ارسالها: 12930
#551
Posted: 11 Mar 2015 00:12
سرنوشت دلخراش ۴ معلم در تصادف مرگبار در جاده میانه - میاندوآب
نیروهای امدادی با وجود تلاشهایشان نتوانستند جان خانم معلمها را نجات دهند و همه آنان به کام مرگ فرو رفتند.
چهار معلم زن که سوار بر سرویس شخصیشان از مدرسه در حال بازگشت به خانهشان بودند در تصادف جادهای به کام مرگ فرو رفتند. در این سانحه هولناک که در جاده میانه - میاندوآب رخ داد شش زن و مرد کشته شدند.
وقتی مدارس دخترانه و پسرانه در روستای چاراویماق میانه تعطیل شد معلمان زن که همیشه با سرویس شخصی خود دل به جاده میزدند تا به خانههایشان بازگردند در میان خندههای دانشآموزان سوار خودرو شدند غافل از اینکه سرنوشتی شوم خواهند داشت.
ساعت 3/5بعدازظهر یکشنبه 17 اسفندماه سال جاری بود که سرویس معلمان زن در انحراف به چپ یک نیسان دچار سانحه دلخراشی شد و صحنهای باورنکردنی را در جاده میانه – میاندوآب به تصویر کشید.با مخابره این تصادف خونین به پلیس 110، اورژانس جادهای و تیمهای پزشکی امدادی برای نجات جان حادثهدیدگان وارد عمل شدند و پیکرهای خونین 6 زن و مرد را از میان آهن پارههای خودرو بیرون کشیدند.
نیروهای امدادی با وجود تلاشهایشان نتوانستند جان خانم معلمها را نجات دهند و همه آنان به همراه دو راننده خودرو ها به کام مرگ فرو رفتند.بررسیها نشان داد فاطمه فروتن 38 ساله که شش سال در مدرسه قرانی عمو اوغلی سوفا مشغول تدریس به دانشآموزان مقطع ابتدایی روستای چار اویماق بود یکی از کشتهها است.
دومین قربانی رعنا مرسلوی 30 ساله معلم نوعروسی بود که نزدیک 5 سال پیش در همان مدرسه ابتدایی تدریس میکرد.سومین قربانی معصومه رستمی 37 ساله مادر دختری 13 ساله بود که در همین مدرسه شش سال سابقه معلمی داشته است و آخرین قربانی، خدیجه داوودی 34 ساله بود که 9 سال در مدرسه فجر قله حسینآباد مشغول تدریس به دانشآموزان اول دبیرستانی بود و در خانه نیز مادری مهربان بود.با مخابره این حادثه دلخراش، آموزش و پرورش تبریز و همه مسئولان در شوک غم از دست دادن معلمان فرو رفتند.کارشناسان پلیس برای علتیابی این تصادف خونین به بررسی صحنه حادثه پرداختند.بنابر این گزارش، مرگ این 4 خانم معلم غم و اندوه بسیاری را در پی داشت و مراسم تشییع جنازه آنان 18 اسفندماه سال جاری در میان جمعیت انبوه و گریان برگزار شد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#552
Posted: 11 Mar 2015 00:13
قهر خونین از خانه همسر معتاد
فرهیختگان : قهر زن جوان از خانه شوهر معتادش باعث شد تا پدرزن، پرونده زندگی دامادش که خواهرزاده او هم بود را با شلیک سه گلوله ببندد. این مرد دیروز پای میز محاکمه ایستاد و با حکم قضایی به قصاص محکوم شد. نریمان 55 ساله که شش سابقه کیفری در پرونده زندگیاش دارد دیروز در شعبه 113دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه ایستاد و گفت: «وقتی دیدم دامادم یزدان و برادرهایش که پسران خواهرم هستند مقابل خانهمان آمدهاند و با عربدهکشی میخواهند دخترم را با خود ببرند اسلحه کشیدم و با آنها مقابله کردم.»این مرد وقتی با درخواست خواهرش مبنیبر قصاص روبهرو شد، گفت: «وقتی یزدان خردسال بود و خواهرم و شوهرش به جرم حمل موادمخدر به زندان افتادند من او را بزرگ کردم. سپس دخترم را به عقد او درآوردم. من یزدان را مانند پسرم دوست داشتم و واقعا قصد کشتن او را نداشتم. من فقط برای ترساندن او به سمتش شلیک کردم.»
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#553
Posted: 29 Mar 2015 10:35
هوشیاری کودک ۱۰ ساله، قاتلان پدر و پسر را به دام انداخت
به گزارش ایسنا، سرهنگ آرش مرادی از کارآگاهان پلیس آگاهی جزئیات چگونگی کشف پرونده قتل یک پدر و پسر را با همراهی نوه 10 ساله خانواده تشریح کرده است.
این کارآگاه پلیس آگاهی در متنی که پلیس آگاهی ناجا در اختیار خبرنگار ایسنا، قرار داده، ماجرا را این طور شرح داده است: یکی از روزهای اوایل بهمن سال 86 بود هوا به تازگی تاریک شده بود و سرمای سوزناک زمستان هم فرا رسیده بود. به عنوان رئیس پلیس آگاهی شهرستان بوئین زهرا در اتاق کارم نشسته و مشغول انجام کار بودم که از طریق مرکز پیام شهرستان مطلع شدم که واحد گشت پلیس راه شهرستان حین گشتزنی در یک کیلومتری محور بوئین زهرا، ساوه، جسد دو مرد را داخل صندوق عقب یک دستگاه خودروی ریو سفید رنگ مشاهده کرده است.
بلافاصله به همراه اکیپ برای بررسی صحنه جرم در محل حاضر شدم. به نظر میرسید هردو جسد از ناحیه سر مورد جسم پرتابهای قرار گرفته باشد. خونریزی از اجساد ادامه داشت و با وجود هوای بسیار سرد اجساد هنوز گرم بودند و به همین دلیل به نظر میرسید که آنان به تازگی به قتل رسیدهاند. اقدامات اولیه برای شناسایی هویت مقتولان از طریق بررسی مدارک مکشوفه از جیبهای لباسهای آنان و استعلام مالک خودروی مکشوفه انجام و مشخص شد، مقتولین با یکدیگر نسبت پدر و پسر دارند و خودرو نیز متعلق به آنان است.
از طریق تماس تلفنی به صورت شبانه خانواده مقتولان احضار و پس از حضور در تحقیقات به عمل آمده اظهارداشتند که مقتولان در امر خرید و فروش دستگاههای تراشکاری فعالیت داشتهاند و اخیرا هم قصد خرید یک دستگاه تراشکاری را داشتهاند. نوه 10 ساله مقتول اظهار داشت که سه روز قبل سه نفر مهمان در خانه پدربزرگش در تهران حضور داشته و به اتاقی رفته و در خصوص انجام معاملهای با هم صحبت کردهاند و قراردادی در خانه منعقد کردهاند.
به سرعت کارگروه تخصصی برای کشف موضوع تشکیل شد با توجه به اینکه شهر اشتهارد از توابع استان البرز که در 25 کیلومتری شهرستان بوئین زهرا قرار دارد و کارخانجات متعدد در شهرک صنعتی شهر مشغول فعالیت هستند و با توجه به گرم بودن جسد مقتولان فرضیه وقوع قتلها در شهر اشتهارد و انتقال به حوزه انتظامی شهرستان بوئین زهرا قوت گرفت. به سرعت یک اکیپ به شهر اشتهارد اعزام شد تا تحقیقات لازم در این خصوص در شهرک صنعتی اشتهارد انجام شود.
از طرفی اکیپی دیگر به خانه مقتول در تهران اعزام شدند تا شاید آثار یا بقایای قولنامه تنظیم شده کشف شود. که در مراجعه ماموران به خانه مقتول در بررسی سطل زباله یک برگ کاربن مچاله شده کشف که در بازخوانی توسط کارشناسان مشخصات مقتولان به عنوان خریدار یازده دستگاه تراشکاری ساخت کشور روسیه آمده بود و مشخصات فردی به عنوان فروشنده نیز درج شده بود؛ اما در بررسیهای بعدی مشخص شد مشخصات فروشنده غیر واقعی بوده است.
از طرفی اکیپی که به شهر اشتهارد اعزام شده بود اعلام کردکه در تحقیقات انجام شده مشخص شد که حدود دو ساعت قبل از کشف جسد یک دستگاه خودروی ریوی سفید رنگ به همراه راننده و یک نفر سرنشین به همراه یک دستگاه پراید مشگی رنگ وارد شهرک صنعتی شدهاند و پس از حدود نیم ساعت خودروی پراید مشگی رنگ به همراه خودروی ریو سفید رنگ در حالی که فقط راننده در خودرو حضور داشته از شهرک خارج شدهاند.
با کسب این اطلاعات فرضیه قتل در شهرک صنعتی اشتهارد و اینکه قاتل یا قاتلان به بهانه معامله دستگاههای تراشکاری مقتولان را به داخل شهرک کشانده و سپس به قتل رساندهاند، قوت گرفت. لذا با توجه به اینکه در شهرک صنعتی اشتهارد حدود 1500 واحد صنفی مشغول فعالیت بودند که از این تعداد حدود 200 واحد صنعتی در امر تراشکاری فعال بودند و بررسی کلیه واحدهای موصوف نیاز به صرف زمان زیادی داشت، به سرعت جستجو برای یافتن واحد صنعتی که به امر تراشکاری فعالیت داشته و از طرفی در آن واحد حداقل 11 دستگاه تراشکاری ساخت کشور روسیه نیز موجود باشد، آغاز شد که از طریق منابع و مخبرین مشخص شد که تنها یک واحد صنعتی در شهرک وجود دارد که دارای دستگاههای تراشکاری ساخت کشور روسیه است و مالک آن در خارج از کشور است.
در جریان تحقیقات مشخص شد که واحد صنعتی مذکور مشغول به کار نیست و تنها فردی به عنوان نگهبان در شرکت حضور دارد. با هماهنگی قضایی از شرکت بازدید و مورد خاصی مشاهده نشد. اما نگهبان شرکت دستگیر و طی انجام بازجوییهای فنی و پلیسی سرانجام اقرار کرد که به اتفاق سه نفر از دوستانش که یکی از آنها را به دروغ مالک شرکت معرفی کرده، به خانه مقتولین رفته و پس از انعقاد قرارداد طی قرار قبلی آنها را برای رویت دستگاههای تراشکاری و انجام معامله به شهرک صنعتی اشتهارد کشاندهاند و سپس در داخل شرکت با شلیک گلوله اسلحه کمری به ناحیه سر، خریداران را به قتل رسانده و مبلغ 35 میلیون تومان چک مسافرتی مقتولان را به سرقت بردهاند و پس از انتقال اجساد به شهرستان بوئین زهرا، با خودروی پراید مشگی رنگ متواری شدهاند.
با راهنمایی متهم دستگیر شده، سایر متهمین نیز در شهرستانهای استان البرز شناسایی و دستگیر شدند و به بزه منتسبه اقرار کردند و کلیه وجوه نقد مسروقه نیز از متهمان کشف و ضبط شد.
سپس توسط متهمان صحنه قتل مورد بازسازی قرار گرفت. با توجه به اینکه محل وقوع قتل شهر اشتهارد بود، پرونده به همراه متهمین با صدور قرار عدم صلاحیت تحویل حوزه قضایی شهرستان اشتهارد شد.
تمامی اقدامات از قبیل فرضیهسازی، سرنخ یابی، شناسایی و دستگیری قاتلان و در نهایت کشف پرونده در فاصله زمانی 48 ساعت پس از وقوع قتلها صورت پذیرفت که نشان از سرعت عمل توام با دقت ماموران داشت. از نکات قابل توجه اینکه در چهرهنگاری ترسیم شده یکی از قاتلین که توسط نوه 10 ساله مقتول صورت پذیرفت که قاتل دستگیر شده با تصویر چهرهنگاری بسیار شباهت داشت (بیشتر از 95 درصد) که این قضیه دقت کودکان در انجام چهرهنگاری و توصیف افراد را تائید میکند.
در مصاحبه از قاتلین، آنچه به دست آمد اینکه آنان به خاطر آرزوهای دور و دراز، علیرغم وضع مالی و درآمد متوسط، با حرص و آز و با انگیزه سرقت وجوه مقتولین، با نقشه قبلی اقدام به ارتکاب قتل کرده بودند از طرفی اعتماد بیجا به افراد ناشناس و بیاحتیاطی در انجام معامله و حمل وجوه نقد به محل قرار را میتوان از جمله سهلانگاریهای مقتولین برشمرد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#554
Posted: 29 Mar 2015 10:38
خودکشی دختر سیزده ساله در مرند
در واپسین روزهای سال 93 خودکشی یک دختر نوجوان شهر مرند را در بهت فرود برد.
به گزارش سایت آناج، دو روز مانده به پایان سال جسد دختر سیزده ساله ای در کمد دیواری منزل در حوالی میدان مادر شهر مرند کشف شد.
این دختر نوجوان که "کتایون-ک" نام داشت "به دلایل نامعلومی خود را در داخل کمد دیواری حلق آویز کرده بود و مراجع انتظامی و قضایی وجود یک چهارپایه و دست نوشته ای در کنار پیکر بی جان این دختر نوجوان را گزارش کرده اند.
سایت آناج با اشاره به اینکه "کتایون در این دست نوشته از خانواده خود به خاطر اقدام به خودکشی عذرخواهی کردهگ، خبر داده که این دختر نوجوان "زمانی این کار انجام داد که والدینش در مسافرت بودند."
این سایت همچنین به وقوع "چند مورد خودکشی" طی ماه پایانی سال ۹۳ در مرند اشاره کرده است.
در تابستان سال 92 نیز بهرام صمدی راد،مدیرکل پزشکی قانونی آذربایجان شرقی، از افزایش 14.6 درصدی خودکشی در این استان خبر داده بود. بهرام صمدی ضمن خودداری از اعلام شمار اقدام به خودکشی یا خودکشی در این استان، تاکید کرده بود که افزایش 14.6 درصدی خودکشی در آذربایجان شرقی "نیازمند بررسی های دقیق تر کارشناسان" است.
یکسال بعد در شهریور سال 93 سعید شبستری خیابانی، معاون سیاسی و امنیتی استاندار آذربایجان شرقی، از "کاهش بیش از 30 درصدی آمار خودکشی در پنج ماهه اول سال 93 نسبت به مدت مشابه سال قبل" در این استان خبر داد و گفت: "در برخی موارد مشاهده می شود که در خصوص یک موضوع واحد، هر سازمانی اقدام به ارائه آمار ضد و نقیض می نماید که باید از انتشار آمار متفاوت در جامعه جلوگیری کرده و آماری که حاکی از واقعیت است، منتشر شود."
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#555
Posted: 29 Mar 2015 10:41
ستایش قاضی دادگاه از حمله پدر با تبر به دخترش
داستان به چند سال پیش بر می گردد. زینب، دختر دانشجو، موکل بنده دختری جوان بود که پدرش وی را به شدت با تبر مجروح کرده بود. او با یکی از همکلاسی های پسر مراوده داشت، روزی به همراه آن پسر در خیابان توسط پلیس دستگیر و بازداشت می شود. با صدور قرار مجرمیت برای هر دو به اتهام رابطه نامشروع، زینب موقتا با قرار کفالت آزاد شده و در خانه توسط پدرش به شدت مجروح می شود. زینب به بیمارستان منتقل و سپس از ترس پدرش به خانه یکی از خویشاوندانش می رود.
وقتی به دفتر من مراجعه کرد، هم خواستار شکایت از پدرش بود و هم خواستار وکالت در پرونده به اصطلاح رابطه نامشروع. زینب بعدها به دلایل مختلف از شکایت علیه پدر صرف نظر کرد. یکی از دلایل این بود که در جلسه رسیدگی به اتهام رابطه نامشروع، وقتی بنده به قاضی اظهار کردم که زینب توسط پدرش مجروح شده، قاضی گفت پدر کار خوبی کرده است. زینب پس از مواجه شدن با این برخورد قاضی از احقاق حقوق خود توسط دستگاه قضایی دلسرد و همچنین به دلیل ترس از اطرافیان از شکایت صرف نظر کرد.
در مورد اتهام رابطه نامشروع نیز قاضی دادگاه خلاف قانون و به دور از صلاحیت خود دختر و پسر را مجبور به ازدواج با یکدیگر می کرد، البته پدر زینب نیز با این تصمیم موافق بود. وقتی که خانواده پسر این تصمیم را نپذیرفتند، قاضی با عصبانیت ختم جلسه را اعلام کرده و چند روز بعد حکم محکومیت زینب به ٦٠ ضربه شلاق به استناد ماده ٦٣٧ قانون مجازات اسلامی را در عین ناباوری دریافت کردم.
گرچه در مرحله تجدیدنظر توانستیم این حکم را به جزای نقدی تبدیل کنیم ولی عواقب تلخ این پرونده به هیچ وجه از زندگی زینب برچیده نشد.
دختر جوانی که صرفا به دلیل قدم زدن و مراوده با همکلاسی مورد علاقه خود توسط نیروی انتظامی دستگیر و سپس توسط خانواده اش مجروح می شود.
قانونی کردن دخالت در خصوصی ترین مسائل افراد و تعارض به حریم خصوصی و هم چنین عدم حمایت از زنان در برابر خشونت های خانوادگی موجب مشکلات اجتماعی و به تبع آن روحی روانی بسیاری برای زنان مورد خشونت واقع شده، می شوند. این زنان در تمامی مراحل زندگی مجبوربه تحمل این مشکلات در سکوت هستند.
با نگاهی دقیق به این پرونده کاملا می توان نتیجه گرفت که زینب قربانی قوانین غیر عادلانه ایران شد. چسباندن مهر رابطه نامشروع به یک دختر جوان آن هم در یک جامعه کوچک سنتی و مجروح شدن وی توسط پدرش و همچنین به مخاطره افتادن وضعیت روحی وی، همگی به دلیل وجود قوانین خشک و ناعادلانه و رویه قضایی نامناسب است است. قوانینی که به جای تامین آرامش و تضمین امنیت برای شهروندان به سمت ترویج خشونت در جامعه و انسداد حقوق اولیه انسان ها گام برداشته است.
این در حالی است که یکی از ابزارهای بسیار مهمی که می تواند نقش بسزایی در برچیدن انواع خشونت ها در جامعه داشته باشد قانون است. تجربه بشری نشان داده با تنظیم قوانین و مقررات ضد خشونت، فرهنگ خشونت پرهیزی نیز در جامعه بستر سازی و تا حدودی نهادینه شده است.
در ایران پس از انقلاب ٥٧، ورود احکام شریعت به حوزه های مختلف، قوانین بیشتر از اینکه در راستای سعادت انسان ها و تامین امنیت و جلوگیری از خشونت پی ریزی شوند، در جهت ترویج خشونت در جامعه حرکت کرده است. پیش بینی ضوابطی که می تواند به راحتی اعمال خشونت را توجیه و مشروع سازد یکی از اقداماتی بود که در عمل جامعه ایران را درگیر انواع خشونت ها کرد.
بر همین اساس، بدون شک افزایش خشونت خانگی یکی از نتایج قانونگذاری غیر علمی پس از انقلاب سال ٥٧ به شمار می آید. از جمله مواردی که می توان به عنوان نمونه بارز نقش قانون در ترویج خشونت خانگی در ایران اشاره کرد، تجویز اعمال خشونت در موارد رابطه های جنسیتی خارج از چهارچوب شریعت است. قابل ذکر است منظور از رابطه جنسیتی در شرع صرفا محدود به ارتباط جنسی نشده بلکه اکثر روابط اجتماعی بین جنس مخالف را در بر می گیرد.
تجویز قتل زن در صورتی که شوهر، وی را همبستر با یک مرد اجنبی ببیند؛ آزاد بودن قتل فردی که قاتل او را مهدور الدم بداند و معافیت مجازات پدر و جد پدری زمانی که فرزند یا نوه خود را به قتل می رساند، نمونه هایی است که قانونگذار ایران در عمل سنگین ترین و قبیح ترین عمل مجرمانه یعنی قتل را ترویج و تجویز می کند.
این بدان معنی است که یک پدر و یا یک جد پدری به راحتی می تواند فرزند خود را به هر بهانه ای به قتل برساند و بدون مجازات و یا با مجازات اندکی آن هم در صورت صلاحدید قاضی آزادانه در جامعه قدم بزند! و یا یک برادر و یا همسر به دلیل اینکه اعتقاد داشته است خواهر یا همسر خود رابطه ای نامشروع داشته، او را کشته و در دادگاه استدلال کند که مقتول مهدورالدم بوده است!
قتل دختری به نام عاطفه در چند روز گذشته به دست پدرش با این بهانه که وی با پسری ارتباط داشته، نمونه ای از صدها مورد قتل های ناموسی است که تقریبا مورد حمایت قانون است.
قتلهایی که در اصطلاح قتلهای ناموسی لقب گرفته اند با توسل به همین قوانین و قواعد غیر عاقلانه، نادیده گرفته شده و حتی ستوده می شوند. گرچه فرهنگ جامعه در مثبت قلمداد کردن اینگونه قتل ها نیز بسیار مهم و تاثیرگذار است لیکن قوانین ایران زمینه و بستر این گونه قتلها را فراهم کرده و با مشروع شمردن قتل های ناموسی به جای پیشگیری و اصلاح جامعه در عمل تبدیل به اصلی ترین عامل این قتل ها شده است. به عبارتی قانون در این موارد خود لباس قاتل را به تن کرده است.
علاوه بر قتل خشونتهای دیگری نیز در جامعه ایران وجود دارد که می توان رد پای قانون را در آنها یافت. قوانین تبعیض آمیز علیه زنان و عدم حمایت لازم قانونی از کودکان در حقوق ایران در عمل موجب شده زنان و کودکان در خانه قربانی خشونت افرادی همچون پدر، برادر و همسر قرار گیرند. قربانیان از طرفی به دلیل اینکه اغلب از طرف نزدیکترین فرد مورد خشونت قرار می گیرند و از طرف دیگر به دلیل عدم حمایت کافی قانونی از پیگیری حقوق خود صرف نظر کرده و در صورت پیگیری قضایی نیز رویه قضایی اغلب حقوق آنان را نادیده می گیرد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#556
Posted: 2 Apr 2015 01:28
انکار قتل کودک ۸ ساله در دادگاه
دو پسر جوان که پس از آزار و اذیت پسر هشت ساله روستایی او را خفه کرده بودند، روز گذشته در جلسه دادگاه منکر قتل و کودک ربایی شدند.
به گزارش جام جم، عصر یازدهم آذر امسال پسر هشت ساله ای به نام حسین برای بازی با دوستانش از خانه شان در یکی از روستاهای زنجان خارج شد و دیگر بازنگشت. خانواده کودک با حضور در پلیس آگاهی این شهر ماجرای گم شدن کودک را گزارش دادند.
در این مرحله کارآگاهان همراه امدادگران هلال احمر و سگ های زنده یاب به تلاش برای یافتن کودک گمشده ادامه دادند، اما نتیجه ای نداشت.
زمانی که تلاش های پلیس برای یافتن این کودک با بن بست روبه رو شده بود، کارآگاهان احتمال دادند حسین کشته شده باشد تا این که جسد حسین در یک اصطبل مخروبه کشف شد.
کارشناسان پزشکی قانونی با بررسی جسد، نظر دادند او بر اثر خفگی به قتل رسیده و پیش از مرگ مورد آزار و اذیت قرار گرفته است.
همزمان با ادامه تحقیقات، ردپای دو پسر جوان به نام های مرتضی و محمد به دست آمد و آنها دستگیر شدند. دو متهم پرونده به ربودن، آزار و اذیت و کشتن این کودک اعتراف کردند و پس از بازسازی صحنه حادثه روانه زندان شدند. روز گذشته متهمان از زندان به شعبه اول دادگاه کیفری استان زنجان منتقل شدند.
سعید حاجی نجفی، وکیل اولیای دم در این باره به جام جم گفت: دیروز این جلسه در وقت فوق العاده در شعبه اول دادگاه کیفری استان زنجان تشکیل شد. ابتدا نماینده دادستان در جایگاه قرار گرفت و با توجه به ادله موجود در پرونده، برای یکی از متهمان به نام مرتضی به اتهام مشارکت در آدم ربایی، آزار و اذیت به عنف پسر هشت ساله و معاونت در قتل وی و دیگر متهم پرونده به نام محمد به اتهام مشارکت در آدم ربایی، آزارو اذیت به عنف پسر هشت ساله و مباشرت در قتل، در خواست مجازات قانونی کرد.
وی ادامه داد: سپس اولیای دم در جایگاه قرار گرفتند و برای متهمان پرونده درخواست اشد مجازات در ملأعام کردند سپس متهمان در جایگاه اظهارات متناقضی را بیان کردند و مدعی شدند بی گناه هستند و در این آدم ربایی منجر به قتل نقشی نداشته اند. متهمان درباره اعترافات قبلی خود مدعی شدند، در مراحل بازجویی های اولیه در دادسرا و پلیس آگاهی به دروغ اعتراف کردند.
با ثبت اظهارات متهمان پرونده و اخذ آخرین دفاع از آنها دو عامل جنایت با تجدید قرار قانونی به زندان بازگشتند. این در حالی است که قاضی خواجه وند، رئیس شعبه اول دادگاه کیفری استان زنجان و چهار قاضی مستشار این شعبه وارد شور شدند تا بزودی حکم پرونده را صادر کنند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#557
Posted: 2 Apr 2015 12:03
مرگی از این دردناکتر سراغ دارید؟!
تابناک: همزمان با تعطیلات نوروزی، در حالی که ایام سوگواری فاطمیه سپری شده و برگزاری مراسم عقد و عروسی شدت گرفته، در حاشیه یک مراسم عروسی در شهرستان مُهر از توابع استان فارس، اتفاقی رقم خورد که هم به غایت تلخ است و هم یادآور کوتاهیهایی است که سالهای سال در عرصه مقابله با قانون شکنیهای آشکار نشان دادهایم.
ماجرا از یک شوخی نسنجیده در مراسم سرتراشان داماد در محله قدمان شهر «اسیر» شروع شد. به این صورت که یکی از اهالی در شوخی با اسلحه ساچمه زنی، به دوست خود شلیک کرد و موجب مجروح شدن وی شد.
البته جراحت آنقدر شدید بود که جوان 25 ساله پیش از رسیدن به بیمارستان، بر اثر شدت جراحت های وارده و خونریزی شدید جان باخت تا بدین ترتیب مراسم عروسی، به عزا تبدیل شده و رسم تیراندازی هوایی در حاشیه عروسی ها (که در این منطقه و در بسیاری شهرهای دیگر کشورمان باب است!)، بار دیگر تلخی های خود را نشان دهد.
حالا عروسی زوج جوان اسیری، یک مقتول دارد و یک قاتل که احتمالا در زمره پشیمان ترین انسان های کره خاکی در حال حاضر است، ولی چه سود، وقتی میدانیم جبرانی وجود ندارد و مرگ، راه بی بازگشت است؟
بگذارید بررسی این پرونده جنایی که تازه چند ساعت از گشوده شدنش میگذرد را کنار بگذاریم و حدس و گمان درباره آینده این ماجرای بسیار تلخ را به آینده موکول کنیم و به جایش به این نکته بیاندیشیم که آیا این رویداد تلخ، یک حادثه نادر بوده یا پیشتر هم تکرار شده؟ اگر یگانه و نادر بوده، چه باید کرد که شاهد تکرارش نباشیم و اگر نادر نبوده، چه فرد/افرادی قصور کردهاند که تکرار دردناکش را شاهدیم؟
برای یافتن پاسخ این سوال مجاب میشویم که سری به آرشیو اخبار جنایی بزنیم و با این رویکرد مرورشان کنیم که دریابیم آیا هیچ حادثه سهوی و مشابه دیگری سراغ داریم که به جنایت ختم شده باشد؟ با این ملاحظه به چنین اخبار تکان دهندهای خواهیم رسید:
مرگ یک دانش آموز در اثر تیراندازی در مراسم تشییع (مهرماه 93)
در مراسم تشییع پیکر یک فرد متوفی در شهر مسجد سلیمان، اجرای یک عادت غلط باعث مرگ یک دختر بچه 11 ساله دانش آموز کلاس پنجم و مجروح شدن تعدادی دیگر شد. ضارب (بخوانید قاتل!) قصد داشت به مانند خیلی های دیگر، تیراندازی هوایی کرده و نشان دهد که برای متوفی عزادار است!
برادر کشی و خودکشی با اسلحه شکاری (اسفندماه 93)
پیکر بی جان و غرق خون مصطفی و مجتبی در حالی در حاشیه راه در نزدیکی دامغان کشف شد که تحقیقات پلیس ثابت کرد برادر کوچکتر پس از قتل برادرش، دست به خودکشی زده است. البته معلوم نشد که آیا اشتباهی سهوی این اتفاق را رقم زده، جنون آنیِ فردی که سلاح داشته موجب این اتفاق خونین شده یا... .
شلیک مرگبار پسر بچه ۵ ساله به خواهرش (دی ماه 93)
این بار کانون حادثه خونین، دزفول بود و شدت دردناکی ماجرا بسیار بیشتر؛ به این صورت که نگهداری غیر اصولی سلاح توسط پدربزرگ خانواده موجب شد که پسر 5 ساله، خواهر هجده ساله اش را به دیار باقی بفرستد. خدا میداند که اوضاع آن خانواده بعد از وقوع این رویداد تلخ چه شده است!
شلیک به پیشانی هنگام آزمایش اسلحه(آذرماه 93)
این بار در حومه شوش، اشتباه سهوی سرنوشت دو تن را تغییر داد. به این صورت که ضارب (بخوانید قاتل) سلاح شکاری را رو به پیشانی دوستش آزمایش کرد و نتیجه، مرگی دردناک و خونین بود.
خودکشیِ قهرمان، پایان دردناک شلیک مرگ آور (آبان ماه 93)
احتمالا این خبر را به یاد بیاورید. خبر خودکشی بابک قهرمانی، کشتی گیر قهرمان کرمانشاهی در زندان. این قهرمان کرمانشاهی در حالی انتظار قصاص را میکشید که در تیرماه سال 91 وقتی برای شنا به حوالی بیستون رفته بود، با فردی که مانع شناکردنش میشد، درگیر شده و در یک آن تعاول روانی خود را از دست داده و با تفنگ شکاری جان وی را گرفته بود. لازم به گفتن نیست که وی تا چه اندازه از این اقدام پشیمان بود، آن را سهوی و ناشی از جنون آنی میخواند.
شلیک اشتباهی به دوست در شکار آهو! (آبان ماه 93)
شلیک اشتباهی شکارچی آهو در اعماق جنگلهای «فریم» کیاسر جان دوستش را گرفت. این حادثه هنگامی رخ داد که قربانی حادثه همراه دو تن از دوستانش برای شکار به جنگلهای اطراف ساری رفته بودند ولی نمیدانستند که در آن تاریکی شب، ممکن است چه اتفاقات شومی نصیب خود کنند. شکارچیای که برای شکار شوکا (نوعی گوزن کوچک ایرانی) کمین کرده بود، به جای شوکا، دوستش را هدف قرار داد که سعی داشت صدای شوکا را تقلید کرده و حیوان را به شکارگاه بکشاند!
شوخی مرگبار در پیک نیک دوستانه!(آبان ماه 93)
در کوههای اطراف شهر ممسنی، از پنج تنی که برای تفریح و شکار گرد هم آمده بودند، یکی جان باخت، یکی قاتل شد و سه تن دیگر تلخ ترین خاطره را در ذهن خود ثبت کردند. این اتفاق از شوخی آغاز شد و مضروب به رغم رسیدن به بیمارستان، یارای مقاومت در برابر مرگ را نیافت.
از این دست حوادث اینقدر میتوان یافت که شاید باورتان نشود چراکه همگی در محدوده جغرافیایی سرزمینی رخ میدهند که در آن خرید و فروش، نگهداری و حمل سلاح تابع قوانینی بسیار سخت گیرانهاست، مجازات خاطیان در قانون، شدید پیش بینی شده، شکارگاه قانونیِ چندانی وجود ندارد و قید و بندهای دیگری در آن به چشم میخورد که به نظر میرسد برای ممانعت از اشتباه در استفاده از سلاح گرم کافی باشد، ولی فراوانی اخبار در این باره، چیز دیگری میگوید.
بر این اساس میتوان دریافت که قصور بزرگی در اجرای قانون وجود دارد؛ قصوری که گاه آنقدر آشکار بروز مییابد که شکل رسم و آیین به خود گرفته و با تیراندازی در مراسم عزا و عروسی خودنمایی کرده و به حوادث شوم گره میخورد. قصوری که اگر رخ نمیداد، کسی اجازه نمییافت در حاشیه مراسم های خوشی و ناخوشی، دست به اسلحه ببرد، هرجا که خواست سلاح همراه ببرد، بی هیچ اطلاعات اندکی درباره سلاح گرم، آن را در دسترس بیابد و... .
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#558
Posted: 2 Apr 2015 14:56
فرار از زندان با همکاری پلیس پایتخت - نسرین ۱۵ ساله دوباره به زندگی بازگشت
به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران،از شهر کوچکی در شمال خراسان، با چمدانی از رویاهای کودکانه راهی تهران شده بود تا به خیال خودش زندگی تازهای را شروع کند و در ۱۵ سالگی با فرار از خانه پا به زندگی لبالب خوشبختی بگذارد و به خیال خودش به بزرگترهایی که درکش نمیکردند و توجهی به احساسات و خواستههایش نداشتند دهن کجی کند.
فکر میکرد دنیای واقعی شبیه قصههای کودکانه است و غریبهای از راه میرسد وبه او کمک میکند تا دور از خانوادهاش دنیای تازهای برای خود بسازد و آزاد و رها از نظارت و باید و نبایدهای والدینش زندگی کند. والدینی که سالها پیش از هم جدا شده بودند و نسرین در نتیجه تصمیم آنها مجبور شده بود سالها با پدرش زندگی کند و حتی ملاقات با مادرش را دور از چشم پدرش انجام دهد.
دوران کودکی به هر سختی سپری شده بود و حالا که نسرین در شرایط بحرانی سن بلوغ قرار گرفته بود کسی نبود تا به خواستهها و دردو دلهایش گوش کند و وقتی تصمیم خام و ناپختهای برای حل مشکلات زندگی به ذهنش میرسد راهنماییاش کند. در ذهن خود رویا بافی میکرد و فکر میکرد روزی شاهزادهای سوار بر اسب سپید از راه میرسد و او را با خود میبرد و یا اینکه از خانه فرار میکند و یک ناجی مهربان از راه میرسد و به او کمک میکند تا به خوشبختی که آرزویش را دارد برسد.
وقتی به دوستانش گفت قصد دارد از خانه فرار کند و به تهران برود کسی فکرش را نمیکرد روزی این تصمیم را عملی کند. اما تنها یک هفته حضور در تهران و چشیدن زهر دندان آدمهای گرگ صفت او را از تصمیمی که گرفته بود پشیمان کرد، اما راهی برای نجات نمییافت وفقط امیدوار بود هر چه زودتر پلیس و والدینش به کمک او بیایند و او را از زندانی که خودش با اشتباهات کودکانهاش برای خود ساخته بود رهایی بخشند.
حالا فهمیده بود که فرار از خانه راه حل نیست بلکه مشکلی بزرگتر از تمام مشکلاتی است که در زندگیاش تجربه کرده بود. حالا میدانست که خیابانها پر از گرگهایی است که پشت نقاب انسانهای کاملا معمولی کنارت قدم میزنند و همین که حس کنند تنها هستی و حمایت هیچ بزرگتری پشت سرت نیست چهره واقعی خود را به نمایش میگذارند. گرگهایی که در جستجوی دختر بچههای فراری از خانه هستند تا آلودهات کنند، وادار به مصرف مواد مخدرت کنند و بعد از تو به عنوان منبع درآمد خود استفاده نمایند.
با اعلام خبر فرار نسرین از خانه و پیگیری تماسهای وی از تهران، پدر نسرین به همراه حکم نیابت قضایی راهی تهران شد وکارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی فاتب به آدرسهای شناسایی شده مراجعه و پس از دو روز پیگیری مستمر افراد مرتبط با پرونده دستگیر و در نهایت محل نگهداری وی شناسایی و نسرین تحویل خانوادهاش گردید و پس از تحمل شرایط سخت و طاقت فرسای دوری از خانواده و گرفتاری در دام افراد سودجو و فرصت طلب مانند از مرگ بازگشتهای که فرصت زندگی دوباره یافته باشد دست در دست والدینش تهران و تجربههای تلخش را ترک نمود.
نظریه کارشناس
فرار از خانه و عدم بازگشت به منزل وترک اعضای خانواده، بدون اجازه ازوالدین، نوعی واکنش نسبت به شرایطی است که از نظر فرد نامساعد، غیر قابل تحمل و تغییر ناپذیر است. این عمل به طور معمول به منظور کاهش ناخوشایندی و خلاصی از محرکهای آزار دهنده ودستیابی به خواستههای مورد نظر انجام میشود.
بنیاد خانواده در شکل دهی به زندگی و رفتار فرد تا حد زیادی موثراست. اگر خانواده با مشکلات و آسیبهای عدیدهای مواجه باشد، روند جامعه پذیری اعضای خانواده مختل میشود. لذا مهمترین علت فردی فرار دختران درمعنای موسع، شرایط نامناسب خانواده است. فرار آغاز بیخانمانی و بیپناهی است وهمین امر زمینه ارتکاب بسیاری از جرایم را فراهم میکند.
دختران فراری برای امرار معاش به سرقت، تکدیگری، توزیع مواد مخدر و کالای قاچاق نظیرمشروبات الکلی و...، روسپیگری، عضویت در باندهای تبهکارانه اقدام میکنند.
برخی از این دختران پس از فرار درساختمانهای متروکه، پارک و خانههای مجردی یا فساد، شب را به صبح میرسانند و از مکانی به مکان دیگر درحرکت هستند فقط برای آنکه بتوانند به بقای خود ادامه دهند. ارتکاب انواع جرایم و فساد اخلاقی موجب میشود که دچار انواع بیماریها و اختلالات روحی روانی شده و برخی از آنها به دلیل سرافکندگی ناشی از تجاوزات حتی دست به خود کشی بزنند.
علاوه بر این با توجه به بافت سنتی مذهبی جامعه ایران ونوع نگاه غالب به موجودیت زن به عنوان واسطه خلقت که همواره انتظار و توقع پاک بودن از وی میرود، فرار دختران میتواند بزرگترین لطمه و ضربه برای حیثیت و شرافت خانوادگی فرد باشد این عمل اولاً نشانهای از ناکارآمدی خانواده در تربیت فرزند، شکاف نسلی بین والدین و فرزندان و اختلافات خانوادگی است وثانیاً از آنجا که فرجام و سرانجام دختران در اکثر موارد چنانکه ذکر گردید گرفتارآمدن در دایره تنگ باندهای فساد و فحشاء و ارتکاب جرائم اخلاقی است، لذا فرار به مفهوم لکه ننگ و بدنامی برای خانواده محسوب میشود و به این سان فرار دختران کمتر توسط خانواده هاگزارش میشود و اغلب پس از بینتیجه ماندن جستجوها و تلاشهای خانوادگی، فرار دختران با عنوان فقدانی دختر یادزدیده شدن یا اغفال او به مراجع ذیصلاح قضایی گزارش میشود.
از دیگرپیامدهای فردی ناگوار فرار دختران، روسپیگری و ابتلا به انواع بیماریهای مقاربتی از جمله ویروس ایدز میباشدکه از این جهت توان درگیر نمودن سایرافرادی که رفتارهای پرخطر جنسی دارند را پیدا نموده و موضوع از یک موضوع فردی خارج و جنبه عمومی به خود میگیرد. لذا فرار دختران علاوه بر پیامدهای فردی، پیامدهای اجتماعی نیز به دنبال خواهد داشت.
راهکارهای پیشگیرانه و مقابلهای:
- برقراری رابطه دوستانه با فرزند
- مطالعه و آگاهی والدین از ویژگیهای دوران بلوغ و بحرانهایی که نوجوانان در این دوران با آن روبرو میگردد.
- آینده نگری و اندیشیدن به سرنوشت فرزندان پیش از اقدام به طلاق
- تشویق والدین به پذیرش مجدد فرزند پس از تجربه فرار از منزل
- شناسایی و حمایت مستمر از دخترانی که مرتکب فرار از منزل شدهاند و جلوگیری ازفراهم شدن زمینه فرار مجدد
- مراقبت و پیگیری سیر درمان در جهت جلوگیری از عوارض احتمالی ناشی از فرار، مانند خودکشی، اعتیاد، فحشاء و سایرانحرافات اجتماعی، با درگیر ساختن خانواده ونهادهای مردمی و غیر دولتی
- شناسایی و پیگیری، ایجاد زمینهها واقدامات عملی برای بازتوانی و پذیرش این دختران از سوی خانوادهها و بازگشت به زندگی سالم گذشته، از طریق کاریابی، حمایت مالی و اشتغال و ادامه تحصیل تحت نظرسازمانهای ذیربط مانند بهزیستی، کمیته امداد، شوراهای محلی، موسسات خیریه .
ستوان یکم سمانه مهربانی - مسئول مرکز مشاوره و مددکاری پلیس آگاهی فاتب
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#559
Posted: 2 Apr 2015 14:57
مرگ تلخ در بشکه
قاضی دادگستری: یک روز که کشیک قتل بودم، مرگ مشکوک مرد میانسالی گزارش شد. برای بررسی حادثه راهی پزشکی قانونی شدم.
زن جوانی پشت در بی تابی می کرد و مدام به ماموران می گفت: من شوهرم را نکشته ام و او خودش خواست که به داخل بشکه برود. به داخل اتاق تشریح رفتم. آثار جراحت روی بدن مرد میانسال دیده می شد. پزشک هم علت مرگ را وارد شدن ضربات سنگین به بدن مرد اعلام کرد.
خانواده مرد میانسال پشت در پزشک قانونی منتظر ورود به آنجا بودند تا انتقام خود را از زن جوان بگیرند.
برای باز کردن گره این ماجرا سراغ همسرش رفتم. زن جوان خیلی بی تابی می کرد و مدام با گریه و زاری می گفت من قاتل نیستم. او را آرام کردم و خواستم ماجرا را برایم شرح دهد. زن پس از مکث کوتاهی گفت: تازه پشت بام خانه را قیرگونی کرده بودیم. امروز شوهرم به پشت بام رفت و متوجه شد بخشی از قیرگونی طبله کرده است. با بشکه روی طبله ها کشید، درست نشد. بشکه سبک بود و تاثیری نداشت. به همین خاطر خودش داخل بشکه رفت و از من خواست که بشکه را روی طبله ها عقب و جلو کنم که ناگهان بشکه شروع به حرکت کرد و قبل از این که بتوانم کاری کنم به حیاط سقوط کرد. خودم را به حیاط رسانده و متوجه شد، شوهرم جان باخته است.
بعد از این اظهارات به محل حادثه رفتم و متوجه شدم گفته های زن درست بود و مرد میانسال قربانی سهل انگاری خود شده است.
این پرونده تلخ را هیچ گاه فراموش نمی کنم و در حالی که در نگاه اول شاید این ماجرا حادثه ای خنده دار باشد اما در این حادثه پدر خانواده جان خود را در اثر یک اشتباه از دست داد و بعد از مرگ اعضای خانواده اش با مشکلاتی روبه رو شدند.اگر معمای این حادثه زود کشف نمی شد شاید زن جوان نیز قربانی انتقام گیری اعضای خانواده همسرش می شد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#560
Posted: 2 Apr 2015 14:58
طراحی نقشه قتل همسر به خاطر رابطه نامشروع
یک کارآگاه جنایی یکی از ماموریتهای ضمن خدمتش را به عنوان یک خاطره بازگو کرد.
در یکی از روزهای اواسط بهار سال ٩٠ همسر شخصی به نام "سراج" ٣٠ ساله دارای پارچه فروشی سیار با مراجعه به پلیس آگاهی مرکز استان اعلام داشت که همسرش از عصر 4 روز گذشته با یک دستگاه خودروی پرایدی که به صورت امانت در اختیار او بوده از خانه خارج و تاکنون بازنگشته است.
متعاقب آن خودرو در حالی که بار پارچه داخل آن قرار داشته و سوئیچ روی آن بود و نیز دست نوشتهای با این مضمون که «فقط یک هفته دیگر توی سد منجیل جنازه اش را پیدا کنید عاقبت کسی که به دختر مردم تجاوز بکند این است، به هوای پارچه با دختر من رابطه داشت فکر میکرد، نمی توانیم پیدایش کنیم، داخل شهر خودش پیدایش کردیم ما ترکها سرمان بره غیرتمان نمی رود. والسلام» روی داشبورد خودرو قرار داشت، کشف شد.
با توجه به نحوه کشف خودرو که بر اساس اعلام یکی از دوستان فرد مفقود شده به نام "حبیب" به طور اتفاقی در خیابان پارک شده و انعکاس آن به یکی از برداران همسر فقدانی و سپس اعلام به مرکز فوریت های پلیسی ١١٠ و همچنین طراحی سناریوی تماسهای تلفنی و تلاش در تحریف مطالب و انحراف پلیس در روند پیگیری و نیز سعی بر القای اینکه فقدانی دارای انحراف اخلاقی بوده است و از سویی نوشته به دست آمده در داخل خودرو که بیش از حد شفاف بوده و به عبارتی عامل جنایت نشانههای واضحی از خود اعلام داشته و در آن به ترک بودن؛ اهلیت خود در منطقه رستم آباد و محل انداختن جسد و خودکشی فرزند خود که به دور از منطق بوده و به نوعی عامل جنایت اقدام به معرفی خود کرده و جمیع این موارد باعث شد پرونده پس از بستن راههای انحرافی ایجاد شده در فاز جدید رسیدگی قرار گیرد.
با توجه به باز شدن مسیر جدید در رسیدگی به مفقود شدن "سراج" و خاموشی خط تلفن در همان تاریخ فقدان مشخص شد که وی آخرین فعالیت خود را در آج بیشه رشت داشته است و به دنبال آن با توجه به اینکه در اکثر نقاط سناریوی فقدان اعم از پیدایش خودرو، ارائه اطلاعات پیرامون انحرافات اخلاقی مفقود شده و ... حضور فردی به نام "حبیب" به چشم میخورد و اینگونه استنباط میشد که او دخالتی در شکلگیری موضوع داشته باشد.
به همین منظور پیرامون او بررسی غیر محسوس معمول که حکایت از اختلاف با همسر و اقدام به متارکه او داشته و از سویی نامبرده با فقدانی و نیز برادر همسر فقدانی رفاقت و ارتباط داشته و شغل او انجام کار تاسیساتی و تعمیراتی خانه بوده و تحقیقات حاکی از این بود، قبل از فقدان "سراج" حدود بیست روز در خانه مشغول به کار بوده است و برابر اظهارات چند تن از همسایگان تردد او در این ایام در خانه "سراج" به نحوی بوده که بدون حضور او و زمانی که همسر سراج در خانه تنها بودند، انجام میگرفت و ارزیابی از کارهای تعمیراتی انجام شده بیانگر این بوده که تعمیرات مذکور که نیاز به دو الی سه روز کار داشته بالغ بر بیست روز به طول انجامیده است.
در بخش دیگری از تحقیقات که نظر کارآگاهان را بیشتر به خود جلب کرد این بوده که "حبیب" دارای یک باب خانه ویلایی در منطقه آج بیشه شهرستان رشت یعنی محل خاموشی تلفن فقدانی است.
مهمتر از آن که نامبرده در مراحل قبلی تحقیق هیچ گونه صحبتی از خانه مزبور نکرده و همواره نشانی خانه پدری خود را ارائه مینمود و نظر به اینکه سیر تحقیقات احتمال ارتباط نامشروع همسر فقدانی با "حبیب" و متعاقب آن ارتکاب قتل به انگیزه حذف "سراج" را مطرح میکرد.
با توجه به یافتههای پلیسی اقدامات اطلاعاتی خط تلفن "حبیب" با تعیین زمانی خاص استعلام و پاسخ حکایت از این داشته که خط مذکور در هنگام خاموشی تلفن فقدانی در همان محل و مقارن با آن فعالیت داشته است و نکته دیگر اینکه در شب فقدان در محل کشف خودروی فقدانی فعال بوده است.
ریز مکالمات خطوط تلفن همراه همسر فقدانی و "حبیب" دریافت و فاقد هر گونه نکته قابل توجه بود اما برخی از شمارهها حاکی از این بود که آنان میبایست دارای خطوط دیگر باشند که ارائه نکردهاند که با این بینش برادر فقدانی آموزش لازم برای بررسی این احتمال توجیه شد که نتیجه کسب یک خط ایرانسل متعلق به همسر "سراج" اما به نام فرد دیگری بوده و کسی از آن اطلاع نداشته است.
در ادامه خطوط موجود با هماهنگی قضایی تحت کنترل قرار گرفت و به طور همزمان با ترفند های پلیسی شوکهایی به افراد مورد نظر وارد شد که ضمن به دست آمدن چند مورد مکالمه مشکوک همسر فقدانی با خطی ناشناس خط مقابل نیز استعلام مالک شد که متعلق به فردی در خارج از استان بوده اما ردیابی معمول و محل فعالیت آن در رشت بوده و علی رغم اینکه اسمی در مکالمات رد و بدل نمیشد، اما احتمال تعلق خط به "حبیب" میرفت که با توجه به محدودیت مکالمه خطوط مذکور پیامهای کوتاه طرفین از چند روز قبل از فقدان "سراج" بود.
نتیجه استعلام نشان میداد بیش از ٥٠٠ مکالمه پیام کوتاه رد و بدل شده در ظرف دو ماه و نیم و اینکه کلیه پیامها بین ساعت 24 تا 5 صبح ارسال میشد و روایت از رابطه نامشروع طرفین داشته و نکته جالب توجه اینکه پیامها کاملا فیلتر شده و به صورت رمزی تحریر شده بود اما وقتی که این پیام ها در کنار دیگر قرائن و مطالب پرونده قرار گرفت ضمن مشخص نمودن اینکه طرف مقابل "حبیب" است ارتکاب جنایت را قطعی میکرد.
با توجه به اینکه مقامات قضایی در ارتباط با قتل، وجود جسد را لازمه و مقدمه کار و صدور دستورات قضایی میدانند اما با ارائه مدارک مقام قضایی مجاب به صدور دستورات بطور همزمان در خصوص روابط نامشروع "حبیب" ٣١ ساله و "دنیا" ٢٣ ساله شد.
در بازرسی از خانه "دنیا" و در لابلای رختخوابها دو عدد سیمکارت که مخفی شده بود و صرفا برای تماس با "حبیب" استفاده میشد کشف و پوکههای این سیم کارتها نیز در مغازه حبیب کشف شد و با توجه به اینکه قریب به دو ماه بود که خانه خود در منطقه آج بیشه را اجاره داده بود برای بازرسی از آن محدودیتهایی وجود داشت اما متهمین در بازجویی ابتدایی حتی رابطه خود را منکر کرده بودند، ولی در مراحل بعدی به سبب وجود مستندات صرفا به داشتن رابطه اعتراف و از فقدان و سرنوشت "سراج" اظهار بیاطلاعی کردند.
در ادامه ذهنیت کارآگاهان بر آن داشت که "سراج" در خانه "حبیب" به قتل رسیده و احتمال اینکه در همان جا مدفون شده باشد میرفت که با این فرض از مرجع قضایی کسب دستور شد و خانه موصوف مورد بازبینی و بازرسی قرار گرفت که محل به مساحت کلی ٥٠ متر و فاقد حیاط بوده که محلی برای مدفون نمودن جسد ظاهراً به نظر نمی رسید، اما زمانی که از کف پذیرایی بازدید شد بخشی از آن تازه سیمانکشی شده بود و حالت تازگی و متمایز با دیگر قسمتها داشت که نظر پلیس را به خود جلب کرد و محل مورد نظر حفر و با برداشتن لایه سیمانی بوی تعفن به مشام رسیده که در ادامه حفاری جسد "سراج" کشف که از لحاظ ظاهری آثار ضرب و جرح برروی آن مشهود بود.
با توجه به کشف جسد "سراج" ، بعد از گذشت دو ماه و نیم در خانه "حبیب" متهم ناگزیر لب به اعتراف گشوده و این گونه تصریح کرد: از حدود چهار ماه قبل با همسر "سراج" رابطه برقرار کرده و هنگامی که برای تعمیر در خانه آنان حضور داشته این رابطه شدت گرفته و تا جایی که بعد از اتمام کارِ تعمیرات احساس کردیم دیگر نمیتوانیم بدون هم بمانیم و به همین دلیل تصمیم به حذف "سراج" گرفتیم و زمانی که در راه او را دیدم ، سوار خودرویی که در اختیار داشت شدم و سپس ساندیسی که از قبل بیست عدد قرص خواب آور در آن تزریق کرده بودم را به او دادم که او خورد و بیهوش شد و سپس او را به خانه خودم انتقال دادم و با میلهای آهنی به سر او زدم که فوت کرد و در پذیرایی منزلم چالهای کندم و او را مدفون نمودم و دست نوشتهای را در خودرو او قرار دادم و آن را در کنار خیابان پارک کردم.
متهم در ادامه اظهار داشت: دو روز بعد نیز به عمد برادر "دنیا" را به بهانه جستجو به مسیر پارک خودرو کشانده و اعلام داشتم که به طور تصادفی خودرو را دیدهام و حدود سه روز بعد از دفن تصمیم گرفتم تا به سرعت خانه را اجاره دهم که در این بین متوجه شدم، محل دفن در اثر فساد جسد باد کرده و ترکیده که مجدداً محل را شکافته و با ضربات چاقو تلاش کردم باد جسد را کم کنم و سپس یک ورقه آهنی تهیه کردم و بر روی جسد قرار دادم و حدود سی سانتی متر روی آن را سیمان کشیدم.
وی افزود: تماس های انجام شده از خطوط عمومی توسط او انجام گرفته و نیز عین دست نوشته به دست آمده از خودرو توسط او نوشته شده است.
نامبرده اذعان داشت: همسر مقتول در جریان جزئیات کار نبوده و تنها در جریان حذف او بوده است که متهمه "دنیا" نیز به موارد اعلامی اعم از رابطه نامشروع و تصمیم به حذف همسرش و اطلاع از قتل آن اعتراف کرد و سپس صحنه قتل توسط متهم بازسازی شد و متهمین با صدور قرار تأمین روانه زندان شدند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟