قسمت یازدهم
صبح از خب بیدار شدم . حس کوفتگی تو تنم بود یاد دیشب که افتادم کیرم دوباره قد علم کرد. یاد هیکل عفت و اون کسش. وای بدبخت شدم بیچاره شدم . خاک بر سرم کنند اخه احمق خرفت بی شعور کس کش خر چرا این کارو کردی ؟ حالا چی کار ک. اگه بیاد سمج شه و بیاد بگه منو بگیر چی . اگه بره به همه بگه که من پردشو زدم ؟ ای خاکر سرت کنن کرم ای بمیر کس ندیده الاغ. حالا باید منتظر باشم همین روزا بیاد بگه کرم من ازت حامله ام. اما نه احمق من که ابمو داخل نریختم . اخیش خیالم راحت شد. ولی اگه داداش داشته باشه چی بره بیاره سرم. چی؟ وای کونمو پاره می کنن. وای دیده بودم تو دهمون که داداشای دختره وقتی فهمیدن که غلام عباس با خواهرشون رابطه داره و فهمیدن غلام سرخواهره رو شیره مالیده بود . اره یادم اون روز غلام داشت از چرا بر می گشت. شاد وشنگول بود. بهش گفتم چی شده خندید و گفت هیچی ؟
فرداش دختره رفته بود به داداشاش گفته بود که غلام اونو تو بیابون گیر اورده و به زور ترتیب دختره رو داده اونم از کون . داشای دختره غلام و بردن تو بیابون و خشکا خشک کرده بودنش . وای وقتی من فهمیدم ورفتم بالا سر غلام تمام کونش خونبود بیهوش افتاده بود زیر یه درخت . بعد اون ماجرا غلام تو ده نموند و خودشو گور و گم کرد.
اه ریدم به این زندگی . پاشدم رفتم تو حیاط . تا صورتمو بشورم و برم خونه اقا. صورتمو شستم داشتم خودمو تو اب حوض نگاه می کردم که عکس عفت افتاد تو اب کنار عکس خودم. برگشتم .با لبخند سلامی کرد اما من خجالت کشیدم و سرم رو انداختم پایین . عفت گفت : سلام صبحت به خیر.
گفتم سلام
گفت : دیشب خوش گذشت
گفتم هان اره به خوشی شما شما چطورین بچه ها خوبن؟
دیدم عفت زد زیر خنده و گفت : چته کرم هولی . بابا حالا تا بچه مونده عجله نکن اونم به موقش
وای خاک بر سرم این چه خیالایی برا من داره. خواستم بهش بگم بابا گه خوردم ولی هیچی نگفتم. بلند شدم رفتم تو اتاقم . داشتم لباس می پوشیدم که در اتاق باز شد و عفت سرشو کرد داخل اتاق و گفت امشب منتظرتم؟
خواستم بهش بگم نه که زبونم تو دهنم نچرخید و فقط نگاش کردم و عفت هم از در رفت بیرون.
از خونه زدم بیرون. تو راه همش داشتم به جریانات دیشب فکر می کرد و از یاد اوریشون دوباره کیرم راست شد. و به هر بدبختی بود یه طور تو اون جمعیت کیرمو تو شلوارم قایم کردم که تابلو نباشه. رسیدم دم خونه اقا . در وباز کردم رفتم تو یه گشتی تو باغ زدمیه سری به گل و درختا زدم و رفتمئ یه گوشه زیر یه درخت نشستم. تو. فکر و خیال بودم که صدای ماشین اقا اومد. دویدم ودر وباز کردم اقا شیشه ماشین رو کشید پایین . سلام کردم .اقا جوابمو دادو. رفت. در و بستم و دوباره رفتم زیر یه درخت نشستم. صدای شر شر اب منو متوجه خودش کرد. یاد کتی افتادم . وا مصیبتا اونو چی کار کنم . بدبختیام کم بود این هم اضافه شد. ای بابا یه کس کردیم حالا باید تا اخر عمر توون پس بدیم . بابا خوب خود کتی خانوم لخت شده با این رفیقش هی به هم ور رفتمن اخه من بدبخت فلک زده چیکاره ام که باید این طور بلا سرم بیاد . خب نتونستم خودمو کنترل کنم. نتونطستم . بابا گه خوردم غلط کردم.
ولی نکاین کتی خانوم تو حمومه.ای گه به روح تو خیال وسوسه انگیز که باز اومدی به سراغ ما. کرم خر نشو نخوای بری دید بزنی نه نرو به گا می ری نکن نکن نرو .نرو ولی این پاهایکس کش من به میل و اراده خودشون راه افتادن برن تو . رفتم داخل ساختمون. میدونستم از کجا می تونم دید بزنم چون چند روز پیش که داشتم حموم رو می شستم یه سوراخ پیدا کرده بودم.رفتم و از اون سوراخ داخل نگاه کردم . یه بدن سفید و بدون مو. گفتم ای کتی خانوم خودتی کلک. دوباره یه فیضی ببریم. از اون هیکل. یه صدا های نفهومی هم می یومدکه می گفت ای تو اون روحت که جرم دادی احمق حالا همه میزفهمن که از عقب دادم. خاک بر سر خرست کنن که نفهمی.
ای داد این صدای خانوم بود که داشت با خودش حرف می زد. اهان دیشب اقا خانوم و از عقب حال داده بود. .بیچاره ولی عجب بدنی داره این خانوم . خانوم داشت با خودش هی حرف می زد. ای کامران تو اون روحت . کامران . کامران نداشتیم. کامران کیه . نکنه اسم اقا عوض شده اما اسم اقا که همایون بود نه کامران. شاید خانم اقا رو کامران صدا می کنه؟!!!!
نمی دونم . خانوم حمامش تموم شد و داشت میومد بیرون . مغزم به کلی گوزیده بود . تو این چند وقته کلی اصطلاح جدید یاد گرفته بئودم . تازه یاد گرفتم به پستون بند میگن کرست اینو از کتی خانوم شنیدمکه داشت به دوستش می گفت.
باید سر در می اوردم از این موضوع که اقا دوتا اسم داره یا نه. ولی یکی نیست بیاد بگه اخه کس مغز به تو چه مربوطه. این کس مغزم از یه پسره تو خیابون یاد گرفتم که به دوستش می گفت : اخه کس مغز مگه مخت تاب برداشته کس به این توپی رو فِرش بدم . فِرش بدمو نمی دونستم چی میشه. سعی می کنم بفهمم.
شم پلیسیم داشت راه می افتاد که این یارو خود اقاست یا یکی دیگه. ؟ یکی بهم می گفت اگه حدسم درست باشه من از خانوم هم یه سوتی دارم. سوتی رو خود اقا یادم داد.
تا شب به نتیجه مطلوبی نرسیدم. کتی خانوم هم منو ندید ومن هم سعی کردم دم پرش کمتر برم یا اصلا نباشم.شب رفتم تو خونه. لب حوض نشسته بودم که مونس خانوم اومد. یا حضرت فیل این از کجا پیداش شد.
مونس: به به اق کرم خودمون خسته نباشی جون؟
گفتم : خسته نیستم قربان شما
گفت : چرا قربون من قربون اون که باید بری برو کلک>
گفتم : قربون کی؟
گفت: قربون عفت
یا خدا و پیرو پیغمبراین از کجا فهمیده . خوب اخه غیر از او نو من و عفتدکی تو این خونه اس . کلی به گا رفتم اساسی.
گفتم : این چه حرفیه من کی قربون عفت رفتم؟
گفت : خر خودتی کرم من چیکارام خوشتون باشه . می دونم جونین و دلتون می خواد. از من پیره زن هم که کاری بر نمی یاد.
از دهنم در رفت گفتم : مونس خانو شما که ماشاالله بزنم به تخته جونین و خوب موندین .
چشاش برقی زد و رفت. دست و صورتمو شستم و رفتم تو اتاقم . در باز شدو عفت اومد تو
گفتم : چرا اومدی اینجا .
گفت : برا چی ؟
گفتم : مونس خانوم انگار یه بوایی برده
گفت : به درک بفهمه . بترکه حسود کیر ندیده .
گفتم اگه بفهمه که ابرومون میره
گفت نترس . امشب منتظرتم و رفت .
مونده بودم که چه گهی بخورم برم یا نرم اگه این موضوع لو بره و مونس خانوم بفهمه . شاید هم یه دستی زده بود تا منو بندازه تو اشتباه و همچیزو بهش بگم. نمی دونم چی کار کنم. باز همون وسوسه لعنتی اومد سراغم . خوابیدم و نیمه های شب از خواب بیدار شدم.
رفتم تو اتاق عفت اما با ترس و لرز . تمام حواسم به اتاق مونس بود ولی چراغش خاموش بود و هیچ اثری از مونس نبود. تو اتاق عفت دراز کشیده بود ویک ملافه سفید کشیده بود رو خودش. در اروم بستم و رفتم کنارش نشستم. اروم صداش کردم خواب بود . جوابم نداد. دوباره صداش کردم.
ادامه دارد...............