انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 5 از 85:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  85  پسین »

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد


مرد

 
کامران (قسمت سوم)


فکر خیانتی که باربد به من کرده بود داشت دیوونم میکرد. رو تختم دراز کشیده بودم. یه فکری به سرم زد. منم باید به باربد خیانت میکردم تا آروم بشم. به پارسا زنگ زدم. گفت خونه تنهاست و میتونم برم پیشش. وقت تلف نکردم. خودمو تمیز کردم و رفتم پیش پارسا. بعد از اینکه یکمی در مورد چیزهای مختلف صحبت کردیم ازم پرسید چرا گرفته ای؟ چون در جریان تمام اتفاقات بین من و باربد بود هر چیزی که صبح دیدم براش تعریف کردم اما تنها حرفی که زد این بود "آفرین باربد! پس مخ آرمین هم زد...دمش گرم". حس کردم یه چیزایی میدونه اما نمیگه. اصرار کردم جریان چیه که بهم گفت امشب بهت میگم. منم که دیدم اصرارم فایده نداره دیگه چیزی ازش نپرسیدم. همینطور که رو مبل نشسته بودیم دستمو گذاشتم رو کیرش اما پارسا بهم گفت که اصلا حوصله سکس نداره تو اون لحظه. اولش نا امید شدم اما دوباره شروع کردم به مالوندن پاهاش. لبامو گذاشتم رو لباش و دستمو بردم تو شرتش. کیرش کم کم داشت راست میشد. شلوارشو از تنش درآوردم و خودمم هم کاملا لخت شدم. کیرش از پشت شرتش بدجوری خودنمایی میکرد. شرتشو تا سر زانوهاش آوردم. جلوش نشستم جوری که اون رو مبل نشسته بود و من با زانو رو زمین و دهانم دقیقا جلوی کیرش بود. میدونستم عاشق اینه که واسش ساک یزنم. از پایین تا بالای کیرشو با زبون لیسیدم. یه آه بلند کشید که متوجه شدم دیگه کاملا برای سکس راغب شده. کیرشو کردم تو دهنم و شروع کردم به ساک زدن. دستشو گذاشت رو سرم و هل میداد به پایین تا بیشتر کیرش بره تو. کیر بزرگی داشت. 20 سانتی میشد. اصلا به سنش نمیخورد. دیگه بدجوری حشری شده بود. با دو دست داشت سر منو به سمت کیرش هل میداد. تقریبا دیگه تموم کیرش تو دهنم بود. سر کیرشو تو حلقم احساس میکردم. داشتم خفه میشدم. محکم میکوبیدم به پاش که ول کنه اما عاشق این بود که کیرش تو همون حالت تو دهان من نگه داره. وقتی دید من دارم تقلا میکنم دستشو شل کرد و من کیرشو از دهنم درآوردم و شروع کردم به سرفه. بهش گفتم "این چه کاریه؟...چرا وحشی شدی؟... چند وقته کسی نگائیدی؟" اونم گفت "خودت خواستی پس باید تحمل کنی" گفتم "نمیخوام اینجوری" جواب داد "پس بهت نمیگم امشب چه خبره" بدجوری فضولیم گل کرده بود. مجبور بودم قبول کنم چون هم میخواستم خبری که داشت بهم بگه و هم با تمام وجود میخواستم به باربد خیانت کنم. دوباره کیرشو کرد تو و چند دقیقه نگه داشت. چندباری این کارو تکرار کرد. کیرشو درآورد و میزد به صورتم و دوباره میکرد تو سر منو بالا و پایین میکرد. داشت لذت میبرد. یه ربعی داشت همین کارو میکرد که یهو آبشو تو دهنم حس کردم. دوباره سرمو به سمت کیرش هل داد و کیرش رفت تو حلقم. مجبور شدم تا قطره آخر آبش بخورم. خوب که کیرشو تو دهنم تمیز کرد درآوردش. بهش گفتم "تو که ارضا شدی پس سکس چی شد؟" گفت "نگران نباش بازم هست برات" اینو گفت و منو بلند کرد از روی زمین و روی مبل دراز کرد. نشست رو پشتم. کیرشو گذاشت لای کونم و بالا و پایین میکرد تا دوباره شق شدن کیرشو حس کردم. دستشو کرد تو دهنم و یکم حرکت داد تا قشنگ با آب دهانم خیس بشه. دستشو کشید رو کیرش تا خوب خیس بشه تو همین حرکتاش میگفت "حیف کون تو نیست که باربد ولش کرده رفته سراغ یکی دیگه؟ خودم الان جرت میدم تا بفهمی کون دادن و کون کردن یعنی چی" کیرشو گذاشت رو سوراخم و یه فشار محکم آورد و بدون توقف کیرشو داشت میکرد تو. تموم بدن من شروع کرد به تیر کشیدن. شروع کردم به داد زدن و آخ و اوخ کردن اما براش مهم نبود و همینطور کیرشو میکرد تو. بدجوری درد داشتم. به غلط کردن افتاده بودم. کاملا روی من دراز کشید. هنوز همه کیرش تو نرفته بود. انگشتشو کرده بود تو دهنم و تکون میداد. پشت هم در گوشم میگفت "هیس هیس...تو جنده ای...جنده که داد نمیزنه" دیگه کیرش کاملا تو کونم بود. شکمش روی کمرم حس میکردم. شروع کرد تا جایی که میتونست تند تلمبه زدن. سوراخم واسه کیرش خیلی تنک بود به زور کیرشو تو و بیرون میکرد. خیلی درد داشتم اما انگشتش تو دهنم بود. میگفت تا امروز خونم نیاره ولم نمیکنه. بعید میدونستم حالا حالاها برای بار دوم آبش بیاد. حرکتاش تندتر شده بود. دستشو کشید بیرون از دهنم و در حین تلمبه زدن شروع کرد به خوردن لاله گوشم و آه واوه کردن. منم از درد و لذتی که داشتم آخ و اوخ میکردم. حرکتاش بازم تندتر شد. دردم خیلی بیشتر شد. بهش گفتم آرومتر اما گوش نمیداد. چنگ انداخت تو موهام و سرمو کشید عقب و ضربه های محکم میزد تو کونم. داغی یه چیز تو کونم احساس کردم. داشتم التماس میکردم که ولم کنه. کیرشو کشید بیرون و وقتی داشت بلند میشد گفت هنوز مونده. فکر کردم آبش اومده بود اما وقتی کیرشو گرفت جلوی دهنم تا ساک یزنم فهمیدم اون گرما خون کونم بوده. کیرش خونی شده بود. کیرشو گذاشت تو دهنم و گفت "خودت تمیزش کن جنده" کیرشو خوب براش تمیز کردم. رو مبل نشست و خواست بشینم رو کیرش جوری که رو در رو باشیم. نشستم رو کیرش. حالا دیگه سوزش تو کونم حس میکردم. تا کیرش بره داخل مردم و زنده شدم. وقتی خوب نشستم رو کیرش شروع کردم به بالا و پایین کردن. مثل جنده های پولکی در اختیارش بودم. سینه هامو میخورد و گاهی هم ازم لب میگرفت. گاهی هم با دست محکم میزد رو کونم. بدجوری قرمز شده بود از ضربه هاش. دوباره منو بلند کرد از رو کیرش و ازم خواست تخم هاشو بخورم. چاره ای نداشتم. قبلا این کارو واسه باربد کرده بودم. شروع کردم به لیسیدن تخمش. میکردمشون تو دهنم. سرمو هل داد به سمت سوراخ کونش و خواست بلیسم. این کار هم کردم. خودش داشت جق میزد. سرمو برد به سمت کف پاش. بهم گفت که انگشت شستش رو بکنم تو دهنم. اولش امتناع کردم اما بعدش خیلی محکمتر و عصبانی ازم خواست. انگشتش تو دهنم بود و اون داشت جق میزد. نمیدونم چرا دوست داشت موقع سکس تحقیرم کنه درصورتی که تو حالت عادی خیلی پسر آقایی بود. دوباره منو بلند کرد. خودش رو مبل به پهلو دراز کشید و از من خواست که کنارش بخوابم. کیرشو دوباره کرد تو کونم. باز درد و سوزش شروع شد. بغلم کرده بود و تلمبه میزد تو کونم. کنار گوشم میگفت "کی بهتر میکنه؟ فهمیدی کون کردن یعنی چی؟ فهمیدی کون دادن یعنی چی جنده" صدای آخ و اوخ من تحریکش میکرد. ضربه هاش تندتر شد. دیگه کاملا خودشو انداخته بود روی من. دوتا ضربه محکم زد که من با هر ضربش یه آخ بلند گفتم و خودشو ول کرد روی من. آب کمرشو تو کونم احساس میکردم که جریان پیدا کرده بود. دیگه هیچ توانی نداشتم. پارسا هم همینطور بود. کیرشو کشید بیرون و ازم خواست با ساک زدن تمیزش کنم. کیرشو کردم تو دهنم. طعم و بوی آبش با خون قاطی شده بود طعم بدی میداد. خوب که کیرشو تمیز کردم بهم گفت که خودمو جمع و جور کنم تا یکی نیومده و اینکه شب بهم زنگ میزنه تا بگه جریان چیه.


ادامه دارد.....
همه می گویند گل خار دارد چرا کسی نمی گوید خار گل دارد!
     
  
مرد

 
کامران (قسمت چهارم)


هوا تاریک شده بود. حدودا ساعت 10 بود که پارسا بهم زنگ زد و گفت یه جوری که کسی متوجه نشه برم خونه باربد. منم زود از خونه زدم بیرون. دیدم کسی تو کوچه نیست. آروم کلید انداختم و در باز کردم رفتم تو حیاط. از پله ها آروم رفتم بالا. یه جفت کفش غریبه اونجا میدیدم. پیش خودم فکر کردم حتما آرمین باز هم پیش باربده. در خونه رو باز کردم. کسی تو پذیرایی نبود. مثل صبح از تو اتاق صدا شنیدم. رفتم پشت در. بسته بود. خیلی آروم و نرم که کسی متوجه نشه دستگیره در پایین آوردم و خیلی کم، فقط جوری که بشه ببینم در اتاق باز کردم. صحنه ای که میدیدم باور نمیکردم. یه نفر دیگه پیش باربد بود. هادی!!! هادی هم سن آرمین بود. لاغر و با پاهای کشیده و پوست سبزه و البته کاملا تیغ زده. هر دو کاملا لخت رو تخت دراز کشیده بودن و هادی داشت کیر باربد میمالید. باربد هم داشت بدجوری حال میکرد و قربون صدقه هادی میرفت. معلوم بود چند دقیقه ای هست که شروع کردن. باربد خیلی زود از هادی خواست که واسش ساک بزنه و برعکس آرمین هادی رفت به سمت کیر باربد. سر کیرشو گذاشت تو دهنش و شروع کرد به بالا و پایین کردن اما معلوم بود ناشیه. یکم که کیر باربد میرفت تو دهنش نمیتونست تحمل کنه و زودی سرشو میاورد بالا. باربد با دو تا دستش سر هادی رو گرفته بود و آروم بالا و پایین میکرد. یهو باربد سر هادی رو محکم نگه داشت و خودش شروع کرد به تلمبه زدن تو دهن هادی. 30 ثانیه ای تلمبه زد و کیرشو تو دهن هادی نگه داشت. هادی تقلا میکرد که باربد ولش کنه. وقتی دستشو از سر هادی برداشت زود سرشو بالا آورد و شروع کرد به سرفه کردن. باربد هم بهش میگفت "چی شد؟ ... الان خوب میشی... باید عادت کنی دیگه" اینو گفت و هادی رو رو تخت به شکم خوابوند. یه بالش گذاشت زیر شکمش تا کونش خوب قمبل بشه. یه تف رو سوراخش انداخت و کیرشو گذاشت رو سوراخ. یکم که فشار داد سر کیرش رفت داخل. هادی از درد انگشتاشو مشت کرده بود و دندوناشو بهم فشار میداد و ناله میکرد. باربد بدون توجه فشار میداد. میخواست کیرشو تا خایه بکنه تو سوراخ تنگ هادی. صدای هادی بلندتر شده بود باربد فقط جوووووووووووووووون جووووووووووووون میگفت. کیر باربد واسه سوراخ هادی خیلی بزرگ بود و سخت داخل میرفت اما باربد به زور فشار میاورد تا کیرش تا انتها بره داخل. 3 دقیقه ای طول کشید تا کیر باربد کاملا داخل بشه. باربد آروم خودشو روی هادی دراز کرد. با این کار درد هادی بیشتر شد. چون دیگه وزن باربد هم داشت تحمل میکرد. باربد شروع کرد به لب گرفتن و در همون حال آروم کیرشو تو کون هادی تکون میداد. هنوز دستای هادی مشت کرده بود و این نشون از دردی داشت که تو کونش بود. لب گرفتن که تموم شد باربد تو صورت هادی نگاهی کرد و دستشو انداخت دور گردنش، طوری که ساعدش روی گلوی هادی بود. این کار برای کنترل بیشتر انجام میداد. وقتی خوب هادی رو تو کنترل گرفت کیرشو تا سرش کشید بیرون و دوباره خیلی محکم تا ته تو کون هادی کرد. جوری که صدای برخورد بدنش با کون هادی تو اتاق پیچید. همزمان هادی هم از درد فریاد زد. باربد پیاپی این کارو تکرار میکرد و هادی فریاد میزد. انگار از فریاد هادی لذت میبرد. حالا دیگه فاصله ضربه ها کمتر شده بود و این نشون میداد کیر باربد جا باز کرده. باربد ضربه میزد و میگفت "جووووووووووووون.....چه تنگه.......به این میگن کون......دارم میگامت........سوراخت داره کیر منو میخوره......کونی منی تو" هادی هم پشت هم التماسش میکرد که کیرشو بیرون بکشه. تلمبه زدن باربد شدیدتر شده بود. 5 دقیقه ای همینطور گایید. بعدش کیرشو درآورد و هادی رو برگردوند. ازش خواست پاهاشو تو شکمش جمع کنه. دوباره کیرشو کرد تو کون هادی و شروع به گاییدن کرد. من محو دیدن بودم که ناگهان یه نفر از پشت دهنمو گرفت و خودشو چسبوند بهم جوری که کیرشو رو کونم احساس میکردم. وقتی سرمو چرخوندم دیدم پارسا پشتمه. با علامت دست بهم گفت که ساکت باشم. کیرش شق شده بود. بهم گفت از پشت پنجره داشته سکس اون دوتارو نگاه میکرده. دستشو از رو دهنم برداشت و بهم گفت تا بقیه سکس رو نگاه کنیم. بدون حرفی خم شدم تا از لای در نگاه کنم. پارسا هم از پشت خودشو چسبوند به من تا بتونه نگاه کنه. کیرشو از پشت شلوار روی کونم حس میکردم. خوشم میومد از این حالت. باربد هنوز داشت هادی رو میگایید. این بار هادی رو به پهلو خوابونده بود و از پشت بغلش کرده بود و داشت میگاییدش. هنوز صدای آخ و اوخ هادی و جووووووووون گفتن باربد تو خونه میپیچید. دوست داشتم پارسا هم منو تو همون حالت از پشت بگاد اما این کار باعث میشد تا باربد بفهمه ما اونجاییم. از صدای باربد فهمیدم که داره ارضا میشه. کیرشو کشید بیرون و رو تخت دراز کشید. هادی رفت به سمت کیرش و شروع کرد به ساک زدن. یکم که گذشت صداهای معروف باربد قبل از اینکه آبش بیاد اتاقو پر کرده بود. سر هادی رو به پایین فشار داد تا جایی که میشد کیرش بره تو دهن هادی. دوبار کیرشو تو دهن هادی بالا و پایین کرد و همونجوری نگه داشت. تموم آبشو تو دهن هادی خالی کرده بود. آب باربد از کنار دهن هادی میریخت بیرون. هر دو بی حال روی تخت دراز کشیدن. پارسا دست منو گرفت و کشید تا بریم بیرون. وقتی از خونه بیرون اومدیم پارسا بهم گفت "همه چیزو دیدی؟ اینم اون خبری که میگفتم". من بدجوری گیج بودم. گفتم "از کی اینا با هم سکس دارن؟ چطور باربد مخ هادی رو زد؟" پارسا جواب داد "تقریبا 1 ماهی هست که این دو تا با هم سکس دارن. این شاید سومین یا چهارمین سکسشونه." باربد براش تعریف میکرد که کی قراره هادی رو بگاد. ازش پرسدم چطور شروع شد. اونم گفت که بعد از رفتن من به مسافرت باربد بدجوری تو کف بود و هر روز دوست داشت یکی رو بگاد اما کسی نبود. یه مدت جق میزد اما چون مزه کون کردن چشیده بود جق براش لذتی نداشت. برای همین رفت تو کار هادی که خیلی مایل بود با باربد رفیق بشه. چون کوچیکتر از ما بود و دوست داشت خودشو تو جمع بزرگترا بیاره. باربد هم فرصت غنیمت شمارد و استفاده کرد. صبح هم به پارسا گفته بود که قراره هادی امشب بیاد پیشش. تو فکر بودم که گوشی پارسا زنگ خورد. باربد بود. وقتی پارسا جواب داد گفت که محسن اینجاست و از سفر برگشته. باربد ازش خواست که با هم بریم پیشش اما پارسا گفت "محسن میگه تازه رسیدم و خسته ام. فردا میایم اونجا". از من خواست که فردا با هم بریم پیش باربد و چیزایی که دیدمو به روی خودم نیارم. خداحافظی کردیم و رفتم خونه. منتظر بودم تا فردا بشه.
ادامه دارد ...
همه می گویند گل خار دارد چرا کسی نمی گوید خار گل دارد!
     
  
مرد

 
کامران (قسمت پنجم)

صبح روز بعد ساعت 10:30 بود که باربد بهم زنگ زد و گفت که برم پیشش. از خونه که بیرون رفتم دیدم پارسا جلوی خونه باربد ایستاده. گفت که باربد بهش زنگ زده. زنگ زدیم و باربد در باز کرد. وقتی رفتم تو حیاط دیدم هادی آماده شده که بره. فهمیدم تا صبح پیش باربد بوده و اونم خوب گاییده بودش. هادی بعد از یه سلام و احوال پرسی خیلی کوتاه رفت و در هم پشت سر خودش بست. پارسا رو به من کرد و گفت "ماشاءاله چه کمری داره این باربد. معلومه تا صبح داشته میکرده" از پله ها رفتیم بالا و در خونه رو باز کردیم. از باربد خبری نبود. پارسا داد زد "ما اومدیم. کجایی تو؟" صدای باربد از آشپزخونه اومد "اینجام... دارم یه چیزی میخورم... شما نمیخورین؟" پارسا جواب داد "نه" رو مبل نشستیم. باربد از آشپزخونه اومد بیرون. فقط یه شلوارک تنش بود. اومد سمت ما. با پارسا دست داد و احوال پرسی کرد بعدش اومد پیش من نشست. یه بوسم کرد و آروم زد دم کونم و گفت "حال این چطوره؟" یه جوری بودم. حسی بهش نداشتم. چند دقیقه ای حرف زدیم. باربد کانال ماهواره که رو PMC بود تغییر داد و بردش رو یه کانال سکسی. دستشو انداخت دور گردن من و گفت "دلم برات تنگ شده بود... کجا رفتی و منو تنها گذاشتی؟" اینو گفت و لباشو گذاشت رو لبام. لبای سکسی داشت. همین باعث شد تا حس چند دقیقه قبل خودمو فراموش کنم و تو لب گرفتن همراهیش کنم. همینطور که لبامو میخورد دستشو برد سمت تی شرتی که تنم بود و اونو آروم از تنم درآورد. از رو مبل بلند شد و شلوارک خودشو درآورد. زیرش هیچ چیزی نپوشیده بود. کیر نیمه شقشو اورد جلوم تا براش ساک بزنم. براش مهم نبود که پارسا اونجا نشسته. دستمو گرفت و کشید جلوتر تا کیرش روبروی دهنم قرار بگیره. کیرشو میمالید به لبام. یواش یواش کیرش کلملا شق شد. با دستش گرفتشو به سمت دهنم فشار داد و بردش تو دهنم. یکم آروم تو دهنم جلو و عقب کرد. تو همون حال رو به پارسا گفت "مثل اینکه این چند وقت نکردمش همه چیز یادش رفته. باید دوباره بهش یاد بدم" اینو گفت و سر منو گرفت و به سمت کیرش هل داد. کیرش تا نزدیک به انتهاش کرد تو حلقم و همونطور نگه داشت. تو همون حالت خیلی آروم و ریز عقب و جلو میکرد. داشتم احساس خفگی میکردم. به این فکر میکردم کیری که دیروز تو کون آرمین و هادی بود الان تا تهش تو حلق منه. همین فکر بعث شد حالم بد بشه و وجود کیر باربد تو حلقم باعث شد تا عق بزنم. وقتی داشتم عق میزدم باربد میگفت "چیزی نیست... عادت میکنی دوباره". دستشو از رو سرم برداشت و کیرشو بیرون کشید. رو به پارسا کرد و گفت "تو نمیخوای بیای؟" پارسا لباسشو درآورد اومد سمت ما. تو این فاصله باربد باربد منو رو تشکی که از دیشب رو زمین پهن بود و مطمئن بودم که هادی رو چند بار روش گاییده، به حالت سگی قرار داده بود. پارسا جلوی من زانو زد و کیر نیمه شقشو جلوی دهنم گرفت. نمیدونم چرا اما دوست داشتم پارسا از این سکس لذت ببره. کیرشو کردم تو دهنمو شروع کردم براش حرفه ای ساک زدن. خودش اینو فهمیده بود داشت لذت میبرد. باربد پشتم نشست و کیرشو رو سوراخ کونم تنظیم کرد. 2ماهی بود که کونم کیرشو تو خودش حس نکرده بود. باربد آماده فشار دادن شد و با یه فشار سر کیرشو کرد تو کونم. درد عجیبی تو کونم حس کردم و خودمو به سمت جلو هل دادم اما سریع با دستاش کمر منو گرفت و نگه داشت و با ادامه دادن به فشارش کیرشو بیشتر داخل میکرد. کیر پارسا تو دهنم اجازه داد زدن به من نمیداد و فقط توان ناله کردن داشتم. وقتی که همه کیرش رفت داخل با کف دست محکم به کونم سیلی میزد و میگفت "جووووووووووووووون... من فدای این کون بشم... کونی من فقط تویی" آروم آروم شروع کرد به تلمبه زدن. ضربه هاش اول خیلی آروم شروع میشد اما بعد از مدتی تندتر میکرد. پارسا کیرشو از دهنم کشید بیرون ازم خواست تا براش تخماشو بلیسم. منم با ولع خاصی تخماشو میلیسیدم. این کار من باربد جریح کرد و باعث شد تا شدت تلمبه زدنش تو کونم بیشتر بشه. برای همین من از درد دیگه نمیتونستم تخم پارسا بلیسم. باربد همینطوری داشت تو کونم تلمبه میزد. من از درد نتونستم رو زانوهام بمونم و روی زمین دراز کش شدم. باربد هم همزمان با من خودشو درازکش کرد روی من و به تلمبه زدنش ادامه میداد. وقتی روی من دراز کشیده بود و داشت تلمبه میزد تو گوشم میگفت "جرت میدم کونی ... این کون مال کیه؟ کال کیه؟" چند بار اینو تکرار کرد و وقتی دید جواب نمیدم موهامو کشید بلند داد زد مال کیه؟ منم جواب دادم "مال تو" اما اون ضربه هاشو تندتر کرد و گفت "باید بگی مال تو قربان" منم گفتم "مال تو قربان" اما موهامو کشید و گفت "نشنیدم...بلندتر" منم داد زدم "مال شما قربان" کیرشو در آورد و از روی من بلند شد. اومد جلوم نشست. دست انداخت تو موهام و سرمو آورد بالا. یه لب گرفت و تو چشام نگاه کرد و سرمو برد به سمت کیرش. دوباره موهامو کشید. من شروع کردم به داد زدن. تا دهنم باز شد کیرشو تا ته کرد تو دهنم. سر کیرش تو حلقم حس میکردم. داشتم خفه میشدم. کیرشو کشید بیرون و بعد از چند تا سرفه من دوباره کرد تو. این کارو چند بار تکرار کرد. حسابی وحشی شده بود. سرمو به سمت تخماش هل داد. حسابی لیسیدمشون. بعد سرمو برد به سمت سوراخ کونش. اونم حسابی لیسیدم و تمیزش کردم. پارسا کنارم دراز کشیده بود و داشت جق میزد تا کیرش نخوابه. باربد ازم خواست برم رو کیر پارسا بشینم جوری که با پارسا صورت به صورت بشم. کیر پارسا گرفتم و با سوراخم تنظیم کردم. آروم سر کیرش رفت تو. بزرگی کیرشو نسبت به مال باربد میتونستم حس کنم. سخت تو کونم جا شد. باربد رو شونه هام فشار میاورد تا زودتر بره تو. وقتی کیرش کامل داخل شد. باربد گفت "حالا باید همزمان سرویس بدی" رفت پشت قرار گرفت و کیرشو گذاشت رو سوراخم که کیر پارسا توش بود. نقشه شومش فهمیدم. میخواست دو کیره منو بگاد. پارسا داشت آروم تو کونم تلمبه میزد. باربد شروع کرد به فشار دادن. یهو سوزش عجیبی رو سوراخم حس کردم. درد شدیدی هم تو کونم شروع به پیچیدن کره بود. باربد موفق شده بود کیرشو بکنه تو سوراخم. حالا دوتا کیر بزرگ دو کونم بود. من شروع کردم به داد زدن و التماس کردن. باربد با دستش جلوی دهنمو گرفت و شروع کرد به تلمبه زدن. درم بیشتر شده بود. هیچکاری نمیتونستم بکنم. داشتم بهشون التماس میکردم که کیرشونو بیرون بکشن. هر دو داشتن از این حالت لذت میبردن. باربد انگشتشو دور سوراخم چرخوند و گذاشت تو دهنم. مزه خون میداد. گفت "خوشمزه اس؟ ... خون کون خودته" اینو گفت ضربه هاشو تندتر کرد. تازه فهمیدم واقعا جر خوردم و اون سوزشی که حس میکردم واسه جر خوردن سوراخ کونم هستش. رو سینه پارسا افتاد بودم و اونا داشتن منو میکردن. پارسا بدجوری داشت لذت میبرد. اشک از چشمام راه افتاده بود. پارسا همینطور که داشت کیرشو تو کونم تکون میداد گفت "گریه نکن... باعث شدی دوتا دوستت به آرزشون برسن و دو کیره یه نفرو بگان. باعث لذت دوستات شدی. خدا خیرت بده" باربد که ضربه هاش تندتر شده بود یهو کیرشو درآورد و اومد جلوی من ایستاد و شروه به جق زدن کرد. بعد از چندبار بالا و پایین کردن دستش آبشو رو صورتم خالی کرد و کیرشو کرد تو دهنم. چند باری جلو و عقب کرد تا خوب کیرش تمیز بشه بعد کیرشو کشید بیرون و خودشو رو میل ولو کرد. منم که دیگه حال نداشتم افتادم روی سینه پارسا که داشت تو کونم تلمبه میزد. یهو حس خوبی بهم دست داد. تو کونم حسابی گرم شد. پارسا خودشو کامل تو کون من خالی کرده بود. کیرشو کشید بیرون و من و از روی خودش انداخت کنار. دیگه توان تکون خوردن نداشتم. فقط دیدم که پارسا داره با دستمال کیرشو تمیز میکنه و بعدش دیگه از هوش رفتم.
ادامه دارد...
همه می گویند گل خار دارد چرا کسی نمی گوید خار گل دارد!
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
با سلام اینم داستان من. تو سایت شهوانی خوندمش به نظر خودم خیلی قشنگ بود گفتم واسه شمام بذارمش:

خاطرات کون دادن سعید

سلام.این اولین نوشته من تو این سایته.پس یکم مقدمش طولانیه.اگه دنبال یه لذت سریع وآنی هستین بهتره برین فیلم سکسی ببینین و خودتونو خسته نکنین ،ولی اگه میخواین خاطره بخونین،بهتره یکم حوصله کنین.
بعضی از پسرا بر خلاف طبیعتشون که کردنه گاهی شدیدا به دادن تمایل پیدا می کنن که احتمالا بخاطر نقص ترشح هورمونیه یا عوامل محیطی..
به هر حال من از شانس بدم جزو اونایی شدم که دوس داشتن کون بدن.دلیلش هم برام مهم نیست.چه فرقی میکنه.به قول یکی از دوستام این کون که بلاخره میره زیر خاک بزار حداقل دو نفر ازش استفاده کنن.کم نمیشه که..
مسئله جالب اینجا بود که من از ده دوازده سالگی کون تپل و قلمبه و هوس انگیزی داشتم.واسه همین خیلی مورد توجه بکن های اطراف بودم.
خودم هم از وقتی که غریزه ام بیدار شد علاقه زیادی به مالیدن و دید زدن کونم داشتم تا مالیدن کیرم.البته اینم بگم که کیر من بر خلاف کونم که قلمبه و تپل بود،کوچیک و نارس بود به همین دلیل برای من کون دادن راحت تر و بهتر از کون کردنی بود که نه زیاد تواناییش را داشتم و نه علاقش رو.همیشه خدا هم بکنها دور و برم بودن و سعی می کردن یه جوری مخ منو بزنن که من مثل خیلی از کونیای دیگه علی رغم تمایل و علاقم به کون دادن بخاطر ترس از بدنام شدن و رفتارهای بد و منزجر کننده بعضی بکنها و عکس العمل غیر قابل پیش بینی خونوادم تن به گاییده شدن نمی دادم.هر چند این غریزه قوی لامصب بلاخره کار خودشو کرد.
من میخوام یکی از خاطرات اولیه کون دادنمو بگم.البته این اولین دفعه باز شدن کونم نیست ولی اولین گاییده شدن کامل و رسمی کون منه.
بهتره اول خودمو معرفی کنم.اسم من سعیده.ما سه تا برادریم.من کوچیک ترینشونم
برادر وسطی اسمش افشینه.برادر بزرگتر هم اسمش سامانه.
از اونجا که سامان بزرگتر از ما بود طبیعتا زودتر حشرش زد بالا و افتاد تو خط کون کردن.
البته از اونجا که پیدا کردن کونی بخاطر کم بودنشون مشکل بود و پیدا کردن مکان برای گاییدنشون یه مشکل دیگه و خطرات زیادی هم داشت سامان هم دردسر های زیادی کشید.
تو همسایگی ما یه پسری کونی بود به اسم محسن با یه کون توپ توپ که بچه های محل همه میکردنش.سامان وقتی دید که بچه های محل همه این پسره رو میکنن از اونجا که خودشم شدیدا تو فشار بود بلاخرا رفت سراغ محسن.بعد دو بار گاییدن محسن ؛بار سوم گیر افتاد و یه کتک مفصل از بابام خورد.ولی از اونجا که نمیشه جلوی بلند شدن کیررو با کتک گرفت و کون کردن هم به دهن آقا سامان مزه کرده بود باز به کون کردن ادامه داد والبته باز هم گیر افتاد و کتک خورد.
تا اینکه یه روز اتفاقی افتاد که شکل رابطه من و سامان رو عوض کرد.
من اون موقع فکر میکنم12سالم بود.من تازه از حموم در اومده بودم و یه حوله به کمرم پیچیده بودم .سامان با مادرم و افشین تو حال نشسته بود و داشت تلوزیون میدید.من هم یه لحظه اومدم توحال که ببینم تلوزیون چی داره اتفاقا یه جوری وایسادم که پشتم به سامان بود.یهو نمی دونم چی شد که حوله از کمرم باز شد و بله...
کون قلمبه و سفید من درست افتاد تو چشمای سامان.سامان بعدها بهم گفت که من همیشه تو کف کون تو بودم و لی میترسیدم کاری بکنم.ولی وقتی اونروزکون قلمبه تو رو لخت دیدم نظرم کاملا عوض شد. وقتی حوله افتاد و من کون تپل وسفید تو رو دیدم یه لحظه انگار منو برق گرفت.تا حالا کون به این خوش فرمی ندیده بودم.وقتی خم شدی حولرو برداری لای کونت قششششنننگ از هم باز شد و من سوراخ کونتوهم دیدم.وقتی رفتی دیدم کیرم داره شرتم رو پاره میکنه.یه لحظه خودمو در حال گاییدن کون قلمبه تو تصور کردم.چی میشد اگه میشد!!
از اونجا بود که فکر گاییدن کون من زد به سر سامان.از یه طرف همیشه دم دستش بودم.از طرف دیگه یه کون فوق العاده داشتم.و طبق یه اصل بین بکن ها که (هر کس کون گرد و قلمبه ای داشته باشه بدون شک میل به دادنش رو هم داره) از اونروز سامان چسبید بهم.باهام مهربون شد وهرجا میرفتم باهام میومد و برام همه چی میخرید.کم کم شروع کرد به انگشت کردن و وقتی دید مخالفتی نمیکنم گاهی منو از پشت بغل میکرد و کیرشو میمالید به کونم. کم کم شروع کرد به کون خواستن.ولی چون من میترسیدم گیر بیفتیم قبول نمیکردم.اونم تو کف میموند.ولی بلاخره موقعیت جور شد!
ما معمولا جدا ازهم حموم میکردیم تا اینکه یه روز اتفاقی قرار شد هر سه با هم حموم کنیم.
من و افشین و سامان.البته از اونجا که سامان یک بکن خطرناک شده بود و من هم با اون کون تپل و قلنبه مستعد گاییده شدن بودم مادرم هم در محل حاظر شد تا به حموم کردن ما نظارت کنه.من در طول مدت حموم کردن نگاه سنگین سامان رو رو خودم حس میکردم.میدونستم که داره با ولع به کونم نگاه میکنه.تقریبا آخرای حموم کردن پدر بزرگم مادرم رو صدا کرد که یه چیزی رو پیدا کنه و بهش بده،و از اونجا که نمیشد حرف پدر بزرگ رو زمین انداخت مادرم با دودلی مجبور شد حموم رو ترک کنه.من موندمو افشین و سامان.افشین که سرش به خودش گرم بود.ولی سامان بلافاصله دستشو برد تو شرت من و کرد لای کونم و شروع کرد به مالیدن.من یه بار کونمو کشیدم کنار ولی اون دوباره اومد و منو گرفت و دوباره دستشو کرد لای کونم.
سامان یک دقیقه ای با کونم بازی کرد و یهو دستشو کشید و رفت دم در تا مطمئن بشه مادر دور شده. وقتی مطمئن شد برگشت و سعی کرد شرتمو بکشه پایین.من نذاشتم و با اشاره بهش گفتم افشین! ولی اون اعتنایی نکرد و گفت اون با من. ولی من باز بهش اجازه ندادم.سامان انگار دیوونه شده بود.چشماش کمی قرمز شده بود و معلوم بود شوخی نداره.شرتشو در آورده بود و در حالیکه کیر بزرگشو گرفته بود دستش بزور منو کشید گوشه حموم و منو از پشت بغل کرد و در حالیکه شرتم رو پایین میکشید دم گوشم گفت من امروز باید کون تو رو بکنم حالا به زور هم که شده،اگه مقاومت کنی دردت میاد و دیر تموم میشه ولی اگه خودت کونتو بدی دردش کمتر میشه و زود هم تموم میشه.از اونجا که سامان بزرگتر و قویتر بود راحت شرتمو کشید پایین.من چند بار تقلا کردم که کونمو از بغل سامان بکشم بیرون ولی اون دوباره منو گرفت و اینبار منو چسبوند به گو شه دیوار تا نتونم فرار کنم.
یه لحظه حس کردم یه چیز نرو و گرم و بزرگ رفت لای کونم،میدونستم که بدون شک این سر کیر سامانه.بلا فاصله کونمو سفت کردم که سامان نتونه کیرشو بکنه تو کونم و اول موفق هم شدم. ولی از اونجا که سامان مصمم به گاییدن من بود محکم چند ظربه به پهلوی من زد که خودمو شل کنم.والبته من هم بخاطر درد مجبور شدم که اینکار رو بکنم.یهو یاد حرف محسن کونی افتادم که یه بار گفت طبیعت و خلقت کون یه جوریه که هیچوقت نمیتونه مقابل یه کیر مقاومت کنه.کون با اینکه از نظر اندازه چند برابر یه کیره ،نمیتونه جلوی فرو رفتن یه کیر رو تو خودش بگیره و همیشه توسط کیرگاییده میشه.واین دقیقا همون اتفاقی بود که داشت برای کون من می افتاد.سامان در حالیکه منو محکم بغل کرده بود چند بار کیرشومالید لای کونم تا سوراخ کونمو پیدا کنه.بعد یهو شروع کرد به فشار دادن.با اینکه سامان کیرشو تف مالی کرده بود چون کون من تنگ بود نمیتونست کیرشو تو کون من فرو کنه.و چون من هم درد داشتم کونمو ناخودآگاه سفت می کردم.اونم از اونجا که همیشه کونیای حرفه ای رو کرده بود و کیرش راحت تو کون اونا فرو میرفت حالا مونده بود چکار کنه.از یه طرف نمیتونست منو بکنه و از طرف دیگه هم بخاطر حشر زیاد نمیتونست ولم کنه و فقط کیرشو فشار میداد.تو یه لحظه من برگشتم و دیدم افشین وایساده داره تلاش و تقلای ما رو میبینه.اینکه سامان منو از پشت گرفته و میخواد کیر بلندشو بزور تو کون قلمبه من فرو کنه.با خودم گفتم خوب دیگه این چیزی رو که نباید میدید دید،سامان هم که ول کن کون من نیست و بهر حال خودشو خالی میکنه،حالا چه توی کونم یا روی کونم.ولی اگه آبشو روی کون و کمرم بریزه مادرم احتمال زیاد میفهمه که چی شده.بهر حال اگه اینجوری پیش بره من از گایش فقط دردشو میکشم،پس بهتره بزارم سامان یه دل سیرکونمو بکنه هردومون راحت شیم.از اونجا که ظرفشوییمون خراب شده بود مادرم ظرفای نهار رو آورده بود حموم بشوره.توی یکیشون یکم روغن مایع مونده بود..برگشتم به سامان گفتم وایسا.اینجوری نمیشه.یکم روغن بزن به کیرت.سامان یه لحظه وایساد،بعد منو ول کرد و کیرشو روغن مالی کرد،یکمی هم مالید لای کون من.بعد دوباره کیرشو گذاشت لای کون منو فشار داد.من هم خودمو شل کردم.وسطای فشار دادن کیر و آخ و اوخ من یه لحظه حس کردم سوراخ کونم داره باز میشه،با یه فشار محکم کیر سوراخم کونم بازشد و کیر سامان رفت تو کونم.سوراخ کونم میسوخت و میتونستم قطر سوراخی که کیر سامان تو کونم درست کرده بود حس کنم.سامان کمی جا بجا شد. یه دستش به دور شکم من ویه دستش به بیخ کیرش بود.داشت نفس نفس میزد.دوباره شروع کرد به فشار دادن،نفسم بند اومد.سامان کیرشو آروم آروم تا نصف تو کون من فرو کرد.وقتی که دستش به کون من خورد وایساد.اینبار دستشو از کیرش کشید ودوباره کمی جا به جا شد، دودستی کون قلمبه منو گرفت و اینبار با یه فشارمحکم کیرشو تا ته، تو کون من فرو کرد.من یه لحظه جیغ کشیدم.ولی انگاربرای سامان مهم نبود که من درد دارم.منو قشنگ بغل کرد و شروع کرد به تلمبه زدن.با چنان حرص و ولعی به کونم تلمبه میزد که انگار برای بار آخره که کون می کنه و میخواد نهایت لذت رو ببره.با هر تلمبه ای که سامان میزد کونم با شالاپ شولوپ بالا پایین می رفت.کیرشو یکم میکشید بیرون و دوباره با فشار اونو فرو می کرد.من درد داشتم ولی مجبور بودم تحمل کنم.میدونستم که درد داره ولی سامان هم اصلا مراعات نمیکرد.یه بار سعی کردم کونمو تکون بدم و کیر سامانو بیرون بکشم.ولی چون سامان منو بغل کرده بود با اینکه کیرش تا نصف از کونم بیرون اومد ولی سامان با یه حرکت دوباره منو کشید تو بغلشو و دوباره کیرشو تا آخر تو کونم فرو کرد.زیاد طول نکشید که آبش بیاد.وقتی ضربه ها و تلمبه ها و آه و اوفش شدیدتر شد فهمیدم آبش داره میاد.وقتی داشت آبشو میریخت تو کونم داشت کونمو جر میداد.من بهش میگفتم یواشتر ولی اصلا انگار نمی شنید.اصلا مهم نبود که من درد دارم و یا افشین داره نگامون میکنه و هر لحظه امکان داره مامان بیاد یا سرو صدامونو یکی بشنوه.به تنها چیزی که فکر میکرد گاییدن کون قلمبه ای بود که تو بغلش بود.نه چیز دیگه.
و بلاخره آبشو تا قطره آخر ریخت تو کونمو و منو گایید، و آروم شد.در حالیکه هنوز کیرش تو کونم بود سرشو گذاشت رو شونم.من هم کمی راحت شدم.افشین هنوز داشت نگاهمون می کرد.ولی اینبار دستش تو شرتش بود و داشت کیرشو می مالید.با خودم گفتم یه روزی اینم جرت میده.یه کون و دوتا کیر!چه بکن بکنی بشه.افشین انگارکه فهمیده باشه کیرشو از تو شرتش کشید بیرون.من یه نگاه به کیرش کردم و سرمو برگردوندم.هنوز وقتش نبود.یکم کونمو تکون دادم وسعی کردم کیر سامانو در بیارم که سامان دوباره بغلم کرد وهوس تلمبه زدن کرد.گفتم بسه دیگه الان مامان میاد.سامان یه لحظه وایساد و گوششو تیز کرد.وقتی دید صدایی نمیاد گفت خبری نیست و شروع کرد به تلمبه زدن.
دوباره روز از نو روزی از نو.ولی اینبار چون خالی شده بود آرومتر میکرد که باعث شد من هم حرفی نزنم.سکوت حموم،کون تپل و قلمبه و تلمبه های محکم یه کیر کلفت صدای شالاپ شولوپ خوشایندی درست کرده بود که هر کسی رو مجذوب می کرد.
بعد دو سه دقیقه سر صدای مامان اومد.سامان با اینکه هنوز سیر نشده بود ولی بلاخره کیرشو از کون من کشید بیرون.کمی کون منو مالید.بهم گفت کونم سرخ شده.من با دلخوری گفتم اونجور که تو گاییدی باید سیاه میشد.سامان خندید و بعد کیرشو زیر دوش آب شست .منو هم آورد زیر دوش و لای کونمو با آب شست و شرتمو بالا کشید. کونم کمی میسوخت.ولی اصلا برام مهم نبود.چون تازه فرصت کرده بودم کیر کلفت سامان رو بگیرم تو دستم و خوب ببینمش.
فوق العاده بود.کلفت و بلند با سر بزرگ.این کیربزرگ واقعا لیاقت گاییدن کون قلمبه منو داشت.در و تخته خوب به هم جفت شده بودن.
ادامه دارد...خاطرات کون دادن سعید

سلام.این اولین نوشته من تو این سایته.پس یکم مقدمش طولانیه.اگه دنبال یه لذت سریع وآنی هستین بهتره برین فیلم سکسی ببینین و خودتونو خسته نکنین ،ولی اگه میخواین خاطره بخونین،بهتره یکم حوصله کنین.
بعضی از پسرا بر خلاف طبیعتشون که کردنه گاهی شدیدا به دادن تمایل پیدا می کنن که احتمالا بخاطر نقص ترشح هورمونیه یا عوامل محیطی..
به هر حال من از شانس بدم جزو اونایی شدم که دوس داشتن کون بدن.دلیلش هم برام مهم نیست.چه فرقی میکنه.به قول یکی از دوستام این کون که بلاخره میره زیر خاک بزار حداقل دو نفر ازش استفاده کنن.کم نمیشه که..
مسئله جالب اینجا بود که من از ده دوازده سالگی کون تپل و قلمبه و هوس انگیزی داشتم.واسه همین خیلی مورد توجه بکن های اطراف بودم.
خودم هم از وقتی که غریزه ام بیدار شد علاقه زیادی به مالیدن و دید زدن کونم داشتم تا مالیدن کیرم.البته اینم بگم که کیر من بر خلاف کونم که قلمبه و تپل بود،کوچیک و نارس بود به همین دلیل برای من کون دادن راحت تر و بهتر از کون کردنی بود که نه زیاد تواناییش را داشتم و نه علاقش رو.همیشه خدا هم بکنها دور و برم بودن و سعی می کردن یه جوری مخ منو بزنن که من مثل خیلی از کونیای دیگه علی رغم تمایل و علاقم به کون دادن بخاطر ترس از بدنام شدن و رفتارهای بد و منزجر کننده بعضی بکنها و عکس العمل غیر قابل پیش بینی خونوادم تن به گاییده شدن نمی دادم.هر چند این غریزه قوی لامصب بلاخره کار خودشو کرد.
من میخوام یکی از خاطرات اولیه کون دادنمو بگم.البته این اولین دفعه باز شدن کونم نیست ولی اولین گاییده شدن کامل و رسمی کون منه.
بهتره اول خودمو معرفی کنم.اسم من سعیده.ما سه تا برادریم.من کوچیک ترینشونم
برادر وسطی اسمش افشینه.برادر بزرگتر هم اسمش سامانه.
از اونجا که سامان بزرگتر از ما بود طبیعتا زودتر حشرش زد بالا و افتاد تو خط کون کردن.
البته از اونجا که پیدا کردن کونی بخاطر کم بودنشون مشکل بود و پیدا کردن مکان برای گاییدنشون یه مشکل دیگه و خطرات زیادی هم داشت سامان هم دردسر های زیادی کشید.
تو همسایگی ما یه پسری کونی بود به اسم محسن با یه کون توپ توپ که بچه های محل همه میکردنش.سامان وقتی دید که بچه های محل همه این پسره رو میکنن از اونجا که خودشم شدیدا تو فشار بود بلاخرا رفت سراغ محسن.بعد دو بار گاییدن محسن ؛بار سوم گیر افتاد و یه کتک مفصل از بابام خورد.ولی از اونجا که نمیشه جلوی بلند شدن کیررو با کتک گرفت و کون کردن هم به دهن آقا سامان مزه کرده بود باز به کون کردن ادامه داد والبته باز هم گیر افتاد و کتک خورد.
تا اینکه یه روز اتفاقی افتاد که شکل رابطه من و سامان رو عوض کرد.
من اون موقع فکر میکنم12سالم بود.من تازه از حموم در اومده بودم و یه حوله به کمرم پیچیده بودم .سامان با مادرم و افشین تو حال نشسته بود و داشت تلوزیون میدید.من هم یه لحظه اومدم توحال که ببینم تلوزیون چی داره اتفاقا یه جوری وایسادم که پشتم به سامان بود.یهو نمی دونم چی شد که حوله از کمرم باز شد و بله...
کون قلمبه و سفید من درست افتاد تو چشمای سامان.سامان بعدها بهم گفت که من همیشه تو کف کون تو بودم و لی میترسیدم کاری بکنم.ولی وقتی اونروزکون قلمبه تو رو لخت دیدم نظرم کاملا عوض شد. وقتی حوله افتاد و من کون تپل وسفید تو رو دیدم یه لحظه انگار منو برق گرفت.تا حالا کون به این خوش فرمی ندیده بودم.وقتی خم شدی حولرو برداری لای کونت قششششنننگ از هم باز شد و من سوراخ کونتوهم دیدم.وقتی رفتی دیدم کیرم داره شرتم رو پاره میکنه.یه لحظه خودمو در حال گاییدن کون قلمبه تو تصور کردم.چی میشد اگه میشد!!
از اونجا بود که فکر گاییدن کون من زد به سر سامان.از یه طرف همیشه دم دستش بودم.از طرف دیگه یه کون فوق العاده داشتم.و طبق یه اصل بین بکن ها که (هر کس کون گرد و قلمبه ای داشته باشه بدون شک میل به دادنش رو هم داره) از اونروز سامان چسبید بهم.باهام مهربون شد وهرجا میرفتم باهام میومد و برام همه چی میخرید.کم کم شروع کرد به انگشت کردن و وقتی دید مخالفتی نمیکنم گاهی منو از پشت بغل میکرد و کیرشو میمالید به کونم. کم کم شروع کرد به کون خواستن.ولی چون من میترسیدم گیر بیفتیم قبول نمیکردم.اونم تو کف میموند.ولی بلاخره موقعیت جور شد!
ما معمولا جدا ازهم حموم میکردیم تا اینکه یه روز اتفاقی قرار شد هر سه با هم حموم کنیم.
من و افشین و سامان.البته از اونجا که سامان یک بکن خطرناک شده بود و من هم با اون کون تپل و قلنبه مستعد گاییده شدن بودم مادرم هم در محل حاظر شد تا به حموم کردن ما نظارت کنه.من در طول مدت حموم کردن نگاه سنگین سامان رو رو خودم حس میکردم.میدونستم که داره با ولع به کونم نگاه میکنه.تقریبا آخرای حموم کردن پدر بزرگم مادرم رو صدا کرد که یه چیزی رو پیدا کنه و بهش بده،و از اونجا که نمیشد حرف پدر بزرگ رو زمین انداخت مادرم با دودلی مجبور شد حموم رو ترک کنه.من موندمو افشین و سامان.افشین که سرش به خودش گرم بود.ولی سامان بلافاصله دستشو برد تو شرت من و کرد لای کونم و شروع کرد به مالیدن.من یه بار کونمو کشیدم کنار ولی اون دوباره اومد و منو گرفت و دوباره دستشو کرد لای کونم.
سامان یک دقیقه ای با کونم بازی کرد و یهو دستشو کشید و رفت دم در تا مطمئن بشه مادر دور شده. وقتی مطمئن شد برگشت و سعی کرد شرتمو بکشه پایین.من نذاشتم و با اشاره بهش گفتم افشین! ولی اون اعتنایی نکرد و گفت اون با من. ولی من باز بهش اجازه ندادم.سامان انگار دیوونه شده بود.چشماش کمی قرمز شده بود و معلوم بود شوخی نداره.شرتشو در آورده بود و در حالیکه کیر بزرگشو گرفته بود دستش بزور منو کشید گوشه حموم و منو از پشت بغل کرد و در حالیکه شرتم رو پایین میکشید دم گوشم گفت من امروز باید کون تو رو بکنم حالا به زور هم که شده،اگه مقاومت کنی دردت میاد و دیر تموم میشه ولی اگه خودت کونتو بدی دردش کمتر میشه و زود هم تموم میشه.از اونجا که سامان بزرگتر و قویتر بود راحت شرتمو کشید پایین.من چند بار تقلا کردم که کونمو از بغل سامان بکشم بیرون ولی اون دوباره منو گرفت و اینبار منو چسبوند به گو شه دیوار تا نتونم فرار کنم.
یه لحظه حس کردم یه چیز نرو و گرم و بزرگ رفت لای کونم،میدونستم که بدون شک این سر کیر سامانه.بلا فاصله کونمو سفت کردم که سامان نتونه کیرشو بکنه تو کونم و اول موفق هم شدم. ولی از اونجا که سامان مصمم به گاییدن من بود محکم چند ظربه به پهلوی من زد که خودمو شل کنم.والبته من هم بخاطر درد مجبور شدم که اینکار رو بکنم.یهو یاد حرف محسن کونی افتادم که یه بار گفت طبیعت و خلقت کون یه جوریه که هیچوقت نمیتونه مقابل یه کیر مقاومت کنه.کون با اینکه از نظر اندازه چند برابر یه کیره ،نمیتونه جلوی فرو رفتن یه کیر رو تو خودش بگیره و همیشه توسط کیرگاییده میشه.واین دقیقا همون اتفاقی بود که داشت برای کون من می افتاد.سامان در حالیکه منو محکم بغل کرده بود چند بار کیرشومالید لای کونم تا سوراخ کونمو پیدا کنه.بعد یهو شروع کرد به فشار دادن.با اینکه سامان کیرشو تف مالی کرده بود چون کون من تنگ بود نمیتونست کیرشو تو کون من فرو کنه.و چون من هم درد داشتم کونمو ناخودآگاه سفت می کردم.اونم از اونجا که همیشه کونیای حرفه ای رو کرده بود و کیرش راحت تو کون اونا فرو میرفت حالا مونده بود چکار کنه.از یه طرف نمیتونست منو بکنه و از طرف دیگه هم بخاطر حشر زیاد نمیتونست ولم کنه و فقط کیرشو فشار میداد.تو یه لحظه من برگشتم و دیدم افشین وایساده داره تلاش و تقلای ما رو میبینه.اینکه سامان منو از پشت گرفته و میخواد کیر بلندشو بزور تو کون قلمبه من فرو کنه.با خودم گفتم خوب دیگه این چیزی رو که نباید میدید دید،سامان هم که ول کن کون من نیست و بهر حال خودشو خالی میکنه،حالا چه توی کونم یا روی کونم.ولی اگه آبشو روی کون و کمرم بریزه مادرم احتمال زیاد میفهمه که چی شده.بهر حال اگه اینجوری پیش بره من از گایش فقط دردشو میکشم،پس بهتره بزارم سامان یه دل سیرکونمو بکنه هردومون راحت شیم.از اونجا که ظرفشوییمون خراب شده بود مادرم ظرفای نهار رو آورده بود حموم بشوره.توی یکیشون یکم روغن مایع مونده بود..برگشتم به سامان گفتم وایسا.اینجوری نمیشه.یکم روغن بزن به کیرت.سامان یه لحظه وایساد،بعد منو ول کرد و کیرشو روغن مالی کرد،یکمی هم مالید لای کون من.بعد دوباره کیرشو گذاشت لای کون منو فشار داد.من هم خودمو شل کردم.وسطای فشار دادن کیر و آخ و اوخ من یه لحظه حس کردم سوراخ کونم داره باز میشه،با یه فشار محکم کیر سوراخم کونم بازشد و کیر سامان رفت تو کونم.سوراخ کونم میسوخت و میتونستم قطر سوراخی که کیر سامان تو کونم درست کرده بود حس کنم.سامان کمی جا بجا شد. یه دستش به دور شکم من ویه دستش به بیخ کیرش بود.داشت نفس نفس میزد.دوباره شروع کرد به فشار دادن،نفسم بند اومد.سامان کیرشو آروم آروم تا نصف تو کون من فرو کرد.وقتی که دستش به کون من خورد وایساد.اینبار دستشو از کیرش کشید ودوباره کمی جا به جا شد، دودستی کون قلمبه منو گرفت و اینبار با یه فشارمحکم کیرشو تا ته، تو کون من فرو کرد.من یه لحظه جیغ کشیدم.ولی انگاربرای سامان مهم نبود که من درد دارم.منو قشنگ بغل کرد و شروع کرد به تلمبه زدن.با چنان حرص و ولعی به کونم تلمبه میزد که انگار برای بار آخره که کون می کنه و میخواد نهایت لذت رو ببره.با هر تلمبه ای که سامان میزد کونم با شالاپ شولوپ بالا پایین می رفت.کیرشو یکم میکشید بیرون و دوباره با فشار اونو فرو می کرد.من درد داشتم ولی مجبور بودم تحمل کنم.میدونستم که درد داره ولی سامان هم اصلا مراعات نمیکرد.یه بار سعی کردم کونمو تکون بدم و کیر سامانو بیرون بکشم.ولی چون سامان منو بغل کرده بود با اینکه کیرش تا نصف از کونم بیرون اومد ولی سامان با یه حرکت دوباره منو کشید تو بغلشو و دوباره کیرشو تا آخر تو کونم فرو کرد.زیاد طول نکشید که آبش بیاد.وقتی ضربه ها و تلمبه ها و آه و اوفش شدیدتر شد فهمیدم آبش داره میاد.وقتی داشت آبشو میریخت تو کونم داشت کونمو جر میداد.من بهش میگفتم یواشتر ولی اصلا انگار نمی شنید.اصلا مهم نبود که من درد دارم و یا افشین داره نگامون میکنه و هر لحظه امکان داره مامان بیاد یا سرو صدامونو
     
  
مرد

 
خاطره گروهبان ۳

این خاطره مربوط به دوران سربازی من است اون موقع من گروهبان 3 بودم و گاهی به عنوان پاس بخش به نگهبان ها سر میزدم یک شب که پاس بخش بودم حدود ساعت 2 شب به پست های نگهبانی سرکشی میکردم که یک وقت کسی ترک پست نکنه یا نخوابه که اگه افسر نگهبان میومد نگهبانی و را میدید که خوابیده هم اونو بازداشت میکرد هم دردسر واسه من بود چند تا از پست ها را کنترل کردم رفتم سراغ پست مخابرات که داخل سالن بود از نگهبان خبری نبود آهسته رفتم جلو دیدم نگهبان خوابیده قبلا تو پاسدار خونه دیده بودمش آروم جلو رفتم و در یک چشم بهم زدن خشاب اسلحه رو برداشتم از خواب پرید پا شد جریمه خشاب برداشتن بازداشت و اظافه خدمت 10 روز بود شروع کرد به خواهش و تمنا راستش نمی دونم چرا لج کرده بودمو ندادم در صورتیکه قبلا اینطور شده بود و به سرباز خشاب رو داده بودم ولی اون شب نمی دونم چرا بهش ندادم گفتم سر پستت وایسا و راهمو کشیدم رفتم 2 تا پست دیگه رو کنترل کردم پست 3 خواب بود سرنیزه این یکی رو هم برداشتم اصلا بیدار هم نشد به پا بهش زدم بیدارش کردم تازه فهمیده بود چی شده یکم خواهش تمنا کرد دلم سوخت بهش دادم پیش خودم گفتم چه فرقی اینا با هم دارن همه سربازیم بهتر لج نکنم خشاب اون سربازو ببرم بدم پست های دیگه رو کنترل کردم برگشتم تو سالون مخابرات بیچار داشت میرفت اینو میرفت اونور ،رفتم نزدیک دوباره شروع کرد خواهش و تمنا باورکنید هیچ وقت به فکر شیطونی و این حرفا نبودم ولی اونشب یگدفعه این فکر اومد به سرم هی او میگفت من میگفتم نمیشه گفت تروخدا اضافه میزنن گفتم خوب چرا خوابیدی گفتم اگه خشاب رو بدم چیکار میکنی گفت هرکاری بگی ولی تورو خدا خشاب رو بده گفتم هر کاری گفت منظورتون چیه گفتم الان داشتی میگفتی خشاب رو بدم حاضری هرکاری بکنی مکثی کرد گفت اول بگین چیکار کنم گفتم چه فرقی میکنه گفت درسته که خشاب رو ندی اضافه خدمت می خورم ولی هرکاری بابتش نمیکنم فهمیدم 2زاریش افتاده چی میخوام گفتم میل خودته اومد جلوم گفت درست حدس زدم ؟ من با پررویی تمام که خودم باورم نمیشد گفتم آره یکم نگاه کرد رفت کنار دیگه چیزی نگفت منم مونده بودم سکوتش علامت رضایت است یا نه دیدم دوباره رفت سر پستش فهمیدم نمی خواد قبول کنه منم راهمو کشیدم رفتم . نگهبانهای جدید رفتن سر پست اونایی که سر پست بودن اومدن حس عجیبی داشتم روم نمیشد برم تو پاسدارخونه از اینکه این پیشنهاد رو بهش داده بودم از طرفی نمیشد خشاب رو بهش برگردونم مونده بودم چیکار کنم تا صبح خوابم نبرد صبح قبل اینکه واحد رو تحویل بدم رفتم و خشاب رو تو اسلحه خونه گذاشتم رو اسلحش شاید 5 دقیقه قبل اومدن افسر نگهبان که اگه میومد و اسلحه بدون خشاب رو میدید دیگه تموم بود .48 ساعت بعد جای یکی از گروهبانها پاس بخش شدم مادرش مریض بود مرخصی رفته بود ساعت 3.5 نصفه شب رفتم برای سرکشی چند تارو کنترل کردم از 5 تا پست 3 تا خواب بودن همه رو بیدار کردم یعنی اگه دشمن فرضی حمله میکرد 3سوت پادگان رو میگرفت . رفتم پست انبار غذا دیدم همون سربازه ،طبق معمول ایست داد و رمز شب گفتم و اومدم جلو همدیگرو شناختیم گفتم دیگه سر پست نمی خوابی خندیدیم اون گفت تو میخواستی از موقعیتت سو استفاده کنی گفتم حق با تو ولی تو هم نباید بخوابی سر پست ، گفت هنوزم میخوای اون کارو بکنی گفتم میخواستم ولی نشد گفت اگه بشه میخواهی؟ گفتم یعنی تو هم مایلی ؟ لبخندی زد گفت بیا این طرف رفتیم پشت انبار یه برجک بود گفت بریم بالا رفتیم باهم بالا از اون بالا اگه کسی میومد معلوم بود گفت من دفعه اولم است که میخوام اینکارو بکنم جالب اینجا بود که منم با همه هارتو پورت هیچ وقت اینکارو نکرده بودم مثل پسر بچه ها که میخوان شیطونی کنن گفتم اول تو در بیار اون گفت اول تو بعد منم در میارم خلاصه فانسقه رو باز کردم گذاشتم زمین شلوارم باز کردم کیرم که حسابی راست شده بود رو دراوردم گفتم در بیا اونم شلوارشو باز کرد کیرشو در اورد ماله اونم راست بود رفتم جلوتر کیرشو گرفتم اونم ماله منوگرفت شروع کردیم به مالیدن حس خوبی بود با دست دیگم شلوارشو دادم پایین کونش رو گرفتم کون تپلی داشت اونم همین کارو کرد همدیگه رو بغل کردیم کیرمونو چسبوندیم به هم انگار یادمون رفته بود کجاییم کی هستیم دو دستی کون همدیگه رو گرفته بودیم میمالوندیم هیچ و قت این حس رو تجربه نکرده بودم از سر کیرمون آب اولیه که لیز میکنه اومده بود خواست که برگردم منم بدون اینکه ممانعتی بکنم برگشتم کیرشو با اب دهن خیس کرد گذاشت لای کونم یکم بالا پایین کرد تا درست روی سوراخم قرارگرفت شروع کرد به فشارآوردن بصورت عقب جلو کردن درد تو کونم و کمرم میپیچید ، یه لحظه تو فکرم اومد که میخواستم سربازو بکنم حالا داره اون منو می کنه تو این فکرا بودم که یکدفعه درد خیلی زیادی حس کردم میخواستم داد بزنم ولی نمیشد همه میریختن اونجا نیما کار خودشو کرد بیشتر کیرش تو کونم بود بهش گفتم خیلی درد دارم تورو خدا درش بیار یکم عقب جلو کرد درش آورد داشتم میمردم از کیرم آب لیز میریخت دست زدم به سوراخم دیدم وای باز شده خودم داشتم بازرسی میکردم به خودم گفتم دیدی منو کرد الان هم میگه بریم حالا من چکار کنم دیدم نیما داره میکه بیا دیگه الان یکی میاد کونش رو داد طرف من دیدم فکر احمقانه ای کرده بودم به کیرم آب دهن زدم گذاشتم رو سوراخش منم مثل اون با عقب جلو سعی کرد سوراخش رو باز کنم اون فقط میگفت آروم آروم کم کم داشت تو میرفت سر کیرم تو بود یاد اون درد اوفتادم یه فشار محکم دادم دیدم یه صدای جیغ کوچیکی کرد و کیرم تا ته رفت تو شروع کردم به عقب جلو چه لذتی داشت با اینکه کونم هنوز درد میکرد تو همین موقع چراغهای جیپ افسر نگهبان از دور که میومد معلوم شد زود کیرم و در آوردم و بشمار 3 لباسارو پوشیدیم نمیدونم چطوری پله هارا اومدم پایین نیما هم سریع اومد پشت زاغه و ایییییییییییست افسر نگهبان پایده شد رمز رو گفت دوباره سوار شد رفت منم که پشت زاغه بودم ندید خلاصه رفتم جلو پیش نیما همدیگه رو نگاه کردیم و خندیدیم گفتم دنیا عوض شده سرباز مافوقش رو میکنه اونم گفت نه که تو سربازتو نکردی خندیدیم گفتم باید برم تا کسی نیومده دست دادیمو رفتم اصلا فکرشم نمیکردم اینکارو بکنم شورتم خیس بود رفتم دستشویی خودم شستم آخ چه می سوخت 3 روز گذشت حالا دردش خوب شده بود از طرفی آبمون هم اونشب نیومده بود رفتم طرف پاسدارخونه سراغش رو گرفتم گفتن رفته سر پست نگهبانی صبر کردم واسه نهار که اومدن دیدمش گفتم نگهبان کجایی گفت رده 5 (جایی که ماشینهای داغون رو میندازن اونجا)گفتم پاس بخش بشم خندید گفت تو نشی کی بشه رفتم با پاس بخش حرف زدم جامو با او عوض کردم اونم از خدا خواسته یه مرخصی گرفت و رفت شب ساعت 1 رفتم سرکشی پست نیما آخری بود وقتی رسیدم منتظر بود گفت کسی که نمیاد دنبالت گفتم نه گفت بریم پشت اون ماشین 2 تا از صندلی اتوبوس را آورده بود کنار هم عین تخت بود فرصت زیادی نداشتیم ایندفعه دیگه تعارف بازی نبود کشیدیم پایین یکم دستمالی خوابیدیم رو صندلی ها 69 کردیم کیر همدیگرو می خوردیم وایی چه لذتی داشت گفتم بیا مشغول بشیم نیما خوابید رو شکم منم رفتم پشتش گذاشتم رو سوراخش آروم آروم دادم تو دردش اومده بود ولی خیلی کمتر از قبل شروع کردم به عقب جلوداشتم میمردم از لذت نیما گفت همدیگه رو ببوسیم برگشت و در حین اینکه میکرم همدیگه رو بوسیدیم بهش گفتم کاش میشد کامل لخت بشیم اونم تایید کرد کیرم حسابی باد کرده بود منم تندتر میکردم داشت ناله میکرد نتونستم جلو خودمو بگیرم آبم با فشار ریخت تو کون نیما منم هی فشارش میدادم گفت آبت اومد ؟ نفس زنان گفتم آره گفتم معذرت میخوام نتونستم نگه دارم که تو هم بکنی گفت اشکالی نداره منم صندلیو کردم برگشت دیدم اونم کرده بود وسط ابرها آبش امده بود بعد اون چند روز 1 باری سکس میکردیم تا اینکه سربازی من تموم شد تا اینکه بقیه ش بعدن مینویسم.
     
  
مرد

 
گایش ناظم

سلام من یکی از خاطره های سکسیمو برای اولین بار مینویسم.
من دانش اموز سال سوم هستم تو مدرسه ت. درس میخونم یه دوست تو کلاس اول دارم من اون یه مدتی بود که خیلی حشری شده بودیم قرار گزاشتیم زنگ پنجم که همه رفتن بمونیم مدرسه تو یه کلاس خالی از رو با هم حال کنیم.راستی اینو بگم که مدرسه ی ما تا ده شب بازه چون بچه های پیش میمونن برای مطالعه.خلاصه رفتیم تو یه کلاسو داشتیم از رو هم دیگه رو میمالوندیم که من از خودم خجالت کشیدم چون اولین بارم بود دوستم مهدی که خیلی داغ بود محکم به من چسبیده بود که یه دفعه ناظم کونی مون اومد تو و مارو تو اون وضعیت دید ما هم خایه هامون به گلومون چسبیده بود.سر ما داد زد و با کلی دعوا و کتک مارو برد دفترش.این هم بگم که اسمش ناصریه و تو مدرسه هم وجه ی خوبی نداره منظورم اینه که با دانش اموزای سال اولی که بدن بدون مو ندارن و خشگلن صمیمیه.و به همین دلیل همه فکر میکنن که بچه بازه و هست چون این همون موقع که تودفترش بودیم به من اثبات شد:ما داشتیم گریه میکردیم با کلی التماس میگفتیم که خوردیم به کسی نگید اقا!ولی به خوردش نمیرفت که نمیرفت!ولی کم کم اروم شد و با هامون دربارش صحبت کرد مهدی گفت:دیگه تکرار نمیشه بعد ناصری گفت باشه به کسی من هم نمیگم ولی به یه شرط سریع گفتم قبوله.گفت هرچی باشه دیگه.گفتیم اره.
ته دلم یه کم ترسیدم.مهدی و صدا کرد گفت بیا یکم جلو.مهدی رفت گوشای ناصری سرخ شده بود ناصری هم رفت طرف مهدی و سریع یه بوس از لباش کرد من هم جا خوردمو ترسیدم.فهمیدم که قصد کون مونو کرده.دیدم که داره مهدی و میماله چون اون خیلی خوشگل تر از منه و هم کم سنو سال تره به بهونه ی شستن کونم از ناصری اجازه گرفتم رفتم از دفترش بیرون. ترس ورم داشته بود میترسیدم اگه بهش کون ندم به با با ها مون بگه شاید هم بدتر به مدیر بگه و از مدرسه اخراج بشیم و بابام منو بکشه.خلاصه داشت سرم گیج میرفت.بعد 5 دقیقه لفتش دادن به خودم گفتم مگه من نمیتونم از اون یه عکسی چیزی گیرم تا نتونه گهی بخوره سریع رفتم پیشه یکی از بچه های پیش که تو سالن مطالعه داشت درس میخوند اسمشو نمیتونم بگم چون بهم اجازه نداد ولی اینو بگم که سر شهریه اش با مدرسه مشکل داره.گفتم بیا امروز باید ناصریو بکنیم ازش عکس بگیریم مگه خودت میشه نمیگفتی میخوای ناصری و بزنی خوب حالا بکنش خلاصه دوتایی رفتیم سراغ ناصری داشت مهدی بیچاره رو از کون میکرد گرفتم هولش دادم اقای ایکس هم دستاشو گرفت با نهایت جرات زدمش به خاطر ابروش هم شده داد نمیزد مهدی هم زدش افتاد رو زمین شلوارشو در اوردیم با گوشی مهدی فیلم کونشو گرفتیم گوشی رو گزاشتیم کنار مهدی داشت کیرش راست میشد گفتم وقت انتقامه ناصری حروم زاده به حالت سگی نشست من هم با میکرفون کبوندم تو سرش اقای ایکس هم همش بهش چک میزد مهدی چنان کرد تو کونش که نزدیک بود داد بزنه چندتا کاغذ و مچاله کردم کردم تو دهنش حالا هم زدیمش هم سولاخ کونشو جر دادیم!!!!!!!
از فرداش تا یه هفته مدرسه نیومد الان هم ما سه تا رو میبینه سرش پایینه!!!!
     
  
مرد

 
من هم از کردن لذت میبرم هم از دادن دست خودمم نیست هر کدومش تو شرایت خاص خودش حال میده.بگذریم:
قبلآ هم گفته بودم که چهره و اندامم جوریه که اطرافیانمو جذب میکنه اینو از نگاه و حرفاشون می قهمم.
تقریبآ 2 یا3 هفته پیش بود شب خونه یکی از دوستام دعوت بودم بعد از مهمونی خدا حافظی کردم و راه افتادم ساعتای 1 شب بود گفتم قبل از خونه رفتن یه چرخی تو خیابون بزنم بعد برم خونه.
تو مسیر یه کافه بستنی رو دیدم که باز بود ماشینو پارک کردم و رفتم یه ژله بستنی سفارش دادم همینجور که وایساده بودم تا بستنیمو بگیرم یه پسره اومدو سفارش داد و وایساد کنارم.یه نکاهی بهم انداخت و لبخند زد.
قیافش با مزه بود هیکلشم خوب بود.
بستنیشو زود تر از من گرفتو برگشت که بره منم زورم گرفت وبهش پروندم:خدا شانس بده دیر اومدی زودم رفتی اونم برگشتو گفت خوشتیپی همینه دیگه.
بستنیمو گرفتم رفتم بیرون پیش ماشین داشتم میخوردم که اومد پیشم و گفت:چرا عصبی هستی؟ناراحتی من زودتر گرفتم؟گفتم نه بابا بی خیال یه چیزی گفتم تو هم که خوب چیزی گفتی.خندید و گفت:خوب چیزی هم هستم نه؟
گفتم:گفتم به شرطی که مو نداشته باشی بدک نیستی.خوشش اومد و گفت :نا قلا تو هم خوب مالی هستیا.خلاصه خندیدیمو بستنیمون که تموم شد خدافظی کردیم و سوار ماشین شدم.
حرکت که کردم دیدم داره پشت سرم میاد یه کم جلو تر اشاره کرد وایسا منم زدم کنار اومد کنارم و گفت:می خوای بهت ثابت کنم از اون چیزی که فکر میکنی مال ترم؟پیش خودم گفتم حالش خوب نیست بزار ردش کنم بره گفتم:
اره
گفت شمارتو بده منم دادم و حرکت کردم.نزدیکای خونه بودم که زنگ زد .
گفت:من حاظرم الان نشونت بدم خالی نمیبندم.میای؟خونه هستم تنها هم هستم میای؟منم کرمم گرفته بودو دل به دریا زدمو گفتم باشه میام.
ادرسش دور نبود زود رسیدم بهش زنگ زدم اومد دم در و تعارف کرد رفتم تو همچین یه مقدار استرس هم داشتم که اونم فهمیده بود و گفت: راحت باش اینجا هیچ خبری نیست من تنهامو ناراحت نباش کسی کاریت نداره اومدی بکنی نهایتشم یه دست هم میدی با خنده گفت.
وقتی اینو گفت تو دلم هری ریختوگفتم :مگه تو از این کارا هم بلدی؟
گفت:کدوم کارا؟گفتم:کون کردن.گفت:به اختیار داری یه دست کشید به کونش و گفت:همینطور که کون توپی دارم چرخید و کیرشو از رو شلوارکش گرفت و گفت:کیر با حالیم دارم.
منم که دیگه داشتم قاطی میکردم مونده بودم انجا اومده بودم بدم یا بکنم؟
البته با هر دوتاش موافق بودم.
ولی وقتی شورتشو در اورد و اومد نزدیکم و کونشوکرد بهم فهمیدم که باید چیکار کنم.
راست راستی عجب کونی بود قلمبه و صافو و بدون مو .
منو بلند کردو شروع کرد به در اوردن لباسام منم داغ داغ شده بودم زود لخت شدیم سریع رفت پایین و کیرمو کرد تو دهنش و وااااااااای همچین میمکیدش که گفتم الان کنده میشه. ولی انصافآ عالی ساک میرد بدنش کاملآ بی مو بود و صاف.
من نشستم رو مبل اونم رفت چراغو خاموش کنه که دیدم نه بابا کیرشم توپه.وقتی برگشت قبل از اینکه بشینه و ادامه ساکشو بزنه کیرشو گرفتم تو دستم هنوز نیمه شق بود دیگه دست خودم نبود سرمو بردم جلو دهنمو باز کردم ...........کیرش تو دهنم بود .
حال میداد اونم خیلی خوشش اومده بود با کیرش همه دهنم پر شده بود یه کم مکیدمش و با زبونم باهاش بازی کردم صداش در اومد و می گفت:جوووون بوخور بوخور
یواش یواش سفت شدن کیرشو تو دهنم حس میکردم داشت بلند میشد دیگه نصفش بیشتر تو دهنم جا نمیشد کلفت شده بود و سفت مثل سنگ.
هی عقب و جلو میبردش تو حلقم.دستمو گرفت و رفتیم رو تخت کیرمو گرفت مال منم دست کمی از اون نداشت از جریان خون توش داشت میترکید.
خوابوندمش رو تخت تا اومد به خودش بیاد یه تف زدم به سوراخ کونم و نشستم رو کیرش .سر کیر گرم و با حالشو رو سوراخ کونم حس میکردم .هم شکه شده بود هم خر کیف.یه کم خودمو فشار دادم پایین رو کیرش اونم فشار داد بالا که یه درد امیخته با شهوت و لذت همه بدنمو فرا گرفت.کیرش تو کونم بود تا ته .
دیگه خودش به تنهایی بالا و پایین میکرد و منو میکرد .کیرش سنگ سنگ شده بود و سوراخ من باز باز .جوری که کیرش به راحتی تا ته ته میرفت تو کونم و میومد بیرون خیس خیس بود .از رو کیرش بلند شدم و دمرو خوابیدم بهش گفتم یه کم لای پایی بکن اونم نه نگفت و یه تف گنده انداخت لای کونم و با دستش پخشش کرد و کیر محشرشو گذاشت لای پام .منم واقعآ لذت میبردم از اینکه کیرشو لای پام حس میکردم .میرفتو میومد و میخورد به تخمام واقعآ لذت داشت.گفت:حالا بکنم تو کونت؟گفتم:اره.
بادستاش لای کونمو باز باز کرد کیرشو گذاشت رو سوراخم فقط یه کم فشار داد و تمام کیرش رفت نو کونم لیز لیز بود.خوابید رومو شروع کرد به کردن کونم همچین محکم میزد که صدای برخوردش با باسنم بلند شده بود بعدش دست انداخت زیر لگنم و کشید رو به بالا و منو چار دستو پا کردو تلمبه زد محکم میزد جوری که تخماش میخورد به سوراخم و بیشتر حشریم میکرد.
کیرشو کشید بیرونو گفت:حیفه بذارم ابم به این زودی بیاد .حالا پاشو ببینم تو چیکارا بلدی؟
منم که کیرم در حال انفجار بودامونش ندادمو خوابوندمش و کیرمو گذاشتم دم سوراخشو فشار دادم تو.منتطر اعتراض یا دادش بودم که دیدم نه سوراخش خوب شل هست و دردی براش نداشته.
خوب این مدلی که کردمش برگشتو پاشد سر پا و خم شد گفت ایستاده بکن حال میده منم چشم گفتم و کردم راست میگفت حال میداد من زیاد خودمو نگه نداشتمو تمام ابمو خالی کردم تو کونش که کمم نبود اخه من معمولآ ابم زیاد میاد.
حالا دوباره نوبت اون بود که منو بکنه که نیازی به گفتنش نبود و سریع منو چرخوندو گفت :تو هم ایستاده کون بده منم گفتم بکن.دوباره کیرش رفت تو کونم با این تفاوت که چون ابم اومده بود یه کم لذتم کمتر شده بود .اونم این موضوع رو فهمید و خیلی کشش نداد و ابشو تمام و کمال ریخت رو کونم و کمرم وااااای که چه گرم و با حال بود.بعدشم با حم رفتیم حمام و تو حمام هم باز من کیرشو خوردم وحالشو بردیم.بیرون که اومدیم میخواستم لباس بپوشم که گفت بذار یه کم دیگه کیرتو بخورم منم گفتم بیا بوخور .
لا مصب عجب ساکی میزد خوب که خوردش و مکیدش دیدم داره ابم میاد بهش گفتم داره میاد ولی گوشش بدهکار نبود منم خودمو ول کردمو همه ابمو ریختم تو دهنش اونم دیگه بیرونش نریخت و همه رو خورد وااااااااای که چه حس توپی بود.اونشب سکس خوبی بود و به هر دومون حال داد از هم قول گرفتیم که بازم تکرارش کنیم.تا فرداش که راه میرفتم تو سوراخم هنوز کیرشو حس میکردم البته درد هم داشت ولی خوب بود.
     
  
مرد

 
حس زنانه در من

از وقتی که یادم میاد بیشتر دوست داشتم با وسایل زنونه مثل لوازم آرایش یا لباسایه زنونه بازی کنم همیشه با دیدن لباس خواب شورت توری قرمز یا سندل پاشنه بلند دلم میریخت
خیلی دوست داشتم تنم کنم برم جلو آینه و خودمو ببینم
کلی لوازم آرایش وجوراب توری زنانه داشتم چند تا هم سندل پاشنه 10 سانت
این وسایل رو با بد بختی تهیه کرده بودم چون خرید این جور چیزها برای یه پسر تو سن 17 سالگی یکم غیر عادی به نظر میرسید معمولا به فروشننده میگفتم واسه کسی کادو میگیرم هرچند این حرف هم زیاد قابل قبول نبود و فروشنده باز جوری بهم نگاه میکرد
هیچ کس از دنیایه عجیب من خبر نداشت و من همیشه وحشت داشتم که کسی بفهمه و آبروم بره
پدر و مادر من وقتی 8 سالم بود از هم جدا شده بودند من تنها فرزندشون بودم پدرم بازرس شرکت برق بود که در ماه دو هفته ای ماموریت شهرستان میرفت و خونه نبود
وقت زیادی برای تنها بودن داشتم نا راضی هم نبودم گاهی به دیدن مادرم میرفتم که با مادر بزرگم زندگی میکرد ولی بیشتر خونه خودمون بودم اونجا بیشتر خوش می
گذشت
آرایش کردن تو خونه بهترین تفریح من بود همه جور آرایشی بلد بودم در حد یه زن کاملا" حرفه ای !
البته اینم بگم واقعا" اندام و پوست خیلی سفید بدون مو ضریفی داشتم باسنم مثل باسن بقیه دوستام نبود کمرم باریک باسن برجسته و گوشتیم همه جا تو چشم میزد پاهام ضریف و قشنگ بود هیچ زمختی پسرونه ای نداشت یادم میاد چند تا از دوستام می گفتند اندامت مثل دخترا میمونه به روم نمی آوردم ولی تو دلم یه جوری میشدم یعنی خوشم می اومد
معمولا" وقتی استخر میرفتم بعضی ها جوری نگاه می کردن که معلومه تو نخم هستن هم خجالت میکشیم هم هشری میشدم زیر چشمی به الت هاشون نگاه میکردم که چه جوری از زیر مایو معلومه که تا به اون زمان سکس واقعی نداشتم
اوایل که سنم کمتر بود مداد یا خودکار تو خودم میکردم بعدش خیلی چیزا یاد گرفتم
یاد گرفتم چطوری خودم رو با شیلنگ آب گرم تمیز و خالی کنم که از کس هم تمیز تر باشه
بعد آرایش کردن با خودم ور میرفتم لاک میزدم سندل پاشنه بلند میپوشیدم و جلو آینه قمیش میومدم
بعد اون با خیار حال میکردم خیلی لذت بخش بود معمولا" از چند تا تو سایز های مختلف استفاده میکردم اونجوری احساس میکردم با چن نفر دارم حال میکنم هر چند دقیقه عوض میکردمش
خوب فهمیده بودم که هرمون های زنونه بدنم خیلی بیشتر از مردونه غالبم شده دیوانه وار نیاز شدید به سکس با یه پسر یا مرد رو داشتم که دهنش چفت و بست داشته باشه نمیتونستم به هیچ کس اعتماد کنم وحشت آبرو ریزیش همیشه جلومو میگرفت باعث شده بود این قضیه فقط داخل خونه وتو تنهای باشه
با یکی از هم کلاسی هام صمیمی شده بودم میدونستم که روم نظر داره ولی به اون هم نمی شد اعتماد کرد ودر ضمن هم سن من بود زیاد تمایلی بهش نداشتم
من یه خاله داشتم که در شهرستان بناب زندگی میکردند ودرهر ماه چند روزی رو خونه مادر بزرگم می آمدند من یه پسر خاله داشتم به نام "هادی" که مشغول خدمت سربازی بود که روز های آخرش رو می گذروند و من مدت زیادی بود ندیده بودمش
از مادر بزرگم شنیدم که خالم اینا فردا قراره که بیان شنیندم که این بار هادی هم مرخصی گرفته اون هم میاد
هادی از من هشت سال بزرگتر بود ولی از لحاظ هیکل و قد و قواره استخوان بندی خیلی درشت تر از سننش دیده میشد پسر شلوغی بود
فردای اون روز من به خونه مادر بزرگم رفتم همه شون اومده بودند گفتیم و خندیدم خوش گذشت
با هادی بیشتر از قبل سمیمی شده بودم چند بار بیرون رفتیم کلی از خاطرات سربازیش برام تعریف کرده و خندیدیم
تو فصل تابستون بودیم هوا گرم بود به سرمون زد بریم استخر و آب تنی کنیم که تازه از اونجا ماجرا شروع شد !!!
تو رخت کن احساس کردم از دیدن بدن من یه جوری شده راستش من هم با دیدن بدن درشت و پر موی هادی داشتم دیونه میشدم خیلی خیلی مردونه و زمخت بود یه کم شکم داشت جلو موهاش یه کمی زود ریخته بود که ارثی بود و باعث شده بود مثل یه مرد نزدیک به چهل سال دیده بشه از همون لحضه به بعد شرو کرد به بیشتر صمیمی شدن و گفتن جوک سکسی از این حرف ها متوجه شده بودم با دیدن بدنم برام تیز کرده! به رو خودم نیاوردم ولی بد جور هیجان داشتم ولی باز میترسیدم
تو آب که بودیم من جای عمیق نمی رفتم چون شنا بلد نبودم و هادی با این بهانه که بیا خودم شنا یادت میدم به بدنم دست میزد حتی چندین بار وقتی خیلی نزدیکم بود بدنم به الت سیخ شدش خورد که معلوم بود بزرگ و کلفته قلبم داشت از جا کنده میشد
این جمله رو هادی هم گفت که بدنت خیلی دخترونه ست ! البته چیز جدیدی نبود زیاد شنیده بودم خودم خوب میدونستم که چه تیکه ای هستم تو دلم میگفتم"" بد بخت منو با آرایش و لباس سکسی ببینی دیونه میشی !
از اونجا که بر گشتیم شب شده بود تو حیاط یه گوشه خلوت کرده بودیم صحبت میکردیم و میخندیدیم که بحث های جدیدی شروع شد از من پرسید که دوست دختر دارم یا نه سکس داشتم یا نه خلاصه از این حرف ها که خوب میدونستم چه نقشه ای داره از نوع رفتار من یه چیز های فهمیده بود
دیر وقت بود وقت خواب شده بود ولی نه من خوابم می اومد نه هادی مار بزرگم جامون رو تو حیاط انداخت دراز کشیده بودیم و صحبت می کردیم دل تو دلم نبود هادی حرف های تحریک آمیزی می زد داشت رسما" سر حرف رو باز میکرد
منم داشتم به این فکر میکردم که هادی پسر خاله منه به خاطر خودشم که شده دهنش جایی باز نمیشه اگه چیزی بگه آبرو خودشم میره
تو حرف های که میزد متوجه شده بودم که عاشق سکس از پشته و با چند نفر زن و پسر هم سکس داشته و بیشتر طالب کردن کونه تا کوس همین جور که داشت حرف میزد و من شدیدن تحریک شده بودم هادی فهمیده بود دستشو گذاشت روی رونم و یکم به من نزدیک شد! یه کم جا خوردم کشیدم کنار ولی مثل اینکه زده بود به سیم آخر گفت نترس کاریت ندارم دستم رو گرفت از رو شلوار روی کیرش گذاشت نمی دونستم چیکار کنم دلشوره داشتم کسی بیاد ببینه ازطرفی هشری شده بودم
اولین باری بود که به یه کیر واقعی به غیره مال خودم دست میزدم معلوم بود هم بزگ و کلفته
مال من پیش کیر هادی دودول هم نبود !!! اون شب هادی منو کلی دست کاری کرد شرو به بوسیدنم کرد قلبم داشت تند میزد نمی دونستم چی میشه چطور میشه از شدت نیاز منم زدم به سیم آخر خودم رو شل کردم تو بغلش باورش نمیشد که من رام شدم
گفت یه لحظه صبر کن من دستم رو از کیرش کشیدم زیر لحاف نازکی که روش کشیده بود شلوارش رو در آورد دوباره دستم رو گرفت این بارکیر لختش رو داد دستم ... وای خدا داشتم دیونه می شدم کلفت و داغ بود داشتم آروم تکونش میدادم و به شکم و بدن پر موی هادی دست میزدم و لمس میکردم تو چشاش نمی تونستم نگاه کنم ازم پرسید که تا به حال به کسی دادم با خجالت جواب دادم نه یکم مکث کرد گفت میخوای تجربه کنی؟ زبونم بند اومده بود روم نمیشد چیزی بگم گفتم اینجا نمیشه یکی میاد میبینه بیچاره میشیم پا شد نشست گفت بریم زیرزمین (که یه حالت انباری داشت ) تو دلم گفتم هرچه بادا باد قبول کردم ساعت حوالی 3 شب بود باورم نمی شد قراره یه سکس واقعی بکنم به کیرش فکر میکردم در مقایسه با اون خیار های که تو خودم میکردم کلفت تر بود ترس شهوت وجودم رو تسخیر کرده بود به هادی گفتم یه شرط داره اگه قبول کنی نه تو پشیمون میشی نه من گفت بگو گفتم هیچ وقت به کسی نگو! قسم خورد که مثل یه راز بین خودمون میمونه
گفتم تو برو من یه کم بعد میام پرسید چرا گفتم میرم دسشویی باوش نمی شد که من قبول کردم
یعنی خودم هم باورم نمی شد فکر میکردم خوابم
هادی خیلی آروم و بی سروصدا رفت زیر زمین من هم رفتم خودمو با آب خالی وتمیز کنم قلبم داشت از جا کنده میشد این بار با خیار طرف نبودم یه پسر درشت هیکل با یه کیر کلفت انتظارم رو میکشید
یکم خودمو انگشت کردم سوراخم کمی باز شه
وحشت اینکه کسی بفهمه ناراحتم میکرد ولی "هوس" داشت منو میبرد پیش هادی!!! مسخ شده بودم آروم خودمو به پله ها رسوندم رفتم پایین تا چشمم به چشم هادی افتاد خجالت کشیدم از چهرم خونده بود که فقط خودش تو کف نیست رفتم جلو بغلم کرد برای اولین با ازم لب گرفت گرفت بد جور ی میک میزد انگار میخاست قورتم بده !!!
زبونشو میکرد تو دهنم هم قلقلکم می یومد هم داشتم بیشتر دیونه میشدم بعدش از پشت بغلم کرد چون شلوارش راحتی بود و جنس نرمی داشت سفتی و کلفتی شو احساس میکردم شلوارو شورتم رو کشید پایین کیرشو گذاشت لای چاک کونم یه دستش رو شکمم بود اون یکی رو گردنم داشت گوشمو می خورد دیگه به نفس نفس افتاده بودم زبری ته ریشش داشت به گردن و شونه هام میخورد وای خدا "" باورم نمیشد باسنم تو بغلش بود کاملا" تو اختیارش بودم
گفت که رو زمین قمبل کنم من هم سریع کاری رو که گفت کردم اول با انگشت شرو کرد یکم تکون داد بعدش دو تا انگشتشو کرد دیکه تحمل نداشتم شل شده بودم صدایه تف کردنش رو شنیدم مالید به سوراخم یه لحضه یه شوک بهم دست داد "" سر کیرهادی رو سوراخ کونم بود و داشت آروم اروم فشار میداد داشتم به آرزوم میرسیدم یکم درد داشت ولی دردش دوست داشتنی بود لازم نبود مثل خیار خودم بکنمش تو داشت خودش میرفت هادی پشت سر هم سوال میکرد دردت میاد؟ میگفتم یکم ولی قابل تحمله تا چند لحظه بیشتر طول نکشید که احساس کردم همش تومه صدای هادی رو شنیدم که از ته دل ولی آروم گفت آخخخخخخخخخ و شروع کرد به تکون دادن رفت و برگشت کیرشو داشتم احساس میکردم واقعا" قابل قیاس با خیار نبود"! تلمبه زدنش تند ترشد یکم دردم بیشتر شده بود از شدت لذت میخاستم جیغ بزنم شنیدم که هادی گفت داره آبم میاد داخلم داغ شد نبض ریختنش رو کاملا احساس کردم ولی من هنوز سیر نشده بودم گفتم درش نیار..چند ثانیه مکث کرد وگفت ساکت باش صدای اومد!!! خیلی ترسیدم!! شوهر خالم بود که میرفت دسشویی خوشبختانه متوجه نبود ما نشد ! با عجله خودمون رو جم کردیم رفتیم سر جامون باورش نمیشد که اولین کسی یه که منو کرده""" گفتش که خیلی راحت رفت تو تو دفعه اولت نبود مجبور شدم بهش بگم که با خیار زیاد حال کردم چون نیاز دارم واسه همینه که کیر به او کلفتی زیاد اذیتم نکرد البته یه کم شکم درد داشتم یه چند دقیقه بعد گفت دوباره بریم گفتم نه میترسم دوباره کسی بیاد این دفعه کوفتمون بشه گفتم بخوابیم یه لحظه یادم افتاد عصر که خونمون رفته بودم وسایل استخر رو بردارم بابام گفت که صبح قراره بره معموریت
میدونستم که اگه بره حداقل دو سه روز نیست فکرای خوبی داشتم به هادی گفتم فردا بابا میره چند روز نیست میریم خونه ما شبم اونجا میمونیم لبخند زد و گفت خیلی خوبه از چهرش معلوم بود که خیلی خوشحاله .
به زور سعی کردیم بخوابیم ولی نمیشد فکر فردا داشت جفتمونو دیونه میکرد هر جور که بود اون شب رو صبح کردیم
فردا شد و من رفتم خونه یه دوش گرفتم نشستم با حوصله آرایش غلیظ کردم ناخون مصنوعی گذاشتم لاک قرمز به دستام و پاهام زدم موهام کمی بلند بود با ریمل مویه طلای موهام رو رگه رگه طلای کردم لباس خواب قرمزی که داشتم رو پوشیدم یکی از سندل های پاشنه بلندم رو پام کردم وقتش شده بود که خودمو تمیزو خالی کنم با حوصله این کارم کردم دوباره هیجان سراسر وجودم رو گرفته بود رفتم دوباره جلو آینه خودم رو برنداز کردم خیلی کردنی شده بودم
نزدیک ظهر بود
تلفون رو برداشتم شماره خونه مادر بزرگمو گرفتم مامانم جواب داد گفتم خونه
تنهام به هادی بگو بیاد اینجا گوشی رو به هادی داد گفتم وقتشه پاشو بیا گوشی رو گذاشتم تو این فاصله خودمو با خیار حسابی گشاد کردم باز کردم دل تو دلم نبود زنگ خونه به صدا در اومد اف اف رو برداشتم هادی بود در و باز کردم تو حال خونه منتظر موندم بیاد هادی در حال رو که باز کرد از دیدن من شوکه شد چشاش گرد شده بود باور نمیکرد که منم چند ثانیه کپ کرده بود رفتم جلو همونجا کمربندشو باز کردم دیگه خجالت نمیکشیدم کیرش سفت شده بود جلوش زانو زدم شروع کردم به ساک زدن هنوز باورش نمیشد داره چه اتفاقی میوفته مثل یکی از فیلم های پورنی که دیده بودم کیر کلفتشو گرفتم کشیدمش دنبالم بردمش تو اتاق خودم" گفتم تمیز تمیزم خیار هنوز تو کونم بود درش آوردم گفتم هر کاری میخوای باهم بکن شروع کرد به لیسیدن رون و باسن گوشتیم باز به نفس نفس افتاده بودم این بار باسنم رو مثل روانی ها داشت لیس میزد و گاز میگرفت صدام در اومده بود با زبونش رفت سراغ سوراخ کونم وقتی داشت سوراخمو می لیسید من دیگه داشتم جیغ میزدم کنترل خودمم رو از دست داده بودم تمام لباس هاش رو در آورد بدن مردونه و پوشیده از موی زبرو سیاهش داشت روانیم میکرد بر عکس من سفید یه زره توپل حتی رو صورتم کورک هم نبود چه برسه به مو با اون آرایشی که من کرده بودم هادی فیوزهای مغزش پریده بود
گفتم میخام زیاد بکنی می خوام جرم بدی به پیشنهاد من قبول کرد یه بار آبش رو با ساک زدن بیارم بعدش بکنه
نشت روی تخت خوابم
کیرش تو دستم بود باعشوه شروع به ساک زدن کردم زیاد طول نکشید که گفت داره آبم میاد ول کردم کیرشو
میخواستم دوباره آبشو داخلم حس کنم یه کم سوراخمو چرب کردم
کیرش با آب دهم خیس و لذج شده بود آروم نشستم روش زیاد درد نکرد چون خودمو قبلش با خیار باز کرده بودم توم کمتر از چند بار که خودمو روی کیرش تکون دادم آبش اومد برای باره دوم ریختنش توم و از داخل گرم شدم پا شدم باز یه کم دلم درد میکرد کیرش واقعا کلفت بود ولی دوست داشتم
رفتم یکم به آرایشم رسیدم " تو دلم میگفتم کاش همیشه اینجا بود کاش هر وقت نیاز داشتم حسابم رو میرسید
از یخچال شیشه مشروبه بابام رو برداشتم یه پیک اساسی ریختم و برای هادی میدونستم حال میکنه پیک دادم بهش نشستم دوباره با کیرش ور رفتم خیلی زود از حالت نیم خیز در اومد و سیخ شد
شرو کردم به ساک زدن هادی هم داشت نم نم مشروب رو میخورد پاشدم اینبار خودم قومبل کردم داشتم سوراخم رو میمالیدم از جاش بلند شد یه ظرف کرم آورده بودم که استفاده کنه یه کم به سر کیرش زد کیرشو گذاشت رو سوراخم با یه فشار رفت تو شرو کرد به تلمبه زدن صدا آه و نالم از شدت لذت بلند شد خیالم راحت بود که هیچ کس صدام رو نمی شنوه هر جوری و با هر صدایی میخواستم آه ناله میکردم و عشوه میومدم هادی بد جور به جونم افتاده بود باسیلی میزد رو باسنم خوشم میومدعالی تلمبه میزد ریتم خوبی داشت
تو آینه ( تمام قد) که رو دیوار اتاقم بود میدیدمش صورتش عرق کرده بود
درست همون کسی بود که من می خواستم خیلی زمخت و مردونه جلوش قمبل کرده بودم و تو اختیارش بودم
تلبه زدنش رو تند تر کرد انگار از صدای ناله من خیلی لذت می برد
گفت که به پهلو بخوابم میخواد که تو اون پوزیشن بکندم به پهلو خابیدم کیرشو کرد داخل شرو کرد به تکون دادن خم شد روم در حالی که کیرشو تکون میداد لب هام رو میخورد از شدت لذت و کلفتی کیرش که یه کم برام بزرگ بودکلافه شده بودم نمی شد تحمل کنم التماس می کردم یه لحظه درش بیاره بهم استراحت بده ولی انگار نه انگار که دارم جر میخورم سعی میکردم از زیرش فرار کنم ولی نمی تونستم هیکلش سه برابر من بود یه لحظه تلمبه زدنش متوقف شد گفت که برو رو تخت قمبل کن گفتم هادی جان یه لحظه استراحت بده هنوز حرفم تموم نشده بود که پرتم کرد روی تخت مجبورم کرد که قمبل کنم کیرشو تا ته کرد تو با دستاش کمرو رو گرفته بود و تلمبه میزد و با هوس میگفت :
اوففففف عجب کونی داری " خیلی کردنیه " جووووون " با حرفهاش تحریکم میکرد و از لذت با صدای بلند آه و ناله میکردم تا این که گفت آبم داره میاد کم مونده این بار وقتی میاد بگیر دهنت
ریتم تلمبه زدنش تند شده بود جیغ میزدم فشار دستاش که دوره کمرم حلقه کرده بود احساس میکردم کیرشو با سرعت زیادی توی کونم تکون میداد که شنیدم گفت اومد بر گشتم طرفش کیرشو دهن گرفتم و مکیدم کلاهکش تو دهنم بود و با دستم تکونش میدادم با دست دیگم تخم هاشو میمالیدم چنان میک میزدم که هر چی داشت ریخت تو دهنم کیرش داشت نبض میزد یه کم شور مزه بود میخواستم قورت بدم ولی نشد اگه تف نمی کردم ممکن بود بالا بیارم به هر حال یه تجربه تازه بود
اون روز تا شب بیشتر از هفت هشت بار سکس کردیم داشت جونمون در میومد نه من سیر میشدم و نه هادی از اون روز چهار سال میگذره و تا به حال هر ماه اومده و با هم سکس کردیم .
     
  
مرد

 
مهیار و فرزاد

من مهیار هستم 20 سالمه داستانی رو که میخوام بگم برمیگرده به 4 سال پیش موقعی که اول دبیرستان بودم یادمه اون موقع تازه وارد مدرسه جدید شده بودم و کسی رو نمیشناختم و مثل همیشه کل کل کردن با بچه ها که کی کیرش کلفت تره تو مدرسه داغ بود
من هم با یکی از بچه ها که اسمش فرزاد بود و پسر خوش قیافه ای هم بود سر این ماجرا کل انداختیم البته اینو بگم که من هم قیافه بدی ندارم و خیلی از بچه ها به خاطر همین با من دوست بودن
اما یه روز قرار شد بریم دستشویی مدرسه تا ببینیم کی کیرش کلفت تره من که حدس میزدم فرزاد باید کیر نسبتا کلفتی داشته باشه تو دستشویی بهش گفتم اول تو در بیار
اونم قبول کرد و شلوارشو دراورد همین که کیرشو دیدم از شهوت داشتم میمردم گفتم کیر قشنگی داریا اونم گفت میخوای مال تو باشه منم که منتظر این حرف بودم گفتم چرا که نه بعدش نشستمو شروع کردم به لیس زدن کیرش اونم دستشو گرفته بود پشت سر منو سرمو هی عقب جلو میکرد منم با شدت تمام کیرشو میخوردم
تا اینکه گفت ابم داره میاد من هم محکم کیرشو گذاشتم تو دهنمو ابش با فشار ریخت تو دهنم منم همشو خوردم وای چه اب خوشمزه ای بود مثل عسل شیرین بود
بعد بهم گفت تا حالا دوست داشتی کون بدی؟ گفتم اره ولی روم نمیشد گفت امروز بیا خونمون منم بعد از ظهر به بهانه درس خوندن رفتم خونشون سر راه یه کاندوم از نوع خاردار هم گرفتم چون خیلی وقت بود احساس خارش شدیدی داشتم در رو که باز کرد همدیگرو بغل کردیم کسی خونه نبود منو برد تو اتاقش به من گفت میخوای از این به بعد تو کونی من باشی و کیر من مال تو باشه؟گفتم اره به شرطی که کسی نفهمه گفت مطمئن باش بعد لباسامو در اورد گفت بخواب رو تخت
منم رفتم رو تختو اونم رفت یه کرم اورد بهش گفتم این چیه گفت کرم گشاد کننده دور کون مال مامانمه میخوای هر بار که میکنمت درد نداشته باشی؟گفتم اره خوب
بعد نشست رو تختو با کونم ور رفت با انگشتش میکرد تو سوراخم البته من که بار اولم بود حس خاصی داشتم اضطراب عجیبی بود بعدش گفت میخوام مثل زنا بکنمت یه کم از اون کرما زد دور کونم منم کاندومو دادم بهش بعد پاهامو داد بالا کیرشو با دستش گذاشت رو سوراخم بعد اروم کرد تو کونم
حس خوبی بود یه کیر کلفت تا ته تو کون من بود اصلا باورم نمیشد وقتی که کیرش میرفت داخل درد نداشت ولی موقع بیرون کشیدن کیرش درد میکشیدم ولی اون که هوامو داشت اروم اینکارو میکرد
واقعا احساس خوبی داره که فکر کنی یه کیر داره کون تو رو جر میده و خیلی حال میده تازه میفهمیدم که زنها چه حالی میکنن وقتی یکی اونارو میکنه وقتی که کون من کم کم برای این مهمون عزیز یعنی کیر فرزاد جا باز کرد اونم تلمبه زدنو سریعتر کرد با اینکه خیلی درد داشت ولی خیلی حال میداد
این صحنه رو تو خیلی از فیلمای سوپر دیده بودم که یه دختر رو تخت خوابیده و یه پسر داره اونو میگاد ولی اینکه خودت جای اون دختر باشی یه حال دیگه داره فرزاد با تمام وجود کیر نازشو میکرد تو کونمو منم از گاییده شدن لذت میبردم تا اینکه دیدم کیرشو برای چند لحظه تو کونم نگه داشت
منم تو کونم احساس قاقلکی کردم فهمیدم ابشو ریخته تو کونم این دیگه اخر لذت بود که یه کیر بعد از زحمت زیاد ابشو بریزه تو کون ادم
بعد از تموم شدن سکس ما رفتیم تو اشپزخونه و حسابی از خودمون پذیرایی کردیم بعدش هم گفتم من باید برم و خداحافظی کردم و رفتم خونه بعد از اون هم هفته ای 2 تا 3 بار سکس داریم که هنوزم من میرم پیششو اونم حسابی از خجالت کون من در میاد البته من واسه دادن به اون دیگه مشکلی ندارم چون اون کرمه کار خودشو کرده و سوراخم حسابی باز شده و تحمل کیرای کلفت تر رو هم داره به شما هم پیشنهاد میکنم از این کرما استفاده کنید حتما
     
  
مرد

 
چطور آرش کونی شد

سلام من آرش هستم 24 سالمه و می خوام واستون بگم که چطور شد که کونی شدم.
داستان از بچگی من شروع میشه از همون بچگی همه یه جورایی باهام ور می رفتن از داداش بزرگم گرفته تا پسر عموم و پسر همسایمون.
اگه تو خونه تنها بودیم داداشم باهام بازی میکرد اگه من تنها بودم که پسر همسایه پیشم بود اگر هم که می رفتم خونه عموم باز پسر عموم باهام حال می کرد البته اولا منم باهاشون حال میکردم اما کم کم فهمیدم که بیشتر دوست دارم مفعول باشم همه کیر کلفت بودن اما مال من کوچولو.
از بین اون سه نفر پسر همسایه کیرش از همه کلفت تر بود،اولا فقط با لاپایی و ساک کارشون رو راه مینداختم و گر چه با کیر منو نمی کردن ام با ابزای مثل : انگشت،یخ،خیار،دسته شونه و ... از خجالت سوراخم در میومدن .
دوره سکس با داداش و پسر همسایم کم کم داشت کمرنگ می شد که رابطه ام با پسر عموم جدی تر شد چند شب پشت سر هم می رفتم خونه عموم تو اتاق پسر عموم باهاش تنها می خوابیدم اونم هر شب منو می کرد تا اینکه یه شب گفت می خوام یه حال اساسی به کونت بدم گفتم یعنی چی ؟؟؟ گفت می خوام سوراختو با کیر فتح کنم.
کیر کلفت بود می ترسیدم اما خوب اون کارشو کرد.
کیرشو تا ته تو کون من جا داده بودو داشت تلمبه می زد یه درد وحشتناک تو گودی کمرم پیچیده بود اما یواش یواش اون درد به یه لذت وسو نشدنی تبدیل شد.
تا چند سال کارم همین شده بود شریک جنسی پسر عموم بودم اونم همه کاری باهام می کرد از ساک و لاپایی بگیر تا تخلیه آب تو سوراخمو تو دهنم یه جنده واقعی شده بودم و البته هستم.
الانم اگه کیر گیرم بیاد یه حال اساسی بهش میدم اگر نه هم که با خودم ور میرم و انواع و اقسام اجسام درشت و کلفت رو تو سوراخم فرو میکنم.
     
  
صفحه  صفحه 5 از 85:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  85  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA