انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 552 از 718:  « پیشین  1  ...  551  552  553  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۵۸۱

بیا در جلوه ای سرو روان تا جان برافشانم
بیفشان زلف کافر کیش تا ایمان برافشانم

مرو ای آفتاب گرمرو چندان ز بالینم
که جان چون صبح صادق با لب خندان برافشانم

نفس در سینه صبح قیامت بی صفا گردد
اگر از دل غبار کلفت دوران برافشانم

تو صبح عالم افروزی و من شمع سحرگاهم
گریبان باز کن تا بی تأمل جان برافشانم

به خون زخم می جوشم، به روی داغ می غلطم
نه بیدردم که در بستر گل و ریحان برافشانم

چو بر می گردد از آب روان نیکی، همان بهتر
که در سرچشمه شمشیر نقد جان برافشانم

به دست افشاندنی بی برگ می گردد نهال من
ندارم حاصلی چون بید تا دامان برافشانم

غبار دل چو سیل افزود از سیر مقاماتم
مگر گردره از خود در دل عمان برافشانم

شود خار سر دیوارها چون پنجه مرجان
به روی خاک اگر سرپنجه مژگان برافشانم

چون نقش پا به جا ننشسته گردون کرد پامالم
مرا فرصت نداد از گردره دامان برافشانم

من آن دیوانه ام کز شور من عالم به وجد آید
سر زنجیر اگر در گوشه زندان برافشانم

فغان کاین طارم نیلوفری چون غنچه سوسن
ندارد آنقدر میدان که من دامان برافشانم

ز بس کز دل غبار آلود می آید حدیث من
دو عالم گم شود در گرد اگر دیوان برافشانم

ز شغل بی شمار درد و داغ عاشقی صائب
ندارم آنقدر فرصت که دست از جان برافشانم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۵۸۲

ز پستی بر فلک از پاکی گوهر شود شبنم
ز چشم پاک با خورشید هم بستر شود شبنم

به از همصحبت شایسته اکسیری نمی باشد
ز قرب لاله از یاقوت رنگین تر شود شبنم

به چشم پاک آسان است تسخیر نکورویان
یکی با آفتاب از دیده انور شود شبنم

به عشق پاک کردم صرف عمر خود، ندانستم
که ازتر دامنی با غنچه هم بستر شود شبنم

به روشن طلعتان پیوند اگر معراج می خواهی
که از خورشید روشندل بلند اختر شود شبنم

ز آب چشم من گفتم شود بیدار، ازین غافل
که خواب ناز گل را پرده دیگر شود شبنم

ز چشم پاک عشرتهای رنگین می توان کردن
که گل را تکمه پیراهن احمر شود شبنم

در آتش می گذارد حسن نعل پاک چشمان را
که از خورشید چون سیماب بی لنگر شود شبنم

در آن گلشن که از می چهره را چون گل برافروزی
به روی آتشین لاله خاکستر شود شبنم

به چشم عندلیب از جمله تردامنان باشد
اگر در پاک چشمی قطره کوثر شود شبنم

مدار ای پاک گوهر دست سعی از دامن پاکان
که از آمیزش گلها پری پیکر شود شبنم

ندارد آبرو گل پیش رخسار عرقناکش
اگر از شوخ چشمی مهر آن محضر شود شبنم

نباشد راه در گلزار او هر شوخ چشمی را
مگر با دیده تر حلقه آن در شود شبنم

تن آسانی دل بیدار را غافل نمی سازد
کجا در خواب ناز از نرمی بستر شود شبنم

ز خورشید قیامت آب در چشمش نمی گردد
اگر آیینه دار آن رخ انور شود شبنم

مده از دست صائب دامن مژگان خونین را
که در گلزارها محرم ز چشم تر شود شبنم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۵۸۳

قضا روزی که کرد از چار عنصر خشت بالینم
غبارآلود شد آیینه چشم جهانبینم

ز غفلت در بهشت بیخودی بودم، ندانستم
که دارد تلخی تعبیر در پی خواب شیرینم

زمین پست فطرت کیست تا نخجیر من گردد
که گردون سینه کبک است پیش چنگ شاهینم

ز سوز عشق هر مو برتنم شمع می سوزد
نه مجنونم که چشم شیر باشد شمع بالینم

مرا تهدید فردا می دهد واعظ، نمی داند
که من امروز در دوزخ ز چشم عاقبت بینم

نظر واکرده ام در وحشت آباد پریشانی
بنات النعش آید در نظر چون عقد پروینم

به کردار بد و افعال زشت من مبین صائب
همینم بس که از مدحتگران آل یاسینم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۵۸۴

گر آن خورشید رو را همسفر خویشتن بینم
ز زلف شام غربت چهره صبح وطن بینم

ز بس چین جبین باغبان ترسانده چشمم را
نمی خواهم که از چاک قفس سوی چمن بینم

دلم از خار خار رشک، خار پیرهن گردد
ترا با برگ گل گر در ته یک پیرهن بینم

زهر یک قطره اشکم که دارد تکیه بر مژگان
زپا افتاده گلگونی به دوش کوهکن بینم

ز رنگ حرف، بوی غنچه راز نهان یابم
پریشان خاطری را از سر زلف سخن بینم

ز غیرت بندبندم همچو برگ بید می لرزد
نسیمی چون غبارآلود در صحن چمن بینم

خوش آن روزی که صائب از نهالش کام برگیرم
ترنج نیک بختی در کف از سیب ذقن بینم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۵۸۵

فروغ مهر در پیشانی دیوار می بینم
صفای طلعت آیینه از زنگار می بینم

اگر در چاه، اگر در گوشه زندان بود یوسف
ز چشم دوربین من بر سر بازار می بینم

نمی گردد حجاب بینش من پرده ظاهر
که در سر هر چه هر کس دارد از دستار می بینم

فریب دانه نتواند مرا در دام آوردن
که از آغاز هر کار آخر آن کار می بینم

سرانجام دل سرگشته حیرانم چه خواهد شد
که من این نقطه را بسیار بی پرگار می بینم

تو کز اسرار وحدت غافلی اوراق برهم زدن
که من هر غنچه را گنجینه اسرار می بینم

ز چشم اهل غفلت موبمو خواب پریشان را
دل شبها به نور دیده بیدار می بینم

ز لوح دیده صائب شسته ام تا گرد خودبینی
به هر جانب که رو می آورم دیدار می بینم

کدامین شاخ گل صائب هوای گلستان دارد؟
که گل را در کمین رخنه دیوار می بینم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۵۸۶

تمتع با کمال قرب از آن رعنا نمی بینم
که زیر پا نبیند یار و من بالا نمی بینم

مگر از دور گرد محمل لیلی نمایان شد؟
که از مجنون اثر در دامن صحرا نمی بینم

کمینگاه نگاه حسرت آلودی است هر مویم
اگر در چهره محجوب او رسوا نمی بینم

فرامش وعده من گر نه مکری در نظر دارد
چرا امروز ذوق از وعده فردا نمی بینم؟

به راهم خار ریزد خصم کوته بین، نمی داند
که من چون شعله بیباک پیش پا نمی بینم

چه حاصل زین که چون پرگار پای آهنین دارم؟
چو من راه نجات از گردنش بیجا نمی بینم

به درد و داغ غربت زان نهادم دل که چون گوهر
گشاد این گره از ناخن دریا نمی بینم

من و دامان شب، کامروز در آفاق دامانی
که داد من دهد، جز دامن شبها نمی بینم

نگاه عجز تیغ بد گهر را تیزتر سازد
فلک گر تیغ بارد بر سرم بالا نمی بینم

ربوده است آنچنان فکر و خیال او مرا صائب
که پیش پا به چندین دیده بینا نمی بینم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۵۸۷

ز ناکامی گل از همصحبتان یار می چینم
گلی کز یار باید چیدن از اغیار می چینم

گل از نظاره آن آتشین رخسار می چینم
زبخت سبز از آتش گل بی خار می چینم

گلی کز حسن روزافزون آن دلدار می چینم
به جای خویشتن باشد اگر صد بار می چینم

ادب پرورده عشقم ندارد دست گستاخی
به چشم پاک، گل از عارض دلدار می چینم

ز رنگ آمیزی شرم و حیا در هر نگاهی من
هزاران رنگ گل زان آتشین رخسار می چینم

ز یک گل گر چه ممکن نیست چندین گل چیدن
من از روی حجاب آلود آن دلدار می چینم

گر از سنگین دلی بر روی من در باغبان بندد
ز چشم دوربین گل از در و دیوار می چینم

مروت نیست رو گرداندن از چشم من حیران
که من درد و بلا زان نرگس بیمار می چینم

ز ناشایستگی در آستینم می شود پنهان
گل خورشید اگر از بهر آن دستار می چینم

گلی کز بوستان چون بلبلان زین پیش می چیدم
زیکرنگی کنون از غنچه منقار می چینم

به کام خضر آب زندگی را تلخ می سازد
گل زخمی که من زان تیغ بی زنهار می چینم

ز خارستان دنیا نیست بر خاطر مرا زخمی
که از باریک بینی گل ز نیش خار می چینم

همان ریزند خار از ناسپاسیها به چشم من
به مژگان گر چه از راه عزیزان خار می چینم

چنان ترسیده است از عقده دلبستگی چشمم
که بیش از خار، دامن از گل بی خار می چینم

به نعل واژگون نتوان مرا گمراه گرداندن
گل تسبیح من از حلقه ز نار می چینم

از آن سالم بود چون گردباد از سنگ پای من
که با این سرکشی از راه مردم خار می چینم

زقرب گل نصیب دیده شبنم نمی گردد
گلی کز دور من از رخنه دیوار می چینم

سحر گل می کند چون آفتاب از جبهه ای صائب
دل شب هر گلی کز عالم انوار می چینم

که دارد حسن عالمگیر دلدار مرا صائب؟
به هر جانب که رو آرم گل از دیدار می چینم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۵۸۸

ز تیغش خونبهای دل به صد امید می خواهم
چه گستاخم که خون شبنم از خورشید می خواهم

به صد لب چون نخندد بخت بر امید نایابم؟
نبات از سرو می جویم، ثمر از بید می خواهم

چو شبنم صاف از قید تعلق کرده ام خود را
همین روی دلی از پرتو خورشید می خواهم

به من تکلیف آب زندگی کردن، بود کشتن
ترا ای خضر در قید جهان جاوید می خواهم

سرو برگ شکفتن نیست همچون غنچه ام صائب
دلی از واشدن پیکان صفت نومید می خواهم







غزل شماره ۵۵۸۹

نه رنگ و بو درین گلشن، نه برگ و بار می خواهم
سرآزاده ای چون سرو ازین گلزار می خواهم

به سیم قلب یوسف را نمی گیرند از اخوان
من انصاف از خریداران درین بازار می خواهم

به قدر سنگ گلبانگ نشاط از شیشه می خیزد
دل دیوانه را در کوچه و بازار می خواهم

ز چشم بد به عریانی دلم چون بید می لرزد
نه از تن پروریها جبه و دستار می خواهم

نمی سازم به سنگ کم سبک میزان همت را
مراد هر دو عالم را ازو یکبار می خواهم

به آب تلخ دریا لب نسازدتر غرور من
من آن ابرم که آب از گوهر شهوار می خواهم

سرخاری چو مژگان نیست بیجا باغ عالم را
چو شبنم چشم حیرانی درین گلزار می خواهم

نمی گیرد به خود شیرازه اوراق وجود من
عبث گه رشته تسبیح و گه زنار می خواهم

مگر کار مرا هم صورتی پیدا شود صائب
دمی از تیشه فرهاد شیرین کار می خواهم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۵۹۰

دل پر خون از آن زلف شکار انداز می خواهم
چه گستاخم که خون کبک از شهباز می خواهم

چو شبنم شسته ام دست امید از دامن گلشن
ز خورشید بلند اختر پر پرواز می خواهم

ز گردون بد اختر کام جویم، ساده لوحی بین
که من خط نجات از سینه ء شهباز می خواهم

دماغی از چراغ تنگدستان تیره تر دارم
میی خونگرم تر از شعله ء آواز می خواهم

چو زلف چنگ چون در دامن مطرب نیاویزم؟
کمند عشرت رم کرده را از ساز می خواهم

ندارد قوت برخاستن از جا سپند من
ز روی گرم آتش شهپر پرواز می خواهم

در آن مجلس که نبود روی گرمی، پای نگذارم
سپندم، از حریر شعله پای انداز می خواهم

ز زلفش سازگاری چشم دارم صائب از خامی
ثمر از شاخسار چنگل شهباز می خواهم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۵۹۱

نوای عندلیبان را زهم نگسسته می خواهم
چو موج این نغمه سیراب را پیوسته می خواهم

می خامم، کمال من بود در جوش تنهایی
ازین میخانه چون، هم خانه ای در بسته می خواهم

زتنهایی گره در رشته پرواز می افتد
سبک پروازی از قید علایق جسته می خواهم

کمند عشق دنبال سر آزاده می گردد
ز فکر هر دو عالم خاطر وارسته می خواهم

زمین نرم رعنا می کند نازک نهالان را
سخنهای بلند از مردم آهسته می خواهم

ندارم حسرت تخت سلیمان و سریر جم
به دامان تو گرد خویش را بنشسته می خواهم

به دیدن نیستم قانع چو طفل اشک از گلشن
ز اوراق دل و لخت جگر گلدسته می خواهم

نسازم تلخ عیش خود به خواهشهای گوناگون
دهن گر وا کنم وصل شکر چون پسته می خواهم

مکن منعم اگر بر آتش سوزان زنم خود را
سپند شوخ چشمم، معنی برجسته می خواهم

اگر از گریه فارغ نیستم شمع معذورم
به دریا جویبار خویش را پیوسته می خواهم

ز گفتار ملایم وحشت من می شود ساکن
همیشه تندرستی از نسیم خسته می خواهم

شکست خاطر احباب صائب نیست کار من
که قلب دشمن خونخوار را نشکسته می خواهم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 552 از 718:  « پیشین  1  ...  551  552  553  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA