انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 1 از 8:  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین »

سرنوشت یک پسر هیز


مرد

 

داستان سکسی سرنوشت یک پسر هیز


موضوع: بیغیرتی، هیزی، اجتماعی
تعداد فصل ۳
تعداد قسمت فصل اول ۳۰ قسمت


Ramblingtoto
     
  
مرد

 
قسمت اول
سلام

اسمم علیه ۲۲ سالمه و میخوام براتون تعریف کنم چی شد که به حدی از بی‌عرضه بودن رسیدم که الان خواهرمو جلوم ببرن نمیتونم جلوشون رو بگیرم.
اول از همه از خانوادم بگم بابام جعفر ۵۰ سالشه مامان ناهیدم ۴۸ دوتا خواهر دارم یکیش مینا ۳۰ اون یکی مهناز ۲۸ منم که ته تغاری خونواده، در مورد خانوادم بگم مامانم خیلی هیکلی و باسن تقریبا بزرگی داره ولی چهرش خیلی زیبا و موهای خرماییشش جذابش کردن بابام کوتاهه تقریبا ۱۷۰ سانت قدشه ولی کشتیگیره خواهرم مینا از اون تیپ دختراس که یه شرارت و شیطنت تو قیافش معلومه و هرکس ببینتش به کردنش فک میکنه وقتی ۱۷ سالش بود با دوسپسرش فرار کرد تهران بعد شش ماه هم پسره ولش کرد و برگشت خونه الانم زن یه راننده کامیونه مهناز هم که یه قیافه معصوم داره که با اینکه متاهله ولی میبینیش میگی خدایا مگه اینم سکس میکنه اصلا کی دلش میاد بکنتش بیش از حد هم عاشق شوهرشه، شوهرش عباس ۳۵ سالشه یه عربه که وقتی مهناز سال اول دانشگاه بود اومد گرفتش یه آدم چهار شونه و قد بلند که ورزشکار هم هست. خونمون تو دزفوله، خونه مهناز آبادانه، خب دیگه بریم سر اصل مطلب:


تقریبا از ۱۲ سالگی یه سوراخ تو در حموم پیدا کرده بودم که چون فاصله دوش تا در زیاد بود خیلی کانل میشد داخلو دید اوایل از رو کنجکاوی فقط خواهرامو دید میزدم تا اینکه به سرم زد وقتی مامان بابا میرن حموم دیدشون بزنم یادمه اولین بار که اینکارو کردم مهناز تازه دانشگاه قبول شده بود و کسی خونمون نبود بابام هم کا رانندس تازه از سفر برگشته بود رفت حموم به مامانم هم گفت بیا برام کیسه بکش بعد رفتن مامانم منم به بهانه دسشویی رفتم چون دسشویی و حموم کنار همن دقیقا یادمه به محض اینکه مامانم داخل حموم شد انگار افتاد رو زمین سریع رفتم از سوراخ نگا کردم دیدم بابام تحمل نداشته سریع با بدن کفی مامانمو کشونده بغل خودش قشنگ دستش رو باسن مامانم بود سرش کنار گردن مامان بعد چند لحظه داشت در گوش مامانم یچی میگفت که مامانم برگشت سمت در و داشت لخت میشد بابا با کیرش داشت به کونش فشار می‌آورد و مامان هم داشت تیشرت و سوتینش رو در می‌آورد دقیقا رو به من بود نوک سینه هاش قهوه ای و اندامشان درشت بود سایزش دقیق نمیدونم بعدش هم که دامنش کشید پایین کسشو دیدم داشتم روانی میشدم درست مثل بابام که عین ندید بدیدا فقط خودشو به مامان فشار میداد و مامانم خندش گرفته بود خلاصه مثل اینکه بابام ازش خواسته بود براش ساک بزنه و چون بابام پشماشو نزده بود مامانم رو زانوهاش جلو بابا نشست و براش پشماشو زد بعد هم زیر بغل بابا رو زد و نشست رو زانو برای بابا ساک بزنه تقریبا پنج دقیقه ساک زد که بابا آبش اومد و ریخت رو مامان دیگه بلند شدن و دوش گرفتن مامانم هم یکم خودشو کف زد و بابام روی سکوی حموم نشسته بود که مامان ژیلت داد دست بابا که براش موی کصشو بزنه


بابام مامانو نشوند رو پاهاش بعد قشنگ شروع کرد به تیغ زدن و منم خیلی واضح داشتم کصشو میدیدم خیلی خوشگل و تپل بود بعدش که یه آب به کصش کشید باز اومد سرشو از بغل گذاشت رو زانوی بابا و براش ساک میزد بابا هم از پشت داشت انگشتشو می‌کرد تو کونش و در می‌آورد یه چند دقیق که گذشت باز بلند شدن یه چیزی بابام به کون مامان زد و دولاش کرد و خیلی آروم کارشو در سوراخش گذاشت و فشار داد تا رسید به تهش بعد شروع کرد تلمبه زدن تقریبا ده دقیقه تو کون مامان تلمبه زد اون آخراش مامان خیلی دردش گرفته بود چون میدیدم هی تقلا میکنه با دست کیرشو دربیاره صورت و باسنش قرمز شده بودن خلاصه بابا یهو یه تلمبه محکم زد و مامانو گرفت و آبش رو ریخت تو کونش بعدش پاشدن یه آبتنی کردن بابا انگار که خیلی خسته بود بی توجه به مامان اومد خودشو خشک کرد منم که دیدم داره بیرون میاد رفتم تو دسشویی سریعا، بعد بیرون اومدن بابام وقتی صدای در اصلی حموم و دسشویی اومد اومدم بیرون آب روشویی رو باز گذاشتم که اگه یه وقت بابا اومد بگم دسشویی بودم دوباره رفتم تو موقعیتم دیدم مامان زیر دوشه و داره کونشو ماساژ میده دلم براش سوخت جر خورده بود انگار بعدش هم یه چیز عجیب دیدم اینکه نشست رو سکو یکم با کصش بازی کرد و انگشت می‌کرد تو کصش تا چند دقیقه این کارش طول کشید تا اینکه ارضا شد و پاشد دوش گرفت موقع بیرون اومدن فقط یه حوله پوشید دیگه منم رفتم تو اتاقم تا صبح فک کنم به خاطر این قضیه پنج بار جق زدم


Ramblingtoto
     
  
مرد

 
قسمت دوم

تو قسمت قبل تا اونجا رسیدیم که من برای اولین بار تونستم یه سکس زنده ببینم،شب بعد از اون شب که مامان بابام تو حموم سکس کردن شب خونه خالم دعوت بودیم بابام چون صبح زود باید میرفت بار ببره نیومد و من و مامانم رفتیم وقتی خونه خاله بودیم گوشی مامان دستم بود که دیدم بابا زنگ زد گفت گوشیو بده مامانت وقتی گوشیو دادم به مامانم دیدم بابا انگار ناراحته و به مامان میگه میزاشتی شب دیگه ای میرفتی و شنیدم مامانم گفت عزیزم نگران نباش برات جبران میکنم الان که نیستیم تو زود بخواب صبح یه ساعت زودتر بیدارت میکنم باهم باشیم دیدم خالم که اونجاس یهو خندش گرفت و بعد قطع کردن گوشی به مامان گفت اگه میدونستم جعفر انقد هوس داره میگفتم فردا بیای و با مامان شروع کردن به کسشر گفتن شب تقریبا ساعت ۱ بود رسیدیم خونه من که دیگه فهمیده بودم خبریه قبل اینکه مامان بره اتاقشون رفتم کولرو خاموش کردم و گفتم پاییز شده دیگه سرده چون میدونستم بابام آدم گرماییه سریع خودم پنجره رو باز کردم گفتم شما که گرمایی هستید پنجره رو وا بذارید و رفتم تو اتاقم خونه ما یه جوریه که از پشت یه حیاط کوچیک داره که در حیاط تو اتاق منه و اتاق مامان اینا به اونجا پنجره داره خلاصه رفتم اتاقم و از شدت ذوقی که داشتم خوابم نبرد تقریبا ساعت ۴ بود دیدم لامپ حال روشن شد و چند دقیقه بعد هم صدای آب حموم اومد سریع رفتم که نگا کنم دیدم در حموم رو باز گذاشته انتظار نداشت من بیدار باشم اون ساعت خلاصه مجبور شدم با یکم سر و صدا برم داخل که متوجه بشه و درو ببنده اینجوری امنیت بیشتری داشتم که دیده نشم مامان تا صدا رو شنید فک کرد بابا اومده گفت میزاشتی من خودمو آماده کنم بعد میومدی در همین حین داشت لخت میومد سمت در که منو دید سریع خودشو برد داخل و پشت در قائم شد گفت علی اینجا چکار میکنی با حالت خواب آلود گفتم دسشویی داشتم و رفتم سمت دسشویی دیگه مامان هم در حمومو بست منم سریع رفتم سر همون جایگاه خودم و شروع کردم به دید زدن مامان خودشو کفی کرده بود و بعد دیدم یه چیزی شبیه روغن ریخت روی یه خیار و شروع کرد آروم آروم تو کونش می‌کرد، انگار سری قبل خیلی درد کشیده بود و الان می‌خواست با آمادگی بره زیر بابا😂 خلاصه تقریبا ده دقیقه با خیار سوراخشو روون کرد بعدش هم یکم لوسیون و اینا به بدنش مالید و دیگه حموم تموم شد اومد خودشو خشک کنه منم همون موقع رفتم در اتاق پشتی رو باز کردم و رو تختم دراز شدم که مامان فک کنه خوابم وقتی مامان از کنار اتاقم رد شد یه سرک کشید و سریع رفت متوجه شدم لباس تنش نکرده خلاصه رفتم پشت پنجره دیدم مامان رو تخت لخت دراز شده یکم منتظر موند بعدش آروم پتوی بابارو از روش کشید و بغل بابام دراز شد سینه هاش کنار صورت بابا بودن و با دستاش آروم بابا رو نوازش می‌کرد که بیدار بشه خلاصه بابا داشت کم‌کم بیدار میشد مامان یهو سرشو برد سمت کیر بابام و از تو شلوارش درآورد داشت کیر بابارو شق می‌کرد که دیدم همون لحظه هم بابام پای مامانو کشوند و حالت ۶۹ شدن مامان داشت ساک میزد بابا هم با دستاش با کصو کونش بازی می‌کرد یه مقدار کص مامانو انگشت کرد که مامان گفت کونمو باز کن میخوام بهت کون بدم بابام تعجب کرد گفت اولین باره انقد راضی ای به کون دادن دیدم مامان گفت دیشب خو بهت گفتم برات جبران میکنم الانم کونم آمادس هرکاری میخوای باهاش بکن دیگه بابام هم شروع کرد کونشو انگشت کردن بعدش گفت دیگه بسه ساک زدن الان آبم میاد مامان هم ساک زدنو تموم کرد گفت نترس عزیزم اسپری بزن بابام انگار داشت شاخ در می‌آورد آخه انگار قبلا هربار اسپری میزده مامان بدش میومده خلاصه مامانو حالت داگی گذاشت و کیرشو فشار داد در کونش خیلی حرفه اي کونشو می‌کرد مامان هم انگار کمتر از سری قبل درد داشت یکم که کرد یهو خشن تر شد و محکم تر تلمبه میزد یه لحظه کیرشو درآورد که پوزیشنو عوض کنه صدای گوز مامان اومد بابا خندش گرفت ولی مامان خجالت زده شد بعد تغییر پوزیشن بابام گیر داده بود که باز رو کیرش بگوزه مامان میگفت نمیشه بابام گفت ببین من وقتی کیرمو به عقب میارم تو هم با ماهیچه کونت به عقب فشارش بده اصن یه وضی شده بود انگار ساز میزدن اون شب🤣 فک کنم نیم ساعتی رو فقط تو کون مامان تلمبه زد و آبشو هم تو کونش خالی کرد بعدش هم بابا لباساشو پوشید و مامان همونجور لخت رفت وسایل سفرشو آماده کرد بعد رفتن بابا دیدم مامان همونجور لخت اومد رو تخت دراز کشید و خوابش برد انگار سکس اون شب خیلی خستش کرده بود صبح که باید بیدارم می‌کرد برم مدرسه خواب مونده بود و جفتمون تا ظهر خوابیدیم، دیگه بعد اون تقریبا هر بار سکس میکردن من از برنامشون خبر داشتم و حتما باید یه نقشه میکشیدم ببینمشون چیزی که فهمیده بودم بابام عاشق کون بود و حداقل یک بار در میان باید کون می‌کرد حرص عجیبی هم داشت یعنی وقتایی که خونه بود اگه مامانو نمی‌کرد انگار حقشو خورده بودن یبارم که منو فرستاده بودن خونه مینا یادمه پنجشنبه بود که منو فرستادن گفتن شوهرش خونه نیست تو برو پیشش جمعه عصر که برگشتم مامان عصبی بود و انگار بدن درد داشت فهمیدم منو فرستادن که کلا اون ۲۴ ساعت بتونن سکس کنن...


Ramblingtoto
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
قسمت سوم

تو قسمت قبل به جایی رسیدیم که منو فرستادن خونه مینا چون شوهرش رفته بود سفر وقتی رسیدم مینا داشت میرفت بیرون یه تیپ خفن زده بود و گفت سعید(شوهرش) مدارکشو جا گذاشته دارم میبرم بدم به دوستش که برسونه به دستش ازش خدافظی کردم و تو خونه نشستم دیدم همون لحظه در زد گفت یچی جا گذاشتم هرچی گفتم بگو کجاس گفت نمیخواد خودم میام تو نمیتونی پیداش کنی خلاصه اومد رفت تو اتاقش منم مشکوک شدم دیدم رفت سر وقت یه کشو تو کمدش و یه چیزی برداشت و رفت بعد رفتنش کنجکاو شدم رفتم سراغ کشو دیدم پر لباس زیر و لباس خواب فانتزی و خوشگله، یکم با احتیاط زیر و روش کردم که نظم لباسا به هم نخوره یه بسته کاندوم پیدا کردم شک کردم که احتمالا برا کاندوم برگشته، یه حس عجیبی داشتم تازه داشتم به بلوغ می‌رسیدم از اینکه خواهر متاهلم رفته باشه با یکی دیگه سکس کرده باشه یجوری میشدم دیگه رفتم تو حال یکم خوابیدم با صدای دوش حموم بیدار شدم رفتم پشت در حموم هرچی گشتم نتونستم مثل خونه خودمون یه سوراخ پیدا کنم دید بزنم، دیگه برگشتم تو حال و باز خودمو به خواب زدم که لااقل برگشتنی با حوله ببینمش چند دقیقه گذشت و مینا با یه حوله اومد تو حال رفت اتاقش سشوار بکشه ولی در اتاقو نبسته بود مشغول دید زدن بودم که حولشو در آورد لباس بپوشه شرتشو که پوشید گوشیش زنگ خورد اونم گوشیشو برداشت با یه شرت تو اتاقش راه میرفت و حرف می‌زد میگفت خیلی نامردی منو ارضا نکردی و همش به فکر خودتی نمیدونم طرف چی گفت که مینا گفت نه اصلا نمیدم تو از کص هم جرم میدی ارضام نمیکنی مگه کصخلم کون بدم بهت یکم دیگه حرف زدن و گفت بخدا الان داداشم خونس نمیتونم فردا هم که سعید میاد بزار برا بعد دیگه یکم جر و بحث کردن و مکالمشون تموم شد قبلا هم بهتون گفتم مینا خیلی شیطون بود و کلا قبل ازدواج هم چندتا دوس پسر داشت بعد قطع کردن یه تاپ و یه دامن پوشید بدون شلوار، اومد که منو بیدار کنه این بار شوهرش زنگ زد داشت به شوهرش میگفت عشقم بخدا دلم برات تنگ شده یه روزه رفتی ولی انگار یه ساله ندیدمت یکم مخ شوهرشو کار گرفت و با چن تا حرف سکسی قربون صدقش رفت که خرش کنه همش میگفت از وقتی رفتی آب کصم راه افتاده خودم هیچی دل کصم هم برا کیرت تنگ شده زود بیا بهش برس دیگه اون مکالمه هم تموم شد و منم بیدار شدم مینا رفت شام بپزه منم به سرم زد برم ببینم لباس زیر چی پوشیده بود واسه یارو پسره رفتم تو حموم و لباساشو برانداز کردم یه شرت و سوتین فانتزی سرمه ای بودن که تو شرتش آب منی ریخته شده بود. خیلی حشری شدم از اینکه خواهرم زیر کیر بوده شامو خوردیم بعد شام هم مینا همش اس ام اس بازی می‌کرد خلاصه خوابیدیم نصف شب بیدار شدم برم دسشویی دیدم گوشیش تو شارژ برداشتم رفتم تو دسشویی پیاماشو بخونم


از تو پیاما فهمیدم اسم پسره آرشه و انگار واقعا دوست شوهرش بود، پیامک رو زیر مینویسم:

آرش: مگه سعید نرفته خو بیا دیگه
مینا: باید صبر کنم داداشم بیاد کلید نداره بعدش میام
آ: کیرم دهن داداش خارکصت(داشت منو میگفت😂)
م: چکار داداشم داری بکنش دهن من
آ: اوووف الحق که جنده ای واقعا حرف نداری فقط اگه آبمو بخوری و کون بدی عالی میشی
م: من جندم😡 من دوست دارم فقط
آ: خو اگه دوسم داری از عقب بده
م: نمیتونم بخدا من کلا تحمل کون دادن ندارم (راست می‌گفت از همون دوس پسر اولش که باهم فرار کردن تهران خو پردشو زد دیگه نیازی به کون دادن نداشت)
آ: کیرم تو اینجور دوس داشتنی پس من چجوری کصتو میخورم برات حتی شوهرت هم حاضر نیست این کارو بکنه
م: اذیت نکن بخدا اصرار کنی نمیام اونجا هم فک نکن به زور میتونی وادارم کنی اگه دست به کونم بزنی دیگه نمیام پیشت😡
آ: واقعا فک کردی من دلم میاد به زور وادارت کنم عشقم؟؟؟
م: فدات شم عزیزم منم دوست دارم بخاطر همین هم امروز آبتو میخوام بخورم
آ: 😍😍😍


بعدش هم که برگشته بودن یکم قربون صدقه هم رفته بودن و آرش همچنان داشت مخ مینارو میزد که کونش بزاره آخرش هم تونست مینا رو راضی کنه که سعی کنه با بات پلاگ سوراخشو گشاد کنه اگه تحمل کرد بعد کونش بزاره دیگه رفتم گوشیو گذاشتم تو شارژ و خوابیدم فرداشب وقتی برگشتم خونه دیدم مامان با یه تاپ و ساپورت تو حال دراز شده انگار بدنش درد میکرد گفت بابات رفته یه کنسروی چیزی بیاره درست کنید من یکم استراحت کنم فهمیدم امروز بدجور جر خورده وقتی بابا برگشت یه شام درست کرد، خوردیم و تلوزیون دیدیم رفتیم بخوابیم من رفتم پشت پنجره پرده رو کشیده بودن لامپ هم خاموش بود فقط صدا میومد دیدم
بابام گفت: خو چته الان چرا قهر کردی


مامان: پدرمو درآوردی از دیشب ۴ بار کصمو گاییدی دوبار کونمو خو منم آدمم الان کونم جر خورده کصمم داره میسوزه
ب: خو من که اومدنی پیام دادم گفتم اگه میخوای پول اون دستبندرو بدم باید این سری از صبح تا شب بکنمت😂 تو گفتی اشکال نداره هرچی میخوای بکن
م: خو لامصب من فک کردم نهایت سه بار بکنی نه شش بار
همین لحظه انگار بابا از پشت به مامان چسبیده بود
م: ببین عا تو اصلا کیرت هر لحظه امادس بخدا منم دوس دارم سکس کنیم ولی تو خیلی حشری هستی
ب: خو من اگه مثل مردا دیگه بودم هر روز پیشم بودی روزی یبار میکردم الان بعد یه هفته اومدم خو تو این یه هفته انقد به کص و کونت فک کردم کمرم پُر پُر شده تو که شش بارو تحمل کردی یبار دیگه هم تحمل کن اون دستبندو که من اگه بهم ندی هم میخرم ولی هوای این زبون بسترو داشته باش(منظورش کیرش بود همین لحظه هم خودشو از پشت به کون مامان فشار میداد)
م: بخدا سوراخام درد میکنن
ب: باشه پس بخور
م: آخرین بار از کونم در آوردی خوب شستیش؟
ب: نمیدونم خو بزار برم حموم
م: باش برو بشور منم میام
ب: آفرین دختر حرف گوش کن


بعدش بابا رفت مامانم لامپو روشن کرد و داشت یه چیزی به کونش میزد فک کنم پماد بود موهاشو هم دم اسبی بست و رفت تو حموم پشت سرشون منم رفتم که شاید ببینمشون انگار مامان از سری قبل ترسیده بود در حمومو بسته بود منم از سوراخ پشت در رفتم نگا کرد دیدم مامان تاپشو درآورده و ممه هاش لختن ولی ساپورتش تنش بود بابا هم کیرشو خشک کرد گذاشت دهن مامان اولش آروم داشت ساک میزد و بابا کاری نداشت بعد چن دقیقه مامان کیرو از دهنش در آورد و گذاشت لای پستوناش انگار بابا خیلی حشری شد دوباره که کیرشو کرد دهن مامان این سری با دست پشت سر مامان رو فشار میداد چند بار مامانم اوق زد بلاخره کیرشو درآورد و ریخت رو ممه هاش دیگه کارشون که تموم شد منم رفتم اتاقم موقع برگشتنشون صدای خندشون میومد منم فهمیدم که جفتشون راضین خیلی حال کردم...


Ramblingtoto
     
  
مرد

 
قسمت چهارم

سه روز بعد از اون شب خبر رسید که عموی مامان فوت کرده و مامان بابا باید میرفتن شهرستان بابام هم زنگ زد به مینا و سعید گفت علی مدرسه داره نمیتونیم ببریمش شما بیاید اینجا که تنها نباشه خلاصه مامان بابا همون روز رفتن و من موندم و مینا و شوهرش که اومدن خونمون الان دیگه مینا خونه خودمون بود و اگه حموم میکردن میتونستم راحت ببینمشون پس کل فکرم شد اینکه یکاری کنم حس کنن من بچم و چیزی نمی‌فهمم که راحت باشن وقتی سعید شب اومد خونه یکم تو خودش بود بعد که صحبت کرد فهمیدیم باید بره سفر و از من خجالت می‌کشید گفتم اشکال چی داره خب شما برید من و مینا هم پیش همیم دیگه راضی شد ولی مینا خودشو ناراحت نشون میداد واقعا تو جنده گری استاد بود یجوری وانمود میکرد که انگار خیلی دلتنگه در صورتی که من میدونستم دنبال فرصته که سعید بره و بتونه با دوسپسرش حال کنه مینا تو آشپزخونه بود و سعید رفت سراغش که دلداریش بده بغلش کرد منم خودمو به نفهمی زده بودم به مینا گفت خو اگه اینجوریه اصلا نمیرم زنگ میزنم یه راننده میگیرم مینا اینو که شنید یه لحظه ترسید نکنه سعید بمونه و نتونه به هدفش که کیر دوسپسرش بود برسه واسه همین شروع کرد به لب گرفتن و گفت عزیزم من دلم برات تنگ میشه ولی خو باید درکت کنم سعیدم شروع کرد که منم باید تورو درک کنم تو هم نیاز داری و ... نمی‌دونست نیازش هر روز با کیر مردم برطرف میشه 😂 دیگه از اونجایی که منم نفهم حساب میکردن جلو من شروع کردن لب گرفتن بعد شام من که هوس کرده بودم سکس مینارو ببینم گفتم شما که صبح باید برید سفر خو وسایلتونو آماده کنید یه دوش هم بگیر و زود بخواب گفت دوش واسه چی منم گفتم خو بابا هم هروقت میره بار ببره قبلش میره حموم که مامان حسابی براش کیسه بکشه فک کنم واسه اینکه تو راه که حموم نیست لااقل مریض نشه از کثیفی😂 مینا و سعید هم تا اینو شنیدن به نفهمی من خندشون گرفت گفتم چیه چرا می‌خندید خو!؟ گفتن هیچی که سعید هم گفت پیشنهاد خوبیه اونجا بسازمت مینا جون، مینا هم گفت کیه که بدش بیاد ولی معلوم بود شوقی نداره و داره الکی ميگه خلاصه وسایل سفر رو آماده کردن و سعید رفت حموم مینا هم یکم پکر بود ولی چند دقیقه بعد گفت برم برا سعید کیسه بکشم تو هم بگیر بخواب گفتم من یکم دلپیچه دارم امشب هی صدا آب دسشویی اومد نترسی(خواستم اگه منو کنار حموم دید فک کنه دسشویی بودم)


دیگه مینا هم رفت سمت حموم همون لحظه هم من باهاش رفتم گفت مامان موقع کیسه کشیدن تورو هم میبره!😂 گفتم نه دارم میرم دسشویی مسواکمم باهام بود گفت آها دم در حموم اول مینا رفت دسشویی بعد برگشت و رفت داخل حموم منم سریع مستقر شدم پشت سوراخ، سعید طفلک نه زیبایی آنچنانی داشت نه هیکل خوبی کیرش هم کوچیک بود مینا تا رفت داخل واسه اینکه خودشو مشتاق نشون بده با لباس رفت بغل خیس سعید و داشت ازش لب می‌گرفت حسابی که لب گرفتن سعید شروع کرد مالوندن ممه هاش و مینا داشت تیشرتشو در می‌آورد که سعید دستشو از رو ساپورت داشت می‌مالید به کسش تقریبا چند دقیقه طول کشید تا لخت شدن و مینا شروع کرد به ساک زدن کیر کوچیک سعیدو تا ته می‌کرد تو حلقش سعیدم داشت لذت می‌برد که یهو می‌خواست کیرشو دربیاره ولی مینا نذاشت و آبشو کامل خورد(انگار بعد خوردن آب دوسپسرش دیگه مشکلی با خوردن آب کیر شوهرش نداشت) سعید یه لحظه جا خورد و لبخند زد فک کنم داشت احساس غرور می‌کرد که انقد زنشو حشری کرده، بعد ساک زدن مینا بلند شد و یکم سعیدو بغل کرد یکمم دهانشویه زد به دهنش و رفتن زیر دوش یه کم گذشت تا سعید دوباره شق کرد این بار یه کاندوم کشید رو کیرش همون حالت سرپایی مینارو گرفت و کیرشو فرستاد تو کسش چند دقیقه تو اون حالت تلمبه زد و بعدش دولاش کرد و اونجوری تا جایی که میتونست فشار میداد که کیرش تا ته بره تو کس مینا طفلک نمیدونس این واسه مینا کافی نیست مینای جنده هم نقششو خوب بازی می‌کرد همش آه و ناله می‌کرد تا سعید باورش شه داره لذت میبره بعد چند دقیقه سعید که گفتم لاغره و مثل‌ بابام توان بدنیش زیاد نیس نشست رو سکو این بار مینا با کسش نشست رو کیرش و حسابی بهش حال داد دیگه سعید هم آبش اومد و خودشونو شستن اومدنی بیرون مینا فقط حوله تنش بود سعیدم فقط شرت منم واسه اینکه دیده نشم سریع رفتم دسشویی، یکم آب از کیرم اومده بود ریختم تو دستمال توالت و اومدم که بندازم تو سطل یه وسیله عجیب دیدم که فلزی بود و بو عن میداد بعدا فهمیدم اسمش بات پلاگه دلیل اینکه مینا قبل حموم اول رفت دسشویی هم همین بوده که بات پلاگو از کونش دربیاره خلاصه دستمالو ننداختم تو سطل گفتم مینا متوجه نشه و اونو با آب فرستادم تو فاضلاب وقتی اومدم بیرون دیدم مینا گوشی دستشه و هنوز همون حوله تنشه تا منو دید فهمید دسشویی بودم گوشی رو گذاشت و رفت سمت دسشویی فهمیدم داره یا آرش برا سکس قرار میزاره و یادش رفته بود بات پلاگ کجاس ...


Ramblingtoto
     
  

 
درود بر شما دوست عزیز
امیدوارم با قدرت ادامه بدی و ایجاد تاپیک مستقل بهت انگیزه بیشتری بده که داستان رو تا انتها ادامه بدی و نیمه کاره رهاش نکنی، ما هم سعی می‌کنیم با کامنتامون بهت انگیزه بدیم، موفق باشید.
Saeedcuckold
     
  
مرد

 
قسمت پنجم

وقتی مینا رفت دسشویی تقریبا ده دقیقه اونجا موند و بعدش اومد هنوز حوله تنش بود و برگشت گفت بخوابیم صبح ساعت ۶ بود که داشت شوهرشو راهی می‌کرد من بدون اینکه متوجه بشن از تو اتاقم نگاشون میکردم تو حال بودن و مینا دیشب لباس نپوشیده بود لخت بغلش کرد و لب می‌گرفت ازش بلاخره خدافظی کردن و مینا هم رفت بخوابه منم چند دقیقه بعد رفتم سروقت گوشیش


م: سلام سعید فردا صبح میره سفر، خونتون خالیه فردا؟
آ: سلام عشقم چه خوب، خونه که خالی نیست مگه خونه خودتون خالی نیس؟
م: من خونه خودمون نیستم علی تنها بود اومدم خونه بابام
آ: چه بد، خو نمیتونی بیای خونه خودتون؟
م: میترسم خو خواهرشوهرم همسایمونه اونجا
آ: الان چکار کنیم
م: علی صبح میره مدرسه
آ: ینی صبح زود بیام
م: ساعت چند میتونی بیای؟
آ: ساعت ۱۰
م: علی خو ۱۲ میاد وقتمون کمه
آ: چکار کنیم چاره ای نداریم
م: اگه قراره بیای و بکنی و بری اصلا نمیخوام
آ: خب چکار کنیم
م: نمیدونم اینجوری من گنا دارم آخه یکمم به فکر ارضا شدن من باش
آ: علی خو بچس چیزی که نمی‌فهمه یجوری بپیچونش
م: باشه پس بذار بعد از ظهر که اومد میفرستمش پی نخود سیاه
آ: مرسی عزيزم فردا برات جبران میکنم
م: مرسی عشقم
آ: بات پلاگا چی شدن
م: تو هم که همش تو فکر کونی
آ: خب لابد کونت خیلی خوشگله
م: تا سایز ۳ رو آماده کردم اتفاقا امشب مجبور شدم با شوهرم برم حموم دیگه بات پلاگه رو گذاشتم تو دسشویی شانس آوردم علی ندیدش
آ: با شوهرت حموم چکار داشتی 😡 باهاش که سکس نکردی
م: نه عزیزم براش کیسه کشیدم علی خونس جلو داداشم که منو نمی‌بره بکنه
آ: آها پس این داداش خارکصت به یه دردی خورد
م: یه چیزی میگی تو یعنی انتظار داری شوهرم منو نکنه
آ: آخه تحملش برام سخته تو سوراخت با من شریک شه
م: چی بگم آخه
آ: اشکال نداره تو کونتو آماده کن سوراخ کونت برا من کصت برا اون دیوس
م: زرنگ عوضی
آ: جدی میگم خو
م: من سعیمو میکنم ولی هنوز باز نشده سوراخم
آ: فردا خودم بازش میکنم نترس نمیزارم درد بکشی
م: اگه به زور بکنی بخدا دیگه بهت نمیدم
آ: باشه عشقم راضیت میکنم
م: مرسی


دیگه بعدش هم خدافظی کرده بودن تو این فکر بودم فردا چطور ببینمشون یه ساعت بعد مینا منو بیدار کرد یه تاپ و دامن پوشیده بود گفت پاشو برو مدرسه خلاصه صبحانه رو خوردم و رفتم، تو مدرسه همش فکرم این بود چه نقشه ای بکشم که زنگ دوم خودمو زدم به مریضی و رفتم دفتر گفتم مامان بابام عزادارین منم دلپیچه دارم میشه برم خونه؟
چون بچه درسخون بودم مدیرمون موافقت کرد و رفتم خونه ساعت ۱۰:۳۰ بود رسیدم خونه دیدم صدای دوش آب میاد و لباسای مینا تو حاله رفتم سمت حموم دیدم در بازه و مینا داره با بات پلاگه بازی میکنه مینا رو صدا زدم یهو ترسید با بدن کفی اومد سمت در و درو بست گقت تو اینجا چکار میکنی گفتم معلممون نیومد فرستادنم خونه گفت آها بعدش در حمومو بست منم رفتم پشت در حموم دیدم چن تا از اون بات پلاگا داره و یکیشونو که پهن تر از دیشبی بود روغن زده و آروم میکنه تو کونش انگار داشت اذیت میشد یه نیم ساعتی با اون بات پلاگ بازی کرد بعدش یکی دیگه که یکم شکلش فرق داشت باریک بود و دراز تر و سه تا قسمت داشت که سرش باریک تر بود و هر قسمتش که به دسته نزدیک تر بود پهن تر میشد رو برداشت یکم بت قبلی بازی کرد موقع در آوردنش تابلو بود داره درد میکشه چند بار خواست درش بیاره نتونست بلاخره درش آورد و یکم مایع عجیب غریب به کونش زد یه چند دقیقه دوباره با همون بات پلاگ قبلیه کونشو بست موقعی که درش آورد یهو یه مقدار آب کثیف از کونش بیرون زد فک کنم داشت کونشو تمیز می‌کرد بلاخره اون بات پلاگ دراز رو کرد تو کونش خیلی درد داشت هر قسمت که فرو میکرد چند دقیقه صبر می‌کرد تقریبا ۱۰ سانتی طولش بود دیگه دوش گرفت و لوسیون و اینارو هم زد و اومد خودشو خشک کرد با حوله اومد بیرون وقتی اومد بیرون یکم خسته بود بهم گفت میتونی برام سشوار بکشی منم گفتم آره رفتم براش سشوار کشیدم بعد گفت علی یکم ماساژ بده گفتم چشم آبجی از رو حوله حسابی ماساژش دادم و اون داشت اس ام اس بازی می‌کرد آروم نگا کردم دیدم نوشته آماده باش بهت خبر میدم، خیلی نامردی بات پلاگ اصلیه تو کونمه حس میکنم تهم بازه🥺 یکم که ماساژش دادم گفت پاشو بریم ناهار بعدش باید بری خونه عمو حسن پسرش خونه نیست دختراش تنهان منم گفتم من بعد ناهار میرم خونه دوستام بازی کنیم که مینا خوشحال شد گفت کی بر میگردی گفتم عصر حدودا ساعت ۶ که گفت اشکال نداره کون لق دخترعموها منم گفتم فقط زود ناهارو آماده کن که برم دیگه مینا با ذوق و شوق رفت ناهارو حاضر کنه منم سریع رفتم تو اتاق مامان بابا پرده پنجرشونو یجوری گذاشتم که اگه رفتن اتاق اونا بتونم ببینمشون ه تو حال سکس میکردن هم از سوراخ کلید اتاق خودم میدیدم حموم هم که دیگه خوراک کار خودم بود ناهار که خوردم بعدش مینا داشت تلفنی حرف می‌زد منم همون لحظه با کوله پشتی جلو چشمش رد شدم گفتم دارم میرم اونم بوسم کردو رفت اتاق مامان بابا منم تا اون حواسش نبود برگشتم تو اتاقم درو هم قفل کردم
چند دقیقه بعد مینا اومد تو حال وقتی صدام زد و جوابی نشنید زنگ زد گفت آرش زود باش بیا علی رفت خودش هم رفت تو اتاق خواب مامان بابا یه لباس خواب خوشگل و فانتزی پوشید یکم مرطوب کننده هم زد بات پلاگه رو در آورد یکی از همون کوتاه و تپلا رو گذاشت تو کونش رو تخت هم ملافه پهن کرده بود یکم آرایش کرد که گوشیش زنگ خورد آرش بود رسیده بود مینا هم درو با آیفون باز کرد و رفت تو حال به استقبالش
منم رفتم از سوراخ کلید تو حالو ببینم آرش خیلی محتاطانه اومد داخل به محض اینکه داخل شد مینارو دید لب تو لب شدن داشتن تو بغل هم دیگه غرق میشدن که آرش گفت بریم رو مبل بشینیم یکم اونجا بغل هم نشستن و مثل‌ دوتا مرغ عشق داشتن لب میگرفتن آرش دستشو کرده بود تو موهای مینا و همش لب می‌گرفت و از خوشگلیش میگفت دیگه تقریبا یه ربع اینجوری بودن بعد
آرش گفت: علی کی میاد؟


مینا: تا ساعت ۶
آ: خوبه پس وقت زیاده
م: اومم (همزمان داشت لب می‌گرفت و دکمه های پیرهن آرشو باز می‌کرد
آرش هم مینارو بلندش کرد و بردش رو کاناپه درازش کرد سرشو گذاشته بود رو گردن مینا و گردنشو میخورد کسکش میدونس چکار کنه مینا حشری بشه بعد چند دقیقه پیرهن خودشو درآورد و الان هیکل فیتنسش معلوم شده بود مینا فک کنم عاشق این ویژگیش شده بود همش بدنشو بوس می‌کرد آرشم همزمان دستشو از زیر لباس خواب مینا برده بود و کسشو نوازش می‌کرد
آ: شرت نپوشیدی؟
م: نه چرا بپوشم همین لباس خوابم زیادیه درش بیار زود
آ: حالا صبر کن عزیزم اول یکم با لباس خواب بکنمت
م: جوون هرچی تو بگی
آ: اینجا سختمه نریم رو تخت؟
م: باشه تخت مامان آماده کردم بریم رو اون
آ: جووون همونجا که مامانت روش کص میده الان تو قراره روش بدی
م: دیگه ارثیس دیگه😂 اونو روز اول خریدیم که خانوادگی روش بدیم
آ: قربون دوست دختر حشریم


آرش خیلی زبون باز و خوش استیل و خوشگل بود قدش هم بلند بود خواهرمو تشنه خودش کرده بود خلاصه مینارو بلند کرد بردش رو تخت اونجا مینارو نشوند لبه تخت و خودش جلوش وایساد مینا هم فهمید وقت ساک زدنه با لوندی خاصی دکمه و زیپ شلوار آرشو باز کرد و تا زانوش کشید پایین بعد هم از رو شرت داشت کیرشو بو می‌کرد مست شده بود آرش بلندش کرد باز یکم لب گرفتن از اون لب گرفتنا که زبونشونو تو دهن همدیگه میچرخونن بعدش لباس خوابو یکم داد بالا و رفت سراغ خوردن کص مینا خیلی خوب میخورد جوری که مینا سرشو به سمت کصش فشار میداد و ناله می‌کرد یه خورده که خورد ۶۹ شدن و مینا هم شروع کرد شرت ارشو کشید پایین اووف چه کیر خوشگل و بلندی داشت خوشگلترین کیری بود که دیده بودم ساک زدن با ولع و پرتف ساک میزد و آب دهنش کامل کیر آرشو خیس کرده بود ارشم علاوه بر خوردن کص داشت با انگشت با کص مینا بازی می‌کرد یه دفعه مینا یه جیغ کوچیک زد فهمیدم آرش داره با بات پلاگه بازی میکنه آرش قربون صدقش رفت و گفت نترس تا آب کصتو نیارم نمیرم سمت کونت مینا خودش جابجا کرد و نشست رو کیرش و یه کاندوم کشید روش و داشت کیر آرشو با کصش تنظیم می‌کرد یکم تو اون حالت رو کیر آرش بازی کرد که آرش هم حشری شد و قشنگ مینارو می‌چسبوند به خودش یه ده دقیقه تو اون حالت بودن که آرش مینا رو داگی نشوند و از پشت کسش میزاشت مینا همش ناله می‌کرد و یهو انگار ارضا شد ارشم چند دقیقه تلمبه زد و بعدش ارضا شد کنار هم دراز شدن مینا داشت از آرش تشکر می‌کرد و آرشم داشت با کص مینا ور میرفت پنج دقیقه ای کصشو با انگشت داشت باهاش بازی می‌کرد که مینا چشاشو بست و یهو آب از کسش با فشار اومد بیرون دوباره لب تو لب شدن و آرش که میدونست مینا جواب این ارضا شدنو با کونش میده با یه حس مغرورانه ای مینا رو نگا می‌کرد چند دقیقه ای گذشت و مینا تو بغل آرش خوابیده بود که با بازی کردن آرش با بات پلاگه بیدار شد گفتم عشقم فقط مراعات کن این کون قراره برا تو باشه خودت باید مواظبش باشی آرشم گفت خیالت راحت اگه درد هم داشتی نترس اوایل طبیعیه به مینا گفت برو بات پلاگارو بیار مینا رفت از تو کیفش یه نایلون آورد توش ۵ تا بات پلاگ دیگه بود که فقط یکیشون از اونیکه تو کونش بود بزرگتر بود آرش به مینا گفت قمبل کنه و شروع کرد به ریختن روغن رو کون مینا با انگشتش دور بات پلاگ رو ماساژ میداد و نوازش می‌کرد مینا هم غرق لذت بود بعد چند دقیقه به مینا گفت یکم تحمل کن میخوام درش بیارم آروم شروع کرد به در آوردن بات پلاگ از کونش چون سه تیکه بود اول یه تیکشو درآورد و یکم روغن ریخت روش دوباره آروم کردش تو چندبار این کارو تکرار کرد بعدش این بار دو تیکشو کشید بیرون و باز روغن زد فرستاد تو بازم چندبار این کارو تکرار کرد و این بار کامل بات پلاگ رو می‌کشید بیرون و دوباره روغن میزد میفرستاد توش مینا هم چون آرش خیلی حرفه اي داشت این کارو می‌کرد درد زیادی نداشت یکم که این کارو تکرار کرد و بعدش بات پلاگ سایز ۳ رو که دیشب مینا تو کونش گذاشته بود موقع خواب، رو کرد تو کونش یکم بازی کرد با کونش و گذاشت همونجا بمونه بعدش اومد کنار مینا دراز کشید و بغلش کرد یکم سینه هاشو نوازش کرد و عشق بازی کردن واقعا مینا بدجوری مجذوب و عاشق آرش شده بود وقتی دید کیر آرش شق شده رفت و شروع کرد به ساک زدن براش یکم که ساک زد قمبل کرد و گفت عشقم بیا دیگه کونم مال خودته سوراخ اختصاصی خودته نمیزارم سعید بهش دست بزنه آرشم رفت اون پشت بات پلاگ رو درآورد و به مینا گفت با دست لمبرای کونشو بگيره که سوراخش باز بمونه بعدش هم داشت آب دهنشو می‌کرد تو سوراخش، سوراخش کامل تفی شده بود سر کیرشو آروم گذاشت در سوراخ کون و یکم فشار داد مینا یه آخ کشید م: آخ عشقم دست نگهدار خیلی درد دارم


آ: نترس اولش اینجوریه بعدش کونی خودم میشی
یکم دیگه فشار داد و دوباره کیرشو درآورد چند بار اینجوری این کارو کرد بعد یه چیز مایع مانند ریخت تو کون مینا روغن نبود نمیدونم چی بود ولی کف می‌کرد این بار کیرش رو فشار داد و داد و بیداد مینا شروع شد همش میگفت دردم گرفت ولی آرش توجه نداشت و شروع کرد تلمبه زدن یکم که آروم تلمبه زد و مینا فهمید باید با درد کنار بیاد سرعت تلمبه زدن بیشتر شد و اون کیر دراز آرش تقریبا تا دو سوم تو کونش بود مینا تو حالت قمبل بود که آرش دستاشو گرفت و چسبوندش به خودش الآن آرش تقریبا مثل یه صندلی بود که مینا نشسته بود روش مینا همش مواظب بود کیر تا ته نره توش ولی آرش داشت آروم آروم با فشار راضیش می‌کرد کامل کونشو به کیرش بچسبونه الآن دیگه کیر آرش کامل تو کون مینا بود و مینا از درد ناله های کم صدایی می‌کرد پنج دقیقه اینجوری بودن که آرش کیرشو درآورد و مینارو بلند کرد سر پا یکم بغلش کرد لب گرفتن باز دوباره رفت پشت مینا و این بار می‌خواست تو اون حالت سرپایی کونش بزاره مینا اذیت میشد میگفت تو این حالت کونم تنگ تره خو ولی آرش میگفت اگه اینجوری هم پنج دقیقه توش تلمبه بزنم دیگه باز باز میشی این کارو کردن و پنج دقیقه تو اون حالت کردش و بعدش هم دولاش کرد خودشو محکم به کون مینا میزد و تا آخر کیرشو فرو میکرد مینا همش میگفت عشقم تورو خدا تمومش کن بلاخره بعد چندتا تلمبه محکم آبشو ریخت تو کونش و موقع درآوردن کیرش یه بات پلاگ گذاشت تو سوراخش گفت نزار آبم دربیاد بزار بمونه تا کونت روون بشه بغل هم دراز کشیدن و آرش داشت به مینا دلداری میداد چن دقیقه استراحت کردن بعد آرش شروع کرد به ماساژ دادن مینا و لباساشو پوشید گفت میرم خونه اگه خالی شد بهت خبر میدم بیای اونجا امشب مینا گفت قول نمیدم ولی اگه شرایط جور شد و تونستم علی رو قانع کنم میام بعدش هم گفت اون بات پلاگو فعلا بزار کونت باشه این دو روز باید با بات پلاگ و کیر خوب بازش کنم که بعدا درد نداشته باشی مینا هم گفت چشم عشقم کون خودته برا ریدن دست من امانته😂 دیگه لب گرفتنو و آرش رفت مینا هم همونجور لخت رو تخت دراز کشید ساعت حدودا ۵ بود...


Ramblingtoto
     
  
مرد

 
قسمت ششم

بعد از اینکه آرش رفت مینا رو تخت مامان خوابش برده بود رفتم یه سر تو اتاق که از نزدیک ببینمش بو آب منی اتاقو گرفته بود آروم بهش نزدیک شدم دیدم دور بات پلاگ سوراخش قرمز شده و ورم کرده هم دلم براش سوخت هم حشری شدم وقتی یاد این افتادم که آب آرش تو اون سوراخه، اون موقع سال پاییز بود و هوا زود تاریک میشد رفتم تو حال و لامپا رو روشن کردم بعدش رفتم تو اتاق میدونستم مینا الان بیدار میشه چون به نور حساس بود تا لامپو روشن کردم یه لحظه چشاشو باز کرد و گفت خاموش کن خوابم میاد منم لامپو خاموش کردم یه پتو روش کشیدم گفتم خو چرا لخت خوابیدی سرما میخوری انگار تازه فهمید تو چه وضعیه گفت تو چرا اینجایی گفتم خو نمیدونستم لختی رفت زیر پتو و گفت دوش گرفتم حالم بدبود یهو خوابم برد، دیگه نخواستم که سوال پیچش کنم که صبح حموم بودی رفتم تو حال دیدم اومد گفت من باید برم یجایی شب نیام من اخم کردم منو که دید گفت خو کار دارم بعد اون میرم خونه خودم گفتم خو منم ببر دیگه خیلی پاپیچش شدم گفت اصن نمیرم یکم بعد اومد گفت میرم تا دم در دوست سعید یه امانتی آورده من مشکوک شدم رفتم سروقت گوشیش فهمیدم آرش که دیده مینا نمیتونه بره خونش هماهنگ کرده دارو خواب آور بیاره بدن به من وقتی مینا برگشت رفتم تو اتاقم تو دلم میگفتم چکار کنم که اون دارو رو نخورم که مینا اومد سراغمو یه لیوان دمنوش بهم داد گفت بخور بیرون بودی سرما نخوری نمیدونستم چکار کنم یکم لب زدم گفتم داغه گفت خو یکم صبر کن سرد شه روبروم نشسته بود و منتظر بود بخورمش یه لحظه ذهنم جرقه زد گفتم گوشیو بده به مامان زنگ بزنم گفت چته گفتم بده وقتی گوشی رو داد داشتم با مامان حرف میزدم گفتم مینا یه لحظه برو یه کار خصوصی با مامان دارم یکم تعجب کرد ولی چیزی نگفت چون خودش هروقت میگفت کار خصوصی دارم از اونجا میرفتم، مینا که رفت دمنوشو ریختم تو یه گلدون یکم ته لیوان گذاشتم که شک نکنه بعدش اومد گوشیشورفت و با مامان حرف زد لیوان رو هم برداشت و سر حال شده بود یه نیم ساعت گذشت که گفتم آبجی حس میکنم مریض شدم بدنم خستس خوابم میاد اونم که تو کونش عروسی بود گفت بیا یه مسکن بهت میدم برو زیر پتو بگیر بخواب ساعت ۹:۳۰ بود که رفتم تو رخت خواب اومد یه سر بهم زد وقتی مطمئن شد خوابم برده در اتاقمو بست و رفت تو حال منم پشت سرش پاشدم دیدم با تلفن حرف میزنه به آرش گفت مطمئنی بلایی سر علی نمیاره اون دارو؟ طفلی گفت آجی بدنم درد میکنه و رفت خوابید، یکم دیگه حرف زدن و مینا گفت آره دمنوش خودمون هم آمادس فقط داری میای مواظب باش کسی نبینتد زود هم بیا عنم میاد ولی میخوام قبلش بیای ببینی به عشق تو بات پلاگو در نیاوردم دیگه قطع کرد یه ربع بعد سعید اومد دوتا نایلون هم دستش بود که گفت مشروب و قلیونه یه لب طولانی گرفتن و مینا گفت به زور خودمو گرفتم عنم میاد بعد همونجا دولا شد شلوارشو کشید پایین گفت ببین به عشق تو پلمپی که برام گذاشتی رو باز نکردم آرش هم گفت قربون کونت بشم من برو دسشویی بعد گفت راستی میتونم اینجا دوش بگیرم؟ کیرمو هنوز نشستم مینا هم گفت اشکال نداره لخت شو بیا حموم بعد دسشویی میام با هم دوش بگیریم دیگه مینا رفت و بعدش هم آرش لخت شد و به سمت اتاق من اومد من سریع رفتم زیر پتو دیدم اومد داخل اومد نزدیک من گفت راحت بخواب که با این کیر خواهرتو جر میدم یه روز تو رو هم میکنم اون مامان جندتم میکنم یکم بعد رفت من یه لحظه چشممو نیمه باز کردم واقعا هیکلش بیست بود فیتنس فیتنس کیرش از اون نزدیکی واقعا زیبا ترین کیری بود که تو عمرم دیدم، بعد رفتن آرش پاشدم رفتم سمت در اتاق منتظر شدم که آرش بره حموم آرش که رفت چند دقیقه بعد ناهید هم رفت تو حموم خوشبختانه درو هم بستن منم رفتم سراغ شغل همیشگیم دیدم تاپشو هنوز در نیاورده و دولا شده آرشم داره کونشو معاینه میکنه یه لحظه یه چیزی بهش گفت و مینا اومد سمت در من ترسیدم رفتم پشت اپن آشپزخونه قایم شدم داشتم میریدم به خودم گفتم اینا پشیمون شدن الان میان منو میبینن مینا رفت تو اتاقش یه دقیقه بعد هم با یه نایلون رفت سمت حموم تازه فهمیدم برا بات پلاگا و کرم و ژل برگشته وقتی رفت حموم منتظر شدم صدای دوش بیاد وقتی که ابو باز کردن بازم رفتم سراغ دید زدن این بار مینا تاپشو هم درآورده بود و لخت بود بات پلاگ هم تو کونش نبود زیر دوش بودن و لب تو لب شده بودن کم کم شروع کرد بدن آرشو کف زد و رسید به کیرش خیلی با تمرکز کیرشو کف میزد بعدش پاشد این بار آرش داشت بدن مینا رو کف میزد و نشست رو سکو مینارو نشوند تو بغلش و شروع کرد کسشو کف زدن با انگشت قشنگ با کصش بازی می‌کرد و منم خیلی کانل داشتم کص آبجیمو که قرار بود امشب گاییده بشه ببینم بعد کف زدن دوش سیار آورد و تو همون حالت کص مینارو آب میکشید یکم که کصشو آب کشید و برق انداخت آبو گرم تر کرد و مینارو برعکس کرد آب گرم رو می‌ریخت رو سوراخ کونش و سوراخشو ماساژ میداد بعدش تایپ دوشو گذاشت رو تکی و آبو می‌ریخت داخل کونش انقد این کارو تکرار کرد که اوایل آب زرد از تو کون مینا در میومد ولی آخراش آب شفاف شفاف، داشت داخل کونشو شستشو میداد بعدش یکم مایع ریخت و خوب کونشو شست دیگه کامل که مینارو شست مینا هم بدن آرشو شست و آبو بستن باز آرش نشست رو سکو و مینا رفت بغلش شروع کردن لب گرفتن و همزمان آرش داشت با کون مینا بازی می‌کرد لب گرفتنشون که تموم شد مینا نشست کف حموم و براش ساک زد آرش موهای مینا رو گرفته بود تو دستش و سر مینارو به سمت کیرش فشار میداد چند بار مینا اوق زد ولی آرش حالیش نبود ساک زدن مینا که تموم شد یهو مینا پاشد عصبی بود یکم گفت چته چرا اینجوری شدی؟ آرشم گفت قرار نیست که همه سکسامون رمانتیک باشه گاهی شهوت فشار میاره و سکس خشن از آدم میخواد😂 الانم باید کونتو به سکس خشن عادت بدم فک نکن کون دادن همیشه مثل ظهره همیشه که وقت نداریم یه ساعت کونتو ماساژ بدم مینا ناراحت شد گفت تورو خدا این یه بارو هم رمانتیک بکن تو که تا صبح اینجایی وقت برا خشن زیاده دیگه یکم بحث کردن و مینا قمبل کرد گفت کاش اول از کص بکنی آرش گفت دیگه باید با کون دادن کنار بیای من نمیتونم کص تو رو بکنم وقتی میدونم اون عوضی هم میکنتد یه لحظه غمو تو نگاه مینا دیدم آرش ادامه داد گفت فک کردی نفهمیدم دیشب به سعید کص دادی مینا یه لحظه جا خورد گفت خو چکار کنم شوهرمه آرش گفت پس چرا بهم دروغ گفتی (بعدا فهمیدم وقتی مینا دسشویی آرش رفته سراغ پیامای مینا و فهمیده دیشب با شوهرش سکس داشته، انگار شوهرش تو پیاما به سکس دیشب اشاره کرده بود) خلاصه آرش عصبی بود و مینا هم اومد بوسش کرد گفت بخدا چاره ای ندارم فک کردی از سعید جدا بشم خونواده هامون میزارن زن تو بشم؟ خو چکار کنم طلاق بگیرم دیگه همین رابطمون هم قطع میشه چون بیام اینجا بابام نمیزاره از خونه بیرون برم یکم خایه مالی آرشو کرد آرشم گفت ولم کن قمبل کن زود باش مینا هم گفت چشم، فهمیدم مینا خیلی آرشو دوس داره و بخاطر این عشقه که راضی شده واسش کونشو آماده کنه، مینا قمبل کرد و آرش هم یکم تف کرد رو سوراخش سرشو که گذاشت مینا خودشو کشید جلو و گفت توروخدا یکم کرم بزن خو دردم میگیره آرشم با اخم گفت نترس عادت میکنی بعد دوباره آبگاه مینارو گرفت و کشوند سمت خودش سر کیرشو که داخل کرد دوباره داد عقب بازم یکم تف زد و فشار داد همینجوری هر سری قسمت بیشتری رو تو کونش کرد تا رسید به نصف کیرش مینارو نگا کردم صورتش قرمز شده بود و درد داشت ولی واسه اینکه آرشو راضی نگه داره به زور دردو تحمل می‌کرد و چیزی نمیگفت آرش خواست کیرشو بیشتر بفرسته تو که مینا انگار خودشو سفت گرفته بود آرش گفت شل کن وقتی دید شل نمیکنه شروع کرد به اسپنک کردن کون مینا انقد زد تا مینا شل کرد وقتی شل کرد آرش یهو تا ته کیرشو فرو کرد و مینا شروع کرد به ناله کردن همش میگفت تورو خدا آرش غلط کردم دیگه به شوهرم نمیدم آرش چند تا تلمبه زد و آبشو خالی کرد تو کون مینا بعد نشست رو سکو مینا هم کف حموم بود یکم گذشت دیدم اشک از چشای جفتشون سرازیره آرش داشت میگفت فک میکنی برام آسونه که قبول کنم اونم باهات سکس کنه تو نمیدونی من عاشقتم ... تصورش هم نمیکردم سکسشون اینجوری بشه همدیگرو بغل کردن من دیگه تحمل نداشتم خودمم بغض کرده بودم برگشتم اتاقم بعد یه ربع اونا هم اومدن تو حال یکم عرق خوردن و مست کردن با هم قلیون کشیدن تقریبا ساعت ۲ شب بود که رفتن اتاق بخوابن در اتاقو از داخل بستن و خوابیدن فک کنم دیگه تا صبح سکس نکردن صبح هم آرش قبل ما بیدار شده بود همه چیزو مرتب کرده بود و رفته بود.


Ramblingtoto
     
  ویرایش شده توسط: alanalooche   
مرد

 
قسمت هفتم

فرداش پنجشنبه بود بابام زنگ زد گفت تو و مینا و سعید بباید شهرستان برا مراسم عموی بابام، وقتی رسیدیم شهرستان رفتیم خونه بابابزرگ کل فامیل اونجا بودن بعد یکم احوالپرسی رفتیم سر خاک و موقع شام فهمیدیم پسرعموم که خلبانی ارتش میخوند کارش افتاده نیرو هوایی دزفول قرار شد هفته بعد بیاد برا معرفی خودش به پایگاه و چند روزی مهمونمون باشه، اونجا شب فقط خونواده ما موندن خونه بابابزرگ بقیه فامیل رفتن‌ دیگه ما هم قرار بود صبح بریم، یه اتاق دادن برا من و بابا و مامان یه اتاق هم مینا و سعید، بابابزرگ و مامان بزرگ هم تو حال میخوابیدن شب قبل خواب تو حال رو مبل روبروی آشپزخونه نشسته بودم و مامان رفت تو آشپزخونه چایی درست کنه بابا هم رفت پشت سرش بابا چندبار از کنار مامان رد شد میدیدم داره با دست باسن مامانو میماله و مامان هم همش دستشو پس میزد طفلک مامان گیر افتاده بود و نمی‌دونست چکار کنه که بابا ضایع بازی در نیاره چندبار که بابا انگشتش کرد مامان چشم غره رفت و بلاخره اومدن تو حال چایی رو خوردیم و من قبل همه گفتم خستم برم بخوابم رفتم تو اتاق رخت خواب من یه طرف اتاق بود ولی مامان و بابا اونطرف من رفتم زیر پتو و روبه سمت مامان بابا و وانمود کردم خوابیدم نیم ساعت بعد بابا اومد و بعدش هم مامان اومد یه تی شرت قهوه ای آستین کوتاه و یه دامن و ساپورت تنش بود رفت بخوابه که بابا از پشت بهش چسبید اینم بگم که رخت خوابشون روبرو من بود و اول مامان بود که به بغل خوابیده بود بعد بابا هم پشت سرش به بغل دراز شده بود یکم که مالید مامان اعتراض کرد آروم گفت بس کن دیگه زشته الان علی بیدار میشه بزار فردا بابا گفت: به نظرت این کیر میتونه تا فردا صبر کنه؟


مامان: دیگه شورشو در آوردی خب آمادگي ندارم اینجا هم نمیشه بزار فردا رفتیم خونه
ب: تا فردا نمیتونم صبر کنم تو هم که پریودت نزدیکه، علی خوابیده نترس آروم میکنم
بابا از پشت با کیرش داشت فشار می‌آورد به کون مامان با دستاش هم داشت سعی می‌کرد ساپورتشو از زیر دامنش بکشه ولی مامان مقاومت می‌کرد یهو بابا عصبی شد با دست راستش صورت مامانو گرفت و چرخوند گفت چه مرگته خو زنمی انتظار داری نکنمت برم جق بزنم
م: خو الان نمیتونم، نفهم نباش


بابا عصبی تر شد گقت نفهم باباته که ادبت نکرده بعد با دست دوباره تلاش کرد ساپورتو بده پایین که بازم مامان داشت تقلا می‌کرد بابا هم گفت این بار مقاومت کنی یه جوری میکنمت صداتو همه بشنون، مامان که اینو شنید با حالت غمگینی دستاشو شل کرد، صورتش روبرو من بود میدیدم از رو ناچاری قراره بده منم ناراحت شدم ولی چاره ای نبود بابام کلا زن رو برا سکس میدونست و اصلا به مامان توجه و محبت نداشت البته وقتایی که خوب ارضا میشد خیلی مهربون میشد کلا مغزش تو کیرش بود، خلاصه بابا ساپورت مامانو کشید و یکم کیرشو مالید که مامان گفت لااقل از کون نکن درد داره الانم نه امادگیشو دارم نه میشه بخورمش که خیس بشه ولی بابا گفت کاندوم نداریم یکم خودتو شل کن مامان بیچاره هم مجبور بود اطاعت کنه یه فشار که بابا داد مامان گفت توروخدا درش بیار یه کرمی چیزی بمالم درد دارم خو مامان بغضش گرفته بود بلاخره بابا رضایت داد و مامان همونجوری بدون اینکه شلوارشو بالا بکشه اومد نزدیک من از کیفش که بالا سر من بود یه پماد برداشت و یکم مالید به کونش چون فک می‌کرد من خوابم تو فاصله سی سانتی من قمبل کرده بود داشت به کونش کرم میزد یه لحظه که چشامو خوب باز کردم دیدم بیچاره سوراخش ورم کرده و داره کوچیک بزرگ میشه چند دقیقه مالید انگار می‌ترسید بره نزدیک بابا منم داشتم از منظره کون و کص مامان لذت می‌بردم تا حالا انقد از نزدیک ندیده بودمش کص تپل و یه دستی داشت آخه به جز زایمان و سکسای گاه و بیگاه و کم تعداد کار خاصی ازش نکشیده بود سوراخ کونش ولی قرمز و ملتهب بود یکم که دید زدم بابام صداش زد گفت خوابت گرفت خو بیا دیگه چه مرگته ادا درمیاری باهام ازدواج کردی که بهم بدی نه اینکه همش بخوابی، مامانم با بی رغبتی و پاورچین پاورچین رفت سمت بابا قشنگ تنش داشت می‌لرزید نمیدونم از استرس بود یا ترس چون بابا وقتی عصبی میشد ترسناک میشد و کسی نمیتونست رو حرفش حرف بزنه بلاخره مامان رفت و پماد به بابا هم داد گفت تو هم بزن بابا هم با خشم گفت لازم نکرده تو زدی کافیه دوباره به پهلو شدن و بابا شروع کرد کیرشو داخل کردن مامان واقعا داشت جر میخورد طفلک صداش هم درنمیومد و فقط تند تند نفس میزد ده دقیقه گذشت ولی آب بابا نیومد مامان شاکی شد گفت اسپری زدی؟ نتونستی با اسپری کاندوم هم بگیری که انقد اذیت نشم و از کص بکنی من که فرار نمیکردم فردا کونمو میدادم ولی بابا گوشش نیود و داشت تلمبه میزد گفت اسپری نخریدم یکم لیدوکایین اینجا بود زدم بهش اون شب تقریبا ۴۰ دقیقه پشت سرهم تو کون مامانم تلمبه زد و آبشو ریخت تو کون مامان بعدش هم گفت حواست باشه نریزه رو فرش برو خودتو خالی کن و خودش روشو کرد اونور و گرفت خوابید مامان یه ده دقیقه دمر بود و بعد پاشد لنگ و لنگان ساپورتشو کشید بالا و رفت دسشویی بعدش که برگشت ساپورت و شرتشو که کثیف شده بود درآورد و اومد با تی شرت و دامن اومد جاشو آورد بغل دست من و گرفت دمر خوابید سریع خوابش برد و تقریبا ساعت ۲یا ۳ شب بود که بیدار شدم دیدم پتو از روش افتاده و قشنگ دمر دراز کشیده دامنش هم رفته بالا به بهانه این که پتو رو بکشم روش بلند شدم و یکم کص و کونشو دید زدم واقعا یکی از زیباترین کص های دنیا مال مامانم بود سفید و تپل نمیدونم بابا چرا از کصش خوشش نمیومد سوراخ کونش هم قرمز و ملتهب بود ولی این بار باز مونده بود در حدی که اگه احتیاط میکردم میتونستم یه انگشتمو بکنم توش و مامان نفهمه دلم برا مامان سوخت کلا سکس براش شده بود یه وظیفه که باید بده و هیچ لذتی نمی‌برد هرچقد مامانم با کلاس و باشعور بود هرچقد که با مهربونی با بابام رفتار می‌کرد بابا هیچی حالیش نبود و تو این مدت که سکسشونو میدیدم هیچوقت ندیدم عشق بازی کنن لب بگیرن یا بابا کص مامانو بلیسه مامان شده بود یه برده که برای نجات زندگیش و خانوادش هم که شده هیچ وقت نق نمیزد و همیشه هم سعی داشت با مهربونی کردن و راضی کردن بابام زندگیشو آروم نگه داره، یکم دیگه که اون بدن خوشگل مامانو دید زدم پتو رو کشیدم روش دوس داشتم کونشو ببوسم و به جای بابام خودم از مامان تشکر کنم.


Ramblingtoto
     
  
مرد

 
قسمت هشتم

فردا وقتی که حرکت کردیم به سمت خونه مامان که جلو نشسته بود خیلی پکر بود و هنوز بابت دیشب دلخور بود بابا هم که کلا آدم قد و مغروریه از دلش در نیاورده بود منم صندلی عقب ماشین وسط مینا و سعید نشسته بودم مینا داشت اس بازی می‌کرد زیرچشمی نگا کردم داشت به آرش پیام میداد نوشته بود آخه چجوری نبودنت رو تحمل کنم تو که میدونی بدون تو نمیتونم تحمل کنم یه چندتا پیام دیگه هم این شکلی فرستاد فهمیدم رابطه اونا هم شکرآب شده روز سنگینی بود وقتی رسیدیم خونه مامان رفت اتاق لباس عوض کنه بابا هم تو حال داشت با گوشی حرف می‌زد منم از فرصت استفاده کردم رفتم پشت پنجره که مامانو ببینم دیدم مامان شلوارشو درآورده ولی تاپش هنوز تنش بود و نشسته بود رو جلو میز آرایش سرشو گذاشته بود رو میز انگار داشت گریه میکرد چند دقیقه بعد بابا اومد و مامان سرشو برگردوند سمت بابا صورتش قرمز شده بود بابا نگاش کرد گفت چته این بچه بازیا چیه مگه تازه عروسی اینجوری میکنی دردت چیه؟ یعنی هنوز نمیدونی رابطه جنسی نیاز مرده و وظیفته برآوردش کنی مامان پاشد با حالت بغض گفت به جان علی اگه یبار دیگه به زور منو بکنی طلاق میگیرم اولین بار بود میدیدم مامان اسم طلاق میاره بابا بهش برخورد گفت: بری دادگاه چی بگی؟ میخوای بگی شوهرم منو میکنه؟ خو همه حقو به من میدن


مامان: این سکسه که تو میکنی!؟ اصلا میدونی اگه بگم از پشت منو میکنی محکوم میشی
بابا: جمع کن این مسخره بازیا رو یا از این به بعد مثل یه زن خوب هر وقت شوهرت خواست تمکین میکنی یا برو مهریتو بزار اجرا همشو یجا میدم ولی نمیزارم از این خونه بیرون بری، زنمی اجازه نمیدم


مامان بهت زده و گریه کنان رفت رو تخت بابا هم بی‌تفاوت رفت لباساشو عوض کرد گفت میرم حموم تا من یه دوش میگیرم بیا، این مسخره بازیم همینجا تموم کن مگه چی کم گذاشتم واست که اینجوری میکنی بعدش هم رفت سمت حموم مامان هم یکم که گریه کرد لخت شد باسنش هنوز قرمز بود یکم پماد زد به سوراخ کونش و رفت یه کاندوم برداشت و حولشو برداشت و پوشید و رفت سمت حموم دلم خیلی براش سوخت اولین بار بود لخت میدیدمش و کیرم شق نشده بود وقتی رفت حموم منم مثل همیشه رفتم سراغ دید زدنشون مامان حولشو که در آورد رفت بابارو که زیر دوش بود بغل کرد و ماچش کرد(نمیدونم چرا هیچوقت لب نمیگرفتن) یکم که بغل هم بودن مامان رفت زیر دوش و بابا نشست رو سکو خوب که خودشو شست اومد سراغ کیر بابا یکم براش ساک زد و بعدش هم یه کاندوم کشید رو کیر بابا و با حالت ملتمسانه ای گفت کونم یکم درد میکنه اگه میشه از کص بکن بابا هم که حالا یکم نرم شده بود با غرور گفت اشکال نداره دیگه پاشد و از پشت مامانو بغل کرد و حالت ایستاده از پشت کیرشو کرد تو کصش یه مقدار اونجوری تلمبه زد و بعد مامانو دولا کرد و شروع کرد محکم تلمبه زدن نمیدونم چرا اصلا محبت مامان رو بابا اثر ساز نبود وحشیانه داشت تلمبه میزد یه لحظه مامان تعادلشو از دست داد و با سر خورد به دیوار بابا گفت چت شد مامان گفت هیچی ببخشید و دوباره دولا شد و بابا مشغول تلمبه زدن شد یه تلمبه محکم زد و کامل کیرشو تواند تو کصش و مامانو به خودش فشار میداد انگار آبش اومد چون بعدش کیرشو درآورد و کاندوم هم انداخت تو سطل اومد خودشو خشک کرد و داشت میومد بیرون که من رفتم تو دسشویی قایم شدم و بابا که رفت باز رفتم نگا کنم دیدم مامان بغض کرده تو چشاش کینه و نفرت رو میدیدم همیشه فکر میکردم مامانم بابامو دوس داره ولی تو این مدت فهمیده بودم فقط از روی اجبار باهاشه دیگه اون حموم هم تموم شد و شب هم خوابیدم فردداش هم بابا رفت بار ببره و مامانم حداقل یه هفته ای میتونست به کص و کونش استراحت بده پنجشنبه بعدی بعد از ظهر بود که امیر پسرعموم اومد خونمون درمورد امیر بخوام بگم یه پسر قد بلند خوشتیپ خلبان اف ۴ بود و فوق العاده جذاب بود هر کسی رو مجذوب خودش می‌کرد طرز حرف زدنش به آدم آرامش میداد مامان ناهار براش آورد و ناهارو خورد یکم احوالپرسی کردیم و از اوضاع خودش گفت و بعدش اومد تو اتاق من یه چرت بزنه تا عصر که بابا رسید و مثل‌ همیشه اومد بره حموم که مامان با اشاره و آروم گفت زشته امیر اینجاست بابام هم قانع شد و رفت حموم وقتی از حموم برگشت امیر هم بیدار شد بابام امیرو خیلی دوس داشت همیشه دوس داشت منم مثل امیر بشم نشستن با هم حرف زدن و مامان هم اونجا نشسته بود و به حرفای امیر گوش میداد معلوم بود از ادب و شعور امیر خیلی خوشش اومده دیگه شب شد وقت خواب بود و امیر اومد تو اتاق من بخوابه و لامپارو خاموش کردیم تقریبا نیم ساعت گذشت که فهمیدم مامان اینا لامپ اتاقشونو روشن کردن منم یه نگاه به امیر کردم دیدم خوابه آروم رفتم تو حیاط و رفتم پشت پنجره وقتی رسیدم بابا شلوارشو در آورده بود و رو تخت نشسته بود مامان هم داشت لباساشو در می‌آورد شلوارشو که در آورد خواست تیشرتشو هم دربیاره که بابا گفت نمیخواد شرتتو در بیار و بیا اینجا مامان هم اطاعت کرد اومد پیشش، بابا سر مامانو گرفت برد سمت کیرش که یه مقدار پشم داشت مامان یجوری کیرشو نگا کرد و گفت چرا پشماتو نزدی تو همین حین یه لحظه انگشت امیر رو دیدم که به علامت هیس آورد جلوم دست و پاهام شل شده بودن و از اینکه آبروم پیشش رفته بود دوس داشتم همون لحظه آب شم برم تو زمین😔😔😔


Ramblingtoto
     
  
صفحه  صفحه 1 از 8:  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

سرنوشت یک پسر هیز


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA