ارسالها: 12930
#581
Posted: 8 Apr 2015 22:28
سرقت خونین پسر خدمتکار از خانه مرد مسن
اعتماد: دو جوان که نقشه سرقت از خانه مردی مسن را کشیده بودند با ناکام ماندن در عملی کردن نقشه خود، صاحبخانه را به قتل رسانده و خانه او را منفجر کردند.
نیمه شب چهاردهم خرداد ماه سال گذشته تیمهای آتش نشانی به خیابان قیطریه تهران اعزام شدند تا زبانههای آتشی را که از واحدی مسکونی شعله ور شده بود خاموش کنند. در حالی که انفجار مهیب خانه، احتمال عمدی بودن آتش سوزی را تقویت کرده بود تیمی از ماموران کلانتری ١٠١ تجریش نیز برای بررسی علت حادثه به محل اعزام شدند.
در جریان عملیات اطفای حریق، اهالی محل به ماموران گفتند که صاحبخانه پیرمردی ٧٠ ساله است که در شعلههای آتش محاصره شده است. با این حال تلاشهای ماموران آتش نشانی برای نجات او ناکام ماند و تنها جسد او بود که پس از فروکش کردن شعلههای آتش تحویل ماموران پلیس داده شد.
همزمان تحقیقات اولیه ماموران نشان میداد که متوفی پس از مرگ همسرش به تنهایی زندگی میکرد و فرزندانش برای انجام کارهای خانه پرستاری استخدام کرده بودند. یکی از فرزندان متوفی نیز پس از حضور در محل حادثه به ماموران گفت که پدرش با هیچ فردی اختلاف شخصی یا مالی نداشت. با این حال وقوع حادثه و بررسی بقایای خانه نشان میداد که انفجار عمدی است و احتمال خرابکاری میرود. به این ترتیب جسد صاحبخانه به پزشکی قانونی منتقل و فرزند او نیز برای تکمیل پرونده به پلیس آگاهی اعزام شد.
در حالی که به نظر میرسید سیر پرونده به پایان خود نزدیک شده باشد اما گزارش پزشکی قانونی کافی بود تا پرده از جنایتی هولناک برداشته شود. در گزارش پزشکی قانونی علت مرگ «انسداد شریان تنفسی» اعلام شده بود. موضوعی که باعث شد تا مهر تایید بر قتل صاحبخانه زده شود و پروندهای با موضوع «قتل عمد» در اختیار اداره دهم ویژه قتل تهران قرار گیرد.
با اعزام تیمی از کارآگاهان به محل حادثه مشخص شد که در زمان پلمپ خانه، یک گاو صندوق، حاوی اسناد و مدارک بانکی، طلا و جواهرات، وجه نقد و. . . وجود داشته که در زمان مراجعه مجدد کارآگاهان به خانه مقتول، به سرقت رفته بود و فرد یا افرادی بدون ایجاد هرگونه خسارت و تخریب آن را با خود بردهاند. همزمان یافتههای گروه دیگری از کارآگاهان نیز نشان میداد که چندی پیش وجوه میلیونی از حسابهای بانکی مقتول به شیوه جعل امضا برداشت شده است.
با شناسایی شعبات محل برداشت پول و بررسی دوربینهای مداربسته آنها، تصویر فردی که اقدام به وصول چکها کرده بود شناسایی و بررسی سوابق او در دستور کار ماموران قرار گرفت که در جریان آن پسر مقتول با شناسایی تصویر به ماموران گفت: این فرد پسر خدمتکار خانه پدرم به نام «احسان» است که گهگاه به عنوان راننده، پدرم را به بیرون میبرد. همزمان تحقیقات ماموران نشان میداد که متهم پیش از این به دلیل سرقت و زورگیری از سوی کلانتری ١١٠ شهدا دستگیر شده بود و به تازگی نیز به اتهام زورگیری از سوی پایگاه ششم پلیس آگاهی تهران بزرگ تحت تعقیب قرار داشت.
به این ترتیب احسان در عملیاتی ضربتی در خانهاش دستگیر و به پلیس آگاهی منتقل شد. او که ابتدا به انکار سرقت و قتل روی آورده بود سرانجام به ارتکاب جنایت اعتراف کرد و به ماموران گفت: «مادرم در خانه مقتول کار میکرد و من هم به همین طریق از میزان اموال مقتول اطلاع پیدا کرده بودم و میدانستم که او یک گاوصندوق حاوی اسناد و مدارک در خانهاش نگهداری میکند. به همین دلیل نقشه سرقت از خانه او را چیدم. شب حادثه با یکی از دوستانم برای سرقت به خانه مقتول رفتیم. او چون من را میشناخت در خانه را بازکرد اما ما بلافاصله که وارد خانه شدیم با اسلحهای تقلبی او را تهدید کردیم تا رمز گاوصندوق را به ما بدهد اما او مقاومت کرد. بعد از آن دست و پاهایش را با چسب بستیم و اذیتش کردیم اما او مدام داد میزد و کمک میخواست. به همین خاطر دهان او را هم با چسب بستیم اما پس از مدتی متوجه شدیم که او دیگر نفس نمیکشد.»
صاحبخانه جان خود را از دست داده بود. متهمان که پریشان شده بودند بلافاصله نقشهای دیگر کشیدند. آنها تمامی چسبها را از بدن مقتول باز کردند و کلیدهای ورودی آپارتمان را برداشتند. پس از خروج، شیرگاز را باز کرده و خانه را منفجر کردند. آنها تصور میکردند که راز جنایتشان فاش نخواهد شد اما همهچیز جور دیگری رقم خورده بود. «از خانه که بیرون آمدیم پس از چند روز مجددا با همدستم به محل حادثه رفتیم و گاو صندوق را با خود بردیم.» با ثبت اعترافات احسان، ماموران دستگیری همدست او به نام عباس را در دستور کار خود قرار دادند که سرانجام مخفیگاه او نیز در منطقه پیروزی شناسایی و در ٢٨ اسفندماه ٩٣ دستگیر و به پلیس آگاهی منتقل شد.
سرهنگ کارآگاه آریا حاجیزاده، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ با اشاره به اعتراف عباس به ارتکاب جنایت، به صدور قرار بازداشت موقت هر دو متهم از سوی مقام قضایی خبر داد و گفت: متهمان برای انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفتند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#582
Posted: 8 Apr 2015 22:29
من شوهرم را نکشتهام
شرق: زنی که متهم است در نوجوانی شوهرش را به قتل رسانده، در شرایطی برای بررسی رشد عقلی در زمان ارتکاب جرم پای میز محاکمه رفت که همچنان بر بیگناهی اصرار دارد.
زن جوان که مائده نام دارد و حالا ٢٠ساله است، زمانی که ١٦ساله بود به قتل شوهرش متهم شد. او بعد از بازداشت اعتراف کرد بهخاطر اختلافاتی که با شوهرش داشت به او قرص برنج خورانده و باعث مرگش شده است. مائده وقتی پای میز محاکمه رفت اعترافاتش را پس گرفت و گفت زمانی که احمد -مقتول- قرصهای برنج را خورد او در خانه نبود و مرگ شوهرش درواقع اتفاقی بود. بااینحال قضات انکارهای متهم را قبول نکردند و رأی بر قصاص مائده صادر شد. این حکم در دیوانعالی کشور مورد تأیید قرار گرفت و اذن رئیس قوهقضاییه نیز برای اجرای حکم قصاص صادر شد. با وجود تلاشهای خانواده مائده و فعالان اجتماعی، اولیایدم حاضر به گذشت نشدند. بنابراین مائده در آستانه قصاص قرار گرفت، اما درهمانزمان قانون جدید مجازات اسلامی به تصویب رسید و ازآنجاییکه ماده٩١ این قانون میتوانست در حکم مائده تأثیر مستقیم داشته باشد، وکلای او درخواست اعاده دادرسی دادند. براساس این ماده در جرائم موجب حد یا قصاص، هرگاه افراد بالغ کمتر از ١٨سال، ماهیت جرم انجامشده یا حرمت آن را درک نکنند یا در رشد و کمال عقل آنها شبهه وجود داشته باشد، به مجازاتهایی غیر از قصاص و حد محکوم میشوند.
پرونده مائده بعد از نقض رأی صادره، دوباره به دادگاه فرستاده شد. روز گذشته مائده، که حالا زنی جوان است، برای محاکمه به شعبه٧١ دادگاه کیفری استان تهران منتقل شد و بعد از اینکه نماینده دادستان برای او درخواست مجازات کرد، برای دفاع از خود پشت تریبون قرار گرفت. او اتهام قتل شوهرش را رد کرد و گفت: «من و احمد بهخاطر فیلم مستهجنی که برادرزادهاش به او نشان داده بود، باهم اختلاف داشتیم. برادرزاده احمد مدعی شده بود شخصی که در آن فیلم است من هستم و همین هم باعث اختلاف بین ما شد، اما آن زن من نبودم. به شوهرم گفتم بیا از برادرزادهات شکایت کنیم، قبول نکرد و گفت اگر زنی که در آن فیلم است تو باشی آبروی من میرود و اگر برادرزادهام دروغ گفته باشد، بازهم آبروی من رفته است. گفتم اگر این کار را نکنی، خودکشی میکنم. برای اینکه شوهرم را تهدید کرده باشم، دوعدد قرص برنج خریدم و آن را در جعبه جواهراتم گذاشتم. شوهرم پرسید این قرصها چیست؟ گفتم برای ورم معده است. بعد از چندروز شوهرم به من گفت دچار معده درد شدیدی شده است. من در زمان بیماری شوهرم خانه نبودم از من سراغ داروی معده گرفت، من هم جای داروی معده را به او گفتم چندساعت بعد دوباره تماس گرفت و گفت حالم بدتر شده است بازهم داروی معده داریم یا نه؟ گفتم دیگر نداریم دوباره زنگ زد و گفت دیگر نمیتوانم تحمل کنم و به دوستانم گفتهام به کمکم بیایند سعی کردم خیلی سریع خودم را به خانه برسانم، حتی آن روز کفش پاشنهبلند پوشیده بودم، کفشها را درآوردم و پابرهنه به سمت خانه دویدم اما شوهرم آنقدر بدحال شده بود که دیگر نمیشد کمکش کرد بعد فهمیدم قرصهای برنج را خورده است.»
متهم درباره اینکه اگر قصد خودکشی داشته چرا قرصها را به شوهرش داده، گفت: من قرصها را ندادم بعد از خرید هم پشیمان شدم اما دیگر به این فکر نکردم که آنها را از بین ببرم. فکر نمیکردم قرص ٢٠٠تومانی بتواند آدم بکشد. او درباره رابطهاش با مردی غریبه گفت: شوهرم به من میگفت دختر دیگری را دوست دارد و من هم خواستم تلافی کنم اما به آن مرد علاقهای نداشتم. مائده همچنین مدعی شد نمیدانسته اگر کسی آدمی را بکشد، قصاص میشود و وقتی به کانون اصلاح و تربیت منتقل شد، در یک فیلم موضوع قصاص را فهمید. هیات قضات بعد از دفاعیات مائده و وکیلمدافعش برای صدور رای دادگاه وارد شور شدند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#583
Posted: 8 Apr 2015 22:29
بدلاندازی زنانه برای خرید میلیونی پرده
زن تبهکار با فریبکاری و شگرد بدلاندازی توانست کارت عابربانک زنی سادهلوح را به سرقت برده و حسابش را خالی کند.
اواخر سال 93 زنی خود را به کلانتری 161 ابوذر رساند و به مأموران گفت: کارت عابربانک من در برابر دستگاه خودپرداز بانک از سوی زنی 50 ساله به سرقت رفت و وی در کمتر از چند ساعت اقدام به سرقت دو میلیون و 400 هزار تومان پول که همه موجودیام بود، کرده است. زن حیرتزده وقتی با دستور دادیار شعبه هفتم دادسرای ناحیه 18 تهران از سوی مأموران پایگاه 8 پلیس آگاهی تهران تحت تحقیق قرار گرفت، گفت: «در برابر دستگاه خودپرداز شعبه ابوذر ایستاده بودم که زنی نزدم آمد و به بهانه اینکه قصد برداشت پول از حساب عابربانک خود را دارد، اما دستگاه خودپرداز بیش از 200 هزار تومان به وی نمیدهد، از من خواست از حسابش به حساب من کارت به کارت کند و با همکاریام بتواند پولهایش را از حسابم برداشت کند. با توجه به سن بالای این زن و برای کمک کردن به وی کارت عابربانک را در اختیارش قرار دادم و این زن پس از انجام عملیات بانکی و در حالی که برای دریافت پول اقدام به گرفتن رمز عابربانک از من کرده بود، یک کارت عابربانک را به من پس داد که در آن لحظه تصور میکردم کارت خودم است.»
زن مالباخته ادامه داد: «هنوز یک ساعت نگذشته بود که نخستین پیامک درخصوص برداشت پول از حساب عابربانک برایم ارسال شد و این در حالی بود که من در خانه حضور داشتم، بلافاصله به سراغ عابربانک رفته و آنجا بود که متوجه شدم عابربانک من به شیوهای ماهرانه توسط این زن تعویض شده است. در کمتر از چند ساعت چند پیامک برداشت پول از حساب برایم ارسال شد و همه پولهایم به سرقت رفت.» کارآگاهان که با یک بدلاندازی ماهرانه روبهرو شده بودند، با بررسی تراکنش مالی حساب عابربانک زن فریبخورده، اطلاع پیدا کردند زن بدلانداز پس از سرقت سریع به بازار عبدلآباد رفته و به خرید پارچه مخصوص پرده دست زده است. بدینترتیب کارآگاهان به بازار عبدلآباد رفته و با بازبینی فیلم دوربینهای مداربسته و راهنماییهای زن فریبخورده توانستند تصاویری از زن بدلانداز را در حال خرید پرده به دست آورند.
بنابر این گزارش، با توجه به اینکه مشخصات این زن تبهکار در آلبوم مجرمان قدیمی به دست نیامده است، دادیار پرونده با تقاضای انتشار این تصاویر که تنها سرنخ به حساب میآید، خواست کسانی که اطلاعاتی از مشخصات وی و محل زندگیاش دارند، با شماره 51055658 پلیس آگاهی تهران تماس بگیرند و اگر کسانی نیز در دامهای مشابه افتادهاند، با مراجعه به پایگاه 8 پلیس آگاهی تهران به طرح شکایت بپردازند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#584
Posted: 12 Apr 2015 13:07
گزارش یک سرباز: ناگهان، بدون آموزش و اسلحه مناسب به ما گفتند از مرز دفاع کنید
وبلاگ ناظران - رادیو فرانسه، دوشنبه شب گذشته هشت تن از مرزبانان ایرانی در مطنقه مرزی بین ایران و پاکستان در پی حملهای مسلحانه کشته شدند.
صبح سهشنبه و پس از اعلام خبر اولیه کشته شدن چهار درجه دار و چهار سرباز در درگیری در هنگ مرزی نگور چابهار، گروه جهادگرای جیشالعدل با انتشار تصاویری از خودروی حامل این هشت مرزبان ایرانی مسوولیت این حمله را به عهده گرفت.
به گفته رسانههای ایرانی این گروه جهادگرا با عبور از مرز میان دو کشور به گشت مرزی ایران حمله کرده و سپس دوباره به خاک پاکستان گریختهاست.
تاکنون اعضای گروه جهادگرای جیش العدل که پیشتر نیز با نام جیش الله دست به عملیات مسلحانه در شرق ایران میزد مسوولیت دهها عملیات انتحاری و تهاجمی را علیه ماموران نظامی و انتظامی و همچنین مردم عادی منطقه به عهده گرفته است.
اما گذشته از حملات و اقدامات شبه نظامیان گروه جیش العدل، میزان آمادگی و آموزش سربازانی که برای مرزبانی و درگیریهای احتمالی با این گروه به مناطق نا امن مرزی ایران در شرق این کشوراعزام میشوند نیز یکی از سوالات مهمی است که پیش از این نیز در پی به گروگان گرفته شدن ٥ مرزبان ایرانی و ویدئویی که از آن توسط گروههای جهادگرا منتشر شد بارها در فضای رسانهای و شبکههای مجازی ایران مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است.
درحالی که ایران به گفته مقامات ایرانی و خارجی در حال ارسال محمولههای بزرگ نظامی و مشاوران تجربه دار عملیاتی به کشورهایی از جمله عراق، سوریه، لبنان و یمن و حمایت از گروههای شبه نظامی شیعه در این کشورها است، وضعیت و امکانات مرزداران ایرانی به چه شکل است؟
«ناگهان به ما یک اسلحه دادند و گفتند از مرز کشور دفاع کنید»
سامان چند سال پیش دوران سربازی خود را در منطقه بلوچستان ایران، در یک پست مرزی بین ایران و پاکستان، گذرانده است. او تجربه درگیری با گروه های جهادگرای منطقه را نیز یک بار داشته است. سامان درباره میزان آموزش و آمادگیای که او برای مقابله با حملات احتمالی گروه های جهادگرای منطقه در دوران سربازی دیده و امکاناتی که در اختیار داشتهاند به ناظران میگوید:
اساسا سربازی که به مرز خطرناکی همچون مرز بلوچستان فرستاده یا به اصطلاح تقسیم میشود هیچ آموزش ویژه و بیشتری نسبت به سربازی که در تهران قرار است برود پشت میز خدمت کنند نمیبیند.
در کل، در دوره شصت روزه آموزشی که همیشه به بهانهای با هدف کم کردن هزینهها کوتاهتر هم میشود، بیشتر آموزشها پیرامون مسایل عقیدتی و رژه است.- در برخی موارد این دوره با افزایش کد به نود روز افزایش مییابد- آموزشهای عملی هم بیشتر آموزش نظام جمع یا همان رژه رفتن است. اساسا ظاهر مهمتر از کیفیت نظامی سرباز است است. اینکه سرباز خوب لباس بپوشد و خوب رژه برود.
آموزش نبرد و یا جنگ تن به تن نه به شکل تئوری و نه به شکل عملی اساسا در کار نیست. سرباز در این دوره، دو ساعت آموزش مبارزه با گازهای شیمیایی و ده دقیقه آموزش میکروبی میبیند. تمام زمان آموزشی به تمرین رژه، شناخت نحوه کار اسلحه و کلاسهای عقیدتی میگذرد. هیچ سربازی هیچگونه آموزشی درباره واکنش مناسب و تاکتیکهای دفاعی در صورتی که مورد حمله قرار گرفت نمیبیند.
کل تجربه سربازی که به "منطقه جنگی"مرزهای شرقی می رود یک روز حضور در میدان تیر به همراه گردان است که کلا در سه دقیقه میتواند حدود ده تیر شلیک کند. از کل یک گردان یک سرباز این شانس را خواهد داشت که یک نارنجک مشقی پرت کند. سه روز اردوی پایانی دوره آموزشی نیز به ساختن سنگر و ... پرداخته میشود که آن هم خیلی جدی گرفته نمیشود.
عملا یک جوان ١٩ تا ٢٣ ساله بدون کوچکترین آموزش و تجربهای که حتی نحوه درست استفاده از اسلحه را نمیداند به مرز اعزام میشود، یک جوان را بدون اینکه آمادگی فیزیکی داشته باشد، اسلحه دیده باشد و بداند وقتی به او حمله میشود چه کار باید بکند را میفرستند پست نقطه صفر مرزی.
ما وقتی وارد منطقه مرزی شدیم تصور میکردیم وارد یک پادگان خواهیم شد. اما نهایتا در منطقه مرزی وارد یک پایگاه کوچک شدیم و من، شاید از سر بد شانسی به چادری در یک نطقه صفر مرزی منتقل شدم و ماهها در آنجا سربازی کردم. ویدئویی از به گروگان گرفته شدن پنج مرزبان ایرانی منتشر شده بود، این دقیقا وضعیت من در دوران سربازی بود. ما نه آموزشی دیدیم و نه حتی اطلاعاتی به ما داده شده بود که امکان دارد مورد حمله و شبیخون قرار بگیریم. اساسا در آن سن ما نه هیچ اطلاعی از منطقه داشتیم و نه اساسا تصوری از خطری که ما را تهدید میکند. ناگهان به ما یک اسلحه دادند با یک خشاب که ٢٧ تیر جنگی و ٣ تیر رسام داشت و گفتند از مرز کشور دفاع کنید.
از سربازها به عنوان "آژیر خطر"استفاده میکنند جان آنها مهم نیست
در اکثر موارد سربازها در حملات تروریستی غافلگیر میشوند، اول به نظر من به خاطر سن و سالشان و دیگر اینکه آموزشی ندیدهاند و آمادگی روانی، جسمی و اطلاعاتی برای نبرد ندارند. دوم اینکه هیچ گونه امکانات دفاعی-نظامی نیز در اختیار سربازها نیست. جدا از یک اسلحه سبک که به سرباز میدهند من در تمام دوران سربازی در نقطه سفر مرزی نه نارجک داشتم، نه تیربار به چشم خودم دیدم و نه آرپی جی، حالا شما تصور کنید این گروههای تروریستی با سلاحهای نیمه سنگین کاتیوشا و آر.پی.جی و تیربار به سربازها حمله میکنند. مسایلی مثل جلیقه ضد گلوله و یا دوربین دید در شب هم که اساسا شوخیای بیش نیست. من این چیزها را فقط در فیلمها دیدهام.
ما حتی امکانات رفاهی معمولی هم نداشتیم. یک چادر وسط ناکجا آباد تمامی امکاناتی بود که در اختیار داشتیم. ماهها باید با کنسرو سرد سر میکردیم چون آشپزخانهای وجود نداشت. آب خوراکی هم آب شیرین شده دریا بود که موجب بیماریهای باکتریایی و حتی پوستی همه ما شده بود.
اگر مقامات ایرانی میخواهند واقعا مرزها را کنترل کنند باید نیروهای آموزش دیده، آشنا با درگیری نظامی با امکانات به روز به مرزها اعزام کنند.
مرزبانهای ما اکنون سربازانی هستند که فقط با توجه به شرایط سربازی در تهران و شیراز و اصفهان دارند خدمت میکنند و چون بدشانستر بودهاند، در تقسیم آنجا افتادهاند.
من خودم در مدت سربازی در مرز یک بار تجربه درگیری با گروههای جهادگرای منطقه را داشتم. آنها در نیمههای شب به ما نزدیک شدند، به سمت ما شلیک کردند ما هم به سمت آنها شلیک کردیم. خوشبختانه پس از چند دقیقه درگیری آنها از محل دور شدند. اما فردای آن روز تمامی ما به اتهام شلیک بیجهت بازداشت شدیم و هفتهها در زندان بودیم. مقامات بالاتر از ما جنازه میخواستند. فکر میکردند ما بیدلیل شلیک کردهایم و میگفتند اگر واقعا به کسی شلیک کردهاید باید جنازهاش را به ما نشان دهید. خب کسی از آنها کشته نشده بود، ما فقط در یک واکنش غیرارادی به ناگهان تمامی خشاب خود را به سمت جایی که به ما شلیک میشد خالی کردیم... همین. هر چند ما نهایتا با پادرمیانی یکی از فرماندهان عالیرتبه از زندان آزاد شدیم اما از آن به بعد نه تنها ما، بلکه بسیاری از سربازهای منطقه هم دیگر جرات نداشتند شلیک کنند چون از بازداشت میترسیدند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#585
Posted: 12 Apr 2015 13:08
عیددیدنی مرگبار پدر و پسر
راز گم شدن نگهبان کارخانه را تنها پسرکوچک او که برای عید دیدنی به محل کار پدر رفته بود میدانست.
هرچند او سعی داشت با دروغ پردازی خود را بیگناه نشان دهد اما شهادت یک آشنا و آثار درگیری روی دستان وی، معمای جنایت خاموش را فاش کرد.10فروردینماه سالجاری پسرجوانی به اداره پلیس پاکدشت رفت و از ناپدید شدن پدرش خبر داد. وی به مأموران گفت: پدرم نگهبان کارخانهای در شهرک صنعتی عباسآباد است.
او تعطیلات نوروز در شیفت کاریاش بود. برای همین مادر و خواهرانم به سفر نوروزی رفتند. وی ادامه داد: روز اول عید با پدرم تماس گرفتم و سال نو را به او تبریک گفتم اما پس از آن دیگر خبری از او نداشتم تا اینکه خواهرم با من تماس گرفت و درحالیکه نگران پدرم بود عنوان کرد که از او خبری ندارد و هرچه با موبایلش تماس میگیرد کسی پاسخگو نیست.
من سفر بودم و قرار شد بعد از بازگشت به کارخانه سری بزنم. این درحالی بود که مادرم به رئیس کارخانه هم پیامک داده بود اما او هم مسافرت بود و خبری از پدرم نداشت. من احتمال میدادم که پدرم درکارخانه با دوستانش باشد و باز هم مثل همیشه موبایلش را در خانه و جای دیگر جا گذاشته باشد اما وقتی از سفر برگشتم و به کارخانه رفتم پدرم آنجا نبود و هیچکس خبری از او نداشت. آنجا بود که نگران شدم و تصمیم گرفتم ماجرای گم شدن او را به پلیس اطلاع بدهم.
حل معما
با اعلام گزارش گم شدن مرد 56ساله، تیمی از مأموران پلیس با دستور سرهنگ سلمان آدینه وند، فرمانده انتظامی پاکدشت جستوجوی خود را برای پیدا کردن این مرد شروع کردند. در ابتدا فرضیه آدم ربایی مطرح شد اما بعد از انجام تحقیقات این فرضیه رد شد. کارآگاهان در مرحله بعد احتمال دادند که مرد ناپدید شده به قتل رسیده باشد اما هیچکس نمیدانست راز جنایت در سینه پسر قربانی است که گزارش گم شدن پدرش را به پلیس اعلام کرده، بود، تا اینکه یک آشنا بهعنوان شاهد پیش روی پلیس حاضر شد و عنوان کرد که روز اول عید محمد، پسر مرد ناپدید شده را دیده و او گفته برای عید دیدنی به محل کار پدرش میرود.
همین شک مأموران را برانگیخت برای همین پسر جوان بهعنوان مظنون پرونده دستگیر شد. او خود را بیگناه میخواند تا اینکه مأموران متوجه آثار خراش روی دستان وی شدند، همینها باعث شد که وی سرانجام راز جنایت را پیش روی تیم تحقیق قرار دهد. «پدرم از بچگی مرا تحقیر میکرد، روز اول عید وقتی برای عید دیدنی به کارخانه رفتم با او درگیر شدم و دست به جنایت زدم».
این اعترافات را پسر جوان پیش روی افسر بازجو مطرح کرد. وی گفت: من پسرکوچک خانواده هستم برای همین همیشه پدرم مرا تحقیر میکرد و بین من و فرزندان دیگر تبعیض قائل بود. همیشه این موضوع مرا آزار میداد و مدتی بود که من و پدرم بر سر این موضوع با هم درگیری داشتیم. وی افزود: روز حادثه برای عید دیدنی به محل کار پدرم رفتم در آنجا با هم صحبت کردیم اما بحثمان شد و درگیری بین ما بالا گرفت.
در آنجا یاد تحقیرهای او افتادم و اینکه در بچگی مرتب کتکم میزد برای همین یک چاقوی میوه خوری برداشتم و چند ضربه به او زدم اما چاقو شکست و مجبور شدم چاقوی دیگری بردارم. پس از آنکه مطمئن شدم او به قتل رسیده، جسدش را لای پتو پیچیدم و روی گاری گذاشتم و به سمت یکی از سولههای کارخانه رفتم. در آنجا جسد پدرم را در سوله پنهان کردم و سعی کردم با دروغ پردازی نقش پسری نگران را بازی کنم.بعد از اعترافات این پسر جنایتکار راز ناپدید شدن مرد نگهبان فاش شد و مأموران راهی سوله مورد نظر شدند و جسد وی را در آنجا پیدا کردند. به گزارش همشهری، متهم پرونده با صدور قرار قانونی روانه زندان شد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#586
Posted: 12 Apr 2015 13:09
قتل زن جوان با حکم دادگاه خانوادگی
شرق: پرونده قتل زن افغان که در دادگاه خانوادگی به مرگ محکوم شد بهزودی در دادگاه کیفری استان تهران مورد رسیدگی قرار میگیرد. این در حالی است که دونفر از عوامل این قتل بعد از فرار به کشورشان به حبسهای سنگین محکوم شدند. به گزارش خبرنگار ما، مردی افغان به نام احمد خرداد سال٨٧ به پلیس شهریار خبر داد همسرش گم شده است. او گفت: «زنم مهرناز از خانه خارج شده و برنگشته در حالیکه به من گفته بود سرکار میرود اما چون آدرس محل کارش را هم نمیدانم نتوانستم او را پیدا کنم.»ماموران چندروز بعد جسد زنی جوان را پیدا کردند که بهطرز فجیعی به قتل رسیده بود. این زن بعد از به قتل رسیدن، مثله و جسدش رها شده بود. پلیس با توجه به نشانیهایی که شوهر مهرناز داده بود، پی برد این جسد متعلق به زنی افغان است که ١٨سال بیشتر نداشته. هویت مهرناز توسط شوهرش مورد تایید قرار گرفت. او در بازجوییها گفت: «نمیدانم چه اتفاقی برای زنم افتاده است. او روزها سر کار میرفت. میدانم در تولیدی پوشاک کار میکرد اما از اینکه محل کارش کجا بود و با چهکسانی رفتوآمد داشت، خبر ندارم.» بیتفاوتی احمد نسبت به قتل همسرش ظن ماموران را نسبت به او برانگیخت و این مرد بازداشت شد. او همچنان مقاومت کرد و گفت از مرگ همسرش خبر ندارد. ماموران در ادامه تحقیقات، یکی از دوستان نزدیک مهرناز را شناسایی کردند و او را مورد بازجویی قرار دادند. این زن گفت: «سالهاست مهرناز را میشناسم. ما با هم در کارگاه پوشاک کار میکردیم تا اینکه احمد به خواستگاری مهرناز آمد و آنها با هم ازدواج کردند، بعد من به شهر دیگری مهاجرت کردم. بااینحال با هم ارتباط داشتیم. روز حادثه مهرناز با من تماس گرفت و گفت شوهرش رفتارهای عجیبی دارد و خیلی میترسد و به او گفته لازم نیست سر کار برود. مهرناز از من خواست به خانهاش بروم، میترسید با شوهرش تنها باشد. من نرفتم چون مریض بودم بعد از آن هم خبری از مهرناز ندارم. میدانستم مهرناز با مردی دوست است. آنها با هم بیرون میرفتند اما رابطه خاصی نداشتند.»
دوست مهرناز در حالی این اظهارات را مطرح کرد که احمد بهدلیل نبود دلایل کافی آزاد شده بود و وقتی ماموران دوباره سراغ او رفتند، این مرد به کشورش بازگشته بود. در ادامه بررسیها، عموی احمد به نام جمعه شناسایی و بازداشت شد. او در تحقیقات به قتل اعتراف کرد و گفت با همدستی مردی به نام غلام، مهرناز را کشته است. او گفت: «یکشب که با احمد و پدرش به نام محمد در خانهای بودیم، وقتی به دستشویی رفتم، تلفنم زنگ خورد و احمد از روی شماره متوجه شد مهرناز است. ما مدتی بود با هم در ارتباط بودیم و سینما میرفتیم یا قدم میزدیم اما رابطه خاصی نداشتیم. احمد خیلی عصبانی شد و گفت تو عموی من هستی و نباید این کار را میکردی. با اینکه توضیح دادم رابطه خاصی بین ما نیست اما برادرم محمد و احمد قانع نشدند. بنابراین به اتفاق برادر دیگرم و یکی از بزرگان فامیل جلسهای تشکیل دادیم. در آن جلسه قرار بر این شد که مهرناز کشته شود. چون او به شوهرش هم دروغ گفته و ادعا کرده بود سر کار میرود، در حالیکه وقتی در خانه نبود وقتش را با من میگذراند و از من پول میگرفت و بهعنوان حقوقش به احمد نشان میداد. به من گفتند چون با مهرناز رابطه داشتهام باید خودم اقدامی بکنم. من هم گفتم میتوانم آدمکش اجیر کنم که او را بکشد. به یکی از هموطنانم به نام غلام پول دادم و او مهرناز را به قتل رساند و بعد هم جسدش را بیرون انداختیم تا لکه ننگ از خانواده پاک شود. بعد از پیداشدن جسد بود که احمد و پدرش محمد از ایران خارج شدند و به افغانستان رفتند.» وقتی جمعه با این سوال مواجه شد که چرا با همسر برادرزادهاش رابطه برقرار کرده، گفت: «مهرناز به من مشروب میخوراند و بعد مرا به سینما میبرد و من اصلا متوجه نمیشدم.»در حالیکه غلام بازداشت شده بود، بهدلیل فرار احمد و پدرش و دو فرد دیگر که در دادگاه خانوادگی علیه مقتول حضور داشتند، رسیدگی به پرونده به تعویق افتاد تا اینکه پدر مهرناز اعلام کرد بعد از اینکه متوجه شده احمد و پدرش به افغانستان رفتهاند از آنها شکایت کرده و متهمان مطابق قوانین افغانستان به ٢٠سال حبس محکوم شدهاند. بااینحال چون قتل در ایران اتفاق افتاده و متهمان دیگر نیز در ایران هستند، خواستار مستردکردن متهمان به ایران و رسیدگی به این پرونده شده. با توجه به تکمیل تحقیقات و مشخصشدن سرنوشت متهمان فراری، پرونده برای رسیدگی به شعبه ٧٤ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و متهمان بهزودی پای میز محاکمه میروند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#587
Posted: 12 Apr 2015 13:14
حسادت زنانه پشت پرده توطئه یک آدمربایی
شهروند : پسر مسیحی وقتی قصد داشت با دختر مورد علاقهاش ازدواج کند، هدف توطئه حسادت زنانه قرار گرفت و ربوده شد.
ساعتهای بحرانی یک آدمربایی
ساعت ٣٠: ٠٩ صبح ١٦ بهمنماه بود که پسری جوان از خانهشان واقع در خیابان قائم مقام فراهانی خارج شد. هنوز چند قدم بیشتر برنداشته بود که یک پژو ٤٠٥ نقرهایرنگ با ٣ سرنشین مقابل پای او ترمز کرد. ٢ مرد قوی هیکل بلافاصله از خودرو خارج شدند و در حالی که خودشان را مامور اداره آگاهی معرفی میکردند، با بیسیم و دستبند او را تهدید به سوار شدن به خودرو کردند. پسر جوان که از این موضوع شوکه شده بود، در برابر آنها مقاومت کرد و درخواست نشان دادن حکم قضایی را از آنها داشت. مردان مرموز وقتی در برابر اعتراض پسرک قرار گرفتند، او را با زور سوار خودروشان کردند. چند دقیقه بعد وقتی به مقابل ساختمان اداره آگاهی در خیابان نیلوفر رسیدند، ناگهان ورق برگشت. چشمان پسر جوان را بسته و با سرعت زیاد به سمت مکان نامعلومی حرکت کردند.
چند ساعت بعد وقتی پسر ربوده شده در حاشیه بزرگراه رسالت از خودروی آدمربایان به بیرون پرتاب شد، هرگز تصور نمیکرد عاملان این آدمربایی تحتتأثیر داستانی زنانه او را ربوده باشند. همین موضوع کافی بود تا پسر جوان برای رازگشایی از ماجرا به پلیس آگاهی مراجعه کند. او که هنوز وحشت از ساعتهای بحرانی که در چنگال ٣ آدمربا اسیر شده بود در صدایش موج میزد، به ماموران گفت: «ساعت ٩:٣٠ صبح بود که از خانه خارج شدم، هنوز از کوچهمان خارج نشده بودم که یک خودروی ٤٠٥ نقرهایرنگ با ٣ سرنشین مقابلم توقف کرد. ٢ مرد از سرنشینان خودرو به سمتم آمدند و با معرفی خود به عنوان مامور اداره آگاهی و تهدید شوکر و دستبند من را سوار خودرو کردند. از من میخواستند تا برای توضیح یک پرونده با آنها همراه شوم. به زور من را سوار خودرو کردند. برای صحنهسازی من را به سمت اداره آگاهی خیابان نیلوفر منتقل کردند اما وقتی به مقابل ساختمان رسیدیم، چشمهایم را بستند و دوباره به راه افتادند. من را به طبقه سوم یک ساختمان منتقل کردند. وقتی چشمهایم را باز کردند، سوالات عجیبی مبنی بر ارتباط من با سازمانها و گروهکهای خاص پرسیدند. من که از پرسشهای آنها شوکه شده بودم، حرفی برای گفتن نداشتم. به همین خاطر کتکم زدند و بعد از ٣ ساعت دوباره چشمهایم را بسته و از ساختمان خارج کردند. بعد از طی مسیری در حالی که چشمهایم بسته بود، مرا در کنار بزرگراه رسالت رها کردند.»
سرنخ طلایی
با شکایت این پسر جوان و به دستور قاضی مدیر روستا بازپرس شعبه ششم دادسرا جنایی تهران، تحقیقات کارآگاهان برای رازگشایی از آدمربایان مامورنما آغاز شد. تا اینکه پسر جوان در گفتههایش، سرنخی طلایی را در اختیار کارآگاهان قرار داد. او به کارآگاهان گفت: « مدتی پیش قصد ازدواج با دختر مورد علاقهام را داشتم اما دوست او به نام مریم که از سالها قبل به من علاقه داشت، مانع رابطه ما شده بود. هر روز پیغام میداد و به خاطر حسادت زنانهاش بارها مرا تهدید کرده بود. آخرین بار حدود ٢ هفته قبل از ربوده شدنم از تلفنی ناشناس با من تماس گرفت و گفت: «نمیگذارم آب خوش از گلویت پایین برود». من در ماجرای ربوده شدنم به او مظنون هستم. کارآگاهان با ردیابی شماره تماسی که این پسر در اختیارشان قرار داد، شاخهای دیگر از تحقیقات خود را آغاز کردند.
حسادت زنانه
با شناسایی صاحب خط تلفن که مرد جوانی بود، ماموران او را برای رازگشایی از ماجرا به اداره آگاه منتقل کردند. مرد مظنون در حالی که قصد داشت با داستانسرایی، کارآگاهان را از مسیر پرونده دور کند، خیلی زود پرده از راز این آدمربایی برداشت و گفت: «مدتی قبل، یکی از دوستان خانوادگیمان به نام مریم به من گفت پسری مسیحی را میشناسد که با فریب و دروغ از دختران مسلمان سوءاستفاده میکند. این موضوع خیلی من را تحتتأثیر قرار داد، به همین خاطر ماجرا را با ٢ دوستم در میان گذاشتم و تصمیم گرفتیم بهطور خودسرانه او را گوشمالی دهیم. با نقشهای از پیش طراحی شده، خودمان را مامور معرفی کردیم و او را با تهدید سوار خودرو کرده و ربودیم اما بعد از چند ساعت وقتی او را کتک زدیم و تعهدی مبنی بر اینکه دیگر مزاحمتی برای نوامیس مردم ایجاد نکند، گرفتیم، او را در بزرگراه رسالت رها کرده و گریختیم.» در حالی که تحقیقات نشان میدهد، آدمربایان و گروگانشان قربانی یک حسادت زنانه شدهاند، تحقیقات برای روشن شدن زوایای مبهم این پرونده ادامه دارد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#588
Posted: 12 Apr 2015 18:56
حکم اعدام در ملاعام مسافرکش متجاوز به دختر مشهدی
۲ فرد شیطان صفت که به «گرگ های زرد» معروف شده اند با صدور رای دادگاه به اعدام در ملاء عام محکوم شدند.
رسیدگی به پرونده «گرگ های زرد» از آبان سال گذشته هنگامی در دستور کار پلیس جنایی خراسان رضوی قرار گرفت که دختر جوانی با مراجعه به اداره جنایی پلیس آگاهی پرده از اعمال شیطانی ۲ پژوسوار برداشت. او که یکی از طعمه های گرگ های زرد بود گفت: به عنوان مسافر سوار یک دستگاه خودرو زرد رنگ شدم، اما ناگهان جوان ۲۴ ساله ای که در صندلی عقب نشسته بود سرم را زیر صندلی کشاند و سپس با تهدید مرا در ۲۵ کیلومتری جاده مشهد- فریمان مورد آزار وحشیانه قرار دادند. این دختر که هنوز از یادآوری اعمال کثیف شیطان صفتان به خود می لرزید، ادامه داد: آن ها سپس مرا در نیمه های شب به مشهد بازگرداندند و در میدان تلویزیون رها کردند.
این در حالی بود که شاکی پرونده به دلیل عوارض شدید روحی و روانی نتوانسته بود چهره متجاوزان به نوامیس را به خاطر بسپارد و به همین دلیل نیز نتوانست هیچ سرنخ قابل پیگیری را به پلیس ارائه کند. در حالی که به دستور سرهنگ بیدمشکی (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) بررسی های کارآگاهان روی خودروهای ۴۰۵ زردرنگ متمرکز شده بود ۴ روز بعد گزارش مشابهی به پلیس آگاهی رسید و مشخص شد که متهمان از یک دستگاه تاکسی زردرنگ بین جاده ای استفاده کرده اند.
قربانی دوم این حادثه اعلام کرد لهجه ۲ متهم شبیه لهجه های مورد استفاده در یکی از شهرهای اطراف مشهد بود. به همین دلیل و با توجه به اهمیت ماجرا، این پرونده به شعبه ۸۱۱ دادسرای مشهد ارسال و توسط قاضی سیدجواد حسینی مورد رسیدگی قرار گرفت.
با صدور دستوراتی از سوی مقام قضایی، کارآگاهان با همکاری سازمان بازرسی تاکسیرانی و دیگر مراکز نظارتی، موفق شدند خودرو مذکور را در شهرستان فریمان شناسایی و ۲ متهم را در عملیاتی ضربتی دستگیر کنند.
۲ جوان ۲۴ و ۲۵ ساله در حالی به ۴ فقره آدم ربایی و تجاوز به عنف اقرار کردند که یکی از طعمه های آن ها شناسایی نشد. بنابراین گزارش، در پی اعترافات صریح متهمان، قاضی غلامعلی صادقی (دادستان مشهد) دستورات ویژه ای را برای بازجویی دقیق و سریع از متهمان و همچنین کشف زوایای پنهان این پرونده، صادر کرد.
این در حالی بود که متهمان از نقش یکی دیگر از همدستانشان در ماجرای آدم ربایی و تجاوز پرده برداشتند به همین دلیل نیز بخشی از پرونده گرگ های زرد برای دستگیری متهم فراری در دادسرا مفتوح ماند.
به دستور رئیس کل دادگستری استان خراسان رضوی، قضات با تجربه دادگاه کیفری نیز رسیدگی ویژه به این پرونده را به صورت خارج از وقت آغاز کردند و جلسات محاکمه ۲ متهم با حضور وکلای مدافع آنان در شعبه پنجم دادگاه کیفری به ریاست قاضی «بخشی نژاد» آغاز شد. متهمان این پرونده که با توجه به اسناد و مدارک انکارناپذیر چاره ای جز بیان حقیقت نداشتند وقتی در برابر سوالات تخصصی رئیس دادگاه و مستشارانش قرار گرفتند به صراحت جرایم ارتکابی خود را پذیرفتند و در چندین جلسه دادگاه و در حضور وکلای خود به اعمال شیطانی شان اعتراف کردند. با پایان یافتن جلسات محاکمه که تا اواخر سال گذشته به طول انجامید در نهایت قاضی «بخشی نژاد» پس از مشورت با مستشاران دادگاه، و با توجه به شکایت های مطرح شده، اعترافات صریح متهمان، گزارش ماموران انتظامی و پزشکی قانونی و همچنین دیگر مستندات و محتویات پرونده، جرایم ارتکابی آنان را محرز دانست و رای دادگاه را در این باره اعلام کرد.
براساس رای صادرشده، هر یک از متهمان این پرونده به اتهام ۴ فقره آدم ربایی به تحمل ۶۰ سال زندان و به اتهام تجاوز به عنف نیز به اعدام در ملاء عام محکوم شدند. همچنین در رای صادره از سوی قضات شعبه پنجم دادگاه کیفری استان خراسان رضوی، حکم اعدام در یکی از میدان های شهر مشهد و با نظر مسئولان قضایی اجرا می شود. شایان ذکر است، رای صادره از سوی دادگاه پس از ابلاغ به متهمان، قابل تجدید نظرخواهی در یکی از شعب دیوان عالی کشور است و در صورت اعتراض متهمان در مدت زمان قانونی، این پرونده در دیوان عالی کشور نیز مورد رسیدگی قرار می گیرد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#589
Posted: 12 Apr 2015 18:58
دستگیری قاتلان پسربچه دوساله
فرمانده انتظامی علیآباد کتول از دستگیری قاتلان پسربچه دوساله در علیآبادکتول خبر داد. سرهنگ علیاکبر اژدری گفت: دو روز پیش در یک منزل مسکونی در شهر علیآبادکتول پسربچه دو سالهای مورد ضرب و شتم شدید یک مرد به همراه مادرش که در خانه بودند قرار گرفت. وی افزود: به محض اطلاع پسربچه دوساله به بیمارستان انتقال داده شد اما به علت کوفتگی شدید ناشی از ضربات بر سر بچه در بیمارستان فوت کرد. سرهنگ اژدری گفت: بر اساس اطلاعات به دست آمده مادر این بچه در غیاب همسر زندانیاش، با این مرد رابطه نامشروع داشته است. وی یادآور شد: این مرد که شیشه مصرف کرده بود پس از آزار پسربچه اقدام به زدن ضربات به سر پسربچه کرد که متاسفانه به دلیل شدت جراحات وارده علیرغم تلاش پزشکان، موفق به کمک برای زنده ماندن بچه نشدند. فرمانده انتظامی علیآبادکتول گفت: این دو نفر پس از این عمل شنیع دستگیر و تحویل مقامات قضایی شدهاند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#590
Posted: 12 Apr 2015 20:39
شمال و جنوب جنایت های خانوادگی
شهروند :قتلهای خانوادگی که با انگیزههای مالی، مشکلات روانی، خیانت و مواد مخدر جنایتهای ساخته دست بشر را رقم میزند، این روزها به یک معضل اجتماعی تبدیل شده است. با این حال قاتلان همه این پروندههای جنایی در حالی پا به دنیای جنایتکاران میگذارند که کیفیت و نوع جرمشان با یکدیگر متفاوت است. بامداد شبی بهاری وقتی خیابانها و بزرگراهها کم ترددتر شد برای مرور خاطرات جنایتهایی که در بالا و پایین پایتخت، ذهنم را درگیر خودش کرده بود و رازگشایی از پروندههای جنایی شهر راهی شدم. پشت به پشت خیابانهای شهر از شمال تا جنوب و از غرب تا شرق ردپای جنایتهایی است که هر ساله پروندههایی را به خود اختصاص داده؛ پروندههایی که با چشم باید دید و با قلم نوشت. حالا نام خیابانها و کوچهها با قتلهایی که در آنها رخ داد، در ذهنم حک شده است. همراه من باشید تا در این بررسی، میهمان خانههایی شویم که میزبان جنایتهای خانگی بودند.
بررسی پروندههای جنایی در مناطق مرفهنشین
نشانی آنها در خوش آب و هواترین مناطق شهر است. در امتداد شمالیترین بزرگراههای تهران آنجا که خانهها و برجهای سر به فلک کشیده با نماهای شیک و مجلل مرز بین خانههای جنوبی پایتخت را مشخص میکند، گاهی انگیزههایی مرموز جنایتهای هولناکی رقم میخورد. پشتِ دیوار خانههای مجلل که با نماهای سنگی و آجرهای ایتالیایی شانه به شانه هم ساخته شدهاند، حکایتِ زندگی و خشم، مرگ و جنایت، حکایتِ دیگری است. با این حال وقتی فرهنگ جامعه با پول سنجیده شود دور از ذهن نیست که ساکنان برخی از این خانهها، مرفهان بیدرد خطاب شوند اما نگاهی آماری به پروندههای جنایی در این مناطق روایت دیگری را از زندگی در خانههای مجلل پایتخت دارد. بررسی پروندههایی که قربانیانش سیبل نگاه آسیبشناسانه قتل و جنایت قرار گرفتهاند تنها نشان میدهد که انگیزههای جنایی در محلههای بالای شهر نسبت به مناطق فقیرنشین متفاوت است. سال ٨٨ بود که مردی تحصیلکرده در دانشگاههای آمریکا وقتی برای تقسیم سهم ارثیه پدریاش دچار اختلاف با اعضای خانواده شد، دست به کشتار دستهجمعی زد. این حادثه که در خیابان مقدساردبیلی منطقه زعفرانیه تهران رخ داد، یکی از جنایتهای خانوادگی عجیب در پروندههای مشابه است. در این حادثه پسر خانواده به دلیل اینکه تصور میکرد مادر و خواهرانش قصد دارند ارثیه او را نادیده بگیرند، تصمیم گرفت تا حقش را انتقامجویانه پس بگیرد؛ آن هم با کشتار دستهجمعی! به همین منظور اسلحه خرید و وقتی همه اعضای خانواده و وکیل خانوادگیشان به همراه قاضی شورای حل اختلاف دور هم جمع بودند، نقشهاش را اجرایی کرد. اسلحهاش را بیرون کشید و با شلیک ١٧ گلوله به سمت افراد خانواده خود و وکیل خانواده و نماینده شورای حل اختلاف ٥ نفر را به قتل رساند. این جنایت هولناک در حالی رقم خورد که متهم به قتل برخلاف نظریههای جامعهشناسی و روانشناسی جرم نه جوان، نه فقیر، نه بیسواد و نه سابقهدار بود. او میانسال و تحصیلکرده دانشگاهی در آمریکا و بسیار متمول اما هیچکدام از این عوامل بازدارنده رخداد چنین جنایتی نبود.
١٨ آذرماه سال گذشته هم قتلعام خانوادگی در خیابان پاسداران جنایتی هولناک را رقم زد. مردی تحصیلکرده و مرفه با انگیزهای مرموز یک شبه به یک جانی تبدیل شد. نامهای چند جملهای از نداشتن احساس خوشبختی در خانوادهاش بر جای گذاشت و با اسلحه دست به کشتار همسر و تنها دخترش زد. این مرد بعد از کشتن اعضای خانوادهاش با شلیک گلوله به زندگی خودش هم پایان داد. هر چند با مرگ عامل جنایت در این جنایت رازی مرموز از زندگی یک خانواده کمجمعیت و مرفه برای همیشه سر به مُهر ماند اما نگاه آسیبشناسی به این حادثه مرگبار نشان میدهد، رفاه تنها در سرمایه، پول و قدرت مالی خلاصه نمیشود. رفاه در سلامت جسم و روان، همراه با محیط زندگی و فرهنگ تربیتی معنا پیدا خواهد کرد. وقتی در روابط سست خانوادگی، پول تعیینکننده باشد، اعتماد و صداقت رنگ خواهد باخت و رفاه دچار تزلزل خواهد شد.
١٦ فروردینماه سال جاری جنایت خانوادگی در خانواده یک پزشک باز هم تکرار شد. جنایت خانه خیابان ایتالیا در منطقه فلسطین بسیاری از خبرخوانهای صفحات حوادث را در شوک فرو برد. پسر خشمگین خانوادهای مرفه در اقدامی جنونآمیز و تنها به خاطر اختلاف بر سر شبکه تلویزیونی با خواهرش او را قربانی جنایتی هولناک کرد و بعد از آن برای پاک کردن ردپایش، پدرش را که تنها شاهد جنایت او بود به قتل رساند. این حادثه که از عجیبترین و جنجالیترین پروندههای سال ٩٤ تا کنون به شمار میرود به نوعی نشاندهنده این است که گاهی تعریف از مشکلات برای افراد سطح جامعه متفاوت است. هر چند در این پرونده نمیتوان به درستی نظر کارشناسانه داد اما انگیزه قاتل در این جنایت آنقدر پیش پا افتاده و ساده است که مسیر تحقیق در بررسی اینگونه جنایتها را به اصطلاح عامه «خوشی زیر دلش زده» هدایت میکنند.
بررسی پروندههای جنایی در مناطق فقیر نشین
زندگی در فضاهای فرسوده و قدیمی شهر با افسردگی، عصبانیت، هرج و مرج و فقدان آرامش است. این را ساکنان خیلی از نقطههای مرزی جنوب پایتخت میگویند. هر چند در یک زندگی سالم شهری و در محلههای مختلف سبک زندگیها تفاوت دارد اما بر این اساس تفکیک نوع جرایم جنایی در پایین شهر نیازمند بررسیهای کارشناسانه بیشتری است چرا که بسیاری از آنها تحتتأثیر عوامل اقتصادی و معیشتی قرار دارند.
سال ٩٢ ساکنان ساختمانی در میدان شوش شاهد جنایتی هولناک در خانه همسایهشان بودند. مردی جوان وقتی با همسرش درگیر شد، در اقدامی جنونآمیز دست به کشتار خانوادهاش زد. همسرش را با چاقو به قتل رساند و دختر ٥ سالهاش را از طبقه سوم خانه به بیرون پرتاب کرد. تحقیقات اولیه این پرونده که به شیشهای بودن قاتل اشاره داشت، در مراحل محاکمه، ناشی از جنون متهم گزارش شد. این در حالی است که چرایی ارتباط دادن جنایتها در محلاتی که شهرت خوبی در باب استعمال و خرید و فروش مواد مخدر ندارند، میتواند خود موضوع قابل بررسی در پروندههایی باشد که مواد مخدر نقش اصلی را در پدیدههای جرم و جنایت ایفا میکند.
سال ٩٠ هم نگهبان یک کارخانه وقتی از محل کار به خانهشان بازگشت با صحنه باورنکردنی مواجه شد. همسر و ٢ فرزندش را در داخل یک خودور بنز مدل بال دید که مردی میانسال پشت فرمانش نشسته و در حال حرکت به انتهای کوچه بودند. تصوری که یک قتل عام خانوادگی هولناک را رقم زد. این مرد به تصور اینکه همسر و فرزندانش به او خیانت کردهاند، نقشه جنایتی عجیب را به اجرا گذاشت. به کمین همسر و فرزندانش در خانه نشست و هرگز به آنها اجازه دفاع نداد. ضربات متعدد چاقو و میله آهنی بر بدن همسر و ٢ فرزندش کافی بود تا او یک شبه پا به دنیای جنایتکاران بگذارد. این پرونده در حالی در دادسرای جنایی مورد تحقیق قرار گرفت که مشخص شد، همسر این مرد زنی پاکدامن بوده و جنایت قاتل تنها ناشی از سوء تفاهم و تصور اشتباه بوده است.
فقر فرهنگی و جنایتهای خانوادگی
سعید خراطها، آسیبشناس اجتماعی درخصوص جنایتهای خانوادگی پایین شهر و بالا شهر به خبرنگار «شهروند» میگوید: «بهطور کلی جرایم از طبقات اجتماعی تبعیت میکند. اینکه فرد در چه محلهای یا محیطی زندگی میکند، در چه خانوادهای است و از نظر اقتصادی در چه شرایطی به سر میبرد تاثیر زیادی در ارتکاب جرم دارد. ارتکاب جرایم هم از لحاظ روانی و هم از لحاظ نوع جنایت و هم از لحاظ نوع دستگیری در اقشار مختلف جامعه متفاوت است. آمارها نشان می دهد کسانی که از طبقات پایینتر جامعه هستند و در فقر اقتصادی زندگی میکنند به دلیل فشارهای زیاد روانی، جرایم بیشتری را مرتکب میشوند. جنایتهای خانوادگی نیز ازجمله این جرایم است. کسانی که در خانوادههایی با فقر فرهنگی بزرگ میشوند و از دوران کودکی کمبودهای زیادی را در زندگیشان احساس میکنند، کمتر قدرت این را دارند که خشم خود را کنترل کنند. آنها حتی درکی از قانون نیز ندارند و با بروز کوچکترین مشکل دست به جنایت خانوادگی میزنند. از طرفی پدر و مادرهای آنها نیز تحصیلات لازم را ندارند و به همین دلیل تربیت و نظارت درستی روی فرزندانشان نخواهند داشت. همین باعث میشود که در پایین شهر آمار جنایتهای خانوادگی بیشتر از بقیه نقاط شهر باشد. اعتیاد، مصرف مشروبات الکلی، در دسترس بودن مواد مخدر در محلههای پایین شهر، فقر فرهنگی کمبودهای خانوادگی و نداشتن آگاهی از قانون از مهمترین دلایل آمار بالای جنایت در پایین شهر است.»
خراطها به سنتی بودن افکار جنوب شهرنشین اشاره میکند و میگوید: «خیلی از مردم محلههای جنوب شهر یا حتی میتوان گفت روستاهای دورافتاده با افکار سنتی روبهرو هستند و از آنجایی که در طبقه اجتماعی پایینی قرار دارند، اعضای خانواده خود را قربانی همین افکار سنتی میکنند. بهعنوان مثال پدری با تصور اینکه دختر، مادر یا همسرش ارتباط نامشروعی با فرد دیگری دارد، این حق را به خود میدهد که او را بکشد. اینگونه افراد بعد از قتل هم از جنایت پشیمان نشده و حتی اگر مجازات هم شوند این مجازات را به جان خریده و تعصب را یکی از لازمههای زندگی خود میدانند. ولی در محلههای بالای شهر اینگونه جنایتها کمی متفاوتتر اتفاق میافتد. داشتن مشکل روانی در افرادی که دست به جنایت خانوادگی میزنند تنها شباهت بین این دو قشر در ارتکاب جنایتهای خانوادگی محسوب میشود. ولی بهدلیل اینکه افراد در محلههای بالای شهر از تحصیلات اجتماعی و رفاه اقتصادی برخوردار هستند راحتتر و بهتر میتوانند به خود غلبه کنند و از این نوع جنایتها دوری کنند. بهعنوان مثال مسألهای به اسم خیانت در نقاط پایین شهر خیلی بزرگتر و وحشتناکتر دیده میشود و به تبع آن جنایتهای خانوادگی زیادی از روی تعصب و غیرت رخ میدهد. ولی در طبقات بالاتر جامعه افرادی هستند که به دلیل تحصیلات بالا و زندگی بهتر در اجتماع شاید راحتتر با این مسأله برخورد کنند و کمتر دست به جنایت بزنند.»
خراطها معتقد است کسانی که در رفاه اقتصادی هستند و دست به جنایت میزنند، راحتتر میتوانند از مجازات فرار کنند و به دلیل موقعیت اجتماعی مناسبشان بهتر و زودتر میتوانند خود را رها سازند. به عنوان مثال فردی که دست به جنایت خانوادگی میزند، با گرفتن وکیلهای زبردست و همچنین پرداخت دیه و امکانات دیگر از مجازات فرار میکند. در صورتی که اگر فردی با شرایط اقتصادی پایینتر و نقاط پایینشهر دست به یک جنایت بزند، پشتیبان مالی ندارد که از او حمایت کند و خودش نیز قدرت لازم برای فرار از مجازات را نخواهد داشت. بنابراین آمار مجازات افراد در طبقههای پایین اجتماعی بیشتر از مجازات جنایتکاران شمالنشین است. همین موضوعها سبب میشود که آمار جنایت در محلههای پایین شهر بیشتر از شمال شهر نشان داده شود در حالی که شاید آمار جنایت خانوادگی در محله بالای شهر بیشتر باشد. از سوی دیگر نکتهای که میتوان به آن اشاره کرد، ابزار قتل است. این ابزار در شمال شهر و پایین شهر متفاوت است. معمولا در محلههای بالای شهر اگر کسی بخواهد دست به جنایت بزند، ابزار قتلی مثل اسلحه را راحتتر میتواند تهیه کند یا شاید اصلا نیازی به تهیه آن نباشد و در خانهشان اسلحه داشته باشند. همینها باعث ارتکاب جنایت در محلههای بالای شهر میشود و افراد را در یک لحظه تحت تاثیر قرار میدهد. این در حالی است که چاقو رایجترین ابزار قتل در پایین شهر است.
ابراز پشیمانی در جنایتکاران محلههای پایین شهر کمتر است
«تردست» قاضی بازنشسته دادگاه کیفری که پروندههای جنایت زیادی را بررسی کرده است، نیز در اینباره به «شهروند» میگوید: «در بحث آسیبشناسی جرم، کسانی که در فقر مادی به سر میبرند دارای فقر فرهنگی نیز هستند. من پروندههای جنایتهای خانوادگی زیادی را بررسی کردم و در همه آنها به این نتیجه رسیدم که طبقات پایین و متوسط جامعه بیشتر و راحتتر دست به جنایت میزنند. افرادی که در اقشار کمسواد و بیپول جامعه زندگی میکنند، به دلیل فشارهای روانی کمتر میتوانند خشم خود را کنترل کنند و در یک لحظه به دلیل اینکه تصور میکنند باید قدرتنمایی کنند دست به جنایت میزنند. وقتی فردی تحصیلات ندارد و از موقعیت اجتماعی مناسبی برخوردار نیست به این سطح از آگاهی نرسیده که با خشم و جنایت نمیتوان اختلافات را حل کرد. بنابراین اگر کوچکترین اختلافی در خانواده خود مشاهده کند، ابزار قتل به دست میگیرد و به جنگ خانوادهاش میرود. بدون اینکه حتی به عاقبتی که در انتظارش است، فکر کند. معمولا وقتی فردی در طبقه اجتماعی پایین دست به جنایت خانوادگی میزند، بعد از ارتکاب جرم هم به دلیل فقر فرهنگی ابراز پشیمانی نمیکند و کارش را درست و به جا میداند. در صورتی که جناتکاران در محلههای بالای شهر بعد از اینکه دست به قتل یکی از اعضای خانواده خود میزنند، بهطور معمول از کرده خود پشیمان میشوند. یعنی ابراز پشیمانی در جنایتکاران محلههای بالای شهر بیشتر از افراد قاتل در محلههای پایین شهر است.» با بررسی پروندههای جنایی در بالاو پایین شهر یک نتیجه حاصل میشود؛ جنایت در همه جای شهر امکان وقوع دارد و هر بار به شکلی متفاوت ظاهر میشود. هر چند با آمار و ارقام در پرونده قتلهای پایتخت نمیتوان ادعای درستی بر انگیزههای جنایی بالا و پایین شهرها داشت اما به واقع میتوان گفت جنایتی که ساخته دست بشر است، مرز بین خوبی و بدی را از جنوبیترین نقطه شهر تا ارتفاعات مرفهنشین شهر تعیین میکند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟