انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 3 از 26:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  23  24  25  26  پسین »

سکس مامانم با دوست داییم



 
داستانت تا اینجا قشنگ بود ولی سعی کن سریعتر اپ کنی تا تاثیر گذار باشه
غریبه ترین آشنا در میان دوستان
     
  
مرد

 
ادامه از اشکان.
وقتی سعید داشت از آشپزخونه میومد بیرون ، فورا رفتم سمت اتاقم و پریدم رو تخت . میخواستم اگر سعید اومد تو اتاقم ، جوری جلوه بدم انگار تازه از خواب بیدار شدم. اما با چیزایی دیده بودم ، شده بودم مثل آدمای منگ و واقعا انگار تازه از خواب پریدم. با اطلاعاتی که داشتم ، میدونستم که مامانم به عنوان زن شوهردار نباید به همین آسونی خودشو در اختیار سعید میذاشت . اصلا چرا کارشون به اینجا کشید. سعید در مورد مامانم چه فکر میکرد. و خیلی سوالای دیگه از مغزم رد میشد اما میدونستم این شروع اتفاقات جدید خواهد بود.
سه شب بعد شب جمعه بود و فرداش همگی تعطیل بودیم. طبق روال هر شب دور هم بودیم ، بابام به خاطراینکه فردا تعطیل بود بیشتر بیدار مونده بود. بعد از خوردن میوه مادرم برای هممون شربت آلبالو درست کرد و لیوانهای شربت رو تک تک میآورد برامون که جای تعجب داشت. وقتی لیوان سعید رو بهش داد چند لحظه تو چشمهای هم خیره شدن که بابام و داییم متوجه نشدم. این تک تک آوردن لیوان‌ها و چشم تو چشم شدن اون دو نفر بدجور باعث شکم شد. حسی بهم میگفت نباید شربتو بخوری. منم فکر به سرم زد. بابا و دایی که تا ته لیواناشون رو خورده بودن ، منم لیوانمو که دست نخورده بود برداشتم و گفتم مامان ، من میرم پای کامپیوترم باهاش کار دارم ، شربتمم همونجا میخورم. پاشدم و رفتم تو اتاقم و کامپیوتر رو روشن کردم و یه سری کشیدم یه وقت کسی نیاد سمت اتاق من. بعد محتویات لیوانو ریختم داخل گلدونی که توی اتاقم بود. بعد از ده دقیقه مامان اومد پیشم و با لحن مهربون گفت پسرم شربتتو خوردی؟ می‌خوام لیوانشو ببرم بشورم و بدون اینکه منتظر جواب من باشه رفت. منم کامپیوتر رو خاموش کردم و رفتم تو هال پیش بقیه. حواسم بود ببینم بابا و دایی که شربت خوردن چه تغییری میکنم و منم مثل اونا رفتار کنم. چون دقیقا نمی‌دونستم مامان چی تو شربت ریخته و قراره چی پیش بیاد. بعد از حدود نیم ساعت متوجه شدم بابا و دایی جفتشون دارن چرت میزنم. منم ادای چرت زدن درآوردم. مامان که این وضعیت رو دید به ما سه نفر گفت : خوب خوابتون میاد پاشید برید سرجاتون بخوابید دیگه. من کلا خودمو به خواب زدم و سرمو گذاشتم رو بالشت بغل دست سعید. اما بابا و دایی پاشدن و تلو تلو خوردن خودشونو رسوندن سرجاشون و خوابیدن. منم که مثلا خواب بودم ، سعید بلندم کرد برد روی تختم خوابوند و درم پشت سرش بست رفت. بیست دقیقه (حدودا) دیدم در اتاق باز شد و مامان اومد تو اتاق رفت سمت دایی و محکم تکونش داد و با صدای بلند گفت داداش داداش بیداری. از اون که مطمئن شد اومد سمت تخت منو همون کار رو در مورد منم انجام داد. بعد رفت سمت در اتاق که خارج بشه دوباره برگشت سمتمون ما رو نگاه کرد و گفت ببخشد منو واقعا چاره دیگه ای نداشتم. تا اومد بره به خاطر باز بودن در اتاق و نوری که از طرف هال میومد هیکل مامان رو دید. وااای همون لباس خواب رو که سعید براش سوغات آورده بود ، تنش بود. دیگه مطمئن شدم امشب باید خبری باشه. حتما اتفاقی که پیش بینی کرده یودم پیش میاد. مامان رفت بیرون و در اتاق رو باز گذاشت. انگار مطمئن بود کسی بیدار نمیشه. بعد از چند دقیقه که برق حال و پذیرایی خاموش شد رفتم از اتاق بیرون. از پشت دیوار سرک کشیدم دیدم تو هال خبری نیست. همه لامپ‌ها خاموش بود به جز چراغ بالای آرک اوپن آشپزخونه. بعد دیدم که مامان و سعید دست تو دست هم از آشپزخونه دارن میان بیرون و می‌خوان برن سمت پذیرایی. منم پریدم تو اتاق و از پشت دیوار اتاقم منتظر شدم ببینم چه اتفاقی قرار پیش بیاد. سعید فقط شرت تنش بود و مامان هم که همون لباس خوابه. رفتن رو دوشکی سعید هر شب روش می‌خوابید دراز کشیدن و به پهلو و روبروی هم قرار گرفتن. سرشون به سمت من بود و پاهاشون به سمت انتهای پذیرایی. مدت کوتاهی با هم حرف زدن که من متوجه نشدم چی میگن و بعدش شروع کردن به لب‌ گرفتن از هم. به لطف فیلمهای سوپری که از دوستام گرفته و دیده بودم میدونستم تو هر مرحله چه اتفاقی میوفته و چرا اینکار هارو انجام میداد. بعد که حسابی لبای همو خوردن ، مامان رو کمرش خوابید حالت طاق باز و سعید رفت روش . دوبار به مقدار آب خوری کردن و سعید رفت سراغ خوردن گردن مامان و بعد هم آروم آروم رفت رو سینه هاش.
از روی لباس خواب حسابی سینه هاشو خورد و مامان هم دیگه شروع کرده بود آه و ناله کردن. معلوم بود خیلی لذت می‌برند.
ن : آهههه آهههههه بخور عزیزم. قربونت برم سعید جون سینه هامو دوسسسست داری؟ همشو بخور . حااالللل کن. حاااالللل بده.
س: جووون چه سینه های . عجب بدنی داری . هر روزم بکنمت بازم سیر نمیشم.
ن: تو بکون باش من هر روز بهت میدم. حاضرم هر روز زیرت بخوابم.
دیگه بقیه سکس رو فاکتور میگیرم چون مامانم مفصل براتون تعریف می‌کنه. فقط اینو بگم که سعید به هفت روش سامورایی مامانو از کس و کون گایید و هر کدوم چندباری ارضا شدن و تا ساعت چهار صبح مشغول بودن.
     
  

 
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
عالی بود مرسی
     
  
مرد

 
سلام دوستان عزیز.
از اول شروع این تاپیک ، خودم را ملزم دانستم که ارتباط پایاپای با مخاطبان داستانم داشته باشم و شما دوستان نیز با انتقادات و پیشنهادات و حتی تمجیدهای خود مرا مورد لطف قرار دادید. منم سعی کردم نظرات شما عزیزان را تا جایی که ممکن هست در داستان اعمال نمایم. باز هم ممنون هستم که چه در این تاپیک و چه در پیامهای خصوصی نظر لطف داشتید اما بعضی از دوستان در پیامهای خصوصی خود از من درخواست نمودند تا آیدی تلگرامم را برای ارتباط بیشتر ، به آنها اعلام نمایم. من متاسفانه از انجام این کار معذورم . پس با احترام، به این دوستان اعلام مینمایم که لطفا دیگر چنین درخواستی نداشته باشند. راه ارتباط من با شما دوستان از طریق همین تاپیک خواهد بود.
از همه شما ممنونم که به این مسأله توجه می نمایید.
در ضمن مجدد یادآوری مینمایم که این صرفا یک داستان است و خاطرات زندگی من نمی باشد.
با تشکر
     
  
مرد

 
ادامه داستان از نسرین
خوب می‌خوام برگردم به شبی که بعدازظهرش ، سعید از مسافرت برگشت. اون شب سعید سوغاتی های هر کدوممون رو بهمون داد و همه
کل ذوق کردیم و کلی ازش تشکر کردیم و چون سعید خسته از مسافرت بود، شب نشینی خانوادگی رو تعطیل کردیم و همگی مثل حمید حدودای ساعت ده برای خواب بریم به اتاقهای خود. از دستشویی که اومدم بیرون دیدم محمود داره رختخواب سعید رو تو پذیرایی میندازه. سعید به محمود گفت
س : محمود جان امروز خیلی خسته هستم . لطف کن صبح داری با آقا حمید میرید سر کار منو بیدار نکن . می‌خوام بیشتر بخوابم. صبح هم جایی کار ندارم
م : باشه سعید جان. مشکلی نیست.
س: مرسی محمود جون
از اونجایی که سعید تا حالا هیز بازی درنیاورده بود و داداشم و شوهرم مورد مشکوکی ازش ندیده بودن، بنابراین بهش اعتماد کامل داشتند.
موقعی که داشتم به سمت اتاقم میرفتم ، از تیزبازی سعید خوشم اومد و خندم گرفته بود. میدونستم که سعی میخواد فردا خونه بمونه تا با من تنها باشه. اون موقع روز حتی اشکانم خونه نبود تا مزاحم خلوت ما باشه. حتما به دلش صابون زده که وقتی با من تو خونه تنهاست می‌تونیم سکس کامل. داشته باشیم. البته منم به خاطر شهوتم دوست داشتم این اتفاق بین ما بیفته. اما نمی‌خواستم به همین زودی خودمو در اختیارش قرار بدم. ترجیح دادم فعلا در حد همون لاس زدن و سکس غیر علنی باشه. اینطوری اولا سعید میفهمید که باید به خواسته های من توجه کنه و احترام بذاره . دوما من مثل این جنده ها نیستم که فقط برای ارضا کردن خودش بیاد سمتم. سوما من به سعید علاقه پیدا کردم و دوست داشتم وقتی باهاش می‌خوابم بدونه که این رابطه فقط سکسی نیست و باید یک عشق بازی‌های به تمام معنا باشه. باید دوستم داشته باشه تا بتونه با من سکس کامل داشته باشه. فردا باید با رفتار و جملاتم این چیزا رو حالیش میکردم. البته تو این مدت آشناییمون فهمیدم سعید پسر با شعور و با هوشیه و زود این مسئله رو درک می‌کنه.
صبح شد و طبق معمول شوهر و داداشم رفتن سر کار. منم بیدار شدم صبحونه پسرم رو آماده کردم و وقتی که صبحونشو خورد بردمش سر خیابون تا سوار سرویس بشه و بره مدرسه. بعد برگشتم خونه. در تمام این مدت سعید خواب بود و وقتی وارد خونه شدم دیدم هنوز بیدار نشده. وقت داشتم به خودم برسم و آماده بشم . رفتم تو اتاقم و حوله لباس آماده کردم و پریدم تو حموم دوش گرفتم و اومدم بیرون. با خودم گفتم اون لباس خوابی که سعید برام آورده رو براش بپوشم تا هم ببینم عکس العمل سعید چیه و هم بفهمونم که به خاطر علاقه ای که بهش دارم ، می‌خوام جلوش سکسی بگردم. البته بگم که شب قبل لباس خواب رو جاساز و جعبشو هم ،صبح وقتی اشکان رو می‌بردم سر خیابون انداختم دور.
خلاصه اومدم لباس خواب رو درآوردم از جاساز و بعد جلوی آینه یه آرایش ملیح کردم . یه شرت لامبادا داشتم ، پوشیدم اما سوتین نیستم و لباس خواب رو تنم کردم. تو آینه قدی خودمو برانداز کردم و دیدم چه اهمیتی شدم. با این اندام گوشتی ، باسن پهن و سینه های بزرگ و خوردنی تو یه لباس خواب توری قرمز رنگ واقعا تحریک کننده شدم. البته به خاطر برجستگی های بدنم ، نصف سینه هام از بالا و نصف باسنم به سمت پایین کاملا لخت بود و شرتمم از زیر لباس دیده میشد.
از اتاق اومدم بیرون و به سمت آشپزخونه رفتم. دیدم سعید بیدار شده و تو آشپزخونه پشت میز غذا خوری نشسته. بهش صبح به خیر گفتم . تا من دید چشاش گرد شد. آب دهنشو قورت داد و جوابم رو داد
س : صبح به خیر نسرین جون. میبینم لباس خوابه رو پوشیدی.
ن : آره سعید جون . بهت قول داده بودم تو اولین فرصت برات بپوشم و نظر بدید عزیزم
س : چه کار خوبی کردی. چقدر بهت میاد . واقعا ماه شدی
ن : ممنون عزیزم. لطف داری. انتخابت خیلی عالی بود
همینطور که با نگاهش دنبالم میکرد ، رفتم برای هر دومون چای ریختم و روبروش نشستم پشت میز غذاخوری. موقع خوردن صبحونه حرفی بینمون رد و بدل نشد و فقط بهم نگاه میکردیم و سعیدم داشت جاهایی رو که قابل دیدنه برانداز میکرد. بعد از اتمام صبحونه
ن : سعید جون عزیزم برو بشین تو هال تلویزیون ببین تا من اینجا رو سر و سامون بدم بیام پیشت
س : باشه خانومی. فقط زیاد منتظرم نذار .
ن : چشم عزیزم.
سعید رفت و منم نیم ساعته کارها رو انجام دادم و رفتم تو هال پیش عشقم. با فاصله یک متریش نشستم.
ن: عزیزم میخواستم چند کلمه باهات صحبت کنم
س: بگو خانومی. سراپا گوشم
ن : ببین سعید جون ، با اتفاقاتی که دیروز بین ما پیش اومد و لطف کردی برام یه کادوی مخصوص گرفتی ، دیگه رابطه ما از حالت قبلی خارج شده. یعنی ما از قبل بهم نزدیکتر شدیم. امروزم این لباس رو برات پوشیدم تا بدونی چقدر خاطرت برام عزیزه.
س: ممنون نسرین جون.
ن : خواهش میکنم عزیزم. ما دیگه می‌دونیم از هم چی میخوایم و بازم می‌دونیم که در آینده نزدیک قراره اتفاقات تازه ای بین ما بیفته. من با شناختی که تو این مدت ازت پیدا کردم فهمیدم که خیلی با شعور و با هوشی و البته قابل اعتماد. به همین خاطر احساس خاصی نسبت بهت پیدا کردم . احساسی فراتر از یه رابطه سکسی. یه احساس علاقه که می‌تونه در آینده تبدیل به رابطه عاشقانه بشه. میدونی که من یه زن متاهلم و اینکه دارم الآن با تو وارد این رابطه میشم نشأت گرفته از همین احساسه. می‌خوام وقتی پیشتم به چشم عشقت به من نگاه کنی.
می‌خوام به احساس علاقه همدیگه پاسخ بدیم تا من بتونم راحتتر خودم در اختیارت قرار بدم.
س : منم همین نظر رو دارم. میدونی که منم احساساتی هستم و دوست دارم به طرف مقابلم توجه کنم. مخصوصا کسی که به من دل داده. اول که با این لباس دیدمت فکر کردم فقط از من انتظار سکس داری اما با این حرفهایی که زدی فهمیدم چی تو فکرته
ن : خیلی خوبه که اینقدر با شعوری. من فهمیدم دیروز با اینکه خودتم خیلی تحریک شدی ولی فقط منو ارضا کردی و رفتی کنار . منم می‌خوام امروز جبران کنم تا تو هم بتونی لذت ارضا شدن رو تجربه کنی. اما نمیتونم باهات سکس کامل داشته باشم. ولی خیلی زود این اتفاق هم بینمون پیش میاد فقط کمی بهم فرصت بده.
س : باشه عزیزم. مشکلی نیست تا هر وقت خواستی منتظر میمونم. حالا نمی‌خوای با این لباس جلوم بچرخی تا من بهتر این اندام خوشگلتو ببینم؟
ن : چرا عزیزم. قربونت برم که اینقدر منتظر موندی
از جام پاشدم و رفتم عقب تر تا منو تمام قد ببینه
س: میشه بچرخی تا همه جاتو ببینم.
ن: اگر میخوای باید خودت بیای و منو بچرخونی عزیزم
اونم بلند شد و اومد سمتم. احساس میکردم تازه عروسی هستم که داره شوهرش میاد طرفش . وقتی بهم رسید دستمو دادم بهش تا منو بچرخونی. اونم دستمو گرفت بالا سرم و منو آروم چرخوند. وقتی دوباره روبروش قرار گرفتم تو چشمام نگاه کرد و
س: چقدر ناز شدی. یعنی ناز بودی و نازتر شدی.
وقتی اینو گفت رفتم به سمتش و بهش چسبیدم. تو چشمهای هم نگاه کردیم و لبامو تو هم گره خورد. حین لب گرفتم دستامو حلقه کردم دور گردنش و سعیدم دستاشو انداخت دور کمرم و به لب گرفت ادامه دادیم.
بعد از یک دقیقه لبامو جدا کردمو با ناز و اشوه زیاد گفتم عزیزم نمی‌خوای لباستو در بیاری؟
رفت عقب و شروع کرد لخت شدن . منم داشتم اون هیکل لاغر و مردونشو نگاه میکردم. وقتی تیشرت و گرمکنشو درآورد ، دیدم یه شرت تنگ نمیشه و کیرش که به خاطر تحریک کمی قد کشیده زیر اون شرت دیدنی شده.
     
  

 
لطفا ریتم فعلی رو حفظ کن تا داستان سریع تمام نشه.
در مورد پیشنهاد سازنده عرض میکنم داستان مال شما هست و به کلی یت کار نباید آسیب رسوند.همینکه حدود فانتزی و واقعیت فاصله کمی داشته باشه عالیه شايد بیشتر از ارتباط شرایط شکل گیری و يا احساسات و انگیزه شروع ارتباط قشنگتر باشه اینکه خواننده بتونه همزمان با خواندن داستان رو بصورت تصاویر ذهنی ببینه میشه گفت هنر و توانایی شما هست.ک صد البته موفقیت یک شروع برای شما.فقط میتونم بگم خسته نباشید چون تایپ واقعا سختع.
     
  
مرد

 
به به عالیه
     
  
مرد

 
ادامه از نسرین
نمیدونم چرا از دیدن کیر نیم خیزش از زیر شورت اینقدر تحریک شدم. فکر کنم اگر در اون لحظه این کیر رو بیرون از شورت و کاملا شق شده می‌دیدم اینقدر حالم خراب نمیشد . در هر حال میخواستم ، هم اون لذت ببره و‌ ارضا بشه و هم من ، در عین حال که نمی‌خواستم سکس کامل باشه. میدونستم با حرفایی که زدم ، سعید هم انتظار سکس کامل رو از من نداشت.
ن : عزیز دلم ، میشه بری عقب و روی کاناپه بشینی؟
سعید بدون هیچ حرفی ، عقب عقب رفت و نشست. من شروع کردم بدون موسیقی ولی با ریتمی خاص بدنم رو تکون دادن و به اصطلاح حرکات استریپ تیز انجام دادن. کاری که تو این چند سال زندگی با حمید ، براش انجام نداده بودم. با اینکه حمید همیشه شوهر زحمت کش و مهربونی بود اما نمیدونم چرا حسم نسبت به سعید قویتره تا حمید.
همینطور که این حرکات رو انجام میدادم کم کم خودمو به سعید نزدیکتر میکردم. نمیدونم چون حرکاتم براش تازگی داشت یا منتظر حرکت بعدی من بود ، دلیلشو نمیدونم ولی حرکتی انجام نمی‌داد و فقط تکیه داده بود و منو تماشا میکرد.دیگه کاملا نزدیک سعید بودم. گاهی باسنمو به رون و زانوهاش میمالیدم ، گاهی هم سینه های بزرگم که نصفش بیرون از لباس بود نزدیک صورتش می‌بردم و برمیگشتم . باید کمی ابتکار عمل رو میدادم دست اون تا ببینم چکار می‌کنه و چجوری میخواد از من لذت ببره.
ن : سعید جونم ، دوست داری چیکار کنم برات تا لذت ببری.
س: دلم میخواد یه وری بشینی رو پاهام و سینه هاتو بخورم.
ن: دوست داری بشینم رو پاهات یا رو کیر کلفتت
اینو که گفتم خودمم ، بدنم دچار رعشه شد. احساس کردم با بکار بردن کلمه کیر دیگه حریمی بین ما نیست و البته منم همینو میخواستم. در حال نشستن رو پاهاش بودم و با همون اشوه های مردکشم بهش گفتم
ن :عزیزم دستتو بذار زیر کون نرمم و به هر سمتی که دوست داری هدایتشان کنیم. قبل از اینکه کامل بشینم رو پاهاش دستشو گذاشت زیر کونم و منو دقیقا روی کیرش که دیگه سیخ و رو به هوا و در حال پاره کردن شرتش بود ، فرود آورد. اینقدر تحریک بودم که یه ذره روی کیرش عقب و جلوم میبرد ارضا میشدم. دیگه کاملا کون نرم و گنده ام روی کیرش سوار شده بود. سر منو کمی برد سمت خودشو دوباره لب بازی شروع شد.حدود پنج دقیقه در همون حالت با هم عشقبازی کردیم. لیمو ازش جدا کردم و طبق خواستش سینه هامو بردم روی صورتش و گذاشتم هر جوری که دوست داره ازشون کام بگیره. حدود ده دقیقه هم اینجوری مشغول بود . تو همون ده دقیقه اینقدر سینهامو از روی لباس خواب توری خورد که ارضا شدم.
ن : سعید جون دوست دارم. واسه همین می‌خوام هر جور شده امروز تو رو ارضا کنم. بگو چجوری میخوای بشی
س : نسرین جون با این کارهای امروزه من ارضا روحی شدم ولی برای ارضا جسمی ازت می‌خوام روی همون تختی که با شوهرت میخوابی دمر دراز بکشی تا من کیرمو بمالم روی این کون نرمت.
ن: باشه عزیزم. بریم رو تخت.
پا شدیم و رفتیم سمت اتاق خوابم و من تا رسیدم بهش فوری روی شکم دراز کشیدم. سعید روم دراز کشید و در گوشم گفت
س : خانومی میشه کیرمو از شورت دربیارم
ن : چرا نشه عزیزم؟ اگر بخوای منم لباسامو کامل در میارم
س : اگر اینکار رو بکنی که عالیه
ن : باشه عزیز در میارم. واست خودمو کامل لخت میکنم اما باید قول بودی کیرتو وارد کسم نکنی
س : قول میدم خانومم
ن : پس خودت لختم کن
شروع کرد لباس خواب رو ذره ذره بالا بردن و همزمان هر قسمتی که لخت میشد رو می‌بوسید. تمام تنم با اینکار مور مور میشد.
ن ( با آن و ناله ): وای سعید داری باهام چی‌ کار می‌کنی. میخوای کاری کنی همین امشب اجازه بدم جلوی شوهرم کیرتو بکنی تو کوسم؟ واااای دیوووونم کردی. دوست دارم سعید. به خدا دوست دارم. عاشقتم . زووود بخواب روممممم. می‌خواممممم زیرت باشم. می‌خوام روممم بخوابی و در گوشم زمزمه کنی چقدر دوسم داری. زود باششش دیگه
با این حرفم سریع لباسمو درآورد و شرتمم تیز کشید پایین و روم دراز کشید. وقتی کیر کلفتش خورد به چاک کونم داشتم از حال میرفتم. یه خورده کیرشو اون لا مالید و از روم بلند شد. سرمو برگردوندم و پشت سرمو نگاه کردم ببینم چیکار می‌کنه. از روی میز توالت یه کرم برداشت و باهاش کامل کیرشو چرب کرد و مقداری با انگشت برداشت تا بماله لا کون من. تمام دو تا لپ کونمو با چاک وسطشو چرب کرد حتی به سوراخ کونمم مالید.
ن : سعید جون میخوای کیر کلفتتو بکنی تو کونم؟
س : میترسی؟
ن : نه اما قرارمون الآن نبود . به موقعش می‌دم کوس و کونمو با هم بکنی
س: اون روز چه حالی کنم من . اما نه الان قصدم فقط لیز شدن بود. انگشتمم حواسم نبود خورد به سوراخت عزیزم
دوباره روم دراز کشید . رگ زیر کیرشو دقیقا مالید لایه چاک کونم و شروع کرد به حرف زدن در گوشم
س : قربون این بدن گوشتیت برم خانومم. دوست دارم
ن: منم دوست دارم شوهر گلم.
س : شوهر گلم ؟
ن : آره دیگه . الآن تو روی من خوابیدی. هم من دوست دارم و هم تو‌ منو.پس شوهرمی دیگه. دوست دارم زنت باشم. همیشه منو بخوابونی زیرت . دوست دارم کوس و کونمو با کیر کلفتت پر کنی. قربون شوهر کیر کلفتم برم
در حین همین حرفا ،‌حس کردم سرعت مالوندنشو زیاد کرد . منم او اوج بودم . هی آه می‌کشیدم و میگفتم بمال بمال سریعتر ‌‌‌‌. یه دفعه دیدم کیرش لایه کونم شروع کرد دل زدن و خودشو پشتم خالی کرد ، منم فورا بعدش برای بار دوم ارضا شدم
چند دقیقه تو همون حالت موندیم تا خلسه بعد از سکس از سرمون بپرهیزید. بعد از روم بلند شد و بعد از یه لب گرفتن دو دقیقه ای با هم رفتیم حموم.
     
  
مرد

 
عالی بود مرسی
     
  
صفحه  صفحه 3 از 26:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  23  24  25  26  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

سکس مامانم با دوست داییم


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA