انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 96 از 219:  « پیشین  1  ...  95  96  97  ...  218  219  پسین »

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


زن

 
شمارهٔ ۹۵۱


فسرده را سخن از عاشقی نباید راند
که گرد عافیت از آستین جان نفشاند

به سوز عشق دلم پیش ازین هوس بردی
کنون که شعله برآمد نمی توانش نشاند

بیار،ساقی، جام و بساز، مطرب، چنگ
که در من آنکه نشان صلاح بود نماند

ز گریه می نتوانم نوشت نامه به دوست
وگر جواب رسد نیز می نیارم خواند

شبی که دست در آغوش کرد خسرو را
چرا به گردن او تیغ آبدار بماند
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
شمارهٔ ۹۵۲


چو کارهای جهان است جمله بی بنیاد
حکیم در وی ننهاد کارها بنیاد

مشو مقیم در آبادی خراب جهان
چو کس مقیم نماند در این خراب آباد

مبین که ملک فرو بست شمع دولت را
بسی چراغ سلیمان که کشته گشت ز باد

مپر ز باد غرور ار بلندییی داری
که خس بلند شد از باد، لیک باز افتاد

چو هست بنده خلق آدمی ز بهر طمع
خوشا کسی که ازین بندگی بود آزاد

چنان بزی که نمیری، اگر توانی زیست
چو هر که هست به عالم برای مردن زاد

از آن خویش مدان، خسروا، که عاریت است
متاع عمر که دادند، باز خواهی داد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
شمارهٔ ۹۵۳


دل ز تو بی غم نتوانیم کرد
درد تراکم نتوانیم کرد

جرعه ای از جام جفا می کشیم
رطل دمادم نتوانیم کرد

کرد غمت بر دل مسکین ما
آن چه که بر غم نتوانیم کرد

پیش تو خواهیم که آهی کنیم
آه که آن هم نتوانیم کرد

از خنکی های دم سرد خویش
دست فراهم نتوانیم کرد

با دل ریش از تو به هر غصه ای
قصه مرهم نتوانیم کرد

خسرو، از آن خیر نیابیم برگ
حله آدم نتوانیم کرد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
شمارهٔ ۹۵۴


تا رخ تو زلف ترا پیش کرد
زلف تو مه را به پس خویش کرد

چشم تو دی ملک جهان می گرفت
مست شد آن غمزه و فرویش کرد

دوش دهانت نمکی می فشاند
قطره چکید و جگرم ریش کرد

کرد دلم پاره و دانی که کرد
تیر تو، ای کافر بدکیش، کرد

چشم تو در خواب شد او را بگوی
در نتوان بر سگ خود پیش کرد

خامه خسرو نتواند نوشت
آنچه غمت بر من درویش کرد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
شمارهٔ ۹۵۵


در تو کسانی که نظر می کنند
هستی خود زیر و زبر می کنند

صندل درد سر عشق است، آنک
خاک درت تکیه سر می کنند

از پی بوی تو نفسهای من
خاصیت باد سحر می کنند

خنده که بر من دو لبت می زنند
نرخ گل و شکل گهر می کنند

تو لب خود شوی و بده، کین پس است
خلق که حلوا ز شکر می کنند

توشه جگر پخته ام از بهر آنک
جان و دلم هر دو سفر می کنند

عقل مرا کارفزایان عشق
کهنه درختی ست که بر می کنند

پند که گویند به دلسوزیم
سوخته را سوخته تر می کنند

خسرو، اگر سیر ز جان نیستند
خلق در آن رو چه نظر می کنند؟
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
شمارهٔ ۹۵۶


مگر فتنه عشق بیدار شد
که خلوت بنشین سوی خمار شد

بگویید با پیر دیر مغان
که دین کفر و تسبیح زنار شد

عجب نیست سراناالحق ازان
که مانند منصور بر دار شد

ایا دوستان، موسم یاری است
که کارم بدینگونه دشوار شد

ایا عاشقان، موسم زاری است
که احوال یاران چنین زار شد

مگر پخت سودای زلفش دلم
که در چنگ محنت گرفتار شد

به عیاری آموخت خسرو، کنون
که جویای آن شوخ عیار شد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارهٔ ۹۵۷


سبزه ها نو دمید و یار نیامد
تازه شد باغ و آن نگار نیامد

نوبهار آمد و حریف شرابم
به تماشای نوبهار نیامد

چشم من جویبار گشت ز گریه
سرو من سوی جویبار نیامد

آمد آن گل که باز رفت ز بستان
وه که آن آشنای یار نیامد

عمر بگذشت و زان مسافر بدخو
یک سلامی به یادگار نیامد

خوبرویان بسی بدیدم، لیک
دل گمگشته برقرار نیامد

با چنین آه و اشک، چو باران
شاخ امید من به یار نیامد

آن صبوری که تکیه داشت بر او دل
در چنین وقت هیچ کار نیامد

خون دل خوردم و بسوختم، آری
بر کس آن باده خوشگوار نیامد

آنچه از غم گذشت بر دل خسرو
هر کرا گفتم استوار نیامد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارهٔ ۹۵۸


نافه چین ز خاک کوی تو زاد
لاله تر ز باغ روی تو زاد

غنچه کز بوی گشت آبستن
عاقبت چون بزاد بوی تو زاد

گر چه از موی کوه کم زاید
کوه غم در دلم ز موی تو زاد

هم به طفلی همه جهان بگرفت
غم دل کاندر آرزوی تو زاد

سوی ما جز وفا نمی زاید
هر جفایی که زاد سوی تو زاد

بنده خسرو به ناخوشی خو کرد
به جز از تو مگو ز خوی تو زاد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارهٔ ۹۵۹


داد من آن بت طراز نداد
پاسخی نیز دلنواز نداد

خواب ما را ببست و باز نکرد
دل ما را ببرد و باز نداد

به کرشمه ندید سوی کسی
که به یک غمزه داد ناز نداد

کرد راجع برات بوسه لبش
عارضش چون خط جواز نداد

پسرا، سرو چون تو نتوان گفت
که کسی دل بدان دراز نداد

بر منت دل نسوخت، گر چه مرا
عشق جز سوز جانگداز نداد

بر منت دل نسوخت، گر چه مرا
عشق جز سوز جانگداز نداد

لذت عیش و کارسازی بخت
از که جویم، چو کار ساز نداد؟

تو چه دانی نیازمندی چیست؟
چون خدایت به کس نیاز نداد

داد خسرو به عشق جان و هنوز
داد مردان پاکباز نداد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارهٔ ۹۶۰


داد خواهم، اگر بخواهی داد
خواهم از آه صبحگاهی داد

جورکم کن، چو آرزوی ترا
بر دل من خدای شاهی داد

خط تو از برای کشتن من
فتوی خون بیگناهی داد

غم دل می نهفتم، آب دو چشم
در حق من به خون گواهی داد

ای پسر، دیده سفید مرا
خال مشکین تو سیاهی داد

سخن تست سلک مروارید
کابر نیسان ز مه به ماهی داد

بوسه ای خواه بر من از لب خویش
وانگه از خاص خویش خواهی داد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 96 از 219:  « پیشین  1  ...  95  96  97  ...  218  219  پسین » 
شعر و ادبیات

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA