انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 497 از 718:  « پیشین  1  ...  496  497  498  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۰۰۶

نشد زسیلی خط چشم مست،هشیارش
دگر که می کند از خواب ناز بیدارش

چگونه عاشق ازان روی چشم بردارد؟
که آب،رو به قفا می رود ز گلزارش

ز جان و دل شود از جمله پرستاران
فتاد دیده هر کس به چشم بیمارش

میان نازک او همچون به خود پیچد
اگر ز رشته جانها کنند زنارش

فتاده است سخنهاش آنقدر دلچسب
که می رسد به دل از گوش پیش، گفتارش

به چشم پاک نیاید مرا پریرویی
که شسته از عرق شرم نیست رخسارش

به سیم قلب خریده است ماه کنعان را
دهد به قیمت اگر نقد جان خریدارش

ز رفتنش نروم چون ز جای خود صائب
که سیل خار و خس طاقت است رفتارش
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۰۰۷

چنین که گم شده در زلف پای تا به سرش
به پیچ و تاب توان یافتن مگر کمرش

به دور چهره او آتشین عذاری نیست
که همچو لاله گره نیست آه در جگرش

ز سایه مژه پایش شود نگارآلود
اگر به دیده روشندلان فتد گذرش

بنفشه رنگ شود یاسمین اندامش
اگر نسیم صبا تنگ آورد به برش

ز دل اگر چه ترازو شد از سبکدستی
نیافت چاشنی خون زبان نیشترش

اگر زنند رگش با خبر نمی گردد
کسی که گردش چشم تو کرد بیخبرش

چنین که تنگ به عاشق گرفته، هیهات است
که مور خط نکند تنگ کار بر شکرش

ز نوک آن مژه امروز می چکد آتش
مگر به آبله دل رسیده نیشترش ؟

مرا به شام فراقی فتاده کار که هست
ز آفتاب قیامت ستاره سحرش

غم ازشکستن کشتی مخور به قلزم عشق
که هست شهپر توفیق موجه خطرش

چه لاف قوت پرواز می زند عنقا؟
ز نقش ساده نگردیده است بال و پرش

حریف گریه خونین نمی شود صائب
نزاکت که شکسته است شیشه در جگرش ؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۰۰۸

که می رهد زخم طره گرهگیرش؟
که چشم بررخ یوسف گشوده زنجیرش

هزار زخم نمایان ز غمزه ای دارم
که برنیامده ازخانه کمان تیرش

هنوز شیوه چین جبین نمی داند
هنوز نو خط جوهر نگشته شمشیرش

به خوان حسن تو یعقوب اگر شود مهمان
کنی ز نعمت دیدار،چشم و دل سیرش

به گرد تربت مجنون که می تواند گشت؟
هنوز شمع مزارست دیده شیرش





·-☆·-·-☆·-·-☆·-·-☆·-·-☆·-·-☆·-



غزل شماره ۵۰۰۹

مگر ز موج شراب است رشته سازش؟
که می دود به رگ و پی چو روح آوازش

کباب مطرب رنگین نوای عشق شوم
که ساخت گوشه نشین عندلیب راسازش

چو شیشه هرکه به آوازه می کند احسان
گران به گوش خورد بانگ مغز پردازش

کریم اوست که صد جام اگر دهد چون خم
چنان دهد که نگردد بلند آوازش

سر جدال به صیاد پیشه ای دارم
که سنگ، سینه کبک است پیش شهبازش

زخون کبک، بدخشان شده است سینه کوه
هنوز تشنه خون است چنگل بازش

کلاه گوشه به خورشید و ماه می شکند
کسی که خامه صائب کند سرافرازش
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۰۱۰

نمانده زنده کس از دست و تیغ چالاکش
هنوز می پرد از شوق،چشم فتراکش

علم به خون مسیحا و خضر چرب کند
چو از نیام کشد تیغ، حسن بیباکش

رخی که هر دو جهان در فروغ اومحوست
نظر چگونه کندبی نقاب ادراکش ؟

به خاک هر که نهال تو سایه اندازد
زبان شکر برآید چو سبزه از خاکش

ازان شراب مرا شیر گیر کن ساقی
که همچو پنجه شیرست پنجه تاکش

درین بساط هرآن کس نفس به صدق کشد
چو صبح،مهر شود طالع از دل چاکش

کسی که پاک نسازد دهن ز غیبت خلق
همان کلید در دوزخ است مسواکش

اگر چه خون جهان ریخت غمزه اش صائب
هنوز رغبت خون می چکد ز فتراکش
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۰۱۱

توانگری که نباشد به خبر اقبالش
نصیب مردم بیگانه می شود مالش

گذشت خواجه و چون عنکبوت مرده هنوز
مگس شکار کند رشته های آمالش

ازان به نان جو وآب شور ساخته ام
که نیست چشم و دل هیچ کس به دنبالش

تذرو باغچه قدس وحشتی دارد
که نقش ،چنگل بازست برپروبالش

ز چرخ سفله تمنای آبروی مدار
که نم برون ندهد چشمه های غربالش




·-☆·-·-☆·-·-☆·-·-☆·-·-☆·-·-☆·-




غزل شماره ۵۰۱۲

کسی که دیدن روی تو کرد حیرانش
به دیده آب نگردد ز مهر تابانش

گل عذار ترا حاجت نگهبان نیست
که هست ازعرق شرم خود نگهبانش

کند ز لطف بدن کار اخگر سوزان
فتد اگر گل بی خار در گریبانش

اگر چه مایده حسن را نهایت نیست
ز پاره دل خویش است رزق مهمانش

گل صباح،دربسته آیدش به نظر
فتاد دیده هرکس به روی خندانش

مرا ز پسته دهانی است چشم دلسوزی
که شور حشر بود گرده نمکدانش

به هیچ قطره باران به چشم کم منگر
که هست مخزن گوهر زسینه چاکانش

ز لقمه حرص گدا کم نمی شود صائب
لب سؤال دگر می شود لب نانش

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۰۱۳

مدار چشم مروت ز خضرو احسانش
که سربه مهر حباب است آب حیوانش

به آب می برد و تشنه باز می آرد
هزار تشنه جگر راچه زنخدانش

بنای عمر مسیح و خضر به آب رسید
هنوز تشنه خون است تیغ مژگانش

زگرد خوان فلک دست حرص کوته دار
که سنگ ریزه منت سرشته بانانش

گشاده روی بود در حریم دیده مور
دلی که وسعت مشرب بود بیابانش




·-☆·-·-☆·-·-☆·-·-☆·-·-☆·-·-☆·-




غزل شماره ۵۰۱۴

دلی که خانه زنبور شد ز پیکانش
شفای خسته دلان است شیره جانش

به خون خود نکند کشته اش دهن شیرین
ز بس که تشنه خون است تیغ مژگانش

بغیر عشق کدامین محیط خونخوارست
که دست، پنجه مرجان شود زدامانش ؟

امید گوهر سیراب ازین محیط مدار
که غیر چین جبین نیست مد احسانش

نفس گداختگانند موجهای سراب
که شسته اند زجان دست دربیابانش

بساز با جگر تشنه همچو اسکندر
نظر سیاه مگردان به آب حیوانش

به سرمه دل شب چشم خویش روشن دار
که تیغ سینه شکافی است صبح خندانش

ز میر قافله عشق، رحم مدار
که پر ز یوسف مصری است چاه نسیانش

زخوان چرخ فرومایه دست کوته دار
که قدر خود شکند هرکه بشکند نانش

به صدق هرکه برآورد دم ز دل صائب
چو صبح ،مشرق خورشید شدگریبانش
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۰۱۵

چنان ز دل گذرد صاف تیر مژگانش
که گردسرمه نریزد ز طرف دامانش

به نشتر مژه خون می گشایداز رگ سنگ
ز بس که تشنه خون است چشم فنانش

نهفته است درین رشته عقد گوهرها
مشو به چین جبین ناامید ازاحسانش

دگر به رشته تدبیر برنمی آید
نگاه هرکه فتد بر چه زنخدانش

چو شانه هر دل چاکی کف نیاز شده است
فتد به دست که تا زلف عنبرافشانش

سرش زگوی سبکتر ز تن جدا گردد
فتاد دیده هر کس به دست و چوگانش

به آب تیغ کند سبز، خط مشکین را
زبس که تشنه خضرست آب حیوانش

به زور چهره خود را شکفته می دارم
چو پسته ای که کند زخم سنگ خندانش

چهار فصل بهارست عندلیبی را
که زیر بال و پر خود بودگلستانش

به راه عشق قدم راشمرده نه صائب
که هست از آبله پادیده ور بیابانش

جواب آن غزل حافظ است این صائب
که جان زنده دلان سوخت دربیابانش
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۰۱۶

کراست تاب شکر خنده های پنهانش ؟
که شور حشر بود گرده نمکدانش

ز خون صید حرم کعبه داغ لاله شده است
هنوز تشنه خون است تیغ مژگانش

ازین صید جهان به جهان دگر رساند مرا
خوشا سری که دود پیش پیش چوگانش

به حلقه سر زلف تو چشم بد مرساد!
که آفتاب بود روزن شبستانش

به پاکدامنی از قید عشق نتوان رست
که چشم بررخ یوسف گشوده زندانش

چه عارض است که درآفتاب زرد خزان
بهار می چکد از خط همچو ریحانش

به داغ العطشم سوخته است سنگدلی
که نیست ریگ روان تشنه در بیابانش

ز جبهه عرق شرم می توان دانست
که سر به مهر حباب است آب حیوانش

کدام نامه صائب نگشت طی چون صبح
که آفتاب نگردید مهر عنوانش
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۰۱۷

رسیده است به جایی لطافت بدنش
که ازنسیم شود داغدار یاسمنش

اگر ز نکهت گل پیرهن کند در بر
شگفت نیست که نیلوفری شود سمنش

سخن چو بال و پر طوطیان شود سرسبز
زآبداری لعل لب شکرشکنش

شکوه حسن ازین بیشتر نمی باشد
که از سپند نخیزد صدا درانجمنش

زاشک شمع توان نقل در گریبان ریخت
به محفلی که بخندد لب شکرشکنش

به این فروغ ندارد یمن عقیقی یاد
سهیل برگ خزان دیده ای است از چمنش

حلاوت لب ازین بیشتر نمی باشد
که همچو نامه سربسته است هر سخنش

عبیر پیرهن چشم می کند یوسف
اگر به مصر بردباد بوی پیرهنش

چه لذتی است شنیدن نوای جان پرور
ز مطربی که توان بوسه داد بردهنش

ز دام موج، نجات حباب ممکن نیست
چگونه دل بدر آید ز زلف پرشکنش

نشد گشایشی ازراه گفتگو صائب
مگر به خال توان یافت نقطه دهنش
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۰۱۸

جدا نمی شود از پیش لعل میگونش
چه بوسه گاه شناس است خال موزونش !

سرش به دولت دنیا فرو نمی آید
به هر که سایه کند طره همایونش

شب امید من آن روز صبح عید شود
که سر زند بنا گوش، خط شبگونش

درین ریاض ترا چشم موشکافی نیست
وگرنه طره لیلی است بید مجنونش

منم که روی زچین جبین نمی تابم
و گرنه رهزن خضرست نعل وارونش

مرا به وادیی افکنده است شور جنون
که ناز سرو کند گردباد هامونش

سیه دلی که به دامان اوست چشم مرا
چو داغ لاله گرفته است درمیان خونش

به دام شاهسواری فتاده ام صائب
که لاله لاله چکد خون ز نعل گلگونش
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 497 از 718:  « پیشین  1  ...  496  497  498  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA