انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شوخی و سرگرمی سکسی
  
صفحه  صفحه 3 از 102:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  99  100  101  102  پسین »

جوكهای سكسی


مرد

 
* يه روز يه تركه با فارسه دعواش ميشه فارسه بهش ميگه: ترك خوار كسه. تركه فرداش مياد بهش ميگه: مادرتو گاييدم فارسه ميگه اين كه قافيه نداشت تركه ميگه ولي حقيقت كه داشت!

يه روز تو اخبار به زنا ميگن شوهراتونو بفرستيد براي کمک به بوسني زنا به شوهراشون ميگن بريد ولي قبول نميکنن براي همين زنها تصميم ميگيرن برن بر عليه شوهراشون تظاهرات کنند در تظاهرات ميگن: يا که ميريد به بوسني يا شب جمعه کس نيست
مردا ميگن: ما نميريم به بوسني به کيرمون که کس نيست

سه نفر کل گذاشته بودن سر پستوناي زنشون!اولي ميگه:پستوناي زن من اندازه خربزهست دومي ميگه پستوناي زن من اندازه ي هندونست سومي ميگه با با اينا که چيزي نيست من وقتي کرست زنم رو ميبرم خشک شويي يارو ميگه: چتر نجات قبول نميکنيم

به تركه ميگن: نظرت در باره كير چيه؟ ميگه: والله نميدونم، بايد بشينم روش فكر كنم

تركه ميره دكتر ميگه: آقاي دكتر تخمم درد ميكنه، دكتر دست ميزنه ميگه: الان چه احساسي داري؟ ميگه: دكتر جون دوست دارم ادامه بده

تركه عروسي ميكنه، هفتة بعد دست خانوم رو ميگيره ميبره دكتر، ميگه: اقاي دكتر ما بچه دار نميشيم!! دكتره ميپرسه: چند وقته ازدواج كردين؟ تركه ميگه: يك هفتهست!! دكتره شاكي ميشه، ميگه: داداش من، اين كُسه مايكرووِيو كه نيست!!!

قاضي به شاهد كه يه ترك بود ميگه: لطفا" بريد تو جايگاه شهود و كتاب انجيل رو بگيريد دستتون و قسم بخوريد كه راست ميگين. تركه ميره جايگاه شهود و انجيل رو ميگيره دستش و بلند ميگه: اين تو كون آدم دروغگو!!!!!!!!


رشتيه يك پول قلنبه مياد دستش، تصميم ميگيره يك كاسبي اساسي راه بندازه. خلاصه ميره سي مليون تومن شورت زنونه ميخره، بار تريلي ميكنه ميبره تهرون، شروع ميكنه فروختن، و بعد يك مدت كارش اساسي ميگيره. بعد از دو سه ماه، زنگ ميزنه به زنش ميگه: خانم جان، پاشو بيا اينجا ببين من با اينهمه شورت چه غوغايي كردم! زنش ميگه: هنر كردي! تو پاشو بيا اينجا ببين من اينجا بدون شورت چه غوفايي كردم
     
  
مرد

 
* رشتيه بچه‌دار ميشه، ملت ميان بهش تبريك ميگن. رشتيه ميگه: من چيكاره بيدم؟!


* يه روز يه تركه روي ديوار مي‌نويسه: «زنده باد كير»! ميگن: آقا اين چرت و پرت‌ها چيه رو ديوار نوشتي، بده، زشته؟ مي‌گه: به سه دليل. اول اينكه «سرش را در راه اسلام داده». دوم اينكه «انسان سازه» و سوم اينكه «در مقابل بي‌حجابي قد علم مي‌كنه»!


* آقا معلم به شاگردش مي‌گه: بگو ببينم 4+6 چند مي‌شه؟ شاگرد فوري دستاش رو مي‌آره جلو و مي‌خواد با انگشتاش بشمره اما آقاي معلم مي‌گه: دستات رو بكن تو جيبت! شاگرد دستاش رو مي‌كنه تو جيب و بعد از چند لحظه با خوشحالي مي‌گه: آقا مي‌شه 11 تا!؟


* سه تا ترك با هم مي‌خواستن حكم بازي كنند. يه نفر كم داشتن. يكيشون ميره دم پنجره مي‌بينه غضنفر پايين وايستاده و دستش هم توي جيبشه. ميگه: آهاي غضنفر... بازي مي‌كني؟ غضنفر ميگه: نه دارم مي‌خارونمش!؟


* قزوينيه زنگ در خونشو پايين در نصب مي‌كنه!


* قزوينيه واسه جانمازش آينه بغل مي‌گذاره!


* قزوينيه دم مرگ وصيت مي‌كنه كه توي يه پارك، زير سرسره دفنش كنن!


* يكي دوستشو بعد از مدتها تو خيابون مي‌بينه و ميگه: راسته كه ميگن ازدواج كردي؟ ميگه: اگه راست نبود كه ازدواج نمي‌كردم!


* رشتي‌ها به روز پدر ميگن يوم الشك!
     
  
مرد

 
* به تركه ميگن يه فحش باحال بده. ميگه: نافم تو چشت. ميگن: بي‌مزه.... اينم شد فحش؟ تركه ميگه: آخه وقتي نافم بره توي چشت، كيرم ميره توي دهنت.


* به قزوينيه ميگن: آدرس سايتتو بده. ميگه: دمرو، دمرو، دمرو، دات كون، دات كان!


* يه روز يه تركه هوس خانوم بازي مي‌كنه. مياد توي خيابون و خلاصه بعد از كمي اينور و اونور رفتن مي‌بينه يه زن تنها داره توي پياده‌رو ميره، از قضا يارو جنده بوده. ميره پيشش و ميگه: خانوم... كجا ميري؟ زنه هيچي نمي‌گه! تركه دوباره مي‌پرسه: عشق من... كجا ميري؟ بازم زنه هيچي نمي‌گه! تركه هم گير سه پيچ ميده و دوباره مي‌گه: روح من... كجا ميري؟ يهو زنه شاكي مي‌شه و مي‌گه: روحتو گاييدن... داره ميره دوش بگيره...!؟


* يه روز يه پسره به باباش ميگه: باباجون، امروز من براي اولين بار سكس كردم. باباش خوشحال مي‌شه و مي‌گه: دمت گرم، كارت خيلي درسته، انصافا كه ثابت كردي پسر خودم هستي. حالا بشين و مفصل برام جريان رو تعريف كن! پسره ميگه: بابا جون، نميتونم بشينم، هنوز كونم درد ميكنه!


* يه اردبيلي با يه اردكاني دعواش ميشه، مي‌گه: ارم به ارت در، بيلم تو كونت!


* يه روز از چند تا ترك پرسيدن: چرا شما ترك شديد؟ اولي گفت: وا... از بي امكاناتي! دومي گفت: از دست رفيق ناباب! سومي گفت: حالا ايدز كه نگرفتم، خوب ميشم! چهارمي گفت: آقا... همه اينا حرفه... به ما كير زدند!
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
* يه پسره عروسي كرده بود و شب زفاف بود و پسره هم بلد نبود كه چه‌كار بايد بكنه. به باباش جريان رو گفت و باباش هم يه بي‌سيم داد به پسره و يه بي‌سيم هم خودش برداشت و گفت: ناراحت نباش، با اين بي‌سيم لحظه به لحظه بهت مي‌گم كه بايد چه كار كني! پسره رفت توي اتاق. باباش گفت: لخت شو... اونو هم لخت كن... ماچش كن... حالا همون چيزي رو كه هم من دارم و هم تو، بكن توي سوراخش... پسره هم بي‌سيم رو كرد توي سوراخ!


* به يه قزويني مي‌گن: تحصيل كردي؟ ميگه: تحصيل نه، ولي محصل چرا!


* تركها به قزوينيها ميگن: پيكان جوانان (پي كان جوانان)


* يه زن و مرد جوان ميرن پيش دكتر و ميگن: آقاي دكتر، مدتهاست كه نمي‌توانيم با هم رابطه زناشويي داشته باشيم. دكتر اونها رو كاملا معاينه كرد و گفت: مشكل شما عصبي است. بريد اتاق كنار، اونجا با اعصاب راحت سعي كنيد. زن و مرد بعد از مدتي شاد و شنگول اومدند بيرون و از دكتر تشكر كردند و گفتند: تشخيص شما درست بود و ما ايندفعه موفق شديم. اين كار بارها تكرار شد. دكتر كه گيج شده بود يه روز از اونها پرسيد: ميشه راستش رو به من بگيد كه جريان از چه قرار است؟ اونها گفتند: راستش ما زن و شوهر نيستيم و مشكل خونه خالي داريم و پول ويزيت شما از كرايه هتل خيلي كمتر است و تازه پولش رو هم بيمه ميده!

* يه دختر با دوست پسرش قرار داشت. باباي دختره به دخترش گفت: دخترم اگه پسره خواست به لاي پات دست بزنه بگو كه اونجا تنوره و دستت ميسوزه! دختره با پسره رفتن بيرون و برگشتن. باباي دختره پرسيد: چي شد؟ دختره گفت: بابا خواست به لاپام دست بزنه، گفتم تنوره، اونهم گفت چه خوب! من يه سوسيس دارم. سوسيس رو گذاشت لاي پام، بعد هم گذاشت تو دهنم تا ببينم كه سوسيس پخته يا نه!
     
  
مرد

 
* يه زن رشتي شكمش درد ميكرد و رفت دكتر. دكتر گفت: لطفا برويد در آن اتاق لخت شويد. بعد دكتره رفت براي معاينه و ديد كه زنه با لباس نشسته روي تخت و لخت نشده. دكتره گفت: خانم عرض كردم كه لخت شويد. زن رشتي گفت: آقاي دكتر... اين دفعه اوله، من خجالت مي‌كشم. اين دفعه رو اول شما لخت بشيد!


* زن و شوهري بچه‌دار نمي‌شدند. يه بار شكم زنه اومد جلو، با خوشحالي رفتند دكتر ولي دكتر گفت: خانم شما حامله نيستيد و شكمتون نفخ كرده. چند ماه بعد باز شكم زنه اومد جلو و دوباره رفتند دكتر. دكتر پس از معاينه گفت: اين بار هم شكم شما نفخ كرده! دفعه سوم كه رفتند پيش دكتر و دوباره جواب قبلي رو شنيدند، مرده شاكي شد و با عصبانيت گفت: آقاي دكتر، پس بفرماييد اين تلمبه است نه كير!


* زن يه قزويني ميره پيش دكتر و مي‌گه: آقاي دكتر، خسته شدم، شوهرم هميشه از عقب مي‌كنه! دكتره ميگه: ايندفعه بهش بگو حامله هستم و از عقب نمي‌شه. زنه ميگه: واي آقاي دكتر، اونقوت اصلا ديگه نمي‌كنه. دكتره ميگه: تو بگو، كاريت نباشه. شب زنه به قزوينيه ميگه: از عقب نمي‌شه، من حامله‌ام. قزوينيه هم ميگه: خوب از جلو مي‌كنم. بعد از نيم ساعت قزوينيه شاكي مي‌شه و مي‌گه: بالام جان، پس اين كون بچه كو؟!


* قزوينيها به ناف مي‌گن: سوراخ بي مصرف!


* يه شب تو كلانتري، افسر نگهبان و استوار حوصله‌شون سر رفته بود. افسره گفت: پاشو برو يكي رو الكي بگير بيار يه كم سر كارش بزاريم. استواره ميره و يه تركه رو مي‌گيره. افسر نگهبان ميگه: اين مرتيكه چيكار كرده؟ استوار ميگه: جناب سروان، تو قهوه‌خونه با كيرش داشت چايي هم مي‌زد. تركه مي‌گه: جناب سروان، به خدا دروغ مي‌گه، اولا مگه من خرم كه با كيرم چايي داغ رو هم بزنم؟ دوما چيز من گنده است و تو استكان نميره! سوما اگه باور نمي‌كنيد، يه ليس از كيرم بزنيد، اگه شيرين بود منو بندازين زندان!
     
  
مرد

 
* تو مجلس بين نماينده بروجرد و خرم‌آباد كل مي‌افته كه بودجه ساخت پتروشيمي رو براي شهر خودشون بگيرن. اول نماينده بروجرد ميره پشت تريبون و ميگه: نمايندگان عزيز، بروجرد شهريه خوش آب و هوا، تك درختي داره، هواي خوبي داره، اي پتروشيمينه بيايد تو بروجرد بسازيد... نريد تو خرم آباد بسازيد هااا! تو خرم آباد سالي يه دفه يه آبي مياد همه نه مي‌بره! بعد نماينده خرم آباد مياد پشت تريبون، ميگه: نمايندياي محترم خرمووه يه شهريه تاريخي و بسيار خوش آب و هوا... نه مه مخوام بينم اي قلعه فلك افلاك تو كس ننة وروگرديا بيده تا حالا اووو نبردش؟!

زنها وقتي لباسي ميبينند از خود بي خود ميشوند و اگه مردها لباسي نبينند _ _ _ _ ميشوند.

* به تركه ميگن: نظرت در باره كير چيه؟ ميگه: والله نميدونم، بايد بشينم روش فكر كنم!



* به رشتيه ميگن: شنيدي قراره خانه عفاف داير بشه؟ رشتيه مي‌گه: خدايا شكرت! بالاخره زن ما هم ميره سر كار!
     
  
مرد

 
* معلمي به شاگردانش گفت كه عجيبترين حكايتي را كه ميدانيد انشا بنويسيد. يكي از شاگردان نوشت: كون مادرم. معلم تعجب كرد و از شاگرد پرسيد: اين چيه كه نوشتي؟ شاگرد گفت: آخه آقا بابام هر شب دو تا ميزنه در كون مادرم و ميگه: عجب حكايتي است.


* يه روز حسني به خانم معلمش ميگه: خانم اجازه ميدين دست به سينه هاتون بزنم؟ خانم معلم ميگه: اي حسني بيتربيت، اين چه كاريه؟ حسني ميگه: خانم 10 هزارتومان بهتون ميدم. خانوم ميگه: خوب بيا ولي به كسي نگي. چند دقيقه بعد حسني ميگه: خانون اجازه ميدين دست به پشتتون بزنم؟ خانم معلم ميگه: حسسني رو بهت دادم، رودار شدي؟ حسني ميگه: خانم 5 هزارتومان بهتون ميدم. خانم ميگه: بيا ولي به هيچكس نگي. چند دقيقه بعد حسني ميگه: خانون اجازه ميدين دست به كستون بزنم. خانم ميگه: اي حسني... ديگه خيلي رودار شدي. حسني ميگه: خانم هزار تومان ديگه بهتون ميدم. خانم ميگه: ديگه آخرين باره. چند دقيقه بعد حسني ميگه: خانم اجازه ميدين بكنمتون؟ خانم معلم ميگه: اي حسني بد! حالا چقدر پول ميدي؟ حسني ميگه: خانوم 25 هزارتومان. خانوم ميگه: خوب بيا ولي به هيچكس نبايد بگي و .... خانوم معلم با خوشحالي ميره پيش خانوم مدير و ميگه: خانم مدير حقوق اين ماه من رو بدين و يك مرخصي يك ماهه هم ميخوام. خانم مدير ميگه: مگه ندادم دست حسني كه بهتون بده!
////////////
يزديه و قزوينيه كنار هم خوابيده بودن، يهو قزوينيه شروع ميكنه مالوندنِ در يزديه. يزديه از خواب ميپره، نفس زنون ميگه: چَ كا ميكني؟! قزوينيه خودشو جمع و جور ميكنه، ميگه: هيچي بالام جان، شوخي ميكنم! يزديه يك اخمي ميكنه و يكم ميره اونورتر و ميگيره ميخوابه. بعدِ چند دقيقه دوباره قزوينيه شروع ميكنه مالوندن درِ بندة خدا. دوباره يزديه از خواب ميپره و قزوينيه ميگه شوخي ميكردم. بار سوم به همين منوال يزديه از خواب ميپره، ميگه: چَ كا ميكني؟! قزوينيه ميگه: بالام شوخي ميكنم! يزديه شاكي ميشه، ميگه: دِ بي پدر، او كير راست و اي كون لخت كه شوخي ور نميداره!
////////
رشتيه مياد خونه ميبينه زنش لخت خوابيده رو تخت، خلاصه طبق معمولِ جكهاي رشتي(!) داد و بيداد ميكنه كه خانوم چرا لختي و اين چه وضعيه و الخ خانومش هم طبق معمول(!!) ميگه آخه هوا گرم بود! رشتيه هم قانع ميشه، ميگه:باشه خانم حالا حداقل برو يك ليوان آب واسه من بيار، اينقدر داد زدم گلوم گرفت. زنه ميره ليوان آب رو مياره، رشتيه آب رو ميخوره، ميگه: سلام بر حسين. يك نفر از زير تخت ميگه: سلام از ماست اصغر آقا!


* ملاي يك محله‌اي يك جور مرض مغزي ميگيره، اعداد و ارقام رو خوب يادش نميمونده و نتيجتاً هي بالاي منبر سوتياي ناجور ميداده. خلاصه آخر ريش سفيداي محل جمع ميشن و تصميم ميگيرن كه از سري بعد يك نخ به تخم اين بنده خدا ببندن كه هرجا سوتي داد اين نخه رو يكم بكشن تا حواسش جمع شه. خلاصه جمعة بعد جناب ملا ميره بالاي منبر و شروع ميكنه به روضة پر سوزوگدازي گفتن و ميرسه به اينجا كه امام حسين با 72 تن از يارانش رفت به سوي صحراي كربلا. ازبخت بد همون موقع دو تا بچه داشتن پاي منبر گرگم به هوا بازي ميكردن، پاي يكيشون گير ميكنه به نخ و تخم حاج آقا كشيده ميشه. حاج آقاي بنده خدا هم زود حرفشو تصحيح ميكنه، ميگه: ببخشيد، 720 تن از ياران... باز هم از بخت بد پاي بچه دوم هم گير ميكنه به نخ. حاجي باز زود حرفشو تصحيح ميكنه: ميگه: عذر ميخوام، 7200 تن از ياران... ريش سفيداي محل ميبينن گند قضيه داره پاك در مياد، ميخوان يجور به حاج آقا حالي كنن كه ديگه ازين خراب ترش نكنه، نخ رو ميگرن هي پشت سر هم ميكشن. حاج آقا قاط ميزنه، ميگه: ببينيد مردم! يا 72 تن بودن، يا 720 تن بودن، يا 7200 تن، يا اينكه نخ افتاده دست يك آدم خواركسده!
     
  
مرد

 
* يك روز يه مرده داشته آمار زنهاي پريودي رو ميگرفته. در يه خونه رو ميزنه. يه مرده در رو باز ميكنه. ميگه: آقا ببخشيد خانوم شما پريود ميشه؟ مرده دهنشو پاك ميكنه و ميگه: مگه معلومه؟


* زن يزديه داشته ميرفته بيرون، يزديه ميگه: خانوم كجا ميري؟ زنه ميگه: دارم ميرم صدقه بدم. يزديه ميگه: لازم نكرده، بيا اينجا يه دقه بده!


* بچه تخسه ميره پيش معلمش، ميگه: خانوم ميشه شما زن من بشيد؟! معلمه ميگه: برو بشين سر جات، من الان حوصله بچه مچه ندارم. پسره ميگه: آره منم حوصله بچه ندارم... اشكال نداره، جلوگيري ميكنيم!


* به مرغه ميگن به جون بچه‌ت قسم بخور، ميگه: به تخمم!
     
  
مرد

 
* يارو آخر شاكي ميره تو يك كافه، يك گيلاس عرق سفارش ميده، بعد استكانشو ميگيره يك ضرب ميره بالا، بلند ميگه: به جدم همه وكيلا جاكشن! يك چند دقيقه بعد يك بابايي مياد جلو ميز، بهش ميگه: برادر اون حرفي كه زدي خيلي به من برخورد. يارو با همون حالت اخم و تخم مي‌پرسه: ببخشد حضرت عالي وكيلي؟! مرده ميگه: نه برادر، بنده جاكشم!


* يارو حاجيه قرار دادگاه داشته، نميدونسته چجور لباسي بپوشه. حاج‌آقاي حجره كناري بهش ميگه: حاج‌آقا، يك دست لباس كهنه رنگ و رو رفته بپوش كه قاضيه دلش به حالت كباب شه. ازون طرف حاج‌آقاي حجره روبرويي بهش ميگه: حاج آقا يك دست لباس نو و ترتميز بپوش كه اونجا قاضيه حساب دستش بياد با كي طرفه! حاجيه گه گيجه ميگيره، آخر ميره از يكي از رفقاي قديميش (كه به ضرورت جكي(!) ترك هم بوده) ميپرسه: آخر ما چي بپوشيم. تركه بهش ميگه: ببين حاج‌آقا، بگذار برات يك داستان بگم: يك روزي يك دختري ازدواج ميكنه، نميدونسته واسه توي حجله چي بپوشه. مادرش بهش ميگه يك پيرهن دراز و محجوب بپوش برو تو، ولي خاله‌اش بهش ميگه: نه دخترم، يك دامن تنگ و كوتاه بپوش. حاج‌آقا شاكي ميشه، ميگه: مرتيكه حجله رفتن اون زنيكه چه ربطي به دادگاه من بدبخت داره؟! تركه ميگه: حاج‌آقا ربطش اينه كه تو جفتش توفير نميكنه چي بپوشي.. درهرحال آخرش كونت ميگذارن!
///////////
زن تركه داشته تو خيابون ميرفته، دكمه روپوشش باز بوده، يك پستونش هم مثل آفتاب درخشان بيرون! يارو حزب الله يه مياد بهش ميگه: زنيكه جنده! درست كن لباستو! زنه نگاه ميكنه به روپوشش، ميزنه تو سرش ميگه: اوا خدا مرگم بده! باز بچه رو تو اتوبوس جا گذاشتم!

* به يه كرد ميگن: ساعت داري؟ ميگه: ساعت چيه، مرد بايد كير داشته باشه!

* تركه مي خواسته چشماي بچش عسلي شه؛ تخماش روهفت دقيقه ميندازه توآبجوش!

* رشتيه داشته پسرشو نصيحت مي‌كرده، ميگفته: پسرم اينقدر خانم بازي نكن! عاقبت نداره! آخرش سوزاك مي‌گيري!! تو اگه سوزاك بگيري، كلفتمون سوزاك مي‌گيره! كلفتمون اگه سوزاك بگيره، من سوزاك مي‌گيرم!! من اگه سوزاك بگيرم، ننت سوزاك ميگيره!! واي به اون روزي كه ننت سوزاك بگيره! همه رشت سوزاك مي‌گيرند!
///////////
* ميدوني فرق كير خر با اتوبوس دو طبقه چيه؟! ...نه؟! پس بپا اشتباه سوار نشي!


* يه روز چند نفر به يه رشتي ميگن :بابا غيرتت كجاست در خونتون را نگاه كن مرداي شهر صف كشيدن. رشتي جواب ميده :اقدس طلايي ديگه!


* يك روز يكي پيش دكتر ميره و ميگه:آقاي دكتر من هر وقت بادمجان ميخورم لبم باد مي كند؟ دكتر ميگه: اين كه موردي نداره...من هر لب ميخورم بادمجانم باد ميكنه.!
     
  
مرد

Prince
 
ترکه با زنش فیلم سکسی نگاه میکنند و میبینند که چطور زن و شوهرها با عضو شریف یکدیگر بازی میکند . ترکه به زنش میگه : سکینه تو هم بیا این کارو بکن . خلاصه سکینه مشغول میشه و چنان میکی از عضو شریف ترکه میزنه که ترکه داد میزنه : سکینه فوت کن فوت کن ملافه رفت تو کونم

......

یه بسیجی تو جبهه عضو شریفشو از دست میده. دکترها بعد از کلی مشورت تصمیم میگیرند یک تیکه چوب جانشین عضو شریف از دست رفته بکنند. شب زفاف بسیجیه هل میکنه و حین عملیات چوب میشکنه. عروس خانم که تازه متوجه موضوع شده بود میپرسه که:ای وای کیرش چوبی بود؟؟ بسیجی میگه نه با با چوبش کیری بود
عشق من عاشقم باش!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈

دل نه اجبار میفهمد نه نصیحت...
آنکه لایق دوست داشتن است را دوست می دارد.
     
  
صفحه  صفحه 3 از 102:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  99  100  101  102  پسین » 
شوخی و سرگرمی سکسی

جوكهای سكسی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA