انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 225 از 718:  « پیشین  1  ...  224  225  226  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۲۴۶

تا نافه زلف مجلس آراست
آهوی حواس، دشت پیماست

چشم تو شرابخانه دل
ابروی تو قبله تماشاست

قفل دل زنگ بسته ما
موقوف کلید بال عنقاست

اندیشه رزق، تنگ چشمی است
تا خرمن نه سپهر برجاست

از زیر سایه خیمه چرخ
مجنون مرا هوای صحراست

این دایره های آتشین سیر
سرگشته نقطه سویداست

نقشی به مراد اگر نشیند
بازی نخوری که آن نه از ماست:

کز پرتو دست جامه پیرا
سوزن در کار خویش بیناست

گر روی جهان ز ما بگردد
غم نیست چو روی عشق با ماست

سودای چنین که یاد دارد؟
جان باخته ایم و صرفه با ماست

هر فیض که می رسد به صائب
از روح پر از فتوح ملاست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۲۴۷

شد آب و هنوز در حجاب است
این آبله در دل حباب است

در دیده پاک، پرتو حسن
در خانه کعبه ماهتاب است

عشق تو فسانه سوز هستی
سودای تو پرده سوز خواب است

صبحیم ولی ز سرد مهری
در سینه ما نفس به خواب است

حرفی سر کن که میهمان را
خاموشی میزبان جواب است

جایی که نه آسیا بگردد
اندیشه رزق، بی حساب است

بیهوده دل مشوش ما
در فکر گناه یا ثواب است:

در مملکت وسیع رحمت
هر جنس که می برند، باب است

از کشمکش چهار عنصر
دایم دل خسته در عذاب است

چون عالم خاک آرمیده است
در عالم آب، انقلاب است

تا روی به طوف کعبه کرده است
فکر صائب همه صواب است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۲۴۸

پیغام، نمکچش وصال است
دلخوش کن عاشقان خیال است

خورشید فلک سفید ابروست
خورشید تو عنبرین هلال است

هر جا که دل شکسته ای هست
ریحان خط ترا سفال است

خورشید ترا ز سایه خط
پیداست که اول زوال است

اندیشه چشم مشکبویان
آهوی قلمرو خیال است

رخساره آتشین او را
پروانه خانه زاد، خال است

با چشم تو آشنایی ما
می پنداری هزار سال است

غیر از لب جام نیست صائب
امروز لبی که بی سؤال است

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۲۴۹

بی یار بهار دلنشین نیست
این پنبه داغ یاسمین نیست

صد شکر، به دست کوته من
صد بند ز چین آستین نیست

در دامن برگ پا شکسته است
داغ دل لاله خوش نشین نیست

در خانه او چو خانه زین
پایم ز نشاط بر زمین نیست

نزدیکان را نمی شناسد
فریاد که یار دوربین نیست

در زیر لبش هزار عذرست
امروز که چینش بر جبین نیست

من بلبل غنچه حجابم
بیزارم از آنچه شرمگین نیست

هر کس که شنید فکر صائب
حرفی به لبش جز آفرین نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۲۵۰

چینی که طراز جبهه یارست
بندی است که بر زبان اغیارست

حسن از تمکین دوام می گیرد
گوش سنگین حصار گلزارست

سیری ز نظاره نیست عاشق را
آیینه گرسنه چشم دیدارست

هر چند ترا ز نام ما ننگ است
هر چند ترا ز یاد ما عارست:

با یاد توام هزار هنگامه
با نام توام هزار و یک کارست

در کوچه گوهرست رفتارش
چون رشته سبکروی که هموارست

کوته نظری است خوشدلی کردن
ز اقبال که پیش خیز ادبارست

با عشق جدل مکن که نه گردون
یک لقمه این نهنگ خونخوارست

کوه غم عشق برگ کاهی نیست
بر خاطر من که برگ گل بارست

در دل مگذر که خواب آسایش
در سایه این شکسته دیوارست

در دیده خرده بین ما صائب
دل مرکز و نه سپهر پرگارست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۲۵۱

از وصل صدف گهر گریزان است
بر حسن غریب، خانه زندان است

خلوت طلب است حسن سنگین دل
از شش جهت حرم بیابان است

زآنهاکه گذشت بر سر مجنون
بید مجنون هنوز لرزان است

در سینه پر ز ناوک من، دل
شیری است که خفته در نیستان است

دیوانه دروغگو نمی باشد
بر سنگ محک دروغ بهتان است

چون آینه هر که بینشی دارد
در چهره خوب و زشت حیران است

از روی گشاد، فیض می بارد
در خنده برق امید باران است

سررشته عمر مسندآرایان
ممدود به قدر مد احسان است

از سینه گرم آه پیرایان
تا باغ بهشت یک خیابان است

عزلت طلبی که نام می جوید
دامی است که زیر خاک پنهان است

هرگز دل اهل عشق بی غم نیست
در قطره ما همیشه طوفان است

باشند چو گوی خلق سرگردان
تا قامت چرخ همچو چوگان است

آن کس که شناخت ذوق تنهایی
از سایه خویشتن گریزان است

با خویش کسی که مغزی آورده است
چون پسته به زیر پوست خندان است

عمری است که روزگار من صائب
چون روزی اهل دل پریشان است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۲۵۲

از حسن تو جیب خاک پر ماه است
یوسف ز خجالت تو در چاه است

خالی که ز گردن تو می تابد
همچشم ستاره سحرگاه است

بگذار جگی جگی ببوسم من
خالی که بر آن جگی جگی گاه است

عمر عاشق ز خضر کمتر نیست
این رشته ز پیچ و تاب کوتاه است

هر آینه راست جوهر خاصی
آیینه سینه جوهرش آه است

در منزل کفر و دین نمی ماند
با عشق سبکروی که همراه است

انگشت به هیچ حرف نگذارد
از درد سخن کسی که آگاه است

صائب ز زمین دل برون آور
طول املی که ریشه آه است

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۲۵۳

لطف بتان جانگدازتر ز عتاب است
شبنم این باغ تلختر ز گلاب است

صلح سبکسیرشان تهیه جنگ است
چاشنی نوشخندشان شکراب است

رگ به تنم بی شراب ناب نجنبد
موجم و بال و پرم ز عالم آب است

هجر تو چون کوه آهن است زمین گیر
وصل تو چون ماه عید پا به رکاب است

پشت به دیوار ده که روی زمین را
نقش امیدی که هست موج سراب است

ما به کلید بهشت چشم نداریم
دیده امید ما به بند نقاب است

آه که در عهد این گسسته عنانان
مردمک مردمی به چشم رکاب است

نسیه مکن نقد خود که هر گل صبحی
در نظر خود حساب، روز حساب است

صحبت گرم ترا کباب چه حاجت؟
تا بط می جلوه کرده است کباب است

مرغ دلی را که رو به حلقه دام است
خار و خس آشیانه چنگ عقاب است

گوش به هر حرف کی کنند خموشان؟
کوزه سربسته تشنه می ناب است

آخر نومیدی است اول امید
خواب چو در دیده سوخت سرمه خواب است

چشم تو صائب اگر غبار ندارد
خشت سر خم کم از کدام کتاب است؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۲۵۴

حلقه گوش تو گوشواره صبح است
خال بناگوش تو ستاره صبح است

جلوه تو شوختر ز برق تجلی
چشم تو خندانتر از ستاره صبح است

گوشه ابروی فیض و صیقل توفیق
موجه ای از بحر بی کناره صبح است

شیر ز پستان آفتاب نگیرد
طفل غیوری که شیرخواره صبح است

داغ جگرسوز عشق و سینه روشن
مهره خورشید و گاهواره صبح است

هر نفسی کز جگر به صدق برآید
کم مشمارش که در شماره صبح است

علم لدنی که در کتاب نگنجد
جمله در اوراق پاره پاره صبح است

حسن گلوسوز قندهای مکرر
منفعل از خنده دوباره صبح است

عمر دوباره که خلق طالب اویند
در گره خنده دوباره صبح است

از دم صائب بود گشایش دلها
جامه گل پاره از اشاره صبح است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۲۵۵

حلقه آه مرا سپهر نگین است
گریه من روشناس روی زمین است

تا تو به چشم رکاب پای نهادی
عشرت روی زمین به خانه زین است

رزق من از شاهراه گوش درآید
روزی من چون صدف ز در ثمین است

هر چه بکاری، همان نصیب تو گردد
دانه خود پاک کن که خاک امین است

همت سرشار، سرو عالم بالاست
وسعت مشرب بهشت روی زمین است

خاطر خرم دگر کسی ز که جوید؟
صبح در ایام ما گرفته جبین است

مقصد کوته نظر، بلند نباشد
منزل دور رکاب، خانه زین است

بیهده صائب مکن ز بخت شکایت
چشمه حیوان سیاه خانه نشین است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 225 از 718:  « پیشین  1  ...  224  225  226  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA