انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 27:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  24  25  26  27  پسین »

بی آبروترین خانواده دنیا


مرد

 
grandgun2
Arash8228

ممنون از نظرات شما بزرگواران. خوشحال میشم بگید چه ناهماهنگی ها یا تناقض هایی در داستان ها به چشم اومده تا یا رفع ابهام کنم یا در قسمت های بعد اصلاح کنم. در مورد پیشنهادات هم لطف دارید و نظرات همگی چه در تاپیک چه در خصوصی محترمه، اما متاسفانه داستان کامل نوشته شده و امکان لحاظ کردن چنین پیشنهاد های کلی وجود نداره.
     
  
مرد

 
دمت گرم که کامل نوشته شده پس ممنون میشم زود تر قرارش بدی دوست عزیز شخصیت افسانه منو یاد مامان خودم میندازه
     
  ویرایش شده توسط: pooryaaa33   
مرد

 
قسمت چهارم

بعد از اتفاقی که بین مامانم و مجتبی نامزد خواهرم افتاد، چند ماه بعد خواهرم از مجتبی پول گرفت و رفت سینه هاشو عمل کرد و دوتا سینه گرد و قلمبه و بزرگ واسه خودش ساخت. باورتون نمیشه چقد شهوتناک شده بودن سینه هاش. قشنگ معلوم بود مجتبی بعد از حال کردن با سینه های مامانم بهش گفته بود این کارو بکنه. حالا میتونست بدون این که لخت با مادرزنش گیر بیفته، هر شب کیرشو بذاره بین دو تا سینه گنده و هندونه ای. خلاصه همه زندگیامونو میکردیم و مجتبی و شبنم مشغول کارای عروسیشون بودن و میخواستن به زودی عروسی بگیرن که یکی از فامیلامون افتاد مرد و عروسی عقب افتاد. مامان و بابام مجبور شدن برن شهرستان مراسم ختمش و قرار شد تا هفتمش همونجا بمونن. شبنم که فرصتو مناسب دیده بود تا چند روز با مجتبی باشه، به محض این که ماشین بابام از پارکینگ رفت بیرون زنگ زد به مجتبی و گفت "سلام عشقم، خوبی؟ میگم مامان بابا دارن چند روز میرن شهرستان مراسم اون فامیلمون، دوست دارم این چند روز بیای پیشم بترکونیم... نه اون مدرسه داره میمونه ولی مهم نیست... اره بابا اگه مشکلی داره ببرنش" و رفت حموم. من میدونستم قراره حسابی بکن بکن راه بندازن تو خونه و منم قراره اینقد جق بزنم که چشام دربیاد و کمرم خشک بشه. از پشت در شنیدم شبنم با خوشحالی تو حموم اواز میخوند و چندبار کون خودشو اسپنک کرد. خواهر جندم حسابی از فکر کس دادن خوشحال بود. راستش منم یه جورایی خوشحال بودم. دیگه خیلی فرصت پیش نمیومد سکس خانوادمو ببینم و باید هر فرصتیو غنیمت میدونستم.

من تو اتاق بودم که مجتبی اومد. صدای ماچ و بوسه و خنده هاشون میومد. من داشتم کامپیوتر بازی میکردم و نرفتم بیرون. اخر یه ساعت بعد که خسته شدم رفتم بیرون و دیدم مجتبی در حالی که فقط یه شرت و تی شرت تنشه داره با یه سری خوراکی از اشپزخونه میاد بیرون. تا منو دید گفت "چطوری نوید؟" گفتم "خوبم ممنون. از این طرفا؟" گفت "من دو سه روز اینجا پیش خواهرت و تو میمونم که تنها نباشید" و رفت نشست رو‌ مبل. منم رفتم تو اشپزخونه. وقتی برگشتم مجتبی دستشو انداخته بود دور گردن خواهرم و باهم فیلم میدیدن. من قشنگ از اون فاصله میدیدم که دستش رو سینه های بزرگ خواهرم جا خوش کرده ولی خب حرفی نمیشد زد. هم خیلی گنده و مردونه بود استایلش هم این که بالاخره شوهر قانونی ابجیم بود. من تو این فکرا بودم که مجتبی پرروییشو چند برابر کرد و همونطور که لم داده بود رو مبل و سینه های خواهرمو میمالید بهم گفت "نوید بیا پشت من وایسا شونه هامو بمال... امروز تو باشگاه خیلی سنگین زدم خیلی کوفته شدم" من نمیدونستم چیکار کنم. از یه طرف میخواستم باهم خوب باشیم و پشتم باشه، از یه طرف ولی خیلی کار تحقیرامیزی بود واسم. اخر هرچی با خودم کلنجار رفتم تو خودم شهامت نه گفتنو پیدا نکردم و وقتی بار دوم گفت "د بیا دیگه" سریع گفتم باشه چشم و رفتم پشتش. همونطور که دستش دور گردن خواهرم بود و هنوزم با همون دستش با سینه هاش بازی میکرد من شونه هاشو ماساژ میدادم. واقعا شونه های مردونه و پهنی داشت. کل هیکلش ورزشکاری بود. همچین هیکل بزرگی نوبر بود اصلا. راستش هم هیکلشو دوست داشتم و سرویس دادن بهش تو اون موقعیت بهم حال میداد، هم دوست داشتم یه جوری رفتار کنم انگار همه چیز خوبه و این چیزا مشکلی نداره. مامانم اینطوری کرده بود تو مخمون که هرچی به جز این باشی یعنی امل و عقب افتاده ای و منم همش میخواستم اداشو دربیارم، ولی کیرم که تازه به بلوغ رسیده بود خوب میفهمید این کارا عادی نیست و از بیغیرتیم راست میشد.

یکم که شونه هاشو ماساژ دادم گفت "خوبه دیگه دستت درد نکنه" منم گفتم "خواهش میکنم. من میرم تو اتاق کامپیوتر بازی کنم" اونا هم گفتن باشه. من الکی رفتم در اتاقمو زدم به هم. میخواستم ببینم اینا چیکار میکنن. همونطور که حدس میزدم حتی از جاشون پا نشدن و منتظر نشدن از رفتن من خیلی بگذره. مجتبی همونجا درجا بهش گفت "بدو لخت شو" خواهرم گفت "بیا بریم تو اتاق یهو نوید میاد بیرون میبینه" که اون گفت "نترس اون قراره سه ساعت پای کامپیوتر باشه. بعدم من دیگه شوهرتم، ببینه که چی؟" شبنم یه صدایی از سر نارضایتی دراورد و گفت "باشه خب" و پاشد اومد سمت ستونی که من بودم. من جفت کرده بودم و منتظر بودم بیاد منو ببینه و ابروم بره که دیدم رفت سمت مبل و یه جعبه برداشت. انگار جعبه جواهراتی چیزی بود. شروع کرد از توش یکی یکی گردنبند و دستبند و انگشتر درمیاورد مینداخت. خیلی عجیب بود. اون موقع اصلا درک نمیکردم داره چه اتفاقی میفته، ولی وقتی کامل لخت شد و رفت پیش مجتبی فهمیدم. خواهرم لخت لخت وایساده بود و هیچی به جز طلا جواهرایی که خود مجتبی واسش خریده بود رو گردن و بدنش نبود. مجتبی گفت "افرین خانوم خوب خودم" خواهرم شروع کرد به تکون دادن کون بزرگش و گفت "بهم میاد؟" مجتبی گفت "عالی شدی"

شبنم رفت جلو و نشست رو پای مجتبی و شروع کردن خیلی بااحساس دوباره از هم لب میگرفتن. اون کون گوشتی خواهرمو از پشت میمالید و خواهرم دستاش رو بدن مردونه و بزرگش بود و کیرشو از رو شلوار جینش میمالید. بهش گفت "دوست دارم بازم کسمو با کیر بزرگت بکنی مجتبی... وای چقد حال داد اون روز... اصلا کاش از همون اول به جای کون از کس بهت داده بودم" مجتبی بهش گفت پاشو و کامل لخت شد. بعد دوباره نشوندش رو پاش و کیر کلفتشو کرد تو کس خواهرم. خواهرمم مث مامانم تا کیر میرفت توش صداش بلند میشد. مجتبی با دست شکم و سینه های لخت شبنمو میمالید و گردنشو میخورد. خواهرم وقتی خودشو رو کیرش تکون میداد طلاهاش بالا پایین میشدن و صداشون با صدای تلمبه خوردن کس خیسش ترکیب میشد. شبنم چشاشو بسته بود و تو اسمونا سیر میکرد. بهش گفت "تو فقط همینجوری بشین. میخوام خودم ابتو بیارم" و شروع کرد با همه توانش کس و کونشو رو کیر مجتبی بالا پایین کردن تا کیرش تو کسش جلو عقب بره. بهش گفت "دوست داری خودم به کیرت میدم؟ تو فقط اونجا بشین نمیخواد خسته کنی خودتو. من خودم کنیزی کیرتو میکنم. هرچی بخواد بهش میدم" مجتبی یکم نشست تا اون خودش این کارو بکنه ولی وقتی شبنم خسته شد و جلو عقب کردنش کند شد و دیگه فقط داشت کونشو رو کیرش تکون میداد، خودش کمر ابجیمو دودستی گرفت و شروع کرد تو کسش تلمبه زدن. مجتبی با همه توانش کون ابجیمو رو کیرش بالا پایین میکرد و شبیه یه حیوون وحشی قدرتمند بالا پایینش میکرد تا یهو ابش اومد. جفت دستاشو دور کمر شبنم حلقه کرد و محکم رو کیرش نگهش داشت تا ابشو کامل تو کسش خالی کنه. شبنم گفت جون چه زود اومدی. مجتبی هیچی نگفت و فقط همونطور دستاشو دور شکم خواهرم حلقه کرده بود و محکم گرفته بودش. شبنم هنوز اینقد حشری بود که وقتی مجتبی کیرشو کشید بیرون و رفت از رو میز دستمال برداره تا ابشو از رو کیرش پاک کنه هم همونطور کونشو میلرزوند واسش و تکونش میداد.

وقتی مجتبی بعد ارضا شدن نشست رو مبل و با دوتا دستمال کیرش و عرقاشو پاک میکرد خواهرم بهش گفت "عشقم میشه کسمو بخوری تا منم بیام؟" مجتبی گفت "ول کن شبنم حال ندارم دیگه" خواهرم گفت "خواهش میکنم مجتبی. خیلی دلم میخواد ارضا شم. حداقل با انگشتت بکن تو کسم" مجتبی یه اخمی کرد و گفت "باشه بخواب خب" خواهرم دراز کشید رو مبل و مجتبی همونطور که دوتا انگشتشو با سرعت و قدرت تو کسش جلو عقب میکرد، اونم با دستش بالای کسشو میمالید. شبنم چشاشو بسته بود و میگفت "جون کسمو بکن. مال خودته. من جنده کیرتم مجتبی. به کیرت خدمت میکنم. هرچی بخوای بهش میدم. اخ کسمو بمال. بزن تو صورتم بهم بگو جندتم. تو رو خدا بزن تو صورتم" مجتبی هم یه کشیده محکم زد تو گوشش و شروع کرد تندتر انگشتشو تو کسش عقب جلو کردن. خیلی زود این ترکیب باعث شد خواهرم بلرزه و ارضا شه و ابش با فشار بپاشه بیرون. خلاصه دوتایی ارضا شدن و همونطور رو مبل نشستن. من یکم بعد برگشتم رفتم سمت اتاقم و درو الکی باز و بسته کردم تا فک کنن من دارم میام تو هال. وقتی اومدم دیدم جفتشون لباساشونو پوشیدن و در حالی که حسابی عرق کردن تو همون حالت قبل نشستن رو مبل. من اومدم رد شدم و پام رفت رو خیسی فرش. سریع متوجه شدم اب کس خواهرمه. وانمود کردم هیچی نمیدونم و گفتم "ااا اینجا چرا خیسه؟" شبنم سریع گفت "من داشتم اب میخوردم مجتبی خندوندم اب از دهنم پاشید بیرون" مجتبی بی اختیار به این حرفش خندش گرفت. شبنم واسه این که طبیعیش کنه یکی زد به بازوش و گفت "کوفت هی منو اذیت نکن" اونم گفت باشه از این به بعد دیگه باهات شوخی نمیکنم. دیگه همینطور نشستیم فیلم دیدیم و بعدشم شب که شد رفتیم رستوران شام خوردیم و برگشتیم خونه. اون دوتا رفتن تو اتاق مامان بابام رو تخت اونا خوابیدن. شب هرچی گوشامو تیز کردم صدایی نیومد.

صبح که بیدار شدم وقتی اومدم بیرون نگاه کردم دیدم در اتاقشون ‌بازه و دوتایی خوابیدن تو تخت. شبنم با یه تاپ باز تو بغل لخت مجتبی خوابیده بود و همونطور که چشاش بسته بود داشت دستشو میکشید رو سینه عضلانی و پهن و پشمالوش. من چند دقیقه نگاشون کردم و کیرمو از رو شلوار مالیدم تا این که تکون خوردن و من از ترس رفتم کنار دیوار قایم شدم. صدای شبنمو شنیدم که گفت "صبح به خیر... میبینم که کیرت زودتر از خودت بیدار شده" و یکم صداهایی شبیه مک زدن و خوردن اومد و بعد صدای مجتبی اومد که گفت "اها. ادم باید همینطوری صبحا از خواب پاشه" شبنم گفت "عشقم وقتی بریم خونه خودمون هرروز همینطوری از خواب بیدارت میکنم" من خیلی دوست داشتم سرمو ببرم ببینم خواهرم چطوری داره ساک میزنه ولی واقعا میترسیدم مجتبی منو ببینه و پاشه دهنمو سرویس کنه. مامانم اگه میفهمید دارم نگاش میکنم نمیتونست حرفی بزنه چون داشت به بابام خیانت میکرد، ولی اینا دیگه تقریبا زن و شوهر بودن. چند دقیقه با خودم کلنجار رفتم که نگاه کنم یا اگه نه پس چجوری سکسشونو ببینم که یهو شنیدم خواهرم به مجتبی گفت پاشو بریم تو حموم واست بخورمش و پاشدن که بیان بیرون. من سریع رفتم تو اشپزخونه و همونجا پایین کابینتا نشستم تا صدای بسته شدن در حموم بیاد. خیلی استرس داشت و سخت بود ولی راستش دیگه کم کم از استرس این که کسی مچمو بگیره حال میکردم. نمیتونستم برم ببینم تو حموم چه اتفاقی میفته و حتما صداشونم به خاطر اب شنیده نمیشد ولی رفتم تو اتاقم و از تصور این که خواهرم بدن خیسشو گذاشته رو کاشیای حموم و همونطور که قطره های اب از رو سینه های بزرگ جدیدش سر میخورن پایین داره کیر کلفت مجتبی رو ساک میزنه، شروع کردم جق زدن و یه بار دیگه با تصویر جندگی خواهرم ارضا شدم. وقتی از حموم اومدن بیرون مجتبی حوله بابامو پوشیده بود و با همون حالت تو خونه میگشت. همش منتظر بودم حوله بره کنار و اون کیر کلفتش بیفته بیرون تو خونه و من باهاش چش تو چش شم که خدا رو شکر اینطور نشد.

خلاصه گذشت تا یه ماهی بعد بابام باید برای مراسم چهلم همون فامیلمون باز میرفت شهرستان. مامانم دفعه قبل انگار فامیلای بابام بهش گوشه کنایه زده بودن و باهاشون دعواش شده بود و گفته بود این دفعه نمیاد و بابام مجبور بود تنهایی بره. فردای شبی که بابام رفت مامانم بهم گفت خاله محبوبه و خاله فرزانه میخوان بیان اینجا و تو شب با دوستات برو بیرون که مزاحم راحتیشون نباشی. اولین باری بود که همچین حرفی بهم میزد. مطمئن بودم میخواد به اقا رضا بگه بیاد پیشش و شبو باهم بگذرونن. وقتی رفت حموم گوشیشو چک کردم و پیاماشو خوندم. واسه رضا نوشته بود "دوست دارم امشب بیایید اینجا اینقد کس و کونمو بکنید که نتونم درست راه برم" وای خدا یعنی چی بیایید؟ به چند نفر میخواست بده؟ عجب جنده ای بود مامانم و من خبر نداشتما. سریع از موقعیت استفاده کردم و رفتم در حموم و گفتم "مامان من دارم میرم" مامانم دوشو بست و داد زد "الان که زوده، یه جوری برو از اون طرف زیاد بمونی" با خودم گفتم چقد تابلویی زن. داد زدم "خیالت راحت اصلا شاید شب خونه نیومدم" اونم گفت "باشه عزیزم خوش بگذره" رفتم کفشامو برداشتم با خودم بردم گذاشتم تو کمد اتاقم. در اتاقمو بستم و قفل کردم و پشت در منتظر موندم. مامانم اومد یه بار در اتاقمو باز کنه ولی وقتی دید قفله انگار با خودش فک کرد حتما رفتم و دیگه بیخیال شد.

من نشستم پشت کامپیوتر و بی سر و صدا شروع کردم داستان سکسی خوندن. یه ساعتی بعد صدای در اومد و صدای مامانم که انگار پشت ایفون گفت "بفرمایید خیلی خوش اومدید" من فهمیدم وقتشه از اتاق بیام بیرون و سعی کردم به اروم ترین شکل ممکن قفل در اتاقمو باز کنم. همزمان با سر و صدای اومدن مهمونای مامانم درو باز کردم و سرک کشیدم بیرون. رضا رو شناختم ولی اون یکی درست معلوم نبود. نقشه خونه ما جوری بود که اون طرف و این طرف به هم دید نداشتن. البته واسه من که خوب بود چون اگه اینطوری نبود نمیتونستم دادنای مامانم و خواهرمو ببینم، ولی خب این جور موقع ها نمیشد خوب دید زد و باید ریسک میکردی. منم مجبور شدم برم جلو و وقتی رفتم پشت اون ستون همیشگیم اون یکی رو هم شناختم. شوهر خاله فرزانه اون یکی دوست صمیمی مامانم بود که فک کنم اسمش علی بود. باورم نمیشد مامانم میخواد به شوهر دوتا دوستای صمیمیش همزمان بده. اون دوتا لم داده بودن رو مبل و داشتن واسه خودشون مشروب میریختن و میخوردن و راجب بدن مامانم و این که چقداز زناشون بهتر و حشری تره حرف میزدن. مامانم در حالی که یه ربدوشامبر پلنگی پوشیده بود با چندتا ظرف خوراکی از اشپزخونه اومد بیرون و گفت "دارم حرفاتونو میشنوما. به گوش زناتون نرسونم" اقا رضا خندید و گفت "فعلا که داری گوششونو میبری" مامانم دستشو زد به کمرش و گفت "حقشونه. فک کردن میتونن منو بپیچونن دوتایی برن لواسون؟ اونا باهم خوش بگذرونن، منم با شوهراشون خوش میگذرونم" رضا پاشد رفت سمت مامانم و سرشو از روی همون روبدوشامبر کرد لای سینه هاش و شروع کرد تکون دادن. به علی گفت "بیا بابا از دهن میفته" علی پاشد اومد و دوتایی روبشو باز کردن و شروع کردن مالیدن سینه های بزرگش. شرت و سوتینشم صورتی بود با حاشیه پلنگی که با روبدوشامبرش ست بود و خیلی سکسی و قشنگش کرده بود.

یکم که دوتایی سینه های مامانمو مالیدن و بوسیدن مامانم بهشون گفت "بیایید بشینید رو مبل باهاتون کار دارم" رضا هم گفت ای به چشم. دوتایی ولو شدن رو مبل و خیلی راحت لم دادن. مامانم گفت "خب بندازید بیرون ببینم کیرای من حالشون چطوره" اونا هم شلوارشونو کشیدن پایین و کیراشونو جلو مامانم انداختن بیرون. مامانم گفت جون و شروع کرد نوبتی کیراشونو خوردن. همینطور که کیر یکیشونو میخورد اون یکی با دست واسه خودش میزد و بعد بینشون تعویض میکرد، ولی رضا انگار راضی نبود. اومد نزدیک و بهش گفت "سینه هاتو بگیر ببینم" مامانم فهمید میخواد کیرشو بذاره لای سینه هاش و همین کارو کرد. علی بهش گفت "کیر منو چرا درمیاری؟ ساک بزن" مامانم گفت ببخشید و شروع کرد همونطور که دودستی سینه هاشو نگه داشته بود تا رضا کیرشو وسطشون جابجا کنه، کیر علی رو هم بدون دخالت دست ساک میزد. یکم بعد رضا نشست رو مبل و گفت "بیا بخورش" مامان منم نشست کنارش رو مبل و خم شد رو رونای لخت رضا و شروع کرد کیرشو ساک زدن. علی رفت پایین بین پاهای مامی نشست و شروع کرد لیس زدن و خوردن کس فوق العادش. رضا همینطور که مامانم کیرشو میخورد دستاشو اورده بود از جلو دودستی سینه هاشو میمالید. مامانم تو فضا بود. یکی داشت دودستی سینه هاشو میمالید، یکی کسشو با حرارت میخورد و یه کیر شق شده هم تو دستش بود و ساک میزد. علی بعد از یکم خوردن کسش وقتی خوب امادش کرد رفت کنارش نشست رو مبل و هیکل مامانمو با دست گرفت خوابوند و تنظیم کرد و کیرشو از بغل کرد تو کسش. همونطور که مامانم رو کیر رضا افتاده بود و داشت واسش ساک میزد علی هم پاشو گرفته بود بالا و تو کسش تلمبه میزد. بعضی وقتا هم دستشو میاورد جلو کسشو میمالید. وای خدا عجب مامانی داشتم. مث یه پورن استار کارکشته داشت به دوتا مرد همزمان میداد. دیگه داشتک مطمئن میشدم قبل رضا هم خیلی زیاد داده و از همون اول ازدواج با بابام جنده بوده. فاصله سنیش با خواهر بزرگم کم بود ‌ولی انقد که جنده بود شک کرده بودم نکنه من و خواهر کوچیکم بچه بابام نباشیم و یکی دیگه ابشو ریخته باشه تو کسش حاملش کرده باشه.

خلاصه یکم همینطور ادامه دادن تا این که مامانم پاشد رو مبل قمبل کرد و به رضا گفت "عشقم تو بیا بکن تو کسم، تو هم بشین جلوم کیرتو بخورم" رضا همینکارو کرد ولی علی رفت زیر سینه های مامانم که اویزون بودن و با هربار تلمبه زدن رضا داشتن تکون میخوردن خوابید و شروع کرد بوسیدن و خوردن سینه هاش. سینه هاشو دودستی گرفته بود و با احساس بوسشون میکرد و مک میزد. بر خلاف رضا که مث عوضیا فقط فکر حال کردن خودش بود، علی خیلی به مامانم حال میداد. البته اونم وقتی خوب سینه های مامی رو خورد رفت جلوش نشست و کیرشو گذاشت دهنش، ولی خب حداقل اینطوری شعورشو نشون میداد. خلاصه دوتایی کیراشونو از سر و ته کرده بودن تو مامان من و داشتن لذت میبردن. مامانم تو همون وضعیت که رضا تو کسش تلمبه میزد و کیر علی رو با دستاش میمالید بهشون گفت "جون، دوست دارم منو جلو محبوبه و فرزانه بکنید. دوست دارم جفتشون ببینن که شوهراشون مال منن. دوست دارم قبل این که کیرتونو بکنید تو من کسمو واسم بلیسن و امادش کنن... زناتون میدونن کل هفته واسه کس و کون من له له میزنید و دنبال بهونه اید که اونا رو بپیچونید بیایید سر وقت من؟ بگید ببینم کس من بهتره یا فرزانه و محبوبه؟" اون دوتا هیچی نمیگفتن و فقط مشغول حال کردن بودن. مامانم ادامه داد "اگه من زنتون بودم احتیاج نبود پنهانکاری کنید. خودم زنای خوشگل و سکسی میاوردم سه تایی باهم سکس کنیم... جون دوست دارم یه ماه فقط منو بکنید و هرکاری میگید واستون بکنم" علی گفت "تو مگه شوهر نداری خودت؟" مامانم با عشوه گفت "بله که دارم. من همیشه زن شوهرم میمونم ولی دلیل نمیشه نتونم همزمان جنده مردای دیگه باشم... بعدشم شوهرم اگه یکم مرد بود واسش سنگ تموم میذاشتم. ولی واقعا چندشم میشه وقتی نزدیکم میشه" رضا گفت "جون خب ما زنشو واسش میکنیم" مامانم با چشای خمار و لحن حشری گفت "اها دوست داری کیرتو فرو کردی تو زن یه مرد دیگه؟ دوست داری بدن سکسیم زیر تنته؟"

مامانم که اینو گفت رضا داد زد و ابش اومد. مامانم گفت "جون. اها بریزش تو کسم. کسمو با اب داغت پر کن" بعد شروع کرد با دست تند و محکم واسه علی جق زدن و همونطور که تو چشاش نگاه میکرد گفت "جون بدو بیا تو هم. دوست دارم اب خوشمزتو بریزی تو دهنم. ابت مقویه کونم بزرگ میشه" علی هم وقتی اینو شنید یه آه کشید و لرزید و بی اختیار آبش پاشید تو صورت مامانم. مامانم گفت "جوووونننن چه داغهههه" رضا کیرشو کشید بیرون و پاشد. مامانم کس و کونشو انداخت رو مبل و همونطور که با انگشت آب علیو رو صورتش پخش میکرد گفت "اوففف چی کردید با من" علی گفت "ممنونم افسانه جون" اونم گفت "نوش جونت عزیز دلم. از این به بعد فقط به جفتتون باهم میدما" علی هم گفت "باشه من که از خدامه، فقط زنامون یکم گیر شدن جدیدا. فک کنم بمون شک کردن" مامانم گفت "اون دوتا برن کس و کون خودشونو جمع کنن" که رضا گفت "بسه دیگه ساکت شو" مامانم گفت "باشه حالا غیرتی نشو کیر گنده" من که داشتم گر میگرفتم دیگه نتونستم تحمل کنم. پاورچین برگشتم تو اتاقم و بدون این که درو ببندم شروع کردم با مرور کردن اتفاقا و حرفاشون جق میزدم. انگار منتظر بودم بیان دم در اتاقم و مچمو بگیرن و از فکر کردن به همین تحریک میشدم. اخر با فکر کردن به این که مامانم داره به فرزانه و محبوبه دستور میده کسشو لیس بزنن تا شوهراشون کسشو بکنن ابم اومد. بعد ارضا شدن با خودم فک کردم چقد دارم زیاده روی میکنم تو این کارا. داشتن یه مامان و خواهر جنده باعث شده بود حسابی بیغیرت بشم و از دیدن سکس بقیه بیشتر از سکس کردن یا حتی خودارضایی لذت ببرم. این اعتیادی بود که اون موقع تو وجودم شکل گرفت و هنوزم که هنوزه باهامه، ولی اعتیاد اصلی مادرجندگی و خواهرجندگی بود که تازه قرار بود به مرحله های خیلی خوبی برسه.
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
دمت گرم عالی بود منتظر ادامش هستم
     
  
مرد

 
Cuckduck69
عزیز دل الان حظور ذهن ندارم ولی تو قسمت هایی بعدی حتما اگه جایی مشکلی چیزی بهت میگم اگه امکان داره یکم سریعتر آپلود کن اگه کامل نوشتی مرسی ❤️
     
  
مرد

 
Cuckduck69
عالی بود پسر دمت گرم
سکس بدون محدودیت
     
  
مرد

 
دوست عزیز منتظر ادامه داستان هستم این داستان منو یا مامان خودم میندازه منتظرم شدید
     
  
مرد

 
ادامه بده منتظریم داره خوب پیش میره
♥️ali eshqi♥️
     
  
مرد

 
واقعا عالی بود دمت گرم ادامه بده مامانه منم یه همچین زنیه
     
  
مرد

 
دوست عزیز منتظر ادامش هستم
     
  
صفحه  صفحه 2 از 27:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  24  25  26  27  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

بی آبروترین خانواده دنیا

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA