انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
گفتگوی آزاد سکسی
  
صفحه  صفحه 2 از 19:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  16  17  18  19  پسین »

تو بچگی كسی به شما تجاوز كرده؟ (چه پسر چه دختر) چه تاثیری تو زندگی شما داشته


مرد

 
10ساله که بودم یه روز خونه عمم بودم بیرون اومدم که برم خونه یکی از اقواممون گفت بیا برسونمت منم از همه جا بی خبر سوار ماشین شدم بعد تو یک کوچه نگه داشت میگه پیاده شو که ماشین خراب شده وقتی پیاده شدم با یکی از دوستاش منو برد تو یه جوی آب هر چی التماس کردم ول کن نبود و منو خوابوندن تو جوی آب و هردو از پشت گذاشتن لای پام
     
  
مرد

 
یه بار دیگم خونه دختر عمم بودم قرار شد با همین پسره بریم از یه جایی چوب بیاریم من که میترسیدم باهاش برم ولی خب به کسی نمیتونستم بگم وقتی به اون باغه رسیدیم از ماشین پیاده شد و اومد در سمت منو باز کرد و گفت میخام عینکمو بذارم وقتی عینکشو گذاشت یهو منو بغل کردو داشت میبرد سمت یه اتاق که تو باغ بود هرچی بهش فحش میدادم ول کن نبود وقتی دید زیاد سر و صدا میکنم گفت اگه یه بار دیگه داد بزنی میندازمت تو حوض که غرق بشی منم از ترس دیگه ساکت شدم. بعد منو برد تو اتاق و شلوارمو در آورد گذاشت لای پام
     
  

 
منم بخیر رد کردم مرحله کودکی و بچگی رو و خوش بختانه مورد تجاوز واقع نشدم


KingSton: بعد اون جریان مدرسه دیگه تا چند ماهی آروم بودم تا دوباره تو کوچمون با یکی که از من 1 سال بزرگتر بود دوست شدم.
اون واقعا حرفه ای بود در زمینه های تجاوز و آزار و اینا . . .
هرکی که جلوش بود یه حالی بهش میداد و زبونی داشت که مار رو از لونه میکشید بیرون.
اینکه من باهاش رفیق شدم که واقعا از خوش شانسیم بود و خدا بهم رحم کرد وگرنه مثل بقیه بچه های کوچمون ترتیب منم میداد.
میرسیم به خاطرم.

این رفیقمم در زمینه های آزارهای دیگران حرفه ای بود و جوری حرف میزد که نشون کننده هاش لال میشدن و خودشون راضی به تجاوز بهشون بودن.
منم زیر دستش از کارا و رفتارش نمونه برداری میکردم و ازش یاد میگرفتم و تو تجاوزاش باهاش بودم ولی خداییش تو 2 تا تجاوز منم 2 تا تقه زدم به تعمه ها و اصلا از این کار خوشم نمیومد که واقعی یه پسر رو بکنم ولی اون خیلی حال میکرد.
یه روز که من و اون تو کوچه بودیم ((بعد رفاقتمون همیشه با هم بودیم مثل 2 تا برادر)) .
پیشنهاد داد که بیا مخ فلانی و فلانی و فلانی رو بزنیم ببریم بوکونیم . با اینکه من از کردن پسرا خوشم نمیومد قبول کردم چون قبلا کس دیگه ای همچین بلایی رو سرم آورده بود اونم تو بچگی نه زمانی که همه چی حالیمونه.
منم پیشنهادش رو قبول کردم و نشستیم برنامه ریختیم برای طعمه ها (((( درست مثل دوستای بزرگتر از خودم تو دوران بچگی که برای من نقشه کشیده بودن )))
برنامه ریختیم که فلانی خوشگل تره باحال تره مخ اونو اول بزنیم .
بعد اون میرفتیم در خونههاشون زنگ میزدیم میاوردیمشون کلی رو مخشون راه میرفتیم و راضیشون میکردیم البته رفیقم حرف میزد منم به عنوان شاگردش هی تایید میکردم .

تا یه جوری توی باغی خونه خالی زمین کشاورزی جایی ترتیبشون رو میداد.

ادامه دارد
KingSton: داشتم میگفتم این خاطرمم مال دوران راهنماییمه فکر کنم 3 راهنمایی

روزی از روزها منو همون رفیقم اومده بودیم بیرون یه جایی پیدا کنیم پاسور بازی کنیم که رفیقم باز پیشنهاد داد فلانی و فلانی رو یادته مخشونو زدیم ترتیبشون رو دادیم؟ بیا دنبال اونا هم بریم بیاریمشون 4 نفری با هم پاسور بازی کنیم منم گفتم راست میگی 2 نفری حال نمیده اونا هم بیان بهتره.

خلاصه رفیتیم دنبالشون اونا هم اومدن چفت ما شدن حالا پیش خودمون گفتیم کجا بریم که هم خلوت باشه هم دور از دید !!!
جایی پیدا نکردیم گفتیم بریم تو محل یه دوری بزنیم شاید جایی پیدا کردیم. راه افتادیم تو محل یه چرخی زدیم که رسیدیم به یه جاده فرعی که 200-200 متر میرفت داخل بعد به یه باغ پر از علف منتهی میشد , زمین کشاورزی بود قبلا ولی تقسیم بندی کرده بودنش دیوار کشی کرده بودنش برا فروش و ساخت و ساز شده بود مثل باغ .

ما هم دیدیم عجب جایی مثل بهشته نه دید داره خلوته و هیشکی هم نیست . همونجا اطراق کردیم.
روز اول بازیمونو کردیم تموم شد اومدیم خونه و کار به روز دوم رسید روز دوم باز 4 نفری رفتیم همونجا رو بلوکا نشستیم و شروع به بازی کردیم که همون رفیق تجاوزکار مارمولکم بحث رو شروع کرد که بابا خسته شدیم این چه کاریه بیاین قایم موشک بازی کنیم , منم از تعجب شاخ در آورده بودم پیش خودم گفتم این کس کش یه فکرایی داره آخه الان چه وقت قایم موشکه.

خودشم گفت من گرگ شماها برین قایم بشین , من و یکی دیگه رفتیم قایم شدیم یکی دیگه از رفقامون که خوشگل بود چشم رفیقمم دنبالش بود و میخواست دوباره ترتیبش رو بده رفت یه جای دیگه قایم شد.

حالا ما به خیال اینکه این رفیق کس کشم داره دنبال ما میگرده از جامون تکون نمیخوریم نگو اون رفته سراغ اون یکی که تنها بوده یه جوری ترتیبش رو بده .
5 دقیقه گذشت 10 دقیقه 15 دقیقه دیدیم این نمیاد دنبال من به اون یکی رفیقم گفتم بیا بریم ببینیم داره چه غلطی میکنه .
رفتیم دنبالش دیدیم افتاده رو اون رفیقم که تنها قایم شده بوده و یه بار ترتیبش رو داده بودیم داره از رو شرت هی کیرش رو میماله بهش اونم هی میگه ول کن جون مادرت ول کن تا ما رو دیدن سریع پا شدن , حالا رفیقم هی به من فحش میده که چرا اومدی و این حرفا . . . .
اون روز هم گذشت و . . . . . .

ادامه دارد
KingSton: بله اون روز گذشت و چند روز بعدش باز رفیقم اومد دنبالم و گفت بریم پاسور بازی کنیم تو اون باغه و دنبال بقیه هم بریم اونا هم بیان.

باز ما 4 نفری رفتیم همونجا و ...............................

نزدیکای غروب بود که رفیقم باز شروع کرد , بابا پاشین ببینیم کیرامون چه شکلین , شلوارا رو بکشیم پایین ببینیم دنیا دست کیه و از این جور حرفای کس کشی برا مخ زدن .
اینقدر رو مخ 2 تا بیچاره راه رفت که اونا رو آماده کرد .....
حالا زل زده تو چشم ما 3 تا میگه اول تو با فلانی کارتو انجام بده من با فلانی بعد برعکس .
منم نمیدونم اون 2 تا چشون شده بود درجا شلواراشون رو کشیدن پایین منم تعجب کرده بودم که بابا این کس کش چه زبونی داره چجوری اینا رو رام کرده .
حالا من رفتم پشت یکی از رفیقام اونم رفت پشت همونی که چن روز قبلش افتاده بود روش همونجا داشت کیرشو میمالوند بهش.

چشمتون روز بد نبینه تلمبه اول تلمبه دوم تلمبه سوم دیدیم 2 تا از بچه های اون منطقه با تفنگ بادی علفا رو زدن کنار پریدن جلوی ما که کس کشا چیکار میکنین همدیگه رو میکنین . . . .

من که قفل کرده بودم تا بیام شلوارم رو بکشم بالا دیدم اونی که من داشتم میکردم عین فشنگ داره جاده رو میدوهه در میره حالا چجوری ؟ به مدل زیگ زاگ حالا چرا ؟ چون اونی که تفنگ بادی دستش بوده هی بهش میگفته وایسا . ایست . میزنمت وایسا .

یه لحظه تو اون هیری ویری خندم گرفته بود .
بعد دیدم رفیق شاخم که همه رو میکرد داره عین کیر گوزا انگار نه انگار جاده قدم میزنه میره بالا که اون دوتا پریدن از پشت گلوش رو گرفتن انداختنش رو زمین میزننش ((اون 2 تا دیوسا از ما بزرگتر بودن آخه)).
سمت چپمم نگاه کردم دیدم اون رفیق خوشگلمون داره میره تو علفا قایم بشه منم دیدم اوضاع اینجوریه مثل رفیق اولم جاده رو زیگ زاگ دوییدم که مثلا با تفنگ بادی نزننمون و اون رفیقم رو تنها گذاشتم

حالا اومدم تو کوچمون رفیق اولم رو دیدم یاد صفحه ایست میزنم تکون نخور افتادم نمیتونم جلو خنده خودم رو بگیرم عین خر میخندیدم .

اون شد که این جریان ما کامل نشد

البته باز ادامه داره که دیگه خسته شدم آخرین خاطرمم بعدا میام میگم .

دیگه رفع زحمت میکنیم.
KingSton: تو روحیم كه اثر خاصی نزاشت یعنی من چیزی احساس نمیكنم فقط یه خورده عزاب وجدان دارم كه با رفقام همچین كارایی كردم

آخه الانم همشون رفیق صمیمیهامن.

راستی اینم بگم اونی که در اون باغ من میکردمش و تو اون خاطرم تعریف کردم بعدا یکی از خودش کوچیکتر رو داشت میکرد که باز بچه های محل بالاییمون خفتشون کردن

فکر کنم این چرخه کردن همینجور ادامه داره
3ex: حقیقت زندگیم كه به هیچ كس نگفتم
صحبت از تجاوز شد منم خواستم خاطره بد زندگیم رو براتون تعریف کنم شاید باورتون نشه ولی من زندگیم سر همین مشکل بهم ریخت من تو سن 8 سالگی بودم با پسر همسایه مون بازی میکردم البته اون 16 سالش بود و با من ور میرفت و بعد با دولم بازی کرد و گفت رو کیرم بشین منم بچه بودم عقلم نمیرسید و نشستم اون قضیه گذشت و من هیچ احساسی نداشتم نصبت به این موضوع یک روز اومد در خونه به من زنگ زد برم خونشون بازی کنم منم رفتم بهم گفت بیا از اون کارا کنیم منو کرد وقتی داشت میکرد منو یک دفعه یک پسره که از فامیلاشون بود و 22 سالش بود اومد و من خیلی ترسیدم دستم رو گرفت گفت باید منم با تو از این کارا کنم که منم گفتم نمیخوام خواستم برم که گفت الان میام در خونتون میگم به مامانت منم مجبور شدم و منو کرد خلاصه این قضیه تمام شد البته ناگفته نمونه منم داداش پسر همسایه رو کردم البته اون 3 سال کوچیکتر بود من مدرسه میرفتم و درس خیلی خوبی داشتم تا دوم راهنمایی خلاصه تو مدرسه این پسر همسایه ما رفت و خلاصه نمیدونم چجوری به بچه های مدرسه گفته بودن خلاصه من سوم ابتدایی نزدیک تابستون توسط 3 تا از بزرگترا که کلاس 5 بودن و مونده بودن کرده شدم اونم به خاطر این که میگفتن میایم به همه میگیم میایم در خونتون خلاصه با خودم عهد کردم این دفعه مشکلی پیش بیاد به پدر مادرم بگم خلاصه وضعیت درسی منم خیلی فرق کرد تا سوم راهنمایی ولی بازم خیلی درسم خوب بود خلاصه تابستون بود که من تو کوچه بودم تازه یک چیزایی سر در میاوردم ولی تو منطقه ما از هم سن های خودم خجالت میکشیدم اخه همه یک جوری به من نگاه میکردن فکر میکردن کونیم من خیلی این قضیه اذیتم میکرد و تنفر شدیدی از پسر همسایه داشتم خلاصه این موضوع تمام شد و من توی کلوپ که بازی مثل فوتبال دستی و سگا بود میرفتم بازی میکردم 14 سالم بود که با یک پسر دوست شدم که بعدا فهمیدم دوست همون پسر همسایه و دوست همون بچه های مدرسه خلاصه من با این سگا و این چیزا بازی میکردم 20 سالش بود بچه خوبی هم بود کسی منو اذیت میکرد حالشو میگرفت یا از این کارا گذشت یکی از دوستاش منو با این پسره دید گفت عجب طوطی داری منم نمیدونستم منظور اینا چیه در ضمن یک بارم کاری نکرد که باعث بشه من بفهمم این قصدی داره گذشت تا یک شب که یکی از همسایه ها مراسم عقد داشتن و من هم چون با برادرش دوست بودم رفتم عروسی تو راه رفتن همون دوستم رو دیدم موتور خریده بود گفت بیا دور بزنیم گفتم میخوام برم عروسی خیلی اسرار کرد سوار شدم یکم دور زد بعد دیدم داره از شهر خارج میشه بهش میگفتم کجا داری میری با سرعت فکر کنم 100 تا از شهر خارج شدیم نزدیک 20 کیلومتر گفتم داری چکار میکنی سر رو صدا کردم گفت چه بچه ای تو میخوام میوه تو باغ گذاشتم بر دارم در باغ رو باز کرد و من وارد باغ شدم هنوز نزدیک خونه باغ نشده بودم که یک دفعه 4 تا ادم 25 تا 30 ساله به من حمله کردن و دست و پامو گرفتن و هر چهار نفر به همراه همون دوست نامردم به من تجاوز کردن البته همه لا پا گذاشتن بجز دوست کثافتم که نفسم بند اومد و خیلی گریه میکردم همه ابشونم رو شرتم ریختن بعد نفری یک تیپا و چک هم به من زدن گفتن حرف بزنی سرت رو میبریم البته تو منطقه بودن و میدونستم خطرناک هستن مواد فروش و دعوا گر بودن منم از ترس و ابرو ریزی هیچی نگفتم و هر روز نفرتم بیشتر و بیشتر شد افسردگی گرفتم پیش روانپزشک رفتم ولی هیچ وقت این موضوع رو به هیچ کس نگفتم از نظر درسی بشدت افت کردم جوری که 2 ساله شدم من معدلم تو این همه سال زیر 18 نبود یک دفعه خودکشی میخواستم کنم نشد الان که دارم مینویسم دستام میلرزه و اشک تو چشمام جمع شده الان 27 سالمه و من دیگه نتونستم ادامه تحصیل بدم بزور دیپلم گرفتم و دیگه هیچ وقت از خونه بیرون نرفتم زندگی من نابود شد خیلی وقتا قصد داشتم حال این پسره رو بگیرم حتی یبار رفتم با چاقو بزنمش ساعتها نشستم تا بیاد که نیومد از ادمهای لاتی هم هست خواستم برادرش رو بلند کنم گفتم دنبال دردسر نیستم یک بار به عنوان مسافر کش خواهرش رو که 20 ساله هست سوار کردم میخواستم بزور ببرم اما نتونستم الان 13 سال از اون موضوع گذشته و من هنوزم مشکل دارم با خودم همش در فکر انتقام هستم وقتی داشتیم از باغ بر میگشتیم بهش گفتم چرا با من این کارو کردی گفت پسر همسایه تو رو کرد بچه های مدرسه کردن کونی هستی برای من ناز میکنی هنوز این صحبت تو گوشم مونده و دیگه نمیتونم بنویسم اینجا تنها جایی بود که تونستم داستان زندگی خودم رو بنویسم اگر جای من بودین چکار میکردین خواهش میکنم راهنمایی کنید من بعد از 13 سال هنوز دارم عذاب میکشم و هر شب تو فکر انتقام هستم جرات هم ندارم کار کنم وجدانم قبول نمیکنه مثل اون کثافت این کارا رو با خواهر برادرش کنم تور خدا راهنمایی درست کنید نمیتونم فراموش کنم اون با زندگی من بازی کرد و لبخند رو گرفت از من زندگی منو نابود کرد
من عاشق سینه بزرگم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
من چیزی كه تجاوز باشه برام پیش اومده و نوشتمش ولی نمیدونم دی سی شدم یا چیزی دیگه شد كه ثبت نشد. دوباره مینویسمش.منم وقتی كه خیلی بچه بودم توی ابتدایی یكی از همسایه ها به اسم بازی منو برد خونشون و مجبورم كرد بذارم بكنه وگرنه به همه میگه.منم قبول كردم .ولی به همه هم گفت و با این كارش تمام نوجوانی و جوانیمو تا الان نابود كرد. گوشه گیر و منزوی
دو سه نفر دیگه كه حرف اونو شنیده بودن از من میخواستن و مجبورم میكردن بهشون حال بدم. هر بار میگفتن همین یكبار كه چیزی نمیشه. تا وقتیكه دوازده سالگیم شد و اگر مجبور میشدم بدم خودمم كمی لذت میبردم.و همین شد كه ادامه بدم .
چهره خوشگل و بدن خیلی خوب باعث میشد كه خیلیا دنبالم باشند و گاهی صحبتهای عاشقانه و اینكه دوستت دارم و عاشقتم باعث میشد دوستی با یك بزرگتر رو قبول كنم و سكس هم دنبالش میومد. چهارده سالگی اوج روابط جنسی بود .چون میگفتم سال دیگه دبیرستان میرم و دیگه نمیدم ولی بدتر شد. خوشگلتر شده بودم و افرادی با سن بالاتر سكسهای طولانیتر و خیلی لذتبخشتری با من انجام میدادن. از روزی كه اون پسره بمن تجاوز كرد تا وقتی كه توی چهارده الی پانزده سالگی خودم قبول كنم چه كسی با من سكس كنه حدود ده نفر و نزدیك به سی چهل بار سكس شده بود با من. اما هیچكدوم اثر منفی روانی تجاوز را نداشت .باز هم اینجا از این مسایل میگم.شاید كسی قبول كنه كه تجاوز یكبارش از هزار بار سكس بدتره.
گذشته ها را فراموش میکنم .
     
  
مرد

 
نه والا من یه عمر شرافتمندانه زندگی کردم



greensky: يه بار سوار بي ار تي بودم كه يه پير مرد اومد جلوم وايستاد يه ايستگاه كه رد شد شد حس كردم دستش ميخوره به شوشولم گفتم شايد تكون اتوبوس باعث شده بعيد اين كارو انجام بده اما ديدم نه كم كم داره ميماله فهميدم ميخواره آروم در گوشش گفتم كه ميخواي در بيارم راحتر بمالي ديدم هفت رنگ عوض كرد يه دوتا فحسش آبدارم بهش دادم تا اتوبوس وايستاد فرار كرد
foot777: سلام.من بچه كه بودم نمیدونم چون خشكل بودم اینجوری بود یا بدنم جذاب بود، چون خیلی ها دوست داشتن باهام سكس داشته باشن.یه همسایه داشتیم كه بیشرف هی با كونم ور میرفت.منم كه حالیم نبود.چند تا از فامیلامون كه هم سن و سال خودم بودن هرموقع همدیگرو میدیدیم میرفتیم یه جای خلوت و شروع میكردیم به حال كردن.تو مدرسه پسرایی كه از من بزرگتر بودن هی بهم بیشنهاد میدادن و هی میومدن خودشونو بهم میچسپوندن.
هیچوقت به روی خودم نیاوردم ولی از همون 6 - 7 سالگی من شروع كردم به ور رفتن با خودم.از همون سن علاقه عجیبی داشتم كه برده و نوكر خانوما باشم.
هرچی دستم میرسید میكردم تو كونم.اولین بار یكی از فامیلامون منو كرد.
یكی دو بار اتفاق افتاد ولی بعد هردو پشیمون شدیم و دیگه تا امروز به روی خودمون نیاوردیم.ولی من الان با حدود 32 سال سن كونمو حسابی گشاد كردم.و دیگم نمیتونم جلوی خودمو بگیرم.البته بجز فامیلمون من تا حالا با هیچكس دیگه ای سكس نداشتم.و كسی از وضع من خبر نداره.
خواهشم اینه كه مراقب بچه هایی كه اطرافتون هستن باشین چون اتفاقاتی كه تو بچگی براشون می افته خیلی روشون تاثیر میذاره.
kame44: 8 یا 9 ساله بودم كه یه دختر همسایه داشتیم منا كه تنها می دید به من میگفت شو شوهر منی از من خیلی بزرگتر بود تو روستا زندگی می كردیم یه روز تابستون كه داشت از حموم عمومی برمی گشت به من گفت خسته شدم بیا كیف حمام منا بیار خونمون منم براش بردم همینطور توی راه بهم میگفت تو شهر منی وقتی رسیدیم خونه كسی خونه نبود به من گفت حالا باید تو شهر من باشی منم گفتم چطوری گفت صبر كن توی اتاق بردم و لباسام در آورد و یه كمی به كیرم ور رفت كیرم شق شد بعد خودش لباسشو در آورد اولین باری بود كه كوس دیدم و تهجب كردم كه چرا كیر نداره بعد كیر منا گرفت و هی میمالید در كوسش . هی اخ جون ، آخ جون می كرد منم بدم نیومد چون بعدش یه حالتی بهم دست داد كه نمیدونستم چیه آب ازم نیومد ولی مثل اینكه شاشم گرفته باشه همونطوری شدم . یه كمی دیگه كیرما مالید در كوسش بعد گفت برو ........ رفتم 8 سال دیگه شوهر كرده بود منم خیلی چیزا را دیگه میدونستم یه روز توی كوچه بازم داشت از حموم عمومی بر می گشت بهم گفت میایی خونمون گفتم برای چی گفت تو شوهر منی گفتم تو كه شوهر كرده ای گفت باید بیایی منم رفتم خونشون مثل همون چند سال پیش لباسمو در آورد و بعد لباس خودشا گفت بخواب خوابیدم و اون نشست روی كیرم تا اینكه هم من و هم اون حسابی حال اومدیم . حالا بعد از چن سال ماهی یكبار من شوهر اون میشم البته روستای ما دیگه چسبیده به شهر و جزئی از شهر شده .
farshad123456: من حدود ۱۱ سالم بود با پسر عموم که از من ۴ سال بزرگتره رفتیم تو حموم و پسر عموم شروع کرد به ور رفتن با دولم من که کلی خوشم اومده بود مال اونو دست گرفتم اونم ازم خواست کیرشو بخورم که قبول نکردم بعدش راضیم کرد یواش بچسبونه در سوراخم من هم اجازه دادم اینکارو بکنه ولی چون آب گرو خورده بود به بدنمون کیرش خیلی راحت با تف زدن رفت تو کونم ولی من هیچ حسی نداشتم تا اون کارشو تموم کرد بعدش نوبت من شد که اون قبول نکرد .
matinw: راستش من زیاد توی انجمنهای مختلف میچرخم ولی کم پیش میاد که عضو بشم یا نظر بدم
من کلاس سوم یا چهارم دبستان بودم که یکی از بچه محلامون به کمک دوتا از برادراش که از من کوچیکتر بودن
به زور به من تجاوز کرد البته فقط خودش اون هم در حد لاپایی ومن هم هیچوقت اون موقع رو یادم نمیره که توی کل زمانی که داشت منو میکرد من داشتم گریه میکردم
واقعا از اون روز به بعد احساس خیلی بدی داشتم بخصوص اینکه دوتا بچه که از تو کوچیک ترن ببیند تو رودارن میکنن
بعد از چند وقتی یه روز رفته بودم توی محله فوتبال بازی کنم دیدم یکی از بچه محله ها اومده میگه خوب تو فلون باغ حال کردی عجب گوشتی هستی وهوای ما رو داشته باش و از این چیزها
فهمیدم که اقایون رفتند ماجرا رو تعریف کردن ونمی دونستم چند نفر دیگه از بچه ها این موضوع رو میدونند وبه روی خودشون نیاوردند .
این شد که از اون به بعد زیاد تو کوچه ومیون بچه ها نمی رفتم و توی خونه هم میگفتم درس دارم ونمیرسم واز این حرفها یه جورایی منزوی شده بودم.
این موضوع گذشت تا سال دوم یا سوم راهنمایی یه خونواده اصفهانی اومدن توی محله ما . پسرای خوشگل ومالی هم داشتند بقول یکی از بچه محله ها شاه کونها بودن .
منم کم کم رفتم توی نخ پسر کوچیکه – فکر کنم پنجم یا اول راهنمایی بود - به بهانه های مختلف میخواستم کارشو بسازم که یا نمیشد یا در میرفت ودیگه حواسش جمع شده بود یه روز اومد دم خونمون واسه یه کاری که حرف وزنو کشیدم وسط وبعد یه مدت گفتم بیا بلندت کنم ببینم چند کیلویی
بلند کردن همون و کوبندنش به درو به دیوار همون واز پله های زیر زمین پایین رفتن همون
یادمه تو کل مسیر فقط جیغ میزد وافراد خونوادشو صدا میزد
توی زیر زمین گفتم یا میکشی پایین یا همینجا جرت میدم
بیچاره به گریه افتاده بود وباورتون نمیشه پاهاش از شدت ترس داشت به هم میخورد ومیلرزید هر چه قدر االتماس کرد که بزارم بره ولش نکردم میگفتم تازه گیرت اوردم کجا میخوای بری
تا اخر شلوارش رو کشید پایین ومنم کیرمو در اوردم روی اون کونه تپل وسفیدش مالوندم وچه حالی میکردم باهاش
هرچند اصلا انقدر استرس وهیجان داشتم که تا اخرش کیرم راست نشد
بعد چند وقت با یکی از دوستام که اومده بود توی محل داشتیم حرف میزدیم که اون پسر رد شد ورفیقم گفت عجب چیزیه
ومن هم توی اون لحظه واسه افه گفتم چی میگی بابا من اینو کردم ودیگه بهش نگاه نمیکنم
وبعد از اون افتادم تو سیر حیوونیت وتقریبا تا تهش رفتم دیگه واسه خودم شروری شده بودم وهر کاری بگین میکردم از دزدی وسیگار دعوا اذیت کردن پسرها انگولک کردن زنها وووو
حتی چند بار رو اقامم دست دراز کردم . تا اینکه مرگ یکی از نزدیکترین دوستام که خودم شاهدش بودم واشنایی با چند تا ادم فهمیده باعث شد دوباره بیام توی فاز ادم بودن
راستش من این مطلب رو به خاطر اون دوستمون که خاطره تلخی داشتن وبه فکر انتقام بودن اومدم وتعریف کردم
ببین عزیز ما ادم بد یا ادم خوب نداریم هممون یسری خوبی داریم یه سری بدی اما میشه گفت حالت بد یا حالت خوب داریم
اون موقعی که به من تجاوز شد حالت بدی وجود داشت ولی ادم بدی نه همینطور وقتی من به اون پسر اصفهونیه تجاوز کردم
فشار غریزه ، بلوغ زودرس ،خونواده های سطح پایین معاشرت با افراد نامناسب قربانی بودن خود طرف همه اینا باعث میشه ادم به سمت فساد وانحراف کشیده بشه ووقتی هم که وارد این چرخه معیوب بشی سالم خارج شدنت کار خیلی سختیه
من اون روز واسه اینکه احساس کردم این مساله که من اون پسر رو کردم واسه من بزرگی میاره اونو به دوستم گفتم و اصلا به فکر ابروی اون نبودم حتی بعدنا حالت ادعا وکل پیدا کرده بود این قضیه که ترتیب فلانی وفلانی وفلانی رواز پسرا یا دخترا دادم یا شده بود یه جور مرام ومعرفت که واسه رفیقمون طرف رو جور کنیم حتی از اینکه بقیه ازم میترسیدن یا حساب میبردن یه کیف بخصوصی میبردم
ووقتی هم شهوت مغزت رو پرکرد دیگه منطق واینکه طرف اذیت میشه وابرو واینها همه برات بی معنی میشه
میخوام بگم من هم قربانی بودم توی این ماجرا و هم قربانی کننده .
من خیلی کسا رو دیدم طرف قربانی میشه وبرای ابروش به خواسته هر کس وناکسی تن در میده واتفاقا اون حس بد وناخوشایندی رو که از ادم سو استفاده میشه یا اینکه ادم رو وسیله برای ارضا خودشون ببینند حس کردم
حتی کسایی بودن که دو طرفه بودن ویا توی یه زمانی یه کاری رو کردن بعد از اون کار پشیمون شدند یا توبه کردند
ولی دیگه دیره شده بوده وملت دستبردارشون نبودن
در اخر من به شما میگم این وضعیت رو که خیلی سخت والبته درد اور بوده سعی کن ضرورتی که پشتش بوده رو درک کنی وبدونی اون قربانی کننده هم خودش قربانی بوده
واگه حالت بدی رو رقم زده خودش ذاتا ادم بدی نبوده
واین عقده ونفرت رو بصورت منطقی تو ذهن وروانت حلش کن و بزارش یه گوشه ذهنت به عنوان یکی از صدها زشتی ای که توی دنیا وجود داره وسعی کن به زیبایی ها وقشنگیهایی که تو این دنیا وجود داره وخودت هم میتونی اونها رو ایجاد کنی فکر کنی ودیگه هم در پی انتقام وکینه جویی نباش
هرچند خیلی از این افراد یا حتی افرادی از جنس دختر رو من دیدم که توی یه برهه ای به سمت فساد وخلاف کشیده میشن واز سطح پایین ترین خلافها تا کثیفترین کارها رو ممکنه انجام بدن اما چندین سال بعد یا بعد از ازدواج یا بر حسب عقاید دینی یا بر حسب طبیعت انسانیشون از این حالت جدا میشن ودر کل ادمای متعادل و سالمی میشن البته همه هم اینجور نیستن وعده ای توی منجلاب کثافت وپلیدی فرو میرن ولی در نهایت عاقبت خوبی در انتظار اینها نیست
واون کسی که فاسد یا پلید یا حتی ظالم هست تخم نابودی وعامل ریشه کن شدنش توی خودش واون کارایی هست که انجام میده . البته بازم میگم اینا بیشتر اینکه علت مساله ای باشن تحت تاثیر وبازیچه شرایط نابسمان هستن .
یه خواهشی هم که از دوستان دارم اینکه توی مسایل جنسی خودتون فقط به ارضا شدن خودتون فکر نکنین به طرفتون به احساساتش واینکه چه تاثیرات وعواقبی رو برای اون میتونه ایجاد کنه حتی به طرز نگاهش به شما ودیگران هم توجه کنین .
Atenaaa33: من وقتي ٩ - ١٠ سالم بود تقريبا ، عموم منو برد جلو PC بعد منو نشوند رو پاش تا بهم عكس مدل لباس هاي مختلف رو نشون بده ، يكم بعدش بهم گفت ميخواي يه فيلمم بهت نشون بدم ؟ من گفتم آره بعد يه فيلم پورن گذاشت منم با تعجب نگا ميكردم ، اصلا يادم نميره ، يه فيلمي بود كه يه عالمه مرد و زن تو يه جزيره بودن و هم ديگه رو ... عموم يواش يواش باهام ور ميرفت بعد گفت ميخواي ماهم از اين كارا كنيم منم گفتم نه عمو ميخوام لباسارو ببينم ... خلاصه عموم با كلي وعده و اينا لباسامو در اورد خودشم شورتشو در اورد مي گقت بمالم براش منم يكم ماليدم [ از يادم نميره هنوزم قيافه كيرش ] يادمه بعدش بهم گفت بخورمش كه من قبول نمي كردم بعد فيلمه رو نشون دادكه زنه ماله مرده رو با علاقه ميخورد مي گفت نگا اينا دوس دارن ، منم كه بجه يكم زبون زدم اصلا حس خاصي نداشتم دوس نداشتم ، ولي بعدش منو برگردوند و بزور كيرش و كرد تو كونم من خيلي دردم ميگرفت ، اصلا نميرفت تو ، عموم هم ميگفت شل كن عمو دردش كم ميشه ، با يه عالمه توف و اينا كرد و ارضا شد بلاخره عوضي ، الان كه فكرشو ميكنم حالم بهم ميخوره ازش و الان دلم ميخواد گريه كنم ، جند بار ديگه هم همين كارو باهام كرد و تا ٢ سال بعدش تقريبا از ه موقعيتي استفاده ميكرد كثافت .
خيلي رو شخصيتم اثر گذاشت از همه عمو هام ميترسيدم حتي هنوزم اينجوريم ، هميشه ميترسم با پسراارتباط برقرار كنم واسه هيشكي نتونستم تعريف كنم اين قضيه رو نميتونم فراموشش كنم همه اون صحنه ها هميشه تو ذهنمه ، درسته كه الان ممكنه با يه فيلم پورن تحريك بشم اما هميشه ميترسم ، هميشه يادم مياد اشكم در مي اومد وقتي از كون ميكرد منو ، خيلي بد بود خيلي ...
من برگشتم
     
  
مرد

 
تجاوز و زور گیری نه... هر رابطه ای که داشتم دو طرفه و به دلخواه بوده...
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
مرد

 
این کردن ها بود تو محله های ما هم اما واسه من اتفاقی نیفتاد به حمد الله !! چون خاندان ما کلآ گوریل به دنیا میایم از نظر پشم . اما بقیه رو که میدیدم این کارا رو می کردن تقریبآ مثل یک زنجیره بود . مثلآ یکی کون اون میذاشت اون یکی کون اون یکی میذاشت و به همین منوال . اونم تریپ تجاوزی صد البته . در کل بد بود و الانم هست. تو مدرسه ها و ...
     
  
مرد

 
وقتی ۱۳ سالم بود به پسرداییم دادم.اون ۲ سال از من بزرگتر بود.اینقد تو گوشم خوند که راضی شدم.
بار اول که نزاشتم کیرشو بکنه تو کونم اخه خیلی درد داشت.ولی احساس خوبس داشتم همین باعث شد دوباره با رضایت خودم دوباره بهش بدم.این کار ادامه داشت تا وقتی که اگه هفته ای یا ۲هفته یک بار اگه بهش نمیدادم دیونه میشدم.تا ۲۲ سالگی بهش کون دادم.فقط هم به اون کون دادم.بعدش دیگه زن گرفت و منو ول کرد.ضربه روحی شدیدی خوردم.
     
  

 
راستش من فک کنم 8سالم بود.پسر عمه نامردم ک بزرگ بود چنبار لاپای رفت. خیلی بچه خوشکل بودم. الانم هستم. همه چششون دنبالم بود. یبار دیگه پسره همسایمون ازم لاپای رفت. اینو بگم ها.بچه بودمو تا چند سال بعدش نفهمیدم جریان از چه قرار بوده. الان واقعایادش میفتم دوسدارم یبار دوطرفه رو بایکی مثه خودم تجربه کنم.
رجب
     
  
مرد

 
من وقتي ۱۷ سالم بود اين اتفاق برام افتاد


francesco_10: چهارم دبستان بودم... خرید کرده بودم داشتم می رفتم خونه...سر کوچه مون که رسیدم یه مرده ۳۰ ساله شایدم کمتر،اومد گفت زنم تو درمانگاه(درمانگاهکه نه ساختمان پزشکان بود) فلان جا بستریه بیا برو صداش کن...درمانگاه ۲تا کوچه فاصله داشت... تا اونجا دوییدیم اصلا نمی دونم چرا دنبالش رفتم...نمی دونستمم که قصد دیگه ای داره...
رسیدیم به ساختمونه... پله هارو رفتیم بالا... به خودم اومدم یه هو دیدم رسیدیم خر پشته... تازه فهمیدم رکب خوردم... اول فک کردم می خواد منو بدزده... ترسیده بودم و اشک می ریختم... گفت می خوام بکنمت بخواب و پایین رو نگاه کن بخوای در بری با چاقو میزنمت.. منم ترسیده بودم ولی از اینکه منو نمی خواد بدزده حاضر شدم بهش بدم ...شلوارمو کشید پایین لا پایی منو کرد... هی بوسمم می کرد..
من فقط چشمامو بسته بودم تا کارش تموم شه... می خواست براش ساک بزنم قبول نکردم...
پولم می خواست بده نگرفتم فقط فرار کردم...بچه بودم خیلی ساده خر شدم...
این داستانم تا حالا به هیچکس نگفته بودم.
     
  
صفحه  صفحه 2 از 19:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  16  17  18  19  پسین » 
گفتگوی آزاد سکسی

تو بچگی كسی به شما تجاوز كرده؟ (چه پسر چه دختر) چه تاثیری تو زندگی شما داشته

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA