواری که مرلین به پدرخواندگی آرتور انتخاب کرده بود، در این مسابقات شرکت کند. اما ناگهان متوجه شد که آرتور شمشیر او را نیاوردهاست. بنابراین او را فرستاد تا شمشیری برای او پیدا کند. آرتور بدون اینکه متوجه اهمیت شمشیرِ در سنگ باشد، آن را بیرون کشید و به شهسوار بهتزده داد. بدین ترتیب، وارث تاجوتخت اوثر مشخص شد.
با وجود گذر از این آزمون، برخی از شهسوارها حاضر نشدند پادشاهی آرتور را به رسمیت بشناسند. این فرمانروای جوان تنها با کمک مرلین توانست بر حریفان خود فایق بیاید و صلح را در بریتانیا برقرار کند. آرتور در اوایل حکومتش پی برد که چهاندازه به جادو وابستهاست. مثلاً هنگامی که بدون دلیل شمشیرش را به روی یکی از شهسوارانش از نیام بیرون کشید، با شگفتی مشاهده کرد که تیغهٔ شمشیرش قطعهقطعه شد. مرلین برای کمک به او، آن شهسوار را به خواب فرو برد تا نتواند بر آرتور غلبه کند. پادشاه با نومیدی در ساحل دریاچهای سرگردان شد، و در همان هنگام، دید که دستی از میان آب بیرون آمد و شمشیر جادویی دیگری را بالا گرفت. این شمشیر، همان اکسکالیبور مشهور بود. بانوی دریاچه به او گفت، این شمشیر حامی مطمئنی برای اوست.
آرتور که دوباره مسلح و به خود مطمئن شده بود، پادشاه بزرگی شد. او آنگلوساکسونها را شکست داد، به شاه لئودگرانس اسکاتلند در جنگهایش علیه ایرلندیها کمک کرد، و حتی در نبردهایش تا مرزهای روم پیش رفت. شاه لئودگرانس، برای جبران کمکهای آرتور، دخترش گوئینِ اوِر را به نامزدی او در آورد. مرلین اول به این ازدواج اعتراض کرد، چرا که از عشق گوئین اور به سِر لانسلوت، جذابترین شهسوار میزِ گرد، آگاه بود. اما مدتی بعد، آن زوج را برکت داد و بنا به یکی از روایات، میزگرد را به عنوان هدیهٔ عروسی به آرتور بخشید. اما ملکه و لانسلوت دوباره با هم رابطهٔ عاشقانه پیدا کردند و وقتی آرتور از بیوفایی همسرش مطلع شد، لانسلوت به بروتانی گریخت.
آرتور سِر لانسلوت را تعقیب کرد و در دژ او در بروتانی محاصرهاش کرد. اما مجبور شد محاصرهاش را قطع کند، چرا که به شاه خبر رسید خواهرزادهاش سِر موردرد، کاملوت را فتح کرده و حتی بعد از انتشارِ خبر مرگ آرتور در میدان نبرد، گوئین اور را وادار به موافقت با ازدواج با خود کردهاست. آرتور شهسوارانش را جمع کرد تا علیه شورشیان به نبرد برخیزند. پیش از شروع جنگ، توافق کردند که شاه و خواهرزادهاش در میان دو سپاه با هم ملاقات و دربارهٔ امکان صلح گفتگو کنند. از آنجاکه هیچیک به دیگری اطمینان نداشت، هرکدام به سپاه خود دستور داد که اگر دیدند کسی شمشیرش را بیرون کشید، حمله کنند. یکی از شهسوارها برای کشتن یک مار شمشیرش را بیرون کشید و نبرد سختی در گرفت و در این نبرد، شکوه دوران شهسواری بریتانیا به پایان رسید.
تنها دو نفر از شهسوارهای آرتور زنده از میدان پوشیده از کشتگان و محتضران بیرون آمدند. شاه آرتور با اینکه در جنگ پیروز شده بود، چنان زخمهای سختی برداشته بود که نمیتوانست خودش راه برود و شهسوارهایش او را بردند. آرتور پی برد که پایان کارش نزدیک است، بنابراین دستور داد اکسکالیبور را به درون دریاچه بیندازند و بیدرنگ، دستی از آب بیرون آمد و شمشیر را پس گرفت. در آخر زندگی او سر بدویر بالای سر او بود. سپس آرتور را سوار قایقی جادویی کردند و قایق ناپدید شد. در آخرین کلماتش گفت به آوالون میرود تا زخمهایش را درمان کند و شاید روزی بازگردد تا مردمش را رهبری کند.
سنگنوشتهٔ آرامگاه آرتور در گلاستونبری، اعتقاد سلتها به تناسخ را باز میتاباند: «اینجا آرتور خفتهاست، شاهی که بود، شاهی که خواهد بود.» اما این برخاستن آرتور از مرگ، برای نجات قلمرو تضعیفشدهاش از چنگ آنگلوساکسونها کافی نبود. سراسر اسطورهٔ آرتوری به متلاشی شدن اتحاد شهسواری محصول میزگرد میپردازد، و سرانجام به خاطر نفرت عمیق آرتور و موردرِد از یکدیگر نابود شد
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23327
#1,539
Posted: 1 Jul 2014 12:56
اصحاب کهف
اصحاب کهف عدهای خداپرست بودند که پیش از اسلام در زمان حکمرانانی امپراتوری روم باستان با نام دقیانوس در منطقه افسس در ترکیه امروزی زندگی میکردند و همگی جز یکی از آنان که چوپان بود از اشراف زادگان و درباریان بودند و ایمان خود را مخفی نگاه میداشتند. اینان سرانجام از جبر حاکم روزگار به ستوه آمده و به گفته قرآن بر اساس الهامی که از خداوند دریافت کردند "پس هنگامی که از خدایان دروغین دوری جستید به غار پناهنده شوید تا پروردگارتان رحمتش را بر شما ارزانی دارد" همراه سگ خود به غاری در روستایی به نام رقیم نزدیک فیلادلفیا رفتند. چون به غار رسیدند. خواب ایشان را در ربود پس حدود سیصد سال به خواب اندر همی بودند. و سگ ایشان بر در غار چنان بود که گویی بیدار است. پس از سیصدسال چون برخاستند خود پنداشتند که چند ساعتی بیش نخفتهاند. چون به شهر شُدند همه چیز را دیگرگونه یافتند. سرانجام به غار بازگشته و دیگر اثری از ایشان یافت نشد. مردم بر فراز غار آنها مسجدی ساختند. داستان ایشان نسبتاً بهتفصیل در قرآن آمدهاست.
در بعضی روایات مرتبط با امام زمان شیعیان آمدهاست که «اصحاب کهف» رجعت کرده از یاران وی در آخر الزمان و هنگام ظهور خواهند بود.
برخی باستانشناسان، محل غار اصحاب کهف را در میان دو روستای رقیم و ابوعلند واقع در هفت کیلومتری امان پایتخت اردن دانستهاند، که بر فراز آن نیز مسجدی کشف شده است. برخی نیز آن را در دمشق پایتخت سوریه دانستهاند. برخی دیگر نیز محل آن را غار افسوس در ایونیه ترکیه دانستهاند.
داستان مشابهی در کتاب مقدس هندوان وجود دارد که در آن ایندرا برای ریاضت در زمانی که آسورها سراسر دنیا را گرفته بودند به میان گل نیلوفر آبی رفت. این داستان در منابع ایرانی به داستان زروان برگردان شده است و در منابع ترکی به افسانه کورموستا یا هورموزدا تعبیر شده است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23327
#1,540
Posted: 1 Jul 2014 12:59
بانو گادایوا
گادایوا (به انگلیسی: Godiva) که اغلب از او با عنوان بانو گادایوا یاد میشود، بانویی نجیبزاده از قبایل آنگلوساکسون بود که بر اساس افسانهای برهنه سوار بر اسب میشد و در خیابانهای کاونتری راه میپیمود تا همسرش از مبالغ ظالمانهای که بهعنوان مالیات از اهالی کاونتری دریافت میکرد چشمپوشی کند. Godgifu یا Godgyfu به معنی «هدیهای از جانب خدا» یک نام قدیمی انگلیسی است و واژهٔ Godiva لاتینشدهٔ آن است.
پیپینگ تام نام شخصیت دیگر این افسانه و نام مردی بهنام «تام» است که زمانی که بانو گادایوا را هنگام گشتزنی در خیابانهای کاونتری دید میزد، کور شد یا مُرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.