انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 109 از 112:  « پیشین  1  ...  108  109  110  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


مرد

 
سکس زنم و آرش بیرون ایران

همه چیز از وقتی شروع شد که برای ادامه تحصیل همراه خانومم از ایران خارج شدم . یک سالی بود عقد بودیم و وقتی دوره ی کارشناسی رو تموم کردم برای ادامه درس تصمیم گرفتم به خارج از ایران برم و توی فکرم بود بعد از تموم شدن درسم جایی بیرون از ایران اقامت بگیریم و بمونیم .
یک ماه قبل از رفتن از ایران وقتی ویزا و همه کارهامون درست شد یه عروسی خوب ولی جمع و جور گرفتیم و از ایران رفتیم . ماه های اول خیلی سخت بود . تا به محیط و فرهنگ و آدم های یک جای جدید عادت کنی خیلی طول میکشه . تا بتونی چندتا دوست پیدا کنی و از تنهایی غربت فرار کنی .


من از همون اول اکثرا درگیر دانشگاه بودم و وقت کمی رو توی روز توی خونه بودم . بیشتر از همه خانومم تحت فشار بود چون برخلاف من کاری واسه انجام دادن نداشت و همیشه خونه بود و فقط یه جوری سرش رو گرم میکرد تا من عصر به خونه بیام .
وقتی اینجوری میدیدمش دلم میسوخت چون اول زندگی از پیش خانواده و همه چیز اونو به اینجا اورده بودم گرچه این تصمیم هردومون و به نفع هردومون در آینده بود .
تشویقش کردم به رفتن به کلاس زبان خصوصی و کلاس های ورزشی . مدتی کلاس زبان رفت و بهتر میتونست ارتباط برقرار کنه .
درکنار زبان به ورزش هم میرسید و چون هیکل خوبی داشت خیلی زود بدنش به ورزش جواب داد و رفته رفته پاهاش کمرش و فرم سینه و باسنش تغییر کرد و خیلی سکسی تر شد . وقت آزاد زیاد داشت و چون به ورزش علاقه داشت بیشتر وقتش رو به باشگاه میرفت .
توی خونه همیشه لباس های باز میپوشید . تاپ کوتاه نیم تنه و شلوارک های تنگ و نخی . شرتک های کوتاه و چیزهایی از این قبیل .


من با یه پسری که هم دانشگاهیم بود آشنا شدم و از اونجایی که پسر باحالی بود و اونم تنها بود کم کم بیشتر نزدیک شدیم . من چون متاهل بودم نمیتونستم وقت فراغتم رو با اون بگذرونم واسه همین توی بیرون رفتن ها و گردش ها همیشه خانومم هم همراهمون بود و سه تایی خیلی با هم گرم و صمیمی شده بودیم .
هرچه بیشتر رفت و آمد ما بیشتر میشد همسرم هم در زمان هایی که دوستم روزهای تعطیل به خونه ما میومد کمتر به فکر عوض کردن لباسش بود و اگه لباس توی خونش خیلی کوتاه و باز نبود عوضش نمیکرد منم زیاد اهمیت نمیدادم . گرچه هنوز تیپ اش در حد شوارک های بلند تا سرزانو بود.
تابستون اومد و چند هفته ای دانشگاه تعطیل بود . خارج از شهری که ما بودیم یک پارک آبی خیلی خوب بود و قرار شد یک روز به اونجا بریم . قوانین پارک آبی مثل استخر هست یعنی برای آقایون فقط مایو و برای خانوم ها بیکینی دوتکه یا یک تکه .
صبح به سمت پارک رفتیم و بعد نیم ساعت نزدیک 10 رسیدیم و تا 11 منتظر شدیم تا درهاش باز شد . بلیط گرفتیم و رفتیم داخل .
رختکن آقایون و خانوم ها دو سمت جدا بود پس من و دوستم یک کمد و خانومم هم یک کمد گرفتیم و رفتیم لباس عوض کنیم .


وقتی من و دوستم بیرون اومدیم خانومم " الناز" هنوز بیرون نیومده بود . ما هم منتظر بودیم تا اینکه دیدم اومد . با یه بیکینی دو تکه آبی روشن . سوتین بندی ولی شرت معمولی . الناز تقریبا قد 170 داره و پاهاش کشیده هستن و چون لاغره سینه های کوچیکی داره ولی بعد از ورزش سینه هاش علی رقم کوچیک بودن سفت و گردن تر شدن ولی باسن خوش فرمی داره که چون کمرش باریکه خیلی به چشم میاد .
من پیش خودم فکر کرده بودم که خوب این همه دختر و زن با همین تیپ حتی خوشگل تر از الناز هستن و دوستم براش احتمالا عادیه اما از همون اول فهمیدم داره با چشماش بدن الناز رو خوب بررسی میکنه و میخورتش .
گفتم از سرش میپره و منم که هستم و چیزی نمیشه . به هرحال چون الناز آشنا بود حس دوستم به اون جور دیگه بود تا اون همه دختر دیگه .
رفتیم دوش گرفتیم و رفتیم سراغ بازی ها . یه کم آب بازی توی استخر کردیم ولی وقتی خواستیم از استخر به سمت سرسره های آبی بریم دیدم نوک سینه های الناز سفت و تابلو شده . البته این به علت سردی آب بود چون تازه ساعت 11:30-12 بود و آب گرم نبود و این ارادی نیست . توجهی نکردم .


بازی های مختلف رو رفتیم تا نزدیک ناهار شد . رفتیم همون جا مک دونالد بخوریم و من رفتم تو صف و از اونا پرسیدم چی میخورن که سفارش بدم . صف شلوغ بود و اون رفتن جایی رو واسه نشستن پیدا کنن .
من نزدیک ده دقیقه توی صف موندم و بعد هم منتظر غذامون شدم و وقتی برگشتم دیدم نه الناز نه دوستم نیستن .
هنوز چیزی نگذشته بود که دیدم دارن تند میان و وقتی پرسیدم گفتن یکی از بازی ها که با تویوب هست چون همه دنبال غذا خوردن بودن خیلی خلوت بوده و اونا هم تا من تو صف بودن رفتن و اومدن . اول ناراحت شدم ولی به غذا خوردن مشغول شدیم و منم گفتم روز رو الکی خراب نکنم .
وقتی غذا تموم شد کفتم بریم همون بازی با تیوب چون منم میخواستم برم . وقتی رفتیم دیدم یه تویوب بزرگ هست که دونفر روش میشینن و با تویوب روی یه سطح مثل حرف "یو" انگلیسی لیز میخورن و چون مدام آب روی سطح ریخته میشه لیز هست . اما نکته اش این بود یکی از دونفر جلو تیوب میشینه و نفر دوم پشت اون میشینه و پاهاش رو باز میکنه و روی لبه های تیوب میزاره که بشه کنترلش کرد . اگه الناز جلو بوده پس " آرش" پشت اون نشسته و یه جورایی کمر و باسن الناز بین رون های آرش بوده .


داستان گذشت و عصر برگشتیم و اتفاقی نیفتاد منم درگیر درس شدم و یادم رفت . الناز از وقتی با آرش صمیمی شده بودیم هروقت غذای خاصی درست میکرد یه کم میداد واسش میبردم چون اون مجرد بود و میدونین دانشجو اونم مجرد غذاش اکثرا انواع مختلف تخم مرغ هست . یه مدت گذشت و آرش به علت درس هامون خیلی کم خونه ما میومد .
وقتی امتحان های میان ترم رو دادیم و خیالمون راحت شد کم کم باز بیرون رفتن و خونه هم رفتن هامون شروع شد با این تفاوت که بعد از اون پارک آبی الناز دیگه خیلی راحت جلوی آرش لباس میپوشید البته شاید اونم مثل من فکر میکرد که دیگه وقتی اونو با بیکینی دیده دیگه شلوارک کوتاه بلندش یکیه .
شلوارک های الناز اکثرا کوتاه بودن و جنس لی داشتن . الناز پوست گندمی داره و بدنش خیلی کم مو هست ولی باز هروقت بتونه پاهاش رو به جای اپیلیدی با وَکس یا همون موم میزنه که موندگاری بیشتری داشته باشه .
من و الناز قبل از عقد و نامزدی با هم توی یک دانشگاه بودیم و بعد نامزدی و عقد . از زمان عقد به بعد سکس داشتیم ولی همون جور که متاهل ها میدونن کم کم اون شور و شوق کم میشه و مثلا 4-5 دفعه سکس جاشو به 1-2 بار در هفته میده ولی باز هردو را ضی بودیم و گاهیم بیشتر سکس میکردیم . من از لحاظ قد و هیکل خوب هستم و چون خودم چند سال هست به شنا علاقع دارم و شنار رو ترک نکردم بدن بدی ندارم . توی سکس هم خوب هستم و کنترل خودم رو دارم تا همیشه الناز باشه که اول ار ضا میشه .


من از همون ابتدای ازدواجمون هربار خواستم به راهی الناز رو را ضی به سکس از پشت کنم راه نداد . فقط دو بار توی زمان عقد را ضی شد که اونم به دقیقه نکشیده من هنوز نصف توش نکرده بودم از درد زد زیرش منم بی خیال شدم چون به خاطر ورزش و اینکه حواسش به هیکلش بود هنوز از جلو تنگ و لذت بخش بود برام .
اما یه شب اومد که من بهش شک کردم .
اون شب مثل همیشه قرار سکس کردن داشتیم و من دوش گرفتم و اونم از قبل خودش رو آماده و تمیز کرده بود و آرایش خوشگلی داشت . یکی از لباس خواب های سکسیش رو هم پوشیده بود . مثل همیشه از روی لپ تاپ یه فیلم از اینترنت گذاشتم و شروع کردیم به خوردن لب های هم و بوسیدن و خوردن گردن و لخت کردن هم دیگه . همیشه اون اول منم رو لخت میکرد و بعد از بوسیدن بدنم میرفت و برام ساک میزد . این بار هم همین جور بود . وقتی حسابی حال کردم و کیرم شق شد نوبت من بود . لباس خواب مشکی که داشت رو در اوردم و رون هاشو میمالیدم فقط یک شرت پوشیده بود که اونم چون هم تور بود و هم پشتش یه بند بیشتر نبود بود و نبودش فرقی نداشت .
لباش رو میخوردم و سینه و شکمش رو میمالیدم بعد شروع به خوردن و مکیدم سینه هاش کردم و دستم از روی شرت کس داغش رو میماید .
الناز زن داغی هست و آه و ناله هاش به تنهایی آدم رو ار ضا میکنه . نوک سینه هاش مثل اون روز توی استخر سفت شده بود منم میمکیدم و لذت میبردم .
رفتم پایین پاهاش و چون روی پاهاش حساس بود و خیلی حشری میشد همیشه یه کم انگشت های پاشو میخوردم اونم واسه همین همیشه ناخن هاشو مانیکور میکرد و لاک خوشرنگی بهش میزد. تو اوج شهوت بود . شورتش رو زده بود کنار و خودش کسش رو میمالید . از اینکه توی سکس خودش همیشه خودش رو میماله خوشم میاد . گاهی سینه هاشو مشت میکنه گاهی چوچولش رو میماله .


لبام رو بردم روی رونش ولی تا نزدیک کسش شدم گفت نمیخواد بخوری خیسم خیلی شروع کن فقط .
خواستم کسش رو تمیز کنم و بخورم گفت نه خیلی شهوتی ام زود آبم میاد بکن فقط عزیزم .
رفتم لای پاش سر کیرمو مالیدم رو کسش و آروم دادم تو . گرم و لزج . الناز وقتی کسش خیس میشه و شروع به تلمبه زدن میکنم آب کسش مثل یه جور کف سفید کم رنگ از گوشه کسش میزنه بیرون روی کیرم میماله .
هنوز 2-3 دقیقه نبود که آروم تلمبه میزدم که گفت وای خیلی حشریم . اینجوری آب من خیلی زودتر تو میاد . بعد گفت واسه اینکه هم آبم دیر تر بیاد هم توام به خواستت برسی دلت میخواد همین یه شب از پشت سکس کنی ؟
اول نفهمیدم چون دیر بود و بلند حرف نمیزدیم " آپارتمان هست خونمون " . گفت : مگه همیشه نمیخواستی از پشت منو بکنی ؟؟ امشب میخوام بهت کون بدم عشقم .. میخوام کونمو بکنی با کیرت ...
منو الناز خیلی راحت هستیم ولی یه حرمت هایی داریم واسه خودمون . الناز معمولا توی سکس شاید به زور من 1-2 بار اسم کیر و کون و کس بیاره اونم چون من ازش میخوام بگه و حشریم کنه اما الان چه حرفایی که نمیزنه ...
گفتم چه مدلی کمتر اذیت میشی ؟ گفت تو چطور راحت تری ؟ جواب نشنیده به شکم خوابید و باسن گندش رو داد بالا و کفت اینجوری بکن کمتر درد داره ...


من هم شک بودم هم حس شهوت باهاش قاطی شده بود . شوک بودم چون حرفای الناز و اینکه میخواست از کون بکنمش جالب بود و شهوت چون میخواستم کون الناز رو واسه بار اول درست بکنم ...
رفتم پشتش سوراخش کونش رو با انگشت مالیدم بعد کیرم رو خیس کردم و کون اونو هم همینطور .الناز هم از زیر با سینه یا کسش بازی میکرد و میمالید ... فکر کردم داره خودش رو میماله تا شهوتی بشه و کمتر درد حس کنه ...
سر کیرم رو گذاشتم و آروم فشار دادم توی کونش .. کله کیرم سخت راهش رو باز کرد و رفت افتاد توی سوراخ کونش ولی تا باز یه کم فشار دادم خیلی راحت بیشتر از نصف کیرم رفت تو کونش ... کیر من ابر کیر نیست ولی 17 سانت هست ... دفعه قبل 2 سانت اش هم نرفته بود و اینقدر جیغ و داد کرد ....
با دست پهلو هاشو گرفتم و با یه کم فشار تا سر تخمام تو کون الناز کردم جوری که رونام به پشت روناش چسبید و تخمای آویزونم به لای روناش میمالید ... شاید همه اینا تو چند ثانیه بود ولی واسه من که فکر و حلاجی میکردم بیشتر میگذشت .. الناز یه آه از روی شهوت نه درد کشید .. من نگه داشتم یه کم تا اذیت نشه تلمبه میزنم که گفت زود باش دارم میشم زود بکن ....
شروع کردم تو حالت سگی تلمبه زدن با دستام لای کونش رو باز میکردم و چند تا هم زدم رو کونش ...کمر باریکش رو گرفته بودم و جلو عقب اش میکردم که الناز گفت : بکن .... تند تر بکن ... واینسا بکن ... و بعد نفس نفس زد و ار ضا شد
منم شاید دو سه دقیقه دیگه کردم و قبل اومدم آبم از کونش کشیدم بیرون و روی کمر سفیدش ریختم ..
وقتی سرحال اومدم با دستمال اونو خودم رو تمیز کردم . الناز رفت دست شویی و بعد من رفتم ... توی دست شویی همش تو فکر بودم ...


هم حس خوبی که کردن کون درشت و سفت الناز داشت هم اینکه چطور به این راحتی آخه ...
وقت خواب یه کم مقدمه چیدم تا ناراحت نشه و بالاخره ازش پرسیدم ...
تو که این چند سال نمی زاشتی من دست به باسنت هم بزنم چی شد امشب یهو خودت گفتی از عقب سکس کنیم ؟
- خوب واسه خاطر تو بود . همش میگی و ازم میخوای ...
آخه همیشه کلی درد و جیغ داد میکردی اما الان راحت کردم انگار درد که نداشت لذت هم میبردی ؟
درد داشت به روی خودم نیوردم .. جدای اون از کسی شنیدم تو این حالت دردش خیلی کمتره ...

من دیگه دنبالش رو نگرفتم چون بهش برخورد .. گفتم شاید دارم اشتباه میکنم ..
یه مدت سعی کردم پای دوستم رو از خونه دور کنم و تا میشد هم الناز رو زیر نظر گرفتم ولی چیزی ندیدم ازش گرچه به دوستم هم 100% مشکوک نبودم .. اما خوب من نصف روز رو توی دانشگاه بودم و همیشه نمیشد زیر نظرش داشته باشم.
چند ماه بعد درس من تموم شد و برگشتیم و دیگه هم چیزی ندیدم ازش ولی هنوزم گاهی به این مو ضوع فکر میکنم که چی شد ؟!
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
دو عیدی در یک عید بیوه

با سلام خدمت دوستان. من میلاد هستم 19 ساله از اهواز میخوام خاطره چند روز پیش رو براتون تعریف کنم...

چند روز پیش با یه دختر بیوه که نزدیک ما میشینن دوست شدم اسمش پگاه هست این پگاه خانوم من هم سن و یال منه (هر دو تامون متولد 74 هستیم) قدش 175 چشاش سبز پوستش سفید.ازخودم بگم من قدم 180 وزنم 86 پوستم سفیده و تیپم متغیره.



بریم سر اصل ماجرا اخرای سال 92 خونوادم با خونه عمم تصمیم گرفتن برن مسافرت منم قضیه رو پیچوندم و موندم خونه و شروع به مخ زنی پگاه خانوم کردم که قرار بود شب سال تحویل پیش هم باشیم من سال تحویل ساعت یک شب خونه رسیدم و بهش اس دادم که من منتظرم و اونم گفت آقام خونست الان میره سرکار و من میام (پدرش ماشین بزرگ داره)
منم دوش گرفتم و خودمو اصلاح کردم و در اتاق برادرمو باز کردم و تشک فنری رو اپگاهختم و منتظرش شدم. ساعت پنج و نیم بهم اس داد نزدیکای خونمونه منم درو باز کردم خودش و زن برادرش اومدن تو پذیرایی کردم زن برادرش گفت من مزاحم نمی شم و رفع زحمت می کنم و رفت و منو پگاه موندیم رفتیم تو اتاق یه سی دی سوپر گذاشتم و مشروب اوردم و با هم دیگه خوردیم
چهار پنج تا پیک زدیم و توجه کردم که پگاه گیج شده و تعادل گردنشو از دست داده
پگاه به بالشی که روی تشک بود تکیه کرد و گفت می خوام ترانه گوش بدم منم پا شدم سی دی رو عوض کردم و اومدم پیشش خوابیدم.


سکوت بین ما حاکم بود توی چشمای هم دیگه نگاه می کردیم (یه ست تاپ و شلوارک صورتی تنش بود که از زیرش شورت و کرست سفیدش که آدمو حشری می کرد معلوم بود)دستم رو روی بازوش گذاشتم و شروع به نوازشش شدم
اونم نزدیک تر شد و منو بوس کرد دستم رو گذاشتم تو موهاش و باهاشون بازی می کردم و همزمان داشتم می بوسیدمش اون چشمای سبزش خیلی منو حشری می کرد
غرق بوسش کردم و رفتم سراغ لباش
دو سه تا بوس از لباش گرفتم و تو چشاش نگاه کردم اونم دستشو پشت گردنم گذاشت و منو به سمت لباش کشید و شروع به لب گرفتن کردیم داشت لبامو می خورد خیلی حال می داد زبونشو می کرد تو دهنم و من اب دهنشو می خوردم دست راستم زیر گردنش بود و با دست چپم داشتم با سینه هاش ور میرفتم
ربع ساعت فقط باهم دیگه لب می گرفتیم هر دو تامونhot شدیم یواش یواش داشتم گردنشو می خوردم و به پایین می اومدم و با دست چپم داشتم تاپشو بالا می کشیدم تا به انتهای گردنش رسیدم تاپشو تا نافش بالا کشیدم اونم تاپشو دراورد و یه کرست سفید بندی با یه پوست سفید می دیدم اونم روی من خوابید و دوباره ازم لب گرفت خیلی بدنش گرم بود منم همزمان با لب گرفتن کرستشو باز کردمو و روش خوابیدم شروع به خوردن سینه هاش کردم و اونم سرمو به سینه هاش فشار میداد خیلی بوی خوبی می دادن یه چندتا گاز با لبام ازشون گرفتم وادامه به خوردن دادمو با دستم داشتم رون هاشو ماساژ میدادم و دستم رو به کسش نزدیکتر می کردمو از پشت لباس شروع به مالوندن کسش بودم
ازبس که سینه هاشو خوردم دیگه قرمز شدن خیلی خوشمزه بودن




یکم پابینتر اومدم شروع به خوردن نافش شدم اونم به حالت یه وری خوابید و شلوارک و شرتش رو از تنش جدا کرد و به من گفت بیا بزار لباساتو بکنم
بلوز و کند و شلوارم رو پایین کشید شلوار و شرتم باهم دیگه پایین اومدن و کیرم مثل یه فنر جلوش میخ شد کیرم رو تو دستش گرفت و بوش کرد چشماشو بست و روش یه تف اپگاهخت وبا دستش داشت کیرم رو می مالوند به من نگاه کرد دید من راضی نیستم پاشد منو بوسید به طوری که کیرم به کسش برخورد می کرد.!
به حالت ایستاده داشتیم لب می گرفتیم به حالتی که با یه دستمون همدیگرو به خود بسته بودیم وبا دست دیگه با کون یکدیگر بازی میکردیم بعدش به من گفت بخواب روی تشک به کمر دراز کشیدم و پاهامو باز کردم اونم بین پاهام نشست و شروع به خورون کیرم کرد حرفه ای ساک می زد تا حلا کسی مثل برام ساک نزده چشامو بسته بودمو و داشتم با موهاش بازی می کردم. بعد از کمی بهش گفتم به حالت 69 بخوابیم اونم قبول کرد و بلند شد و منو بین دو تا پاش گذاشت و نشست و دوباره شروع به ساک زدن کرد منم کسشو با دستم می مالوندم کسش حتی یه مو هم پگاهشت خیس خیس بود شروع کردم به خوردن کسش بعد از چند بار لیسیدن چو چو له اش رو پیدا کردم و با نوک زبونم داشتم باش بازی می کردم و با دستام داشتم با کونش ور می رفتم با انگشت شصتم اب از کسش برمی داشتم واقعا روی سوراخ کونش می ذاشتم
و انگشت اشارمو تو کونش یواش یواش فرو می بردم احساس کردم دارم ارضا میشم بهش گفتم دست بردار ولی گوشش به حرفام قانع نبود نمیخواستم ارضا بشم




انگشتم رو تو کونش وحشیانه گذاشتم بطوری که ازجاش پرید ولی کیرم تو دهنش بود بعد از اون خودشو جا به جا کرد بطوریکه زاویه بین ما نود درجه بود همینطور به ساک زدن ادامه داد که تا آب کیرم رو نخورد دست بردار نبود
منم به کمرم خوابیده بودم اونم رو من خوابید و با موهام بازی میکرد و بهم گفت از حال رفتی هر دوتامون زدیم زیر خنده ازش لب گرفتم و بهش گفتم به شکم بخوابه و شروع به لیسیدن ستون فقراتش شدم و انگشتم رو توی کسش جلو عقب میکردم به کمر خوابید ومن بین پاهاش نشستم و شروع به لاس زدن کردم صدای اه اهش اتاق رو گرفته بود که یادم اومد خونه عموم خونن بهش گفتم صداش رو پایین بیاره....
پا شدم و کیرم رو توی کسش کردمو و شروع به تلمبه زدن کردم صدای چالاپ چلوپ پاشد و خیلی به من حال داد تو
همون موقعیت سرمو پیش صورتش بردمو و بوسیدمش اونم گردنمو بو می کرد و منو بوس می کرد ازش یه لب حسابی بردمو کیرمو بیرون اوردمو و به صورت یه وری پیشش خوابیدمو بهش گفتم بیا تو بغلم پای راستم به حالت دراز کش بود پای راستم رو به حال عمودی گذاشتم اونم پای چپش حالت دراز کش بود وپای راستش رو روی پای راستم گذاشت دست چپمو زیرش گذاشتم و پستونشو تو دستم گرفتم و با دست راستم کیرم رو تو کسش گذاشتم وشروع به تلمبه زدن کردم و با دست راستم کسش رو می مالوندم به همون حالت شش هفت دقیقه داشتم می کردمش که یهو منو با دست راستش حل داد من خودمو عقب کشبدم اونم به کمر خوابید ارضا شد..
ففط به سقف نگاه می کرد منم بغلش کردم و شروع به خوردن لاله گوشش و گردنش شدم و کیرم رو بین لمبرای کونش
بالا و پایین میکردم .
پا شدم اونو به شکم خوابوندم و کیرم رو بین لمبراش گذاشتم و قصد داشتم از کون بکنمش رو خوابیدم و بهش گفتم:پگاهیی؟
گفت:جونم
عشقت هوس عقبی رو کرده؟
گفت:فکرش رو نکن
گفتم:من میکنم
گفت:اگه برم خونه اگه راه برم پیداست بخدا اقام می فهمه و شر به پا میکنه
منم دلم به حالش سوخت و کیرم رو تو کسش کردم و شروع به تلمبه زدن کردم و به یادم افتاد ازش فیلم بگیرم موبایلمو برداشتمو ورفتم رو دوربین که پگاه منو تو آیینه دید وداد زد میلاااااااااااااااد آدم باشش منم بهش گفتم یه عکس واسه یادگاریه وقتی عکس رو گرفتم ساعت هفت و ربع بود...


بعد از چند دقیقه حس کردم ابم داره میاد روش
خوابیدم در گوشش گفتم داره میاد گفت بریز تو بعد از چند تلمبه آبمو داخلش خالی کردمو و روبه من چرخید و منو بغل کرد و چشماشو بست منم چون روز قبلش بیدار بودم احساس خستگی کردمو پشتمو دادم بهش و یکمی خوابیدم بعداز کمی با بوسه ها و نوازشش منو بیدار کرد وازم لب گرفت
و گفت بهترین سکس عمرم بود اون چونی (شوهر سابقش) حتی بهم توجه نمیکرد.

بهش گفتم بریم حموم باهم رفتیم همدیگرو شستیم و بهش گفتم از عقب می خوام پس از کلی اصرار قبول کرد من کیرمو صابونی کردم و اون به حالت ایستاده قمبل کرد منم پشتش ایستادم کیرم رو گذاشتم دم کونش یکمی هل دادم نصف سرش رفت تو خواستم تلمبه بزنم که دیدم دررفت و گفت درد داره نمی تونم دیدم می خواد گریه کنه گفتم باشه گلم بیا دوش بگیر
هر دو تامون رفتیم زیر دوش لا مصب کیرم هنوز مثل فنر بود از پشت کیرمو به کونش فشار می دادم بعد بهش گفتم تو گوشه حمام رو به دیوار کنه خم بشه وستاشو رو دیوار بزاره منم گذاشتم تو کسش و با دوتا دستام سینه هاشو فشار میدادم بهش گفتم یواش آه آ ه کن اونم همون کارو کرد.


ولی بعد از دو سه دقیقه دیدم هیچ احساس لذت نمیکنم کیرم رو در اوردم و رفتم زیر دوش خودمو شستم اومدم بیرون پیش دم در حال ایستاده بودم دنبال شورت می گشتم که صدای زن عمومو (مادرم به اون کلید خونه رو داد که به من سر بزنه ،این عموم خونشون دو کوچه بالاتر ماست )
شنیدن زود در هال رو باز کردم دمپایی پگاه رو اوردم تو در هال رو بستم کلید رو هم داخلش گذاشتم به پگاه گفتم ساکت باشه ...زن عموم وقتی اومد تو خونه دید در پذیرایی و هال قفله رفت ماهم لباسامونو پوشیدیم و صبحانه شیر و عسل و تخم مرغ که پگاه درست کرد وزدیم تو رگ و پگاه خواست بره خونشون منم رفتم خیابونو دیدم پر آدمه ساعت (یه ربع به نه بود) (بین یکی از اتاق ها و خونه عموم یه در هست) اونو از خونه عموم بردم دیدم کسی تو خیابون نیست و بهش گفتم کسی نیست منو بوس کرد و پنجاه تومن عیدی داد و رفت...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
بیوه خطرناک

سلام.
کاوه هستم رفیقی داشتم به اسم فرزاد. هر از گاهی هر وقت دختر با حالی به تورش میخورد یه حالی هم به من میداد و منم با دختره اشنا میکرد.
منم هر از گاهی که با یکی از رفیقام به هم میزدم به فرزاد معرفیش میکردم..

خلاصه همیشه به هم حال میدادیم. بخاطر کوچیک بودن محیط شهرمون هم سعی میکردیم بیشتر با دانشجوهای شهرستانی که واسه تحصیل میومدن رفیق شیم...
بگذریم.
یه روز فرزاد زنگ زد بهم که اره با یه زن بیوه رفیق شدم شیرازیه و تازه واسه تحصیل اومده اینجا و خونه اجاره کرده و از تو هم تعریف کردم براش و خلاصه حاضره به جفتمون بده ..
منم خوشحال که به به یه مدتی با یه بیوه رفیق میشیمو عشق و حالمونو میکنیمو از نظر مالی هم اگر واقعا نیازمند باشه ساپورتش میکنیم که فقط با خودمون باشه...
قرار شد فردا ظهر من ناهار بگیرم و بریم خونه مریم خانم و خلاصه سه نفری صفا کنیم.

فردا ظهر حدود ساعت 1 رفتم رستوران 3 پرس غذا گرفتم و به فرزاد زنگ زدم گفت که من پیش مریم هستم ادرسو داد و گفت بیا.

شانس بدم ماشینمم تعمیرگاه بود و مجبور شدم تاکسی دربست گرفتم و رفتم ادرسی که فرزاد داده بود.
وقتی رسیدم زنگ زدم به فرزاد و اومد در رو باز کرد.
یه اپارتمان 4 طبقه بود باهم رفتیم طبقه دوم داخل خونه شدیم.
وقتی وارد منزل شدم دیدم به به عجب زن زیبایی بود این مریم. همونجا شق کردم
با هم دست دادیمو فرزاد معرفیمون کرد به هم. مریم سفره رو انداخت و نشستیم مشغول خوردن ناهار شدیم..
از زندگیش تعریف کرد و قبول شدنش تو دانشگاه و....
بعد از ناهار مریم سفره رو جمع میکرد فرزاد یواش به من گفت من قبل از اینکه بیای باهاش حال کردم دیگه حس و حال ندارم. من میرم تو بمون پیش مریم عشق و حالتو بکن اگه خواستی بعنوان هدیه یا هرجی که خودت خواستی پولی هم بذار تو کیفش... منم خداییش خیلی از قیافشو اندامش خوشم اومده بود و ظاهرا هم دیدم اخلاقش خوبه و با مرامه گفتم باشه تو برو منم بعدا میام..
فرزاد یه چیزی در گوش مریم گفت و خداحافظی کرد و رفت.

من موندم و مریم..
بعد از جمع شدن سفره اومد پیشم نشست و منم اروم اروم شروع کردم به نوازش کردنش.
با خودم گفتم بهتره قبلش یخورده کسشعر بگم تا فکر نکنه فقط بخاطر سکس اومدم پیشش و ...
بهش گفتم دوس دارم فقط با خودمو فرزاد باشیو اگه مشکلی داشته باشی ساپورتت میکنیم فقط وفادار باشیو خراب نکنی خودتو تو این شهر و...

خلاصه بعد از کسشعر گفتن بهش گفتم اگه اماده ای شروع کنیم..
اونم بدون مقدمه تاپشو در اورد و سینه های سایز 80 رو از زیر سوتین نمایان کرد..
داشتم منفجر میشدم..

میخواستم زودتر کیرمو بدم بهش تا بخوره برام..

خودش هم داشت دیوونه میشد از حشر..
اومدم شلوارمو در بیارم که یهو صدای در اومد..

یخورده ترسیدم بهش گفتم کیه یعنی؟
بهم گفت برو تو اتاق تا من برم ببینم کیه.

زود لباسشو پوشید رفت در رو باز کرد زن صابخونه بود!
(خونه صابخونه طبقه همکف بود)
صدای زن صابخونه رو شنیدم داشت بهش میگفت من دیدم یه اقایی اومده بالا و اومده داخل خونه شما شده اون کیه!
اینو که گفت خدا شاهده تمام بدنم و قلبم از جا داشت در میومد.
باور کنید از ترس داشتم میمردم. مریم به زن صابخونه میگفت کسی خونه من نیومده اونم پیله کرده بود که نه من خودم دیدم اومده خونه شما...

از سرو صدای زن صابخونه دو سه تا از زنای همسایه هم از خونه هاشون اومدن بیرون..

شاید باور نکنین من از ترسم تو کمد لباس قایم شده بودم.

دیدم راه چاره ای ندارم اگه همینجور خودمو میباختم شاید سکته میکردم.

یخورده به خودم دلداری دادم گفتم نهایتش اینه که منو میبینن دیگه جرمی که نکردم زن بیوه هست نهایتش میگم مثلا صیغه کردم جرم هم نکردم ..

یخورده دلم قرص شده بود

اما چیزی که نباید بشنوم رو شنیدم.

زن صابخونه به مریم گفت که مریم خانم من به شوهرتون میگم که یه مرد اومده خونتون..
باور کنید این حرفو که شنیدم انگار مرگ رو جلو چشمام میدیدم.
خدا نکنه هیچوقت برای دوست و دشمنتون این اتفاق بیفته.

(من واسه خودم یه اعتقادی دارم و اون اینه که هیچوقت تا حالا با زن شوهر دار رابطه برقرار نکردم و نخواهم کرد. هرکسی دوس داره میتونه مسخره کنه اما این اعتقاد منه کاری هم به دین و .... ندارم. کلا ارتباط با زن شوهر دار رو خیلی بدم میاد)

وقتی شنیدم که مریم شوهر داره بخدا مرگ رو دیدم جلو چشمام چون اگر منو میگرفتن میشدم اش نخورده و دهن سوخته.
صد در صد حکمم اعدام بود اگه گیر میفتادم.

مطمئن بودم زندگی و ابرو و حیثیتم نابود شده. تمام وجودمو بغض گرفته بود و به خودمو فرزاد لعنت میفرستادم که چرا همچین غلطی کردم و منی که هیچوقت خونه هیچ دختری نمیرفتم چرا خر شدم و اومدم اونجا.

تو این افکار بودم که شنیدم مریم به زن صابخونه گفت هرکاری دلتون میخواد بکنید . هیچ مردی خونه من نیست و محکم در رو بست.

مریم بدو اومد تو اتاق و بهم گفت باید هرجور میتونی فرار کنی . اگر زنگ بزنن به 110 کلک هر دومون رو میکنن.

بهش با گریه گفتم تو چرا دروغ گفتی طلاق گرفتی تو که شوهر داشتی.
که بهم گفت وقت این اراجیف نیست به فکر فرار کردن باش که دیدم راست میگه وقت این حرفا نیست.

مریم از چشمی در داخل راه پله ها رو نگاه میکرد هیچ کس نبود.

بهم گفت اروم اروم برو پایین اگر هم زن صابخونه پایین بود یجوری بزنش کنار و در رو.
حداقل اونجا بگیرنت بهتر از اینه که داخل خونه بگیرنت.

باور کنید تو اون شرایط بهترین راه حلی که به ذهن میرسید همین بود حداقل کسی نمیدید که من از خونه اون اومدم بیرون.

اروم در رو باز کردم و یواش یواش اومدم پایین. رسیدم به همکف دیدم زن صابخونه دم درشون وایساده و داره کشیک میده.

با خودم گفتم هرچه بادا باد.

شروع کردم به دویدن و زن صابخونه هم شروع کرد به داد زدن و فحش دادن.

محل ندادم رسیدم به در اصلی اونو باز کردم اومدم داخل کوچه قلبم از جا داشت در میومد.

شروع کردم به دویدن. زن صابخونه هم تو کوچه داشت داد میزد و همسایگان رو به کمک میطلبید.

اینقدر دویدم تا رسیدم به خیابون اصلی. بخدا همینجور اشکام داشت میریخت.
جلو یه وانت رو گرفتم و پریدم داخلش تنها چیزی که یادم میومد این بود که با گریه بهش گفتم زورگیرا دنبالمن میخوان جیبمو بزنن . خدا خیرش بده با اخرین سرعت گازشو داد و منو رسوند به یه منطقه بی خطر.

دوستان گرامی این داستان من واقعیه بخدا هیچ چیزش الکی و چاخان نبود.

من تا یک هفته همش قرص فلوکسیتین میخوردم تا اضطرابم کم شه.
داغون شدم تو این مدت همش کابوس میدیدم.

این جریان به خیر گذشت اما هنوز که هنوزه وقتی یادم میاد قلبم طپشش زیاد میشه و استرس منو میگیره.

من که خدا رو شکر با هیچ زن شوهرداری رابطه ندارم و نداشتم اما به کسانی که با زن متاهل رابطه برقرار میکنند توصیه میکنم ترک کنین این کار رو.

خدای ناکرده اتفاق یه بار میفته اگه گیر بیفتین همه چیتونو از دست میدید.
لذت چند دقیقه ای ارزش نداره به یه عمر پشیمونی.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
داود و ثریا خانم

تازه دانشگاه قبول شده بود فکر می کردم چون دانشگاه خوبی قبول شدم حسابی تحویمون می گیرند تو اردوی آشنایی کلی بروشور و کاغذ برای معرفی بخش های مختلف دانشگاه بهمون دادن که از همه جالبتر تعریف و تمجید از امکانات خوابگاه دانشگاه بود که مزین به انواع عکس های زیبای از محوطه و اتاقها بود
خیلی زود متوجه شدم انگار تعداد خوابگاه کافی نیست و نمی دونم رو چه حسابی پدر کارمند ما رو جزو مرفهین بی درد حساب کردند و امتیاز ما نرسید به حد نصاب و به من خوابگاه تعلق نگرفت. وضع مالی بابا ما هم چندان خوب نبود و این شد که مجبور شدیم نزدیک دانشگاه تو یک خونه قدیمی که خیلی برام جالب بود چرا میراث فرهنگی آن رو ثبت جهانی نکرده یک اتاق از یک زن و شوهر پیر که خودشون کم از قدمت بنا نداشتن رو اجاره کردم
همان روز اول پیرمرده در حضور پدرم بهم گفت رفیق بازی و سایر قرطی بازی ها ممنوع است و اگر دست از پا خطا کنم وسایلم رو میریزه تو کوچه ! ما رو باش فکر می کردیم مثلا برای خودمان کسی شدیم این باباه حسابی رید به هیکلمون. بنده خدا بابام گفت نه حاج آقا داود پسر خوبیه اهل هیچ برنامه ای نیست شما خیالت راحت
- اولش همشون همین اند ولی شش ماه نشده هار می شن
حسابی بهم برخورده بود ولی چکار می تونستم بکنم ؟
چند ماهی از ساکن شدن من در نزد آن زوج مسن گذشت و من هم حسابی سرم به کار خودم بود و درس هامو می خوندم آهسته می آمدم آهسته می رفتم و تو اون مدت عملا با هیچ کدام از اهالی محل رو در رو و آشنا نشدم و در تمام آن مدت هیچ کدام از دوست هام رو هم به خونه دعوت نکردم
تا این که یک روز زنگ در زده شد پس از کمی دوباره زنگ در صداش در آمد ، معمولا صاحب خونه خودش در رو باز می کردند ، اصولا من منتظر کسی نبودم و اگر کسی در می زد بامن کاری نداشت ، دوباره صدای در آمد ، احتمالا خونه نبودند هر چند خیلی کم پیش می آد هر دو خونه نباشند ، رفتم در رو بازکنم گفتم شاید پستچی ، مامور آب و برقی چیزی است در رو باز کردم یک خانم میانسال با چادر نماز و دم در بود سلام کردم ،معلوم بود تعجب کرده
- سلام ، منصوره خانم نیستند ؟
- نه فکر کنم نباشند ، نمی دونم ؟
- شما کی شون هستید ؟
- من مستاجرشونم
- جدا ؟ نمی دونستم ! آها همون پسر دانشجوه ؟
- بله
- اینقدر سرتون تو کتاب است که کسی شما رو ندیده
- ممنون لطف دارید
کمی مردد نگاهم کرد و بعد گفت : ما چند روزی نیستیم و منصوره خانم یک امانتی پیشم داشت گفتم بهشون بدم اگه می شه بدینش به هش و یک کیسه نایلونی به من داد
- باشه ، بگم کی آورده ؟
- خودش ببینیه می فهمه . بگید ثریا آورده بود و بعد رفت
یکی دوساعت بد صدای در آمد رفتم پایین کیسه امانتی که انگار توش لباس یا پارچه بود رو بدم به صاحب خانه دیدم هر دو باهم اند و خیلی هم قیافه هاشون شاکی است پیغام ثریا خانم رو دادم و کیسه رو تحویل منصوره خانم دادم کیسه رو خیلی کلافه پرت کرد کنار دیوار و رو به شوهرش گفت این بنده خدا هم گرفتار این شوهر الاغش شده و همسرش هم اخمی کرد و زیر لب فحشی داد
نه دوست داشتم و نه شرایط جوری بود که بپرسم داستان چیه
از آن ماجرا گذشت تا این که شاید نزدیک به یک ماه بعد تو کوچه ثریا خانوم رو دیدم که دو تا کیسه بزرگ دستش بود من هم تو رو در بایستی قرار گرفتم و کمکش کردم و بارش رو تا در خونهشون بردم بعد اون تاریخ چند بار دیگه گذر تو خیابان ثریا خانم رو دیدم انگار تنها آشنایی من بود تو اون کوچه سلام و احوال پرسی خیلی مختصری می کردم و می رفتم دنبال کارم
تا این که یک روز تو اتاقم بودم که منصوره خانم از پایین صدام کرد - نگفته بودم اتاقی که من اجازه کرده بودم یک جورایی بالا راه پله بود و از بقیه خانه تقریبا جدا بود و یک حمام دستشویی فسقلی داشت
رفتم پایین دیدم ثریا خانوم هم هست منصوره خانم گفت این تلویزیون ثریا خانم اینا تصویر نشون نمی ده گفتم بری یک تک پا بری ببینی چشه
- منصوره خانم من چه کار می تونم بکنم ؟
- انگار خراب شده برو ببین می تونی درستش کنی ؟
- من که از تعمییر تلویزیون سر در نمی آرم !
- پس تو چه مهندسی هستی ؟
- من تازه ترم دوم هستم
- بهر حال از من و ثریا که بیشتر سر در می آری برو ببین چشه دیگه
حالا چطور می شد به این ها حالی کرد که اولا من رشته ام برق است و تازه اگه رشته ام هم درست بود چه انتظاری می شود از یک دانشجو ترم دومی داشت ؟
دیدم فایده ای نداره گفتم برم یک نگاهی بکنم و بعد بگم نمی دونم چشه
با ثریا خانم راه افتادیم به سمت خونه شون
خونه اون ها هم کم از ساختمانی که من توش بودم نداشت یک ساختمان قدیمی و درب و داغون بود. رفتیم تو و من رو یک راست برد سر تلویزیون که اون هم عتیقه ای بود برای خودش
اصلا نمی دونستم چکار باید بکنم شروع کردم به ور رفتن با دکمه هاش و ثریا خانم هم یک ریز حرف می زد
برگشتم بهش بگم که والا من سر از این چیز ها در نمی ارم که دید چادر سرش نیست البته نه این که لخت شده باشه ولی خوب انتظار داشتم با لباس خونه که یک بلوز دامن بود جلو وایسه
نمی خواهم بگم آخر شاه کس بود و سینه اش سایز هزار بود کمر باریک بود کپل آن چنانی ولی در هیکلش بد نبود با توجه به سن و سالش خوش هیکل محسوب می شد طوری که من که اصلا تو این جور فاز ها نبودم نظرم جلب شده بود از همه بیشتر ساق های پرگوشت و خوش فرمش بود که نظرم رو جلب کرد
خیلی زود به خودم آمد و سرم رو پایین انداختم و بهش گفتم والله من که سر در نمی آرم مشکلش چیه به نظرم بهتر است یک تعمیرکار خبر کنید ولی نمی دونم چرایک مرتبه گفتم البته شاید فیوزی چیزیش سوخته باشه که باید بازش کنم و جعبه فیوزش رو نگاه کنم
خودم کف کردم از چرتی که گفتم ، از کی تا حالا تلویزیون جعبه فیوز داره !!!! بی خود و بی جهت یک پیچ گوشتی برداشتم افتادم به جون تلویزیون ، تا اون روز هیچ وقت این کار رو نکرده بودم داخلش کلی آت و آشغال بود که اسم هیچ کدومش رو هم بلد نبودم
از شانس بد هم ثریا عین آمد بالا سرم وایساد دیگه زیاد حرف نمی زد و خانه حسابی ساکت شده بود ، جرات نداشتم بپرسم کسی تو خونه هست یا نه هر چند به من هم ربطی نداشت پشت تلویزیون نشسته بودم و الکی به قسمت های مختلفش دست می زدم اون هم کنار دستم سرپا ایستاده بود ساق های گوشت آلودش خیلی نزدیک صورتم بود و بد جوری حواسم رو پرت کرده بود بعد مدتی انگولک کردن دیدم هیچ بهانه ای ندارم و گفتم والله بازهم سر در نیاوردم ، کار من نیست و از جام پاشدم ثریا رو تلویزیون تکیه داده بود و از بالا داشت داخل اون رو نگاه می کرد وقتی پاشدم سینه هاش که بین بازو هاش جمع شده بود و درشت تر از قبل به نظر می رسید دود از کله ام پروند طور که خودم هم نفهمیدم دارم چی می گم بین نگاه کردن به صورتش و سینه اش چشم هام دو دو می زد روسریش کمی عقب رفته بود و قسمتی از گردن و سینه اش که از یقه لباسش پیدا بود بدجوری جلب نظر می کرد
دوباره خودم رو جمع جور کردم و درپوش پشت دستگاه رو برداشتم که بذارسرجاش و ببندمش ثریا همچنان با همان پوزیشن بالای سرم ساکت ایستاده بود در تمام مدت داشتم حالتش رو تو ذهنم تجسم می کردم یک مرتبه به خودم امدم یعنی که چی این که سن و سالی ازش گذشته چرا این جوری شدی ؟
پاشدم و دوباره عذرخواهی کردم . چرا ؟ خودم هم نمی دونم اون هم ایستاد و بلوزش رو صاف کرد با این کار دوباره با حرکتی که به سینه های درشتش داد حال منو دوباره خراب کرد دست پاچه شدم و گفتم خوب با اجازه شما من دیگه برم ببیخشید که کاری از دستم بر نیومد
- نه اختیار دارید زحمت کشید حالا بفرماید بشینید یک چایی بیارم خدمتون بعد
- نه دیگه مزاحم نمی شم
- چه مزاحمتی این چه حرفیه چای دم کردم
خلاصه انگار ول کن نبود وباید چایی رو می خوردم
رفتم خیلی مظلوم یک گوشه نشستم منتظر چایی اون هم رفت تو آشپزخانه چایی بیاره وقتی برگشت عملا روسریش از سرش افتاده بود دور گردنش ، یک ریز حرف می زد که راستش اصلا متوجه نمی شدم چی می گه وقتی جلو من رسید خم شد تا از روی سینی استکان چایی رو بردارم .
وای چیزی که نباید می دیدم ، دیدم از بالایی یقه اش دوتا سینه های شود دیدیم که گوشت آلود و درشت به من نگاه می کردند
من ساده و بی دست پا که آن موقع به همه چیز فکر می کردم بجز سکس و زن و ... چیزی رو دیده بودم که باورم نمی شد خشکم زد همین جوری ذل زده بودم تو یقه اش که دیدم می گه آقا داود؟ آقا داود؟ حواست کجاست ؟
به چهره اش نگاه کردم که به فاصله نزدیکی از صورتم قرار داشت لبخند معنی داری رو لباش بود چیه چی دیدی حواست پرت شده
- هیچی یک لحظه ذهنم رفت جای
- کجا ؟ خیلی دور است بعدش بلند خندید
بعد رفت رو بروی من با فاصله نچندان زیاد نشست ، هول شده بودم فرتی استکان چایی رو برداشتم بخورم که دهنم صاف شد
- چیه بابا چرا عجله داری ؟ صبر کن خیلی داغه
- باشه ببخشید
- چرا اینقدر عذر خواهی می کنی داود جان
داود جان ؟ حالم خیلی خراب شده بود انگار تب داشتم و داشتم هزیان می دیدم
- خوب چه خبرا ؟ قصد ازوداج ندارید ؟
- نه هنوز خیلی برام زوده
- چند سالته ؟
- هنوز 20 سالم نشده
- راست می گی خیلی زوده دوست دختر نداری ؟
خون به کله ام هجوم آورد - نه اهل این برنامه ها نیستم
- اره معلوم دو کلمه داری با من حرف می زنی تمام سرو کله ات قرمز شده
بعد با صدای بلند شروع کرد به خندیدن
یک مرتبه لحنش عوض شد لابد تا حالا تجربه سکس هم نداشتی ؟
ریدم به خودم و گفتم نه گفتم که اهل این کار ها نیستم
- یعنی دوست نداری ؟
نمی دونستم چی باید بگم به سمتم آمد کنارم نشست و دستش رو گذاشت روی رانم ضربان قلبم وحشتناک بالا رفته بود
- چی شد ؟ دوست نداری امتحان کنی ؟ می خواهی یادت بدم ؟
داشتم از ترس سکته می کردم شما متاهل هستید ... شوهر دارید
- خوب که چی مگه گفتم بیا ازدواج کنید ؟
- خوب نیست
- تو به اونش چکار داری
دستش رو روی پام می کشید آرام برد به سمت کیرم تازه متوجه شد که چقدر ترسیم کیرم رسما مرده بود برخلاف همه که تو داستان هاشون می گن تو اولین سکس کیرشو داشت می ترکید و ... من اصلا راست هم نکرده بودم
کمی دست به کیرم از روی شلوار کشید ولی افاقه نکرد خودش رو کامل کنارم کشید دامن از روی پاهاش کنار رفت و بخشی از رانهاش پیدا شد
عجب سفید بودند جورابی سیاهی که پوشیده بود باعث شده بود ران ها خیلی خیلی سفید به نظر برسند دستم رو گرفت گذاشت روی رونش اولش یخ کردم ولی یک مرتبه انگار گر گرفتم با دستش دستم رو می کشید رو رونش بعد ازچند لحظه دامنش رو بالا تر زد دیگه خودم داشتم به پاهاش دست می کشیدم
آروم گذاشت هر چه دوست دارم به پاهاش دست بکشم کم کم دل و جراتم داشت بیشتر می شد دامنش رو بالاتر زدم شرت آبی رنگش رو دیدم پاهاشو جوری جابه جا کرد که راحت تر بشه لا پاشو ببینم کسش تو شورتش قلمبه زده بود آرام دستم رو زدم به کسش البته از روی شورت
مثل مسخ شده ها داشتم لاپاشو نگاه می کردم که ثریا بلوزش رو در آورد نمی خواهم بگم خیلی خوش هیکل و سکسی بود ولی برای من که تا اون روز هیچ تجربه ای نداشتم محشر بود با نگاه همه بدنش رو داشتم می خوردم سوتینش رو در آورد دو تا سینه بزرگش افتاد بیرون . هر چند الان که فکر می کنم به هیچ عنوان نمی شه گفت خوش تراش و سر بالا و گرد و قلمبه بود ولی این جور هم نبود که رسما تبدیل شده باشه به مشک و دو تا کیسه آویزون ولی در اون لحظه برای من سکسی ترین چیزی بود که تو عمرم دیده بود دو دستی سینه هاشو تو مشتم گرفتم جنسش برام غیر قابل توصیف بود نرم و لطف بود کمی مالی دمشون که گفت نمی خواهی بخوری ؟ اول به صورتش نگاه کردم دیگه خبری ازلبخند و پوز خند نبود آرام هلش دادم رو زمین ، نوک یکی از سینه ها رو تو دهنم گذاشتم و آرام شروع کردم به میک زدن کم کم سرعت میک زدنم زیاد شد دوست داشتم سینه شو گاز بگیرم که دیدم داره دادش در می آد آروم تر درد می گیره دوباره به صورتش نگاه کردم یک قطره عرق روی پیشانیش بود
متوجه شدم خودم خیس عرق شدم دوباره سرم رو گذاشتم روی سینه هاش نمی دونستم کدامش رو بخورم نمی دونم چقدر از سینه هاش خوردم تا این که خودش گفت نمی خواهی بکنی ؟ گفت این جا زمینش سفت بریم تو اتاق خواب
دستم رو گرفت و باخودش بر تو اتاق خواب همین جوری عین دسته هونگ وسط اتاق وایساده بودم که گفت شلوارتو در بیار تازه متوجه شده بود که هنوز سفت شلوار پام است ولی این بار از روی شلوار هم معلوم بود که راست کردم
شلوار رو در آوردم رفتم رو تخت کیرم رو گرفت تو دستش و سر سه سوت تا دسته کردش تو دهنش بینهایت لذت بخش بود بینهایت کیف داشت خدایش خیلی قشنگ ساک می زد بعد ها متوجه شدم که هیچ کس نمی تونست به اندازه ثریا خوب ساک بزنه کم کم داشت آبم میومد که ثریا دست از ساک زدن برداشت و شورتش رو در آورد و من رو به پشت هل داد و نشست رو کیرم
دوست داشتم کسش رو ببینم ولی فرصت نداد کیرم تا دسته رفت تو کسش شروع کرد به بالا و پایین کردن
حرکت کس روی کیرم و دیدن صحنه داخل و خارج شدن کیر محشر بود هنوز چند دقیقه نگذشته بود که داشت آبم می آید که نمی دونم از کجا فهمید یا حس زد که از روی کیرم پاشد و آمد روی روی سینه ام و رانهاش زیر بغلم قرار گرفته بودن با دست لای کسش رو باز کرد و چوچوله اش رو گذاشت جلوی دهنم الان که فکر می کنم می بینم عجب کس درب و داغونی بود و عمرا الان حاضر باشم اون جور کسی رو بخورم ولی خوب ، خوبی جوجه خروسی شوتی مثل من این بود که تا حالا اصلا کس ندیده بود که خوشگل و بدگلش رو تشخیص بده
کسش خیسش رو گذاشت جلوی دهنم من شروع به خوردنش کردم از اون پایین به ثریا نگاه می کردم معلوم بود خرکیف شده سرش رو داده بود بالا و کسش رو هی فشار می داد تو دهنم کسش رو ول کرد و شروع کرد به مالیدن سینه هاش
کم مانده بود خفه بشم کل دهن و دماغم لای کسش بود و اون هم همین جوری فشار می داد فشار کسش کم بود که یک شروع کرد با ران هاش به من فشار دادن راستش تو اون حالت بیشتر از این که کیف کنم دیدن حالت های حشری ثریا برام لذت بخش بود
خوشبختانه قبل از این که خفه بشم کسش رو از روی دهنم برداشت و برگشت روی کیرم این بار با هیجان بیشتر و باشدت بیشتر بالا و پایین می شد چند دقیقه همین جور روی کیرم بالا پایین می شد دوباره داشت آبم می آمد که باز از روی کیرم پاشد
گفتم نه ادامه بده که گوش نکرد آمد بالا که دوباره کسش رو بذار دهنم که دیگه طاقت نداشتم و هلش دادم به پشت افتاد خودم رو از زیرش بیرون کشیدم و سعی داشت که بلند که دوباره هلش دادم روی تخت و رفتم بین پاهاش و کیرم رو تا ته کردم تو کسش
گفت نه این جوری زود آبت می آید گفتم به درک دارم می ترکم . خودم هم از این لحن حرف زدنم تعجب کردم و ثریا دیگه مقاومت نکرد افتادم روش و شروع کردم به تلمبه زدن شدید که آبم آمد
یک مرتبه تمام انرژی تمام شد و روی ثریا ولو شدم چشم هاشو نگاه کردم حالتی بین خستگی و رضایت توش موج می زد اون هم آرام شده بود نمی دونم چقدر تو همان شرایط بی حال کنار هم دراز کشیدیم ثریا گفت چرا آبت رو ریختی توم گفتم دست خودم نبود سعی کرد از زیر من بیرون بیاد من هم از روش پاشدم گفت کم کم پاشو تا الان است که بچه ها بیان

پا شدم رفتم خودم رو تمییز کردم برگشتم لباسم را بپوشم که دیدم ثریا همه لباس هاشو پیوشیده گفت زود باش دیگه الان می آین ها هنوز لباس هامو کامل نپوشیده بودم که صدای زنگ در آمد پسرش بود که از کلاس برگشته بود هول شدم گفت همین جا وایسا من می فرستمش زیر زمین دنبال نخود سیاه آرام برو بیرون کفش هاتم می زارم کشو پایین جا کفشی اون رفت و من وقتی صدای ثریا و پسر رو شنیدم که دارن می رن زیر زمین بی سروصدا از خانه زدم بیرون
اون شب حس غریبی داشتم هم از این که کس کرده بودم خیلی سرخوش بودم و هم از این که اولین سکسم با یک زن مسن و متاهل بود احساس بدی داشتم بعد ها فهمیدم که ثریا و شوهرش هر چند زن و شوهر بودند ولی عملا به دلیل اخلاق مزخرف شوهر سالها بود که فقط اسما باهم زن و شوهر بودند و در تمام این مدت ثریا با خود ارضاعی سرخودش رو گرم کرده بود و وقتی یک ببو مثل من پیدا کرده بود به فکرش رسیده بود یک حالی به خودش بده ، البته بعد از اون روز هم کلا سه چهار بار بیشتر با هم سکس نداشتیم چون اولا محله ما جوری نبود که راحت بشه رفت و آمد کرد و هم این که ظاهرا از سن و سال ثریا هم آنقدر گذشته بود که آنقدر ها هم زود زود حشری بشه.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کلاه قرمزی زن شوهر دار

سلام

من و خونوادم با دختر عموی مامانم خیلی رفت و آمد داریم و هر دو هفته یکبار برای دیدنش به کرج میریم.
دختر عموی مامانم اسمش آذره ولی من خاله آذر صداش می کنم.
این پنج شنبه هم قرار بود بریم.من از بچگی به آذر چشم داشتم.نتنها من بلکه کل فامیل یهش چشم دارن
چون که آذر استیل و قیافه سوپر سکسی داره که هر مردی رو به خودش جذب میکنه.
یک صورت زیبا حتی بدون آرایش با لبای صورتی،سینه های درشت و سفت، بازوهای گوشتی،کمی لاغر با یه کون خشکل و ترتمیز که مطمئنم مو توش قاچاقه.خلاصه اینا مشخصاتش بود اما امان از اینکه یه شوهر گه و کیری نصیبش شده یعنی سیب سرخ اسیره دست چلاغه الان.بگذریم،من خیلی دنبال این آذر بودم که یه جوری بکنمشو ترتیبه کونشو بدم،که به اتفاق خانواده رفتیم خونشون برای شام.سوار مترو شدیم تا بریم کرج ،من همش توراه به این فکر میکردم که الان آذر چی پوشیده آخه آذر همیشه لباسای سکسی می پوشه یعنی طبیعتش اینجوریه که لباسای لختی بپوشه.
رسیدیم کرج و با ماشین رفتیم خونش.در رو برامون باز کرد و رفتیم داخل خونه.


تا دیدمش قلبم تند تند شروع کرد به زدن.کیرم حسابی شق شده بود.یه لباسی تنش بود که خر رو ارضا میکرد چه برسه به من
یه ساپورت تنگ آبی که کل کس و کونش توش معلوم بود بایه پیرن سفید که سوتینه زردش صدات میکرد پوشیده بود.
من همش دعا دعا میکردم که بابام چایی بخواد چون بابام روبه روی من نشسته بود و آذر هم برای تعارف کردن باید پشتشو به من میکرد و کون قلمبه و سفیدشو من میدیدم.
یه چندباری از جاش بلند شد تا میوه و شیرینی تعارف کنه و من هربار کلی حال میکردم.داشتیم باهم صحبت میکردیم که تلویزیون تبلیغ فیلم کلاه قرمزی رو میکرد.من و آذر الاغه خاصی به کلاه قرمزی داریم،من گفتم می خوام مجموعه کل کلاه قرمزی رو بخرم.آذر هم گفت منم عاشقشونم اگه گرفتی به منم بده تا نگاه کنم.خلاصه شب گذشت و برگشتیم خونه.
سه هفته بعد(سه شنبه) من مجموعه کلاه قرمزی رو خریدم و سریع زنگ زدم به آذر.بعد از سلام و علیک بهش گفتم که کلاه قرمزی رو خریدم،کی برات بیارمش گفتش که شوهرم فردا می خواد بره ماموریت، من تنها میشم حوصلم سر میره؛
اگه میتونی فردا برام بیارش.منم که از خدا خواسته قبول کردم.


به مامانم گفتم که آذر گفته براش کلاه قرمزی رو ببرم چون شوهرش رفته ماموریت حوصلش سر میره می خواد نگاه کنه.
مامانم قبول نکرد ولی من خیلی اسرار کردم تا قبول کنه ولی فایده نداشت.
سریع زنگ زدم به آذر،گفتم مامانم نمیزاره بیام تو باهاش صحبت کن.
آذر زنگ زد به مامانم و موضوع رو بهش گفت و مامانم قبول کرد و من فردا راه افتادم.
رسیدم دم خونشونو زنگ زدم و در رو باز کرد.
اینبار که در رو باز کرد یه تاپ صورتی بالا نافی پوشیده بود که سینه هاش داشتن توش میترکیدن از تنگی با یه شلوارک آبی چسبون
خلاصه ما رفتیم تو دست شویی و یه کمر خالی کردیم و اومدم بیرون.
دیدم داره تو آشپزخونه غذا درست میکنه ولی قابلامش بزرگ بود.ازش پرسیدم خاله مگه مهمون داری؟چرا اینقدر غذا درست کردی؟


گفتش نه خاله برای تو درست کردم.بهش گفتم خاله نمیتونم شام بمونم آخه مامانم نگران میشه.
گفتش نگران نباش من بهش گفتم که امشب تنهام اونم گفتش که تورو نگرت دارم.
چشمتون روز بد نبینه.فکرشو کنید من با یه زن سکسی قراره پیش هم بمونیم.
آذر بهم گفت که کلاه قرمزی رو بزارم تا نگاه کنیم.منم سی دی رو گذاشتم تو دستگاه
آذر هم اومد نشست کنارم همین جوری که داشتیم فیلم نگاه می کردیم من یه روی قلمبه سینش که از تاپ بیرون زده بود دیدم
دیگه اینقدر حشری شده بودم که سرم داشت گیج میرفت.یه چندباری خواستم پستوناش رو بخورم اما نتونستم.
دستمو انداختم روی لبه مبل و کلشو گذاشتم رو بازوم.آذر راحت سرشو گذاشته بو رو دستمو فیلم نگاه میکرد و خبر نداشت که من دارم میمیرم برای اون سینه های تپلو سفتش.دستم و بردم لایه موهاش و با موهاش بازی می کردم.آذر هم هیچی نمی گفت و داشت فیلم و نگاه میکرد. منم دستمو آروم آروم بردم روی گوشش و هی گوششو قلقلک می دادم که یک دفعه نگام کردو دستمو انداخت.


بلند شد و رفت سفره پهن کرد و صدام کرد که برم شام بخورم.
موقع شام راجبه دوست دخترم پرسید که تو فیس بوک به همه گفته بودم.منم شروع کردم به تعریف کردن و یکمی هم سکسی تعریف می کردم که ببینم عکس العملش چیه.
وسطای صحبت من بهم گفت:ولی یه وقت کاری نکنی که دیگه مجبور بشی همیشه باهاش بمونی(منظورش حامله کردن بود).
منم با خنده گفتم:ای بابا خاله ما نکنیم اونا ولکن نیستن که از من توقع دارن.
آذر هم یه نگاهی بهم کرد و گفت:مگه تو کی هستی که ازت توقع اون کارا رو داشته باشه؟
منم خیلی جدی گفتم:اون که راضیه برای منم فرقی نمیکنه
خلاصه بحثمون تموم شد و آذر رفت تو آشپزخونه.از تو آشپزخونه بهم گفت که بشقابارو بیار.
من بشقابارو جمع کردم و رفتم تو آشپزخونه.خواستم ظرفارو بزارم تو ظرف شویی که کیرم مالیده شد به اون کون تپلش.
اصلا به روی خودم نیاوردم ولی خیلی حال کردم،برای همین خواستم از آشپزخونه برم بیرون که دوباره خودمو از قصد بهش مالوندم.


آذر بهم گفت:شیطون خوشت اومده هاا؟ گفتم از چی؟ گفتش:برو بچه جون این کارا زشته.
منم بی تفاوت رفتم و نشستم رو مبل.
اونم ظرفهارو سریع شست و اومد پیشم.بهم گفت که کجا میخوابی؟ منم با خند گفتم:مهمون خره صاحب خونشه فرقی نمیکنه.
اونم یه دست رخت خواب انداخت تو اتاق پذیرایی خودش هم رفت تو اتاق خواب.
من اصلا نمی تونستم بخوابم.هی با خودم میگفتم :این بهترین شانسه برای من نه شوهرش هست و نه مامان بابای من بزار دلمو بزنم به دریا.
یه نیم ساعتی می شد که آذر چراغارو خاموش کرده بودو خونه ساکت بود.
دیگه نمیتونستم تحمل کنم از جام بند شدم و رفتم دم در اتاق خوابش.در رو باز کردم و جلوی در وایستادم.
آذر فهمید و بلند شد و سرجاش نشست.گفت:چیه چیزی میخوای؟
گفتم :راستش و بخوای آره خوشم اومد؟(اشاره به تیکه توی اشپزخونه)
آذر هم انگار بدش نمیومد گفت:بیا تو
تو این لحظه فکرکنم کیرم داشت منفجر میشد از شق شدن به قول خودم شق درد گرفته بودم.
رفتم کنارش نشستم.نمیدونستم که باید از کجا شروع کنم.این همه خوشبختی رو یکجا داشتم.
دستمو دور گردنه آذر بردم و خودمو انداختم روش و ازش لب گرفتم.تو تاریکی شب دوتا پستونش مثل دوتا بالش روی سینه هام بود و طعم لبلاش رو می چشیدم.اصلن دوست نداشتم ولش کنم صداهای لبامون خیلی زیبا بود و آه آه سکسی آذر واقعا عالی بود.


دستمو بردم پشتش و سوتینشو باز کردم اونم پیرنمو از تنم در آوردم و شروع کردم به سینه خوردن.
وای که چه حالی داشت امیدوارم نصیب همتون بشه این حسه قشنگ سینه خوردن.
صداهای آه آه آذر منو حشری تر میکرد. شلوارک آذر رو در آوردم دیدم یه شرت سیاه از این نخ در بهشت ها پوشیده بود
خودمم شلوارمو در آوردم .از روی میز آرایشش یه کرم برداشتم و مالیدم سر کیرم و خیلی آروم کردم تو کسه آذر
آذر به اوج لذت جنسی رسیده بود جوری که نفس نفس میزد.
منم سرعت و زیاد کردم یه 5 دقیقه تلمبه زدم و دیدم که آذر خانوم ارضا شد.
بعدش خوابیدم روی تختشو کیرمو کردم تو حلقش تا ساک بزنه.
یه جوری ساک میزد که انگار تو جنده خونه کار میکرده خیلی حرفهای بود.
بعد برعکسش کردمو کیرمو گذاشتم رو کونش و کسشو انگشت میکردم.
کون آذر به 1000 تا الکسیس می ارزید وقتی که داشت کون میداد عین ژله تکون تکون می خورد و من خیلی حال می کردم.


بعد از یکی دوساعت سکس باهال دیگه کنارهم خوابیدیم و صبح بلندشیم و عین آدمای معمولی صبحونه خوردیم.
امیدوارم خوشتون اومده باشه
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
گمشده در عشق و هوس زن شوهر دار

سلام. من صباهستم 23 سالمه.خاطره ای که میخام براتون بگم جزیات زیادی داره و طولانیه که سعی میکنم خلاصش کنم (این یه داستان یست بلکه زندگی منه و تلفیقی از عشق و هوس ناشی از عشقه) من چهارساله که ازدواج کردم و قبل ازدواجم یه عشق واقعی داشتم و البته میشه گفت یطرفه... فک نکنم هرگز بتونم کسی رو اونفد دوس داشته باشم...من بعد از ازدواج هرگز نتونستم اونو فراموش کنم و حتی موقع سکس بجای شوهرم اونو تصور میکردم...همسرم منو خیلی دوس داره منم همینطور اما کاریش نمیشه کرد که عشق اول فراموش شدنی نیست.بعد ازمدتها رابطمون از سرگرفته شد و اولش با اس شروع شد و گله و شکوه از روزایی که اون منو اونجوری که میخواستمش نمیخاست و اونم پشیمون بود ولی سودی نداشت خیلی زیر پام نشست که طلاق بگیرم و باهاش ازدواج کنم اما چون اونم دیگه ازدواج کرده بود اصلا زیربار نمیرفتم که دونفرو باخودمون نابود کنیم و البته دلم نمیومد شوهرمو با کسی که اون موقعی که من براش دنیامو میدادم و اون نمیدید عوض کنم...ما فاصله ی زیادی داشتیم اون اصفهان بود و من ابادن خونه پدرم اصفهان بود و عشق وعاشقی من اونجا شروع شده وبود دلتنگیم وقتی بیشتر میشد که بحثمون به سکس کشیده میشد تا جایی که دیگه صبرمون سر اومد و قرار شد اون بیاد آبادان


خیلی می ترسیدم وجودم پر از استرس بود از همون استرسایی که وقتی مجرد بودیم باهم قرار داشتیمو ومیدونستم میخوام برم تو اغوشی که گرماش سردی بدنمو میگیره و ارومم میکنه همیشه وقتی میدیدمش همه ترسم میریخت... ترسم بیشتر بخاطر خانوادم بود مامان سخت گیرو حساسی دااشتم حتی مجبور بودم چادر بپوشم اما زیباییم حتی با چادر خیلی از پسرهای فامیل-محله و حتی شهرمون رو جذب میکرد و دردسر میشدبرام..خلاصه روز موعود رسید و پیام از اصفهان راه افتاد چون اصلاجای مطمنی واسه رفتن نداشتیم اون چادر مسافرتیشم انداخته بود تو ماشین و اورده بودش مسخره بود اماچاره ی دیگه ای هم داشتیم اما ریسکش بالا بود که من تو شبی که اون تو راه اومدن به ابادان بود ترجیحش دادم سپرده بودم شناسنامه ی خانومشو بیاره البته از قبل صفحه اول شناسنامه رو اسکن کرده و بود و با ایمیل برام فرستاده بود که من از روی مهر عکس شناسنامه عکس خودم در همون اندازه و شکل قیچی کنم و اماده منگنه رو شناسنامه ی مریم و باهم و با اون شناسنامه دستکاری شده بریم مسافرخونه





با تمام اون استرسا صبح زود از خونه زدم بیرون و ساعت هفت و نیم تو ترمینال همو دیدم هیچ تغیری نکره بود فقط کمی پرتر به نظر میرسید رفتیم سمت مسافر خونه که خیلی هم خلوت بود و دوتا پسر مشنگ مسولش بودن پیام رابطه اجتماعی خوبی داره خودمودانشجو جا زدم و پیامو شوهرم که از شهرمون اومده دیدنم و خلاصه اتاق سه تخته ای فقط داشتن که گرفتیمش .شب قبل حسابی ناناز کرده بودم چون میدونستم قراره تموم تنمو لیس بزنه وقتی رفتیم تو اتاق تپش قلبم دوبرابر شد بطرفم هجوم اورد و اول بغلم کرد الان که منویسم دلم هواشو کرده... لباش طعم خاصی دارن خیلی خاص بصورت عطش واری لبای همو میخوردیم سرشو میبرد توگردنو زیرچونم بو میکشید دست میکرد تو موهامو یطرف گردنمو می بوسید اونم بوسه هایی که هم پر از عشق بود و هم پر از هوس هفت سال از جدایی ما میگذشت و تو این سالها اتفاقات زیادی افتاد البته اینجوری نبود که کاملا از هم بی خبر باشیم ... دلتنگی این هفت سالو نمیشد یه روزه اونم تا ظهر دراورد پشتم بود و سرش رو شونم و دکمه های مانتومو باز میکرد بعدشم دکمه ووزیپ شلوار جینم... شلوارم انقد تنگ بود که داشت دیوونش میکرد و کون برجستم تو بغلش ازخود بیخودش کرده بود طعم سکسای هفت سال پیش که تو خونه ی خواهرش باهم داشتیم اونم همیشه از کون براش داشت تداعی میشد





لباسامو دراورد بعدشم شلوار و پیراهن راه راهشو دراورد و یه رکابی سفید موند تنشو شورتشم یادم نیست چ رنگی بود اما بدنش سرخ و سفید شده بود من اصلا یادم نیست زیر مانتو چی پوشیده بودم اما بعدها که دربارش حرف میزدیم اون دقیقا مدل و رنگ لباس زیرمو یادش بود.... تو اتاق سه تا تخت بود اونی که تو مسیر درب اتاق نبود و انتخاب کردیم و با یه حرکت خنده دار منو انداخت رو تخت و خیمه زد رومو و لبامو گرفت تو دهنش و با یه دستش سینمو می مالوند اونقد محکم که دردم گرفته بود اومد سراغ سینه هام و شروع کرد به مک زدن و لیس زدن دور سینمو و رو شکمم و هردو دستشو گذاشته بوددو طرف صورتمو و هم بهم خیره میشد و هم هرجایی که تو مسیر صورتش بود و می بوسید همیشه منو توپولی صدا میزد گفت توپولی دارم دیوونه میشم میخوام نانازت رو بخورم دلم ریخت هم از خجالت وهم از شهوت.. شورتم زد کنارو بی مقدمه زبونشو لای کسم کشید و بالا پایین میبرد خیلی خوشم می اومد.یه حس عجیبی داشتم اخه دیگه ازدواج کرده بودم واپن بودم میتونست خیلی راحت بلاخره داغی کسمو حس کنه وای منم که خیس خیس بودمو اماده ی پذیرایی از کیرش


-توپولی دوس داری چطوری بکنمت؟
-هرجوری میخوای فقط راحتم کن نفسسسسس
-دیونم کردی لامصب
-پیام عاشقتم
-خودت بگیرش و بزار جایی که دیوونم کنه
بادستم کیرشو فرستادم جلوی سواخ کسم، خیسی و داغیش داشت دیونش میکرد بدون هیچ زحمتی کیرشو بلعیدم و یه اخ بلند گفتم.دستمو بردم تو موهاش و چنگ میزدم و چشاش وحشتناک حشری بود جوری که نگام میکرد اب ازم سرازیر میشد...میدونستم که اونقد حشریش کردم که زود ارضا میشه و ابش میاد واسه همین خودمو اماده کرده بودم که دلخور نشم
داشت تلمبه میزد و منم اخ و اوفم داشت دیونه ترش میکرد و خودم تو یه عالم دیگه ای بودم احساس میکردم همین امروز اون حسرت که هفت سال ارزوشو داشتم و دیگه ندارمو باهاش ازدواج کردم و اون شوهرمه عذاب وجدان نداشتم چون قبل از همسرم من عاشق این مرد بودم وخدا میدونست دفعه بعدی که می بینمش کیه؟


تو همین حال و هوا بودم که صدای اخ و اوخش داشت بالا میرفت و گفت کجا بریزم؟ کیرشو دراورد و ابش بافشار ریخت رو شکمم..تو فیلمهای سکسی دیده بودم اب با فشار میاد اما فک میکردم اثر داروهایی که میخورن اخه شوهرم اینجوری نبود... اب داغش دلمو خنک کرد با دستمال کاغذیهای تو ساکش تمیزم کرد و تلپی افتاد جفتم وصورتامون بهم چبیده بود و گفت تکی صبا یه دونه ای لنگت پیدا نمیشه بخدا ویه لحظه چهره اش گرفته شد:
-توپولی این چشات پیرم کرده هیچ عوض نشدی هنوزم ماهی خیلی خوشگل و خانم شدی
-منم سکوت(دلتنگ بودم خیلی)
-توپولی هیچ باورم نمیشه پیشتم خیلی دلم واست تنگ شده بود اینا رو میگفت و پیشونی و گونه هامو میبوسید اب معدنی داخل ساکشو دراورد و با یکم شکلات تلخ (یادش بخیر) خوردیم درکنارش حس بچگی داشتم مثل هفت سال پیشش که باهم خوش و خرم بودیم و قرارامون تو خونه خواهرش ماهی یبار سرجاش بود تو برف و بارون و پاییز و تابستون خاطرات زیادی داشتیم..ناراحتی و قهر و اشتی و ....هرگز نگفتم ارزومه همسرت باشم اونم هرگز نگفت میخوام همسرم باشی من در حسرت اون بودم و اون همیشه تا صحبتی میشد سعی میکرد بحثو عوض کنه ... همین نگفتن من و نخواستن اون ما رو از هم دور کرد و منو با یه غریبه و به غربت فرستاد بین خواستگارام فقط مهم بود برام کسی رو انتخاب کنم که منو فرسنگها از شهر خودم دور کنه برای تنبیه خودم بود یا پیام نمیدونم..



فقط میخواستم دور از اون و بی رحمیش باشم
تمام این خاطرات از ذهنم میگذشت...لپ تاپمو برده بودم وتو بغلش نشستم و ازم خواست عکسهایی که تو این سالها گرفتمو نشونش بدم عکس شوهرمو ... منم عکس مریم (زنشو) تو گوشیش دیدم دلم گرفت اصلا زیباییش بپای من نمیرسید نمیدونم شاید لیاقتش ازمن بیشتر بود که تنها سهمی که از خدا میخواستم و ازم گرفت... پیام برام کلی حرف زد از روزگار بعد از من و ازدواجم از سختی هایی که تو زندگی کشید و رابطه ای که بعدها با یه دختر برقرارکرد و بعد از مدتی متوجه خیانتش شد و اون و با یکی از هم کلاسی های دانشگاهش دید و از هم جداشدن بعدم مریم که خواهر دوستش بود و اینجوری شد ازدواجشون و زنش اخلاقهای بچگانه ای داره و اهل زندگی کردن نیست وووووپشیمونی رو از نگاهش میخوندم از بغض صداش اما تقصیر من نبود من همه تلاشمو برا بدست اوردنش کردم اما اون چشاشو بسته بود...
وقتی حرفاش تموم شدن رفت دستشویی و برگشت نرسیده شروع کرد بهنوازش کردنمو بوسیدنم من از فاز خاطرات بیرون اومدنم و همونجوری که قبل از اومدنش بهش قول داده بودم میخواستم بهش حال بدم و دیوونش کنم من زن داغ و سکسی ام اونقد که چهارساله شوهرم هرشب دیونه ترم میشه برخلاف خیلی از زن و شوهرا که روز به روز ازهم سردتر میشن
تخت رو خلوت کردم و اون دراز کشیده بود که نشستم روش گفتم حالا نوبت منه که خودی نشون بدم و بی هوا خم شدم و لباشو بوسیدم از همون قدیما یادم بود که گاز گرفتن گوشه لبش تحریکش میکنه یه گاز کوچولو از لبش گرفت گفت توله سگ هنوز یادته؟؟؟؟؟؟



خنده ام گرفت دور گردنشو بوس خیس میگرفتم و رو شکم و کیرش دست میکشیدم کیرش مثه سنگ شده بود یه کم نگاش کردم و زیر چشی نگاش کردم با چشاش التماس میکرد براش ساک بزنم پرسیدم دستشویی شستی کیرتو؟؟؟؟/گفت فقط بخاطر همین رفته بود wc یخورده پاهاشو بازتر کردمو رو تخماشو کیرش دو انگشتی میکشیدم بین روناش رو ریشه ی کیرش که قلمبه و سفت بود اول از رو تخماش تا نوک کیرشو یه لیس ابدار زدم اخش بلند شد بهمین تربیت دورکیرشو لیس میزدم و به نوکش که میرسیدم مکش میزدم و دیگه تا اونجایی که جا میشد میبردمش تو دهنم و مک و لیسش میزدم و داشت دیوونه میشد میگفت صبا کشتیم داری دیونه ام میکنی چقد خوب میخوریش جووونم بخورش احساس کردم نزدیکه ارضا شه چون رگهای کیرش برجسته شده بودن ومنم دیگه بعد چهارسال سکس باشوهرم خیلی چیزا یاد گرفته بودم خلاصه یکم فوتش کردم و یه نیشگون از نوک کیرش گرفتم گفت خیلی پدرسوخته شدی توپولی
یکم خم شدم روش سینه هامو باهردودست گرفت و می مالید و نوک سینه هامو میخورد و حرفای سکسیش دیونم میکرد
-توچقد نازشدی دختر دارم رو ابرا سیر میکنم اوف سینه هات خرابم میکنه


-هنوز خراب شدنو ندیدی
-پس دیونم کن گلم خرابم کن
لبامو گرفت و زبونمو جوری میبرد تو دهنش که دیونم میکرد یخورده خودمو از روش جمع کردمه و گفتم حالا نوبت منه که تورو بکنم
اول با دو پا نشستم روی کیرشو وبادست گرفتم و گذاشتمش دم سوراخ کسم و و خودمو فشار میدادم روش سرش که ت میرفت درش می اوردم و دوباره فشارش میدادم میخواستم اروم اروم دیونش کنم و از صدای ناله هاش میفهمیدم که بدجوری تو کفه اروم سرعتمو بیشترکردمو و دیگه تا اخر روش مینشستم رو کیرش تا ته میرفت تو کسم سر و صدای خودم هم درومده بود بعد که خسته شدم پاهامو انداختم دوطرفشو وزنمو انداختم روشو فقط از کمر به پاین و بالا پایین میکردم و کوسمو رو کیرش بالا پایین میکردم به طور غیر قابل باوری خیس شده بود و خیسی رو داخل رونام حس میکردم و کیرشو از خیسی زیاد داخل کسم کمتر حس میکردم و اون دیوونه هم هی میگفت خیلی داغی . کوست داره اتیشم میزنه و یه کلام داشت از خوشی می مرد
پاشدم یکم لفتش بدم رفتم ابو اوردم یکم خوردیم و دوباره بایکم لب داغش کردم و این دفعه بعکس نشستم روکیرش طوری که کونم سمت صورت پیام بوداول اروم و بعد تند تند بالا پایین میشم و تخت هم قیژ قیژصدا میداد و پیام هم میگفت ارومتر اروم...دیگه وقتش بود قبل ازاینکه پیام ابش سرریز بشه ارضا بشم



حرکتمو کند کردم و کیرشو گرفتم تو دستم و اروم بالا پایین میشدم وو با خیسی کیرش انگشتمو خیس کردم و رو چوچولم تکونش میدادم و بالا پایینش میکردم وااااااااااای رو ابرا بودم ارضا شدن با پیام همیشه برام ارزو بود.... البته با دخالت دست خودم چون ارضاشدن من قلق داره و یخورده طول میکشه خلاصه یکم لفتش میدادم دلم نمیخواست اون لحظه ی دوس داشتنی زودد تموم شه ولی دیگه داشت می اومد و یکم سرعتمو بالا بردم رو گیرش خودم و تکون میدادم که یه آن تنم گر گرفت و زانوهام لرزیدو ارضا شدم لذت بخش ترین لحظه ی زندگیم بود همونجوری خودمو انداختم بین پاهای پیام ولی کیرش هنوز تو بود با لذت غیر قابل وصفی پرسید وااااای اومدی؟ منم برگشتم طرفش و با لب به دندون گرفته گفتم اره بلندم کرد و افتاد رومو غرق بوسه ام کرد و گفت حالا نوبت منه بهش گفتم از تخت برو پایین واسش لبه تخت کونمو قمبل کردم و ابقول خودش از دیدن صحنه ی کوس و کونم روبه روی خودش غرق لذت بود و نمیدونست کدومو بکنهکیرشو گذاشت رو سوراخ کوسمو و لیز بود و رفت تو اخ خیلی لذت داشت یه زانوشو رو تخت انداخته بود و اون پاش سرپا بود میکرد و اروم میزد رو لمبه هام و اخ و اوفش از دیوونه شدنش خبر میداد.. گفت توپولی دلم بدجور هوای کونتو کرده منم خیلی دوس داشتم کونمو بزاره... و چون شوهرم هم کونمو دوس داره و حداقل ماهی دوسه بار کونمو جر میده عادت داشتم و باکمی قلق میتونستم براحتی کونمو دراختیارش بزارم



اول حسابی کیرشو تو کوسم خیس کرد بعدش از اب دهن خودم سوراخ کونم خیس کردم و گفتم اروم فشارش بده زیاد طول نکشید که سر کیرش رفت تو یذره درد داشت اما من عاشق دردشم یزره تکون وکون داد کیرشو تا رفت تو و اااااااااخ بلندی داد و گفتم اااااا ی جونم کشته مرده ی کونتم صبا و منم که داشتم کیف میکرردم و صدای ناز کردنم حشری ترش میکرد و با دستم از زیرشکمم با کوسم ور میرفتم و گفتم هروقت خواستی بشی بهم بگوکیرش تو کونم میرفت و در میومد و دستم رو چوچولم نهایت لذت بود داشتم دیگه بیحال میشدم بهش گفتم باید کونم پراز آب کنی باید پرش کنی برام میگفت اره نفسم تمومشو میرزیم تو کون خوشگلت قربونت برم که انقد داغی
سرعت انگشتمو بالا بردم و میگفتم پیام منو بکن جرم بده کونمو پاره کن تلافی نبودناتو دربیارو اونم تلمبه هاشو وحشیانه تر میزد و گفت نزدیکه و منم دیگه انگشتم میکردم تو کسم و میکشیدم رو چوچولم و به یکباره اخخخخخخخخخخخ سرازیر شدم و یه آآآآی بلندی دادم و پیام با اختلاف کمی دادش درومد و تموم ابشو تو کونم خالی کرد و کلی اخ و اوووووف گفت وومست و بی حال کیرشو که یه قطره هم اب توش نبود و کشید بیرون و دراز کشید رو زمین... منم روتخت انگشتمو روکسم اروم می مالیدم و ازهمدیگه واسه این سکس توپ تشکر کردیم و بعد دستشویی رفتن دوساعتی باهم بودیم و حرف زدیم و درد دل کردیم و با یه دل تنگی غیر قابل وصفی از هم خدافظی کردیم جوری که بغض من داشت میترکید شناسنامه رو گرفتیم و عکس مریمو سرجاش برگردوندیم و سوار ماشین پیام شدیم



ساعت 2 ظهر منو رسوند تا ایستگاه تاکسی قبلش یه جای خلوت کمی بغل کردیم تو ماشین و بوسیدیم همو و کلی سفارش کرد بهم و کلی قربون صدقم رفت و هدیه هایی که برام اورده بود و بهم داد اما من اصلا بفکر هدیه دادن به اون نرسیدم بجز یه فلش که پر از اهنگهای گلچین شده ی عاشقانه که براش تهیه کرده بودم یه انگشتردستم بود که مامانم از مشهد برام اورده بود تو اخرین لحظات درش اوردم و بهش دادم واسه یادگاری از خاطره امروز و لحظه تلخ خدافظی رسید و پیاده شدم و وقتی پیچیدم تو کوچه بغضم ترکید.....
ازاین خاطره ده ماهه که میگذره و همدیگه رو ندیدم من بخاظر شغل شوهرم کم میرم اصفهان فقط تلفنی اما بیشتر با اس باهم در ارتباط هستیم خیلی کم پیش میاد درباره سکس بحرفیم چون احساس ما چیزی فراتر از شهوت و سکسه... راهنما و دست خوبی برای هم هستیم اما خیلی سخته از اونی که آرام جونم بود یه دوست معمولی بسازم....
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
ماموریت با یاسمین سکس با زن مطلقه

سلام به همه دوستان


من 35 سالمه نه چاقم و نه لاغر چند وقت پیش با یه خانوم مطلقه 33 ساله توی یک چت روم اشنا شدم و اهل مشهد بود من هم خودم تهرانم و به اقتضای شغلم ماموریتم اکثرا و همه جا میرم .
یک ماه پیش رفتم مشهد ماموریت و قرار گذاشتم باهاش تلفنی که ببینمش البته موقع برگشتنم به تهران بود که یه پارک قرار گذاشتیم و همدیگرو دیدیم ولی چون هوا هنوز سرد بود زیاد نتونستیم پیش هم باشیم و زودتر از هم جدا شدیم و من برگشتم تهران ولی واقعا خانوم خوشگل و نازی بود و ازش خیلی خوشم امد و تلفنی و نتی و اس با هم در تماس بودیم تا دوباره من چند روز پیش ماموریت مشهد بهم خوردو رفتم مشهد البته با چنتا از همکارام یک خونه دربست شرکت برامون گرفته بود که موقع استراحت اونجا میرفتیم امروز همکارام رفتن و من بهونه اوردم که خونه یکی از اشناها کار دارم و باید دیرتر بیام و از صبحش با یاسمین قرار گذاشتم که بیاد پیشم و بهش گفتم بریم خونه و اونجا پیش هم باشیم ولی بهش قول دادم اگه اون نخواست سکس نداشته باشیم .


خلاصه ظهر همکارا رفتن و با یاسمین هماهنگ کردم که یه جا بگه تا برم دنبالش و با هم بریم خونه که تقریبا بعد یک ساعت الافی تونست خودش و بهم برسونه منم از دیدنش بال در اوردم چون خیلی نازتر و خوشگل تر از دفعه قبل شده بود و یکم تپل تر با هم راه افتادیم و رفتیم سمت خونه یک ربع ساعت تو راه بودیم . رفتیم داخل و نشستیم یک مقدار با هم حرف زدیم و از دیدن صورت ماهش من دیونه شده بودم که گفت بیا کنارم بشین منم که دیدم دوست داره بهم نزدیکتر باشیم رفتم پیشش نشستم دستش و انداخت دور گردنم و ازم لب گرفت داغی شهوت و توی لباش و صورتش احساس میکردم حدود یک ربع از هم لب گرفتیمو و من موهاشو نوازش میکردم و گردنش و میبوسیدم و لباش و واقعا بوی بدنش داشت دیونم میکرد کیرم داشت شلوارم و پاره میکرد بهش گفتم اگه دوست داری دراز بکشیم اونم بدون هیچ مخالفتی اومد و کنار هم دراز کشیدیم دستم و گذاشتم روی سینهاش وای که چقدر سفت بودن یه تاپ قرمز تنش بود که کم کم دستم و بردم زیر تاپش و سوتینش و داد بالا و از زیر سوتین سینه های نازشو که فک میکنم سایزش 70 بود و میمالوندم و لباشم همزمان میخوردم دیگه شهوت از چشماش کاملا مشخص بود و کم کم ناله هاش در امد گفت میخوام کیرتو لمس کنم شلوارم و در اورداز روی شرت برام کیرم و میمالید منم بعد پنج دقیقه که ازش لب میگرفتم و دستم رو باسنش بود شلوارش و شرتش و از پاش در اوردم و لباسشم کامل در اوردم و شروع کردم به خوردن سینه هاش



واقعا دیونه بوی بدنش و سینه های سفتش شده بودم هراز چند گاهی یه گاز کوچیک از سینه هاش میگرفتم و ناله هاش به داد تبدیل میشد و میگفت اااااااااااای دیونم کردی کسم خیس خیسه منم دیگه طاقتم تموم شده بود و دوست داشتم براش کس خیس و ابدارش و بخورم و بهش یه حال اساسی بدم ولی گفت از این کار خوشش نمیاد و دوست داره لباش و بخورم و زبونشو تا بیشتر شهوتی بشه منم همونکارو کردم که اون میخواست و بازم به خوردن گردن و لباش ادامه دادم از دیدن کس نازش که حسابی هم خیس شده بود و لزج کیرم داشت منفجر میشه که خودش گفت بیا بالا و پاهاش و باز کرد و من رفتم بین پاهای تپل و سفیدش روناش و یکم بوسیدم و رفتم روش و خودش کیرم و گرفت یکم مالید رو کسش و اااااااااااای و ااااااااااخش دیگه تمام فضای خونه رو پر کرده بود منم با صدای شهوت انگیزش دیونه تر شدم و کیروم کم کم فشار دادم تا رفت تو کس یاسمین ولی از تنگی و ابی که ازش میرفت معلوم بود خیلی وقته سکس نداشته و واقعا داره لذت میبره وقتی همه کیرم و تو کسش عقب جلو میکردم و به کسش ظربه میزدم داد میزد بکن کیرت مال منه جرش بده همش و بکن تو ااااااااااااای داری پارم میکنی داری جر میدی کسمووووووو اخخخخخخخخ منم با صدای تحریک امیزش بیشتر تحریک میشدم و محکمتر ضربه میزدم



بعد بیست دقیقه داشتم ارضا میشدم که بهش گفتم داره ابم میاد کجا خالیش کنم گفت بریز تو کسم میخوام اتیشم بده داغی ابت کسم تشنه اب کیرته منم بعد چنتا تلمبه دیگه همه ابمو تو کسش خالی کردم بعد نوبت اون شد و گفت بمالش کیرتو رو کسم میخوام ارضا بشم نزدیکه منم براش مالیدم تا لرزیدن و تو همه وجودش احساس کردم و اونم ارضا شد یاسمین تو سکسهایی که من داشتم بهترین و زیباترین بدن و داشت و واقعا دوسش دارم ازش ممنونم که باهام دوست شدو با اعتماد کامل باهام امد و با هم سکس خیلی خوبیو تجربه کردیم امیدوارم دوستیمون همچنان مثل سابق ادامه داشته باشه و من بازم بتونم برم مشهد پیشش و با هم سکس داشته باشیم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با مرجانه سکس با زن شوهر دار

یه روز از سر شهرک (میدون صنعت) سوار ماشین پونک شدم یه پسری کنارم بود و ی خانومی کنارش پول پسر از دستش افتاد و سعی میکرد ورش داره اما تو همین حین دست پسره خورد به پایه مرجان، مرجان گفت آقا چه کار میکنی گفت ببخشید اما بذار پولمو وردارم که دوباره دستش خورد به پاهای مرجان، مرجانم شاکی شد راننده گفت آقا چه کار می کنی که دیگه بحثشون شد و راننده گفت آق پیاده شو. البته این جا دیگه تو اشرفی و نزدیکه میدون پونک بودیم وقتی رسیدیم میدون.



من و اون هم پیاده شدیم با هم اومدیم بالای میدون جلو بوستان منتظر تاکسی بودیم که یه نگاهی به من کرد گفت چه بیشهور بود گفتم شاید، یه چشم و ابرویی واسم اومدو سوار شد منم سوار شدم اومدیم شهران خواستم بهش شماره بدم یا ی کوچولو هم که شده باهاش به حرفم اما نشد فرداش رفتم بانک صادرات شعبه شهران پول وردارم (بالای فرهنگسرا معرفت) دیدم یکی داره میاد که خیلی آشناست شماررو پرفت اومد بشینه که منو دید سرمو تکون دادم که یعنی سلام ی لبخندی زد اما جوابمو نداد کار من زود تر تموم شد اومدم بیرون منتظر شدنم تا بیاد و بالاخره اومد رفتم جلو گفتم می تونم چند لحطه ای مزاحم شم سرشو به حالت بی تفاوتی تکون داد گفتم من اشکانم همون که دیروز تو تاکسی با هم بودیم گفت یادمه، گفتم خیلی ازت خوشم اومده خیلی نازیا گفت بسه دیگه بلوف نزن همین جوری به حرفامون ادامه دادیم و یه خورده با هم قدم زدیم تا نزدیکای میدون اول گفت می خوام برم جنت آباد میای گفتم نه باید برم خونه ولی اگه میشه شمارمو داشته باش . چونشو ی جوری کرد که انگار خوب حالا می گیرم ازت و ازم گرفت بعد اون روز هر روز با هم حرف میزدیم و اس ام اس میدادیم حرفای سکسی هم میزدیم مثلا همیشه می گفت من از سکسه وحشیانه بدم میاد و عاشقه make love (معاشقعه) ام و زیاد میونم با اون fuck آخرش خوب نیست اما ما سکسی نداشتیم تا این که یه روز با هم رفتیم میلاد نور تا عینک آفتابی بخره اون جا هر وقت بغل بعه بغل راه میرفتیم پشت بازوم یه تاچ کوچیکی با ممه هاش داشت و همیشه ی لبخندی می زدتا این اومدیم پایین تا جلوی یکی از ورودی های میلاد ذرت مکزیکی بخوریم ذرت رو خریدیم و قدم زنان به سمت پارک فدک (سر ایران زمین) رفتیم اون جا هم کلی با هاش شوخی کرم و حرفهای سکسی زدیم تا این که آخرش بهم گفت دیگه بسه حالم بد شد گفتم نی خوای بریم خونم گفت نه اصلا حرفشم نزن.





گفتم ok اما چرا اینقدر گارد گرفتی گفت دوس ندارم بیام پیشت اما اگه موقعیتش بود میگم بیا مطبم (آخه ماما بود) گفتم چه فرقی میکنه گفت من راحت ترم گفتم باشه اما بعد اون روز چند هفته ای گذشت تا بهب گفت می تونی امروز بیای منم از خدا خاسته رفتم مطبیش بالای 4 راهه جنت آباد (جنت آباد شمالی) بود رفتم دیدم حسابی آرایش کرده رژ صورتی موهای درست کرده یه T Shirt نارنجی که مینی ناف بود و یه دامن جین پاش بودوقتی رفتم تو تازه فهمیدم چه تیکه ای این مرجان جونه ما پاهای سکسی و لبایی که دیونم میکرد سوتین هم تنش نبود که این سکسی ترش هم میکردیه شربت واسم آورد ونشست رو پام یه کوچولو از شربنت خوردم و لبامو گذاشتم رو لبش اونقدر شیرین بود که تمتمه وجودم شده بود لذت لباشو میخوردم و گاز کوچولو می گرفتم و بعدش رفتم زیره گلوش و شروع کرم به خوردنه زیره گلوش دیدم داره حال میکنه رفتم سمته گوشاشو زبونمو کردم تو گوشاش و پشت گوششو لیس میزدم و با دندونم پشت گوششو لمس میکردم اومدم رو پشت گردنش موهاشو دادم بالا و ی میک حسابی زدم با این که به سختی پوستش میومد تو دهنم اما جاش موند دوباره اومدم تو لباش و مینی نافشو دراوردم ممه هاش مث توپ بودن تو همون حالتی که ممهاشو می خوردم بلندش کردم سرمو آوردم بالا یه لب دیگه ازش پرفتم و گفتم برگرد ، برگشت گفتم دو تا دستاتو بذار رو مبل طوری که کاملا ایتاده نباشی اونم این کارو کرددامنشو دادم پایین یه شورت مشکی فوقاالعاده سکسی پاش بود از پشت شروع کردم به خوردنش کمرش پهلوهاش و اومدم رو کونش یه گاز کوچولو گرفتم از کون تپل و رفتم پایین پاهایه تپل و نرمشو از پایین تا بالا می خوردم اونم حال میکرد چیزه خاصی نمی گفت اما یه صدایی شبیه اااااااااااااااااوووووووووووومممممممممم ازش بلند میشد بع کلی خوردن گفتم بشین رو مبل نشست شرتشو درآوردم یه کس تپل که صورتی صورتی هم بود خواستم بخورمش که نذاشت گفت خواستم کیرمو بمالم به کسش گفت این جانه بریم تو اتاق معاینه رفتیم اون جا دیدم یه یه چیزی شبیه تخت اونجاست که تخت نیست یعنی شبیه یه تخت نصفه و کم عرضه و دو طرفش دو جایه پا داره تا به حال همچین چیزی ندیده بودم گفتم این مخصوصه سکسه گفت نه واسه معاینه ست وقتی بخوایم cervix رو معاینه کنم زنارو می خ.ابونم این جا و پاهاشونو می ذارن رو این دستها بعدشم خودشم همون جوری که می گفت خوابید





خیلی با این تخته حال کرده بودم اولین بار بود همچین چیزیو میدیدم لخت شدمو کاندومو دراوردم که بذارم رو کیرم که دید یه نمه خوابیده گفت واستا یه لحطه بلند شد یه چند ثانیه ای کردش تو دهنش و کیرم به محض ورود سیخ شد کاندومو پداشتمو اونم دوباره خوابید پاهاشم گداشت رو همون دسته ها این جوری دیگه لازم نبود پاهاشو نگه داره وقتی کیرم رفت تو یه ذره خشک بود یه خورده که عقبو جلو کردم بهتر شد شروع کردم به تلمبه زدن نم نم صداش بالاتر می رفت دیگه صدای شالاپ شلوپه کسش دیوونم میکرد اونم هی میگفت بکن بکن اایییییی بکن ااااییییی گفت نیادا سرمو به علامته باشه تکون دادم همین جوری تند و تند میکردم و اون اخ اوخ میکرد تا این که گفت وایسا و خودشم بلند شد یه میز کمی اون طرف تر بود رفت اون جا و ایستاده سینه هاشو گذاشت رو میز طوری که کونشو بده عقب و گفت بیا رفتم چسبیدم بهش و کیرمو تو همون حالت کردم جلوش این position هم عالی بود آخه هم کیرم تو کسش بود هم شکمم می خورد به کونش هی تلنبه هام شدید تر میشد یه 7 یا 8 دقیقه ای کردم تا این که اومد چون کاندوم داشتم بعد اومدن هم یه چند دفعه ای دخول خروج داشتم اما دیگه بریده بودم ولو شدم روشو گفتم مرسی مرجان تو خیلی ماهی گفت اما من ارضا نشدم دفعه بعد بیشتر خودتو نگه دار. بعد اون ما 2 ماهی با هم بودیم تا این که چند وقت پیش رابطمون بهم خورد اما مرجان همیشه یکی از بهترین و سکسی ترین دوستای من خواهد بود
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
ترس از نجابت سکس با نامزد

اسمم سایه ست 18 سالمه و اهل رشتم قدم 160 و وزنم 56 سینه ام زیاد بزرگ نیست ولی کون خوشفرمی دارم
این ماجرا برمیگرده به دوسال پیش وقتی من 16 و دوست پسرم 22 ساله بود خیلی مثبت بود اصلا نمیدونم چطور جرات کرده بود به من شماره بده من از بچگی لز بودم و حالا که دوست پسر داشتم میخواستم کیرم تجربه کنم ولی اصلا در باره این چیزا حرف نمیزد اکثرا ماجرا دلتنگی بود یه روز بهم گفت اگه بخوام بغلت کنم میزاری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟(یکی نیست بگه من به سکس فک میکنم تو به بغل کردن؟؟؟؟)گفتم من برام عادیه چرا نذارم؟؟؟؟؟؟؟؟


بعدم بحثو به یه جای دیگه منحرف کرد چند وقت بعد در کنار یکی از دوستام به اسم نگین بودم که اتفاقا خیلی باهم لز داشتیم شبایی که بابام شبکار بود میومد خونمون مامانمم که با قرص میخوابید محال بود بیدار شه کاره منو نگین همین بود از سیزده سالگی شروع کرده بودیم.خلاصه نگین گفت بهش زنگ بزن منم زنگ زدم ساعت نه شب بود محسن همیشه ده خواب بود . برداشت توی پارک نزدیک خونمون بود بهم گفت بیا ببینمت منو نگینم با اینکه میدونستیم خواب مامانم سبکه اهسته و پیوسته لباس پو شیدیمو رفتیم پارک چون باد شدید میومد پارک خلوت بود با تعجب رفتم بالاسرش روی نیمکت نشسته بود بهش سلام دادم یهو بلند شدو بغلم کرد منم خوشحال از اینکه یه ذره یخش واشده دستمو دورش حلقه کردم بیشتر به خودم فشارش دادم حلقه دستاش باز شد و کمی عقب رفت و تو چشمام زل زد و گفت خیلی دوست دارم
دروغ چرا من نداشتم من نسبت به محسن بی تفاوت بودم بخاطر همین بهش گفتم ثابت کن نگاش رنگ تعجب گرفت و گفت اخه چجوری؟؟؟؟؟؟؟
گفتم تو تا همین دیروز جرات نداشتی دستمو بگیری حالا که بهم نزدیک شدی با من باش
چشماش دیگه از حدقه داشت میزد بیرون بعد چند دقیقه زل زدن تو چشمام گف نمیتونم
منم با همون لحن بی تفاوتم گفتم پس دیگه اسمم نیار من از ادمای ترسو بیزارم.
داشتم میرفتم به سمت نگین که روی یه نیمکت دیگه نشسته بود که بهم رسیدو دستم گرفتو گفت من واسه تو میترسم میترسم بلایی سرت بیارم


با لحنی که مهربونی توش موج میزد گفتم نترس عزیزم ترس نداره این همه ادم با هم سکس میکنن احدوناسی نمیفهمه هیچ اتفاقیم نمیوفته باور کن من اولین دختریم که دارم به دوست پسرم یه همچین پیشنهادی میدم
صورتمو گرفت بین دستاش گرفت(کلا اون شب یه چیزیش میشد فک کنم اثرات حرفای من بود)بعدم بهم گفت باشه هرچی تو بخوای مامان بابای من از امشب تا اخر هفته بخاطر فوت عموم رفتن تهران منم بخاطر درسام نبردن تو این هفته میخوای بیای (خوشحال شدم کاش این حرفارو زود تر بهش میگفتم )اشک تو چشماش جمع شده بود فکر کردم به خاطر عموشه واسه همین گفتم خدا بیامرزتش
گفت واسه عموم گریه نمیکنم از اینکه میگن واسه زن درد داره گریه میکنم
گفتم توکه زنه نیستی
گفت تو دردت بیاد من بهت نزدیک نمیشم
(یعنی دلم میخواست سرمو بزنم به دیوار پسره داشت بخاطر درد اینده ی من گریه می کرد همین کاراش اعصاب منو خورد میکرد)


بالا اون شب تو پارک گذشتو روز موعود فرا رسید منم رفتم حموم خودمو خوشگل کردم رفتم پیشش در زدم تا درو باز کرد پریدو بغلشو همینطور که دستم دور گردنش بود پاهامو دور کمرش حلقه کردم یه بوس گنده رو لپش نشوندم دستشو درو کمرم حلقه کرد و گفت مثل اینکه خیلی عجله داری و به سمت یکی از اتاقاشون که تخت یه نفره داشت رفت منو رو تخت گذاشت خواست بره که دستمو تو موهاش بردم و صورتشو روبه روی صورتم نگه داشتم و لباشو بوسیدم اول هیچ حرکتی نمیکرد بعد کم کم دستش به سمت شالم رفت و از سرم کشید بعد دکمه های بارونیمو باز کرد و درش اورد هنوز داشت لبامو میبوسید که یهو فقل لبامونو باز کرد منم از فرصت استفاده کردمو تی شرتشو در اوردم سینه پهنی داشت تو چشمام زل زد و گفت مطمئنی
پوفی کردمو گفتم اگه نبود الان اینجا تو بغلت نبودم
چشماش کم کم پایین رفت و روی قفسه سینم که با اون تاپ بندی نمایی خاصی داشت ثابت موند دوباره امود بالا و از صورتم شروع کرد به بوسه زدن کم کم پایین رفت و بند تاپمو کشید پایین یکی از سینه هامو تو دستش گرفت و اون یکی روز تو دهنش با اولین اهی که کشیدم سرش رو بالا اورد و گفت دردت اومد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟///
نهههههههههههههههههههههههه تو ادامه بده


دوباره مشغول شد وایندفعه با لیس زدن شکمم کم کم رفت پایین رسید به شلوارم دوباره سرش رو بالا اورد و نگام کردبا پلک زدن و لبخندی محو رضایت خودمو اعلام کردم دکمه شلوار لیمو باز کرد و زیپشو کشید پایین بعدم تا روی زانوم پایین کشیدش که من با دستو پا زدم از خواستم کامل درش بیاره و دراورد شرت مشکیمو با دستایی لرزون کشید پایین با دیدم کوسم مسخ شد دستی کشید روشو بعد گف چیکارش کنم این هلورو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//
بخورش بن مخالفت سرشو برد لای پاهام وشروع کرد لیس زدن تو اوج لذت بودم با دستم فشار خفیفی به سرش وارد کردم بعد تقریبا یه رب سرش رو بلند کرد منم به پشت خابیدمو گفتم بکن
گفت چیو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با طعنه گفتم مسلما عرضه کسو نداری ومنم نمیخوام پس بکن تو کونم از تو کیفم کرمو در اوردم و بهش دادم و گفتم قبلش چربش کن کاری که گفتمو کرد بعد سر کیرش و یکم بعد تا دسته کرد تو که باعث شد جیغ بزنم سریع کشید بیرون و گفت دردت میاد بسه دیگه اعصابمو خورد کرده بود با صدایی جیغ جیغی گفتم نه بکن اونم تا ته اهی کشید و کاری که گفتمو کرد گفتم بکن حالا داشت همینجوری تلمبه میزد که گفتم بسه حالا یکم نگه دار یکم نگه داشت بعد گفتم ادامه بده اونم شروع کرد هی میگفتم تند تر که یهو با لرزی که به تنم افتاد ارضا شدم اونم بعد چند دقیقه گفت ابمو کجا بریزم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟///
گفتم بریزتو کونم


ریخت داغیش حالمو جا اورد بعد اومد کنارم دراز کشید و به سقف خیره شد با بیحالی دستمو رو شکمش انداختم و گفتم مرسی عشقم با گفتن کلمه عشقم به طرف من چرخید و بغلم کرد و باهم خوابیدیم ........بعد اون بهش علاقه مند شدم.
بعد دوسال اومد خواستگاریم و جمعه بیاد دو هفته ست نامزدیم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سارا و دکتر زنان

سلام من سارا هستم 23 ساله، من یه مدت طولانی بود که کسم خارش داشت، رفتم یه دکتر زنان که ببینه چیه، نمیدونستم دکتر زنه یا مرد، وقتی رفتم دیدم دکتر مرده، برام مهم نبود چون میدونستم قرار نیست معاینه بشم، چون شنیده بودم دخترها را معاینه نمیکنن، وقتی باهاش در مورد مشکلم صحبت کردم، سریع گفت برو تو اتاق لباست را در بیار، منم با بد بختی و هزار تا خجالت رفتم،شلوارو شرتمو دراوردم ، بعد خوابیدم رو تخت پامو باز کرد گذاشت بالا روی او دسته ها، بعد همین جوری وایساد رو بروم گفت تا حالا سکس داشتی گفتم نه، گفت حتی سکس مالیدنی هم نداشتی، منم گفتم وااااای دکتر این چه حرفیه شما چی کار دارین، بعد چراغشو روشن کرد لای چوچولمو محکم باز کرد که من صدام دراومد گفت نترس چیزیت نمیشه،بعد لای واژنمو باز کرد گفت زور بزن، بعد کلی این ورو اون ور کردن گفت ببین ممکنه از طریق لمس هم تو آلوده شده باشی، بعد یه ژلی ریخت رو دستش به هوای معاینه انگشتشو محکم کشید لای چوچولم بعد اومد پایین انگشتشو کرد تو کونم، انگشتشو درست دو دور چرخوند بعد زیر دلمو فشار داد، وقتش دستشو کشید رو چوچولم یه دفه کسم خیس شد، بعد که انگشتشو از تو کونم دراورد لای چوچولمو نگاه کرد گفت خوبه میخواستم ببینم احساس داری،بعد یه گاز استریل ورداشت لای کسمو با سوراخ کونمو تمییز کرد،





بعد با انگشتاش لای کسمو باز کرد با الکل شستش، داشتم میسوختم چون قبلش خودمو خارونده بودم،نالم رفت هوا ، بعد که الکل خشک شد یه پماد مالید از زیر کسم تا کل لای کسم، بعد گفت 15 دقیقه اینجوری باید باشی تا خوب جذب بشه،اینا همش واقعا یه معاینه بود با درمان، اولش خجالت می کشیدم ولی از مدل باز کردن کسم حالم عوض شد خوشم اومد، وقتی هم که دستشو کشید لای کسم که دیگه لو رفتم حسابی،آدم دیگه دست خودش نیست، بعد خودش شروع کرد در مورد مریضیم صحبت کردن اولش گفت قارچ ضعیف داری قرص برات می نویسم بخور وقتی تموم شد دوباره بیا برای معاینه، گفتم دکتر چرا می خواستی ببینی حس دارم یا نه، گفت تو گفتی تا حالا سکس نداشتی و دختری می خواستم ببینم اگه با لمس کلیتوریسمت تحریک نشی مشکل هورمونی داری ، واسه اونم یه فکری کنم، دیدم نه هورمونت خوب فعاله، هر از گاهی هم تو این یه رب کسمو باز میکرد، پمادرو ماساژ میداد، بی شرف انگشتشم موقع ماساژ رو جای حساس چوچولم می کشید، که نا خود آگاه من یه هو نفس بلند کشیدم از شدت حشری شدن، گفت پمادو باید ماشاژ داد تا خوب جذب شه، بعد سرشو آورد نزدیکه کسم نگاه کرد دوباره از سوراخ کسم آب اومده خیس شده، گفت تو که انقدر سریع تحریک میشی چجوری میتونی سکس نداشته باشی، گفتم دکتر می ترسم پردم بره، گفت تو حالا برو این قرصا رو بخور تموم شد بیا من ببینم تاثیر داشته یا نه بعد ببینم پردت چیه که از این به بعد شاید بتونی راحت باشی،





بعد با گاز استریل پماد لای کسمو تمییز کرد گفت پاشو لباستو بپوش، پوشیدم رفتم، وقتی قرصام تموم شد دوباره رفتم پیشش، خیلی منتظر نشستم تا نوبتم شد، تا رفتم تو گفت برو لباستو در بیار بخواب رو تخت، منم شلوار و شرتمو دراوردم خوابیدم، این دفعه اصلن خجالت نمی کشیدم، اومد تو اتاق، لای کسمو باز کرد گفت تاثیر داشته خوب شدی، گفتم آره دکتر از روز سوم خارشم رفت، بعد اسپکلم را ورداشت کرد تو واژنم محکم باز کرد ، خیلی دردم اومد گفت مژدگونی چی میدی؟ پردت اون عقبه فقط با زایمان از بین میره، راحت باش، اسپکلم را دراورد، انگشت وستیشو تا ته کرد تو کسم تکون تکون داد، گفت درد داری، گفتم نه، گفت ببین تا اینجا هم میشه کردت، منم با این حرفش که فهمیدم از قصد گفته بود حشرم زد بالا، سرم داغ شد گفتم چه خوب، بعد که انگشتشو دراورد، البته با دستکش بود، انگشتش خیس شده بود، نگا کرد بهش خندید، بعد مالیدش محکم رو چوچولم منم آهم درومد، گفت زیبا ترین صدایی که میشه از یه زن در بیاد همینه، منم معتادشم، همین جوری هم میمالید کسمو، گفت می خوام بکنمت پایه ای گفتم دکتر درد نداره، گفت من کارمو بلدم اذیت نمیشی، گفتم دکتر آخه مگه مریض نداری، گفت تو آخرین مریضم بودی منشی هم رفت،گره مانتومو باز کرد گفت بشین مانتو لباستو در بیار، منم چون پام رو اون دسته های بغل تخت بود سختم بود،





نشستم از پشت منو گرفت منم لباسمو دراوردم بعد دو تا انگشتشو کرد تو کسم آهم درومد، ، بعد همین جوری که می مالوند اومدم پامو از روی اون دسته های بغل تخت بردارم که نذاشت، اومد بالا سرم، کیرشو دراود بیرون، سرمو کج کردم شروع کردم به خوردن کیرش، آه نالش رفته بود هوا، حسابی شق کرده بود، بعد از یه کم خوردن، کیرشو از دهنم دراود بیرون، رفت جلوی کسم وایساد، با شدت سینه هامو گرفت تو مشتش مالوند، ملوم بود حسابی حشری شده، بعد دو تا انگشتشو کرد تو کسم هی عقب جلو می کرد بعد شد سه تا انگشت، بعد همین جوری که عقب جلو میکرد، سرعتش تندتر میشد، بعد تا جایی که می تونست لای چوچولو واژنمو باز کرد، تا حدی که احساس کردم دارم جر میخورم یعد کیرشو با شدت کرد تو، درد همراه با لذت بود اول آروم آروم منو می کرد، همینجوری که عقب جلو مبکرد دولا شده بود سینمو میخورد، منم درد داشتم ولی خیلی لذت می بردم از دردش، وسط کار کیرشو دراورد، کسمو میمالوند با سرعت، منم بی حس شده بودم دیگه شل شل، فقط ریز ریز آه آه میگفتم، بعد دوباره کیرشو کرد تو کسم، این دفعه تند تند عقب جلو میکرد، جوری که احساس می کردم الان از اونور تخت پرت میشم به اصطلاح، بعد که ارضا شد آبشو پاشید روی شکمم، بعد خودش تمییزم کرد، بلندم کرد گفت لباستو بپوش، بهم گفت هر وقت خواستی باهام هماهنگ کن بیا آخر وقت اینجا، گفت با من سکس کنی بهتره با هر کسی نخواب...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 109 از 112:  « پیشین  1  ...  108  109  110  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA