انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 168 از 718:  « پیشین  1  ...  167  168  169  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۶۷۲

به حرف سرد نصیحت زوال ما بندست
هلاک شمع به یک سیلی صبا بندست

درین محیط که باید گرفت سر به دو دست
به جمع کردن اسباب، دست ما بندست

دعا کنیم که در بیضه بال تیر شود
اگر سعادت ما در پر هما بندست

چه حاجت است به رهبر خداشناسی را؟
نگاه کن سر تار نفس کجا بندست

بیا به منزل ما این طلسم را بشکن
که مدتی است ره کشور وفا بندست

ز رقص برگ خزان دیده می توان دانست
که برگ عیش به سر رشته فنا بندست

به این خوشیم که گرد گناه ما صائب
به ابر رحمت پیشانی حیا بندست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۶۷۳

ز بس که واله و حیران و بیقرار خودست
گرفته آینه بر کف در انتظار خودست

به داغ ذره دل نازک که خواهد سوخت؟
چنین که لاله خورشید داغدار خودست

به صید لاغر خونین دلان که پردازد؟
که صید پیشه این بوم و بر، شکار خودست

چگونه مهر جهانتاب محو خود نشود؟
درین مقام که هر ذره بیقرار خودست

ز لب مکیدن شمع این دقیقه روشن شد
که حسن، تشنه لب لعل آبدار خودست

درین ریاض به هر سنبلی که می نگرم
به پنجه شانه کش زلف تابدار خودست

کراست زهره به صید حرم کشد شمشیر؟
دل تو زخمی مژگان جانشکار خودست

عجب که راه تماشای خود توانی یافت
چنین که حسن غیور تو پرده دار خودست

چه شکوه می کنی از گردش فلک صائب؟
کدام گردش ساغر به اختیار خودست؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۶۷۴

خوشا سری که ز تدبیر عقل نومیدست
که سال و ماه به دیوانه سر به سر عیدست

ز شهر دورشدن ها کفایت مجنون
همین بس است که فارغ ز دید و وادیدست

مدار دست ز اصلاح خود به موی سفید
که دل سفید چو گردید صبح امیدست

به گوشمال مده رو سیاه را تهدید
که بنده را خط راه گریز، تهدیدست

همین بس است ز قهر خدا سزای بخیل
که فقر دارد و از مزد فقر نومیدست

خبر ز تلخی آب بقا کسی دارد
که همچو خضر گرفتار عمر جاویدست

غرور حسن گرفته است دیده خورشید
وگرنه لاغری ماه، عیب خورشیدست

مباش بی نفس سرد یک زمان صائب
که آه سرد در آن نشأه سایه بیدست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۶۷۵

درین دو هفته که زاینده رود سرشارست
پلی است آن طرف آب، هر که هشیارست

چسان ز سیر چمن خاطرم گشاده شود؟
که بوی گل به دماغ ضعیف من بارست

دل آرمیده بود تا شمرده است نفس
چمن صحیح بود تا نسیم بیمارست

عرق ز روی تو آتش به زیر پا دارد
عجب نباشد اگر همچو اشک، سیارست

به خارخار هوس دامن تو در گروست
وگرنه بادیه عشق بی خس و خارست

به وصل دلبر کنعان رسیدن آسان نیست
متاع این سفر از چشم همچو دستارست

ز درد خویش ندارم خبر، همین دانم
که هر چه جز دل خود می خورم زیانکارست

جهان به مجلس مستان بیخرد ماند
که در شکنجه بود هر کسی که هشیارست

به مجمعی که فتادی بساز با یاران
که در نماز جماعت شتاب بیکارست

مخور فریب مسیحا و چاره سازی او
که شربت دل بیمار، چشم بیمارست

نظر به کعبه و بتخانه نیست عاشق را
که طفل، شوخ چو افتاد خانه بیزارست

به طبع تازه صائب فسردگی مرساد!
که در بهار و خزان خامه اش گهربارست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۶۷۶

ازان به خاطر من ترک کار دشوارست
که بار دوش توکل شدن به دل بارست

اثر گذار اگر عمر جاودان خواهی
که زندگانی هر کس به قدر آثارست

ازان به تلخی هجر از وصال ساخته ام
که رعشه دارم و این جام سخت سرشارست

امید هست که شیرازه گهر گردد
ز تار و پود جهان رشته ای که هموارست

شد از شکست خریدار، توتیا گهرم
همان ز ساده دلی تشنه خریدارست

ازان همیشه بود وقت می پرستان خوش
که هر کجا که غمی هست رزق هشیارست

تو بی دریغ به ویرانه گنج می بخشی
وگرنه درد ترا دل کجا سزاوارست؟

نفس شمرده زنان راست دل بجا صائب
چمن صحیح بود تا نسیم بیمارست

جواب آن غزل آصفی است این صائب
زمانه ای است که هر کس به خود گرفتارست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۶۷۷

حضور خاطر اگر در نماز معتبرست
امید ما به نماز نکرده بیشترست

به گرمی جگر ما دل که خواهد سوخت؟
درین بساط که خورشید آتشین جگرم

شرر به آتش و شبنم به بوستان برگشت
حضور خاطر عاشق هنوز در سفرست

ز دار و گیر خزان و بهار آسوده است
چو سرو هر که درین روزگار بی ثمرست

حباب کسب هوا می کند ز بی بصری
درین محیط که کشتی نوح در خطرست

دمید صبح قیامت، رسید روز جزا
هنوز صائب مغرور مست و بیخبرست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۶۷۸

دل شکسته به قرب خدای راهبرست
که شیشه چون شکند در دکان شیشه گرست

صفای آب روان بیشتر ز استاده است
چه نعمتی است که عمر عزیز در گذرست

ز دست کوته خود ناامید چون باشم؟
که جای بهله کوتاه دست بر کمرست

شبی است همچو شب زلف او دراز مرا
که آفتاب قیامت ستاره سحرست

زنان سوخته رزقش همیشه آماده است
چو لاله هر که درین باغ آتشین جگرست

تو آن نه ای که به دوری ز دیده دور شوی
که روزگار جوانی همیشه در نظرست

شعور، آینه دار هزار تفرقه است
خوشا کسی که ز وضع زمانه بیخبرست

شراب لعل به اندازه صرف کن زنهار
که خون زیاده چو گردید رزق نیشترست

ز حسن بیش بود بهره دوربینان را
گل نچیده دوامش ز چیده بیشترست

ز خار تشنه جگر نگذرند صائب خشک
که پای آبله پایان عشق دیده ورست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۶۷۹

ترا ز جان غم مال ای خسیس بیشترست
علاقه تو به دستار بیشتر ز سرست

خطر به قدر فزونی است مالداران را
که خون فاسد، آهن ربای نیشترست

مریز پیش بخیل آب روی خود زنهار
که آب تیشه سزاوار نخل بی ثمرست

زمین پاک بود کهربای دانه پاک
صدف ز پاکی دامن همیشه پرگهرست

ز آفتاب نگردد به رنگ و بو غافل
درین ریاض چو شبنم کسی که دیده ورست

ترا ز داغ عزیزان رفته نیست خبر
وگرنه لاله این باغ، پاره جگرست

زبان شکوه ندارم ز خاکساریها
چگونه سبز شود دانه ای که پی سپرست؟

درآ به عالم بی انقلاب بیرنگی
که ماهتاب و کتان همچو شیر با شکرست

یکی هزار شد از سینه بیقراری دل
به مرغ وحشی ما آشیانه بال و پرست

ز پرده سوزی شب، صبح شد گریبان چاک
عدوی پرده خویش است هر که پرده درست

به مرگ باز نمانند سالکان ز طلب
میان ره نکند خواب هر که دیده ورست

می رسیده ز خم جلوه می کند در جام
نهفته های پدر جمله ظاهر از پسرست

به قدر پاس ادب فیض می رساند حسن
که جای بهله کوتاه دست، بر کمرست

ز دلشکستگی خود غمین مشو صائب
که شیشه چون شکند در دکان شیشه گرست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۶۸۰

به لب مباد رهش ناله ای که بی اثرست
گره شود به گلو گریه ای که بیجگرست

گل نمک به حرامی است تیره روزی داغ
شکسته رنگی خون از خمار نیشترست

لبش به حرف عتاب آشنا نگردیده است
هنوز آتش یاقوت، مفلس شررست

کدام فتنه گر امشب درین چمن بوده است؟
که رخت لاله پر از خون و گل شکسته سرست

نمک ز خنده گل برده است گریه من
ز چشم بی ادبم باغبان باغ ترست

کسی که پاس نفس چون حباب نتواند
همیشه چون صدف هرزه خند بی گهرست

شکایت از ستم چرخ ناجوانمردی است
که گوشمال پدر خیرخواهی پسرست

نخورده ام به دل شبنمی درین گلشن
چو خون لاله و گل خون من چرا هدرست؟

هزار طاقت ایوب می شود کمری
چه دستگاه سرین و چه پیچش کمرست

لبی که از نفس بوسه رنگ می بازد
چه جای جلوه تبخاله های بد گهرست؟

سپر فکند فلک پیش آه من صائب
علاج دشمن غالب فکندن سپرست

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۶۸۱

بهار عنبر شبها سفیده سحرست
خوشا کسی که ازین نوبهار بهره ورست

چرا ز سنگ ملامت شکسته دل باشم؟
که همچو موج مرا از شکست بال و پرست

به خود فروشدگان فارغند از آشوب
کمند وحدت گرداب، موجه خطرست

نگاه دار گرت چون عقیق آبی هست
که خضر بادیه عشق، آتشین جگرست

کدام شاخ گل امشب گذشت ازین بستان؟
که همچو سبزه خوابیده سرو پی سپرست

چه سود نعمت بسیار تنگ روزی را؟
ز بحر، قطره آبی وظیفه گهرست

همیشه می کشد از روی باغبان خجلت
چو سرو و بید درین باغ هر که بی ثمرست

حضور هر دو جهان فرش آستان کسی است
که زرنگار سرایش ز روی همچو زرست

اگر چه کوه غم عشق سخت سنگین است
نظر به طاقت فرهاد، سایه کمرست

من و ملازمت غم، که دستگاه نشاط
ز چشم مردم این روزگار تنگترست

درازتر بود از رشته رنج باریکش
درین بساط چو سوزن کسی که دیده ورست

شود ز گوشه نشینی فزون رعونت نفس
سگ نشسته ز استاده سرفرازترست

حضور خاطر اگر هست در شکیبایی است
دلی که صبر ندارد همیشه در سفرست

خبر ز درد ندارند بیغمان صائب
وگرنه منت صندل بتر ز دردسرست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 168 از 718:  « پیشین  1  ...  167  168  169  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA