انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  

خاطرات من و همسرم سحر


مرد

 
خاطرات من و همسرم سحر


من مهردادم ۲۹ سالمه و خانومم سحر ۲۶ سالشه...من تو یه شرکت بازرگانی کار میکنم .سحرم یه چنتا شغل عوض کرد از آرایشگری گرفته تا منشی گریو...ولی الان کار نمیکنه .
شروع رابطه ی من و سحر از اونجایی شروع شد که من برای یه سری کارهای مربوط به شرکت به چنتا از شرکت ای طرف قرارداد سر میزدم که یکی از اون شرکتا شرکتی بود که سحر اونجا کار می کرد .
سحر آدم خوشروی بود همیشه گرم برخورد می کرد .بنا به دلایل کاری و راحتی دو طرف من و سحر شماره هامنو ردو بدل کردیم...و فقط موضوع کاری بود .تا اینکه بعد چن وقت دیدم که سحر خوب مالیه بهتره برم تو نخش...
از نظر قیافه که خوشگل بود منم همیشه پشت میز می دیدمش و فقط سینه های درشتش بودن که ادمو صدا میزدن...
یه شب یه اس ام اس الکی دادم که بعد ۵ دقیقه جواب دادو یه ۲ ساعتی اس بازی کردیم و از هر دری میگفتیم...این روند ادامه داشت تا اینکه یه سری که تلفنی حرف میزدیم سحر گفت که من با یکی دیگم وقراره با هم ازدواج کنیم... من اول فکر میکردم که شوخی می کنه اما فهمیدم که جدیم هست...من با خودم گفتم که یه کاریو شرو کردم و کوتام نمیام...تا اینکه بعده ۳ ماه با یارو بحثش شد و به هم زدن و اینطور بود که رابطه ی ما گرم ترو گرم تر شد. ادامه دارد...
با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است

ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است
     
  
مرد

 
خاطرات من و همسرم سحر

قسمت دوم .

و حالا ادامه ی ماجرا...


بعد اینکه با bf به هم زد رابطه ی ما هم به سمت بهتر شدن میل می کرد...دیگه قرار می زاشتیم بیرون میرفتیم و...
اما رابطه ی جنسیمون فقط در حد لبو مالیدن همدیگه بودش...تو چن ماه بعدش رابطمون خیلی خوب شده بود و حسابی به هم عادت کرده بودیم و کاملا با هم مچ بودیم تا اینکه بهار ۹۰ به اتفاق خونوادم رفتیم خواستگاریش و جواب بله گرفتیم...تابستونم مراسم عروسی بود . بعد عروسیم رفتیم ماه عسل و اونجا برا باره اول سکس داشتیم...واقعان فوق العاده بود خیلی هاتو سکسی بود با یه اندام توپپپپپپپپپپپ...کونو روناششششششش...
بعد ماه عسلم برگشتیم و زندگی مشترکمونو شروع کردیم و جالبترین نکته یه زنگیمون سکساش بود که همیشه گرم و در حالتای مختلف...تا جایی که یه سری از خونه یکی از دوستاش بر میگشتیم آسانسور تو یکی از طبقه ها مونده بود تصمیم گرفتیم از راه پله بیایم پایین...تو راپله تاریک بود گفتش که هوس کردم گفتم باشه عزیزم بزار برسیم خونه حالتو جا میارم...گفتش که نه همینجا...که همون وسط راخ پله شلوارشو پایین کشیدم از کس حسابی گاییدمش آبمم ریختم لا پاهاش سریع شلوارامونو بالا کشیدیمو فلنگو بستیم...

اما جریانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به اسفند ۹۰ یادمه سه شنبه شب بود که از بیرون میومدم...زنگ درو که زدم سحر بعد چن دقیقه درو وا کرد...خدایا چی می دیدم...چقده جیگر شده بود...یه تاپ دکلته تنگ سرمه ی که می میای تپلش توش جر خورده بودن با یه دامن کوتاه ۴ انگشت پایین تراز کونش با یه ساپورت زرد...وایییییییییییییییییییی....
تا درو بستم چسبوندمش به دیوارو دددِدِدِدِ بخور...که بعد چن مین منو حول داد عقب گفت تا آخره شب خبری نیست...
منم منتظر که آخر شب زودتر بیاد .شام خوردیو یکمم تی وی دیدم که تصمیم گرفتیم بریم تو اتاق...
تا رفتیم تو اتاق بلندش کردمو انداختمش رو تخت عینهو ببر پریدم روشو لب میگرفتم می مالیدمش...که سحر سرمو بلند کردو گفتش که بیا امشب منو یه مدل دیگه بکن . یه کم تنوع بدیم .گفتم باشه چطوری ؟؟؟؟ گفت مثلا منو دزدیدیو میخوای زورکی بکنیم...منم قبول کردم به یه شرط که از کونم بکنمش !!! آخه کونش فوق العاده بود یه کمر باریک با یه کونه توووووپپپپپپپپپپپپپ...وقتای که لباس مجلسی یا مانتو تنگ می پوشه همه حیرونش میشن...سحر قبول کرد فقط قول گرفت که آروم بکنمش...منم رفتم یه کمربند آوردمو دستاشو بستم به تخت که یکم به جذابتر شه...!!!!
منم شرو کردم به خوردن لباشو بعد کم کم امدم سراغ سینه هاش تاپشو کشیدم پایین سینه هاش بیرون افتادن منم مشغول خوردنو مالیدن شدم سحرم که تو این دنیا نبود...یه دستم رسوندم به کسش از رو دامن میمالیدم که جیغش دراومد...سینه هاشو که حسابی خوردم رفتم پایینو چرخوندمش رو تخت از پشت شرو کردم به مالیدن کونش جووووووووووووووووووووووووووون...خیلی حول بودم آخه خیلی باحاله کونش...دو طرف ساپورتشو گرفتم تا روناش پایین کشیدم..ی لامبادی سفید پاش بود که اینقد حشری بودم کشیدم پارش کردم...سرم بردم لا کونشو شروع کردم به خوردن .کوسشو از پشت می خوردم یه کمم سوراخه کومشو خوردم...یه چنتا ضربم با پشت دستم خابوندم در کونش...حالا نوبته اون بود کیرمو دراوردمو رفتام بالا سرش چپوندم تو دهنشو تلمبه میزدم آخه این حرکتو خیلی دوس داره...
بعد چن مین هوس کون زد به سرم من کون زیاد کرده بودم میدونستم باید باید یواش یواش بکنی که جر نخوره اما الان بیخیال شده بودم میخواست تا ته بدم تو...من کیرم ۱۸در۵ به نسبت بزرگه...یه بالش گزاشتم زیره شکمشو رفتم سراغ کونش یه کم خیسش کردمو مایدمش تا سر کیرمو گرفتم گزاشتم دمه سوراخش .سحرم که فقط ناله می کرد .سرشو برگردند گفت نفسم یواش منم یکی دیگه خوابوندم در کونش...
شروع کردم به فشار دادن سر کیرم که رفت تو یه آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ گفت می خواست خودشو بکشه جلو که پهلواش گرفت یه ۲ دقیقه وایسادمو باز فشار دادم سحر یکم ناله میکرد...منم همینطور فشار می دادم که دیدم کیرم تا آخر رفته تو یه کم تعجب کردم که دردش نیومد...منم شروع کردم به تلمبه زدن...سحرم که اون زیر فقط حال میکردو میگفت محکم تر...
چون بعد چن وقت کون می کردم زود ارضا شدم اونم ارضا شد آبمم تو کونش ریختم...دستاشو وا کردمو بغلش کردمو خوابیدیم...ادامه دارد .
دوستان عزیز اگه پیشنهاد یا انتقادی دارن بگن ممنون میشیم .
با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است

ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است
     
  
مرد

 
خاطرات من و همسرم سحر

قسمت سوم .

و حالا ادامه ی ماجرا...


روز بعد من رفتم سر کار تا ۱۰.۱۱ سرم حسابی شلوغ بودش...یکم که بیکار شدم رفتم تو فکرو خیالات...از شرق میرفتم غرب از شمال میرفتم جنوب تا یاد سکس دیشبم با سحر افتادم...

خیلی جالب بود برام که یه زن برا باره اول از کون بده این جور راحت وایسه !!!!!!!!!!!!!! از فکر خیانتم فرار میکردم تا آخر یر تصمیم گرفتم یه جور از خودش بپرسم...
این قضیایا گذشت تا دمه عید...سکسامونم به همیشه هم کون تو لیستم بود...جلب حسابیم رو کیرم قر میداد کونشو...تا جایی که یه روز ظهر باید میرفتم ماموریت ۲ روزه یه کم هوس کرده بودم فقط کیرمو کشیدم بیرون سحرم به اپن تکیه دادو کونشو داد عقب امگار نه انگار ۱۸ سانت کیر اون توه...
تا ۳ شب مونده بود به عید قرار گذاشتیم آخرین سکسمون تو این سال باشه . آخر شب یه کم ویسکی بش دادم که ملنگ شه...راحتر بشه ازش حرف کشید . من رو کاناپه دراز کشیدم که سحر بی مقدمه شلواراکمو کشید پایین کیرمو گرفت شروع کرد به خوردن یه چن دقیقه خورد حسابی راستش کرده بود...که بغلش کردمو بردمش تو اتاق انداختمش رو تخت . از ساقای پاش شروع کردم به خوردن تا رسیدم به رونای تپلش بعدم دامنشو دادم بالا رفتم سراغ کسش از رو شرت می خوردمو می مالیدم یکم سینه هاشم مالیم تا جیغش دراومد دیگه...که هولم داد عقب گفت دیگه نوبت منه کیرمو گرفت یکم ساک زد...خوابید رو تخت گفت که بسه دیگه شروع کن بکنم...
منم روش خوابیدم یکم کیرمو دمه کسش مالیدمو یهو تا ته دادم تو یه جیغ کشید که همه اهل محل فهمیدن داره میده .بعد آروم آروم شروع کردم به تلمبه زدن بعد چن تا تلمبه وایسدم...از ای به بعدشو دیگه محاوره ای میگم .
سحر : چی شد ؟؟؟
من : می شه یه چیزی بپرسم ؟؟
سحر : بزار برا بعد .الان بزن .
من : الان می خوام بپرسم .
سحر : خو بگو...
من : قول بده راستشو بگی...
سحر : باشه بپرس
من : قول بده ؟؟ یه چنتا تلمبه دیگه زدم...
سحر : به جون مامان استشو میگم .
من : راستش من قبل تو چن باری سکس داشتم .کونم زیاد کردم...همه دردشون میاد ولی تو !!!؟؟؟؟؟
هیچی نگفت...یه چنتا تلمبه دیگه زدم .گفتم خوب !!!!!!!!!!!
سحر : خوب منم مثه تو بودم .
من : یعنی چی ؟؟
سحر :تو بودی منم بودم دیگه...
من : واضح حرف بزن .چی میگی ؟؟
سحر : خوب تو کردی...منم دادم .
راستش یه حال بدی شدم .فقط حشری بودم که یکم...
من : به کی ؟؟
سحر : به دوستای پسرم...
من : میشناسم من ؟؟
سحر : نه بیرون باهاشون آشنا شدم...
من : چن بار ؟؟ کجا کردنت ؟؟؟
سحر : حالا چه فرقی میکنه برا تو ؟؟
من : دوس دارم تعریف کنی...
سحر : فعلا بکنم .تا بعد بت میگم...
منم هرچند دوس نداشتم ولی حشری تر شدمو دوباره تو کوسش تلمبه زدم اینقد محکم میزدم که سحر چونمو گرفت گفت جوووووووووووون دوس داری دادددددددددددددددددددددددددمممممممم ؟؟؟؟؟ حشریت میکنه ؟؟؟؟ بزن پاااااااااااااااااااااااااارم کن...اینقد گفت که جفتمون ارضا شدیم آبمم تو کسش خالی کردمو بیحال افتادم کنارش...

ادامه دارد .
با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است

ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
خاطرات من و همسرم سحر

قسمت چهارم .

و حالا ادامه ی ماجرا...


کنار هم دراز کشیده بودیم که سحر اومد رو من و یه لب ازم گرفت و یکم نگام کرد...گفت که میشه نگم ؟؟؟؟

من : نه بگو...
سحر : خو این جریان مال قبل ازدواج . به چه کارت می اد آخه ؟؟؟
من : خو زنمی می خوام بدونم که قبل من زندگی سکسیت چطور بوده پس بگو .
سحر : خو خیلی بار بوده...من چه می دونم کجاشو بگم !!!
من : مگه زیر چن نفر رفتی تو ؟؟؟
سحر : یه لحظه فکردو گفت که با تو میشه ۵...
من : ماشالا به این اشتها...خوب تعریف کن .
سحر :اولین بار که سکس از کون داشتم ۴ سال قبل بود .قبل اون فقط لاپای بود .
من : مگه غیر اینام بودن ؟؟؟
سحر : آره .یه همسایه داشتم که یه پسر به اسم رضا داشتن پسر خوشگلی بود انصافا .مامانامون با هم دوست بودن...یه شب اومده بودن خونمون برا شب نشینی...من تو اتاقم بودم که رضام امد پیشم یه ۱ ساعتی با هم حرف زدیم ازش خوشم امد شمارمو گرفت کم کم رابطمون شکل گرفت...تا یه سری قرار بود من یه شب تنها باشم به رضا گفتم اونشب امد پیشم تا صبح تو بغلش بودم...اونشب اولی بار بود که کیر لمس می کردم ولی نزاشتم بکنتم فقط لاپای...اونشب خیلی حال کردم دیگه بعد اونشب اگه خونه خالی گیرمون می اومد اونجا .غیر اونم ساعتای خلوت میرفتیم تو پارکینگ -۲ مجتمع اونجا بش خال میدادم .
من : پس یه پا جلب بودی ؟؟؟ چرا باش به هم زدی ؟؟
سحر : اتفاقا کیس خوبی بود همیشه هم در دسترس بود خیلی خوبم بم حال میداد...
من : خوب ؟؟
سحر : آخه یکم قضیه پیچدس...
من : میشنفم
سحر : آخه چن سری که پیشش بودم تماسای مشکوک داشتو آروم حرف میزد...همیشه ام از توضیح دادن تفره میرفت . تا اینکه یه سری که خونشون بودم جفتمون لخت بودیم من رو تختش طاق باز دراز کشید بودم رضام از جلو لاپام گذاشته بود خیلی حال میداد کیرش کامل به کسم میمالید .چن دفعه گوشیش زنگ خورد جواب نمیداد .تا اینکه زنگه واحدو زدن...رضا سریع پرید از چشمی نگاه کردو برگشت گفت لباستو بپوش .گفتم که کیه گفت که یکی از دوستامه...گفتم که باز نکن گفت نمیشه .
از اتاق رفت بیرون درم بست فقط یه شلوار پوشید .صدا می اومد که درو باز میکرد صدای یه پسره بود که اومد تو چنتا فوش بد به رضاد داد که چرا جواب تلفنامو نمیدی که رضا گفت ببخشید حواسم نبوده دوس دخترم پیشمه...
همین موقع منم لباسامو پوشیدمو رفتم تو هال...یه پسر یغور درشت همسن رضا کنارش بود که رضا به ه معرفیمون کرد اسمه طرف یاسر بود...من نشستم رو مبل دیدم در گوش رظا یه چیزی گفت فقط شنیدم رضا گفت نمیشه...
یه چن دقیقه که حرف زدن رضا اومد پیشم گفت عزیزم بریم باقی کارمونو بکنیم...گفتم دوستت اینجاس نمیشه که ؟؟ گفت این میره تو اونیکی اتاق الان دوست دخترش میاد...از این حرفا اینقد گفت که رازی شدم عزر خواهی کردیمو رفتیم تو اتاق یکم ساک زدم براش تا راست شد باز طاق باز خوابیدم زیرش رضام کیرشو گذاشت لاپام یه چن دقیقه گذشت ما تو حس بودیم که یهو در باز شد یاسر بود من تا دیدمش یه جیغ زدمو دستمو گذاشتم رو سینه هام...
ولی رضا همچنان میزد دیدم یاسر یه چشمک به من زد اومد نزدیکمون رضام بیخیال تلمبه میزد...چن بار تکونش دادم انگار نه انگار .
یاسر اومد نزدیک شروع کرد به مالوندن رضا !!!!!داشتم از تعجب شاخ در میاوردم .رضام هیچی نمی گفت منم که حشری بودمو هنگ کرده بودم .دیدم یاسر شلوراشو دراورد وای چه کیره بزرگی داشت...دیدم یه تف زد سر کیرشو امد رو تخت من فک می کردم اونم می خواد لا رونم بزاره...دیدم کیرشو گذاشت دمه کونه رضا تا ته داد تو...رضام یه آخ گفتو وایساد بعد با هم تلمبه زدن باز اون تو کون رضا ورضام لا پا من...من که دیگه کلا هنگ بودم...
بعد چن دقیقه یاسر دستشو گذاشت رو سینه های منو میمالید خیلی حشری شده بودم دوس داشتم بماله بعد لباشو آورد جلو ازم لب گرفت خیلی خفن حال می داد .همین موقع رضا ارضا شد خودشو رو من خالی کرد من هنوز جا داشتم .ولی اون زیر دیگه داشتم خفه میشدم .که خودشون فهمیدن رفتن اونورتر منم داشتم کون دادن دوس پسرمو میدیدم که یاسر شروع کرد به مالیدن بعد از کون رضا کشید بیرون رفت کیرشو شست اومد سراغ من...کیرشو گذاشت رو لبام منم از خدا خواسته شروع کردم به خوردن...خیلی کلفت بود داشت لبامو جر میداد که کشید بیرونو دمر خوابوندمو گذاشت لاپام وای چه حالی میداد ۲ بار ارضام کرد .فهمید این رضارو بخاطر خوشگلیش می کنه .بعد اون ماجرا با رضا به هم زدم ولی ۲ بار دیگه با یاسر سکس داشتم .شمارمو از رضا گرفته بود...اینم داستان اولین نفرا آقا جون...
یکم رفت پایین دید کیرم حسابی شق شده...گفت جوووووووووووووووووونم برا چی اینقد راس کرده ؟؟؟ دوس داره من دادم ؟؟؟؟ هاااااااااااااااااا ؟؟؟؟ (هرچند قلبا خراب بودم...
که سحر کیرمو گذاشت دمه کسشو شروع کرد به تلمبه زدن...

دوستان اگه نظری یا کاری دارن میتونن پیام بدن...
ادامه دارد...
با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است

ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است
     
  
مرد

 
خاطرات من و همسرم سحر

قسمت پنجم .

و حالا ادامه ی ماجرا...


روز بعد که از سر کار اومدم سحر خونه نبود .بش زمگ زدم جواب نداد . بعد نیم ساعت اس ام اس داد که بیرونم ۱ ساعت دیگه میام .
بعد یکی ۲ ساعت برگشت اوه اوه این دیگه کی بود یه تریپ خفن زده بود...گفتم چه خبره بابا !!!؟؟؟
گفت مد دیگه اومد یه ماچم کردو رفت یه دوش بگیره بیاد...عادت داره همیشه هرجام که هست ساپورت بپوشه تقریبا در ۱۰۰ رنگ و طرحم داره...وقتی اومد پیشم یه ساپورت آبی با یه پیرهن آبی پوشیده بود خیلی جیگر شده بود .نشستیم به حرف زدن تا موقع شام که زنگ زدم از بیرون آوردن...بعد شام گفتم یالا ادامه خاطرات با اسرار شروع کرد...
جفتمون روکاناپه بودیم...گفت که بعد اون جریان تا یه ماه مشکل نداشتم تا اینکه یه شب خیلی هوس کردم که یکی ارضام کنه...یه روز که بیرون بودم یه پسره بم شماره داده بود .هنوز داشتم شمارشو .یه اس ام اس دادم جواب داد خودمونو معرفی کردیم اسمش فرشاد بود .
چند باری رفتیم بیرون تا اینکه یه شب منو رسوند خونه هوا تاریک بود یه کوچه بالاتر خونمون واساد گفتم دیرم شده وگفت یه چن دقیقه دیگه مرسونمت .
هوام سرد بود بخاطر همین خلوت بود .فرشاد دستمو گرفته بودو خرف میزدیم که نیمخیز شد ازم لب گرفت چن بار تکرار کرد منم خوشم اومد گفت که بیا بشین رو پام گفتم زشته کسی میبینه...گفت کسی نیست بیا دیگه .دستمو کشید منم نشستم رو پاش .کیرش راست شده بود قشنگ افتاد دمه کسم .واااااای چه حس خوبی داشتم بعد یکی ۲ماه بازم کیر .فرشاد همزمان که لبامو میخورد دستشم گذاشت رو می میام میمالیدشون وای خدا میدونه چه حالی بودم یه دستشو دور کمرم حلقه کرده بودو بعضی وقتا کونمو میمالید .از شانس ما چنتا ماشین اومدن رد شدن که مجبر شدم سر جام بشینم .فرشاد بیشرفم می دونست حالم خرابه گفت می خوای برسونمت...!!!!!!!!
گفتم به ربع دیگه میریم .ماشینا که رد شدن فرشاد اومد جلو باز لب گرفت میملید منو دستمم گذاشت رو کیرش .واااااااااااااای کیییییییییییییر...منم میمالیدم کیرشو تا اینکه فرشاد دراورد کیرشو منم که از خدا می خواستم شروع کردم به ساک زدن چجورم می خوردم براش .تخماشو که کنده بود که خسته شدم .سرمو بلند کردم فرشاد دستشو آورد جلو زیپ شلوارمو باز کنه .دستشو گرفتم گفتم اینجا که نمیشه .گفت زود تمومش میکنم .شلوارمو تا زانو پایین کشید شرتمم کشید پایین .خم شدو میمالید کسمو برام میخورد وای چه حالی داشتم .یکم که خورد صندلی نو برد عقب .خودش اومد رومو گذاشت لاپامو تلمبه میزد از همم لب میگرفتیم .ایقد زد که اب جفتمون دراومدش .منم با لاپای خیس برگشتم خونه...
من دراز کشیدم سحرم به مبل تکیه دادو پاهاشو که دیگه فقط ساپورت ابی بود انداخت رو کیرم...گفتم خوب ؟؟؟
گفت شبش ازم خواست برم خونشون منم قبول کردم .
۳ روز بعد قرارمون بود منم صبحش به خودم رسیدمو شیو کردم .یه ست مشکی پوشیدم ایقد تو اون چن ماه می می امو خوردن که دیگه سوتینام اندازم نمیشدن .مجبور شدم برم چن ست ۷۵ بگیرم .
خلاصه ظهرش آماده شدمو آدرس داد رفتم خونشون .رفتم تو اتاق لباسامو عوض کردمو اومدم رو مبل نشستم .ازم پزیرایی کردو .یکم که گپ زدیم گفت برقصیم .گفتم باشه .یه آهنگ گذاشت مثلا میرقصیدم ولی بیشتر مالوندن من بود .خسته شدیم رفتیم رو تختش دراز کشیدیم .که کم کم لب گرفتیم .بعدم مالیدن .که فرشاد تاپ دامنمو دراورد شروع کرد به خوردنم از رو ساپورتم کسمو خورد که خیلی حال کردم .

اون روز واقعا حشری شده بودم .اونم لخت شد یه ساک زدم براش .کیرش ۱۲ .۱۳ سانت میشد کامل تو دهنم جا میشد حال میداد از دهنم کشید بیرون .دمرم کرد از رو ساپورت گذاشت لاپاهام...یکم که مالید .ساپورتو شرتمو کشید پایین .بازم می خورد کسمو ولی از عقب .بعضی وقتام کونمو زبون میزد .حس خاصی داشت حس کردم داره سوراخه کونمو می ماله .گفتم نکن .گفت چرا ؟؟ گفتم که دوس ندارم .گفت مگه تا حالا امتحان کردی که میگی دوس نداری ؟؟؟
یاد حرف سمانه دوستم افتادم که به دوست پسرش کون داده بود .گفت که درد داره ولی فاز میده .
دیگه حرفی نزدم .فرشادم کم کم یه انگشتشو داد تو .با حال بود .یه نیم ساعتی بام ور رفت تا ۳تا انگشتشو کرد تو کونمو. راحت عقب جلو میکرد . که اومدش جلو کیرشو گرفت طرفم .یکم که ساک زدم رفت پشتم .گذاشت دمه سوراخمو ؟آروم تو کونم...
کیرش چون بلن نبود منم کلا کونم بزرگ بود ۵ .۶ سانتش بیشتر تو نرفت خودم لپامو وا کردم که یکم دیگه هم بره تو .آخه خیلی باحال بود دردم نداشت برام...آروم آروم تلمبه میزد .منم که فقط جیغ میکشیدم...یه چن دقیقه که تلمبه ارضا شد اولین بار تو کونم آب خالی میشد گرم بود خیلی منم مور مور شد بدنم. ارضا شدم .
ولی شبش کونم خیلی اذیتم کرد .یه ۵ .۶ماه با فرشاد بودم بعد اونروزم ۲هفته یه بار از کونم باش سکس داشتم...
گفت که دیگه خسته شدم .بغلش کردم ازش لب می گرفتم .می خواستم بمالمش که نزاشت .گفت که نمیتونم بدم .اگه می خوای میخورم کیرتو .منم قبول کردم .شروع کرد به خوردن .ایقد خورد تا آبم با فشار تو دهنش خالی شد...

ادامه دارد...
با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است

ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است
     
  
مرد

 
خاطرات من و همسرم سحر

قسمت ششم .

و حالا ادامه ی ماجرا...


فردای اونشب ۲۹ بود و همه جا تعطیل بود شبشم که عید بود .سحر رفته بود به مامان ایناش یه سر بزنه چون قرار بود بریم سفر...
عصری که سحر اومد مشغول ساک بستنو جمع وجور کردن بودیم تا آخر شب که کارمون تموم شدش .که سحر گفت ساله اول زندگی مشترکمون تا سال تحویل بیدار بمونیم .منم به این شرط که باقی خاطراتشو تعریف کنه قبول کردم که بیدار بمونیم .
سحرم طبق معمول یه ساپورت زیتونی که ۴ انگشت پایین تر از زانوش بود + یه تاپ سبز تنگ پوشید بود روبروم نشسته بودو شروع کرد به تعریف کرن .هر سری که میرفتم بیرون یه گونی شماره بم میدادن من کاری نداشتم باشون تا اینکه که با فرشاد به هم زدم .موقعی کون میدی یه حس خاص داره میگن میخاره دروغ نگفتن...دوس داری یه چیزی بره اون تو...
تا اینکه یه روز تو یه مجتمع بودم که یکی بد آویزونم شده بود هی تو شلوغیا بم میچسبوند...منم اون موقع کونم تپل تر شده بود از بس فرشاد کرده بود منو...اونروزم یه مانتو مشکی تنگ پوشیده بودم که دیگه فقط پسرارو شهید میکردم...
خلاصه این پسره بد کنه شده بود رو کون من .منم چن وقتی بود که نداده بودم بد هوس کردم...تا بالاخره کوتاه امد شمارشو دادو رفت .۲ شب بد بش زنگیدم اسمش امیر علی بود...اینو جدی میگم باحالترین سکسام با امیر بود .
اولین باری که منو کرد ۵روز بعد آشناییمون بود .دعوتم کرد خونشون منم یه ست آبی تیره پوشیدم یه ساپورت باز آبی یه پیرهن سرمه ی بلند که بغلش چاک داشت تا کمر...
اینقد جلب بود تا یه لیوان آبمیوه بم داد اومد کنارم نشست بام ور میرفت گردنمو گوشامو بعد اومد رو شونه هام تا رسی به می می امو خیلی حشریم کرده بود .
منم برا اینکه فک نکه خبری بلن شدم رفتم تو آشپزخونه که مثلا چیزی بر دارم...مگه ول کونم بود اومد اونجا بازم میچسبید بم از این سرتقیش خوشم می اومد...دستمو گرفت بردم تو اتاقش نشوندم رو تخت .خودشم کنارم نشست لباشو چسبوند رو لبام .منم کم کم همراهی میکردم .دیگه رفته بودیم تو بغل هم .من خوابیدم .امیرم اومد رو من دستشم رسونده بود به می میام اونارم می مالید .یه جور خاصی میمالیدم خیلی فاز میداد...
بلند شدش رفت پایین تخت یکی یکی کفشامو دراورد .امد منم بلند کرد زیپ پیرهنمو کشید پایین پیرهنمم درآورد (جابش این بود که هیچکدوممون حرفی نمیزدیم .تا برگشت منو دید وحشی شدش...اون موقع سینه هام ۸۰ بودن(الان ۸۵ خیلی خوشگلن انصافا مثل توپ میمونن .اصلا شل و افتاده نیستن ولی فوق العاده نرمن...
سینه هام تو سوتین یه زور جا شده بون از بالا بیرون زده بودن...یه ساپورت آبیم پام پود که روناو کوسم (خیلی تپل .میشه تو مشت گرفتش...بیرون زده بودن.
امیر تا اینارو دید انداختم رو تخت مثل ببر پرید رو من .میمامو تند تند میمالید میخورد...سوتینم چنان از جلو کشید که سگکاش کنده شدن .یهو میمیام جلوش ولو شدن بدتر شد .وحشتناک میمالیدم .منم که تو این دنیا نبودن .فقط میگفتم جوووووووووووووووووووووووون بخورشوووووووووون بد رفت سراغ کسم .وحشیانه میمالیدم جووووونم گفتم اونجارو یواش الان اوپنم میکنی .که گفت مگه اوپن نیستی گفتم نه .فکر بد نکن وگفت که کونت هست .گفتم اگه پسر خوبی باشی میزارم...یه جون گفتو ساپورتمو مثه خر میکند اونو دیگه پار کرد تو پام .فقط یکم شرتمو کشید پایینو کسمو می خورد وای چه حالی میداد سرشو بیشتر فشار میدادم که بخوره تا ارضام کرد .ااااااااااااییییییی که چه جیغایی میکشیدم...اومد بالا یکم صورتم ناز می کردو می بوسید تا سر حال شدم .گفتم حالا دیگه نوبت منه رفتم سراغ لباش یکم که خوردم رفتم سراغ گوشاشو بعدم گردنشو بعد تی شرتشو دراوردم یکم سینه هاشو خوردم تا رسیدم به اصل مطلب از رو شلوار می مالیدمش جوووووووووووووووووون این دیگه چی بود حول شده بودم سریع زیپشو وا کردم وااااااااااایییی ۲۲ .۲۳سانتی می شد کلفتو خوش رنگ...یکم نگاش کردم .امیر گفت چیه خوب نیست ؟؟ گفتم چییییییییییییی میمیرم براش .سرمو بردم سمتش یکم لیسش زدم جون چه چیزی بود هر کاری میکردم تا ۱/۳ بیشتر تو دهنم جا نمیشد...امیرم میگفت سکسی بخور برام قربون کونت برم .الان میری زیره خودم .منم حشریتر میشدم بیشتر می خوردم براش...
تا امیر گفت که دیگه نوبت کونته .کون قشنگ .گفتم امیییییییر نه میترسم .گفتش که این کونی که من میبینم غمی نداره .جاش میکنه .ازش قول گرفتم که یواش بکنتم...یه بالش گذاشت زیره کونم خودشم مشغول شد .یکم کرم مالی کردو آروم شروع کرد به گاییدنم .من فقط جیغ میزدمو یه بالشو گاز میگرفتم...تا بعد یه ربع همشو داد تو کونم .آروم آروم تلمبه میزد .کم کم منم حال میکرد ول واقعا نمی تونستم پوزیشنو تغییر بدم .دردم می اومد .ان روز من همش زیر بودم امیر تلمبه میزد .من ۲ بار ارضا شدم ولی امیر ۱ بار .اون روز دیگه نمی تونستم راه برم .با یه مکافتی رفتم خونه که نگو...
سحر اومد کنارم .گفت می خوام .گفتم چی ؟؟؟ گفت کیرتو .دوس دارم محکم از کون بکنیم...منم یکم لباشو خوردم .بد تاپشو گرفتم زورکیو تند از تنش کشیدم بیرون خابوندمش افتادم روش محکم سینه هاشو می مالدمو می خوردم...گفتم ایطور دوس داری .گفت جونننننم آره ۱۰۰ بار این مدلی امیرو دوستش گاییدنم .گفتم چییی ؟؟ دوستش ؟؟
گفت که آره .
چطور ؟؟ دوستش چرا ؟؟
قصش درازه بعد میگم .الان دوس دارم بکنیم .
تا نگی کیری در کار نیست...
خواهش میکنم .کیر کی خوام الان .
نه باید بگی...
کثافت .باشه...
یه چن ماه از رابطمون میگذشت .یه روز با امیر بیرون بودم .گوشیش زنگ خورد .گفت که با سحرمو .باشه کجا ؟؟؟ باشه الان میایم .قطع کرد گفت که سیامکه دوستم با مینا دوس دخترش قهوه خونن میگن شمام بیاین .گفتم بریم رفتیم پیششون .حفتشون خوشگلو خوشتیپ بودن .سیامک خیلی خوش هیکل بود...
چن بار دیگم بیرون رفتیم .رفتیم باغ سیامک اینا .استخر داشت .ظهر بود گفتن بریم تو استخر .من گفتم مایو همرام نیست(چون یه هفته بود سیامک نکرده بودم .اونروز فک میکردم اونجا میکنتم .حسابی به خود رسیده بودمو شیو کرده بودم .یه ست صورتیم پوشیده بودم) .دیدم که هیچکی همراش نیست .بالاخره با همو شرت سوتین رفتین تو آب سیامک هی منو نگا میکرد ...
تو ابم توپ بازی میکریم .منو سیامک یه تیم بودیم .بعضی وقتا میمالید منو من فک میکرم عمدی نیست . اگه دوست امیر نمی بود همونجا کیرشو در میاوردمو میخوردم .از آب که اومدیم بیرون کیر سیامک کاملا راست شده بود معلوم بود .اونم کیرش کلفت بود...امیر گفت من میخوام .گفتم چی عزیزم .دیدم به کونم اشاره می کنه !!! من خجالت میکشیدم دیدم سیامکم از مینا خواست...هر کی رفت تو یه اتاقو مشغول شد...چن وقت از اون ماجرا گذشت .بار بعد که داشتم به امیر میدادم.همزمان که تو کونم تلبه میزد گفت که میدونی مینا به امیر کون نمیده ؟؟؟ گفتم نه .پس چیکار میکنن ؟؟؟ گفت مینا اپنه...گفتم بش میاد آخه هیکلش زنونس .گفتم نکنه دوس داری مینارو بکنی ؟؟؟ ها ؟؟
یکم محکم چسبید منو تلمبه میزد .گفت که نه اونقدر که سیامک کونه ترو می خواد...گفتم چی ؟؟ گفت که سیامک دوس داره بکنتت .همزمان تلمبه میزد من هیچی نگفتم .
گفت نظرت چیه ؟؟؟ گفتم در مورده ؟؟
سکس با سیا ؟؟ (دوس داشتم بگم آره .ولی نمیشد .گفتم آخه من با توم .
گفت اگه من بگم اره ؟؟ گفتم نمیدونم .
گفت پس اره دیگه .گفتم هرچی تو بگی...
دیگه هیچی نگفت تا چن روز بعد که قرار بود با هم بریم خرید لباس زیرو ساپورت برا من .بعدشم بریم خونه امیر سکس داشته باشیم .امیر دوس داشت همیشه سکسی بپوشم .منم اونروز یه مانتو تنگ کوتاه که زیرش فقط یه سوتین مشکی پوشیده بودم .اخه امیر همه چیو پاره میکرد با یه شلواره تنگ .من اماده بودم ومنتظر امیر .که زنگ زد گفت من یه کاری برام پیش اومده سیامک میاد میبردت خرید .گفتم آخه .گفت که آخه نداره کار دارم بای .قطع کرد .
هم خوشحال بودم هم سختم بود تو فکر بودم تا گوشیم زنگ خورد .جواب دادم دیدم که سیاس میگه بیا پایین .منم رفتم خوشتیپتر از همیشه .سوار شدمو رفتیم .گفتم میگم می خواستم مانتو بگیرم...دیدم برگشته برا لباس زیر جای خاصی میری یا برم پیش یکی از دوستام .فهمیدم همانگ شدس گفتم یه جایی همیشه میرم .ادرس دادم رفت اونجا .گفتم می خوای تو ماشین بشین تا من میام .گفت که نه منم بیکارم میام .رفتیم تو مغازه خیلی خجالت میکشیدم .همینجور که نگاه میکردم دیدم سیامک گفت چنده ؟؟؟ گفتم چی ؟؟ گفت سایزت ؟؟ گفتم ۸۰ .گفت ماشالا .بعد چن مین با یه ست پلنگی برگشت گفت این چطوره ؟؟ ۲تا رنگشو اورده بود یکیشونو انتخاب کردم سوتینشو پرو کردم .امد نظر داد میگفت بچرخو...از فروشنده ساپورت ستشم خواست اونم داد بم .یه چنتا دیگه ام انتخاب کردیم .اومدیم بیرون .که سیا گفت یه چی تو خونه جا گذاشتم بریم بیاریم .رسیدیم رفت تو پارکینگ .گفت بیا بالا توام .رفتیم سیا یکم الکی خودشو مشغول کرد گفت توام راحت باش .اومد پیشم نشست گفت که برو ستاتو بپوش ببین اندازن ؟؟ منم رفتم تو اتاق .کسم خیس خیس بود .خیلی حشری بودم .این حس که الان یه کیر تازه میره تو کونم قند تو دلم اب میکرد...
منم ست پلنگیرو با ساپورت پلنگی پوشیدم .دیدم سیا گفت بیا بیرون ببینم .منم چون تاپ نداشتم متنتومو باز پوشیدم رفتم بیرون سیا از جورابم تعریف میکرد .میگفت مانتوتم درار منم الکی ناز میکردم میگفتم زشته...اینقد اسرار کرد تا دراوردم .سیا چشاش ۴تا شده بودن امد پیشم الکی نظر میداد .میمیامو میمالید که اینجای سوتینت اله اینجاش بله...تا بالاخره گفت بچرخ منم کونمو سمتش دادم .حس کردم سیا چسبوند بم .اره کیرشو چسبوند به کونم .دستاشم اورد می میامو گرفتو مالید...منم خودمو تو بغلش ول کرد .انم هی میمالید منو .بغلم کرد بردم رو تخت...حسابی خوردمو مالیدم .منم یه ساک حسابی براش زدم رفت سراغ کونم .کیرش از کیر فرشاد کوچیکتر بود .راحت رفت تو کونم .شروع کرد به تلمبه زدن .یه حس خاص داشت کون دادنم به سیا .چون حس میکنی تو مال یکی دیگی حالا یه کیر دیگه تو کونمه دوست پسرمم میدونه...به سیا گفتم مینا نیاد یه وقت .گفت اون الان کیر فرشاد تو کوسش کجا بیاد...فهمیدم کاملا برنامه ریزی شده .اونروز سیامک ۲بار گایید منو...بعد اونم چن بار سکس داشتیم تا اینکه فرشاد از ایران رفت دیگه رسما زیر خواب سیامک شدم .بعد یه مدت رفتم سرکار با یه پسری به اسم جمشید اشنا شدم .که با اونم چندبار تو دفترش سکس داشتم .تا اینکه از اونجا اومدم بیرون و تو اون شرکت با تو اشنا شدم .این بود زندگی سکسیم .خیالت راحت شد ؟؟؟ حالا بیا بکنم دیگه .زودباش .
من خودمم خیلی داغ بودم پریدم روش یکم لب بازیو بی مقدمه ی دیگه .زیر ساپورتش چیزی نپوشیده بود .منم کیرمو گذاشتم دمه کوسش ایقد فشار دادم که قد کیرم جورابشو پار کردمو دادم تو کسش .محکم میزدم اون تو .سحرم سرمو بغل کرده بودو میگفت بززززززززززززززززززززززن .پاررررررررررررررررررررم کنننن . جونمممممممممممممممممم... وسط تلمبه زدنا بود که صدا ترقه اومد فهمید سال تحویله .یکم لب گرفتیم .بازم تو کسش محکم میزدم تا جفتمون ارضا شدیم .ابمم ریختم تو کسش...

ادامه دارد...

دوستان اگه نظراتشونو بگن ممنون میشم .
با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است

ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است
     
  
مرد

 
خاطرات من و همسرم سحر

قسمت هفتم .

و حالا ادامه ی ماجرا...


تعطیلات رقتیم سفر .خوب بود ولی اینکه میفهمی زنت قبلا داده یه حس بدی داره...تو سفرم سحر پریود بود دیگه هیچی...ولی یه سری گفت یادم انداختی .دوس دارم یه سکس پنهانی دیگه داشته باشم...
ما ۵ فروردین از سفر برگشتیم ویه ۲.۳ روزی به فک فامیلا سر میزدیم...تا اینکه یه جا دعوت شدیم یه پارتی خونوادگی که فقط جونا بودن یه سریم دوستاشونو آورده بودن...شاید ۵۰ نفر میشدیم .جمع خونوادگی بود باحال بودش .همه هم مست مشغول رقصیدن...
سحر اونشب یه پیرهن دکلته مشکی پوشیده بود که ۴ انگشت بالا زانوش بود با یه جوراب شلواری مشکی که خیلی نازک بود .به قول خودش فقط می خوام یه سایه بندازه رو پام...با یه کفش پاشنه بلند .
البته هرچی می پوشید فرقی نمیکرد اینقدر از کون داده بود مالونده بودنش که کونو رونو ممه هاش زیر چادرم تپلیشون مشخص بود .
بگذریم .هر کدوم یه طرف مشغول بودیم که بعد یه ساعت سحر اومد پیشم .
گفت بریم بیرون یه کم گرممه...رقتیم بیرون گفتم خسته نباشی .خوش میگذره خانوم جون ؟؟؟ گفت مگه با این فامیلای حشریت خوش میگذره به آدم .
گفتم چطور ؟؟ گفت میمالنم...گفتم کی...گفت فرهاد !!!!
من :فرهااااااااااااااااااد ؟؟؟
سحر : آرهههههههههههههه...
من :اون که بچس ؟؟ آحه سال ۳دبیرستان بود .پسر دایمه.
سحر : با همون بچگیش اونسری که با فرزانه اومده بودن حونمون .من یه ساپورت قرمز پوشیده بودم .تا فرزانه رفت دستشویی .بم میگه که سحر قرمز بت میاد خیلی .و از این حرفا...چن وقت پیشم که رفتیم خونشون اگه یادت باشه یه دامن کوتاه جین با یه ساپورت نازک آبی پام بود...
که فرهاد هی میومد جلو من میشست تا لاپامو ببینه منم دیدم بچس برا اینکه خوراک جلقشو بدم اذیتش میکردم
پاهامو وا میکردم که دید بزنه یا یا پامو میزاشتم رو پام تا رونو کونمو ببینه...هر وقتم بد نیگاه میکرد مرتب میشدم .
گفتم جلب داری با پسر داییم رو هم میریزی ها ؟؟؟ گفت خودتو مسخره کن....
گفت اونروز تو اتاق باش تنها شدم اونم اون نشون دادنارو چراغ سبز تلقی کرده بود اومد کنارم نشست گفت ساپورت اذیت نمیکنه پاهاتو .منم گفتم نه نرمه جنسش .دیدم یهو دستشو گذاشت رو رونمو یکم مالید گفت اره نرمه...منم پاهام بهم چسبیده بودن .ان ناکسم دستشو عینه تلمبه زدن لا رونام آروم بالا پایین میکرد منم چیزی نمی گفتم .می خواستم بدونم تا کجا میره جلو...گفت همین موقع در باز شد دیگه مجبور شد برداره دستشو...
الانم تا دید منو اومد روبوسی کرد کلیم از تیپم تعریف کرد .گفت که باز ساپورت پوشیدی...چون رونات تپلن بت میاد و سکسی شدی...
کس کش انگار دوست دخترشم .بعدم که با هم رقصیدم گفت کوفتت بشه مهرداد که این جیگرو داری .منم فقط میخندیدم...الانم هی میمالونه به من...(مهرداد بریم خونه سکسم میاد...الانم نمیدونم چیکار کنم ؟؟؟ گفتم والا تقصیر داره فرهاد تو کرم ریختی...
گفت بابا من شوخی میکردم فک نمیکردم به دست مالیم بکشه...الانم میترسم آبروریزی بشه.گفتم نترس...
که صدامون زدن رقتیم تو باز جدا شدیم تا مراسم تموم شد...
رفتیم خونه .چون از ای ور که رفتیم با ۲تا از بچه ها رفتیم .برگشتنیم با اونا اومدیم من رفتم سر یخچال .سحرم رفت لباساشو عوض کنه .رفت یه دوشم گرفت اومد .من رو تخت بودم اومد تو بغلم .
یه چنتا لب گرفتم ازش...گفتم اماده ی اولین سکس ۹۱مونو انجام بدیم ؟؟؟؟ گفت که من اولین سکسمو انجام دادم .
گفتم چی ؟؟؟ کفت که پسر داییت کاره خودشو کرد .
گفتم یعنی چی ؟؟؟ بش دادی ؟؟؟
گفت که دنبال تو میگشتم .فرهاد اومد پرسید که چیکار می کنی .گفتم دنبال مهرداد میگردم .گفت که همین الان رفت پایین گفتم کجا .گفت بیا .منم رفتم یه در بود که می اومد تو زیر زمین پارکینگ .من جلو امدم تو فرهادم پشت سرم بود .یهو وسط راه پله منو چسبوند به دیوارو از پشت کیرشو چسبون به کونم...میمیامم میمالید...یه جیغ کشیدم .هر چی تلاش کردم فرار کنم نمیزاشت...گفتم نکن الان مهرداد میاد .گفت اون بالاس پیش بچه ها...گفتم الان یکی میاد زشته مگه قانع میشد ؟؟؟ گفتم بزار یکی ۲ روز دیگه میبرمت خونه خودم .بیا اونجا هر کاری دوس داشتی بکن .مگه خر میشد ؟؟ گفت اونم به وقتش...
دیگه هیچی اینقد مالوندم تا منم حشری کرد دیگه بی اختیار وایسادم یکم که مالوند کیرشو دراورد میمالوند بم .به زور نشوندم .کیرشو میمالید به لبام .تا به زور داد تو .منم یکم خوردم براش .باز سر پام کرد من فک میکردم می خواد بکنتم .فقط خدا خدا میکرم زود کارشو بکنه تا کسی نیومده...دیدم چسبوندم به دیوار .گفت همیشه دوس داشتم ساپورت بپوشی لاپات بزارمو . پیرهنمو کشید بالا داد دستم که نگه دارم. کیرشو گذاشت دمه کسمو تلمبه میزد .یه ۱۰دقیقه زد تا آبش اومد .کس کش همشو ریخت دمه کسم رو ساپورتم...منم خدارو شکر کردم که تموم شد .امد چک کرد کسی نبود اومدیم تو...
گفتم بله دیگه با بچه ها ؟؟ ارضا شدی ؟؟؟ گفت اینم عیدیم بود دیگه...یه هیجان خاص داشت .با یکی که کلی از خودت کوچیکتره اونم تو این شلوغی...مگه میشه نشد آره ۲بار شدم .بدم نمیومد این جریانو تعریف کرد .نمیدونم چرا .شاید حس میکردم فرهاد بچس...!!!!
منم رفتم رو سحرو یه دست از کونو یه بارم از کس ترتیبشو دادم...

ادامه دارد...

دوستان اگه نظری دارن میتونن کامنت بزارن یا اگه نظر خاصی دارن میتونن بخودم پیام خصوصی بدن...
با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است

ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است
     
  
مرد

 
خاطرات من و همسرم سحر

قسمت هشتم .

و حالا ادامه ی ماجرا...


یه چن روزی گذشت...یه سری سر شام سحر پرسید دوس داری شیدارو بکنی ؟؟؟ (یکی از دوستای سحر .انصافا خیلی خوشگل سکسیه...
من : چطور ؟؟
سحر : همینطوری .دوس داری ؟؟
من : بدم نمیاد .خوش اندامه...
دیگه چیزی نگفت .بد شام یکم تی وی دیدیم .رفتیم که بسکسیم...وسط سکس بودیم پاهای سحر رو شونم بودنو داشتم از کس میکردمش...که گفت دوس داری الان شیدا جا من زیره کیرت می بود...گفتم آره خیلی...گفت که پس فک کن من شیدام بزن تو کسم جووووووووووووووووووووون...حس خاصی داشت...یه جوری میشدم .اون شب ۲بار گاییدمش...
بعد سکسمون سحر گفت اگه میدونستم کس سحر اینقدر حشریت میکنه .میاوردم بکنیش...حالام نیاز شد ببینمش...
هفته بعد سحر چند سری با شیدا بیرون رفت تا ۵شنبه شب بود که گفت فردا شب مهمون داریم(من اصلا فک نمیکرم قضیه شیدا جدی باشه...گفتم کی .گفت خودت میبینیش...
فرداشبش من ساعت ۹ برگشتم خونه واقعا یادم نبود که مهمون داریم .کلید انداختم اومدم او دیدم سحر با شیدا بلند شدن اومدن استقبال .با شیدا خوشو بش کردم رفتیم نشستیم دیدم که بله جفتشون سکسی پوشیدن .هروقتم با هم بیرون میرفتن ست میکردن...
سحر گفت ما هم تازه از بیرون اومدیم...گفتم که خسته نباشین .این تیپی رفتین ؟؟ گفتن آره مگه چیه ؟؟ گغتم هیچی .فقط این ستی که شما کردین...جوراب شلواری زرشکی خیلی نازک...حالا دامناشونو عوض کرده بود .الان کوتاهتر بود)...
گفتم با این تریپی که شما میزنین یه فکری هم به حال پسرای مردم یکنین...
که شیدا گفت کسی به تیپ ما چیکار داره بابا...که سحر با ۳تا چایی اومد گفت ااااااااااااااااااا پس ازاینکه امروز اون پسرا تو پاساژ کونتو میمالیدن بدت نیومده...!!! شیدام برگشت گفت نه تو بدت می اومد...سحرم گفت آخه من چیزی نگفتم تویی که...گفتم ببا بستونه الان خودتومو لو میدین...
دیگه بحث خاصی نبود تا بعد شام...که تی وی میدیم .زنه لبای شوهرشو بوسید .سحر گفت منم هوس کردم...اومد نشست رو پامو لبامو بوسید .با ابرو به وجود شیدا اشاره کردم که سحر اهمیت نداد...شیدام که همینجور نگاه میکرد میخندید...سحر گفت که فایده نداره این سیرم نمیکنه یه چی دیگه میخوام...رفت پایین مبل تا من بخوام چیزی بگم کیرمو کشید بیرونو گفت جوووووون پسرم خوابه و کیرمو کرد تو دهنشو میخورد برام منم که حساب کار دستم اومده بود یه دستم گذاشتم رو سرشو بیشتر فشار میدادم...بیخیال شیدا تی وی میدیدم...بعد ۲ دقیقه که کیرم راست شد سحر گفت شیدا بیا ببینش اینه که منو میکنه هرشب (من دیگه خجالت کشیدنم شروع شده بودو رنگ عوض میکردم...
شیدا فقط میخندید که سحر رفت دستشو گرفت اورد جفتشون نشستن پا مبل منم با کیر راست شده نگاشون میکردم...که سحر کیرمو گرفت .به شیدا گفت بگیر تو دستات ببین این بهتره یا کیر دوس پسرات...شیدام دستشو آورد کیرمو گرفت تو دستاش شروع کرد باش بازی کردن که سحر گفت بخور کیر شوهرمو...شیدام میخندیدو گفت با اجازه آقا مهرداد .سرشو آورد جلوترو سر کیرمو کرد تو دهنش یکم سرشو خورد بعد کم کم پایین میرفت...حس وصف ناپذیری بود که یکی جز زنت اونم با حضور زنت برات ساک بزنه...خیلی حرفه ای ساک میزد .سحرم اومد شریک شد دو نفری میخوردن برام واقعا با حال بود...
یه چند دقیقه که خوردن .گوشی سحر که رو میز بود زنگ خورد رفت جواب بده...شیدام هکینجور کیرمو میخورد منم سرشو تو دستم گرفته بودمو با موهاش بازی میکردم...که سحر گفت مامان سلام الن خودم زنگ میزنم .روشو کرد سمت ما و گفت برین تو اتاق کارتونو بکنین میخام با مامانم حرف بزنم...منم سر شیدارو بلند کردم .بلند شدیم رفتیم سمت اتاق رفتیم تو تا درو بستیم همو بغل کردیمو با حرص ولع لب میگرفتیم...
همونجور که میلبیدم میرفتیم سمت تحت شیدارو خابوندم منو کسید رو خودش...منم از بالا شروع کرئم به خوردنو مالوندن از رو لباس تا رسیدم به ساقاش .شیدا خودش زیپ دامنشو وا کرد از پاش کشیدم بیرون...جوووووووووووووووووووووووووونم چه رونا وکس پف کرده ای...کسشو با انگشت شستم مالیدم که یکم حال بیاد...بعد با دستام دوطرف ساپورتشو گرفتم از پاش کندم...یه لامبادا پوشیده بود...خم شدم سمت کسش...

ادامه دارد.....

دوستان نظراتشونو بدن ممنون میشم .
با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است

ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است
     
  
مرد

 
خاطرات من و همسرم سحر

قسمت نهم .

و حالا ادامه ی ماجرا...


رفتم سراغ کسش .یکم که از رو شرت مالیدم خوردم شیدا دو طرف شرتشو گرفت کشید پایین...وااااااااااااایییی چه کس خوشگلی داشت .پف کرده و خوش رنگ...یه جون گفتم کسشو کردم تو دهنم...چقدرم خوش مزه بود...شیدا جیغش در اومده بود که سرمو
رفت کشید بالا گفت بسشه...امدم بالا تاپشو دراوردم .اینقد حشری شده بودم که سوتینشو وا نکردم فقط یه کم از رو سوتین آبیش سینه هاشو مالیدم...
اومدم پایین تخت لباسای خودمو دراوردم باز رفتم سراغش که شیدا کیرمو گرفت یکم ساک زد .گفت بده تو دیگه نمیتونم...منم کیرمو گذاشتم دمه کسش میمالیدم به کس پف کردش...دیگه به خواهش کردن افتاده بودو قسمم می داد که بدم تو کسش...منم آروم آروم میدادم تو...جووووون چه داغ بود ولی خیلی تنگ نبود اونم برا یه دختر مجرد ۲۴ ساله...یکم که زدم .شیدارو به پهلو خوابوندم تو کسش میزدم .تو فاز بودیم که در باز شد سحر اومد تو گفت جون چه خبره...
اومد جلو شیدا وایساد گفت که چطوره ؟؟؟ خوش میگذره رو تخت من به شوهرم کس میدی ؟؟؟؟ شیدام که فقط لباشو گاز گرفت به نشانه رضایت سرشو تکون داد...
از منم پرسید کس دوستم چطوره ؟؟؟ گفتم عالیه...گفت اگه میدونستم که اینقدر طالب همین زودتر از اینا آشناتون میکردم...با خنده بر لب رفت رو یه صندلی نشست سکس مارو تماشا میکرد...با چنتا پوزیشن دیگه شیدارو از کس کردم تا اینکه شیدا ارضا شد .منم بعد چند دقیقه که شیدا سر حال اومد از کسش کشیدم بیرونو رفتم سراغ کونش...یکم که مالیدم انگشتمو بردم سمت سوراخ کونش...که شیدا گفت مهرداد خواهش میکنم .از کون نه...گفتم چرا آخه ؟؟؟ گفت که چند ماهه که دیگه از کون سکس نمیکنم خیلی بزرگ شده دوس ندارم .اما هرچقدر که دوس دارین میتونین از کسم بکنینم...که سحر بلند شد گفت عزیزم بیا کونه خودمو بکن...حیف نیست کیره تو بره تو کونه گشاد شیدا...البته به شوخی میگفت...
که شیدام گفت تو اینقد کون دادی دوس داری همیشه یه کیر اونتو باشه .سحر لخت شد اومد رو تخت کیرمو گرفتو مشغول ساک زدن شد بعدم کنار شیدا دمر خوابید کونشم قمبل کرد سمت منو گفت عزیزم کیرتو بکن تو کونننننننننننم...
من رفتم رو سحر مشغول گاییدن کونش شدم .با دستمم کوس شیدارو میمالید .شیدام از من لب میگرفت .اولین بارم بود که با ۲نفر همزمان سکس داشتم خیلی فاز میداد...بعد یه ربع گاییدنو مالیدن هر ۳تامون ارضا شدیم...بعد به اتفاق رفتیم حموم اونجام یکم اذیتشون کردم برگشتیم که بخوابیم من وسط بود هر طرفمم یه حوری...
این سکسامون ادامه داشت تا یه بارم سحر رفت خونه مامانش قرار بود شبم بمونه که دیدم زنگ میزنن رفتم درو وا کردم شیدا بود اومد بالا گفت که سحر گفته بیام تنها نباشی...اون شبم که شیدا فوق العاده بم حال داد...
یه چند وقتی گذشت فک کونم خرداد بود که سحر از بیرون میومد .داشت میخندید گفتم به چی میخندی .گفت بابا از جلو این مدرسه رد میشدم ۲تا از دانش آموزا دنبالم را افتادن تیکه پروندن...که چه هیکلی جون .خوش به حال هرکی بخوابوندتو این حرفا...تا رسیدم سر کوچه یکیشون اومد شمارشو بم بده...گفتم مزاحم نشو .گفت بگیر بزنگ میسازمت .منم از این سرتقیش خوشم اومد گرفتم...الانم به این پرو بازی بچه های امروزی میخندم...
یه چند روز گذشت سحر گفت دوس دارم به پسره زنگ بزنم...اجازه میدی ؟؟؟ گفتم واسه چی ؟؟؟ گفت دوس دارم ببینم این بچه ها چطور دختر بازی میکنن از این حرفا...(سحرم که هر هفته شیدارو میاورد بکنم .نمیود نه بگم در ضمن طرفشم بچه بود...گفتم دوس داری بزنگ...
تا شب بعد که سر شام چند بار اس ام اس اومد برا سحرو اینم جواب میداد...گفتم که کیه ؟؟؟ گفت شاهین...
گفتم شاهین کیه ؟؟؟ گفت دوست پسرم دیگه...فهمیدم زنگ زده...
گفتم پس زنگیدی گفت آره...خیلی شره ولی فقط ۱۵ سالشه...یه چند روزی به همین منوال گذشت...سحر گفت بش گفتم که شوهر دارم .سرد تو سکس من هاتم...
تا یه شب که پا تی وی بودیم سحرم مشغول اس ام اس بازی با دوستش بود...حس کردم سحر یه چیزیش هست .تا کم کم دستشو گذاشت رو کسش یکم مالید بعد اس ام اس...گفتم چیکار میکنی گفت سکس اس ام اسی...گفتم یعنی چی ؟؟؟؟ گفت ازش پرسیدم تنها باشیم دوس داری پی بپوشم بعد دیگه رفتیم تو کار سکس الانم داره از کون میکنتم...کارشون که تموم شد سحر کلید کرد که باید بکنیم...وسط سکس سحر گفت دوس دارم باش سکس کنم...گفتم یعنی بری زیر یکی دیگه ؟؟؟ گفت پسر دایی محترمت مگه ۳ماه پیش تو زیر زمین ترتیبمو نداد !!! توم که شیدارو میکنی...چه اشکالی داره ؟؟؟ گفتم باشه خود دانی...ولی کجا ؟؟؟ گفت فعلا نمیدونم...
روز بعد ساعت حدود ۹.۳۰ بود که برگشتم خونه سحر نبود...بعد یه ۱۰ دقیقه اومد گفتم که کجا بودی خانوم ؟؟؟ گفت تازه رفتم .گفتم کجا ؟؟؟گفت کوچه پشتی...اونجا چرا ؟؟؟ شاهین گفت بیا ببینمت...خوب دیدی ؟؟؟ آره قوربونش برم حشری...چطور ؟؟؟ کوچه بن بست بردم آخر کوچه هوا که تاریک شد یه چنتا درخت شمشاد داره...پشت اونا پسبوندم به دیوارو ازم چنتا لب گرفتو کسو سینه هامو مالوند...گفتم پس خوش گذشته...گفت آره خیلی...گفت راستی اگه اجازه بدی فردا می خوام بیارمش خونه...که ؟؟؟ سکس کنیم .(جمعه بود) می خوای برم بیرون ؟؟؟ نه لازن نیست .می ترسم تنها .دوس دارم باشی...گفتم یعنی جلو چشم من بکنتت ؟؟؟؟ گفت نه میریم تو اتاق .بش گفتم من لیسانس ریاضی دارم .بعضی وقتام شاگرد خصوصی میگیرم .حالا فردا میگم بیاد .ما میریم تو اتاق .توم تو هال باش .مثلا بش ریاضی درس مسدم .گفتم باشه...
فردا سحر صبح تا بیدار شد رفت یه دوش گرفت که اصلاح کنه...بعدم یه دامن تا زانو با یه پیرهن تنگ با جوراب شلواری و کفش پاشنه بلند پوشیدو منتظر شد تا شاگردش بیاد و ترتیبشو بده...
زنگ زدن خودش بود .اومد تو پسر خوشگلی بود ولی اصلا سن نداشت نشست رو مبل روبرو من یکم باش خوشو بش کردم که سحر گفت بریم سراغ درسمون .با هم رفتن تو اتاق .سحر یه چشمک به من زد...بعد یه ساعت که اومدن بیرون...که مثلا کلاس تموم شده....سحر جوراب پاش نبود .فهمیدم ترتب زنم داده شده...سحر شاهین بدرقه کرد برگشت...گفتم چی شد ؟؟؟ کاری کردین ؟؟؟ گفت آره عالی بود...گفت من برم یه دوش بگیرم بیام...آخه شاهین آبشو تو کونم خالی کرد...

ادامه دارد...
با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است

ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است
     
  
مرد

 
سلام دوستان از تاخیرم عذر میخوام...

قسمت آخر

خیلی سکسی نیست .فقط کلیات میگم و واقعیت پایان تلخ داستانم .


بعد اونروز که سحر شاهین آورد خونه .یکم رابطمون تغییر کرد .سحر دیگه مزه کیر 15 ساله شاهین زیر زبونش بود .خیلی طرف من نمیومد .تا جایی که سحر 20 روز یبارم به من نمیداد .من خیلی ناراضی نبودم .چون شیدا خوب بم میرسید و سرویس میداد .دیگه هروقت هوس میکردیم بی اجازه سحر تو خونه شیدا کار خودمونو میکردیم .خیلی وقتام که سحر مهمون داشت .شاهین رو میببرد خونه که ترتیبشو به .من با شیدا میرفتم بیرون...تا یه سری که یکی از دوستای سحر به یه پارتی دعوتمون کرد...
اسم پارتیشم .پارتی شبایه عسل بانو بود .ظاهرا یه زوج به اسم عسل و فرید بودن که هر چند وقت یه بار تو باغشون پارتی ترتیب میدادن...!!!
شب قبل پارتی مشغول گاییدن سحر بودم که گفت مهرداد یه چیزی بگم بین خودمون میمونه ؟؟؟ گفتم که بگو...
گفت که مهسا گفته (همین دوستش که دعوتمون کرده بود...شوهرش از دوستامه...!!!
سری قبل که رفتیم پارتی عسل .خیلی شلوغ پلوغ بوده .اون وسط خیلیا میمالیدنم .یکیشون خیلی خوشتیپ و جذاب بودش .یکم وسوسه شدم .از محمود (شوهرش) جدا شدم رفتم سمت بار اونم اومد .یکم خوشو بش که کردیم به دلم نشست بدم نمیومد شمارشو بگیرم .ولی اون گفت بیا بریم تو تراس اینجا شلوغه...منم باش رفتم تو تراس .تراسش پله میخورد تو حیاط...رفیم پایین .بغل ساختمون کاملا تاریک بود .یهو چسبوندم به دیوارو لبامو میخورد .بعد از یه سری کامل مالوندنم .کیرش دراورد یه ساک زدم براش .همونجا بغلم کردو کوسمو گایید .بعدشم شمارشو داد .الان بعضی وقتا که محمود نیست باش سکس دارم .
گفت که گفته من فکر کردم فقط من اینکارو کردم اما بعدا فهمیدم نفس پارتی همینه .خیلی از بچه ها اونجا سکس داشتن .حالا گفتم که آمادگیشو داشته باشی...
منم آروم تو کوس سحر تلمبه میزدم .گفتم جالبه !!! سحر گفت حالا گفتم که بدونی اگه خواستی سکس داشته باش .منم گفتم اگه توم موقعیتش پیش اومد مشغول باش .
که سحر گفت مرسی .ولی یه شرط داره .هرکی کاری کرد به اونیکی بگه ببینه .گفتم باشه...و مشغول گاییدن کسش شدم .
فردا ظهر سحر رفت آریشگاه کلی به خودش رسیده بود .عصرم یه پیرهن بنفش تنگ که پشتشم باز بود با یه جوراب ساق بلند تا بالای روناش پوشید + یه کفش پاشنه بلند...گفتم تو که جوراب این مدلی دوس نداشتی ؟؟؟ گفت دیگه دیگه !!! گفتم دیگه دیگه یعنی چی اونوقت ؟؟؟ گفت دیونه اگه قرار باشه کاری بکنم .اگه جوراب شلواری بپوشم .باید بکشم پایین واگه وسط کار یکی بیاد طول میکشه پوشیدنش .اما این هیچ کاری نداره فقط باید کیرو از کنار شرت بده تو...که حالا اینو ببین...پیرهنشو کشید بالا .به خودش زحمت پوشیدن شرتم نداده بود !!! گفتم حقا که جلبی...
کم کمک راه افتادیم سمت پارتی .واقعا شلوغ بود .یه چند پیک مشروب خوردیم .یکمم رقصیدیم .که سحر گفت انگار اون خانومه از تو خوشش اومده گفتم اره هی میپاد منو .گفت برو ببینم چیکار میکنی اگه میخواستی بکنیش بگو بیام ببینم .گفتم باشه ورفتم سمتش .سحرم تو جمعیت بود .سلام کردم خیلی گرم جواب داد حرفمون گل انداخته بود .گفتم بریم بالا گفت بریم ...همین موقع یه دیو ظاهر شد .شوهرش بود !!! منم کار نداشتم دستشو گرفت رفتن .اشاره کرد که میام باز...منم مشغول پیدا کردن کیس جدید بودم که گوشیم تو جیبم لرزید .دیدم سحر اس ام اس داده بیا تو پارکینگ...منم رفتم سمت راه پله .بی صدا رفتم پایین .یکی 2تا چراغ بیشتر روشن نبود...منم اروم از کنار دیوار میرفتم .دیدم که ته پارکینگ یه حالت ال ماننده .بله یه چراغ روشن بود .دیدم یه آقاهه حدود 35 ساله سرپاس .یه دستش به دیوار بود یکیشم پایین بود .و پایینو نگاه میکرد فهیدم بله سحر خانوم مشغول ساک زدن...
منم خم شدم رفتم پشت یه ماشین که اونجا بود .دیدم بله حدسم درسته با چه علاقه ایم میخورد .یه چند دقیقه خورد .مرد گفت بسه پاشو سکسیییییی میخوام اون کون تپلت که یه ساعت دیونم کرده بکنم .سحر کیر یارورو از دهنش کشید بیرون سرشو برد عقب منو دید یه چشمک زد...
یارو سحر بلند کرد یکم لباشو خورد سحر چسبوند به دیوار .سحر پیرهنشو کشید بالا .اونم کیرشو میمالید به کس سحر .شاید 5 دقیقه این کارو کرد...سحر داشت می افتاد به زور سرپا وایساده بود...فقط جیق میکشید و خواهش میکرد یارو کیرشو بد تو کسششششششششش...یهو اقاهه کیرشو تا ته داد تو کس سحر...سحرم یه جیغ کشید .و میگفت واااااااااااااااااااااایییییییییی ماماااااااااان...
فکر کنم ارضا شد .چون یارو یکم وایساد .بعد سحرو بغل کرد .سحرم پاهشو دور کمر یارم قلاب کرد .دستاشم حلقه کرد دور گردن یارو...اونم تو کوس زنم تلمبه میزد...سحرم که چشاش بسته بود فقط ناله میکرد .شاید یه 10 دقیقه سحر از کس کرد .گفت بسه حالا دیگه نوبت کونته خانوم خوشگله .سحرم دستاشو چسبوند به دیوار کونشو داد عقب...یاروم سوارخه سحرو خیس کرد کیرشو فرستاد تو کونه زنم .حسابی سحرو از کون گایید .بعضی وقتام در کونی میزد به سحر .سحرم یه جون تحویلش میداد .یا بعضی وقتام سرشو میاورد عقب که یارو لباشو بخوره...راستشو بخواین منم حشری شدم...
یارو داشت آبش میومد که سحر گفت تو نریزه .منم دیگه نموندم رفتم بالا .تا رفتم تو همون خانومه اومد جلوم گفت کجایی تو 2ساعت دنبالت میگردم .گفتم همین اطراف بودم .با هم رفتم بالا تو تراس فقط خالی بود .چراغم نداشت .بد نبود .به سحر گفتم .اومد از پشت پرده نگاه کردو رفت .منم کارم تموم شد .مراسم که تموم شد رفتیم خونه دوش گرفتیم .رفتیم که بخوابیم پرسیدم که چطور بود ؟؟؟ گفت عالی بود برا من .میتونم بگم بهترین شب عمرم بود...گفتم یعنی سکس با اون مرد اینقد خوب بود ؟؟؟
یکم من من کرد گفت آخه فقط اون بود !!! گفتم یعنی چی ؟؟ گفت بعد اینکه تو رفتی .یارو شمارو گرفت اومدیم بالا .منم رفتم سرویس خودمو مرتب کمردم .اومدم بیرون یه پسره گفت جون چه هلویی .میتونم یه نوشیدنی مهمونتون کنم .منم گفتم الان برمیگردم .اومدم یکم سکس تورو دیدم وبرگشتم پیش یارو .یکم که گپ زدیم .نمیدونم چرا اینقدر حشری بودم .خودم دستشو گرفتم بردم همون جا قبلی .و کیرشو کشیدم بیرون از شلوارش .زانو زدم میخوردم براش .بعد که مشغول شیدم یه پسره دیگه هم اومد .فهمیدم جریان چیه .میخواستم بیام بالا نزاشتن...خلاصه 2نفری بام سکس کردن که واقعا جالب بود .یکی از کون میکردم یکی از کس...منم که رو ابرا بودمو فقط جیغ میکشیدم...اخر سرم جفتشون ابشونو ریختن تو کونم...که بقول خودشون بش پروتیین بدن...
یه چند وقتی از اونشب گذشت.کم کم فهمیدم که سحر با اون 3 نفری که اونشب باشون سکس داشته رابطه داره و باشون میخوابه .حتی وقتای که میرفت پیش اون پسرا با یه هیجان که 2نفری میکننم...
بعد این جریانات دیگه دعواهامون شروع شد .سحرم کوتاه نمیومد...تا کار به خونواده ها کشید...ولی کسی حقیقت دعوارو نمیدونست .اخر سرم به اتاق قاضی و مهر 91 طلاق گرفتیم...منم چند ماه قبل با دختر یکی از اشناها ازدواج کردم .که یه شخصیت دوس داشتنی داره...انصافا فوق العاده هیکلش سکسیه .تو سکسم کم نمیزاره .همیشه تو خونه سکسی میپوشه اما بیرون محجبه و چادریه...واقعا دوستانه میگم زندگی الانم فوق العاده شیرین تره...
نمیخوام نصیحت کنم ولی هیچوقت سمت این کار نرین .مزخرفترین حالت سکس .مزه کیر جدید .کس جدید .همه چیو خراب میکنه...من که مرد بودم 2نفر جز زنمو کردم کم اوردم چه برسه به یه زن که ذاتا ضعیف تره و راحت تر مغلوب میشه !!! خیلی ها پیام برای ضربدری میدادن .دوس داشتم ببینم تا کجا میان جلو...
حرف آخر : اگه دوست دارین زنتونو از دست بدین .برین سراغ ضربدری...


یا حق...
با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است

ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است
     
  
داستان سکسی ایرانی

خاطرات من و همسرم سحر


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.


 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA