انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 13:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  10  11  12  13  پسین »

ماجراهای من و عمه هام



 
لطفا سریعتر آپ کن
     
  
مرد

 
گفتم عادت به نوشتن نداری اخه مگه مریضی تو بقیه رو سرکار میزاری
     
  
مرد

 
Malmall:
لطفا سریعتر آپ کن

هفته ای یک قسمت آپ میشه دوست عزیز

Jahl:
گفتم عادت به نوشتن نداری اخه مگه مریضی تو بقیه رو سرکار میزاری

خب دیگه این تایپک نیا که سرکار نری
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
دمت گرم داداش ادامه بده
چه خوب است رسیدن به چیزهایی که میخوایی قبل از مردن
     
  
زن

 
اوکی عالی
Rasol
     
  
مرد

 
قسمت سوم : باور نکردنی

بعد از دوبار کردن ماهان و خالی کردم آبم تو کونش دیگه جونی برام نمونده و قاعدتا باید بیهوش میشدم اما فکر و خیال نمی گذاشت بخوابم ؛ تو فکر حرفای ماهان بودم تو فکر اینکه قرار بود باهاش حرف بزنم و از کونی بودنش دست برداره اما حالا خودم هم کرده بودمش! اما این چیزی نبود که زیاد درگیرش بشم بیشتر از اون ذهنم درگیر صحبت هاش راجب مامانش بود و اینکه کاملا بی غیرت شده بود رو مادرش ، عمه فرناز من همونطور که آدم مهربون و راحتی بود خیلی هم جدی بود تو یسری چیزا ، مثل پوشش تو خونه ... یادمه هروقت من خونشون میرفتم دامن بلند و پیراهن آستین بلند و یقه دار می پوشید و حتی روسری یا شال داشت لابد پیش ماهان هم همینجوری بوده و‌ رعایت کرده اما چی شده که ماهان رفته تو فکر کردن مادرش و حتی روش بیغیرت شده ...
حدس میزنم عمه فرناز یه تغییراتی تو پوشش داشته که ماهان رو جذب خودش کرده ...
فکر و خیال ذهنمو درگیر کرده بود و نمی گذاشت بخوابم تصمیم گرفتم یه چرخی توی تلگرام عمه فرزانه بزنم و ببینم چخبره. تل رو باز کردم دیدم همونی که اسمش رو سیو کرده بود فری پیام داده دلم هواتو کرده کی میای از پیش فرهان؟
همون لحظه دیدم پیاماشو خوند یعنی عمه فرزانه بیداره هنوز !
(برام عجیب بود اخه همیشه ساعت ۱۰ میخوابید اما الان ساعت ۲ نصفه شبه و هنوز بیداره با خودم گفتم خوب با فرناز به کوس هم حال دادن دیوثا تا حالا لز می کردن.)
به فری پیام داد :
-منم دلم هواتو کرده ؛ الان دوساعته فرناز داره باهام ور میره ولی ارضا نمیشم هیشکی مثل تو نمی تونه ارضام کنه بیست ساله کیر تو منو سیر کرده و کوسم بهش عادت کرده
+اولا فرناز غلط کرده به کوست دست برنه نمیدونه صاحب داره؟ دوما من فک کرد رفتی و داری به فرهان سرویس میدی و منو یادت رفته نمی دونستم کیر منو به کوس فرناز فروختی
-فری نصف شبی زده به سرت ها خل و چل شدی
+به سرم نزده فقط الان یک هفته هست تو کفم اون هفته که پریود بودی دیروز و پریروزم که نبودی
-فری تو زنداری خب حتما نباید که با من بخوابی
+زن دارم یک شب در میونم می کنمش ولی تو اصلا یه چیز دیگه ای روزی صد نفرم بکنم باز دلم تو رو میخواد
-از دست زبون توبا همین زبونت باعث شدی بیست سال ازدواج نکنم و فقط به تو کوس بدم

(خیلی برام سوال بود که این فری کیه ذهنم درگیر شده بود. عکس پروفایل هم نداشت که بشه شناختش تنها راهم این بودمه شمارشو ببینم اشناس یا نه. شمارش رو نگاه کردم اشنا میزد اما خب نمی دونستم کیه ، شماره رو زدم تو گوشیم برگام ریخت !!!! هردم از این باغ بری میرسد ، عمو فرشاد ؟؟؟ باورم نمیشد عمو فرشاد اینجوری با عمه فرزانه روی هم ریخته باشن تازه عمه میگه بیست ساله که بهش میده . هنگ کرده بودم واقعا مگه میشه این همه اتفاق اطرافم میوفتاده و من نمی فهمیدم اول که جندگی فرزانه ، بعدم لزش با عمه فرناز ، حالا هم که سکس با برادرش یعنی عمو فرشاد ... صد در صد چیزای دیگه ای هم باید باشه که من ازش بیخبرم)

+فرزانه امشب اگه نکنمت تا صبح خواب نمیرم
-به جون خودت نمیشه فرناز اینجاست نمیشه بعدم ممکنه فرهان بفهمه رازی که بیست ساله کسی نفهمیده رو میخوای یه شبه همه بفهمن؟
+اووووف از دست تو چقد گفتم این فرناز رو هم وارد بازی کن
-دیوونه شدی؟ فرناز شوهر داره تازه بچه هم داره بهش بگم بیا برو بخواب زیر برادرت؟ حرفایی میزنی فری زده به سرت ها ، تازشم فرناز اگرم راضی بشه بعیده بتونه اون گرز رستم تو رو تحمل کنه
+اووف یعنی اینقد تنگه ؟ پس واجب شد جورش کنی که هم من به حالی بکنم هم اون و هم اینکه خودمون راحت تر بشیم و تو شهر هم مکان داشته باشیم و بجای اینکه تو خونه ی بابا با هزار استرس سریع و نیمه لخت بکنمت با حوصله کوستو برات لیس بزنم و خیسش کنم بعدم اینقد بگامت که سیر کیر شی خواهر سکسی من
-لعنت بهت فرشاد که با حرفا دوباره حشریم کردی تازه داشتم بیخیال میشدم که بخوابم اما نگذاشتی حالا امشب جفتمون تو کف باید تا صبح بیدار بمونیم
+فرزانه یه فکر خیلی خوب دارم که امشب تو کف نمونی فقط یه شرط داره
-چی؟
+یه عکس از کوس فرناز بفرست تا بگمت
-ای دیوث هیز من الان چجوری ازش عکس بگیرم ؟ وقتی خوابیده و پتو روشه
+یعنی میخوای بگی تو از لز کردناتون فیلم و عکس نگرفتی؟ لعنتی تو از وقتی گوشی خریدی ده تا مموری ۶۴ گیگ از سکسامون فیلم داری
-فرشاد ۲۰ ثانیه بیشتر نمیفرستم بیشتر نخوای که قیدشو میزنم اخه به فرناز قول دادم برا کسی نفرستم بعدم پاکش کن
+باشه قول میدم فقط تو بفرست

ضربان قلبم روی هزار بود از شدت هیجان منم مثل عمو فرشاد منتظر بود ببینم چی میفرسته و کلی حشری بودم از شدت شهوت می لرزیدم... یه فیلم آپ کرد ۲۳ ثانیه سریع دانلود و ذخیرش کردم که بهو پاکش نکنه پلی کردم فیلمو :
گوشی دست عمه فرناز بود و به پشت خوابیده بود و داشت از عمه فرزانه که مسغول خوردن کوسش بود فیلم می گرفت. ۱۰ ثانیه گذشت که عمه فرزانه سرسو اورد بالا و گوشی رو از دست عمه فرناز گرفت و از کوسش فیلم گرفت و لبه هاشو باز کرد و سوراخش رو نشون داد تو دوربین، واقعا تنگ بود حتی واسه یه کیر معمولی

-بیا اینم فیلم به جای عکس حالا نقشت چیه؟

عمو عکس کیرشو فرستاد و زیرش نوشت :

+اگه دوس داری امشب این کوست رو جر بده وقتی تک زد بیادستشویی گلخونه فرهان من توش منتظرتم
-من می ترسم لو بریم ریسکش بالاست
+حالش به هیجانشه من بیست دقیقه دیگه اونجام با دوچرخه میام که صدا نده و بیدار نشن
-باشه تک برن وقتی رسیدی

(کیر عمو عجب چیزی بود حداقل ۵ سانت از کیر من بلند تر بود سر کیرشم از تنش خیلی کلفت تر بود رنگ پوست کیرشم تیره بود. دستشویی گلخونه رو بخاطر اینکه چاهش کنار محصولات نباشه دورتر از گلخونه ها و کلبه ساخته بودم و باید از کلبه میومدیم بیرون و میرفتیم پشتش و ده متری فاصله بود. بخاطر مشکلات مالی هم هنوز نتونسته بودم فنس بکشم اطراف گلخونه هام و یجورایی راحت میشد اومد و رفت کرد.)
درحالی که لرزش شدیدی رو تو بدنم احساس می کردم تقمیم گرفتم تا عمو و عمه نرفتن روی کار یجایی برای خودم پیدا کنم که بتونم سکسشون رو ببینم. یکم فکر کردم هیچ جا بهتر از پشت بام کلبه نبود اما رفتن به اونجا ریسک داشت چون ممکن بود عمه منو ببینه اما خب دیگه منم وقتش بود که ریسک کنم.، بنابراین رفتم سمت کلبه خوشبختانه گونی های کودی که به تازگی خریده بودم و کنار کلبه دپو کرده بودم مثل نردبان بودن و راحت خودمون به پست با رسوندم و خیلی اروم و مشرف به در دستشویی روی سقف دراز کشیدم.
زمان به کندی میگذشت حدود یه ربع گذشته بود که عمو فرشاد رو دیدم که نزدیک میشد از دور دوچرخه اش رو همون اطراف گذاشت زمین و اومد سمت دستشویی همون موقع هم عمه فرزانه اومد بیرون و ربت سمت دستشویی چراغ رو‌روشن کرد و به عمو اشاره کرد که بیا عمه فرزانه همون تاپ دیشبی تنش بود با دامن بلند مشکی عمو یواش یواش نزدیکش شد و تا بهم رسیدن شروع کردم به لب کرفتن و مالیدن همدیگه بعدم در گوش هم یچیزایی می گفتن که من نمی شنیدم چی میگن اما از حرکاتشون بهمیدم که عمه میگه بریم توی دستشویی اما عمو فرشاد میخواست همون بیرون دستسویی و روی سکوی سیمانی جلوی دستشویی ترتیب خواهر خودشو بده. تو اسمونا بودم خیلی صحنه ی جذابی بود برام حتی لذت بخش تر از اینکه خودم بخوام عمه فرزانه رو بکنم دیدن سکس خواهر و برادر اونم تو این سن و سال و در حالی که یکیشون مناهله واقعا یه صحنه و فانتزی هست که حتی تو فیلمای پورن هم دیده نمیشه...
بالاخره عمو فرشاد پیروز شد و عمه رو راضی کرد که همون بیرون سکس کنن در حالی که عمه وایساده بود عمو نشست رو زمین و سرش رو کرد زیر دامن عمه و مشغول خوردن کوسش شد عمه فرزانه از شدت شهوت نمی تونست رو پاهاش وایسه و عقب عقب رفت و به دیوار تکیه داد عمو فرشاد هم همینجور چهار دست و پا رفت باهاش عمه دامنشو جمع کرد تو شکمش و سر عمو رو بیرون کشید از زیر دامنش بعدم عمو فرشاد شلوارشو تا زانو کشید پایین و کیرشو اورد بیرون ، واقعا کلفت و دراز بود یه تف انداخت سر کیرش و با دستش پخشش کرد بعدم همینجور که عمه وایساده بود و تکیه داده بود به دیوار کیرشو کرد تو کوسش ، اینقد پیش رفت که شکم هاشون چسبید بهم و ته ته کیرش تو کوس خواهرش یعنی عمه ی من بود ؛ عمه فرزانه چشماشو بسته بود و عمو رو محکم بغل کرده بود عمو هم اروم اروم تلمبه میزد تو کوسش و کم کم داشت اوج میگرفت تندتر میزد تو کوسش ، چند لحظهبعد کاملا تو اوج بود صدای شلپ شلوپ تلمبه هاش به کوس عمه به گوش منم میرسید انگار انقد حشری بودن که یادشون ربته بود اینجا سه تا ادم هست که نمیدونن اینا با هم سکس دارن ... همینجور که داشت تلمبه میزد احساس کردم عمه داره تشنج میکنم دیدم محکم عمو رو بغل کرده و می لرزه ، انگار ارضا شده بود اما عمو هنوز باهاش کار داشت و ارضا نشده بود.
میخواست عمه رو بخوابونه رو زمین اما عمه قبول نمی کرد و می گلت اینجا جلو دستشوییه و کثیف اینا رو از حرکاتشون می فهمیدم تا اینکه دیدم به طرف من دارن نشونی میدن یه لحظه ترسیدم گفتم لو رفتم هرچند که من کاری نکرده بودم و اونا باید می ترسیدن. دوتایی اومدن نزدیک کلبه عمو داشت دستکاری گونی های کود شیمیایی می کرد و به عمه گفت بیا جنده خانوم دراز بکش اینجا عمه گفت من روی اینا محاله بخوابم تو بشین من بشینم رو کیرت که عمو چون چاره ای نداشت قبول کرد. من حالا دیگه فقط صداشون رو واضح پاشتن جرات نمی کردم نگاه کنم پایین چون بیخ گوشم بودنو ممکن بود لو برم. فکری به ذهنم رسید گوشیمو در اوردم و زدم رو دوربین حواسم بود رو فلش نباشه بعدم شروع کرد فیلم برداری اروم اروم لبه ی بام خزوندمش تا تصویر جفتشون خوب بیفته ... تغییر پوزیشن داده بودن عمه دستاش رو گذاشته بود روی گونی ها و قمبل کرده بود عقب و عمو داشت تو کوسش میکرد عمه گفت فرشاد راستشو بگو باز شیره کشیدی که این لامصب نمیاد؟ که عمو گفت اره چون این کوس رو زیر یه ساعت بکنی ظلمه بهش... بعدم دوتایی خندیدن و عمه گفت امان از دست تو و زبونت چیکار کنم که زودتر ابت بیاد ممکنه فرناز پاشه شک کنه که عمو گفت بخواب رو گونیا پاهاتو بده بالا تکون خوردن سینه هات حشری ترم می کنه ... عمه قبول کرد و خوابید روی گونی ها و عمو هم خودشو وسط پای عمه قرار داد و کیرشو فرستاد تو عمه یه اوفی کشید که آبم میخواست بیاد ؛ عمو از همون اول تند تند شروع کرد به کردن کوسش انقد تند که سینه های بزرگ عمه بالا و پایین می پریدن چه حالی می کردن دوتاییشون و بیشتر از اونا من داشتم حال می کردم عمو خیلی تند میزد صدای شالاپ شلوغ عجیبی میومد ، یهو احساس کردم کیرم داره تو شلوارم تکون میخوره و خیس شد ، سست شدم و دیگه نتونستم سکس اونا رو ببینم و روی سقف ولو شدم اما دوربین همچنان فعال بود. واقعا عجیب بود بدون دست زدن به کیرم ارضا شده بودم.
حدودا پنج شیش دقیقه همینجوری صدا شلپ شلوپ میومد که یهو قطع شد و عمو نفس نفس میزد انگاری داشت ارضا میشد :
-فرشاد نریزی رو لباسم بریز رو زمین تو رو خدا
+حیف نیست بریزم رو زمین خواهر جون
-بده من برات بخورمش رو زمینم نمی ریزه

دوباره سرک کشیدم عمو وایساده بود و عمه جلوش زانو زده بود و ساک میزد که ناله ی عمو بلند شد و عمه هم کیرشو تا لحظه ی اخر تو دهنش نگه داشت و تموم تب عمو رو خورد بعدم بلند شد و گفت دیدم داداش کلم ابتو خوردم برات حالا برو تا ضایع نشدیم عمو پیشونی عمه رو بوسید و گفت مرسی و بعدم یکی زد رو کونش و گفت خدافظ بعدم رفت عمه هم لباساشو مرتب کرد و رفت دستشویی تا عمه رفت دستشویی منم گوشیمو برداشتم و سریع اومدم پایین و رفتم بخوابم ...
     
  
مرد

 
ایول زودتر اپ کن
سکس بدون محدودیت
     
  
مرد

 
قسمت چهارم : شکار ناخواسته

صبح زود با صدای زنگ گوشیم که کوک کرده بود از خواب پاشدم هنوز منگ چیزایی بودم که دیشب جلو چشام اتفاق افتاده بودن باورم نمیشد فکر کردم خواب بوده اما گوشیمو در آوردم و رفتم تو گالری و فیلمو دیدم نه خواب نبود پس ...
ماهان رو بیدار کردم بهش گفتم به مامانت میگم باهات حرف زدم و هنوز دارم رو مخت کار می کنم تو هم یکم خودتو خوب و شادتر نشون بده من نقشه ها دارم برای مامانت و بعد با هم رفتیم سمت کلبه عمه ها هم بیدار شده بودن و عمه فرزانه داشت رختخواب هاشون رو جمع می کرد. چشمم که بهش افتاد تموم اتفاقات دیشب از جلو چشمم گذشت و کیرم یه تکونی خورد همین لحظه عمه فرناز که رفته بود دستشویی اومد تو کلبه همین که دیدمش برگام ریخت و فکرشم نمی کردم عمه رو اینجوری ببینم یه ست تاپ و شلوارک بنفش پوشیده بود که سفیدی بدنش رو دو چندان نشون میداد ساق های سفید و درخشان و سینه های ۷۵ و سربالاش. عمه فرناز قد بلندی داری حدود۱۸۰ و فقط چهار پنج سانت از من کوتاه تر بود . هرگز اندام عمه فرناز رو ندیده بودم چون همونطور که گفتم قبلا خیلی خودشو می پوشید.
حالا دیگه دوهزاریم افتاد که چی شده ماهان خان به فکر کردن مادرش افتاده هرچند که فکر می کنم زنتیک هم بی تاثیر نیست چون حلال زاده به داییش میره داییش هم که فرشاد باشه تو کف خواهرای خودشه...!
عمه اومد تو سلام و حال و احوالی کردیم عمه فرزانه گفت من بعد صبحانه باید برم خونه خیلی کار دارم و باید برم اما بر می گردم پیشتون باز ،عمه فرناز که انگار از رفتنش خوسحال شده بود گفت اشکالی نداره تو برو ما همینجا هستیم فعلا ها.
بعد اینکه عمه فرزانه رفت عمه فرناز بهم گفت بیا بریم تو آلاچیق باهات کار دارم گفتم چشم و عمه جلو شد و بعد چرخیدم سمت ماهان و با لبام گفتم اووف چه چشمی زدم بهش اونم خندید. عمه صدام کرد بیا دیگه یهو نگام دوباره خورد به تیپ عمه گفتم :
-عمه جان اینجا حصار نداره و ممکنه تینجوری بقیه ببینن شما رو ها
+ای وای راست میگی ها حواسم نبود اصلا تازه صبحم همینجوری رفتم دستشویی
-حالا اینجا ها رفت و امدی زیاد نیست ولی خب یوقت دیدی کسی اومد
+بزار برم تو چادر بردارم بندازم رو سرم
-عمه ما که اینجا چادر نداریم عمه فرزانه برد چادرشو
+ خب مانتوم رو می پوشم دو دقیقه میخوایم بریم الاچیق حرف بزنیم

رفت و مانتوش برو پوشید بدون بستن دکمه هاش البته ولی خب از دور کسی نگاهم میکرد چیزی نمی دید. تو آلاچیق همه باز مانتوش رو در آورد و گذاشت کنارش و گفت :
+خب چه خبر چیکارا کردی؟
-عمه جان راستش من باهاش صحبت کردم خیلی حالش بده از اینکه شما اونو تو اون وضعیت دیدین
+الهی بچم خیلی دلم میخواد بغلش کنم بگم عیب نداره اما می ترسم از اینکه درس نگیره و تکرارش کنه
-درست میشه عمه جان دارم به جاهای خوبی باهاش میرسم اما شمام منو بدون اطلاعات و خلع سلاح فرستادین جلو دشمن (باخنده)
+چطور عمه جان؟
-خب عمه جان شما برا من جزئیات قضیه رو تعریف نکرده بودین که چی شده و در چه حال بودن و چی میگفتن

عمه یکم از خجالت سرخ شد و گفت :

+یعنی ماهان بهت همچی رو گفت؟
-آره
+چطوری روش شد بهت بگه که چه کاری کرده
-اون روش نمیشد من از زیر زبونش کشیدم و اون الان بهم خیلی اعتماد داره
+آفرین پس تو می تونی درستش کنی و قانعش کنی دست برداره
-اووووم راستش عمه من یچیزایی شنیدم که گفتنش برام به شما خیلی سخته از طرفی هم خب راه حلی هم که من دارم برای حل مشکل خیلی سخت تره و اصلا روم نمیشه بگم
+داری نگرانم می کنی عمه جان بگو خب

گفتنش واقعا برام سخت بود از طرفی هم ترس داشتم که مبادا عمه شک کنه اینا همه نقشه هست یا اینکه قاطی کنه و بدتر بشه اما باید از احساسات مادرانه اش سو استفاده می کردم و تحریکش می کردم به همکاری

-عمه جان شما میدونین ماهان عاشق شماست؟
+مگه میشه ندونم خب هر پسری عاشق مادرشه
-نه عاشق اینجوری نه
+چجوری؟
-یعنی بهتون حس داره حس جنسی خیلی هم زیاد اما خب چون میدونیته که محاله به شما برسه ترجیح داده حداقل با تصوراتش شما رو حس کنه. اون این قضیه رو برای پسر همسایتون که رفیق شیشش هست هم تعریف کرده اونم از این قضیه سو استفاده کرده و ماهان رو رام خودش کرده و یجورایی بیغیرتش کرده و ماهان از همجنس بازی فقط حرفای اون پسره رو میخواست که اسم شما رو صدا میزده و اینجوری ارضا میشده حسش. حالا هم که شما فهمیدین ماهان خیلی داغونه و فکر می کنه از چشمتون افتاده حتی میگفت با این وضعی که شده مامانم دیگه نمیزاره بهش دست بزنم یا ببوسمش چه برسه به اینکه یه روز منو به ارزوم برسونه و خیلی ناامیده میترسم به خودکشی فکر کنه عمه ...

چشمای عمه پر از اشک بود و بزور بغضش رو نگه میداشت یه احظه از خودم بدم اومد و حس شهوتم پرید و میخواستم این نقشه و دروغگویی رو تموم کنم ولی یهو عمه منو سفت بغل کرد و گفت یه فکری براش بکن خواهش می کنم بوی تنش دوباره شهوت رو تو وجودم زنده کرد و گفتم :

-عمه جان گریه نکن با گریه که کاری درست نمیشه
+عمه راه حلت چیه میشه بهم بگی؟
-شاید از از نظر شما احمقانه باشه و غیرقابل انجام هرچند که گفتنش هم برام سخته
+تو بگو اگه واقعا کمکش کنه که زندگیش برگرده به حالت عادی من حرفی ندارم
-مطمئنی عمه جان
+آره عزیزم من همین یه پسر رو که بیشتر ندارم دیگم حامله نمی تونم بشم اینو همتون میدونین که

آب دهنمو قورت دادم و ریلکس تر شم و از طرفی نگاهم رو دخته بودم به زمین که مثلا با شرمندگی در خواست کنم

-راستش عمه جان فکر می کنم شما باید ماهان رو به ارزوش برسونین
+کدوم آرزو ماهان همچی داره
-عمه جان چرا گیج میزنین من که چند لحظه پیش گفتم بهتون

یکمی رفت تو فکر و بعد یهو مثل جن زده ها پرید و گفت :

+امکان نداره یعنی من با پسر خودم بخوابم ؟؟ هرگز نمی تونم این کارو بکنم من مادرشم خاک بر سر من که بچم میخواد باهام بخوابه

انگار تازه دو هزاریش افتاد که چخبره و قراره چی بشه

-عمه جان منم که گفتم خیلی احمقانست اما خب شرایط اینجوری شده و ماهان الان خیلی شرایطش بده و ممکنه بلایی سر خودش بیاره

با حالت کلافگی و‌درماندگی دور سرش رو گرفت و گفت :
+فکرت خوبه اما برای من خیلی سخته انجامش و خجالت میکشم اما باید تا شب فکر کنم و اگه راه حل دیگه ای نبود به این کار تن میدم...

بعدم رفت سمت گلخونه ها وخودشو سر گرم کرد ، منم رفتم پیشماهان و سیر تا پیاز فضیه رو براش تعریف کرد داشت از خوشحالی ذوق مرگ میشد گفتم خوشحال نباش خودتو بزن به افسردگی چون اگه ببینه روحیت شاده ممکنه بزنه زیرش ها حواست رو جمع کنی بعدم دلم میخواد یه قول بهم بدی که بعد از اینکه مامانت رو کردی واقعا دیت از کون دادنت برداری چون من پیش مامانت ضایع میشم ماهان هم قول داد که رو حرفش بمونه.

نزدیک ظهر بود که عمه فرزانه زنگ زد که بیایید اینجا ناهار بخورین و ما هم رفتیم برا ناهار و بعدم برگشتیم گلخونه .
همین که رسیدیم عمه پیام داد رو گوشیم ؛
+ به یه شرط قبوله
-عمه جان به چه شرطی؟
+ به این شرط که وقتی باهام اینکار رو می کنه فکر کنه من اختیاری از خودم ندارم
-یعنی چی عمه جان؟
+یعنی مثلا شب موقع خواب تو چاییم قرص خوابی چیزی بندازین و من خواب باشم
-عمه قرص خواب نداریم که اینجا
+عزیز عمه تو که گیج تری مثلا من بیهوشم فقط نمیخوام رومون تو روی هم وا بشه. در ضمن یه شرط دیگم دارم
-جونم عمه جان
+تا جایی که شد تو خودت نباش اونجا چون خجالت می کشم واقعا و نمیتونم بعدا تو چشمات نگاه کنم
-چشم عمه جان سعی می کنم نباشم
+ممنون عزیزم جبران می کنم برات لطفت رو

به ماهان پیام دادم و بهش گفتم خودتو واسه شب حجله اماده کن امشب مامانتو برا جور می کنم که پیله کرد چجوری و فلان که گفتم حالا میفهمی فقط حیف که من جرات نمی کنم وگرنه منم دلی از عزا در میاوردم ...
دل تو دلم نبود هرچند عمه هم بهتر از من نبود و اونم استرس داشت و از اونچه که شب قرار بود اتفاق بیفته اروم و قرار نداشتیم هیچکدوم ...
ماهان
عصر عمه و ماهان خوابیدن منم رفتم یسری کار داشتم برای گلخونه که باید انجام میدادم و مشغول بودم که دیدم تلفنم رنگ خورد عمه فرناز بود تا برش داشتم قطع کرد که دیدم بهم پیام داده :
+وسیله بهداشتی داری؟
-مثلا چی عمه جان؟
+کاندوم دیگه
-نه راستش اصلا بهش نیاز نداشتم تا الان
+میشه بری برام بگیری از شهر؟ سوویچ ماشینو بیا ازم بگیر
-چشم

با ماشین عمه و به یه بهونه ای که مثلا کار فوری دارم رفتم شهر با ماشین تا شهر نیم ساعت راه بیشتر نبود خلاصه یه بسته کاندوم گرفتم و دوتا دونه قرص تاخیری که یوقت کم نیاره ماهان رو کار البته یکیش رو هم واسه خودم گرفتم که شتید در عین ناامیدی منم تونستم حرکتی بزنم.
برگشتم گلخونه و رفتم توی کلبه ماهان نبود و عمه هم دراز کشیده بود و تلویزیون تماشا می کرد. احوال ماهان رو گرفتم گفت :
+فرشاد میخواست بره باغ ماهان هم باهاش رفت تا سرشب بر می گردن
- خوبه پس تا نیومده اینا رو از من بگیرین
+من که قراره بیهوش باشم پسرجون اینا رو خودت داشته باش شب خواست کاری کنه بده بهش
-اها چشم ببخشید گیج میزنم بخاطر استرسه شما ندارین؟
+چرا راستش دل تو دلم نیست امیدوارم سوتی ندم و نفهمه بیدارم
-دستاشو توی دستم گرفتم و گفتم نه طوری نمیشه عمه جان شما از پسش بر میاین

بعدم بغلش کردم و دلداریش میدادم سفت منو فشار میداد و میگفت امیدوارم که راه حلت جواب بده و قانع بشه با همین یبار گفتم میشه عمه جون جوش نزن اومدم صورتشو ببوسم عمه هم همزمان همین قصد رو داشت که لب تو لب شدیم و از این قضیه جفتمون خندمون گرفت و گفتم عمه من دوماد نیستما دوماد شاه پسرته که شب میاد با خنده گفت خدا زبونت ببره ...

عمه رفت و برای شام سوپ درست کنه و یبار بطور کامل نقشه رو مرور کردیم و قرار شد وقتی میره دستشویی من به ماهان قضیه رو بگم و تو سوپش قرص بریزیم. یکی ارد سفید تو یخچال برداشتم رو ریختم تو یه پلاستیک و گذاشتم تو جیبم که مثلا قرصه که آردش کردم.
پیام دادم به ماهان و گفتم یه قرص تاخیری گذاشتم تو جیب بغل کیفت و نصفشو قبل شام بخور بعدم زودتر بیا.
قبل از اینکه ماهان بیاد عمه رفت و از تو ماشین برا خودش لباس بیاره که عوض کنه و رفت تو اتاق بغلی و وقتی برگشت کرک و پرم ریخت یه دامن مشکی بلند و پولک دار و یه پیرهن قرمز چیغ جذب پوشیده بود که قشنگ برآمدگی ممه هاش رو نشون میداد از طرفی دامنش هم کونش رو پوشونده بود و جوری بود که ادمو تحریک می کرد برای کشفش دامنو بالا بزنی و یجورایی جاذبه جنسی داشت من که شق کرده بودم شروع کردم به دست زدن و گفت ماشالا به این تیپ و هیکل عالی عمه جان بزنم به تخته که با خنده گفت چشماتو درویش کن و گفتم چشم عالیجناب
خلاصه ماهان اومد وهمین که مادرشو دید یکم بهش خیره شد و سلام کرد انگار هنوز باورش نمیشد که قراره چه اتفاقاتی بیفته
عمه گفت بدو لباس عوض کن یه ربع دیگه شام حاضر میشه بهش چشمک زدم و قرص رو با لبام بهش فهموندم که یادش باشه الان وقتشه. عمه شام رو اورد و برا خودش و ما کشید و قبل از شروع گفت من دستشویی برم میام و بعدم رفت تو همین فرصت منم اردها رو که مثلا قرص خوابن ریختم تو سوپش و هم زدم که ماهان گفت
+چیکار می کنی فرهان؟
-احمق جان قرص خوابه دارم میریزم تو غذای مامانت که بیهوش بشه و تو به مراد دلت برسی
+فرهان قرصه خطرناک که نیست؟ بلایی سرش نیاره
-نه نترس خیالت راحت مطمئنه. قرص خوردی ؟
+آره اما استرس دارم
-استرس نمیخواد این قرصه تا خود صبح بیهوشش می کنه و امکان نداره بیدار بشه فقط وحشی بازی در نیاری کاندوم هم گرفتم که با کاندوم بکنیش و مدرکی چیزی باقی نمونه
+باشه خیلی ممنون برات جبران می کنم لطفت رو اما کاش مامانم نو بیداری باهام حال می کرد دلم ناله هاشو ...

عمه یهو در رو باز کرد و اومد تو و گفت چرا هیچی نخوردین هنوز که گفتم صبر کردیم تا شما بیایین عمه جان. شام رو خوردیم طبق برنامه عمه نیم ساعت بعد شام با حالت خمارگونه ای گفت بچه ها من دارم خواب میرم. فرهان جان میشه من رو تختت بخوابم امشب گفتم آره عمه جان چه حرفیه راحت باشین. عمه رفت گوشه ی کلبه رو تختم خوابید بعد ده دقیقه گفتم ماهان بزار چک کنم ببینم خوابه یا بیدار ‌رفتم کنارش و یکم تکونش دادم عمه هم انگار تو نقشش فرو رفته بود و خوب خودشو به خواب زده بود گفتم:
-ماهان بیا اینم مامان جونت من میرم تو اشپزخونه که تو راحت باشی راستی اینم دوتا کاندوم حتما ازشون استفاده کن اگه خواستی کاری کنی
+باشه مرسی از لطفت
-فقط یادت باشه این اولین و اخرین باره ها هرکار میخوای بکنی بکن و هرچی هم میخوای ببینی ببین زیاده روی هم نکنی
+خیالت راحت

من رفتم تو اشپزخونه و یه قرص تاخیری رو انداختم بالا و گفتم شاید شانس در خونمو زد ...
نشسته بودم کف اشپزخونه ماهان ساکت بود و صدایی ازش در نمیومد فضولیم گل کرد و گفتم عمه هم که چشماشو بسته و نمی تونه بازشون کنه و منو ببینه یواشکی سرمو بردم بیرون و مشغول تماشا شدم تخت من بغل دیوار بود و عمه هم که خوابیده بود به پشت و سرش رو به دیوار بود.

ماهان ملحفه رو از رو عمه کنار زده بود اما وایساده بود و فقط مادرشو نگاه می کرد انگار که تا حالا ندیده بودش ... با خودش میگفت مامان نمیدونی چقد من تو کف تو بودم چقد به یادت جق زدم اما حالا دارمت فقط کاش به هوش بودی و با رضایت خودت باهام حال می کردی... من بخاطر تو کونی و غیرت شدم اما امشب میخوام همه ی تلاشمو بکنم که شب آخر کون دادنم باشه.
منظور حرف آخرش رو نفهمیدم چیه اما همچنان تماشاش می کردم و کیرم مثل سنگ شده بود.

ماهان خم شد صورت عمه رو بوسید و اروم اروم لبای عمه رو میخورد و می لیسید و محکم میمکید و ملچ ملوچ به هوا کرده بود. سینه های عمه رو محکم تو دستاش گرفته بود از روی لباس و می مالید و میگفت جون جون. عمه اینقد خوب خودشو به خواب زده بود که اصلا یادم رفته بود عمه بیداره ماهان شروع کرد به باز کردن دکمه های پیراهن مادرش و همین که رنگ سوتین رو دید گفت ای جانم ، مامان تو نمیدونی من چقد تو خیالم رو با این سوتین زرشکی کردمت و ابمو پاشیدم روش ؛ سینه های سایز ۷۵ عمه رو از سوتینش درآورد و وحشیانه شروع کرد به مکیدن و ناله می کرد که ای جونم شیر میخوام مامان.
همش تو ذهنم بود که عمه الان در چه حالیه و چجوری داره تحمل می کنه
ماهان کم کم داشت رون های عمه رو می مالید بعد کم کم دامن بلند و مشکی مامانش رو کشید بالاتر پاهای سفید و براق عمه داشت عقل از سرم می پروند و داشت تحریکم می کرد برم جلو اما خب عمه بیدار رود و بعدا خیلی برام بد میشد ...
عمه شورت و سوتینش رو ست کرده بود و زرشکی پوشیده بود که بدجوری به پوست سفیدش میومد و شهوت انگیز ترش کرده بود واقعا که عمه بلد بود چیکار کنه سکسی تر از پیش بشه ...
ماهان شرت عمه عمه رو از پاش در آورد و دادش به هوا رفت الهی من قربون این کوس صورتی و نازنینت بشم مامان که خیس شده یعنی بخاطر من خیس شده ای جونم. بعدم پاهای عمه رو باز کرد و اول یه بوسه زد به کوس مادرش و شروع کرد به تند تند لیسیدن کوس عمه نگاهم افتاد به صورت عمه که دیگه انگار نمی تونست خودشو به خواب بزنه و تحمل کنه چون نفس نفس میزد و نفس هاش تند شده بود ماهان گفت مامان کاش الان بیدار بودی و ازم خواهش می کردی که کیرم فرو کنم تو کوس تنگ و نازت... بعد به چشم بهم زدنی لخت شد کیرش نبستا کوچولوش رو تف زد و بدون استفاده از کاندوم گذاشت دم کوس مادرش و اروم فرو کرد توش و همینجوری با خودش و مامانش حرف میزد و جان جان میکرد بین پاهای عمه بود و کیرشو جلو عقب می کرد عمه انگار که اصلا کیر ماهان رو حس نمی کرد و زیاد بهش لذت نمی داد چون کیرش هنوز بالغ نشده بود و بزرگ نبود زیاددر حد ۱۳ سانت و نه چندان کلفت درست مثل خیار قلمی.
همینجور که شالاپ شلوپ تو کوس مادرش تامبه میزد یهو استپ کرد و چرخید سمت من و گفت
+فرهان میشه بیای
-جونم هرکاری داری بگو من زشته بیام
+زشت چیه باو خودم دارم میگم بیا دیگه کارت دارم
-باشه

رفتم جلو از خجالت قرمز شده بودم میدونستم عمه هم الان کلی داره ازم خجالت میکشه از قرمزی صورتش هم معلوم بود کیر ماهان رو دیدم که تا ته تو کوس مامانش بود و عمه نیمه لخت افتاده بود روی تخت در حالی که دکمه های پیرهنش باز بودن و سینه هاش بیرون بودن از سوتینش و دامن بلندش همبالا کشیده شده بود روی شکمش و شرتش هم افتاده بود کنار سرش گفتم:
-جانم ماهان جان کاری داشتی
+آره راستش من اینجوری زیاد لذت نمی برم به این زودیا ابم نمیاد و میخوام همینجوری که من دارم مادرمو می کنم تو هم منو بکنی تا بیشتر حال کنم
-اما ماهان تو قول دادی دیگه کون ندی
+آره قول دادم و امشب آخرین باره که میخوام کونی باشم با این تفاوت که بجای مالیدن کیرم و ارضا شدن یراره تو کوس مامانم ارضا بشم
-نمیدونم چی بگم من این شرایط رو برات مهیا کردم که تو دیگه اینکار رو نکنی تازه به مادرتم قول دادم
+به جون مامانم قسم میخورم که امشب اخرین باره و ازت میخوام امشب جوری منو پاره کنی که هوس کون دادن از سرم بیفته
-نمیدونم
+اه حالمو خراب نکن من میرم دستشویی پشتم رو تخلیه کنم تا میام تو هم اماده شو

اینا رو گفت شاوارکش رو پاش کرد و بی هیچ حرفی رفت از کلبه بیرون که خودشو واسه دادن اماده کنه همین که رفت بیرون گفتم عمه جان چشماتو وا کن عمه چشماشو وا کرد و با یه دست سینه هاش و با دست دیگش روی کوسش رو گرفت سرم انداختم پایین و گفتم:
-عمه انگار همچی برعکس داره میشه نمیدونم چیکار کنم اگه شما بگین نکن همین الان حاضرم ول کنم و برم تا نیومده
+عیب نداره باهاش راه بیا عمه امشب شب آخرشه
-آخه اون فکر می کنه شما خوابید که این همه پررو بازی در میاره اما من که میدونم شما بیدارین و خجالت میکشم جلوی شما
+طوری نیست من همین الآن جلوی تو لخت بودم و پسرم داشت باهام رابطه برقرار می کرد باهاش راه بیا فقط امیدوارم زیر قولش نزنه و امشب تموم کنه کارش رو
-امیدوارم
بعدم یکمی اب ریختم و دادم به عمه که بخوره و نفسی تازه کنه همین که دستش رو از رو سینش برداشت که لیوان رو بگیره دیدم سینه هاش کبود شدن از وحشی بازی های ماهان و گفتم عمه خیلی وحشیه ها به سینه هاش اشاره کردم که گفت اره بی جنبه بعدم خنده ی ریزی کرد و گفت خب دیگه بسه الان میاد من خودمو بزنم به خواب.
دو دقیقه چ ماهان خان تشریف اورد از دستشویی و همین که رسید تو گفت تو که هنوز لخت نشدی بجنب دیگه بعدم شلوارکش رو در آورد منم با تردید لباس هامو در آوردم و کیر نیمه شقم رو می مالیدم که شق شه ماهان گفت بده برات خودم بخورمش که آخرین ساک رو هم زده باشم یکم ساک زد و واقعا هم حرفه ای ساک میزد کیرمو حسابی شق کرد بعد وارلین رو برداشت و مالید به سوراخش و خودشو انگشت کرد و اماده کرد واسه ورود کیر کلفت من رو به من گلت من اگه کیر تو رو داشتم نصف این ده رو باهاش می کردم عجب چیزیه لامصب بعدم پاهای عمه رو باز کرد و کیرشو کرد تو کوس عمه و یکم تلمبه زد و همینجور که تلمبه میزد کیر منم میمالید بعد گفت
+ حالا بیا بکن میخوام ابمو بیاری تو کوس مامانم بریزم
- اول کاندوم بزار خیالمون راحت تر بشه
+باشه ولی اینا فک کنم گشاد باشه واسه کیرم
-نترس تو که نمیخوای تلمبه بزنی قراره من بزنم تو فقط کاندوم بکش که ابت نریزه توش
کاندوم کشید سر کیرش و کرد تو کوس مادرش منم کاندوم کشیدم سر کیرم و بعد کیرمو فشار دادم به سوراخش و اروم اروم ولی راحت رفت توش به تهش که رسیدم محکم چسبیدم بهچش که گفت ای جونم عجب کیری داری عالیه کل کونمو پر کردی
داشتم حال می کرد که داره پیش عمه از کیرم این همه تعریف می کنه شاید عمه هم تحریک شه و بخواد مزه ی کیر منو بچشه
شروع کردم به تلبمه زدن ماهان کیرش تو کوس مامانش بود و خوابیده بود روی مامانش با هرتلمبه ی من کیر ماهان هم تو کوس عمه جلو عقب میشد تا اینکه از شدت لذت فریاد میزد بزن بزن دره ابم میاد و منم که قرص خورده بودم و انگار نه انگار که قراره ابی ازم بیاد تند تر میزدم تو کونش و کیرمو کامل در میاورد و دوباره تا ته می کردم دو تا تلمبه دیگه زدم که ماهان بلند داد زد آخخخ اووووف اومدم ، جووووون تو کوس مامانم اومدم فرهان بکش بیرون کیرتو
با خودم گفتم خب فرهان خان خوب حمالی کردی کوس جلو حاضره نمی تونی دیت بزنی بهش تازه بجای کوس کون پسر کردی عجب شکاری کردی خاک بر سرت
-خب ماهان خان خوش گذشت ارضا شدی اینم مامانت
+ارضا؟ نه این فقط آبی بود که اومد ازم من سیر نمیشم اصلا اما دیگه نمیخوام بکنم بلکه میخوام از بی غیرتیم لذت ببرم
-یعنی چی ؟ چی تو سرته
+میخوام کیر کلفتت رو تو کوس تنگ مامانم ببینم و جق بزنم تا باز ابم بیاد هیچی مثل این برام لذت بخش نیست
برق از سرم پرید و هنگ بودم از طرفی خوشحال از طرفی هم اینکه عمه بیدار بود خجالت زدم می کرد میدونستم دیگه بعد امشب نمی تونم جلو عمه سرمو بالا بگیرم با تعجب گفتم :
-ماهان خواهش می کنم بیخیال شو زشته من نمی تونم با عمم بخوابم
+پس دیشب کی بود که می گفت مامانت کیرمو شق کرده

وای چه ابروریزی ای شد جلو عمه دیگه ابروم رفته بود سعی کردم جمعش کنم و گفتم :
-بابا من اونا رو گفتم که تو بهم اعتماد کنی و حرفات رو بهم بگی
+حالا دیگه شده فرهان ضد حال نزن بدو من که میدونم دلت میخواد

یاد حرف عمه افتادم که گفت باهاش همکاری کنم گفتم خب خودش گفت هرکار گفت بکنم می کنم جهنم
رفتم بین پاهای عمه کیرمو گذاشت دم کوسش انصافا کوسش واسه کیرم تنگ بود و جر می خورد خم شدم روش و در حالی که مثلا دارم می بوسم عمه رو گفتم عمه جان ببخشید سرمو کنار سر عمه گذاشتم و کیرمو فشار دادم تا نصفه تو کوسش زیر گوشم نفس عمیقی رو داد بیرون و اروم اوف شهوتناکی کشید و منو دیوونه تر کرد اروم و در حالی که ماهان نمی فهمید گفتم کاری که نباید میشد شد اما حداقل کاری می کنم که خیلی بهت خوش بگذره عمه جان اونم زیر گوشم و در حالی که صداش خیلی اروم و از ته حاقش میومد گفت بزن عمه جان راحت باش کیرم تا ته رفت و رسید ته کوس عمه ماهان جون بلندی گفت و گفت حالا بزن جرش بده کوس مادرمو اووووف چه کوسی داره مامانم همینجوری می گفت و منم داشتم تو کوس عکه می کوبیدم و شالاپ و شلوپش بدجوری میومد که صدای ناله ی ماهان بلند شد چرخیدم سمتش و دیدم ابش اومده باز گفت من دیگه واقعا سیر شدم و نمی تونم ببینم اما تو ادامه بده من میرم دستشویی و بعدم میرم آلاچیق بخوابم تو مادرمو بگا بعدم بیا پیشم تو الاچیق.
دلم نمی خواست ماهان بره چون اگه می رفت دیگه باید سکس رو تعطیل می کردم چون دایلی نداشت دیگه ادامه بدم و عمه قطعا جلومو می گرفت. سرمو گذاشتم کنار سر عمه و اروم اروم تلمبه میزدم تو کوسش که ماهان پوشید و رفت که بره دستشویی منم گفتم الانه هاست که دیگه باید کیرمو در بیارم کیرمو برای اخرین بار و تا ته کردم تو کوس عمه فرناز و همینکه ماهان در رو بست سرمو اوردم بالا که عمه با چشمای نیمه خمار خیره شد تو چشمام و لباش رو چسبوند رو لبام باورم نمیشد که عمه داره چراغ سبز میده واسه ادامه دادن لبامو از لباش جدا کردم و گفتم :
-عمه جان ببخشید مجبور شدم

اومدم کیرمو در بیارم گفت :
+چه عجله ایه بزار باشه فقط چندتا سوال دارم
-جانم
+اون حرفی که ماهان زد و گفت تو گفتی واقعا گفته بودی؟
-آره خب میخواستم باهام راحت باشه
+فرهان جان من نزدیک چهل سالمه منم نپیچون عمه من فقط یک کلمه میخوام بدونم که من تو رو تحریک کردم یا نه؟
-خببب اره عمه راست گفتم شما خیلی خوشگلی و خیلی خوش هیکلی
+آخه برام سوال یه زن چهل ساله چجوری میتونه دوتا عاشق ۱۷ ساله و ۲۴ ساله داشته باشه تازه اونم از محارمش

سکوت کرده بودم چیزی نمی گفتم که عمه گفت خب نمی خوای اون گرز رستمت که اسک منو در اورده رو تکونش بدی ؟ هنگ بودم گفتم یعنی درس بیارم؟ اگه دوس نداری ادامه بدیم اره درش بیار اما اگه دوس داری ادامه بدیم جوری بکن که انگار شوهرمی و امشب شب حجله ی ماست گفتم چشم عمه شروع کردم بده ریز ریز تلمبه زدن عمه هم اوف اوف می کرد لبامو گذاشتم رو لباش و داشتم دیوونه وار میخوردمشون تو فضا بودم انگار تلمبه هامو شدید تر کردم و بد جوری وحشی میزدم تو کوس عمه و عمه هم ناله می کرد و ازم میخواست محکم تر بزنم که یهو ماهان در رو باز کرد و سرش رو کرد تو تو همین حال من پریدم بالا اما عمه خوب خودشو جمع کرد و خودشو زد بخواب ماهان گفت جون بکوب بکوب که خوب می کوبی تو کوسش من دیگه رفتم بخوابم خیلی خسته شدم امشب گفتم باشه عزیزم منم میام وقتی ابم اومد. ماهان که رفت نفس عمیقی کشیدم و گفتم نزدیک بودا که عمه گفت اره والا شانس آوردیم.
بعد خودشو از زیرم کشید بیرون و نشست لبه ی تخت و پیراهنش رو در آورد و سوتینش رو از خواست که باز کنم بعدم داگی شد لبه ی تخت و منم پشتش وایسادم دامنش رو جمع کرد رو کمرش و کیرم و گذاشتم دم سوراخ کوسش با یه فشار کلش رو کردم توش که عمه نفس عمیقی کشید شروع کردم به کردن کوسش دست هامو از زیر رسوندم به سینه هاش و اونا رو چنگ میزدم و تلمبه میزدم و همینجوری تند تند میردم تو کوس عمه یه اه کشید و شل شد رو تخت و ارضا شدم منم باهاش خوبیدم روش و نگذاشتم کیرم در بیاد نزدیک بود که منم ابم بیاد همینجوری خودمو انداختم روش و وحشیانه و با تمام وجودم تو کوسش میزدم که با فریاد زیاد ابم تو کوسش خالی شد و محکم عمه رو بغل کردم واقعا سیر نمی شدم ازش از روش بلند شدم خوابیدم کنارش و سروع کردم به بوسیدنش لباسو با زبونم می لیسیدم و می بوسیدمشون بعد بلند شدم و گفتم خوش گذشت عروس خانوم؟
+عالی بود عزیزم عالی خیلی خوب بود من الان دوهفتس که رابطه نداشتم امید الان دو هفتس که ماموریته وقتایی که که هست بیشتر از پنج دقیقه طاقت نمیاره در حالی که من دیر ارضا میشم اما امشب بعد مدت ها ارضا شدم ممنونم ازن فرهان جان
-خواهش می کنم من از شما ممنونم که گذاشتین به ارزوم برسم با اجازه من میرم بخوابم که ماهان شک نکنه
بعدم لباسامو پوشیدم و رفتم که بخوابم ...
     
  
مرد

 
abulsexer
فوق العاده هست اين داستان ها. اميدوارم همينجور با كيفيت ادامه بدي. واقعا كير ادم از اولش شقه تا اخر
     
  
مرد

 
عالی بود‌ دمت گرم داداش
سکس بدون محدودیت
     
  
صفحه  صفحه 2 از 13:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  10  11  12  13  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

ماجراهای من و عمه هام


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA