گاييدن دوست دختر سابق داداشم وخواهر هاي حشريش
من 29 سالمه و تا سال پیش توی ایران_تهران_ شهرک ... زندگی میکردم.یه داداش دارم که 2 سال از من بزرگتره و از اون کس خل های تیر بود(می گم بود, چون از وقتی زن گرفت سر به راه شده) اون با یه دختره دوست شده بود به نام سولماز که من بد جوری تو کفش بودم. آخه ازاون قد بلندها بود و من هم عاشق شاسی بلندهام .خلاصه من دو سه باری آه و ناله این سولماز خانوم رو وقتی که می داد از پشت در شنیدم و بد جوری تو نخش بودم (آخه درهای خونه های شهرک سوراخ کلید نداره و من نمیتونستم دید بزنم). تا اینکه سال 1383داداشم نامزد کرد و من شدم سنگ صبور دوست دخترهای آقا! که البته از همه مهمتر برای من خانم سولماز خانوم بود. بعد از حدود یک ماه صحبت تلفنی و شنیدن کس شعرهای خانوم بالاخره به بهونه اینکه من یه جوری نامزدی داداشمو به هم بزنم(البته این پیشنهاد من بود برای به دست آوردن دل ایشون) و برای هم فکری بیشتر ! منو دعوت کرد خونشون. خلاصه من هم سر ساعت 7 شب پنجشنبه که مامان و باباش نبودن رفتم خونشون زنگ که زدم در باز شد و چشم ما به جمال سولماز خانم روشن شد که با یک لباس ساده به استقبالم اومد. بعد از یک دست دادن و سلام هولهولکی , رفتم تو و نشستم روی مبل. آخه گفته بود همسایمون کلیده. اونم رفت و سریع دوتا شربت آورد و تاما خواستیم شربت رو کوفت کنیم افتاد بغل منو زد زیر گریه. من شروع کردم به ناز کردنش واینکه دیگه بسه واز این کس شعرا ولی خانم بی خیال نمیشد وصداشو بالاتر می برد بعد از حدود یک دقیقه تازه دوزاریم افتاد که خره موقعیت از این بهتر؟(آخه جوگیر شده بودم)خلاصه یهو کیرم سیخ شد , طوری که اونم سریع متوجه شد و خودشو جمع و جورکرد.من هم که از تغییر ناگهانی سولماز که مثل خانومهای با شخصیت بود گوزپیچ شده بودم و بگی نگی خجالت زده(آخه من بر خلاف داداشم پررو نبودم وتا اون موقع بیشتر از سه تا دختر رو نکرده بودم تازه اون سه تا هم خودشون بیشتر پا داده بودند وگرنه که هیچی) با شنیدن صدای یه دختر دیگه عملا" کوپ کردم . چشمتون روز بد نبینه دیدم یه دختر قد بلند کون گنده ئ لپو, ته اتاق پذیرایی داره ما رو نگاه میکنه. بدون اراده وایسادم وگفتم : سلام اونم بدون توجه به من به سولماز گفت: آخه چته تو ؟ مگه پسر قحطیه؟ سولماز هم با فین فین و اخم گفت:چند دفعه بگم تو کارای من دخالت نکن , بعدش رو به من کرد وگفت: ببخشید خواهر کوچیکم آتوساست و اسم خیلی ناراحته .منم گفتم : خوشبختم .اونم گفت: سلام ,ببخشید ولی سولماز داره خودشو برای اون برادر نامردتون میکشه. و بعد هم رفت سمت اتاقش منم که تو دلم خوشحال بودم که گهی نخورده بودم(آخه فکر میکردم خونه خالیه!) گفتم: دیگه کسی نیست؟ گفت:چرا خواهر دیگم مهناز تو اتاقشه . منم که به طور کلی کیر خورده بودم ,گفتم : پس یه وقت دیگه قرار بزاریم. ولي اون گفت: برای چی؟ گفتم: آخه راحت نیستم, میترسم اون یکی هم بیاد یه چیزی بهم بگه(داداشه حالشو کرده بود من باید فحششو میخوردم). اونم گفت: بیا بریم تو اتاق .منو میگی دوباره برق گرفت و با کیر نیمه شق , عازم اتاق شدم . خلاصه رفتیم تو اتاق مامان و باباش(چون اتاقای دیگه پر بود) ودر رو بست و نشستیم رو لبه تخت دونفره و شروع کردیم به کس شعر گفتن درباره اتفاقات گذشته و ناراحتی هایی که اون تو این مدت تحمل کرده. منم كه آب کیر جلو چشامو گرفته بود فقط میخواستم یه جوری خودمو بهش نزدیک کنم و به بهانه های مختلف به صورت و بدنش دست میزدم .خلاصه بعد از یک ساعت کس خل بازی به این نتیجه رسیدم که یا الان یا هیچوقت (چون بفهمی نفهمی یه ذره فاصلشو با من بیشتر کرده بود یعنی که داشت حالیش میشد که قضیه چیه) .منم که تحت تاثیر حشر, پررو شده بودم دلو به دریا زدم و با گلوی خشک شده وصدای لرزون(هنوز که یادم میاد تو دلم خالی میشه) گفتم: تنها راه برگردوندن اون اینه که مادوتا با هم دوست بشیم!(عجب کس شعری به ذهنم اومده بود). اون هم بعد از یه مکث طولانی گفت: مرسی مثل این که من باید همه چی رو فراموش کنم .من هم که ضایع شده بودم , بدون معطلی پریدم روش و انداختمش رو تخت لبامو رو لباش چسبوندم .اونم با چنگولاش سرمو گرفت و لباشو کنار کشید و با صدای عصبانی و آروم(که خواهراش نشنوند) گفت: بیشعور نفهم, چی کار میکنی؟ من هم که دیگه کامل کنترلم از دست خارج شده بود, شروع کردم به زور گردنشو لیسدن و کس شعر گفتن و هي پشت سر هم قربون صدقش رفتن .سولماز هم همینجوری مشغول تقلا کردن بود و چنگ زدن و هول دادن داشتم نامید می شدم و می خواستم کم کم از روش پاشم و به گه خوری بیافتم که ببخشید دست خودم نبود و از این حرفا که نفهمیدم چی شد, گفتم : آخه من خیلی دوستت دارم............ یعنی از قدیم...از وقتیکه با اون داداش نامردم میدیدمت و ازاین چرت و پرت ها که اتوماتیک از دهنم بیرون اومد! تا اینها رو گفتم دست و پای خانم شل شد منم جو گیر شده بودم و هی میگفتم عزیزم عاشقتم, دوستت دارم و هی ماچش میکردم(انگار خودمم تو اون لحظات از فشار آب کیرم باورم شده بود که عاشقشم!)خلاصه از جو که بیرون اومدم, آروم آروم هم زمان با لیسیدن گردنش و خوردن لبهاش دستامو بردم رویه سینه هاشو, شروع کردم به مالوندنشون ولی اون نه مقاومتی میکرد نه ابراز علاقه ای .بعدش تو همون حالت دکمه های پیرهنشو (یه پیرهن بلند مردونه لیمویی با یه شلوار پارچه ای راسته طوسی تنش بود) باز کردم . دیدم چشمهاشو بسته و حرکتی نمیکنه. واسه همین بلند شدم و سریع لباس هاشو درآوردم دیدم یه شورت و سوتین بچه گونه با عکسهای کارتونی تنشه ( خواركسه اگه تو عشق شکست نخورده بود چی می پوشید؟!) منم که تخم نداشتم باقیشو در آرم (عجب كس خلي بودم), رفتم سراغ پیرهن و شلوار خودم و از بس هول بودم در ضمن شلوارم هم تنگ بود ,شورتم هم دراومد.خواستم دوباره بکشمش بالا که چشمم افتاد به چشمش که باز شده بود ولی چه باز شدنی خمار و سرخ من هم روم زیاد شد و باهمون وضعیت افتادم روش و در حین بوس کردن و وول خوردن به سختی شورتشو در آوردم و بعدش سوتینشو دادم بالا(در همین موقع متوجه شدم که خانم پشامشو رو نزده چون پوست تن منو مثل کاموای موهر تیز تیز میکرد). بعد با دست لای پاشو باز کردمو کیرمو گذاشتم لای پاش و خیسی کسش رو با تموم وجودحس کردم. بعد از یکم عقب جلو کردن(که با اون کس پشمالو اصلا" حال نمیداد) سر کیرمو گذاشتم لب کسش و یه فشار کوچولو دادم اون هم یه آه ناز کشید و گفت:اگه دوست داری بیشتر فشار بده پردم ماله خودته عزیییییییییییزم, آآآآآآآه! من که فکر میکردم طرف اوپنه (مثل 3 تای قبلی) از ترسم کیرمو جابجا کردم و گذاشتم لای پاش. ولی انقدر زبر بود که نتونستم تحمل کنم و بهش گفتم : میشه بری موهاشو بزنی؟ سولماز گفت: آخه چرا ؟ گفتم:واسه اینکه میسوزونه. اونم گفت: نمیشه, آخه جلو مهناز و آتوسا تابلو میشه. نمیشه بکنی توي جلوم؟ گفتم:نه .گفت: چرا ؟ گفتم: من اهلش نیستم(عجب ببو گلابيی بودم!) .گفت : خیله خوب, بده برات بخورم. من هم که تا حالا فقط تو فیلما ساک زدن رو دیده بودم(!) با ترس و لرز کیرمو گذاشتم تو دهنش. اونم شروع کرد به ساک زدن . فکر نمیکنم 20 ثانیه هم طول کشید , من که روی تخت روی دوتا زانوم وایساده بودم تو یک حالت بی تعادلی آبمو با فشار تو دهنش خالی کردم که چشمتون روز بد نبینه, آب کیر غلیظ من ( آخه 20 30 روزی بود که جق نزده بودم به امید این لحظه!) پرید تو گلوی سولماز خانم و اون در حین اومدن آب من, کیرمو ول کرد و شروع کرد به سرفه. طوری که با همون سرفه اول کلی آب کیر به شکم من و اطراف پاشیده شد. بعد هم از رو تخت مامانش اینا دولا شده بود رو زمین و هی سرفه های وحشتناک میکرد و عق میزد و من کس خل هم توی اون چند ثانیه اول که داشت آبم میومد پریدم رو کمرش و باقی آ بمو ریختم روی پشت گردنش و موهای سیاه پرپشتش که مثل آبشار ریخته بود پایین.(این سولماز خانم یه دختر قد بلند با موهای خیلی پرپشته .اصلا" کس و کونش هم بیش ازحد پشمالو بود و حتی چونش هم یه کم موداشت که دکلره کرده بود.) آبم که اومد تازه عقلم سر جاش اومد دیدم سولماز بیچاره , زیر من افتاده و داره یه ضرب سرفه میکنه . خواستم بلند شم ولی واقعا" نا نداشتم که این کار رو سریع انجام بدم که یهو پشت سرم در باز شد و صدای جیغ و داد دو تا خواهر رو شنیدم که در هم و بر هم میگفتن: سولماز ...وای ...چی کارش کردی؟...سولماز....بیشعور پاشو از رو خواهرم...سولمازاااااااا...... دردسرتون ندم, برخلاف چند ثانیه قبل, عین فنر از جا پریدم و کنار تخت وایسادم و هی میگفتم : به خدا کاریش نکردم, آبم پریده تو گلوش اون دو تا هم بی توجه به من, سولماز رو برگردوندن و رو به من نشوندنش و آتوسا مدام به به پشتش میزد و مهناز هم پشتشو به من کرده بود و شونه های سولماز رو نگه داشته بود و با گریه میگفت سولماز سولماز سولماز... منم که قیافه سولماز رو دیده بودم به گه خوردن افتادم . صورتش و لباش (که تمام ماتیکش رو خورده بودم) سیاه شده بود و چشماش قرمز قلمبه. لب و دهن و چونه آب کیری و تفی ,مدام هم سرفه میکرد. به این وضعیت شورت پایین کشیده شده تا روی ساق پاشو و سوتین بالا رفته و موهای به هم ریخته آب کیری و شلوار و شورت تا مچ پایین اومده من و سابقه داداشم رو اضافه کنید , همه حکایت از یک تجاوز به عنف داشت خوشبختانه سرفه های زهرماری خانوم زود تموم شد ,خیال من هم همینطور .حالا من مونده بودم و اخمهای خواهران سولماز. توی اون وضعیت کیری که سولماز با همون هن هن و حال بدش به کمکم اومد و گفت: تقصییر اون نبود . خلاصه چند لحظه بعد از دفاع سولماز خانوم ,تازه متوجه شدیم چه وضعیتی داریم .مهناز با یه تی شرت سفید بلند که وقتی دولا شده و شونه های خواهرش رو گرفته بود ,دیدم یه شورت سفید لامبادایی پاشه(تو او شرایط هم چشمام خوب کار میکرد) من و سولماز هم که مشخصه, فقط آتوسا بود که با یه شلوارک سربازی و یک تاپ چسبون, اوضاعش از ما بهتر بود که اون هم در اثر تقلا یه کمی از هاله قهوه ای سینه چپش از زیرتاپ و سوتینش زده بود بیرون! خیلی سریع من شلوار و شورتمو کشیدم بالا ,سولمازهم شورتشو پاش کرد و دوید رفت توی حموم, مهناز هم با خجالت رفت تو اتاقش ولی آتوسا بی حال روی تخت دراز کشید .آخه از ترس فشارش افتاده بود پایین و این از رنگش معلوم بود .من که که حالم بهتر شده بود ,گفت: آتوسا جان میخوای برات آب قند بیارم؟ اونم بعد یه مکث با سر و چشم اشاره کرد آره. من هم رفتم براش یه لیوان آب قند آوردم , در ضمن متوجه شدم مهناز در اتاقشو بسته.روی تخت نشستم و یه کم از آب قند رو خوردم. سر آتوسا رو بلند کردم و یواش یواش و با قاشق تو دهنش ریختم. کم کم متوجه صورت بچه گانه در عین حال حشری کنندش و همچنین نوک سینه اش که نصفه معلوم بود شدم(آخه بیشتر اومده بود بیرون) . دوباره حشرم زد بالا , البته نه به اندازه بار اول .شروع کردم به بهانه آب قند دادن با صورتش ور رفتن, بعدش دلو زدم به دریا و گفتم: تو از خواهرات خیلی خوشگلتری(الكي): اونم نه گذاشت و نه برداشت, گفت : آره با این کون گنده ام! منم آب قند رو گذاشتم رو پاتختی و سریع پهلوش خوابیدم و کیرمو (از رو شلوارم) به رونش چسبوندم و گفتم : نگو تو رو خدا, خیلی سکسیه این باسن و در همون حال یه بوس از لپش کردم و دستمو گذاشتم لای پاش اونم یه آهی کشید و برگشت سمت من که سولماز كس كش داد زد :مهناز هولمو بده. ما هم سریع از جا پاشدیم ولی آتوسا سریع به من گفت: مامان اینا پس فردا میان. امشب اینجا بمون !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ... بعد از يك ساعت اوضاع نسبتا"عادي شد و سولماز از حموم اومد بيرون و آرايش كرد. من هم شكممو كه آب كيري شده بود , پاك كردم و آتوسا هم قهوه دم كردو مهناز هم يه شلوار و تاپ سفيد پوشيد و رفتيم توي هال نشستيم و شروع كرديم از داداشم بد گفتن(انگار نه انگار كه پف چشماي سولماز خانوم, كار آب كير بنده است). خلاصه بعد از يه ساعت, دو تا از دوستاي آتوسا, اومدند دنبالش و رفتند تو بازارچه تا يه كس چرخي بزنند ومن موندم و دو تا خواهر .راستي از مهناز هم بگم كه قد و هيكلش خوبه ولي نه به خوبيه سولماز ولي يه چيز عجيبي كه هست اينه كه وقتي شلوار تنگ پاش بود وسط روناش يعني دقيقآ كسش يه كف دست جا ميشد يعني فاصله لگنش باز تر از حالت عادي بود. بعداز 10 دقيقه كس شعر, يه چند تا جوك گفتم(البته با ادبي) و فضا رو تغيير دادم. اونوقت سولماز گفت: امشب ميتوني بموني؟ منم از خدا خواسته ,گفتم :آره.بعدش پرسيدم: مشروب داريد؟ با يه ذره من و من, مهناز گفت: آره ولي آبجوي باباست, اگه كم شه ميفهمه .گفتم: خوب بگيد خودتون خورديد. سولماز خنديد و گفت: اونوقت دهنمون رو سرويس ميكنه.منم يهو از دهنم در رفت, گفتم: يعني بدتر از من؟؟؟ يه چند ثانيه سكوت شد, بعدش زدند زير خنده. منم خنديدم و گفتم :اگه توبورگ قرمزه , من دارم, فردا ميدم بزاريد سر جاش(آخه 99% آبجو خورها تو ايران,همين رو ميخوردند و گرنه من غلط می کردم مشروب تو خونه نگه دارم). خلاصه , سولماز رفت و يه قوطي آبجو و چيپس آورد وشروع كرديم به خوردن تا تموم شد. گفتم :دومييشو بيارين. سولماز گفت: تو يخچال نداريم. منم كه نميخواستم فرصت رو از دست بدم, گفتم: با يخ مي خوريم. وپشت بندش 4تا آبجو خورديم(البته من با زرنگي اكثرشو دادم به اونها). مست مست كه شدن, كم كم باب جوكهاي نيمه سكسي و تمام سكسي رو بازكردم و بعدش هم شروع كردم با سولماز كشتي تخمي تخيلي گرفتن كه يعني زور كي بيشتره! وسطش هم ماچ و موچو بمال بمال و خنده كه يه باركي مهناز هم از پشت پريد رو من كه مثلا" از خواهرش دفاع كنه(دقیقا" منتظر همین بودم!). يه ذره كه گذشت ,گفتم: بچه ها اينجا نزديك دريم ,صدا ميره بيرون بريم تو اتاق. تلو تلو خورون(البته اون دو تا) رفتيم تو همون اتاقي كه هنوز اثرات آب كير من روي رو تختي مچاله شدش بود! ايندفعه معطلش نكردم و سولماز رو سريع لخت مادرزاد كردم , ديدم خانوم تمام پشماشو زده .اونقدر به به وجد اومدم كه پريدم رو كسشو شروع كردم به ليسيدن.البته اولش طعم شوريش تو ذوقم زد ولي با بلند شدن آه و اوه سولماز, بهم مزه كرد و حالا بخور و كي بخور. تو همين حال ,صداي مهناز بلند شد كه: من هم مي خوااااام! سولماز داشت ناله ميكرد كه من با يه كمي ترس(از سولماز) گفتم: لخت شو و به كس ليسيدنم ادامه دادم . مهناز هم خيلي سريع لخت شد , طوري كه صداي پاره شدن يه پارچه رو شنيدم (به عشق كير, يكي از لباساش رو قربوني كرد!) بعد اومد عين سولماز, طاقباز كنارش خوابيد. من هم سريع دهنمو گذاشتم رو كس اون با دست چپم با كس سولماز بازي كردم ولي كس مهناز كه انگار با نمره 4 زده بودش, بوي عرق ميداد (آخه حموم نرفته بود)و يه كم حالمو بد كرد ولي با بلند شدن آه و نالش بي خيال بوش شدم و به كارم ادامه دادم. بعد از چند دقيقه كه صداي اين دو تا خونه رو گذاشته بود رو سرشون, من كه روم به دره نيمه باز اتاق بود, احساس كردم يه حركتي روبروم ديدم و پشت بندش در به آرومي باز شد و آتوسا با يه حال عجيب و قدم هاي كوتاه و كند, وارد اتاق شد.... ... با اينكه ميدونستم اون هم اهل حاله, ولي نميدونم چرا دوباره جوگير شدم و كيرم خوابيد(انگار باباشونو ديدم). همين مكث باعث شد اون دو تا هم متوجه قضيه بشن ولي در اثر آبجو وكس ليسي بنده حال تكون دادن خوردن نداشتن!فقط از بالاي سرشون اونو نگاه ميكردند . آتوسا سكوت رو شكوند و گفت :ب......ه ب....ه خواهراي جنده خودم , پس اونهمه نصيحت كه پسرا الن پسرا بلن, مال من خاك بر سر بود؟ مي بينم كه دوتا دوتا مي ديد و با كلي ناز و گوز از اتاق رفت بيرون . سولماز و مهناز كه بد جوري ريده شده بود بهشون, كم كم موقعيت داشت دستشون ميومد و مجلس حال و حول ما در حال تعطيل شدن بود . منم كه آمار آتوسا خانوم حشري رو داشتم, سريع جو رو برگردونم و تو چند كلمه حاليشون كردم كه, بابا اين خودش ميخواست به من بده واگه سريع نياريمش رو تخت, ممكنه جو نجابت بگيردش و بعدا" واستون شاخ بشه.مهناز پرسيد : خوب يعني چي كار كنيم؟ من گفتم: همينجوري لخت ميريم سراغش و سه تايي شروع ميكنيم به كس خل بازي و وسطاش هم بمال بمال . معطلتون نكنم, زير يك دقيقه خانوم لخت شد و اومد رو تخت مامي و دديش و كس چاقشو گذاشت تو دهن من(البته توصيه ميكنم كسي رو كه از پياده روي برگشته سعي كنيد نليسيد) . البته اون بمال بمال 3 نفره وكس ليسي انحصاري براي آتوسا خانوم , باعث شد روي مهناز و سولماز به هم باز شه و شروع كنند به ور رفتن كس و كون هم . من هم كه با ديدن اين صحنه ها پوست كيرم داشت پاره ميشد ,گفتم: بخوابيد, ميخوام بككككككنمتووووووووووووووووووووووون. اونها هم از خدا خواسته, سريع خوابيدند ولي جالب اين بود كه آتوسا به پشت خوابيد ! من هم پيغامو گرفتم و خوابيدم روش وبا كيرم دنبال سوراخ كونش ميگشتم كه اون گفت : رو سوراخم تف كن, بعدش آروم بكن توش. من هم به دستور عمل كردم و جالبه بعد از دو بار سعي, خيلي راحت كردم تو كونش و اون هم يه آه بلند كشيد .سولماز و مهناز كه انگار داشتن فيلم ترسناك نگاه ميكردند, همونطور كه نيم خيز شده بودند, تقريبآ همزمان پرسيدند :رفت تو؟ آتوسا هم جواب داد:آرررررررره.بعدش هم گفت:آروم آروم منو بكن. من هم كه تو فضا بودم شروع كردم به عقب و جلو كردن...واي كه چه حالي ميداد اون كون داغ و ليز . بعد از چند دقيقه به آتوسا گفتم: قمبل كن,مي خوام كيرمم تا ته بكنم توش. اونم گفت: باشه ,من از خدامه ,ولي يه جوري بكن كه كونم طاقت تا صبح دادنو بياره و بعد هم قمبل كرد و خواهراش كه حالا كاملآ نشسته بودند با دهن نيمه باز كس چاقالو و كون باز شدشو, نگاه مي كردند. من هم بلند شدم و كير درازمو (طول كير من 22 سانته و لي قطرش معموليه و حدود 3.5سانت و تخمام هم تقريبآ قد گردو هستند و آويزون),دوباره تف زدمو آروم كردم توش بعد به ياد فيلم سوپرا, گفتم :بي كار نمونيد, بياد تخمامو ليس بزنين كه خوشبختانه نه نگفتند و به سختي و عين توله سگايي كه ميخوان از پستون مادرشون شير بخورن ,خايه هامو ليس ميزدند و هم زمان از هم لب هاي صدادار ميگرفتند من هم كه ديوونه شده بودم , كيرمو در اوردمو كردم تو دهن مهناز, پيش خودم گفتم: احتمالا", اه و اوه ميكنه و نميخوره .ولي بر خلاف انتظارم ,ديدم براي خوردن كير من كه آب كون آتوسا روش بود, دعواست واين كير بدبختمو, اگه جلوشو نو نگيرم ,با دندوناشون زخم ميكنن. واسه همين پا شدم و گفتم: شماها هم قمبل كنيد . سولماز گفت: من يه بار اومدم كون بدم فقط سرشو كه كرد تو كونم از درد نتونستم تحمل كنم. آتوسا از مهناز پرسيد: تو چي؟ اونم گفت:منم ميترسم, تا حالا كون ندادم, يه بارم كه پاك كنم رو خواستم بكنم تو كونم دردم اومد, اين كه كيرش خيلي گنده تره. اين بد كه آتوسا هم شروع كرد به ياد دادن روشهاي كون دادن ! بريد توالت زور بزنيد تا پي پي تون كامل بياد بيرون, بعد شيلنگ رو ببريد دم سوراخ كونتون و آب ولرم رو آروم آروم بكنيد توش تا جاييكه دلتون درد بگيره, بعد اون آبو بشاشيد بيرون. چند بار اين كار رو تكرار كنيد تا آبي كه بيرون مياد, تميز تميز بشه. بعدش هم چون بار اولتونه يه كم كره تو كونتون بكنيد تا سوراختون ليز تر بشه. مهناز گفت :چرا كره ؟چرا كرم نزنيم؟ آتوسا هم جواب داد : براي اينكه بتونيم كيرشو بخوريم من هنوز تو كف اطلاعات مفيدي بودم كه شنيده بودم, ديدم دو تا خواهر تشنه كير رفتند كه كون هاشون رو بسازند! خلاصه بعد از حدود ده دقيقه سه تا قمبل جلوي من بود , تو سه سايز مختلف! آتوسا آخرين درسش رو هم داد و گفت: خودتون با دست خودتون كيرش رو بفرستيد تو كه يهو جر نخوريد. من هم با همين روش كيرمو تو كون سولماز كردم وتازه فهميدم كه كون تنگ يعني چي. سولماز كه معلوم بود درد و لذت رو با هم داره تجربه ميكنه, گفت:اوووف با كسم هم بازي كن. منم دستمو به كسش رسوندمو شروع كردم درحين تلمبه زدن, آروم كس خيس و كره ايش رو مالوندن. آخه كره آب شده بود و با تلمبه زدن من آروم آروم از سوراخ كونش ميومد بيرون و ميريخت رو كسش و چيكه ميكرد رو تخت خواب. من كه هوس كردن كون مهناز رو هم داشتم بعد از چند دقيقه كيرمو آروم, (عليرغم اعتراضهاي سولماز) در اوردم وكردم تو دهن آتوسا و بعدش مهناز و آخر سر خود سولماز. بعدش هم رفتم سراغ سوراخ مهناز, كه از اون هم داشت كره آب شده آروم آروم ميزد بيرون .با همون روش قبل(سپردن كيرم به دست خودش) ,شروع كردم به كردن كون مهناز ولي برخلاف سولماز 20 دقيقه ايي طول كشيد تا كيرم بره تو كونش اما تو كه رفت, همون حس كون سولماز بهم دست داد , داغ و تنگ وليز. من كه ديگه تحملم تموم شده بود, گفتم: بچه ها , ديگه ميخوام محكم بكنمتون . زودباش سولماز, بيا كستو بزار تو دهن مهناز, پروانه, تو هم كستو بده به سولماز بخوره و بلافاصله شروع كردم به تلمبه زدن رو كون تنگ وليز مهناز . 1 دقيقه بعد, اتاق از آه وناله و آخ و اوخ چهارتاييمون پر شد . من وحشيانه كونها رو ميكردم و اونها هم مدام جابجا مي شدند طوري كه هر دو سه دقيقه يه بار كيرم تو كون يكيشون بود. هر دفعه هم كه كيرمو از كون يكشون در مي اوردم كيرمو با همون آب كون و كره مي كردم تو دهنشون واونها هم انگار كه دارن چلوكباب ميخورند با ولع و ملچ و مولوچ, كيرمو ميخوردند.در ضمن به تذكر من هم كه گفته بودم: دندونتون به كيرم نخوره, كاملآ گوِش دادن. من هم سرعت تلمبه زدنمو رو كونهاشون به حد اكثر رسوندم(طوري كه بالاي كيرم يعني روي مثانه ام با هر ضرب و در اثر برخورد با كپلاشون,درد ميگرفت!) ودر حين گاييدن سوراخاشون ,با كف دست محكم رو لمبراشون ميزدم و موهاشون رو محكم مي كشيدم وهر چي فحش از دهنم در ميومد بهشون ميدادم ,مثل :كوني ها, جنده ها,آشغالا, زباله ها, مادرجنده ها, كيرم تو كون مامانتون, خواركسه ها,.كثافتا, با كيرم حال كنيد, لجناي عوضی شماها سطل زباله منين,آب كمرمو بايد خالي كنين, مادرتونو ميگام كس ننه هاي لاشي,... وجالبه در جواب, اينا رو مي شنيدم:جووووووووووون قربون اون كيرت برم عزيزم,منو بكككن, پارم كن, جرم بده, مال خودته,كيرت تو كون مامانم, وااااي فدات شم, منو بزن,منو بكن,فداي اون تخمات , آبتو ميخوام بخورم,تو رو خدا محكمتر,. بكن بكن بكن بكن ... آآآآه ....آآآآآه.....آآآآآه... بككككككن ,آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآههههههههههه,وااااااااااااااااي يييييييي چه كيري داري,اخ جون چه كوني ميدم, جووووووون ,فقط منو بكن, كير ميخوام, مامان جونم , وااااااااااااااااااي,چه حالي ميده, اوووووف ,بابا کجایی که دخترای جندتو ببینی ،پاره كردي كونمو, مال خودته, عاشقتم, تندتر بكن,... اي كس شعرا منو حشري تر مي كرد وباعث شد نزديكاي اومدن آبم بشه. همينطور كه داشتم رو كون آتوسا مي كوبيدم, گفتم: آبم داره مياد, كي ميخوره؟ كه آتوسا وسولماز, سريع گفتند :من, من, من, من, من . به مهناز گفتم :تو چي؟ اون گفت: نميييييتونم (يعني خانوم با آب كون و كس مشكلي ندارند فقط آب كير اخه!). منم گفتم: نميشه ,من آبمو تو د