انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 223 از 718:  « پیشین  1  ...  222  223  224  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۲۲۶

از غیرت رکابت از دیده خون روان است
اما چه می توان کرد پای تو در میان است!

پاس ادب فکنده است بر صدر جای ما را
هر چند سجده ما بیرون آستان است

در پله ترقی است مشرب چو عالی افتاد
از خاک زود خیزد تا کی که خوش عنان است

مهر لب خموشی است دستی که خالی افتاد
آن را که خرده ای هست چون غنچه صد زبان است

با قامت خم از عمر استادگی مجویید
پا در رکاب باشد تیری که در کمان است

از جویبار همت تخمی که آب گیرد
گر زیر خاک باشد بالای آسمان است

در گلشنی که گلها دامنکشان گذشتند
بلبل ز ساده لوحی در فکر آشیان است

سیلاب غافلان را از دیده می برد خواب
خواب مرا گرانی از عمر خوش عنان است

دنبال ماندگان را هر کس که دست گیرد
در منزل است هر چند دنبال کاروان است

از پای خفته ماست منزل بلند صائب
عمر ره است کوته تا کاروان روان است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۲۲۷

از غیرت رکابت از دیده خون روان است
اما چه می توان کرد پای تو در میان است!

سر جوش نوبهارست روی شکفته تو
رنگ شکسته من ته جرعه خزان است

از شکوفه عاشقان را در خاک و خون کشد عشق
گردد دلیل صیاد زخمی که خونچکان است

از حرف راست گردد پر خون دهن چو سوفار
دایم ز تیر شیون در خانه کمان است

بلبل ز ساده لوحی در آشیان طرازی است
در گلشنی که خاکش با باد همعنان است

ما می زنیم از جهل هر دم به دامنی دست
هر چند روزی ما در دست آسمان است

گوری است پر ز مرده صائب قلمرو خاک
گردون پر ستاره یک چشم خونفشان است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۲۲۸

بود و نمود عاشق، از آب و تاب حسن است
گر ذره را وجودی است، از آفتاب حسن است

در بیخودی توان دید بی پرده روی مطلوب
از خویشتن گسستن بند نقاب حسن است

حسن آن بود که دایم بر یک قرار باشد
حسن مه دو هفته کی در حساب حسن است؟

از خنده رویی گل بلبل نگشت گستاخ
شرم و حیای عاشق بیش از حجاب حسن است

از حسن خط سیه مست گردید دیده من
بیهوشداروی عشق گرد کتاب حسن است

خوشتر بود ز سر جوش در کام عشقبازان
هر چند خط مشکین درد شراب حسن است

خال از شکسته پایی در کنج لب خزیده است
زلف از درازدستی مالک رقاب حسن است

تردستی مکافات شب در میان نباشد
ایام خط شبرنگ روز حساب حسن است

از خط شود یکی صد ناز و غرور خوبان
ریحان خط مشکین افسون خواب حسن است

ریحان سفال خود را کی تشنه می گذارد؟
سبزست بخت عاشق تا در رکاب حسن است

در هر نظر به رنگی آید ز پرده بیرون
زیر و زبر دل عشق از انقلاب حسن است

در چشم موشکافان سررشته امیدست
هر چند چین ابرو موج سراب حسن است

موی میان او را هر کس که دیده، داند
کاین پیچ و تاب عاشق از پیچ و تاب حسن است

از روی گرم خورشید گر خاک می شود زر
رنگ طلایی عشق از آفتاب حسن است

در دور خط ز خوبان ظلم است چشم بستن
خط حلقه حلقه چون شد عین شباب حسن است

از مهر تا به ذره زین آتشند بریان
تنها همین نه صائب داغ و کباب حسن است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۲۲۹

همین بلبل است خندان، هم باغبان شکفته است
دیگر چه گل ندانم در گلستان شکفته است

یارب که می خرامد بیرون ز خانه کامروز
هر جا گل زمینی است تا آسمان شکفته است

جان می دهد به عاشق روی عرق فشانش
از آب خضر گویا این گلستان شکفته است

از تنگنای غم دل بیرون نیاید آسان
خون خورده غنچه عمری تا یک دهان شکفته است

خمیازه نشاط است روی گشاده گل
ورنه که از ته دل در این جهان شکفته است؟

از خنده برق را نیست مانع هجوم یاران
در عین گریه ما را دل همچنان شکفته است

از خصم خنده رویی برق جگر گدازست
ایمن مشو به رویت گر آسمان شکفته است

چون دل گرفته باشد ماتم سراست عالم
ورزان که دل شکفته است صائب جهان شکفته است

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۲۳۰

در جوش لاله و گل، دیوانه را عروسی است
چون تابه گرم گردد، این دانه را عروسی است

از سینه های گرم است هنگامه جهان گرم
تا هست باده در جوش میخانه را عروسی است

رطل گران بود سنگ از دست تازه رویان
هر جا که کودکانند دیوانه را عروسی است

شد عشق سنگدل شاد تا باختیم ایمان
برگشت هر که از دین بتخانه را عروسی است

هنگامه محبت افسردگی ندارد
از فیض عشق سی شب پروانه را عروسی است

نگذاشت شور مجنون یک طفل در دبستان
در خانه ای عروسی، صد خانه را عروسی است

باطل ز قرب باطل صائب شکفته گردد
در گوش خوابناکان افسانه را عروسی است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۲۳۱

هر خار این گلستان مفتاح دلگشایی است
هر شبنمی درین باغ جام جهان نمایی است

هر غنچه خموشی مکتوب سر به مهری است
هر بانگ عندلیبی آواز آشنایی است

هر لاله ای درین باغ چشمی است سرمه آلود
هر خار این بیابان مژگان دلربایی است

هر لخت دل شهیدی است دست از حیات شسته
دامان اشک ریزان صحرای کربلائی است

آیینه خانه دل از زنگ اگر برآید
هر برگ سبز این باغ طوطی خوش نوایی است

آواره طلب را خضرست هر سیاهی
کشتی شکستگان را هر موج ناخدایی ا ست

تا نور حسن مطلب گوهر فروز خاک است
هر جغد بی پر و بال در چشم خود همایی است

با دستگاه فردوس یک باغبان چه سازد؟
هر جزو حسن او را مشاطه جدایی است

هر چند قلزم عشق بر یک هواست دایم
در هر سر حبابی از شوق او هوایی است

دل چون ز پا نشیند، جان چون قرار گیرد؟
در هر شکنج زلفش هنگامه جدایی است

ای برق بی مروت، پا را شمرده بگذار
هر خار این بیابان رزق برهنه پایی است

تا عشق سایه افکند بر خامه تو صائب
مشتاق ناله توست هر جا که خوش نوایی است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۲۳۲

تن پرور از شهادت گر سر کشد عجب نیست
کی قدر آب داند هر کس که تشنه لب نیست

بی لب گشودن از ابر گوهر صدف نیابد
اظهار تنگدستی هر چند از ادب نیست

نادان بود مسلم از گوشمال دوران
آسوده از شکست است فردی که منتخب نیست

هر چند آن پریرو وحشی تر از غزال است
این صید را کمندی چون آه نیمشب نیست

همت صلای عام است نسبت به هر که باشد
در خانه کریمان مهمان بی طلب نیست

با ما شبی به روز آر، روزی به ما به شب کن
یک روز نیست صد روز، یک شب هزار نیست

از استخوان بی مغز پوچ است لاف، صائب
حرف از نسب مگویید در هر کجا حسب نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۲۳۳

مرا از تیره بختی شکوه بیجاست
که عنبر نیل چشم زخم دریاست

ز دلتنگی، سواد دیده مور
مرا پیش نظر دامان صحراست

خمار نامرادی هوش بخش است
شراب کامرانی غفلت افزاست

نباشد قانعان را درد نایافت
دل خرسند را جنت مهیاست

چو مرجان رزق ما خون است، هر چند
عنان بحر در سرپنجه ماست

جهان در دیده اش آیینه زاری است
به نور عشق هر چشمی که بیناست

بر آن صاحب سخن رحم است صائب
که دخلش منحصر در دخل بیجاست!

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۲۳۴

کجا میل کبابم در شراب است؟
بط می هم شراب و هم کباب است

چو بط، جانم بود در عالم آب
به چشم من جهان بی می سراب است

هر آن آهی که دارد لختی از دل
بلند اختر چو شعر انتخاب است

نلرزد شعله بر بال سمندر
رخ او را چه پروای نقاب است؟

خطا را گر کنی از فهم خود دور
بدانی فکر صائب بر صواب است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۲۳۵

به چشمم بی تو گلشن خارزارست
لب پیمانه تیغ آبدارست
شراب کهنه چون غوره است در چشم

گل امسال چون تقویم پارست
به هر سو رو کنم تیغ برهنه است

به هر جا پا گذارم نیش خارست
زمین در دور داغ من نمکزار

هوا در عهد زخمم مشکبارست
اگر زینسان شکست آید به کارم

خوشا آیینه کاندر زنگبارست
چرا بلبل به خاک و خون نغلطد؟

که نبض شاخ گل در دست خارست
ز اشکم در تب رشک است دریا

از آتش موج، نبض بیقرارست
همیشه عید باد در خرابات

ز می دست سبو دایم نگارست
بیا کز شوق آن لبهای میگون

گل خمیازه صد برگ از خمارست
به گل یک پشت ناخن نیست میلم

درین گلشن دلم پابست خارست
گلیم خود برآر از آب صائب
ترا با این گرانجانان چه کارست؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 223 از 718:  « پیشین  1  ...  222  223  224  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA