انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 468 از 718:  « پیشین  1  ...  467  468  469  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۷۰۲

فروغ دولت بیدار از شراب بگیر
می شبانه بکش صبح رابه خواب بگیر

وصال شیر و شکرتازه می کند دل را
پیاله ای دو سه بر روی ماهتاب بگیر

درین دو هفته که مهمان این خراباتی
غذای روح ز دود دل کباب بگیر

به دانه دزدی انجم نظر سیاه مکن
چو ماه نو لب نانی ز آفتاب بگیر

به دست عجز گریبان مده چو بیجگران
غمی فرو چو بگیرد ترا، شراب بگیر

گواهی دل آگاه، خضر مطلبهاست
به هر طرف که روی فال ازین کتاب بگیر

در آب و خاک عمارت حضور خاطرنیست
سراغ عافیت از منزل خراب بگیر

ز حسن شوخ تسلی مشو به دیدن خشک
گلی گه می رود از دست،ازو گلاب بگیر

سبک عنان تواضع نمی شود مغلوب
اگر به جنگ تو آید فلک، رکاب بگیر

شکفته روی تر از زخم باش بادشمن
بغل گشاده سر راه مشک ناب بگیر

ز روی صبح بناگوش پرده یک سو کن
زمین تشنه جگر رابه ماهتاب بگیر

درین دوروز که میدان داروگیر از توست
بکوش صائب و داد دل از شراب بگیر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۷۰۳

بهار می گذرد ساغر چو لاله بگیر
هزار بوسه ز کنج لب پیاله بگیر

ز نشأه پر طاوسی ار نداری رنگ
به طاق ابروی قوس قزح پیاله بگیر

بهار عمر سبکتر ز برق می گذرد
چو لاله کام دل از باده دو ساله بگیر

بنوش باده گلرنگ و رو به بستان کن
هزار نکته رنگین به برگ لاله بگیر

مزاج ساغر گل نازک است ای بلبل
خدای را پر خود پیش سنگ ژاله بگیر

نصیحتی است ز پیر مغان به یاد مرا
غمی فرو چو بگیرد ترا پیاله بگیر

به عمر خضر چه خمیازه می کشی صائب؟
تو نیز کام دل از باده دو ساله بگیر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۷۰۴

ز داغ عشق مرا چون شودجگر دلگیر؟
که هیچ سوخته ای نیست از شرر دلگیر

ز درد و داغ دل عاشقان به تنگ آید
فقیر اگر شود از جمع سیم و زر دلگیر

حضور تنگدلان در گرفتگی باشد
شود ز باد سحر غنچه بیشتر دلگیر

به اهل دید بهشتی است ترک هستی پوچ
حجاب را نکند موجه خطر دلگیر

به قدر تنگی جا جمع می شود خاطر
ز تنگنای صدف کی شود گهر دلگیر؟

به پای نرم روان منزل است راه دراز
چگونه ریگ روان گردد از سفر دلگیر؟

شودزدست حمایت چراغ روشنتر
مباش از خط شبرنگ ای پسر دلگیر

چگونه خط ز لب یار چشم بردارد؟
که مور حرص نمی گردد از شکر دلگیر

ز قحط سوختگان، دیده ور چرا گردد
ز عمر مختصر خویش چون شرر دلگیر؟

سخن تراش ز زخم زبان نیندیشد
ز ذکر اره نگردد درودگر دلگیر

کشیده دار زبان از سیه دلان صائب
که خون مرده نگردد ز نیشتر دلگیر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۷۰۵

از انقلاب دهر نیفتم ز اعتبار
گرد یتیمی گهرم، چون شوم غبار

چون سرو نیست بی ثمری بار خاطرم
کج می کنم نگه به درختان میوه دار

از مشرب وسیع، درآفاق گشته ام
با مهر، هم پیاله و با صبح، هم خمار

از روی گرم عشق فروزد چراغ من
آتش مرا به رقص درآرد سپندوار

کاه سبک عنان ز ملاقات کهربا
درعهد بی نیازی من می کند کنار

ما چون صدف به کد یمین آب می خوریم
از بحر نیستیم به یک قطره شرمسار

برهر زمین که سایه کند سبز می شود
از کلک من ترست ز بس سرو جویبار

صائب که مرغ خانگیش نسر طایرست
درراه جغد کی فکند دام انتظار؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۷۰۶

درویش را زخرقه صد پاره نیست عار
محضر به قدر مهر بود صاحب اعتبار

زنگ از جبین آینه صیقل نمی برد
زینسان که می برد لب خامش ز دل غبار

گردید رشته آه ندامت ز زخم من
سوزن شد از جراحتم انگشت زینهار

عیش جهان، نظر به غم بی شمار او
برقی است کز سحاب شود گاهی آشکار

جوهر قبول پرتو منت نمی کند
آتش برآورد ز دل خویشتن چنار

ز افتادگی به پله عزت توان رسید
بوی گل پیاده بود بر صبا سوار

از ریزش آبروی کریمان شود ز باد
آب گهر بود ز چکیدن به یک قرار

دلهای صاف راست نگهبان ملایمت
آیینه را ز موم بود آهنین حصار

دست نوازشی چو به زلف آشنا کنی
غافل مشو ز صائب آشفته روزگار

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۷۰۷

دل راز سینه درنظر دلستان برآر
آیینه پیش یوسف از آیینه دان برآر

کار غیور عشق شراکت پذیر نیست
دل رابه نقد ازهمه کار جهان برآر

مگذار رنگ جسم پذیرد روان پاک
این مغز رابه نرمی ازین استخوان برآر

با برق همرکاب بودجلوه بهار
خود را به زخم خار درین گلستان برآر

آزادگی و بی ثمری کن شعار خویش
دامان خود چو سرو ز دست خزان برآر

گلزار خود ز سبزه بیگانه پاک کن
آنگاه درملامت مردم زبان برآر

در شوره زار تخم نکویی ثمر دهد
چون دوستان مراد دل دشمنان برآر

در بند خارزار علایق چه مانده ای؟
دستی به جمع کردن دامان جان برآر

چون پای قطع راه نداری ز کاهلی
خاری به دست از قدم رهروان برآر

شاید دچار دامن اهل دلی شوی
چون آفتاب دست به گرد جهان برآر

صائب حریف سیل حوادث نمی شوی
مردانه رخت خویش ازین خاکدان برآر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۷۰۸

در زیر خرقه شیشه می را نگاه دار
این ماه را نهفته در ابر سیاه دار

از ریشه بر میار نهال امید را
ته شیشه ای برای صبوحی نگاه دار

بی شاهد و شراب شب ماه مگذران
چشمی به روی ساقی و چشمی به ماه دار

پیر مغان ز توبه ترا منع اگر کند
زنهار گوش هوش به آن خیر خواه دار

بال وپری است نشو و نما را زمین پاک
پاس نفس برای دم صبحگاه دار

خودبین شود ز آینه بی غبار، نفس
دل را نهفته درته گرد گناه دار

عرض صفای سینه مده پیش غافلان
درپیش زنگی آینه خود سیاه دار

ماهی محیط را بسر از خامشی کشید
صائب به بزم باده زبان را نگاه دار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۷۰۹

از بیغمان جمیله غم را نگاه دار
از چشم شور دردوالم را نگاه دار

شادی به حسن عاقبت غم نمی رسد
بیش از نشاط، عزت غم را نگاه دار

مشکن به حرف سخت دل اولیای حق
پاس کبوتران حرم را نگاه دار

رحمی به روزنامه اعمال خویش کن
از کجروی زبان قلم را نگاه دار

فتح و ظفر به آه سحر گاه بسته است
از تیغ بیش پاس علم را نگاه دار

بی روزی حلال دعا نیست مستجاب
از لقمه حرام شکم را نگاه دار

آه ستم رسیده محال است رد شود
ای سنگدل عنان ستم را نگاه دار

مگذار لب به حرف طمع واکند فقیر
زنهار آبروی کرم را نگاه دار

چون مایه ات وفا به فشاندن نمی کند
باری به حسن خلق خدم را نگاه دار

هنگام صبح نغمه سرایان بوستان
فریاد می کنند که دم را نگاه دار

از قیل و قال تیره مکن وقت اهل حال
صائب به پیش آینه دم را نگاه دار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۷۱۰

ای دل عنان توسن طاقت نگاه دار
پاس شکوه عشق و محبت نگاه دار

ای عقل نیست جای تو سر منزل جنون
این شیشه راز سنگ ملامت نگاه دار

چون داده ای عنان به کف خلق، دل مده
یاری برای گوشه عزلت نگاه دار

لب تر به وصف آب خضر بیش ازین مکن
شرم حضور تیغ شهادت نگاه دار

رغبت مکن به نعمت الوان روزگار
ای شوخ چشم، شرم قناعت نگاه دار

درعالم مجاز نفس را شمرده زن
دم را برای بحر حقیقت نگاه دار

دندان فرو مبر به لب جام بیش ازین
زخمی برای دست ندامت نگاه دار

ای دل چه گرم آه شر ربار گشته ای ؟
مدی برای صبح قیامت نگاه دار

ما را که چون سپند بر آتش نشانده ای
آخر برای گرمی صحبت نگاه دار

داغی است داغ می که به شستن نمی رود
از آب تلخ، دامن عصمت نگاه دار

نتوان گرفت دامن دولت به دست زور
دست دعا برای حمایت نگاه دار

دربزم عشق رخصت جولان شکوه نیست
صائب عنان توسن جرأت نگاه دار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۷۱۱

ای دل عنان توسن طاقت نگاه دار
پاس شکوه عشق و محبت نگاه دار

از دست و پا زدن نرود کار عشق پیش
بی دست باش و دامن فرصت نگاه دار

صرف حضور قلب مکن درتلاش رزق
این نقد رابرای عبادت نگاه دار

تا دانه خاک خوردنگردد نمی دمد
یک چند، پا به دامن عزلت نگاه دار

زنهار درلباس شکایت مکن ز فقر
چون آب خضر پرده ظلمت نگاه دار

رنج زیادتی مکش از بهر آب و نان
تا ممکن است عزت قسمت نگاه دار

خواهی که در خزان نشوی بینوا چو سرو
در نوبهار دست سخاوت نگاه دار

عیسی به اوج چرخ به همت رسیده است
با هر دو دست دامن همت نگاه دار

این آبگینه ای است که صیقل پذیر نیست
ناخن ز داغ اهل سلامت نگاه دار

کشتی هزار شمع به دامن فشاندنی
یک شمع را به دست حمایت نگاه دار

زان پیشتر که خار ملامت ز پاکشی
ای گل ز خار دامن صحبت نگاه دار

بی پرده رو به عرصه روز جزا منه
خود را زچشم شور قیامت نگاه دار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 468 از 718:  « پیشین  1  ...  467  468  469  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA