انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
موسیقی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 15:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  12  13  14  15  پسین »

Farhad Mehrad | فرهاد مهراد


مرد

 
تحلیلی بر شیوه خوانش فرهاد



باید سال‌ها بگذرد تا بتوان به تعریف درستی از سبک خوانندگی وی دست پیدا کرد.او به جز سلیقه خوب در انتخاب اشعار، بسیار درست و قابل تأمل در انتخاب موسیقی مناسب که حال و هوای صدای خودش را هم داشته باشد تبحر داشت و از نظر دکلماسیون نیز هر واژه از شعرش و هر مصرعی را که می‌خواند کاملاً با مفهوم بیان می‌کرد به شکلی که معنای تلفیقی آن به گونه ای دیگر می شد.اجراهای وی را باید چندین بار شنید تا به جذابیت‌های صدا و نوع خواندن او دست یافت همچنین باید توانایی او در اجراهای کنسرتی را نیز مدنظر قرار داد که در آن‌ها همزمان پیانو هم می‌نواخت. نظیر این کار را می‌توان در اجرای خواننده دیگری مثل التون جان دید. وی در خواندن ترانه‌های خارجی نیز بسیار با فکر عمل می کرد و هر چه را که می‌خواست اجرا کند بنا به سلیقه خود از نظر آهنگسازی، ملودی و شیوه خواندن تغییر می داد و در واقع سلیقه خود را در کار اعمال می‌کرد که آن کار بهتر از آن چیزی که بود صورت بگیرد. وی ترانه‌های بسیاری را به صورت بازخوانی و به زبان‌های مختلف خوانده است و همچنین ترانه‌هایی هم به زبان فارسی دارد. در هر حال چه زمانی که به زبان‌های دیگر اعم از انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی، ارمنی و... می‌خواند و چه زمانی که به زبان فارسی می‌خواند، شیوه برخورد خاص خود را با کلمات داشت. وی در گفتگویی اینچنین عنوان می‌کند که: «من همیشه در وهله اوّل اصرار دارم آهنگی را که به زبان دیگری است، اول ترجمه اش را بدانم و در صورتی که بعضی از کلمات برایم ناآشنا باشند با مراجعه به فرهنگ لغات معنای آنها را متوجّه شوم و دوم اینکه خیلی حساس هستم به زمانی که ترانه‌ای را به فارسی که زبان مادری ام است می‌خوانم، به گونه‌ای که دوست دارم مخاطب من تنها با یکبار گوش کردن ترانه آن را متوجّه شده و بتواند بفهمد که چه می‌گویم.» بنابراین یکی از شیوه‌های مهم ترانه خوانی وی در آثار فارسی و غیر فارسی اش نحوه صحیح اَدای کلمات می‌باشد، به طوری که وی کلمات متن شعر را از موسیقی اش جدا می‌کند و کلمات در ترانه‌های او محترمانه از حنجره اش بر گوش شنونده می‌نشیند و آنها را نمی‌فشارد و برای همنشین کردن با آهنگ هم آنها را نمی‌کشد. فرنگیس حبیبی در این رابطه می‌گوید: «به جرأت می‌توان گفت که در ترانه‌های وی هیچ کلمه شکسته، شُل، خمیده، پا در هوا و خمار شنیده نمی‌شود. هیچ واژه‌ای نیست که از سر بوالهوسی و عشوه در ترانه بلغزد و بچرخد و محو شود. به نظرم می‌آید که وی یار کلمات است، از بس که آنها را می‌فهمد و عزیز و محترمشان می‌دارد.» البته به نظر می‌رسد که اینجا باید به نکته دیگری نیز اشاره کرد و آن هم شیوه غربی ترانه خوانی است. در ترانه خوانی راک، شعر نیست که وجود دارد بلکه کلمه است که جریان می‌یابد. شاید بخشی از تأکید وی در شیوه خواندنش ناشی از تجربه او در راک و آموزه‌هایی است که در خواندن ترانه‌های خارجی از نوع راک و بعد هم پاپ غربی بدست آورده است. وی از معدود خوانندگانی است که بار عاطفی واژه موجود در شعر را با شیوه خوانش خود به معنا تبدیل می‌کند و به آنها جان می‌بخشد. به گونه‌ای که وقتی کلمه «رنج» را می‌خواند، رنج می‌کشیم، وقتی می‌گوید «زمستون» سرمای آن را احساس می‌کنیم، وقتی از «جغد شوم» حرف می‌زند شوم بودن را می‌فهمیم و یا هنگامی که به تمسخر در «عصر چهارشنبه من، عصر خوشبختی ما» قبل از «عصر خوشبختی ما»، «هه» می‌کند به باطل بودن و مورد تمسخر بودن این عبارت پی می‌بریم و نمونه همین «هه» را بار دیگر در قبل از عبارت «ساده دل بودم که می‌پنداشتم دستان نااهل تو باید مثل هر عاشق رها باشد» به وضوح احساسش می‌کنیم و معنایش را هم می‌فهمیم زیرا او اجازه نمی‌دهد شنونده به کلمات بی اعتنا باشد. نمونه این نکته را در پایان ترانهٔ کوچ بنفشه‌ها نیز می‌بینیم، با شعری از شفیعی کدکنی و آهنگی از خودش. عبارتی که نه یکبار و نه دوبار بلکه شاید بیشتر از هفت بار تکرار می‌شود و هر بار محکم تر از بار پیش، گویی که هرگز خیال محو شدن ندارد و بر آن تأکید شده است «ای کاش آدمی وطنش را همچون بنفشه‌ها می‌شد ببرد با خود هر کجا که خواست» وی یک خواننده مؤلف که می‌توانست همراه با خواندن نیز بنوازد بود و می‌دانست معنای کلماتی را که به آواز در می‌آورد چیست و نوازندگی همزمانش نیز او را در این زمینه یاری می‌کرد. این را از امتداد مفاهیم در آواها و ترانه‌هایش می‌توان فهمید که مدام هم در سال‌های واپسین عمرش به صیقل زدن و کامل کردن آن مشغول بود. او می‌دانست چه می‌خواند، چه می‌کند و در کجا زندگی می‌کند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
پیرامون شخصیّت فردی و هنری فرهاد


  • دکتر حسین الهی قمشه‌ای درباره این هنرمند می‌گوید:«ایشان را می‌توان یکی از اعضای مکتب داوود دانست به این دلیل که هیچ دریچه‌ای را به روی خویش نبست. کسی که با سوت خاطرات رومانی و بیست سال پیش را زنده می‌کند و در عین حال با ما به هفتصد سال پیش می‌رود و در مولانا سیر می‌کند، همچنین داستان دقوقی را هم دوست دارد و اشعار گوته را نیز می‌خواند، گسترش سطح ادراک و احساس او را نشان می‌دهد و اینکه آن فریادی که می‌کشید از تمامی وجود او بر می‌خواست. همچنین باید گفت کارهایی که او ارائه می‌داد همگی Unique (به فارسی: منحصر به فرد) بودند.»
  • منوچهر اسلامی نوازنده ترومپت و عضو سابق گروه بلک کتس درباره این هنرمند می‌گوید:«او بسیار انسان با سواد و فرهیخته‌ای بود، به عنوان مثال هر شب ما برای اجرای برنامه، دو سه ساعت زودتر به رستوران روبروی کوچینی بنام برگ سبز می‌رفتیم و غذای مختصری را می‌خوردیم و در مدت زمانی که در آنجا بودیم حداقل ده، دوازده نفر از افراد سرشناس و همچنین شاعران شناخته شده‌ای مانند نصرت رحمانی، یدالله رویایی و ترانه سرایانی مانند ایرج جنتی عطایی و ... به آنجا می‌آمدند و در زمینه شعر و ادبیات با وی به بحث و گفتگو می‌نشستند و او هم به تک تک آنها پاسخ می‌داد و به اصطلاح عامیانه همگی در مقابل اطلاعات او در زمینه ادبیات و تفاسیری که از اشعار مختلف داشت لُنگ می‌انداختند. فرهاد کلاً آدم بذله گویی نبود اما اگر پیش می‌آمد حرف‌های جالبی می‌زد. همچنین گلستان سعدی را هم تقریباً از حفظ بود و برای همین از گلستان در حرف‌هایش خیلی مثال می‌آورد و شعری نبود که او از پس آن برنیاید و نتواند تفسیرش کند؛ به خصوص شعرهای حافظ. او نابغه‌ای بود که دیگر نظیرش را در ایران نمی‌توان یافت. البته بیشتر مردم او را به دلیل ویژگی‌های حداقلی و وجه موسیقی اش می‌شناسند، اما او ویژگی‌هایی در سبک کاری و رفتاری اش داشت که اگر بر مردم عیان می‌شد، جایگاهی والاتر از آنچه که هست در اذهان عمومی پیدا می‌کرد و این ظلم بزرگی بود که در حق او شد. همچنین او به آثار خود که امروزه طرفداران بیشماری دارند هیچگاه افتخار نمی‌کرد و حتی دوست داشت اگر می‌شود بتواند خود را از آنها بَری کند اما از جهتی رضایت داشت که در میان آثارش آنچنانی که باید به ابتذال نگراییده است.»
  • محمود استاد محمد بازیگر، نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر در یادداشت زیر از رابطه خود با فرهاد مهراد می‌گوید:«خبر درگذشت او من را از من جدا کرد و گفتم نمی‌توانم از او ننویسم و این از سر اَدا و اَطوار نبود. دیگر حوصله اَدا و اَطوار هم ندارم و از هر چه سکوت عالمانه است نکبتم می‌گیرد.
  • فرهاد موسیقیدان بود و در موسیقی نظریه‌پرداز. پیانو و گیتار را خوب می‌نواخت. موسیقی کلاسیک را از عهد رُنسانس تا قرن بیستم می‌شناخت ولی در حیطه موسیقی مدرن دانشی بسیط، حسی جوشنده و نگاهی بدیع داشت و اطلاعات شگرفی نیز در موسیقی غرب و همچنین موسیقی سنتی خودمان داشت و البته خواننده هم بود؛ ولی من با وجه موسیقیدان و به خصوص با وجه خوانندگی اش ارتباطی نداشتم، هرچند که از سال‌های ۴۷ تا ۴۸ تا سال ۶۰ کمتر روز و روزگاری می‌شد که از حال یکدیگر بی خبر بمانیم. هنوز نوجوان بودم که خواسته و نا خواسته صدای او را شنیدم. جوانی که می‌خواند، ولی مثل دیگران نمی‌خواند. اَدا در نمی‌آورد. مانند بسیاری آرایش مو و مدل لباس و غمزه‌های نگاهش را به نمایش نمی‌گذارد. در حسرت خاطرات شب‌های مهتابی و بید مجنون و بوسه‌های کشدار زنجموره نمی‌کند. برای گوش، اعصاب و شعور مردم احترام قائل است. می‌خواند زنده و جاندار، می‌نوازد حی و حاضر و با کشش‌های خوش طنین موسیقی اش فریاد می‌کشد از بیخ و بُن جگر. از زیر آوار خفقان نعره می‌زند و اندکی بعد غریب تر از کوکو سرای دشت غربت مویه می‌کند. در همان روزها برحسب اتفاق دقیقه‌ای صدای او را از رادیو شنیدم. گفت و گو بود یا هر برنامه دیگری نمی دانم؛ ولی او حرف می‌زد. از بوف کور هدایت و زمستان اخوان حرف می‌زد و بحث می‌کرد و من مانده بودم معطل که: «او؟ خواننده ترانه‌های (ری چارلز) و غم تنهایی هدایت؟ خواننده کوچینی و یأس زمستانی امید؟» حیرتم معقول بود، هرگز نشنیده بودم که یک خواننده موسیقی پاپ از ادبیات ایران و همچنین هشیارانه از تاریخ سیاسی ایران حرف بزند. این پرسش در من کهنه شد تا چهار سال بعد که برای نخستین بار وی را در کافه فیروز، سر میز محمد آستیم دیدم. در آن دوران جذب آستیم و همراه شدن و هم صحبت شدن با او کار ساده‌ای نبود. عبث، عبث تنهایی اش را نمی‌شکست و با هر کسی هم نمی‌نشست و لذت کلام خون چکانش را به رایگان قسمت نمی‌کرد؛ ولی آن روز در کافه فیروز دیدم که آستیم اَنیس و مونس وی است. رفاقتشان کهنه است و فرهادِ همراه آستیم، اصلاً فرهاد خواننده نیست. روشنفکر است، دردمند است، ادیب است. از نثر بیهقی حرف می‌زند، متن انگلیسی ساموئل بکت را به من هدیه می‌دهد و سوره‌ای از قرآن را از حفظ می‌خواند. فردای آن روز حیرتم را برای اکبر مشکین باز گو کردم. مشکین گفت: «پیره پدر! فرهاد خیلی بیشتر از آن است که تو شناختی .» از آن شب به بعد حدیث سال‌ها همدردی و هم‌بندی و هم خرجی آغاز شد و من دیدم، دیدم که آن مستغنی از هرچه که دنیوی ست، آن بی‌نیاز از نام و جاه و جلالت مآبی‌های متداول، کمر نیاز را چه آسان نمی‌شکند. او در تمام آن سال‌ها به راحتی می‌توانست، نه با فروش تاریخ تبارِ اندیشگی اش، فقط با رهن اندکی از وقتش ثروتمند شود، ولی نمی‌شد. نمی‌خواست، نمی‌فروخت، فروشنده نبود، حتی یک پرده از صدایش را، یک مضراب از سازش را. یک بار گفت: «من نمی‌توانم زیر سایه سر نیزه، ترانه عاشقانه بخوانم و نخواند، هرگز نخواند.» او خواننده بود اما از امتیازات خوانندگی استفاده نمی‌کرد. ترانه‌های اجتماعی که سیاسی تلقی می‌شد می‌خواند اما میراث خوار سیاست نبود. مانند بسیاری لاف سیاسی نمی‌زد، دکان سیاست باز نمی‌کرد و از هیچ نمدی توقع هیچ کلاهی را برای خود نداشت که هیچ، حتی به کلاهی که دیگران بر سر خود می‌گذاشتند می‌خندید. اگر نوار «جمعه» آن زمان را نه «جمعه» بعد از انقلاب، چاپ سال‌های پنجاه را پیدا کردید می‌بینید که ترانه سرا با یک هیبت سیاسی ترانه اش را تقدیم کرده است به دکتر اسماعیل خویی، آهنگساز با شهامتی مبارزاتی آهنگش را تقدیم کرده است به غلامحسین ساعدی و او برای آنکه در آن تقدیم نامچه دکاتیری کم نیاورد صدایش را تقدیم کرده است به «دکتر صلحی زاده» که آن روزها مشهورترین پزشک ترک اعتیاد بود. زهی تسخر! که او زد بر بنیان آن باورهای بی گوهر. پیش از این گفتم که در تمام دهه پنجاه شاهد تک لحظه‌هایی از لحظات ماهیت هستی او بودم. از مرور لحظات می‌گذرم و به سال شصت، سال باور جدایی‌ها می‌رسم. همان سالی که زندگی حکم انجماد همه ما را جاری کرد و فهمیدیم که بهتر است سرمای زمستان خاموشی را تقسیم نکنیم. هرکس بار انزوای خودش را صبورانه بر دوش کشید؛ ولی در جمع ما حیرت وی از صبوری اش وسیع تر بود که چرا؟ چرا هیچ‌کس او را نمی‌شناسد؟ نمی‌شنود؟ به جا نمی‌آورد؟ چرا شنوندگان و پذیرندگان و تأییدکنندگان پیشین اصرار دارند که او را نشنوند؟ به عنوان مثال «وحدت» سرود سنگرهای خیابانی سال ۵۷ شد. مگر ممکن است طنین صدای او در شبانگاهان سنگرهای خیابانی فراموش شده باشد؟ ولی شده بود. این ناممکن اتفاق اقتاده بود و او نمی‌توانست برای «سرود وحدت» مجوز پخش بگیرد. مسئولان اداره موسیقی همان سنگریان سال ۵۷ دیگر او را نمی‌شناختند، نمی‌خواستند «وحدت» را بشنوند و وی از این امتناع سخت، این برخوردهای یخین، دچار سرسام شده بود. یک بار از او پرسیدم که: «چه می‌گوید؟ آن سنگر نشین امروز مدیر شده؟» و او با زهر خندی گفت: «می‌گوید: (ح) جیمی کلمه ترجیع ترانه را غلط تلفظ کرده‌ای» و عکس العمل فرهاد کسی که عربی را با فصاحت حرف می‌زد و حتی خرده نیز بر ترجمه قرآن می‌گرفت چه می‌توانست باشد؟»
  • بابک بیات آهنگساز در مصاحبه‌ای که با خبرگزاری ایسنا در شهریور ۸۱ انجام می‌دهد می‌گوید:«ترانه، درد مردم یک اجتماع است و باید یک شاعر یا ترانه سرا از درد مردم خود حرف بزند اما خیلی راحت گفته می‌شود که از درد مردم شعر نگویید. مگر می‌شود در میان مردم بود و از غم و غصه مردم حرف نزد. همچنین او در بخش دیگری از سخنان خود جایگاه «فرهاد مهراد» را در موسیقی چند دههٔ اخیر ایران دارای اهمیت فراوان دانست و گفت: من در هر کجا که سخنرانی داشته‌ام درباره او صحبت کرده‌ام. او یک فرد درون گرا بود، اما جایگاه خودش را داشته و دارد. بعضی‌ها این موضوع را در بوق و کرنا کرده‌اند که وقتی فردین فوت کرد همه مردم را به سوگ خود نشاند، اما هیچ‌کس از مرگ این هنرمند متأثر نشد، تا از این طریق از اهمیت او کاسته شود. دلیل این امر کاملاً مشخص است. الان در هر خانه که بروید حداقل چند فیلم از فردین می‌توانید پیدا کنید، فردین در میان عام مردم محبوبیت داشت. اما فرهاد، متعلق به قشر خاصی از مردم بود. او متعلق به قشر تحصیلکرده و روشنفکر جامعه آن روز و امروز ماست. فردین متعلق به ۹۵ درصد مردم بود اما او متعلق به ۵ درصد بود.»
  • علیرضا طبایی شاعر پیشکسوت در مراسم رونمایی از مجموعه ترانه «دردی به نام من» با اشاره‌ای به فرهاد مهراد در رابطه با انوع ترانه می‌گوید:«به نظرم در آن زمان ترانه به سه شاخه تقسیم شد: اول همین انواع مبتذل که به ترانه‌های لاله‌زاری معروف شدند. نوع دوم اکثریت فضای ترانه‌سرایی را به خود اختصاص داده بود ولی بیشتر یک نوع کلیشه‌زدگی از نوع حدیث نفس و عباراتی چون ساقی، می، من دارم می‌میرم و ترکیب‌های مشابه را شامل می‌شد. در کنار شاخه دوم، نوع سومی هم رشد کرد که پرویز وکیلی در آن بیشتر از همه سهم داشت. نوذر پرنگ نیز در این نوع، چند کار زیبا دارد. اما در کل نوع دوم سهم بیشتری داشته و بدنه جریان ترانه‌سرایی را تشکیل می‌داد که ترانه‌های آن بیشتر دارای مفاهیم تکراری بودند و از روی هم بودند. اما مثلاً ترانه‌هایی که فرهاد مهراد می‌خواند، متفاوت بود.»
  • تورج شعبان خانی آهنگساز همدوره این هنرمند درباره او می‌گوید:«عقاید فرهاد را خیلی می‌پسندیدم، فرهاد یک هنرمند بالفطره بود، اگر کسی ۱۰ دقیقه پیش او می‌نشست و با او حرف می‌زد، می‌فهمید که اصلاً متعلق به این دنیا نیست. آدم خاصی بود، ساعت چهار نیمه شب گیتار دست می‌گرفت و آواز می‌خواند. بعد از مرگ فرهاد حس کردم که نوبت ما هم می‌رسد. فرهاد برای نسل ما الگوی شاخصی بود. پس از او دیگر بازگشت به شیوه‌های پیشین ممکن نبود. او ما را سال‌ها به پیش راند و توقع اهل هنر را از موسیقی بسیار بالا برد. از این پس می‌بایست خود را با معیارهای روشنفکرانه و متعهدانه او می‌سنجیدیم. او موسیقی اعتراض را به میان جامعه برد و به ما امکان داد چشم اندازهای تازه‌ای را در افق موسیقی نوین ایران کشف کنیم و به کار بگیریم. همچنین بسیار منحصر فرد بود و این ویژگی نه تنها در نوع موسیقی اش بلکه در خصوصیات اخلاقی او نیز نمایان بود. برای مثال در آن دوران اگر افراد ثروتمند نیز او را برای اجرای برنامه‌ای به میهمانی‌های خود دعوت می‌کردند و دستمزد خوبی را هم می‌دادند دعوت را نمی‌پذیرفت و نمی‌رفت. همچنین در مورد آهنگ‌هایی که برای او ساخته می‌شد باید بگویم که چون وی خود نوازنده و نظریه‌پرداز در موسیقی بود حتماً باید نظر وی نیز در موسیقی‌هایش اعمال می‌شد، مخصوصاً آهنگ‌هایی که توسط منفردزاده ساخته می‌شد زیرا بیشترین آهنگ‌ها را با او داشت و به نوعی انگار قراردادی مبنی بر اینکه آهنگ باید به چه شکل باشد بین آنها وجود داشت.»
  • خسرو لاوی ناشر آهنگ‌های وی در سال‌های قبل از انقلاب می‌گوید:«بسیار اهل مطالعه و فردی کتاب خوان بود و من چنین چیزی را در بین خوانندگان آن دوران ندیده بودم و همیشه همراه خود خورجینی داشت که در آن مملوء از کتاب بود و تمام دورانی که ما با یکدیگر کار می‌کردیم هیچگاه صحبت پول را نمی‌کرد. در صورتی که وقتی با خوانندگان دیگر کار می‌کردم در ابتدا باید قراری مبنی بر مشخص کردن میزان قرارداد گذاشته می‌شد. همچنین با وجود آنکه فرد مذهبی ای نبود زمان‌هایی که تا صبح مشغول به کار بودیم و نزدیک اذان صبح می‌شد در خلوتی می‌رفت و نمازش را می‌خواند.»
  • دکتر اسماعیل خویی درباره این هنرمند می‌گوید:«هاله‌ای بود از تفکری اجتماعی که در شخصیت و خوانندگی او شکل گرفته بود. همه ما او را به عنوان یک خواننده اجتماعی می‌شناسیم نه فردی که تنها برای سرگرم کردن و لذت هنری بخشیدن به مردم و کسب درآمد بیشتر خوانده باشد. صدای فرهاد از آن جنس صداهایی است که شما به هیچ عنوان نمی‌توانید آن را با صدای دیگری اشتباه بگیرید.»
  • سفندیار منفردزاده آهنگساز هم طی یادداشتی یکی از سالروزهای تولّد این هنرمند را تبریک گفت.
  • «فرخنده باد زاد روز فرهاد، روز عشق به انسان.(تن آدمی شریف است به جان آدمیت/ نه همین لباس زیباست، نشان آدمیت) می‌دانیم بعضی این بیت را این گونه رفتار کردند: (تن آدمی شریف است به جان آدمیت/ نه! همین لباس زیباست نشان آدمیت) فرهاد تن رها کرد. اگر شهرت عشق را فرهاد برد، تلاش کرد تیشه بر بی ستون نادانی زند. فرهاد عاشق بود. عشق اگر در جان تو باشد پس از رفتن تن به جان دیگران ساری می‌شوی. جریان این عشق است که می‌تواند جهان را آزاد و آباد کند و داد بنا کند. جهانی درخور شرف انسان. تن رفتنی است، بعد از جان عاشق باش تا جهان زیبا شود، پس فرخنده باد زاد روز فرهاد، روز عشق به انسان.»
  • شهیار قنبری ترانه سرا هم بعد از درگذشت این هنرمند یادداشتی را در یادبود او منتشر کرد:
  • «مرد تنها هم مرد!برای کسی شدن، برای اسطوره شدن، برای به اوج رسیدن، برای این که تار نماها از مرثیه لبریز شوند، باید مرد. مرد تنها هم مرد و اسطوره شد. سوگواران گناهکار دوباره انگشت اتهام به جانب یکدیگر دراز می‌کنند که بگویند: «من بی گناهم، تو بودی که دست او را نگرفتی، تو بودی که گذاشتی تمام شود و باری آرام می‌گیرند و به بستر می‌روند.» حافظه ملی ما پاک پاک است، حافظه هنری هم. هیچکس هیچ چیز به یاد ندارد. این که چه کرده‌ای مهم نیست، این که چه نکرده‌ای مهم است. دوباره یکی می‌رود و ما همه دسته گل‌های پوسیده را به پایش پرتاب می‌کنیم. بر امواج اینترنت تصویرش را تاخت می‌زنیم، شعر می‌نویسیم، رج می‌زنیم، بغض می‌کنیم، سبک می‌شویم. این همه انرژی دیر هنگام به کار هیچکس نمی‌آید. اما اگر زنده بود به دردش می‌خورد. از این همه دوستت دارم‌ها شد و با یک بغل ترانه به خانه رفت. شانزده سالگی ام در یک بر نامه رادیویی قد می‌کشید. رادیو تهران صبح جمعه، برنامه آوای موسیقی، تهیه کننده: هوشنگ قانعی. من نویسنده و گوینده اش بودم. رو به روی من ایستاده بود و کاغذ سیاه و سپید را دوره می‌کرد. با صدای بی صدا... مثل یک خواب کوتاه.. یه مرد بود یه مرد. لبخندش را به من بخشید و روزی دیگر صدایش را به آسمان دوخت. فرهاد پاک بود، روشن بود، نازک بود، آرام بود و دانا بود. فرهاد از همه بهتر بود، از همه سر بود. بعد جمعه از راه رسید. جمعهٔ پیروزی نوین. آمنه آغاسی را پس زد و بعد اسفندیار به زندان رفت و من در خلوت هوشیار و خوش رنگ واروژان؛ در خیابان بیست و پنج کوچه محسنی به هفته خاکستری رسیدم. بازجویان اوین گمان می‌کردند این ترانه را اسفندیار نوشته! همین طور پیش رفت تا آخرین نجواها. شعری که در دریا کنار به گل نشست. اسفندیار بر آن موسیقی نوشت. اما به استودیو نرفت. اسفندیار منفردزاده به آمریکا رفت و من به انگلیس و فرهاد در خانه ماند. گذشت و گذشت و بعد یک بار دیگر در برابر دوربین نشسته بودم که خبر آمد فرهاد هم رفت؛ و بعد هق هق من بند نیامد و هنوز هم نمی دانم با این شور بختی چه کنم؟ فرهاد عشق بود که دیگر تکرار نخواهد شد، به همین سادگی؛ و اینک نابلدترین مان؛ این رسوایان بر خاکستردانش اشک می‌ریزند و مرثیه می‌خوانند و موعظه می‌کنند و برای جلد روی نشریه‌ها عکس می‌گیرند و فرهاد از آن بالا یا از آن پایین می‌خندد. درست مثل لحظه‌ای که شعر مرد تنها را مرور می‌کرد. «سهراب» می‌دانست که مرگ پایان کبوتر نیست و فرهاد می‌داند که دوباره به دنیا می‌آید. بی وقفه از هفته‌های خاکستری اینک ققنوسی پر و بال می‌گشاید که سایه گسترده اش خردی ما را هجی می‌کند و حال خودم می‌نویسم، فرهاد رفت، بقیه هم می‌روند و هر روز هنرمندانی هستند که از یادها پاک می‌شوند. واژه هنرمند آنقدر بزرگ هست که لایق درک کردن باشد، ولی متأسفانه هیچگاه اینگونه نبوده است و نخواهد بود یا که امیدی به تغییر هست؟ روزها و شب‌هایی هست که صدایش در گوشم تکرار می‌شود و در گوشم صدایش فریادی است. فریادی که از عمق وجودش بر می‌خواست. فرهاد را دوست داشته‌ام و دوست می‌دارم و تمام هنرمندان این مرز و بوم را که زمانی در کنارم فریادشان شعله می‌کشید و اینک شعله خاموش گشته است. فرهاد رفت و در آرامگاهی که واقعاً آرامگاه است هنوز لبخندی دلنشین بر لب دارد و در جایی است که دیگر نه از نامش بلکه از شماره سنگ قبرش شناخته می‌شود. عاقبت همه ما همین است. آنگاه که فراموش شویم چه احساسی می‌کنیم؟ فرهاد فراموش شد، آنگونه که دیگران. فراموشی حزن انگیز است. اشک از چشمانم جاری می‌شود. ترس این دارم که هنگام خاک سپاریم هیچکس نباشد و فراموش شده باشم. تنها باشم آنگونه که فرهاد تنها بود، آنگونه که امروز تنهایم. بر می‌خیزم در آیینه نگاهی به خود می‌اندازم. صدای فرهاد فضای اتاق را پر می‌کند. در باز می‌شود؛ فرهاد می‌آید؛ لبخند همیشگی اش بر دیوار اتاقم سنگینی می‌کند و اوست که فریاد می‌زند. می‌بینم صورتمو تو آینه/ با لبی خسته می‌پرسم از خودم/ این غریبه کیه از من چی می خواد / اون به من یا من به اون خیره شدم، در اتاقم بسته می‌شود. او رفته است. این من هستم که هنوز در آیینه نگاه می‌کنم و فردا ماییم که در آیینه نگاه می‌کنیم. یادداشتم را با حرف همیشگی فرهاد تمام می‌کنم که آخر تمام حرف‌هایش این را می‌گفت: (به امید باران و صلح)»
  • همچنین شهیار قنبری در مصاحبه‌ای دیگر در رابطه با خصوصیات خوانندگانی که با آنها کار کرده است می‌گوید:«من فقط تنها آدم جدی ای را که در مسائل کاری از میان خوانندگان گذشته می‌شناختم فرهاد بوده است. آدمی بود شدیداً جدی، شدیداً دل به‌کار بسته. از واژهٔ جدی زیاد نترسیم. یعنی فکر نکنیم یک آدم اَخمو و نمی‌دانم بداخلاق است و فقط می‌خواهد تنبیه کند نه، آدمی است که خودش زود راضی نمی‌شود از کاری که کرده و می‌گوید من باید کار بهتری را ارائه دهم. همچنین وی برای ارائه کارهایش هیچ عجله‌ای نداشت و تازه ما باید او را به سختی گیر می‌آوردیم (چون بیشتر مواقع در دسترس نبود) و کاری را به او پیشنهاد می‌کردیم. به عنوان مثال به یاد دارم که برای ترانه آوار به منزلش رفته بودم و این ترانه را به او پیشنهاد کردم و او هم بسیار آن را پسندید و حتی تصمیم گرفت که خودش آهنگ آن را بسازد (این اثر را نیز بسیار دوست دارم چون اولین تجربه فرهاد در زمینه آهنگسازی است به روی شعر دشواری از من که آهنگ گذاشتن روی آن سخت بود) و قرار شد که بزودی ضبط آن انجام شود و من هم دوست داشتم که هر چه سریعتر این کار به سرانجام برسد. اما آنچنان او برای ارائه دادن آن خونسرد بود و عجله‌ای نداشت که باعث شد یک روز من و آندرانیک تنظیم کننده آن به سراغش در گرمابه برویم و به زور او را بیاوریم تا آن کار را اجرا کند و تمام شود. وی فرد مادی گرایی هم نبود. یادم هست که برای ترانه جمعه به دنبال سرمایه‌گذار بودیم و کسی هم برای آن پیدا نمی‌شد تا یک روز به اتفاق هم به شرکتی رفتیم که مدیر آنجا مبلغ بسیار چشمگیری را به ما پیشنهاد کرد و قبول کرد که کار ما منتشر کند اما به یکباره فرهاد برآشفت و گفت به چه دلیلی قرار است که شما چنین مبلغی را به ما بدهید در صورتی که مشخص نیست کار فروش برود یا نه و هر چفدر که ما اصرار کردیم پیشنهاد را نپذیرفت و محل را ترک کرد و رفت. همچنین باید بگویم که او دقیقاً شبیه همان چیزی بود که امروز همه ما از او در ذهن داریم چون بسیاری از افراد متأسفانه شبیه تصویرشان نیستند، مانند بسیاری از صداهای عشق‌ها که آن خود خودشان شبیه این شعارها نمی‌باشند اما فرهاد دقیقاً خودش بود و سال‌هایی که با او گذشت و ترانه‌هایی که با او دارم را رقم زد بسیار سال‌های با ارزشی برای من هستند. او خواننده بسیار حرفه‌ای بود که وقتی وارد استودیو می‌شد تا زمانی که کار به پایان می‌رسید کارش را به درستی انجام می‌داد و اکثر کارهایی که به زبان انگلیسی خوانده است به مراتب از اجرای اورجینال آن بهتر است و این یک استثنا و حادثه می‌باشد که دیگر تکرار نخواهد شد. او را همیشه دوست داشتم و دوست می‌دارم.»
  • شهبال شب پره درام نواز و مؤسس گروه بلک کتس در مورد آشنایی خود با وی و در رابطه با او می‌گوید:هیچگاه دیگر گمان نمی‌کنم که فردی را مانند وی در موسیقی ببینیم. او تنها یک صدا، یک شخصیت و یک دانش نبود، پدیده‌ای بود که آمد و رفت. روزی خانم قهرمانی صاحب کلاب کوچینی نزد من آمده و گفتند که چند شب پیش در جایی بودم که در آنجا پسری رادیدم که به زیبایی گیتار می‌نوازد و می‌خواند و از او خواستم که امروز به اینجا بیاید. آن پسر آمد و از او خواستم تا به همراه هم آهنگی از ری چارلز را بنوازیم و او نیز که خود از طرفداران ری چارلز بود از این بابت خوشحال شده و پشت پیانو نشست و من هم پشت درام تا آن آهنگ را بنوازیم. وقتی که شروع به نواختن پیانو و خواندن کرد، باورش برایم مشکل بود، چون آهنگ را مانند نسخه اصل آن و بدون اینکه فاصله‌ای میانش بیافتد دقیقاً مثل خود ری چارلز پیانو را می‌نواخت و می‌خواند که من به او گفتم، تو این صدای شبیه به ری چارلز را از کجا آوردی و بعد هم یک آهنگ آرام جورجیا را با هم زدیم؛ و کسی باور نمی‌کند که فردی حدود پنجاه سال پیش در ایران به این شکل می‌خوانده است. همچنین اعضای بلک کتس او را به اسم «فرهنگ لغات در حرکت» خطاب می‌کردند زیرا هر چیزی را که می‌خواستیم از او می‌پرسیدیم.
  • فریدون شهبازیان، آهنگساز و موسیقیدان که زمانی قرار بود «جشنواره موسیقی فرهاد» با دبیری او برگزار شود در گفت وگویی با روزنامه اعتماد بعد از سال‌ها یاد فرهاد را زنده می‌کند و می‌گوید:«باید سال‌ها بگذرد تا بتوان به تعریفی از سبک خوانندگی وی دست پیدا کرد. ایشان به جز سلیقه خوبش در انتخاب اشعار، بسیار خوب و قابل تأمل و تفکر در انتخاب موسیقی مناسب که حال و هوای صدای خودش را هم داشته باشد تبحر داشت. شاید بتوان گفت اجرای او به نوعی بود که خواننده دیگری نمی‌توانست مانند او آن ترانه‌ها را اجرا کند. از نظر دکلماسیون واقعاً بی نظیر بود و شما وقتی صدایش را می‌شنیدید می‌فهمیدید که هر واژه از شعرش و هر مصراعی که می‌خواند کاملاً با مفهوم بیان می‌شود، به شکلی که معنای تلفیقی آن بی اثر نبود. شاید سال‌ها بگذرد تا بتوانیم برای سبک او تعریفی داشته باشیم اما اگر از من بپرسید می‌گویم سبک او سبک رمانتیک بود. فراموش نکنید که اجراهای درخشان او را باید چندین بار شنید تا به جذابیت‌های صدای او دست یافت. با همه زیبایی‌ها و جذابیت‌ها باید توانایی او در اجرای کنسرت‌هایی را که در آن‌ها همزمان پیانو هم می‌نواخت ستایش کرد. نظیر کار او را می‌توان در اجرای خوانندگان دیگری مثل التون جان و ... پیدا کرد. او خواننده‌ای بود که نظیرش هرگز پا به عرصه وجود نگذاشت، کسی که حتی ترانه‌های خارجی را بسیار با فکر و با صدای ملکوتی و منحصر به فرد خود اجرا می‌کرد و خاطراتی برای من و دیگران به جا گذاشت. در مورد اجراهای درخشانش که باید چندین بار شنیده شود خوب است بگویم که این اجراها جذابیت‌هایی داشت که واقعاً ستودنی بود. او هر چه را که می‌خواست اجرا کند بنا به سلیقه خودش از نظر آهنگسازی و ملودی دستکاری می‌کرد و در واقع سلیقه خود را در کار اعمال می‌کرد که آن کار بهتر از آن چیزی که بود صورت بگیردو این بسیار خوب بود و باید بگویم که ما یک خواننده با صدای تنور دراماتیک و باشکوه را از دست دادیم.»
  • علیرضا میرعلینقی روزنامه نگار درباره این هنرمند می‌گوید:«جالب اینجاست که زندگی هنری قبل از انقلاب فرهاد شاید بیشتر از هفت سال هم نباشد. هفت سالی که با کار و تلاش تبدیل به موجی در میان مردم شد که حتی بعد از مرگ او هم فرو ننشست. این موج را کسی به راه انداخت که در هیچ دوره‌ای از زندگی اش اهل جنجال و موج سازی نبود. او محجوب تر از هر آدم دیگری بود. موج فرهاد نه از جنجال وهای وهوی، که از یگانگی او در موسیقی برخاست. خواندن برای وی یک بهانه بود. بررسی کارش این را نشان می‌دهد که خواندن هیچ وقت حرفه او نبود. او کاشف بود و جست وجویش را در بافتی از شرافت و خلوص انجام داد. هر چه در حیاتش ساکت بود، موج او امروز بلند و مداوم است. فرهاد زنده است و هنوز میان ما است.»
  • مهران زینت بخش سازنده مستند برفِ فرهاد مهراد می‌گوید:«او خواننده و آهنگسازی از تبار حقیقت بود. پرچمدار فصل نوین ترانه معترض در ایران. من او را در فیلم رضا موتوری پیدا کردم با ترانه مرد تنها. او یک گام از اجتماع خود جلوتر بود. ناملایمات اجتماع را می‌دید و از آنها رنج می‌برد. فیلم برف برای او و به یاد او و عاشقانش ساخته شده است. این فیلم حکایتی است عاشقانه برای فرهاد مهراد. داشتن احساسات مشترک با وی، چیزهایی مثل غم تنهایی، انزوا طلبی و لحن معترض مرا به او نزدیک تر ساخت. من خودم را در وجود این شخصیت پیدا کردم و خیلی ناخودآگاه و خودجوش ساخت این فیلم مستند اتفاق افتاد.»
  • محسن نامجو دیگر خواننده پاپ می‌گوید:«اجراهای فرهاد دارای لحظاتی است که او شما را با خود در جایی از فضا گره می‌زند.»

این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
پخش آثار فرهاد از صدا وسیما و واکنش خانواده فرهاد

بعد از درگذشت این هنرمند تعدادی از آثار وی در سال‌های اخیر توسط صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد که با واکنش همسر وی و با شکایت به شعبه ۸۰ دادگاه عمومی حقوقی مجتمع قضایی صدر تهران در حکمی از ادامهٔ پخش آهنگ‌ها توسط صدا و سیما جلوگیری شد. دلیل نیز مبنی بر این بود که صدا و سیما از آثار این هنرمند استفاده ابزاری می‌کند و وزارت ارشادی که تا دیروز به سختی مجوز آثار این هنرمند را صادر می‌کرد، امروز و در نبود وی اجازه نشر آثار این هنرمند را بر روی کلیپ‌های انتخاباتی و تیتراژ برخی برنامه‌های تلویزیونی و اعیاد و مراسم‌های گوناگون و همچنین کلیپ‌هایی که از لحاظ محتوا هیچگونه ارتباطی با مضمون آثار این هنرمند ندارند استفاده می‌کند. به عنوان مثال ترانه گنجشکک اشی مشی که مفهومی اعتراضی انتقادی دارد را بر روی کلیپی که در آن بازی‌های کودکی به تصویر کشیده شده است استفاده گردیده که همسر این هنرمند در این رابطه می‌گوید:

«فرهاد برای همه کارهایش یک نظم و انضباط خاصی داشت و دوست نداشت که هر کس آن طور که دلش می‌خواهد از آثار او استفاده و یا به تعبیری سوءاستفاده کند.»
همچنین وکیل خانواده فرهاد مهراد گفته است که اگر همچنان پخش آثار این هنرمند از صدا و سیما ادامه پیدا کند شکایتی کیفری علیه رسانه همگانی را مطرح خواهد کرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
جمعه‌های فرهاد؛ مستندی درباره فرهاد مهراد








فرهاد مهراد ۲۹ دی ۱۳۲۲ در تهران متولد شد. او نهمین و آخرین فرزند آمنه و رضا مهراد بود. پدرش از دیپلمات‌های دولت ایران در عراق بود و برای همین در کودکی مدتی را در این کشور زندگی کرد و همین باعث شد زبان عربی را هم یاد بگیرد.

از کودکی به واسطه برادرش که در ارکستر سمفونیک تهران ویولن می‌نواخت، به موسیقی کلاسیک علاقه داشت اما به گفته خودش به دلایل مخالفت‌های مادرش نتوانست آموزش موسیقی ببیند و استعدادش "دیمی" رشد کرد. در نوجوانی با چند نفر از هم‌محلی‌هایش که ارمنی بودند یک گروه موسیقی راه انداختند به نام "چهار بچه جن". گروه برای اجرا به هتل خورشید در اهواز رفته بود که چون خواننده‌ای نداشتند در آخرین لحظه قرار شد فرهاد آواز بخواند.
بعد از آن فرهاد در رستوران‌ها و کافه‌های مختلف می‌خواند تا این‌که یک روز ویدا قهرمانی، هنرپیشه سینما، که به همراه همسرش کافه کوچینی را در خیابان کاخ تهران راه انداخته بود، صدای او را در رستورانی شنید و از او برای کار در کوچینی دعوت کرد.
آن زمان گروه تازه‌تاسیس بلک‌کتز به رهبری شهبال شب‌پره در کافه کوچینی برنامه اجرا می‌کردند و فرهاد هم به عنوان خواننده و نوازنده گیتار و پیانو به گروه اضافه شد.
اجراهای کم‌نقص او از خواننده‌های مطرح آن روز دنیا از جمله ری چارلز، لئونارد کوهن، خوزه فیلیسیانو، بیتلز و ... کم‌کم او را در میان اهالی موسیقی مطرح کرد.
در همان سال‌ها در دوبله فیلم موزیکال "بانوی زیبای من"، یکی از ترانه‌های فیلم را (با عنوان "اگه یه جو شانس داشتیم") اجرا کرد، گرچه بعدها وقتی در مصاحبه‌ها از او می‌خواستنداولین آهنگی را که به فارسی خوانده نام ببرد، به این آهنگ اشاره‌ای نمی‌کرد.

در سال ۱۳۴۹ اسفندیار منفردزاده که بعد از تحصیل موسیقی در آلمان به ایران بازگشته بود و با ساختن موسیقی فیلم "قیصر" ساخته رفیق دوران کودکی‌اش مسعود کیمیایی به شهرت رسیده بود، برای ساختن موسیقی فیلم "رضا موتوری" به دنبال صدایی نو و متفاوت می‌گشت.
منفردزاده که صدای فرهاد را در کوچینی شنیده بود به سراغ او رفت. اما فرهاد، که به گفته خودش فکر می‌کرد صدایش برای ترانه‌های فارسی مناسب نیست، قصد نداشت فارسی بخواند. نهایتا منفردزاده به او قول داد که اگر فرهاد محصول کار را دوست نداشت او نوار را کلا پاک خواهد کرد و سراغ خواننده دیگری خواهد رفت.
فرهاد، ترانه "مرد تنها" را به همراه ارکستر زنده در استودیو ضبط کرد و وقتی کار تمام شد از محصول کار راضی بود.
اولین آهنگ با این‌که مورد توجهی عده‌ای از علاقمندان موسیقی قرار گرفت اما موجب شهرت سراسری فرهاد نشد.
چند ماه بعد و در پی حمله چند چریک به پاسگاه ژاندارمری در سیاهکل و علنی شدن مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی، اسنفدیار منفردزاده که به جریان‌های چپ گرایش داشت، تصمیم گرفت آهنگی برای این واقعه بسازد.
اسنفدیار منفرزاده می‌گوید زمانی که از شهیار قنبری خواست ترانه‌ای در مورد دلگیر بودن غروب جمعه بسراید و از فرهاد خواست این ترانه را بخواند، به آنها نگفت که این آهنگ را برای سیاهکل ساخته و این موضوع فقط در ذهن او بوده است. فرهاد هم در مصاحبه‌ای تایید کرده که با این‌که با توجه به جو زمانه و گرایش‌های منفردزاده حدس‌هایی می‌زده اما هیچ وقت در این مورد صحبتی بین آنها نشده است.

ترانه "جمعه" که به گفته منفردزاده ابتدا تهیه‌کننده پیدا نمی‌کرد، خیلی زود تبدیل شد به یکی از پرفروش‌ترین صفحه‌های موسیقی ایران تا آن روز. منفردزاده که جمعه را احتیاطی با صدای گوگوش هم ضبط کرده بود که اگر ترانه با صدای فرهاد همه‌گیر نشد آن را با صدای گوگوش، خواننده محبوب آن زمان، به بازار بفرستد، اجرای گوگوش را تا دو سال بعد از آن در قفسه نگه داشت.
حالا دیگر فرهاد را همه می‌شناختند و آهنگسازها و ترانه‌سراهای مشهور دوست داشتند او کاری ازشان بخواند. اما فرهاد گزیده‌کار بود و در فاصله هفت ساله منتشر شدن جمعه تا انقلاب سال ۱۳۵۷ تنها یازده آهنگ دیگر خواند. ۶ آهنگ دیگر از اسفندیار منفردزاده و آهنگ‌هایی از حسن شماعی‌زاده، محمد اوشال و واروژان.
از سوی دیگر با ارتباطی که ترانه جمعه در ذهن بسیاری از مردم و به ویژه دانشجویان با ماجرای سیاهکل پیدا کرد، فرهاد هم در فضای سیاسی آن روزها به عنوان خواننده‌ای سیاسی و معترض شناخته شد.
حدود سه سال بعد از انتشار جمعه، منفردزاده این بار با شعری از احمد شاملو به سراغ فرهاد رفت. شعری که با مطلع "کوچه‌ها باریکن دکونا بسته، خونه‌ها تاریکن طاقا شکسته، از صدا افتاده تار و کمونچه، مرده می‌برن کوچه به کوچه"، آشکارا در انتقاد از وضع جامعه آن دوران ایران بود. این آهنگ که "شبانه" نام داشت با استقبالی کم‌نظیر روبرو شد. حتی قیمت بیشتر از معمول آن هم باعث نشد دانشجویان و جوانان از خریدن آن منصرف شوند.
خسرو لاوی، مدیر استریو دیسکو که منتشر کننده این آهنگ و همه کارهای فرهاد در فاصه سال‌‌های ۵۰ تا ۵۷ بوده، می‌گوید بعد از آن که ساواک این صفحه را جمع کرد، دانشجویان جلدهای خالی صفحه شبانه را به چند برابر قیمت خود صفحه می‌خریدند.

بعد از انتشار شبانه در سال ۵۳ فشارهای ممیزی و ساواک بر هنرمندان به ویژه پدیدآورندگان این اثر بیشتر از پیش شد و فرهاد هم در فاصله سال ۵۳ تا سال ۵۷ آهنگ‌هایی خواند که گرچه بعضا مضمون اعتراضی داشتند، اما اشاره‌های مستقیم سیاسی-اجتماعی در آنها کمتر بود.
آهنگ‌های این دوره از این قرارند: خسته، زنجیری، آیینه‌ها٬ کودکانه (که آهنگسازش اسفندیار منفردزاده آن را محصول فشارهای ممیزی بعد از سال ۵۳ خوانده است)، هفته خاکستری، سقف٬ گنجشکک اشی‌مشی و در نهایت آهنگ آوار که اولین تجربه آهنگسازی خود فرهاد است.
فرهاد در آن سال‌ها، مثل خیلی از خواننده‌های آن روز ایران، معتاد به مواد مخدر بود. او چندین بار تلاش کرد مواد مخدر را ترک کند که موفق نبود تا در نهایت با دکتر صادق صلحی‌زاده، متخصص مشهور ترک اعتیاد آن زمان، آشنا شد و ظرف کمتر از یک سال اعتیادش را ترک کرد.

با رسیدن سال ۵۷ و ملتهب شدن فضا، اسفندیار منفردزاده بار دیگر با شعری از احمد شاملو به سراغ فرهاد رفت و از این همکاری "شبانه ۲ (یه شب مهتاب)" متولد شد. ترانه‌ای که بعد از ۳۴ سال هنوز از اصلی‌ترین نمادهای موسیقی اعتراضی در ایران است.
بلافاصله بعد از ۱۷ شهریور ۵۷ و کشته شدن تعداد زیادی از مخالفان شاه در میدان ژاله تهران که به جمعه سیاه مشهور شد، منفردزاده ترانه "جمعه" را که برای واقعه سیاهکل ساخته بود دوباره و این بار با فضایی انقلابی تنظیم کرد و نام آن را "جمعه برای جمعه" گذاشت. فرهاد هم اجرایی متناسب با شور جاری در خیابان‌های تهران از آن ارائه داد، اجرایی که مشهورتر از اجرای اصلی شد.

"جمعه برای جمعه" به همراه "شبانه ۲" در همان شهریور ۵۷ و در نوار کاستی منتشر شد. جلد کاست، که منفردزاده طراحی‌اش کرده بود، تصویری بود از تظاهرات مردم در خیابان و میله‌های زندان که در حال فرو افتادن بود.
در آن ماه‌های پرتلاطم، فرهاد یکی از اصلی‌ترین صداهای مردمی بود و همین‌طور یکی از اولین صداهایی که از رادیو و تلویزیون ایران بعد از انقلاب شنیده شد.
اسفندیار منفردزاده روز یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ آهنگی ساخت روی شعر "وحدت" سیاوش کسرایی. روز ۲۵ بهمن با فرهاد آن را ضبط کرد و روز پنج‌شنبه ۲۶ بهمن، که مصادف بود با تولد پیامبر اسلام، آن را برای پخش به تلویزیون برد.
فرهاد آهنگ وحدت را (که به "محمد" یا "والا پیامدار" هم مشهور است) از بهترین کارهای منفردزاده خوانده و ضبط آن را هم به دلیل شرایطی که بر خیابان‌ها حاکم بود، سخت توصیف کرده است.
بلافاصله بعد از انقلاب همکاران قدیمی فرهاد یک به یک از ایران مهاجرت کردند. فرهاد هم بعد از چند ماه با ممنوع شدن موسیقی (جز موسیقی سنتی و سرودهای انقلابی) برای سال‌ها در سکوت و انزوا رفت. اما در همان چند ماه اول انقلاب آهنگی از او منتشر شد که حرف و حدیث‌هایی به دنبال داشت.
اردلان سرفراز، که پیش‌تر ترانه آهنگ "آیینه‌ها"ی فرهاد را سروده بود، از او دعوت به همکاری کرد. فرهاد هم آهنگ "نجوا" را که ساخته منفردزاده روی ترانه‌ای از شهیار قنبری بود و چند ماه پیش از انقلاب ۵۷ ساخته شده و برای اجرا نزد فرهاد امانت بود، با پیانو اجرا کرد. فرهاد پیش از زدن خود آهنگ، چند نت از ملودی "خمینی ای امام"، از سرودهای انقلابی محبوب طرفداران آیت‌الله خمینی، را نواخته بود.
این آهنگ کنار آهنگ‌هایی از خوانندگان دیگر در نواری با نام "برگ زرد" منتشر شد و همان چند نت اول آهنگ، گلایه و اعتراض منفردزاده و قنبری را در پی داشت. آن‌ها فکر می‌کردند رفیق قدیمی ترسیده و بهشان پشت کرده است.

پوران گلفام، همسر فرهاد، می‌گوید فرهاد آن چند نت را برای آکورد گرفتن زده بود و اطلاع نداشت که آن اجرا برای انتشار ضبط می‌شود. به گفته خانم گلفام بعد از انتشار نوار برگ زرد، فرهاد از گنجاندن آهنگ نجوا به آن شکل شکایت کرد و نهایتا آن نوار را از بازار جمع کردند.
فرهاد بعد از انتشار این نوار، که تجربه خوبی هم نبود، برای سال‌ها به انزوا رفت و نتوانست صدایش را منتشر کند.

اما همان سال‌ها نقطه عطف دیگری در زندگی فرهاد بود. او در تابستان ۵۸ با پوران گلفام آشنا شد و در مرداد سال ۶۰ با او ازدواج کرد. در ۲۱ سالی که فرهاد با پوران گلفام زندگی کرد، مسئولیت گرفتن مجوز آلبوم‌ها و هماهنگ کردن برنامه‌هایش عمدتا با او بود.
خانم گلفام در دهه ۶۰ چند بار برای گرفتن مجوز آهنگ‌های پیش از انقلاب فرهاد به وزارت ارشاد رفت اما مسئولان وزارت ارشاد به او گفته بودند که فرهاد اول آهنگی در تایید جمهوری اسلامی بخواند و بعد آزاد خواهد بود هر چه دلش می‌خواهد بخواند. درخواستی که فرهاد آن را نپذیرفت و تا ۱۴ سال نتوانست برای هیچ کدام از آثارش مجوز بگیرد.
ولی در همان زمان که مسئولان اداره موسیقی وزارت ارشاد عموما با این توجیه که آهنگ‌های قدیمی‌اش تکراری است، به فرهاد مجوز نمی‌دادند، یک شرکت انتشاراتی موسیقی بدون مجوز و اطلاع فرهاد، تعدادی از آثار پیش از انقلاب او را منتشر کرد. شکایت فرهاد به وزارت ارشاد هم راه به جایی نبرد و بعضی از این آلبوم‌ها (از جمله آلبوم "وحدت") هنوز در بازار ایران فروخته می‌شوند.
در دهه ۶۰ بعضی از هنرمندان انقلابی اگر راهی زندان نشده بودند یا مهاجرت نکرده بودند، برای گذران زندگی به کارهایی چون دستفروشی و مسافرکشی روی آورده بودند. فرهاد هم از این وضع مستثنا نبود.

به گفته خانم گلفام، او در آن سال‌ها برای گذراندن اوقاتش و گذران زندگی کارهای مختلفی می‌کرد. از جمله چند بار با حسین الهی قمشه‌ای، نویسنده و محقق ایرانی که از دوستان خانوادگی فرهاد بود، به قمشه رفت تا تکه‌های صنایع دستی برای فروش به تهران بیاورد، و مدتی هم روزهایش را در باغ یکی از آشنایانش در نزدیکی شهر دماوند می‌گذراند.

در سال ۶۸ و با انتشار آلبوم "در شب سرد زمستانی" از محمد نوری، که اولین آلبوم موسیقی غیر از موسیقی سنتی و سرود بعد از انقلاب بود، فرهاد فکر کرد شاید زمان برای انتشار موسیقی او هم رسیده باشد. به همین دلیل یک مجموعه از کارهای بعد از انقلابش آماده کرد و برای گرفتن مجوز به وزارت ارشاد فرستاد.
در آن زمان محمد خاتمی وزیر ارشاد بود و به گفته خانم گلفام، که برای مذاکره‌های مربوط به این مجوز به وزارت ارشاد می‌رفت، انتظار آنها این بود که با توجه به سیاست‌های فرهنگی بازتر آقای خاتمی این آلبوم در دوره او مجوز بگیرد.
اما خانم گلفام می‌گوید صدور این مجوز حدود دو سال طول کشید و آن‌قدر نامه‌نگاری‌ و تاخیر در آن پیش آمد که وقتی آلبومش منتشر شد، فرهاد دیگر حال شادی کردن نداشت.
در نهایت آلبوم "خواب در بیداری" در سال ۱۳۷۲ و با طرح جلدی که کار خود فرهاد بود و آهنگ‌هایی که بیشترشان را فرهاد ساخته بود، منتشر شد.
بعد از انتشار این آلبوم، یکی از دوستداران فرهاد که یک شرکت فرهنگی به نام "باران" داشت تصمیم گرفت کنسرتی برای فرهاد در تهران برگزار کند. به گفته خانم گلفام واکنش فرهاد به این پیشنهاد، خوشحالی زیاد همراه با ناامیدی به صدور مجوز بود.

اما یکی از کارمندان این شرکت به نام رودابه طاهری با یک سال رفت و آمد مدام به وزارت ارشاد نهایتا توانست کاری را که در ابتدا غیرممکن می‌نمود انجام دهد. خانم طاهری می‌گوید یکی از دلایلی که مسئولان دفتر موسیقی وزارت ارشاد برای مجوز کنسرت ندادن به فرهاد بیان می‌کردند این بود که فرهاد مخاطب ندارد.
مسئولان وزارت ارشاد برای صدور مجوز شرایطی هم مطرح کردند. از جمله این‌که هیچ‌گونه تبلیغی برای این کنسرت نشود، بلیت چاپی برای کنسرت صادر نشود، از کنسرت عکس یا فیلم برداشته نشود، ترانه گنجشکک اشی‌مشی خوانده نشود (بخاطر این‌که آخر ترانه آمده "کی می‌خوره؟ حاکم‌باشی") و این‌که کنسرت در شبی برگزار شود که مناسبت مذهبی باشد.
نهایتا مجوز کنسرت برای جمعه ۹ دی ۱۳۷۳ که هم شب بعثت پیامبر اسلام بود و هم شب سال نوی مسیحیان، در سینما سپیده تهران صادر شد.
بلیت‌ها که به قیمت ۲۵۰۰ تومان فروخته می‌شدند در کمتر از سه روز فروش رفتند. به گفته خانم طاهری در آن زمان بلیت کنسرت محمدرضا شجریان، مشهورترین خواننده موسیقی سنتی ایران، حدود ۳۰۰ تومان بود.
سرانجام فرهاد برای اولین بار در ایران بعد از انقلاب در مقابل چند صد تماشاچی که سالن سینما سپیده را پر کرده بودند، روی صحنه رفت، و البته گنجشکک اشی مشی را هم خواند.
یکی از تماشاچیان حاضر در سینما با دوربین فیلمبرداری شخصی بخش‌هایی از این کنسرت را مخفیانه فیلمبرداری کرده بود که در اختیار بی‌بی‌سی فارسی قرار داد و بخش‌هایی از آن در فیلم "جمعه‌های فرهاد" گنجانده شده است.
البته حدود دو سال پیش از آن فرهاد کنسرتی در وین، پایتخت اتریش، برگزار کرده بود که به گفته خانم گلفام بهترین اجرای زنده او در همه دوران بعد از انقلاب بود.

فرهاد در طول دهه ۱۳۷۰ (۱۹۹۰ میلادی) هم چند بار برای اجرای کنسرت به خارج از ایران رفت. از جمله چند سفر به اروپا و یک سفر به آمریکا که در طول آن چند کنسرت در ایالت کالیفرنیا اجرا کرد.
فرهاد در جریان سفر به کالیفرنیا با اسفندیار منفردزاده، همکار دوران پیش از انقلابش هم دیدار کرد و منفردزاده چند آهنگ برای اجرا به فرهاد پیشنهاد داد، اما فرهاد با این‌که جواب رد به منفردزاده نداد اما هیچ‌گاه آن آهنگ‌ها را اجرا نکرد.
فرهاد کمی بعد از انتشار آلبوم خواب در بیداری و به ویژه بعد از کنسرت سینما سپیده تصمیم گرفت برای آلبوم جدیدش، "برف" مجوز بگیرد. اما تلاش‌های او و همسرش نتیجه نداد و در نهایت آلبوم برف ابتدا خارج از ایران منتشر شد. با روی کار آمدن محمد خاتمی در سال ۱۳۷۶، آلبوم برف توانست مجوز انتشار در داخل ایران را هم بگیرد.
در تابستان ۷۷ و در جریان محاکمه غلامحسین کرباسچی، شهردار تهران، فرهاد یادداشتی در روزنامه توس نوشت با عنوان "برای معرفت آقای شهردار" و در آن از دفاع آقای کرباسچی از همکاران و زیردستانش در جریان محاکمه تجلیل کرد.
چند ماه بعد از انتشار این یادداشت، از طرف شهرداری تهران با فرهاد تماس گرفتند و گفتند مسئولان شهرداری قصد دارند برای تشکر از فرهاد برای او کنسرتی برگزار کنند.
در نهایت این کنسرت در هتل شهر (در شرق تهران) برگزار شد و به گفته خانم گلفام، به نسبت کنسرت سینما سپیده، در این کنسرت تعداد کسانی که فرهاد را بیشتر می‌شناختند و از مخاطبان واقعی او بودند، بیشتر بود. البته شاید این مسئله را بتوان به انتشار آلبوم‌های جدید فرهاد و انتشار مجدد آهنگ‌های قدیمی او در فاصله چند ساله دو کنسرت هم مرتبط دانست.
در همان تابستان ۷۷ مسئولان هتل استقلال تهران، که در آن زمان تحت مدیریت بنیاد مستضعفان و جانبازان بود، پیشنهاد کردند کنسرتی برای فرهاد برگزار کنند. فرهاد بعد از مخالفت‌های فراوان بالاخره پذیرفت. قرار شد کنسرت روز ۶ فروردین ۷۸ برگزار شود و همه بلیت‌ها هم خیلی زود فروش رفت.

اما روز ۲۶ اسفند ۷۷ مسئولان هتل به خانم گلفام اطلاع دادند که از "مقامات بالا" به آنها اطلاع داده شده که فرهاد اجازه ندارد در آن هتل کنسرت دهد. با توجه به تعطیلی روزنامه‌ها فرهاد نتوانست لغو شدن کنسرت را به بیشتر کسانی که بلیت خریده بودند اطلاع دهد.
خانم گلفام می‌گوید فرهاد روز ۶ فروردین قصد داشت سوار وانتش شود و با گیتارش برود جلوی هتل و برای مردم برنامه اجرا کند و به آنها بگوید که مسئولان هتل کنسرت را لغو کرده‌اند و نه او. به گفته خانم گلفام او به اصرار و با این وعده که به زودی مجوز کنسرت دیگری به آنها داده خواهد شد نگذاشت فرهاد جلوی هتل برود.
خانم گلفام می‌گوید این بدترین تجربه هنری و کنسرتی فرهاد در دوره‌ای بود که او همراهش بوده است. به گفته او فرهاد از این ماجرا "خیلی ضربه خورد".

از سال ۷۸ وضع جسمی فرهاد به تدریج بد شد. ظاهرا او در دوره اعتیادش به مواد مخدر در سال‌های پیش از انقلاب، به هپاتیت سی مبتلا شده بود، اما این بیماری مخفی بود و بعد از سال‌‎ها خودش را نشان داد.
در طول سه سال بعد از آن، فرهاد مدام در بیمارستان یا در خانه تحت مراقبت بود تا در اوایل سال ۸۱ که حالش خیلی بد شد، برای معالجه به فرانسه رفت.
او سه ماه آخر عمرش را در خانه یکی از بستگان خانم گلفام در شهری کوچک در شمال فرانسه گذراند و نهایتا در روز ۹ شهریور ۱۳۸۱ در سن ۵۹ سالگی در آپارتمانی که نزدیک بیمارستانش در پاریس اجاره کرده بود، از دنیا رفت.
همسرش می‌گوید ابتدا قصد داشته او را بسوزاند تا همیشه همراهش باشد، اما بستگانش در ایران به او هشدار داده‌اند اگر این کار را بکند در صورت بازگشت به ایران با مشکل مواجه خواهد شد.
همان زمان بعضی از همکاران سابق فرهاد در رسانه‌ها اعلام کردند فرهاد وصیت کرده بوده که جسدش را بسوزانند و حتی عده‎‌ای از آنها که برای مراسم تشییع فرهاد به پاریس آمده بودند منتظر اجرای این مراسم بودند.اما نهایتا فرهاد در گورستان تیه در جنوب پاریس به خاک سپرده شد.فیلم جمعه‌های فرهاد از برنامه تماشای تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی پخش شده است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
دانلود آلبوم فوق العاده زیبای برف با صدای فـــــرهـــــاد


  • اطلاعات:
  • تعداد آهنگ ها :۸
  • تاریخ انتشار : ۱۳۷۹

  • ترانه ها:
  • ۱برف
  • ۲مرغ سحر
  • ۳رباعیات
  • ۴گاندی
  • ۵گل یخ
  • ۶خواب در بیداری
  • ۷کتیبه
  • ۸وقتی بچه بودم

این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
دانلود آهنگ فوق العاده زیبای برف با صدای فـــــرهـــــاد + متن ترانه





زردها بیهوده قرمز نشدند
قرمزی رنگ نیانداخته بیهوده بر دیوار
صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست
صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست
گرده روشنی مرده برفی . همه کارش آشوب
بر سر شیشه هر پنجره بگرفته قرار
زردها بیهوده قرمز نشدند
قرمزی رنگ نیانداخته بیهوده بر دیوار
صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست
صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست
گرده روشنی مرده برفی . همه کارش آشوب
بر سر شیشه هر پنجره بگرفته قرار
من دلم سخت گرفته است از این
میهمان خانه مهمان کش روزش تاریک
من دلم سخت گرفته است از این
میهمان خانه مهمان کش روزش تاریک
که به جان هم نشناخته . انداخته است
چند تن خواب آلود . چند تن ناهموار
چند تن نا هشیار که به جان هم نشناخته . انداخته است
چند تن خواب آلود . مشتی ناهموار
چند تن نا هشیار . چند تن خواب آلود




این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
دانلود آهنگ فوق العاده زیبای مرغ سحر با صدای فـــــرهـــــاد + متن ترانه





مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
زآه شرر بار
این قفس را
برشکن و زیر و زبر کن
بلبل پر بسته زکنج قفس درآ
نغمه ی آزادی نوع بشر سرا
وز نفسی عرصه ی این خاک توده را
پر شرر کن
ظلم ظالم ، جور صیاد
آشیانم داده بر باد
ای خدا ، ای فلک ، ای طبیعت
شام تاریک ما را سحر کن
نوبهار است ، گل به بار است
ابر چشمم ژاله بار است
این قفس چون دلم تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آه آتشین
دست طبیعت گل عمر مرا مچین
جانب عاشق نگه
ای تازه گل از این
بیشتر کن ، بیشتر کن ، بیشتر کن
مرغ بی دل ، شرح هجران
مختصر، مختصر کن ، مختصر کن




این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
دانلود آهنگ فوق العاده زیبای رباعیات با صدای فـــــرهـــــاد + متن ترانه





هرچند ز کار خود خبر دار نیم
بیهوده تماشاگر گلزار نیم

بر حاشیه‌ی کتاب چون نقطه‌ی شک
بی کار نیم اگر چه در کار نیم

امروز در این شهر چو من یاری نی
آورده به بازار و خریداری نی

آنکس که خریدار بدو رایم نی
وانکس که بدو رای خریدارم نی




این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
دانلود آهنگ فوق العاده زیبای گاندی با صدای فـــــرهـــــاد + متن ترانه





پای در زنجیر . پرواز میکنم
با غمهای درون اوج میگیرم
با شکستهایم به پیش میتازم
با اشکهایم سفر میکنم
با شکستهایم به پیش میتازم
با اشکهایم سفر میکنم
با صلیبم به قله قلب انسان صعود میکنم
با صلیبم به قله قلب انسان صعود میکنم
با صلیبم به قله قلب انسان صعود میکنم
ای خداوند . ای خداوند
بگذار تا صلیبم را بستایند
پای در زنجیر . پرواز میکنم
با غمهای درون اوج میگیرم
با شکستهایم به پیش میتازم
با اشکهایم سفر میکنم
با شکستهایم به پیش میتازم
با اشکهایم سفر میکنم




این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
دانلود آهنگ فوق العاده زیبای گل یخ با صدای فـــــرهـــــاد + متن ترانه





Every morning you greet me
Small and white
Clean and bright
You look happy to meet me
Blossom of snow may you bloom and grow
Bloom and grow forever

Edelweiss, Edelweiss
Bless my homeland forever

Blossom of snow may you bloom and grow
Bloom and grow forever
Edelweiss, Edelweiss
Bless my homeland forever

گل یخ گل یخ
هر صبح تو میخندی
کوچک و پاکیزه
برمن تو دل میبندی
ای گل یخ شکوفا شو شکوفان همیشه
گل یخ گل یخ پایدار وطن همیشه

ای گل یخ شکوفا شو شکوفان همیشه
گل یخ گل یخ پایدار وطن همیشه




این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
صفحه  صفحه 2 از 15:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  12  13  14  15  پسین » 
موسیقی ایرانی

Farhad Mehrad | فرهاد مهراد

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA