انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 3 از 27:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  24  25  26  27  پسین »

بی آبروترین خانواده دنیا



 
خیلی سوتی توش داری انگار روحی تو خونه هیچوقت نمیبیننت همش تو سکسارو میبینی.در کل خوب مینویسی ولی گاف زیاد داره
     
  
مرد

 
mobiinnaa
mobiinnaa:
خیلی سوتی توش داری انگار روحی تو خونه هیچوقت نمیبیننت همش تو سکسارو میبینی.در کل خوب مینویسی ولی گاف زیاد داره

دوست عزیز کاربرد داستان سکسی تحریک کردن ذهن و ساختن تخیل و فانتزیه و اصلا قرار نیست همه چیز هاش واقعی باشه. پسری که بخواد سکس خانوادشو ببینه در واقعیت شاید یک بار هم به زور بتونه ببینه. ولی شما وقتی یک فیلم مثل جان ویک یا تاپ گانو میبینی میدونی که در واقعیت همه چیز مثل این اتفاق نمیفته ولی بازم میپذیری داستانه و لذت میبری. به این میگن تعلیق خودخواسته ناباوری و خیلی با "گاف" و "سوتی" فرق میکنه. لطف کنید اگه بلوغ داستان اروتیک خوندن ندارید یا با این سبک حال نمیکنید نخونید و این نظر تکراری هم همش نذارید.
     
  ویرایش شده توسط: Cuckduck69   
مرد

 
قسمت پنجم

یه مدت کوتاهی بعد از ازدواج مجتبی و شبنم، یه بار که خونمون دعوت بودن خیلی غیرمنتظره گفتن بالاخره کارای رفتنشون درست شده و مجتبی برای ورزشش یه اسپانسر پیدا کرده و قراره از ایران برن کانادا. حس کردم مامانم وقتی خبرو شنید از ته دل خوشحال نشد و فقط الکی تظاهر کرد. میشد بذاری پای دور شدن مادر از دخترش ولی با شناختی که من تو این مدت از مامانم پیدا کرده بودم، مطمئن بودم از این ناراحته که همه نقشه هایی که برای عشق و حال کردن با دامادش کشیده بوده خراب شده. چندبار فک کردم نکنه مامانم اون روز اون کارو کرد که به مجتبی امید الکی بده تا حتما با خواهرم ازدواج کنن و زیر قول و قرارا نزنن، ولی بعد که به شهوت تو چشماش موقعی که کیر مجتبی بین سینه هاش بود فک میکردم میفهمیدم دارم اشتباه میکنم. این شد که مامانمو زیر نظر گرفتم و گوشیشو با دقت تر چک میکردم. مخصوصا که میدونستم با رضا و علی هم دعواش شده. البته نمیدونم دقیقا سر چی. یه روز نشسته بودم تو اتاقم که دیدم صدای داد و بیداد میاد. از پشت در بسته اتاقم شنیدم که مامانم داشت میگفت "واقعا فک کردید من جندم نه؟ بیایید کس منو بکنید و بعد برید با زناتون خوش بگذرونید؟... حرف نزن هرکاری دلم بخواد میکنم... به جهنم اصلا جفتتون گم شید دیگه خبری از کس نیست" بعد قطع کردنم گفت "لاشیای پررو" و بعدشم کل روز عصبی بود. بعد از اون دیگه هرچی با فضولی خواستم بفهمم چی شده نشد. انگار وقتی پیش هم بودن یا پشت تلفن بودن یه حرفی بینشون رد و بدل شده بود و دیگه هم باهم حرف نزدن. خلاصه هیچ خبری از رضا یا علی یا کلا دادن مامانم به کسی نبود. این بود که مطمئن بودم مامانم خیلی زود برای بار اول و اخر کامل خودشو در اختیار مجتبی میذاره تا حسرت به دل نمونه. همینم شد.

یه ماهی یعدش که مجتبی و شبنم حسابی مشغول بودن و کاراشونو میکردن که از ایران برن، یه شب وقتی گوشی مامانمو چک کردم دیدم ظهرش داشتن با مجتبی اس ام اس بازی میکردن. یکم که لاس زده بودن مامانم بهش گفته بود "قسمت نشد همه چیو امتحان کنی حیف" مجتبی هم گفته بود "شما هرموقع بگی من میام برگزارش کنیم افسانه جون" مامانم گفت "میخوای بیای چیکار کنی؟" مجتبی هم نوشته بود "اذیت نکن دیگه. کی بیام کامل باهم باشیم؟" مامانم گفته بود "فردا صبح ساعت ۱۰ خوبه؟ خونه تنهام" اونم گفته بود "ای به چشم" و دیگه پیامی رد و بدل نشده بود ولی باهم یه بار تلفنی حرف زده بودن. وای خدا مامانم میخواست کامل بدن و کسشو در اختیار دامادمون بذاره. مجبور بودم هرجور شده مدرسه رو بپیچونم و یه جوری که مامی نفهمه خونه بمونم. به خدا این جندگی مامانم باعث شده بود من هیچی درس یاد نگیرم و همیشه تو مدرسه مشکل داشته باشم. هرچی فک کردم هیچ بهونه یا راهی دیگه به ذهنم نمیرسید، اما امکان نداشت من دیدن همچین سکسیو از دست بدم. این شد که گفتم صبح میرم مدرسه و بعد جیم میزنم میام خونه. همین کارم کردم. زنگ اول که دینی داشتیمو رفتم حاضری زدم و زنگ دوم که ورزش بودو با کمک یکی از دوستام پیچوندم اومدم خونه. وقتی رسیدم نزدیک خونمون دیدم ساعت ده و نیمه. گفتم الان حتما مامانم و مجتبی دارن تو تخت خواب سکس میکنن و اگه اروم درو باز کنم برم تو متوجه نمیشن.

متاسفانه وقتی درو خیلی اروم باز کردم رفتم تو دیدم مامانم و مجتبی رو مبل روبروی در نشستن و با اومدن من از هم جدا شدن. به جفتشون سلام کردم و خودمو زدم به خریت. مامانم که حسابی جا خورده بود با تعجب پرسید "چرا برگشتی خونه؟ مگه مدرسه نداری؟" من گفتم "حالم خوب نبود ورزش داشتیم گفتم بیام خونه" مامانم پاشد با عصبانیت اومد سمتم و گفت "بیخود. همین الان برمیگردی مدرسه" من گفتم "یعنی چی؟ حالم بده خب" گفت "واسه من فیلم بازی نکن هیچیت نیست. اگه چیزیته برو دکتر همین الان" گفتم "بذار برم تو اتاقم یکم استراحت کنم بعد میرم" مامانم گفت "نه خیر استراحت و اتاق نداریم. یا برمیگردی مدرسه یا میری دکتر" مجتبی گفت "میخوای من ببرمت دکتر نوید؟" که یهو مامانم هل شد و گفت "نه نه اصلا. خودش باید بره تا یاد بگیره" جنده خانوم انقد حشری بود که حتی نمیخواست فیلمم بازی کنه. گفتم "حداقل بذار برم اون دفترچه بیمه رو بردارم" مامانم گفت "باشه بدو سریع" من که انتظار داشتم چون ساعت ده و نیم بود وقتی میام مشغول سکس باشن و الانم مامانم میخواست هرجور شده با مجتبی جونش تنها باشه حسابی خورده بود تو پر و بالم. رفتم سمت اتاق. یهو یه فکری به ذهنم رسید. برم پشت بوم ساختمونمون که درش همیشه وا بود و از اونجا بپرم تو تراس اشپزخونه. خیلی خطرناک بود و منم اصلا ادم ورزشکاری نبودم ولی این تنها راهی بود که میتونستم سکس مامانم و مجتبی رو ببینم. خلاصه ازشون خداحافظی کردم و رفتم رو پشت بوم. میشد پرید تو تراس ولی حدود سه متر ارتفاعش بود. خیلی میترسیدم ولی حشر مغزمو تعطیل کرده بود. این بود که یه ربع وایسادم تا برن تو اتاق و همه چیو از ذهنم گذروندم و بعد پریدم. وقتی پریدم محکم افتادم و انگار پام پیچ خورد. یه درد خیلی زیادی گرفت. یکم نشستم تا درده اروم شه و بعد خیلی یواشکی رفتم تو.

وقتی رفتم تو دیدم تو هال هیشکی نیست. خدا رو شکر پس حتما صدای افتادنمو نشنیده بودن. رفتم جلو دیدم در اتاق بازه و صدای ملچ مولوچ میاد. سرک کشیدم و دیدم مجتبی خوابیده رو تخت و پاهاشو باز کرده، مامانمم وسط پاهاشه و داره کیرشو ساک میزنه. همینطور که کیرشو ساک میزد خایه هاشم با دست میمالید و مجتبی هم موهاشو جمع کرده بود با دست گرفته بود. یه دقیقه بعد مجتبی بهش گفت "پاشو بکنمت دیگه" مامانم با عشوه گفت "وای من که از این کیرت سیر نمیشم" مجتبی گفت "پاشو حرف نزن الان پسرت برمیگرده" تا مامانم خواست پاشه من سرمو کشیدم رفتم پشت دیوار. تخت روبروی در نبود ولی خب وقتی پامیشد سرشو میچرخوند حتما منو میدید. یکم بعد وقتی شنیدم مامانم گفت "بیا بذارش توم" دوباره سرک کشیدم. دیدم مامانم داشت کونشو جلو مجتبی تکون میداد. با عشوه بهش گفت "میخوای کاندوم بذاری یا دوس داری همینجوری منو بکنی؟" مجتبی گفت "معلومه کی کاندوم دوس داره؟" مامانم گفت "جون نبایدم کاندوم بکشی رو همچین کیر کلفتی... باشه ولی باید از همین الان انتخاب کنی میخوای آبتو تو کدوم سوراخم خالی کنی" مجتبی گفت "کونم ازاده؟" مامانم گفت "برای تو همه چی ازاده عزیزم" مجتبی گفت "پس بخواب" مامانم سرشو گذاشت رو تخت و کونشو جلوش داد بالا. مجتبی سرشو برد جلو یه بوس از سوراخ کونش کرد و تف زد و کیرشو گذاشت دم سوراخ کونش. وقتی کیرشو فشار داد تو مامانم یه آخ سکسی گفت که نزدیک بود همونجا ابم بیاد. مجتبی کون گوشتی و گرد و بزرگشو دو دستی گرفت و شروع کرد توش تلمبه زدن. مامانم گفت "دوست داری؟" مجتبی گفت "معلومه" مامانم گفت "وای این کیر کلفتتو کردی تو کونم تا چند روز نمیتونم بشینم دیگه" مجتبی هیچی نگفت و موهای بلند مامانمو با دست محکم گرفت و به تلمبه زدن جانانه تو کونش ادامه داد.

مامانم ولی سکوت مجتبی واسش مهم نبود و طبق معمول همیشش شروع کرد حرفای کیرراست کن زدن و جنده بازی دراوردن "آخ مجتبی... اگه با دخترم ازدواج نکرده بودی خودم دوست دخترت میشدم. اصلا از حمید طلاق میگرفتم زنت میشدم.... حیف که قبلش نمیشناختمت وگرنه امکان نداشت من این هیکلتو ببینم و بهت ندم... دوست داشتی من زنت بودم اره؟ هرروز که میومدی خونه این سینه ها تو صورتت بود. هرروز همینجوری کونمو میچسبوندم به کیرت ابتو میکشیدم بیرون... بگو ببینم من بهتر به کیرت حال میدم یا دخترم؟" مجتبی همینطور که نفس نفس میزد گفت "جفتتون عالی هستین" مامانم گفت "خودت میدونی که من بهترم. وقتی اونو میکنی به من فک میکنی. به این کون و بدن جاافتاده من" واقعا مامانم ذهن مریضی داشت. انقد بابام بهش توجه نکرده بود و کمبود داشت که همش میخواست به خودش ثابت کنه از بقیه زنا بهتره. شاید به خاطر همین بود که همش با شوهر بقیه یا مردای گنده و خفن سکس میکرد. خلاصه مجتبی همینطور کون مامانمو میکرد که مامانم پاشد و بهش گفت "الان ابت میاد یهو. بیا بکنش تو کسم میخوام ارضام کنی" مجتبی هم گفت چشم و رفت کیرشو با رویی بالش بابام تمیز کرد و بعد کردش تو کس مامانم که طاق باز خوابیده بود جلوش. مجتبی پاهای مامانمو اورد بالا که کسش جمع تر بشه و شروع کرد تلمبه زدن. مامانم همونطور که سینه های تپلیش جمع شده بودن و یه ذره چربیای شکمش چین خورده بودن، چشاشو بسته بود و آه میکشید از کس دادن به دامادش لذت میبرد. با همون ناله کردنش میگفت "جون قربون این هیکلت بشم ورزشکار من... دوس دارم شیره جونمو بکشی مجتبی. دوس دارم از وسط نصفم کنی... اها بزنش ته کسم. دوس دارم کیرتو تو‌ شکمم احساس کنم... چقد کلفته نفسمو بریدی مرد"

مجتبی که معلوم بود هم از حرفاش حشری میشه هم تمرکزش تو کردن به هم میخوره بهش گفت "چقد حرف میزنی تو زن" مامانم گفت "تقصیر خودته وقتی با این کیر کلفتت منو میکنی حشری میشم خب. میخوای چیکار کنی؟" مجتبی کیرشو کشید بیرون و پاشد وایساد رو تخت و گفت "بیا کیرمو بکن تو دهنت تا انقد حرف نزنی" مامانم گفت "جون عاشق اینم که اینطوری خفه شم" و نشست رو تخت و کیر مجتبی رو کرد تو دهنش و شروع کرد دوباره ساک زدن. یه دستش رو رون مجتبی بود و بعضی وقتا هم یه دستش به موهاش که نیاد جلو صورتش. حسابی سرشو دارکوبی رو کیر مجتبی عقب جلو میکرد و همه جای کیرشو لیس میزد. بهش گفت "پس چرا نمیای؟ قرص خوردی؟" مجتبی گفت "حرف نزن بخورش الان میاد" مامانم کیرشو با دست گرفت گذاشت رو سینه های بادکنکیش و شروع کرد همونطور همزمان سر کیرشو مک زدن و خایه های اون و نوک سینه های خودشو مالیدن. مجتبی که معلوم بود داره خیلی حال میکنه یهو سر مامانمو گرفت و ابش پاشید بیرون. مامانم انگار از دستش در رفته بود سریع کیرشو گرفت گذاشت تو دهنش و کامل تا ته حلقش برد تو. مجتبی همینطور نفس نفس زدنش اروم شد و معلوم بود کامل آبشو ته حلق مامانم خالی کرده. همونطور که کیرش تا ته تو دهن مامی بود و از شدت فشار و لذت چشماشو بسته بود با یه دست محکم سینه مامانمو نیشگون گرفت و گفت "اوففف تو رو هم باید همراه خودم ببرم" مامانم گفت "اره میام اونجایی دوتایی با دخترم به کیرت حال بدیم" بعد شنیدن این حرف مامانم واقعا دوست داشتم همونجا بکشم پایین جق بزنم ولی حیف که باید سریع میرفتم تا یه وقت نیان مجمو بگیرن. از این که مامانم بفهمه سکساشو نگاه میکنم خیلی نمیترسیدم، ولی از داماد گولاخمون عجیب میترسیدم.

خلاصه اون روزم گذشت و یکی دو ماه بعد مجتبی و شبنم برای همیشه از ایران رفتن کانادا و تا همین امروزم دارن اونجا زندگی میکنن. با اون اخلاقی که زنای خانواده ما جلوی مردای قدرتمند دارن که حتما خواهرم هرشب یه زن بلوند سکسی تور میکنه میندازه زیر مجتبی تا بهش خوب سرویس داده باشه و ازش راضی باشه. مامانم ولی دیگه هیچ کسو نداشت که کسشو واسش بکنه و سینه های بادکنکیشو واسش ورز بده. بعد یه مدت که انگار خیلی بهش فشار اومده بود یه روز اومد بهم گفت "نوید این یاهو مسنجر که میگن چیه؟ دوستام همه توش هستن اونجا گروه دارن" من با خودم گفتم "اره ارواح کونت میخوای بری تو گروه دوستات یا میخوای بری کیر تور کنی؟" ولی چیزی نگفتم و همه چیو بهش یاد دادم. به جز این که بهش نگفتم پسوردش سیو میشه و من هروقت بخوام میتونم برم چتاشو بخونم. از اون به بعد هربار مینشستم پشت کامپیوتر کارم همین بود. مامانم با کلی پسر و مرد چت میکرد و لاس میزد و اونا سعی میکردن با حرفاشون مخشو بزنن بیان بکننش ولی به هیشکی واقعا چراغ سبز نشون نمیداد و فقط در حد همون لاس بود. البته اگه مث الان راحت بود شرط میبندم کلی عکس کیر میگرفت و وسوسه میشد به یکیشون بده ولی خب نشده بود خدا رو شکر. تا این که یه روز صبح از اتاقم اومدم بیرون و دیدم صدای پورن خیلی ارومی از اتاق خواب میاد. من که دیگه به این حشری بازیای مامانم عادت کرده بودم فهمیدم حتما داره خودارضایی میکنه و ار‌وم اروم رفتم جلو. دیدم بله. خوابیده رو تخت و گوشیو گذاشته کنارش رو پتو و داره نگاه میکنه و کسشو میماله. واقعا از دیدن اون بدن گوشتی و رونای تپل و سینه های پروارش خسته نمیشدم. هنوزم حشری ترین و سکسی ترین زنیه که تو زندگیم دیدم. دو تا انگشتشو اروم از پایین چاک کسش میکشید میورد بالا و تا ته میکرد تو کسش و با چشمای بسته لبشو گاز میگرفت و سینه هاشو فشار میداد.

خلاصه داشتم دزدکی خودارضایی مامانمو نگاه میکردم و محو تماشاش شده بودم که یهو با صدای زنگ در خونه از جام پریدم. سریع رفتم پشت دیوار. مامانم از تو اتاق داد زد "نوید درو باز کن" من یکم پاورچین و اروم رفتم کنار. دوباره داد زد "نوید مگه با تو نیستم؟" وقتی خوب دور شدم داد زدم الان و رفتم درو وا کردم. دیدم یه پسر جوون قد بلند و لاغره با لباس کار. چشای خیلی تیز و هیزی داشت و از نگاهش معلوم بود از اون پسرای زرنگ و هفت خطه. گفت تعمیرکاره و آشنای بابامه و اون رفته در مغازه گفته ما خونه ایم و الان بیاد شیر ظرفشویی و دوش حمومو درست کنه. مامانم که لباساشو پوشیده بود اومد دم در یه نگاه خریدارانه و حشری به پسره انداخت و بهش سلام کرد. پسره هم دوباره با اعتمادبنفس و در حالی که داشت با چشاش بدن مامیو میخورد حرفاشو تکرار کرد. مامان افسانه گفت "شوهرم به شما گفته بیایید خب، خودش الان خونه نیست" پسره هم گفت "خب اگه راحت نیستید من میرم بعدا میام" مامان انگار هل شده باشه سریع گفت "نه بابا بیا تو خوشتیپ مگه ما املیم" و وقتی پسره اومد تو و کفشاشو دراورد دستشو دراز کرد سمتش باهاش دست داد و گفت "من افسانه ام خانوم اقا حمید" اونم دست داد و گفت "ممنون منم جوادم" مامانم گفت "خب اقا جواد دنبالم بیا" و همونطور که کونشو تو اون شلوار تو خونه تنگش جلوی جواد تکون میداد رفت به سمت آشپزخونه. دیدم مامانم یواشکی به خیال این که من و جواد جفتمون پشتشیم و نمیبینیم خیلی ریز دستیو که با اون دست داده بود برد جلو دماغش بو کرد و یه نفس عمیقی کشید. بعد با لبخندی که معلوم بود چقدر حشریه دستشو از رو شلوارش مالید به کسش و انگار یه نیشگون ازش گرفت. هم شلوارش تنگ بود و کونشو نشون میداد هم اون سینه های گردش انقد بزرگ و خوش فرم بودن که حتی تو تی شرت قرمز گشادشم افتاده بودن بیرون و دلبری میکردن. با خودم گفتم این پسره امروز جلو خودم مامانمو نکنه شانس اوردم و رفتم رو مبل نشستم و هنزفری گذاشتم تو گوشم و الکی تظاهر میکردم دارم گوشی بازی میکنم.

دیدم جواد رفت ابزاراشو دراورد و با حالت یکم معذب مشغول به کار شد. حواسم بهش بود و میدیدم همش سعی میکنه سمت مامانم نگاه نکنه. مامانمم همینجور به اپن تکیه داده بود و وایساده بود نگاش میکرد. یکم که گذشت لبشو یه گاز کوچیک گرفت و گفت "خب مشکلش چیه خوشتیپ؟" اونم گفت "چیزی نیست از تو هم دراومده اب از کنارش میزنه بیرون. سه سوته درستش میکنم" مامانمم گفت "خدا خیرت بده... کاش میشد هزچی آب از کنارش میزنه بیرونو بدیم شما درست کنی" پسره که انگار متوجه کنایه مامانم نشده بود گفت "مگه دیگه چی خرابه؟" مامانم لبخند زد و سر تکون داد و گفت "هیچی ولش کن... بعد چیزه... شما لوله گرفته رو هم میتونید باز کنید؟" اونم با تعجب نگاه کرد و گفت "بله اون که کارمونه" مامانمم گفت "خب من باید اول چک کنم ببینم ابزارتون قد کافی بزرگ هست یا نه" طرف گفت "نه خیلی به ابزار ربطی نداره بیشتر با..." که مامانم رفت جلو دستشو گذاشت رو کیرش و با صدای بلند گفت "نه ماشالا خوبه" من خودمو زده بودم به خریت و با هندزفری تو گوشم تظاهر میکردم دارم اهنگ گوش میکنم و گوشی بازی میکنم ولی از گوشه چشمم جفتشونو میدیدم. پسره با تعجب نگاه کرد سمت من و دید حواسم نیس. اروم گفت "خانوم زشته" مامانم خندید و گفت "چیش زشته؟ میخوام بببینم میتونی از ابزارت تو حموم استفاده کنی یا نه. نکنه دوس نداری؟" پسره همونطور اروم گفت "من که از خدامه ولی پسرتون اینجاست" مامانم دوباره با خنده گفت "خب باشه، من و تو میریم تو حموم. فقط مطمئن باشم که بین خودمون میمونه دیگه؟" پسره اول انگار متوجه نشد مامانم چی میگه و بعد یهو با دستپاچگی گفت "بله بله حتما" مامانم گفت "پس هیچی نگو دنبالم بیا" و اومد از اشپزخونه بیرون. من همچنان تظاهر میکردم سرم تو گوشیه و تو گوشمم اهنگه و هیچی نمیفهمم. مامانم اومد روبروم وایساد و یه بشکن زد. الکی مثلا تازه متوجهش شده بودم سرمو اوردم بالا و هندزفریمو از تو گوشم دراوردم. مامانم بهم گفت "عزیزم من با اقا جواد میرم تو حموم شیری که خرابه رو بهش نشون بدم و بهش توضیح بدم درستش کنه. شما یه وقت نری تو حموم مزاحمشون شی. هندزفریتو بذار تو گوشت صدای کار کردنشون اذیتت نکنه" من که قشنگ کیرم راست شده بود کوسن مبلو بیشتر فشار دادم روش و سرمو به نشونه تایید تکون دادم. مامانم هرچقد دلش خواسته بود کس داده بود و دیگه حتما فک میکرد من اسکلم و با اون سنم نمیفهمیدم داره کس میده.

خلاصه رفتن تو حموم درو بستن و مشغول شدن. وقتی من طبق عادت منحرفانم رفتم پشت در حموم مامان داشت بهش میگفت "اینو میخوای؟ اره؟ اینو میخوای؟ دستتو بذار روش خجالت نکش... اها... نه بذا درش بیارم" یکم بعد صدای ماچ میومد که نمیدونم از هم لب میگرفتن یا پسره داشت کس و کون یا سینه های مامانمو ماچ میکرد یا مامان من کیرشو. احتمالا اولی یا دومی چون یکم بعد مامانم بش گفت "شلوارتو دربیار کیرتو واست بخورم" پس حتما پسره داشت قبلش بدنشو میخورد. یکم بعد دیگه فقط صدای ساک زدن اب دار مامانم میومد. بعد دو سه دقیقه برای چند ثانیه قطع شد و این بار مامانم یه آه بلند کشید. خیلی زود با آه کشیدنای ممتدش شروع شد و صدای تلمبه زدن نرمی هم میومد. پسره معلوم بود اولش به خاطر نداشتن کرم داشت اروم میکرد یا میخواست مراعات مامانمو بکنه، ولی یکم بعد صدای تلمبه زدناش خیلی بلند و سریع شد. چندبار قطع شد و صدای ماچ و بوسه میومد ولی دوباره محکمتر و پرقدرت تر از قبل شروع میشد. من داشتم همه چیو به سکسی ترین شکل ممکن تصور میکردم و کیرمو از رو شلوار میمالیدم. تعمیرکار جوونمون داشت بدون این که پول اضافه بگیره حسابی تو خونه ما انرژی میذاشت و اضافه کاری میکرد بهم حق بدید حشری شم. من دادن مامانمو زیاد دیده بودم دیگه و تو ذهنم یه جنده تمام عیار بود، ولی هنوزم وقتی بهش فکر میکردم واسم سخت بود قبول کنم همون دستایی که امروز صبح واسم صبونه درست کرده بودن الان لپای کونشو واسه راحت تر کردن یه پسر غریبه باز گرفته بودن. دیگه حتی جوادم آه میکشید و جون جون میکرد، مامانم که دیگه طبق معمول از خود بی خود شده بود و آه میکشید و حرفای حشری کننده میزد "آخ قربون چشات برم، قربون کیرت برم. بکن عزیزم مال خودته. هر کاری خواستی امروز من دربست در خدمتتم. شوهرم پول میده بیای اینجا منو بکنی، پس زنشو بکن که خوب میکنی. آخخخ جوووونننن"

من همون جا آبم ریخت تو شلوارم و ارضا شدم. وای خدا عجب مامان جنده ای داشتم. با خودش نمیگفت این بچه شک میکنه که چرا مامانم با تعمیرکار رفتن تو حموم درم بستن؟ نمیگفت این هرچقدم اسکل و حواس پرت باشه نمیگه بذا برم ببینم کارش تموم نشده باشه یهو؟ ولی خوشبختانه خیلی جنده تر و کیر لازم تر از این حرفا بود و خدا رو شکر یه پسر بیغیرت و جقی هم نصیبش شده بود. من اون روز رفتم تو اتاقم درو بستم و نفهمیدم پسره کی رفت و چی شد دقیقا، ولی شب سر میز شام که بودیم مامانم داشت با افتخار به بابام میگفت از تعمیرکاره تخفیف گرفتم و تازه گفت چون خودش ابزار نیاورده و باید یه بار دیگه بیاد بار بعد پول نمیگیره. بابامم گفت افرین چه پسر خوبی. درسته حال میکردم ولی همزمان حرصمم درمیومد از جندگی مامانم و سیب زمینی بودن بابام. خلاصه اینطوری شد که چندبار دیگه بازم اون پسره اومد خونمون که البته من فقط یه بارشو خونه بودم ولی نتونستم ببینم. همیشه هم دوبار میومد تعمیر میکرد. بار اول میومد مامانمو مث سگ میکرد و با کیرش کاری میکرد صداش دربیاد، بار دوم میومد واقعا تعمیر میکرد. بابای احمقمم نمیگفت چرا زن من هر ماه باید حداقل یکی دوبار لوله کش و تعمیرکار بیاره خونه. شایدم میفهمید ولی مث خودم بیغیرت بود. هرچی بود من باید میفهمیدم که این اتفاقا همشون نشونه بدتر شدن وضعیت جندگی بیمارگونه مامانمه و باید یه کاری کنم، ولی متاسفانه جدی نگرفتم و همینطور فقط واسه یکم لذت بردن و جق زدن همه چیو نادیده گرفتم. مامانمم همینطور با پسرا و مردا تو یاهو مسنجر لاس میزد و بعضی وقتا هم به اون پسر تعمیرکاره میداد و خودشو کنترل میکرد تا این که کسی اومد تو محلمون که مامانم پاک عاشق و جندش شد و به خاطرش خانوادمونو از هم پاشوند. تو قسمتای بعد واستون داستان اونو میگم.
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
وای عالی بود منتظر قسمت بعد هستم خیلی داره جذاب میشه الان تمرکز بیشتر رو افسانه هست داستان عالی شده وای عاشق افسانه هستم نمونه بارز یه زن ایرانیه فقط تو رو خدا زودتر قسمت ها رو بذار عااالیه باعث میشع بیشتر بی غیرت بشم و حال کنم.
     
  
زن

 
ﺧﻴﻠﻲ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ ﻣﺮﺳﻲ
     
  
زن

 
جنده تر از ننه هه ندیدم تاحالا!!!!
DADDY's girl
     
  
مرد

 
دمت گرم ادامش رو قرار بده منتظرم دوست عزیز
     
  
مرد

 
عالی بود دمت گرم
     
  

 
این قسمت خوب بود
     
  
مرد

 
سلام دوست عزیز شما که میگی داستان کامل نوشته شده خب لطفا کامل قرارش بده یا هر روز یک قسمت یا حداقل یک روز در میان بذار تا ما هم لذت ببریم
     
  
صفحه  صفحه 3 از 27:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  24  25  26  27  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

بی آبروترین خانواده دنیا

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA