انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 112 از 219:  « پیشین  1  ...  111  112  113  ...  218  219  پسین »

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


زن

 
شماره ۱۱۱۱


رخ گل خوش است و از وی رخت، ای نگار، خوش تر
چه بود؟ گلی که رویت ز دو صد بهار خوش تر

چه روم به باغ و بوستان چو گلی به تو نماند
ز گلی که بی تو بینم به دو دیده خار خوش تر

به یکی سخن که گویی بزید دوباره مرده
که ز آب زندگانی دو لبت دوبار خوش تر

چه خوش است یک کرشمه ز برای مردن من
که اگر زیم به دیدن، یکی از هزار خوش تر

چه کمان کشی دو چشمم به دو تیر چار کردن
که گر آید از تو گردی دو من و چهار، خوش تر

منم و شبی و با دل همه شب حکایت او
که غم دراز گفتن به شبان تار خوش تر

چه روم به خاک، جانم کند این سخن به حسرت
که براین تن زمینی ره آن سوار خوش تر

غم هجر راست ذوقی که به وصف کس نیاید
تو اگر شراب خواری، ز میت خمار خوش تر

چو غلام تست خسرو، زید و بمرد، فریاد
تو ازین دو گوی پیشت که کدام کار خوش تر؟
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شماره ۱۱۱۲


سپیده دم که گهربار بر در گلزار
شود به جلوه گل اندر نگار خانه یار

عجب نباشد، اگر از نسیم روح افزای
دم حیات زند نقش خامه بر دیوار

چه عشقهای کهن را که نو کند از سر؟
چو عندلیب برآرد ز شوق ناله زار

گهر فروش شود روی نیکوان ز عرق
گهی که گرم شود آفتاب را بازار

خوش آن کرشمه و نازی که می کند نرگس
چو چشم ساقی رعنا میان خواب و خمار

میان لاله و گل بین صبا ز نغمه مرغ
که رقص می کند از بی خودی بر آتش خار

شده ست صحن گلستان ز ارغوان و سمن
چو آستان شه از روی خسروان دیار
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شماره ۱۱۱۳


آراست همه عرصه آفاق به زیور
در برج شرف آمدن شمس منور

بیرون زده گلهای رخ ساده جوانان
کایند به نظاره شهزاده کشور

بر سبزه گل لعل تو دانی چه چکیده ست؟
بر سینه طاوس مگر خون کبوتر

خونابه چکانید ز چشم تر عشاق
بلبل که کشیده زنوار زهره ز اختر

بر لاله تر کوفت صبا پای بر آتش
با مطرب و با مرغ چمن شد چو نواگر

غنچه ست دهن گرد گرفته ز پی آنک
بوسد کف پاهای نگاران سمن بر

آن طرفه بهاری که زمین پر گل و زر شد
زان ره که در آمد علم خان مظفر

شهزاده خضر خان که به تایید الهی
خضری ست پدید آمده از صلب سکندر

نبود عجب، ار محو کند حکم فنا را
آثار چنین عمر که خضری ست مصور

مدح تو ز خسرو به فلک رفت و عطارد
بر تخته خورشید نگر می کند از بر
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شماره ۱۱۱۴


ای سرم را به خاک پات نیاز
عاشقی را ز سر کنم آغاز

جان ز نازت نمی شکیبد و نیست
چاره ای چون برآمده ست نیاز

گفتی، از من نهاد مکن رازت
کسی شنیدی که من نگفتم راز؟

یادم آید ز زلف او، ای دل
بازگویی به ما شب است دراز

گوشه می گیرم از کمان تو، لیک
می زند غمزه تو تیرم باز

یک دم، ای بخت، باز روشن کن
چشم محمود را به پای ایاز

خسرو، آواز خوب دارد دوست
کیست کاو نیست عاشق آواز؟
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شماره ۱۱۱۵


فزون شد عشق جانان روز تا روز
کجا زین پس شب ما و کجا روز

ز بیهوشی ندانم روز و شب را
شبم گویی یکی گشته ست با روز

دل است این، هیچ پیدا نیست، با خون
شب است این، هیچ پیدا نیست، یا روز؟

چه خفتی؟ خیز، ای مرغ سحر خیز
ترا روزی همی باید، مرا روز

مگو، جانا، که روزی بر تو آیم
ندارد چون شب اندوه ما روز

تو خوش خفته به خواب ناز تا صبح
مرا بیدار باید بود تا روز

چه عیش است این که خسرو را به هجرت
شود هر شب به زاری و دعا روز
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شماره ۱۱۱۶


ز من چو دل ربودی رفت جان نیز
که در دل داشت شوقت این و آن نیز

ز یاقوت لبت ما را طمعهاست
کز او زنده ست جان و هم روان نیز

رقیبت را مده دشنام ازان لب
که دل را سخت می آید، روان نیز

سر پا بوس تو تنها نه دل راست
که مشتاق است جان ناتوان نیز

دلی بودم، شد آن پابند زلفت
نمی یابم ازو نام و نشان نیز

تعالی الله چه تنگ است آن دهانت؟
که فکر آنجا نمی گنجد، گمان نیز

غمت، خسرو چه گوید آشکارا
که نتوان گفت راز تو نهان نیز
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شماره ۱۱۱۷


گشادی چشم خواب آلود را باز
در فتنه به عالم کرده ای باز

به دور ماه رویت زلف شبرو
پریشان کاری اکنون کرد آغاز

خط سبزت، اگر نه خضر وقت است
چرا شد با لب جان بخش دمساز؟

به بستان گر روی، در سجده آید
به پیش قامتت سرو سرافراز

ربودی دل ز من، وانگه سپردی
به دست طره دلدوز غماز

چه جای جان که بر دل می زند تیر؟
چو گردد ترک چشمت ناوک انداز

اگر ندهی به عمری کام خسرو
روا باشد، به غیر او مپرداز
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شماره ۱۱۱۸


بر جان من شکسته دل باز
کردی تو شراب خوردن آغاز

جانا، مخور این قدح که مستی
لب را بزن و به من بده باز

شد نوبت شربت پسینم
جرعه به پیاله من انداز

ما را غم تو ز خلق ببرید
در صحبت دوستان دمساز

پرسی که چگونه ای، چه گویم؟
کز مرده برون نیاید آواز

گویند مرا، برو از ین کوی
دل گم کردم، کجا روم باز؟

خوش نیست سرود خسروان را
مطرب مست است و چنگ ناساز
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شماره ۱۱۱۹


مبتلا شد چون دل مسکین به زلف یار باز
جان سلامت کی توان بردن ازان طرار باز؟

دل به ابروی بتان دارد چو اقرار درست
می کند از مومنی تصدیق آن اقرار باز

سرو بستان در چمن چون دید رفتار ترا
از خجالت خشک بر جا ماند از رفتار باز

هیچ غمخواری ندارم در غم عشق تو من
هم مگر لطف تو گردد بنده را غمخوار باز

چاره بیچارگان چون در لب شیرین تست
دامنت خواهم گرفت، ای صنم، ناچار باز

چند گه پر کار چرخ ار کرد از هم مان جدا
عاقبت با هم رسانید آن سر پرگار باز

بر جمالت دل نه اکنون عاشق است، ای جان من
مهر تو در سینه دارم مدمت بسیار باز

گر هوای وصل آن مه داری، ای خسرو، به جان
چشم غیرت را بدوز از دیدن اغیار باز
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شماره ۱۱۲۰


در فراقش رود خون از دیده می بارم هنوز
وان زدلگرمی نگوید ترک آزارم هنوز

سالها تا گلبن مقصود در می پرورم
ز آب چشمم بر نمی آید گل از خارم هنوز

گر چه بر باد هوس شد خرمن امید من
تخم مهرش در میان جان همی کارم هنوز

گر چه پر داغ است جان من ز هجر آن نگار
داغ مهرش بر جیبن دوستی دارم هنوز

دلبر از کوی محبت پا اگر بیرون نهاد
من به دست ناامیدی سرنمی خارم هنوز

زاری و افغان من بی او گذشت از نه فلک
وان نگار آگه نگشت از ناله زارم هنوز

گر چه جان خسرو از مهر رخش از دست رفت
تخم عشقش در زمین دل همی کارم هنوز
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 112 از 219:  « پیشین  1  ...  111  112  113  ...  218  219  پسین » 
شعر و ادبیات

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA