انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 17 از 94:  « پیشین  1  ...  16  17  18  ...  93  94  پسین »

داستان های سکسی مربوط به سکس آشناها


مرد

 
سکس من با مامان پرستار دوستم


ماجرا مربوط ميشه به حدود10روز قبل که من توبيمارستان بستري بودم روز سوم بود که فهميدم سعيده جون مامان آرش توبيمارستاني که من هستم توی همون بخش کار ميکنه و پرستاره اونجاست.سعيده جووون زن مهربوني که حدود 38 تا 40 سن داره با قد حدودد 175 تا180 وزنش نميدونم اما کوووووون داره قلنبه که از پشتش زده بيرون مثل تاقچه و سينه هاش سايز 85 يا90 منکه توی روياهام هميشه با اون حال ميکردم بعد از اينکه فهميدم اون اونجاست اونم منو ديد خيلي سعي ميکرد بمن برسه و همه جوره هواي منو داشت حتي زمانيکه شب کار بود من تا ديروقت توی ايستگاه پرستاري پهلوش ميشستم خلاصه باعث سرگرمي بود يه روز ارش اومد بيمارستان عيادتم اتفاقا مامانشم بود ارش يه ادم مسخره و شوخ طبعيه و همش درحال خنديدنه اومد پيشم که مامانشم اومد تواطاق ما کار داشت.اون شروع کرد به شوخي با من و مامانش و دست اخرم جلو همه گفت بچه خيلي با پرستارا شوخي نکنيااااااا که خبراش ميرسه درضمن هواي مامان منم داشته باش.مامان ارش گفت خفه بشي اين چه حرفي؟؟؟ ارش گفت خوب اين مارمولک با اونا ميريزه روهم و زيرابي ميره.مامانشم يکم خنديد و رفت.من تا مامانش رفت به ارش گفتم اين چه حرفي ميزني من چندفعه مامانتو کردم که ميگي با پرستارا نريز روهم؟؟؟؟ اونم گفت لیاقت ميخواد که بتوني مامان منو بکني.ضمنا من با ارش شوخي داريم و هميشه دلمون ميخواست مامانهای همدیگه رو بکنيم.خلاصه گذشت تا يه چند روز باز دوباره سعیده جوووون شبکار بود.حدود ساعت 11 بود من رفتم پهلوش يکي ديگه از پرستارا هم بود باهم نشستيم صحبت کردیم.کارهای بعضی مريضها تموم شده بود و خوابيدن.اون پرستاره هم رفت بخوابه.ساعت 12بود سعيده يک سري دارو به بقیه مريضها داد و اومد.چون بخش خيلي مريض نداشت کار اونم زود تموم شد.نشستيم بحرف زدن از همه دري که يه مسج اومد برام.تا من اومدم گوشیمو از رو ميز بردارم مامان ارش اونو برداشت و رفت مسج رو خوند.وااااایییییی يه مسج سکسي بود که يکي از خالهام برام فرستاده بود.تا اون رو خوند گفت شيطون اين چيه؟؟؟؟؟؟ منکه خوندم تو دلم 100 تا فحش نسار خالم کردم.بعد سعيده گفت امير چند تا دوست دختر داري؟؟؟؟؟؟؟ گفتم الان ندارم اما قبلا داشم.بعد يک مدت گفت من حسابي کمر درد گرفتم.کمرم خيلي درد ميکنه.گفتم ميخواي برات کمرتو بمالمش؟؟؟؟؟؟ اونم با پررویی گفت اره و بحالت وارونه روی صندلي نشست منم از پشت شروع کردم ماليدنش.کم کم داشت حال ميکرد طوريکه خودشو محکم چسبونده بود به دسته صندلي زير روپوش بيمارستانش يه تاپ صورتي بود که بند سوتینش براحتي از زير اون قابل لمس بود.منم که ديدم اينجوره يواش يواش دستمو بردم طرف سينهاش ديدم يک لحظه جاخورد ولي چيزي نگفت.گفتم اينجها رو هم بمالم؟؟؟؟ ديدم يه ناله کرد سينه هاش سفت شوده بود.انگار سنگ بود لامسب.اونم يه کم خودشو از صندلي جدا کرد و اومد عقب که کمرش خورد به کيررررررر مثل سنگ من.گفت انگار خيلي حالش بده؟؟؟؟؟/ اين چيههههههه؟؟؟؟؟ کيرررررمو گرفت.داشتم از خجالت ميمردم.خيلي ضايع بود.گفت بيا بريم تواتاق داروها.رفتيم اونجا يه تختم اونجا بود تا رفتيم تو از پشت بهش چسبيدم.از روی مقنعه داشتم گردنشو ميخوردم.گفت عجله نکن فرار نميکنم.گفتم مگه ميتوني بري من تازه به ارزوي چندين سالم رسيدم.گفت اينوکه ميدونم از روزي که تو اومدي توخونه ما من ديدم و فهميدم که تو و ارش شرتهامو ميبرين خودتون رو روش خالي ميکنين.خلاصه لب تو لب شديم و شروع بکار کرديم کم کم روپوش و مقنعه رو دراوردم.اون مونده بود يه تاپ و شلوار که اونم دراوردم وااااااااااییییییییییییي چه سينه هاي داشت.اوووووووووف از روسوتینش براش ميخوردم اونم ناله ميکرد و با يه دست سرمو روش فشاررررررميداد.با دست ديگه کيرررررررمو ميماليد.جاااااااااااااان.حسابي ميماليدش که نزديک بود خودم رو خراب کنم.اومدم پاينتر تا رونافش يکم شور مزه بود ولي لذيذ بود.حسابي همينطورکه داشتم ميخوردم از روی شورت کوووووووسشو ماليدم که حسابيم خيس شده بود.شورتش صورتي رنگ بود برعکس سوتین مشکيش که هنوز توتنش بود.حسابي خيس شده بود زود اونو کشيدم پايين و شروع کردم به خوردن کووووووووووسش.جووووووووووون عجب کوووووووسی.چوچولش رو همينطورکه میخوردم اونم صداش دراومد.بهش گفتم یواشترررررررر ميفهمناااااااا؟؟؟؟؟.ديدم نميشه دستمو چپوندم تودهنش اونو وارونه روتخت خوابندم و دو تا پاشو از روتخت اويزون کردم پايين و از پشت کوووووووسش قلنبه زده بود بيرون.آخ خخخخخخخخخخ منم خوردمشششششششش گاهي هم دورکووووووووونشو ميماليدم يا ليسش ميزدم.بعد از يک ربعي که کووووووس خوری و کوووووون لیسی کردم خانم ارضا شد.بلندش کردم خوابوندمش روتخت و گفتم نوبت شماست عزیزمممممممم.گفت چشمممم امیررررررر جووووووون الان یه حالي بهت میدم.کيررررررمو که هنوز تو شلوارم بود دراورد.شلوارمو تا زانو کشيدم پايين و کيرم ازاد شد.سعیده جوووووووون شروع کرد بخوردن يه کم که ساک زد منو نشوند روتخت و خودشت نشست روکيرررررررررررررم و بالا پاين ميشد.اااااااییییییییییییییی جووووووووووووونمممممممم چه حالي ميداد.بعد جاهامونو عوض کرديم اون روتخت بود منم ازعقب ميکردم تو کوووووووووووسش.اووووووووووووووف چه حالي ميداد.حدود يه ده دقيقه اي میکردم که ابم اومد.بهش گفتم اونم اومد برام جلق زد و ابمو ريخت روسينه هاش و کف اتاق.ازش تشکر کردم و شروع به ماليدن کوووووووسش کردم گفت بچه تو مگه بازم حال داری بکنیییییییی؟؟؟؟؟؟؟ گفتم از شوهرت جون بیشتره.من تا خود نخوام ابم دير مياد و تازه با يکبار کردن هم قانع نميشم ولي اينبار توکف کوووووونش بودم.اخه يه سوراخ صورتي داشت که نگوووووو با اون کون قلنبش که مثل ژله بود.موقعيکه ازعقب میکردم تو کوووووووووسش برعکسش کردم و دوباره شروع بخوردن کوووووووس و کووووووونش کردم با انگشت ميکردم توکووونش ولي نمیذاشت.انگار قصد نداشت کون بده.منم حسابي حشريش کرم گفتم ازعقب ميخوام گفت من ازعقب نميدم درد دارههههههههه.خلاصه حسابي التماس کردم که کوس خانم راضي شد که اگه درد گرفت درش بيارم.يه پماد بي حس کننده گرفت زد رو کيرم و سوراخ کونش که حالا براحتي 2 تا از انگشتهام توش بود.اونم همش ناله ميکرد تو اون حال ياد کون مامان خودم افتادم.کيرررررررمو گذاشتم درسوراخ کووووووونش ديدم يه تکون خورد رفت جلو.گفت من از کوووووون نههههههه از جلو بکننننننننن توکوووووووسم.گفتم نههههههههه نميشه.خلاصه راضی شد.منم محکم گرفتمش تا نتونه دربره همينکه سرکيرررررررم رفت توششششششششششش ديدم ميخواد داد بزنه جلو دهنشو گرفتم که داد نزنه.همونجا نگه داشتم تا آرومتر بشه.ديدم ميخواد فرار کنه دولا شدم روش سرشو فشار دادم روتخت که صداش درنياد.يواش يواش تا اخر چپوندم توکووووووونش.اووووووووووووووففف فکر نميکردم اينقدر تنگ باشهههههههههه.انگار کون دختر چهارده ساله ميکردم.تنگ بود و تنگ.حسابي کونشو مالیدم تا حال اومد.ميگفت امیرررررررررررررررر نکننننننننننن بسسسسسههههههه درد دارهههههههه.داشت اشک ميريخت ولي يادم اومد که ارش ميگفت دلم ميخواد کون دادن مامانمو ببينم موقعيکه بزور ميکننش و مامانم گريه ميکنه.خندم گرفت.گفتم کجايییییییییی آرش جوووووووون ببيني دارم همنجوری مامانتو ميکنمششششششششش.شروع به تلنبه زدن کردم که کم کم براش عادی شد.ناله ميکرد حدود20 دقيقه از کون ميکردمش منم ابم کلا ديرمياد مخصوصا که بار دوم هم بود و بي حس کننده هم زده بودم اون يه بار ديگه ارضا شد.بعدش که ارضا شد دوباره اشکاش دراومد.منم کم کم موقع اومدنم بود برش گردوندم کردم توکووووووووسش که خيس بود.اولش نميذاشت ميگفت کثيفه کیررررررت.من به زور کردم توکووووووووووووسش و تلنبه ميزدم اونم ميگفت بسههههههههه ديگههههههههه تموم جونم درد گرفتهههههه جرررررررررر خوردم.هنوز اشک ميرخت که ابم اومد وخالي کردم توشششششششش اونم فوري پا شد خودشو جمع و جور کرد رفت بيرون.منم تا يه 20 دقيقه همونجا بودم رفتم بيرون ديدم نارحته.بهش گفتم چيهههههه؟؟؟؟ گفت خفه بشي توووووووو دارم ميميرمممممممم.تا ساعت 3 کمکش کردم داروهای مریضها رو داد و رفت خوابيد.بدبخت از کون درد راه نميتونست بره منم رفتم روتختم خوابيدم.فقط موقعيکه بيدار شدم ساعت10 صبح بود اونم رفته بود خونه.همون روز ارش اومد جريانو براش گفتم اونم کلي حال کرد.گفت اگه مامانتو نکردم هرچي ميخواي بگو؟؟؟ گفتم لیاقت ميخواد داداشششششش داری؟؟؟؟؟ گفت من ديدم صبح مامانم راه درست نميره حالا خوبه بابام خونه نيست ماموريته.پایان
چشم داشت احترام از هیچ كس نداشته باش تا احترامی كه به تو می گذارند، شیرین تر جلوه كند
     
  
مرد

 
کردن کوس دختر خالم



سلام اسم من محمد و ۲۵ سالمه.یک دختر خاله دارم ۲۸سالشه و ازدواج هم کرده.ولی شوهرش به علت مصرف زیاد مواد مخدر مرد.و اون موند و یک بچه ۶ ماهه.دختر خالم خیلی خیلی خوشگل بود و کون سفیدی داشت و من میخواستم راستیتش این کونش را بکنم..تا این که یک شب اومد خونه ما و به من گفت محمد جان من یک کاری با کامپیوترت دارم.کامپیوتر خودم هنگ کرده.گفتم بفرمایید.رفت تو اتاقم و در و بست. تو دلم بهش گفتم ای خارکسته چرا در اتاقم را میبندی؟؟؟واقعا یک سؤال عجیبی واسم بود که از شانس خوب ما یکدفعه مامانم گفت برو تو اتاقت اون کت جدیدی را که خریدی بیا نشون خالت بده.

ما هم از خدا خواسته. رفتم دم در اتاق یک در کوچیکی زدم که نمیدونم فهمید در زدم یا نه و در رو باز کردم. یکدفعه دیدم خانوم نشسته رفته تو سایت pisja.com و داره عکساشو نگاه میکنه و دست کرده تو شورتش. وقتی من اومدم یک نگاه بهم کرد و همینطوری دستش تو شورتش بود.با حالت صدای لرزون بهم گفت تو کی اومدی که من نفهمیدم؟؟؟بهش گفتم من که در زدم.یک نگاه به دستش کردم که تو شورتش بود فهمید و سریع دستش رو در آورد خیسی دستش داشت داد میزد ارضا شده بود. رفتم جلوش و سریع از سایت خارج شدم و کامپیوتر را خاموش کردم.مثلا عصبی بودم تا شاید بیاد منت کشیم و بگه هرکاری که بخوای میکنم که همینطورم شد. با یک حالت عصبانی کامپیوتر رو خاموش کردم که اومدم برم دیدم دستمو گرفت و منو کشوند. و دست رو کیرم گذاشت.من گفتم وایسا درو ببندم و در را بستم. اونم شورت منو در آورد و شروع کرد به ساک زدن کیرم داشت میترکید. من گفتم تو کاری نکن میخوام تلمبه بزنم.و کیرمو دو دهنش تلمبه دادم و بعد از چند دقیقه آبم اومد و ریختم تو دستش. اونم گفت به هیچکس نگو باشه؟؟؟منم گفتم باشه فقط به شرطی که هر وقت میخواستی ارضا بشی اول به من بگو تا منم یک حالی بکنم. اونم گفت باشه.منم کتمو برداشتم و رفتم تو حال. مامانم گفت رفتی کت بسازی.گفتم نه مریم جون کارم داشت رفتم کارشو انجام دادم.

آقا اون شب گذشت و فکر کنم حدود ۴یا ۵روز بعدش زنگم زد و گفت محمد جان شدیدا بهت نیاز دارم.منم گفتم باشه. بهش گفتم سر راه چیزی نمیخوای اونم گفت چرا یک قرص ضد حاملگی و یکی هم کاندون با طمع آلبالو.آلبالو رو که گفت کیرم سیخ شد. تو دلم گفتم کس کش من اینا رو حالا از کجا گیر بیارم. بعدش بهش گفتم باشه. رفتم تو داروخانه یک بسم الله گفتم و رفتم تو.با اون موهای سیخ سیخیم و تیپی که زه بودم داد میزدم که دارم میم کوس بکنم. رفتم پیش یک خانومه و همه جا رو دید زدم کسی نباشه. و گفتم خانوم یک بسته کاندوم بدید.اونم یک مکث کرد و نیشخندی زد.منم گفتم کیرم تو دهنت چیز خنده داری که نگفتم نیشتو واسم باز میکنی. با همون نیشخندش پرسید واسه چه کسی میخواین؟منم گفتم شما فضولید که نیشش بسته شد. گفتم شما فکر کنید واسه زنم میخوام. اونم بهم گفت باشه.حالا میخواین ساده باشه یا طعم دار؟گفتم طعم دار.اونم گفت چه طعمی منم از رو مزه گفتم معمولا خانوما از چه طعمی خوششون میاد که دیدم سرخ سرخ شد. دوباره گفتم شوخی کردم. گفتم حالا چه طعم هاییش رو دارین؟بازم دیدم سرخ شد و بعد از ۵ ثانیه گفت همه طعمشو داریم. میخواستم بیشتر رو کیرش کنم گفتم گناه داره و گفتم طعم آلبالوشو بدین. اونم یک بسته ۳۵ تایی بهم داد.گفتم چند میشه گفت ۱۲هزار تومن.گفتم چه خبره.گفت مارکشو نگاه کنین نگاه کردم دیدم گودلایف گفتم کیرم تو کون صاحب کارخونه گودلایف.و پولو دادم و اصلا یادم رفت رفت ضد حاملگی بخرم.

سریع رفتم خونه دختر خالم زنگ زدم.درو باز کرد رفتم تو دیدم اوه اوه اوه خانومو فقط با یک سوتین و یک شورت سبز نشسته رو مبل.ما هم همونجا کیرمون سیخ شد.اومدم دست دادم و یک لب کوتاه ازش گرفتم و نشستم.کیسه پلاستیک و گرتم ونشستم .اونم کیسه پلاستیک را باز کرد و گفت به به چه کاندومی.بعدش بهم گفد چرا قرص نخریدی.یک چیزیم بدهکار شدیم.تو دلم گفتم کس کش ۱۲ هزار تومن پول دادم تو میای واسم گوه میخوری.گفتم مریم جون دیگه روم نشد تو داروخونه اینو هم بگم. اومد کنارم نشست و دست کشید رو شلوارم و کیرم سیخ شدمو گرفت منم دست میکشیدم دم کوسش. یک نگاه به هم کردیم و شروع کردیم به لب گرفتن وای چه لبی داشت داغ داغ.داشتم کیف میکردم زبونمو تو دهنش میچرخوندم.و همینطور که داشتم حال میکردم بلند شد.منم بلند شدم.و لباسمو هنگامی که داشتیم لب میگرفتیم در آورد من موندم و یک شرت و یک کیر سیخ.خوابوندمش رو مبل و سوتینشو در آوردم و انداختم وسط حال وای چه سینه هایی شروع کردم به مکیدن سینه هاش.نوک پستوناش قهوه ای بود وای نوک پستوناشو گاز کندم و شسرشو میخوردم.آخه بچه داشت.وای چه شیری داشت حال کردم.رفتم سراغ شورت سبزش و پارش کردم یک نگاه بهم کرد و منم بهش گفتم برات میخرم.و شروع کردم به لیسیدن کوسش وای چه حالی میداد.چه بویی داشت.زبونمو فرو میکردم تو کوسش اونم هی آه و ناله میکرد و میگفت محمد پارم کن همه کسم مال تو وای چه کسی داشت یکدفعه دیدم داره میلرزه و فهمیدم ارضا شده انقدر چوچولشو مک زدم که آبش اومد.گفتم حالا نوبت تو هستش.اونم رفت یک کاندوم واسم باز کرد و گذاشت رو کیرم.و شروع کرد به ساک زدن و هی میگفت هوووووم چه کیری هووووووم.منم گفتم وایسا میخوام تو دهنت تلمبه بزنم و کیرمو هی جلو عقب میکردم وای چه حالی داشت دیدم داره آبم میاد سریع کیرم رو کشوندم بیرون.گفتم الآن آبم میاد که خدا رو شکر نیومد.اونم یک تأخیری داشت زد رو کیرم.گفت حالت بیا منو جر بده.منم از کونش شروع کردم.اول کار گفت نه با هزار تا منت راضیش کردم.یک کرم برداشتم و مالیدم رو سوراخ کونش وای چ سوراخی داشت ولی حیف تنپ بود.یک انگشت کردم تو کونش داشت حال میکرد.دوتا انگشت کردم توکونش دردش گرفت و آه گفد.منم درآوردم و شه انگشته کردم تو کونش دیگه کونش جر خورد و داد میزد.گفتم هیس الآن بچت بیدار میشه اونم یک آخ کوشید کشید و ساکت شد.بعد کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونش و فرو کردم تو وای عجب کونی داشت داغ داغ.کردمش کردمش وای هی کیرمو عقب جلو میکردم اونم پستوناش تکون میخورد.وای چقدر داغ بود.داشتم میسوختم بعد ده دقیقه کونشو ول کردم و رفتم سراغ کوسش کیرم رو گذاشتم لای کوسش و عقب جلوش میکردم و یکدفعه کیرم را کردم تو کوسش اونم داشت حال میکرد و میگفتآه ه ه ه ه.بکن محمد بکن منو آ ه ه ه ه ه ه چه کیری داری بکن منو.من خسته شدم گفتم تو بشین رو کیرم اونم کیرمو تو کسش کرد کیرم تا خوایه هام میرفت تو کوسش و بر میگشت وای دیگه داشت آبم میومد.سریع بلند شدم کاندومو برداشتم و کیرمو گذاشتم لای سیوه هاش و تلمبه میزدم.اونم سینشو محکم گرفته بود آبم اومد منم سریع کیرمو گذاشتم تو دهنش و اونم هی مک میزد.منم بیحال شده بودموافتادم روش
چشم داشت احترام از هیچ كس نداشته باش تا احترامی كه به تو می گذارند، شیرین تر جلوه كند
     
  
مرد

 
سکس من و خاله ی زنم

مقدمه: تقریبا دوهفته پیش یکی از دوستانم بهم گفت تا حالا داستانهای سکسی رو خوندی گفتم نه گفت تو موبایلم چندتا دارم و برام بلوتوسشون کرد وقتی که داستانهارو خوندم حسابی جا خوردم چون 70درصد از مطالب حقیقت زندگی خودم بودند و این شد آغاز راهی که بخوام داستان سکسی ام رو بنویسم.
نمیدونم چطور میتونم سریع و مفید خاطره ام رو براتون بنویسم ولی سعی میکنم که کسل وار نشه ولی بقران بجان بچه ام قسم میخورم تمام مطالبم دروغ نیست:

دوسالی از ازدواج من و خانمم میگذشت توی این مدت رابطه بین من و خانمم کمی قمر در عقرب بود یعنی به خرابی داشت میکشید ( که خراب هم شد) برا همین خیلی ها سعی داشتند که این وسط پا در میونی کنند که ما کمتر دعوا کنیم و سرمون تو زندگیمون باشه. خلاصه یکی از واسطه ها خاله ی خانمم بود که آدم کاملا مذهبی و نمازخونی بود و کارش تبیح گرفتن تو دست و ذکر کردن بود. از قشنگی و خوش هیکلی خاله خانمم هرچی بگم کم گفتم . با بدنی پر و قدی تقریبا بلند و لبهای زیبا و پوستی سفید همیشه جلب توجه کل فامیل بود ولی متأسفانه چون از بچگی شوهر کرده بود به مرد 40 ساله ای ( اونهم بازور) خودش هم دسته کمی از ما نداشت چون شوهرش الان دیگه پیرو بدرد نخوری بود ( راستی سن من 27 و سن خاله خانمم 32 است). خلاصه خیلی ازش خوشم میومد یعنی همون اول روز عروسی من و خانمم عاشقش شدم و آرزوی قلبی من گرفتن رونهای کلفت و ساق پای اون و خوردن لبهاش بود . خلاصه وقتی که میومد برای پا درمیونی و منو به خلوتی میبرد که به اصطلاح خودش نصیحتم کنه اصلا متوجه نصیحتها و دیگر صحبتهاش که بقول معروف داشت برای زندگی من راه چاره پیدا میکرد نبودم فقط و فقط نگاه من به صورتش و لبهاش بود که منو حیرون و ویرون کرده بودن .

یک روز اومد خونه پدر خانمم برای دیدن من و بازهم نصیحتهاش . من و خانمم تو خونه پدرش زندگی میکردیم . من بیرون بودم وقتی برا شام اومدم خونه دیدم خاله جون هم اومده . تو نبود من اول با خانمم حرف زده بود بعد نوبت من که شد من ابراز بی میلی به شنیدن حرفای اون کردم و گفتم حال و حوصله دوباره حرف زدن رو ندارم خاله جان ولکن.( البته همه میدونستن تمام درگیری و قهر و ... تقصیر خانممه ) خلاصه شب ساعت 12 بود که من داشتم ماهواره نگاه میکردم همه جا تاریک و فقط نور تلویزیون بود که روشنهایی پذرایی رو تأمین کرده بود.خاله جون اومد پیشم با بلوز سفید و شلوار تنگ مشکی که پاش بود اومد جفتم نشست( چون به من و خانواده ی پدر خانمم اطمینان داشت همیشه پیش ما راحت لباس میپوشید) منهم خودم رو جم و جور کردم گفتم خاله نخوابیدی همه خوابن . گفت چرا شما دوتا هر روز باهم دعوا دارید این دوساله همه رو نگران کردید . گفتم از خودش بپرس. خلاصه اون چیزی میگفت من چیزی تا اینکه فکری به ذهنم رسید. گفتم اصلا خاله میدونی چیه اون از لحاظ زناشویی به من نمیرسه؟ یهو خاله کپ کرد گفت منظورت چیه یعنی میل نداره واضح حرف بزن. گفتم عیبم میاد خاله این حرفا بخدا شنیدنی نیست (میخواستم با حرفای سکسی خاله جون رو حشری کنم و میدونستم چون شوهرش بدلیل بالا بودن سنش باهاش دیگه رابطه جنسی نداره حرفام باعث میشه که منو بهش نزدیکتر کنه که بتونم حرف اصلی دلم که کردنش بود رو بهش بگم ) گفت بگو گوش میدم و عیبت نیاد خلاصه دراز کشید پیشم و گفت گوش میدم. من قسمش دادم که هر حرفی بهش بگم به زنم نگه و اوهم قسم خورد که چیزی نگه. من هر چی دروغ بود رو به خاله گفتم که آره زنم یکسالی هست که نمیزاره باهاش سکس داشته باشم و و و و . گفت یعنی دوست نداره یعنی نمیفهمه بتو چه فشاری میاد؟ گفتم خاله دوست دارم گردنم رو بخوره باهام حمام بیاد تو حمام باهاش سکس داشته باشم دوست دارم اونجامو بخوره. که خاله گفت ای نامرد چقدر چیز دوست داری گفتم آخ خاله من زنی مثل تو باید نصیبم میشد خوب خوش هیکل خوش تیپ و هرچی تونستم از صفاتش گفتم ولی دستش رو هم گرفته بودم یواش یواش داشتم با موهاش هم بازی میکردم و حرفای سکس بهش میگفتم ازم خواست جریان شب عروسی که سه روز به تعویق افتاد رو براش تعریف کنم منهم از خدا خواسته تمام جزییات شب عروسیمو که چطور کردمش و خوردمش و و و و رو براش تعریف کردم بخدا چشماش کاملا حشری شده بود. تلویزیون رو خاموش کردم و دعوتش کردم بریم گوشه ای از اتاق پذیرایی بشینیم اونهم قبول کرد.

اون کمرش رو به دیوار تکیه زد و پاهاشو کشید منهم ازش خواستم اجازه بده سرمو تو دامنش یعنی انتهای هردو رونش بزارم که باز قبول کرد حالا من از پایین به بالا تو صورتش نگاه و شروع به حرف زدن کردم. در همین حین کمی به عقب سرمو فشار میدادم که به کوسش برخورد میکرد و سفتی استخونهای کوس خاله جون رو حس میکردم تمام بدنم داغ شده بود من هم سکسهای دروغی که از خود ساخته بودم رو براش تعرف میکردم اونهم با لاله های گوش من بازی میکرد گفتم خاله گفت چیه . گفتم خاله من گناه ندارم که زنم منو قبول نمیکنه . گفت چرا. کمی سرم چرخوندم رو به شکمش و صورتم کاملا تو نرمی شکم خاله فرو رفت. گفتم خاله دوست دارم تا صبح اینجوری بوت کنم . گفت نه دیونه بلندشو بشین الان کسی میاد گفتم اهمیت نمیدم خلاصه دستمو از پشت به کمرش رسوندم و گوشتهای کمرشو مالش میدادم اونم همچنان با گوش من ور میرفت و حرفی نمیزد انگار که منتظر من بود که حرفی از کردنش بزنم . ولی جرات نمیکردم اومدم بالا و بغلش کردم خیلی سنگین بود گفت چی منو با زنت اشتباه گرفتی تو همون حالت لبامو گذاشتم رو لبش و بوسیدمش بخدا قسم انتظار نداشتم تا این حد به راحتی به لباش برسم حتی کمی هم عصبانی نشده. فقط گفت تو حالت خوب نیست بهتره ازهم جدا بشیم گفتم خاله تورو برقران بزار لمست کنم گفته نه گناهه گفتم خاله دوست داشتن گناه نیست من دوستت دارم دست خودم نیست خلاصه خنده ای کرد و گفت اگه بهت رو بدم تا آخرش میری گفتم قسم میخورم اینطور نشه فقط در حد لمس کردن خلاصه قبول کرد یعنب از خداش بود اومدم لباش و خوردم و زبونمو کردم تو دهنش اصلا فکر خطر اینکه کسی بیاد نبودم یعنی شهوت کاری بسرم اورده بود که هردو مون نمیفهمیدم دورو برمون چی هست سریع سینه های ریز و کوچولوی خاله جون رو گرفتم و مالش دادم ولی تو این مدت لبامو از رو لباش بر نداشتم بعد از سینه هاش دستمو گذاشتم رو کسش و مالش دادم دستمو گرفت ولی من ول کن نبودم سریع سینه ی راستشو کردم تو دهنم و با دست چپم اون یکی سینشو کرفتم و با دست راستم همچنان کوسشو میمالوندم دیگه داشتم میترکیدم تحمل نکردم شلوارشو خواستم بیار پایین که گفت نه الان ابروریزی میشه من که کوس جلوی چشمام رو گرفته بود گفتم تور بقران خاله رحم کن بزار بکنمت تورو بخدا التماست میکنم بخدا سریع تموم میشه گفت نه گناهه من نمیتونم خلاصه با دوتا دست شلوارشو بزور گشیدم پایین ولی باز ول کن نبود و صفت شلوارشو گرفته بود تا نصفه های کونش شلوار لعنتیش رو اورده بودم پایین که صدای پاره شدن شلوارش بگوشم رسید اونهم دید که مقاومت دیگه براش سودی نداره تسلیم شد و دستش رو ول کرد و یهو با فشار من شلوار و شورت خاله جون ز پاش بیرون اومد و گفت خدا برات نسازه. و دستش رو گذاشت رو پیشونیش . پاهاشو باز کردم و زبونمو کردم تو کوسش هیچقاومتی نکردو دیگه کاری بهم نداشت منهم با خیال راحت کوسشو که پر از اب بود رو خوردم روناش و ساق پاشو لیس میزدم و صدایی از خال بیرون نمیومد کیرم شقه شده بود میدونستم اگه اولین فشار رو تو کوسش بیارم آبم میاد اومدم دوباره لباشو خوردم گفتم خاله دوستت دارم و با دست راستم سر کیرمو گذاشتم تو کوسش کمی فشار دادم که دیدم کیرم با گرمی کوس خاله آشنا شد پر کوسش اب بود در گوشش گفتم هی نامرد تو که از من بدتری حسابی آب کوست اومده که دیدم گفت نمیبخشمت . داشت گریه میکرد گویا پشیمون شده بود منهم سریع چندین بار تلمبه یواش زدم که گریش قطع شد لنگاشو گذاشتم رو شونم و با دو تا دستم شونه هاشو گرفتم کوسش کاملا قولومبه شده بود و من تلمبه هامو سریعتر کردم داشت آبم میومد که کیرمو در آوردم کمی کیرمو خشک کردم و چند ثانیه به کیرم استراحت دادم بعد دوباره کردمش باز هم به همون حالت گفت دیگه بسه بلند شو کاملا میدونستم پشیمون شده و داره بزور منو تحمل میکنه کیرمو تا ته کردم تو کوسش و فشار دادم که گفت آی مردم بدو کمرم خرد شد به همون حالت که فشار میدادم آبم اومد تا دید که من دارم ارزا میشن تقلا کرد که کیرمو در بیاره و لی من چنان سفت گرفته بودمش که نمیتونست حتی یگذره بره عقب تمام ابمو تو کوسش ریختم و بلند شدم گفت خیلی کثافتی نامرد در همون لحظه چون آبم اومده بود چنان از خاله خانمم متنفر شده بودم که دوست نداشت یک ثانیه هم پیشش باشم لباسامو پوشیدم رفتم تو اتاقمون خوابیدم صبح که بیدار شدم خاله رو ندیدم فهمیدم ساعت 6 سحری بلند شده و رفته بعد از اون دیگه نتونستم بکنمش و هیچوقت بهم نزدیک نشد که نشد بعدها یکروز بهم گفت من اسیر شیطان شدم و تو هم خیلی نامردی . امیدوارم از داستان خوشتون اومده باشه به امید دیدار.
چشم داشت احترام از هیچ كس نداشته باش تا احترامی كه به تو می گذارند، شیرین تر جلوه كند
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
سکس با دختردایی عشوه گر

سلام: اسم من صادقه من 24ساله ام ودختر دایم 20 سالشه دختر دایم یک خواهربزرگتراز خودش هم داره.

دوستی ما از زمانی شروع شد که من و یکی از پسر خاله هام رفته بودیم خونه شون {اینو بگم که من از اول تو نخش بودم} درزدیم خودش اوم درو باز کرد تادید که منم یک خنده عشوه ای زد که دلم یهو ریخت پایین بعد سلام وتعارف رفتیم داخل تواطاق که نشسته بودیم که فهمیدم که تنهاست! مادرش با خواهرش رفته بودن به خاله اش سر بزنند اون اونروزتنهابود {یادم رفته بود که بگم دایم خارج دبی رفته بود}

امد تواطاق یک پارچ آب شربت تو دستش بود{ من تو فکر این بودم که چطور بدستش بیارم} نشست جلومون ویکم احوال پرسی کردم که گفت می خواد زنگ بزنه مادرش بیاد پسر خاله ام نزاشت گفت که میخواد بره خونه دوستش من وقتی شنیدم قند تو دلم آب شد باخودم گفتم امروز فرسته خوبیست که باهش سکس بکنه بلخره امید رفت امید اسم پسر خاله امه به من گفت که تو اینجا بشین من میرم زود برمیگردم منکه از خدام بود که باهش نرم خوب حالا تنهاشدیم وقت این بود که چطوری رازیش کنم تو اطاق تنهانشسته بودیم فقط به هم نگاه میکردیم که یهو مریم گفت صادق جان چرا دیر به دیر میای خونه مون {من فهمیدم که خیلی دلش که بامن سکس بکنه}من هم گفتم سرمون شلوغه درس ودانشگاهست اون بازگفت که دلش برایم تنگ میشه {اینو بگم که خونمون توشهردیگه ایست که پنجاه کیلو متر از خونه دایم فاصله داره} با این حرفش کاملان فهمیدم که دلش سکس می خواد منم از فرصت استفاده کردمو گفتم خیلی دوسش دارم.

یهو دیدم که اومد و بقلم کرد انگار که از خیلی وقت منتظر این بود منهم بقلش کردم وشروع به بوسیدن وگفته اینکه چقدر برای این لحظه انتظار میکشید اونم که خیلی حشری شده بود گفت منم هم همین فرصتو میخواستم بعدش شروع کردیم به لب گرفتن خیلی حشری شده بودم کیرم داشت می ترکید بعد لب گرفتن لباسم درآوردم اونم همین تو لخت لخت شدیم بادیدن پستو نای کوچکو سفید داشتم میمردم از بثکه حشری بودم زود گرفتم وخوابوندمش کف اطاق بعد شروع کردم به خودن پستوناش اونم ازبس حشری بود آه آه میکرد وبه سرم چنگ میزدو موهامو مهکم میگرفت،بعد پستوناش یک چندتای لب مهکم ازلبای سرخش گرفتم ورفتم سراغ کسش یکم نگاهش کردم بعد یه بالش اوردم وگذاشتم زیرکمرش تا کسش یکم بیاد بالا تابهتر بخرمش زفتم بالای شکم بشکل 69 شروع کردم به لیسدن چچولش اونم کیرمو گرفتو دهنش شروع به مکیدن کرد چه حالی میداد منم زبونمو کردم تو سوراخ کسش اینو بگم که ازبس که حشری شده بود آب کسش خیلی آمده بود منم تمام آبشو خوردم یکم شور مزه بود بعداز خودن کسش بلند شدم رفتم جلوش وپاهاشو گذاشتم شونه هام وکیرمو گذاشتم دم سوراخ کسش یکم با آب کسش لیزش کردم وبه آرومی فشارش دادم داخش به محض اینکه سر کیرم به زور ازبس که تنگ بود رفت تو یک آخ بلندی کشید ومنم بی حرکت شدم تا یکم برای کسش آدی بشه وبعد آهسته آهسته فشارش میدادم تو اونم ازشدت دردهی آخ واوخ میکرد دیدم که کیرم یجای گیرکردومنم به زورفشارش دادم دیدم که یهو کیرم تا آخرش رفت تو ومریم یک جیگ کوچکی کشید و آرومشد فهمیدم پردشو پاره کردم بعدش شروع به تلمبه زدن کردم اولش آروم بعد تند تند مریم با اینکار خیلی لذت میبرد برای اینکه میگفت بکن صادق بکن تا تهش بکن منم تند تر تلمبه میزدم.

بعد یه دوسه دقیقی تلمبه زدن دیدم آبم داره مید گفتم آبم داره میاد اونم گفت پاشو بیارش تو دهنم آبتو بریز منم بمحص ارضا شدن سری کیرمو ازکسش درآوردم بردم تو دهنش و تمام آبمو تو دهنش خالی کردم اونم همشو خوردو کیرمو بادهنش گرفت وشروع به مکیدنش کرد بعد این وقت ارضا کردن مریم بود رفتم سروقت کسش به حالت 69 با زبونم چند دقیقه ای لیسیدن یهو مریم پاهاشو مهکم کرد وشروع به لرزیدن کرد ویک آه بلندی کشید فهمیدم ارضاشده بعد از ارضا کردنش بقلش کردم وشروع به بوسیدن ولب گرفتن ازهم کردیم بعد بلند شدیم تند تند لباسامونو پوشیدیم ونشستیم به من گفت هروقت که خواستم وتنهاشردم بهت زنگ بزنم میای نه؟من هم گفتم باکله میام نه باپا ازاون وقت تاحالا چندین با سکس داشتیم ولی به لذت اون اولین سکس نمیشه؛؛؛؛؛
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق زهر بی سرپائی نکنیم
     
  
مرد

 
مهمانی خاطره انگیز

سلام من امیرحسین هستم و 19 سالمه . میخوام براتون اولین سکسمو تعریف کنم : من ی دختر دایی دارم به اسم سارا که 16 سالشه و این تابستان برای دیدن اقوام به شهر ما اومده بودن . و اولین خونه ای که اومدن خونه ی ما بود ..... و بعد از چند روز به خونه ی خالم رفتن که اسباب کشی داشت و ...... خلاصه بعد از چند بار دیدن اونا آخرین شبی که شهر ما بودن رو به خونه ی ما اومدن که بریم بیرون ( و من بهش ی دستبند یادگاری دادم ) و گفتم که منم ی یادگاری ازت میخوام و گفتم ی لب و وقتی لبخند زد فهمیدم که بدش نیومده ) بماند .

تقریبا ساعتای 10 شب بود که مردا گفتن ما زودتر میریم و زنها با من بیان . ما هم بعد از 5 دقیقه راه افتادیم و تو راه به مامانم گفتم کلید رو بده شاید زودتر برم خونه و وقتی تصمیم گرفتیم بر گردیم با سارا و داداشم به بهانه ی این که داداش کوچیکم دستشویی داره زود رفتیم خونه . داداشم که کارش تموم شد بهش کمی پول دادام که بره واسه خودش چیزی بخره . اونم رفت . فقط ما دوتا به مدت نهایتا 20 دقیقه تنها بودیم . اونم رفت کامپیوتر رو روشن کرد و وقتی اومدم تو اتاقم بهم گفت بیا پیشم بشین . منم رفتم . بهم گفت که همین الان تا کسی نیست یادگاریتو بگیر . منم از خدا خواسته اونکه رو صندلی بود رو برداشتم انداختم رو تخت و ی لب خفن ازش گرفتم و اون گفت اینم یادگاریت و وقتی میخواست پاشه محکم گرفتمش و دوباره انداختمش رو تخت شروع کردم به در آوردن لباساش اون میگفت در نیار الان میان منم که گوش شنوا نداشتم . زود سوتینشو در آوردم ممه هاش رو خوردم .. دیگه ساکت شد به جای جیغ آه آه شروع شد بعد دست بردم شلوارشو در بیارم گفت دیگه نه . منم به زور در آوردم چون حدود 15 دقیقه دیگه اونا میومدن . شلوارش از این شلوارای پاچه گشاد بود که الان مد شده به خاطر همین زود دراومد منم زود از زیر تختم کرم و کرم رو برداشتم و فقط مونده بود شرتش که ی صحنه دیدم که اون لحظه باورش برام سخت بود . دیدم خودش داره شورتشو در میاره . خلاصه وقتی دیدم که خودش اشتیاق داره منم زود شروع کردم به خورن کسش انقدر ادامهدادم که یکبار ارضا شد و اونم با ولع شروع کرد به خوردن کیرم چون وقت زیاد نبود زود انداختمش به پشت کمی کرم مالوندم به سوراخش . اول سر کیرم رو کردم تو یکم آخ اوخ گفت ولی دیگه شروع کردم تلنبه زدن حدود 5 دقیقه تلنبه زدم که دیگه آبم اومد بعد شروع کردم به خوردن کس و لبش و و برای دومین بار ارضا شد و وقتی اون میخواست که برای من ساک بزنه صدای زنگ اومد " بله از بد شانسی ما محاسباتمون درست در نیومد منم که ترسیده بودم که بپرسن تنها خونه چیکار میکنین ایکی ثانیه حاضر شدم رفتم بالای پشتبون آخه خونه ی ما مجتمع هست و همه به هم راه داره خلاصه اون ملباساشو پوشید چون وقت زیاد بود واحد ما طبقه چهارمه منم که از بلوک دیگه اومده بودم پایین بعد از یک ساعت که پیش دوستام موندم رفتم بالا شام خوردیم وقتی جا انداختن سارا گفت اتاق من میخوابه اخه تعدادمون حدود 20 نفر بودیم مردا تو حال خوابیدن زنا تو اتاق دیگه وقتی همه خوابیدن فقط منو سارا بیدار بودیم و اون شب ی لب ناز دیگه ازش گرفتمو خوابیدیم و اون شب شد بهترین شب مهمونداری من .
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق زهر بی سرپائی نکنیم
     
  
مرد

 
.


دختردایی های افاده ای

سلام . حسام هستم 20 ساله از تهران
اصلا تو فاز سکس و اینجور چیزا نیستم ، اما این دختر دایی های غد و خودشیفته منو مجبور کردن
وضع مالیمون بد نیست اما جلوی داییم باید لنگ بندازیم و دو تا بوق بزنیم
داییم خیلی پولدار و من از همین متنفرم و همش قیف میاد
موقعی حرف زدن باید گوش کنی ، زن داییم که آخر مایه داری میگرده دو تا دختر داره از خودشون ول خرج کن بدتر
دختر داییهام 2 تا هستن همش کلاس میزارن و از این حرفها
قیافهاشون معمولی ولی همچین میگردن و آرایش میکنن که اگه آدم اول ببینه راست میکنه اما استیل و تریپشون خوبه
داستان از اینجا شروع شد که نزدیکهای عید بود و من هم مشغول کار بودم ظهر مادرم زنگ زد گفت داییت میخواد اول عید خونمون از صاحبکارت واسه اون موقع مرخصی بگیر
توی کار مکانیکی هستم وردست بودم اما حالا خودم تعمیر مکانیکم اما هنوزم شاگردم ، به صاحبکارم گفتم روز اول عید مرخصی بده ، ابرو انداخت بالا که میخوام با خونواده برم مسافرت و تو هم واسه خودت اوستا شدی و وایسا دم مغازه یعنی اینکه مرخصی باشه واسه هفته ی دوم عید ، منه اسکولم جو گرفت و گفتم : چشم اوستا
اوستا هم حال کرد
دو روز مونده به عید بود که اوستا دلش سوخت و گفت : حسام من که میرم مسافرت تو هم تا ظهر وایسا در مغازه ظهرها بببند برو خونه ، گفتم : قربون اوستا
یک عید بود ملت همه تر تمیز میرفتن عید دیدنی ، من هم راه افتادم برم در مغازه
اول صبح یه مشتری خورد خوب بود و پول خوبی هم داد ، اما دستش سنگین بود تا ظهر هیچی مشتری نیومد
مادرم ساعت 2 زنگ زد گفت بیا خونه دایییت نهار مهمون ماست زود بیا
داشتم آماده میشودم که برم خونه ، که یهو سروکله یه وانت کیری پیدا شد ، به راننده گفتم : تعطیله
راننده با هزار آه و ناله نگرم داشت
نیم ساعته کارشو انجام دادم ، این دفعه بابام زنگ زد گفت بیا داییت با زن و دختراش رسیدن میخوایم نهار بخوریم زود بیا
منم مغازه رو بستم و با موتور اوستام گازیدم سمت خونه
رسیدم خونه همه خندیدن منم فکر کردم عید همه شادن ، اومدم با داییم رو بوسی کنم گفت : با این سر و صورت چطوری رو بوسی کنم ، رفتم جلوی آینه دیدم سیاه شدم و لباسم هم کثیف شده ، همش تقصیر اون وانتی کیری بود ، لعنت بهش ... حالا فهمیدم همه برای چی میخندیدن و دختر داییهام با پوز خند زدن تحقیرم کردن و ...
نهار و که خوردیم
دایی با بابام صحبت میکرد و مامانم با زن دایی و پروانه و ساغر صحبت میکردن (پروانه 21 ساله بود و ساغر 19 ساله) جفتشون مثل داییم و زن دایییم افاده یی بودن و خودشون و دست بالا فرض میکردن (البته پروانه یه ذره بهتر بود)
من هم داشتم تلویزیون نگاه میکردم
داییم از کار و تجارت با بابام حرف میزد و بابام از مسافر کشی
زن دایی هم هی پوز میداد
اعصابم کیری بود اما به رو نمی اوردم
هی پوز میدادن و ... تو دلم به دختر داییهام گفتم میکنمتون
موقع رفتن داییم ، زن داییم گفت پس فردا بیایید خونه ما عید دیدنی چون 4 عید میریم مسافرت ، مامانم گفت باشه
رفتیم عید دیدنی خونه دایی
خونه شون بزرگ و 2 طبقه بود بعد از شام همه مشغول صحبت بودن که پروانه گفت بیا بریم اتاقم رفتیم بالا و کلی خوش گذشت و اینترنت رفتیم و ... پروانه چندتا ویدئو موزیک جنیفر لوپز گذاشت خیلی از جنیفر لوپز خوشش میاد ، پروانه به من گفت خیلی از صدای جنیفر لوپز خوشم میاد تو خوشت میاد؟ گفتم : من از کونش بیشتر خوشم میاد ، پروانه شکه شد گفت : بی تربیت ، با پر رویی گفتم : واقعیته ، اما کونش به تو نمیرسه
خندیدش ، فکر کنم خر شده بود و بیشتر خودشو گرفت
بعد ساغر اومد دید که گرم گرفتیم حسودی کرد و به من گفت : داری کلی ذوق میکنی
حالم به هم میخورد از افادههای ساغر ، تو دلم گفتم اول تو رو میکنم (کون پروانه خوب بود اما به کون ساغر نمیرسید و سینه های ساغر خیلی خوب بود بزرگ و عالی البته از روی تیشرت اینجوری بود)
ساغر رفت ، به پروانه گفتم : نظرت چیه در مورد جنیفر لوپز
گفت : من ازش بهترم
گفتم : من دستم به جننیفر نمیرسه اما میتونم با بهتر از اون حال کنم
شکه شد و گفت : یعنی منو میگی؟
دست به موهاش زدم گفتم : آره دختر دایی عزیز و خوشگلم
گفت : نه (با ناز)
گفتم : چرا که نه!
بعد بوسش کردم و گفتم شماره موبایلتو بده
اونم شمارشو داد
بعد از پایین زن داییم ساغر و صدا زد گفت بیا پایین
منو پروانه هم بلند شدیم رفتیم پایین البته من راست کرده بودم پروانه دید و گفت بچه ات به حرفهامون گوش و میکرد و از خواب بلند شده خندیدم گفتم من برم دستشویی
رفتیم پایین
خداحافظی کردیم و من یه چشمک به پروانه زدم
تا زمان اینکه من با پروانه سکس کنم نزدیک 4 ماه طول کشید ، توی این 4 ماه هی اس ام اس میزدم به پروانه و ازش تعریف میکردم و کلی خرش میکردم
یه شب از پروانه اس ام اس اومد که گفت بابام و مادرم دارن میرن ترکیه بیا خونمون
زنگ زدم و گفتم واسه حال بیام گفت آره دیگه
گفتم ساغر هست تابلو
گفت شنبه ساعت 3 بیا ساغر 2 تا 5 میره شنا
گفتم اوکی
با هزار کولی بازی شنبه از صاحبکارم مرخصی گرفتم
تو راه خونه بودم که با خودم فکر میکردم ، حالا اول پروانه و میکنم بعد ساغرو
جمعه صبح رفتم پیش رفیقم گفتم میخوام سکس کنم آبم زود میاد
گفت 50 هزار بده گفتم واسه چی گفت بده شب بیا دم خونمون
کل پول جیبم 67 تومن بود با لرزش 50 هزار دادم بهش
شب دو تا کرم اورد گفتم چی کار کنم
گفت نیم ساعت قبل از سکس این مشکی رو بزن و 5 دقیقه قبل سکس این سفید رو بمال به کیرت
گفتم چیکار میکن
گفت اول تاخیری دومی کلفت میکنه
شنبه رفتم سمت خونه دایی ام دنبال یه جا گشتم تا کرم اولی رو بزنم دیدم نمیشه
رسیدم خونه دایی ام اول رفتم دستشویی کرم اولی رو زدم
بعد 15 دقیقه با دختر دایییم حرف زدیم و گفت بریم بالا رفتیم بالا
گفت من میرم حاضر شم ، من هم دیدم فرصت هست با کیرم ور رفتم بلند شد کرم دومی رو زدم بعد شلوارم رو پوشیدم
پروانه اومد... یه جوراب سفید پاش بود با یه دامن خیلی کوتاه سفید ، اگه خم میشد کونش معلوم میشود ، یه تیشرت بدون آستین و یقه باز تنش بود تنگ به رنگ مشکی
جونم داشت بالا میومد قرمز کرده بودم احساس کردم کیرم بلند شده
بلند شدم بغلش کردم ، 5 دقیقه لب بازی کردیم ، پستونهاشو مالیدم یهو قلبم ریخت دیدم داره با کیرم ور میره ، شلوارمو در آوردم کیرم بزرگ شده بود حال کردم پروانه داشت با کیرم ور میرفت که تیشرتشو در اوردم و ببا سینه هاش بازی کردم و پستونشو میخوردم ، سر و صدا میکرد
شورتشو از زیر دامنش در اوردم و کیرمو دادم دستش بازی کرد و بعد کیرمو قرار دادم روی لبش و هیچ کاری نکرد با چشم خواستمو فهمید لیس زد و بعد کرد توی دهنش ساک زد و من هم با سینه هاش ور میرفتم و موهاشو میکشیدم
گفتم پاشو بسه
بلند شد
برگشت و خم شد کونش دقیقا جلوی کیرم بود ، تف زدم به انگشتام کردم تو کونش داغ بود و تنگ و بازی میکردم آه میگشید بعد سر کیرمو تف زدم کردم تو خیلی آروم و پروانه داد زد خیلی تنگ بود و کیر من هم خیلی کلفت شده بود
کیرم و در اوردم دوباره تف زدم و کردم تو کون پروانه این دفعه همه کیرمو کردم 3 تا تلمبه زدم پروانه داد میزد و میگفت درش بیار مجبور شدم در بیارم دادم ساک زد
دیدم روی میز اتاقش کرم هست بر داشتم و مالیدم رو کن پروانه نرم شد این دفعه قنبل کرد بود کونش بزرگتر شد
کیرم و کردم تو کون پروانه این دفعه تحملش زیاد شد. نزدیک 10 دقیقه تلمبه زدم و پروانه هم داد میزد و خوبی تخت خواب میریم این بود که نرم بود ، بعد پروانه کیرمو لیس زد یه کم بعد کلا خوابید رو تخت خم شدم روش 2 دقیقه کردم بعدش احساس کردم آبم داره میاد ، کیرمو در اوردم آبم رو ریختم روی کون پروانه خیلی حال داد و یه کمی از آبم ریخت رو دامنش
بعد دیدم کیرم نخوابیده و هنوز بلند بود کیرم رو گرفتم دستم پروانه داشت یواش ساک میزد
یه صدای از پایین اومد البته یواش بود و من فقط شنیدم و بی توجهی کردم
بعد که پروانه کیرمو در اورد با هم لب بازی کردیم
یهو شنیدیم یکی داره میاد بالا
قفل کردیم دیدیم ساغر هست
پروانه سفید کرد بود من قرمز
ساغر مارو لخت دید و چشماش اندازه ی پستوناش شده بود
کیرمو گرفتم دستم
ساغر با اینکه حشرش زده بود بالا خودشو نگه داشت و چندتا فحش آبدار داد و رفت اتاقش
پروانه لال شده بود بهش گفتم این اینجا چی کار میکنه
گفت نمیدونم ساعت 4 هست قرار بود 5 بیاد
بعد گفت من میرم حموم
پروانه رفت حموم لال شده بود با منومن حرف میزد
من تو اتاق بودم یه نگاه کردم به کیرم راست بود تعجب کرده بودم فکر کنم مال کرم بود
دیدم صدای آب از حموم میاد
من تو اتاق پروانه بودم و ساغر تو اتاق بغلی و پروانه هم حموم بود
باید ترتیب ساغر رو هم میدادم کیرم سر پا بود و کلفت
از اتاق اومدم بیرون تا برم سمت اتاق ساغر
لخت رفتم...
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق زهر بی سرپائی نکنیم
     
  
مرد

 
سكس با زن پسرخاله

اسم من سهیله 20 سالمه و دانشجو هستم. ما تو خانواده نسبتا مذهبی زندگی می کنیم که حرمت ها در اون رعایت می شه!!!
پسر خالم 28 سالشه و 3 ساله ازدواج کرده و زنشم 24 سالشه.بر خلاف خانواده ما ، سارا خانوم(اسم مستعار زن پسر خالم ) یه خورده راحت تره و همیشه تو مهمونی ها لباس های خوشکل (نه سکسی ) ولی شهوت انگیز می پوشه و ما هم بعد مهمونی تو خیال از خجالتشون در میایم.
اما داستان اصلی بر میگرده به 1 سال پیش که ما همگی شمال بودیم تو مرداد ماه که جواب کنکور من اومد و من یه رشته خوب تو دانشگاه تهران قبول شدم.
ما برای اینکه خرجمون کمتر بشه برای 8 نفری که بودیم یک ویلا گرفته بودیم و سارا خانوم شبها خیلی راحت می شدن و من هم دلی از عزا در می آوردم!!!!
تا اینکه روزی که جواب کنکور رو می خواستن بدن من سویچ ماشین رو از بابام گرفتم تا به کافی نت برم و نتایج رو ببینم،وقتی می خواستم برم دیدم سارا خانوم با یه لباس خوشگل اومد و گفت من هم چند تا خرید دارم ، داری می ری من رو هم ببر ، من هم از خدا خواسته گفتم در خدمتم، با خودم گفتم باید یه جوری خودم و خالی کنم ولی تا اون موقع حتی با هیچ دختری حرف هم نزده بودم و خیلی خجالت می کشیدم ، خلاصه به خودم گفتم بی خیال شو!!!!!
توی راه درباره عشق ازم پرسید ؛ می خواست بدونه با دختری دوست هستم یا نه و تا حالا عاشق شدم یانه ؟ منم بهش گفتم تا حالا با هیچ دختری حرف نزدم و از این حرفا ولی حرف زدنش کیرم رو حسابی راست کرده بود اما انقدر استرس نتیجه کنکور رو داشتم که وقتی پیاده شدم فهمیدم و سارا خانوم هم یه چیزایی دیده بود ، منم فهمیدم ولی اصلا به روی خودم نیاوردم و گذاشتم قشنگ نظاره کنه ؛ خلاصه رسیدیم به کافی نت و جواب کنکور رو گرفتم و کلی تو کونم عروسی بود که سارا خانوم گفت باید یه شیرینی تپل بدی ! منم قبول کردم و گفتم اولین شیرینی فروشی برا همه شیرینی می گیرم !!! ولی سارا یه لبخندی زد و گفت اون که به جای خود شیرینی ما یه چیز دیگست !!
خیلی تعجب کردم گفتم شیرینی دیگه ای می خوایید ؟ دوباره یه لبخند شیطنت آمیز کرد و گفت شیرینی ما محفوظه,از اون لبخند ها حسابی شهوتی شده بودم و دنبال شیرینی فروشی بودم که یه چیزی بهم گفت که دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم.
ازم پرسید نظرت راجع به سکس چیه ؟
قلبم شروع کرد به زدن !! اصلا باورم نمیشد!انگار لال شده بودم
دوباره سوالشو پرسید،، این بار دلمو زدم به دریا گفتم بلاخره یه چیزی می شه دیگه!!!!!
گفتم خیلی دوست دارم تجربش کنم ( قلبم داشت می زد بیرون )
که با همون لبخنداش گفت با کی ؟
دیگه داشتم میمردم، گفتم یه چیزی بگم ناراحت نمیشی!!
گفت نه منتظرم ، بگو دیگه !
گفتم باشما ، اینو که گفتم رفتم کنار جاده و ترمز کردم
تو دلم آشوب بود که الان چی می گه !!!
گفت یعنی می خوای همین جا شیرینی مو بدی ؟
تازه شصتم خبردار شد که خانوم از من طالب تره
گفتم هر جا شما بگید !!!
همون جا دستشو رو کیر ورم کردم گذاشت ؛ انگار دنیارو بهم داده بودن
یه نگاه به صورتش کردم و یه لب جانانه که هر شب تو خیال ازش می گرفتم اینبار واقعیشو گرفتم
هم زمان یه دستم از رو شلوار رو کسش بود و یه دستم رو سینه چپش و اونم یه دستش رو گردنم بود و لبمو رو لباش فشار میداد یه دستشم تو شلوار من داشت با کیرم بازی می کرد
چند دقیقه ای همینجوری بهم ور رفتیم ولی نمی تونستیم زیاد طولش بدیم چون مشکوک می شدن که چرا دیر کردیم منم با اینکه داشتم از شهوت می مردم ولی گفتم بقیه شیرینیت باشه تهران و سارا هم بهم گفت یه روز که شوهرش می ره ماموریت خبرم میکنه تا بقیه شیرینیشو بهش بدم .
در قسمت بعد ادامه ماجرا تو خونه سارا جون رو براتون می فرستم.
باتشکر از اینکه داستان رو خوندید.
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق زهر بی سرپائی نکنیم
     
  
مرد

 
كون تپل زندايي
سلام من 20 سالمه داستاني رو كه ميخوام تعريف كنم مربوط ميشه به سال 85 موضوع از اون جايي شروع شد كه يه روزمن رفتم خونه داييم چون با اون كار داشتم وقتي رسيدم در خونه داييم وزنگ زدم زن داييم كه اسمش فريبا بود در رو باز كرد من سلام كردم وسراغ داييم رو گرفتم و زنداييم گفت كه اون رفته شهرستان و چند روز ديگه برميگرده بعد زنداييم منو دعوت كرد برم خونه گفت بيا يه نگاهي به ماهواره ما كن ببين بعضي از كانالاش قطع شده منم نگاهي به دستگاه انداختم وگفتم كه بايد آپگريد بشه واون ازم خواست كه اونو براش آپگريد كنم منم گفتم كه فردا برنامش رو ميارم وآپگريدش ميكنم بعد خدا حافظي كردم ورفتم فردا صبح كابل وسي دي رو برداشتم ورفتم خونه داييم زنگ زدم و زنداييم در رو باز كرد وگفت بيا تو منم رفتم ودست بكار شدمدر ضمن اونا يه دختر 15 ساله هم داشتند كه اسمش فاطمه بود و نسبت به سنش هيكل بزرگ و گوشتي داشت زنداييم به من گفت كه تا تو كارتو انجام ميدي منهم برم لباسها رو بشورم منم مشغول كار شدم وبعد از چند دقيقه بلند شدم كه برم دستشويي كه ديدم زنداييم جلوي ماشين لباس شويي ايستاده ويه شلوار سياه تنگ هم پوشيده بود كه يدفعه حسابي رفتم تو كفش وحشري شدم راهرو باريك بود و وقتي كه ميخواستم از اونجا رد بشم خودمو چسبوندم به زنداييم و با كمي فشار به كون زنداييم رد شدم اونقدر تپل بود كه همون جوري كيرم رفت
لاي پاش حسابي حشري شده بودم و عقل از سرم پريده بود و نمي دونستم چيكار ميكنم رفتم دستشويي و وقتي بيرون اومدم ديدم زنداييم نيست با خودم گفتم كه عجب گندي زدم وحسابي رفتم تو فكر ورفتم سراغ ماهواره كه يدفه زنداييم اومد و گفت تموم نشد يه نگاهي به زنداييم كردم ديدم عصبانيه و حسابي خجالت كشيدم وگفتم الان تموم ميشه بعد زنداييم گفت وقتي كارت تموم شد كانال ها رو دو باره تنظيم كن منم گفت باشه و اون رفت حسابي رفته بودم تو فكر و داشتم كانالها رو تنظيم مي كردم كه بعد از 10 دقيقه زنداييم اومد و بهش گفتم كه تموم شد و زنداييم گفت بشين برات ميوه بيارم منم نشستم رو مبل و زنداييم اومد و كنار من نشست
وكنترل رو برداشت و كانالها رو نگاه كرد و با دستش زد رو پام وگفت كانال هاي سكسي رو كه قفل نكردي گفتم نه بعد دوبا ره دستش رو گذاشت روپام و گفت خوب بگو ببينم اون چكاري بود كه كردي من جواب دادم كدوم كار وزنداييم خمديد وگفت اي شيطون ودستشوگذاشت رو كيرم و فشارداد وشروع كرد به ماليدن و شلوارمو از پام دراورد منم كه از خدا خواسته دستم و حاقه كردم دور گردنش وشروع كردم ازش لب گرفتن حسابي بدنم گرم شده بود وقلبم تند تند ميزد آخه اولين بارم بود و براي اولين بار چه گوشتي گيرم اومده بود سريع دكمه پير هنشو بازكردم هيچي زيرش نپوشيده بود و پستون هاي قلمبه و بزرگش افتاد بيرون و شروع كردم به خوردن اونها زنداييم هم به ناله افتاده بود و همش به فكر كونش بودم و شلوارشو كشيدم پايين عجب كس سفيد وبدون موي
داشت زنداييم گفت رفتم حموم و برات حسابي صافش كردم زود باش ديگه منم مثل فيلم هاي سكسي شروع كردم به خوردن با اين كارم زنداييم حسابي حشري شد و جيغ هاي كوچيكي مي كشيد كه منو دو چندان حشري ميكرد بعد بهش گفتم برگرد ميخوام برم سراغ اون كونت كه حسابي ديونم كرده اونم برگشت دستشو گذاشت رو مبل و قمبل كرد طرف من واقعا تپل و گوشتي بود با دست زدم به كونش حسابي تكون ميخورد وقتي كيرم رو گذاشتم روي سوراخ كونش يه فشار آروم دادم كيرم تا ته رفت تو وبه راحتي شروع كردم به جلو و عقب كردن وقتي بدنم موقع تلمبه زدن مي خورد به كونش حسابي لذت مي بردم طوري كه قلبم ميخواست بياد تو دهنم و زنداييم ميگفت چطوره خوشت مياد گفتم آره خوش به حال داييم بعد كيرمو دراوردم و گفتم ساك ميزني اونم گفت چرا كه نه الان يه جوري بخورمش كه حال كني من نشستم روي مبل و زنداييم هم زانو زد جلوم و شروع كرد به ساك زدن خيلي حرفه اي ساك ميزد كه يدفعه در باز شد و دختر داييم اومد تو و وقتي مارو تو اون حال ديد خشكش زد و ماهم بدتر ازاون بوديم اون روز فاطمه زود تعطيل شده بود ما اونقدر گرم كار ولذت بوديم كه يادمون رفته بود درو قفل كنيم زنداييم بلند شد و دست فاطمه رو گرفت و گفت بيا دخترم تو هم يه حالي بكن من كه حسابي گيج شده بودم بعد زنداييم لباس هاي فاطمه رو دراورد و شروع كرد از فاطمه لب گرفتن و فهميدم كه اون دوتا هميشه با هم ازين كارا ميكنن منم كه دو تا هلو گيرم اومده بود رفتم سراغ كس زنداييم و كيرمو فشار دادم تو و شروع كردم به كردن زنداييم هم داشت كس فاطمه رو ميخورد و حسابي آخ و اوخ مي كردن منم كيرمو دراوردم و رفتم سراغ فاطمه و بهش گفتم قمبل كن ببينم توهم مثل مامانتي يا نه فاطمه قمبل كرد طرف من و زنداييم هم دراز كشيد زير فاطمه و كسشو گذاشت جلوي دهن فاطمه واونم شروع كرد به ليسيدن كس مامانش من هم از عقب كيرمو گذاشتم روي سوراخ كون فاطمه ولي اون بر خلاف مامانش كون تنگي داشت يه كم كونش رو ليسيدم و يه تف حسابي انداختم رو سوراخ كونش و كيرمو آروم فشاردادم تو فاطمه آه بلندي كشيد زنداييم گفت آروم دخترمو جر دادي من ديگه هيچي حاليم نبود و شروع كردم به تلمبه زدن وفاطمه هم آه آه مي كرد و كس زنداييم رو مي خورد
يدفه احساس كردم كه آبم داره مياد و گفتم آبم داره مياد زنداييم گفت كيرتو دربيار وآبتو بريز روصورتم منه آبمو ريختم رو صورت اون و فاطمه هم شروع كرد به ليسيدن صورت زنداييم وبعد سه تايي باهم رفتيم حموم و روز از نو روزي از نو
حالا هر وقت فرصتي پيش مياد باز سه تايي با هم حال ميكنيم. اينم از داستان ما خدا حافظ
منم فرزند ایران از نسل کوروش و داریوش بزرگ نه از نسل دروغ و فریب
     
  
مرد

jems007
 
نادیا دختر عموم


یه دخترعموي خوشگل دارم كه اسمش نادیاست و 23 سالشه.من عاشق نادیا هستم.يه دختر خوب كه از همه نظر بيسته.رفاقت من و نادیا از جايي شروع ميشه كه خانوادگي رفتيم خونشون.رفتم اتاق نادیا سراغ كامپيوترش ميخواستم برم اينترنت كه چشمم خورد به فولدر عكس كه به اسم نادیا بود بازش كردم كلي عكس از نادیا توش بود.يه سري عكسا كه با لباساي مجلسي انداخته بود.يه عكس ناز كه سينش و خط سينش تو چشم بود نظرمو جلب كرد.سينه هاي بزرگ و خوش فرمشو خيلي دوست داشتم و هميشه به سينه هاش نگاه ميكردم خلاصه با حسرت داشتم به سينه هاش نگاه ميكردم و كيرمو ميماليدم و تو حسرت ديدن سينه سفيدش كه يهو نادیا اومد تو اتاق منم هل شدم تا اومدم عكسو ببندم ديگه كار از كار گذشته بود و نادیا عكسو ديده بود.كلي خجالت كشيدم ولي نادیا اصلا به روم نياورد.اومد كنارم نشست و گفت اهنگ جديد داري؟گفتم اره.گفت ميشه بريزي تو كامپوتر؟گفتم چشم.گفت كليپ ميليپ چي داري؟گفتم اي چند تايي دارم.يه لحظه مكث كرد و گفت از اون فيلما چي؟من كلي جا خوردم و با ترس پرسيم سكس؟گفت اره اگه داري بريز تو كامپيوتر ورفت بيرون.باورم نميشد كه نادیا از من فيلم سكسي بخواد.خيلي خوشحال بودم و فيلماي سكسي خوب رو جدا كردم و ريختم تو كامپيوترش.خلاصه وقت رفتن شد با نادیا خداحافظي كردم و اومديم خونه ي خودمون.فقط تو فكر نادیا بودم شب تقريبا ساعت يك و نيم بود كه نادیا اس داد كه بابت فيلما دستت درد نكنه.گفتم خوشت اومد گفت اره خيلي دستت درد نكنه.من ديگه حشرم زده بود بالا پرسيدم از كدومش بيشتر خوشت اومد.گفت همون كه عروس دوماد بودن.منم گفتم اره اون فيلم خيلي خوبه.اس داد كه داماد كيرش خيلي بزرگ بود.من كه ديگه تو حال خودم نبودم و كيرمو ميماليدم ازش پرسيدم كير بزرگ دوست داري؟گفت اره خيلي.اينو كه گفت ديگه نتونستم خودمو نگه دارم ابم اومد.ازم پرسيد مال توام بزرگه؟گفتم اره ولي نه مثل كير داماده .گفت خوش به حال زنت.منم زدم به سيم اخر و گفتم عاشق سينه هاتم نادیا خيلي دوست دارم با هم ازدواج كنيم.نادیا گفت منم دوستت دارم بس مال خودمي و كيرت مال خودمه.تاصبح به هم اس داديم و قربون صدقه ي هم رفتيم .از اون روز به بعد با نادیا بيرون ميرفتيم و شبا حرفاي سكس.تا اينكه يه روز همه رفتن شمال و منم تنها موندم خونه زنگ زدم به نادیا گفتم عموتينا رفتن شمال پاشو بيا خونمون.نيم ساعت طول نكشيد كه نادیا اومد .دوتامونم خيلي خوشحال بوديم.نادیا نشست رو مبل گفت علي برام اب مياري.منم براش شربت درست كردمو اوردم و نشستم پيشش.شربتشو خورد و دستمو انداختم دور گردنشو لباش خيس شده بود معطل نكردمو شروع كردم به خوردن لبش.سينه هاي نرمشو احساس ميكردم با دستم سينشو گرفتم وااااااااي سينه هاي نرمي داشت.به ارزوم رسيده بودم و داشتم سينه هاشو ميماليدم .نادیا هم دستشو گذاشت رو كيرم و شروع كرد به ماليدن.منم دستمو از زير پيرهنش به سينه هاش رسوندم معطل نكردمو سوتينشو دادم بالا.واي سينش افتاد تو دستم. سينشو با دستم لمس كردم و ميماليدم طاقت نياوردم و پيرهنشو زدم بالا.سينه هاي سفيد و نرم وبزرگ نادیا جلوي چشمام بود به ارزوم رسيده بودم.نادیا همچنان كيرمو ميماليد.منم شروع كردم به خوردن سينه هاي نادیا جونم انقدر سينه هاشو مكيدم كه نوك سينش كبود شده بود.نادیا هم كيرمو دراورده بود بيرون داشت ميماليد.به نادیا گفتم دمر خوابيد و شلوارشو كشيدم پايين يه شرت سفيد تنش بود از رو شرتش كون نرمشو داشتم ميماليدم.صداي اهو اوه نادیا در اومده بود شرتشم كشيدم پايين يه كون سفيد و نرم.شروع كردم به بوس كردن و ليس زدن نرمي كونش.كيرمو گذاشتم لاي چاك كونش ميماليدم بهش.نادیا دستشو اورد پشتشو كيرمو گرفت ميماليد به كونش.محكم كيرمو فشار ميداد كه ديگه طاقت نياوردمو ابمو ريختم رو كونش.بيحال رو نادیا افتادم.با دستمال كاغذي كونشو پاك كردم.درازكشيدم رو زمين ونادیا اومد روم خوابيد با دستش كيرمو ميماليد.گفت علي جونم كيرتو ميخوام بخورم.گفتم باشه عزيزم بخور.اول يه ليس زد و سر كيرمو كرد تو دهنش و سرشو ميك ميزد.خيلي باحال ميخورد.كيرم باز راست شده بود.نادیا قربون صدقه ي كيرم ميرفت.ميگفت علي جونم كيرت خيلي بزرگه همونيه كه دوستش دارم.ول كن كيرم نبود.سرشو بلند كردم و گفتم بسه عزيزم.خوابوندمش رو زمين پاهاشو باز كردم شروع كردم به خوردن كسش.كس تپل و تميزي داشت.زبونمو كردم تو كوسش ليس ميزدم نادیا صداش در اومده بود ميگفت علي بكن توش علي منو بكن.گفتم نادیا مگه پرده نداري؟گفت دارم ولي منو بكن علي پردمو پاره كن.منم وافعا دوسش داشتم و نميخواستم اين كارو باهاش بكنم.گفتم نه نادیا اگه دوست داري از پشت بكنم.گفت باشه فقط منو بكن.از كيفش يه كرم اوردم ماليدم به سر كيرم.به نادیا گفتم به حالت چهار دست و پا بشينه.از شهوت سوراخ كونش باز شده بود.يه خرده از كرمو دور سوراخش ماليدم و انگشتمو كردم تو سوراخشو عقب جلو ميكردم.رو زانوهام نشستم بازم به كيرم كرم ماليدم اروم سرشو فشار دادم.نادیا صداش در اومد واي علي يواش.باسر كيرم با سوراخش بازي ميكردم تا كامل باز شه.اروم فشارش دادم تو.خيلي سخت رفت تو.نادیا داشت درد ميكشيد.منم كيرمو اروم عقب جلو ميكردم .درد نادیا به لذت تبديل شده بود.كير منم تو كونش روون شده بود.نادیا هي اه ميكشيدو ميگفت علي كيرت خيلي خوبه جون منو بكن اينارو گفت و دراز كشيد رو زمين ديگه كامل ارضا شده بود.ولي من هنوز حالم بد بود.بلندش كردمو بازم كيرمو كردم تو سوراخ كونش.كمر نادیارو گرفته بودم و كيرمو عقب جلو ميكردم نادیاهم بيحال علي جون ميگفت كه نادیارو كشيدم طرف خودمو هرچي اب داشتم تو كونش خالي كردم.باهم خوابيديم.تو اين سه روز نادیارو از پشت ميكردم.چند ماهي با نادیا بودم كه يه روز گفت دارم ازدواج ميكنم.باورم نشد ولي واقعيت داشت .براي هميشه نادیا از پيشم رفت.اگه با هم ازدواج ميكرديم هيچ وقت اينارو براتون نمينوشتم .
لوتی جون تولدت مبارک
     
  
مرد

 
شیرین تر از شیرین

سلام
من امیر هستم 19 سالمه اهل شیرازم تازه دانشگاه قبول شدم
من توی یه خانواده ی 5 نفری بزرگ شدم(2 تا خواهر دارم)و یه فامیل خیلی بزرگ
داستانی که می خوام تعریف کنم بر میگرده به تابستون 89
واسه ی یکی از جمعه ها پدرم کل فامیل و دعوت کرد بیان باغمون ما هم شب قبلش رفتیم باغ و مرتب کردیم و وسایل و هم بردیم تا واسه فرداش همه چیز آماده باشه
فرداش مهمونا تک تک اومدن تاظهر که همه ی مهمونا اومدن حدودا 70و80 نفری شدیم
بعد از ظهر که شد بابا گفت :امیر برو واسه مهمونا از باغ انگور بچین(باغمون 2 قسمته 1 قسمتش ساختمونه و استخر و جا واسه نشستن و 1قسمتش هم تاکستان)منم رفتم پیش بچه ها و بهشون گفتم هرکی میخواد باهام بیاد 7.8 نفر شدیم و راه افتادیم منم پشت سر همشون رفتم همینجور که داشتیم میرفتیم من ناخوداگاه چشمم افتاد به کون جلوییم که دو تا لمبش بدجوری خود نمایی میکردن سرم و اوردم بالا دیدم کون شیرینه(فلش بک:شیرین دختره دختر دایی بابام که 1 سال از خودم بزرگ تره و تک فرزنده) خلاصه منم با یه مکافاتی کیرم و جمع و جور کردم و رفتیم انگور چیدیم و برگشتیم ولی تو کل مدت من همش تو فکر کون شیرین بودم.

مهمونا انگورارو خوردن و خیلی خوششون اومد بعد مامانه شیرین رو کرد به بابام گفت:اگه میشه یکم انگور واسم بچین ببرم خونه بابام هم به من گفت و منم اومدم برم که شنیدم مامان شیرین گفت:شیرین برو کمک امیر انگور بچین بعد هم بزار پشت ماشین.منم که تو کونم عروسی بود منتظر موندم تا بیادش بعد را افتادیم طرف تاکستان یه نگاه به کونش انداختم یکم که دور شدیم به بهانه ی اینکه ازش جلو بزنم دستم و کشیدم رو کونش اونم در کمال نا باوری گفت:هوووووی بفارما توش منم با خنده گفتم بابا دستم خورد اونم گفت: اره جون عمت فکر کردی من نفهمیدم همش نگات رو کون من و هی خودت و میمالی بهم من جا خوردم ولی خودم رو نباختم و گفتم :تو هم که بدت نیومد که گفت:لووووس و به راهش ادامه داد منم در کمال پر رویی دستم بردم طرف کونش و مالوندمش دستم و زد کنار و گفت :امیر نکن می بیننمون منم گفتم باشه بیا دستشو گرفتم و بردمش بین بوته های انگور بعد دستمو بردم رو کونش و کلی مالیدم بعد رفتم سراغ سینش و مالیدم بعد احساس کردم دستش رو کیرم داره بالا پایین میشه منم دستم و بردم تو شرتش خیس بود بش گفتم :شاشیدی؟ یه پوزخندی زد و من با انگشتم وسط پاشو مالیدم تا دستم به کسش خورد یه تکون خورد و خودش و کشید عقب نگاش کردم گفت: ببین امیر دیگه بسه شک می کنن منم دیدم ترسیده بهش گفتم باشه ولی باید قول بدی اگه موقعیتی شد بازم . . . اونم گفت باشه یه لب ازش گرفتم و انگورارو چیدیم و برگشتیم تا چند شب باجق خودم و خالی کردم و یواش یواش یادم رفت
تا اینکه آخرای شهریور قرار شد که یکی از فامیلا از خارج بعد از چند سال برگرده بعد قرار شد همه خونه ی مادر بزرگم جمع شن که با هم بریم خلاصهوقتی همه اومدن رفتیم سوار ماشین شیم تو ماشین ما جا نبود مامانم گفت برو تو ماشین عموت رفتم اونجا هم نبود بعد هی بین ماشینا منو پاس کاری کردن و من گفتم من نمیام و رفتم تو خونه لباسم و عوض کردم ونشستم پای نلویزیون بعد از نیم ساعت زنگ در و زدن درو باز کردم دیدم به به شیرینه اومد داخل گفت إإإإ پس بقیه کوشن؟ گفتم خسته نباشید نیم ساعت دیر اومدی بعد نگاهش کردم واونم نگاهم کرد و یه لبخند زد و رفت رو مبل نشست توی دلم آشوب بود و با هوس قاطی شده بود منم رفتم بغل دستش نشستم و اروم بهش نزدیک شدم یه نگاه بهم کرد و گفت چته ؟ گفتم قولت یادته؟ گفت إإإإ پر رو نشو برو کنار منم دستم و بردم طرف سینش منتظر بودم که یه عکس العملی از خودش نشون بده ولی اون اصلا تکون نخورد منم با دو دستم از روی مانتو سینشو میمالیدم با اینکه زیاد بزرگ نبود ولی خیلی نرم و گرم بود حرارتش و می تونستم از رو مانتوش حس کنم بعد از چند لحظه دستم و بردم لای سینش بادودستم سینشون گرفتم از چشاش معلوم بود که خیلی داره حال میکنه سینه هاشو بیرون آوردم نوک قهوه ایش و که دیدم نتونستم خودم و بگیرم رفتم و با زبون افتادم به جونش همه جای سینشو لیس زدم سینش کاملا خیس بود نگاش کردم دیدم چشاشو بسته و داره با خودش ور میره دوباره جورات کردم و دستمو بردم تو شلوارش شکمش و داد بالا که من راحت بتونم دستم و بکنم تو شرتش .شرتش خیس بود و داااغ تا دستم به کسش خورد یه اه بلند اروم کشید دستم و لای کسش میچرخوندم یه کم که اینجوری مالیدمش بهش گفتم مانتو تو درار جز شرتش همیچیش رو در اورد منم لباسامو جز شرتم دراوردم و نشستم رو مبل جلوم واستاده بود و فقط نگام می کرد دستش و گرفتم و کشیدمش طرف خودم نشت رو پام گرفتمش تو بغلم و سرش و گذاشتم رو قلبم دیدم داره میلرزه همونجور که تو بغلم بود بش گفتم: شیرینم اگه دوست نداری و میترسی پاشو لباساتو بپوش نگاهم کرد بهش گفتم باره اولت؟ گفت بعضی وقتا با دختر داییم با هم ور میریم ولی با پسر اره بعد یکم نگام کرد رفتم طرف لبش و لبش رو بوس کردم بعد شرو کردم به خوردن لبش ولی اون همیتطور لبش و بسته نگه داشته بود منم زبونم و بردم بین دوتا لبش و اونا رو از هم جدا کردم با زبون لب پایینشو لیس میزدم و با دستم کمرشو فشار میدادم تا سینش بهم بجسببعد رفتم طرف سینش و دوباره مثل گشنه ها رفتم طرف سینش اونم دستش برد تو شرتم و شروع کرد مالیدن زیره سینشو کامل لیس زدم و رفتم رو شکمش بعد خوابوندمش رو مبل و یه راست رفتم طرف شرتش اول از رو شرت کسه غنچه ایشو بوس کردم و لیس زدم ولی تلخ و شور بود شرتشو کشیدم پایین و با کله رفتم تو کسش و شروع کردم به خوردن یکم که جیغش رفت بالا کس لیسی رو تمام کردمو برشگردوندمشو رفتم سراغ کونش بعد از بوس کردن کونش با دو انگشت کردم توش یکم که جا باز کرد کیرمو به زور و کمک خودش کردم تو و یواش یواش جلو عقب کردم با یه فشار تا ته کردم توش و یه جیغ بلند کشید بهش گفتم تمومش کنم شیرینم ؟اونم گفت نه دارم حال می کنم بزن منم نا مردی نکردم و باذ تمام قدرت شروع کردم به تلمبه زدن جیغ و دادش تبدیل شد به اه و ناله آبم و کامل تو کونش خالی کردم کشیدم بیرون و بی حال نشستم رو مبل اومد جلو پام و خیره شد به کله ی کیرم که روش آب منی ازم پرسید:امیر چه مزه ای می ده؟ گفتم :من که نخوردم امتحانش کون یه لیس بلند از کیرم کشید بعد گفت خیلی بد بوووود گفتم یعنی نمی خوای بخوری گفت نهههه الان بد مزست بد یه نگاه به کیرم کرد و واسم جغ زدو دوباره ابم اومد بعد تو بغل گرفتمشو بوسش کردم و اونم لبم و بوس کرد و لباسش و پوشیدو رفت خونه>
     
  
صفحه  صفحه 17 از 94:  « پیشین  1  ...  16  17  18  ...  93  94  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های سکسی مربوط به سکس آشناها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA