ارسالها: 889
#891
Posted: 21 Aug 2015 13:39
ماساژ دخترخاله آزیتا
درود بر شما دوستان خوب من زیاد اهل تشریح وتفسیر نیستم من الان 32 سالمه ومتاهل شدم زمانی که مجرد بودم زیاد آدم حشری ودنبال کس بازی بودم الانم هستم اما دیگه خلاف نمیکنم واین موضوعی که میگم تقریبا بریمگرده به 8 یا 9 ساله پیش من یک دختر خاله دارم به نام شما فرض کنید آزیتا که از من 10 سال بزرگتره جثه ای ریزی داره بگم حالا زیاد خوش استیل یا خیلی سکسی نبود اما نمیدونم چرا من رفته بودم تو کف کردن اون .اولین باری که احساس کردم میتونم سکس با اون داشته باشم زمانی بود که برای اولین بار ماساژش دادم البته همه بودن خواهرم مادرم اما خوب چون من خوب بلد هستم ماساژ بدم همیشه اکثر فامیل دوست دارن من ماساژ بدم جون کلاسم رفتم به خاطر این موضوع /در هر صورت من برای اولین بار اون رو ماساژ دادم پیرهن شو رو دادم بالا وشروه کردم به ماساژ زمانی مالش میدادم به خودم گفتم یه امتحانی بکنم ببینم میشه جواب میده یا نه زمانی که مامانم رفت تو آشپز خونه من از فرصت استفاده کردم با دست راستم همین طور که میمالیدم یواش رفتم زیر و از ازیر سینه ای اون رو گرفتم یکم با نوکش بازی کردم دیدم چیزی نگفت چشماش رو بسته بود یکم که گذشت خیلی آرم گفت بسه دیگه همین من هم در حسرت مونده اطاعت امر کردم .این موضوع گذشت تا اینکه من رفتم خونه خالم تهران دختر خاله جون هم که ساکن شهر ما بود اونموقع اونجا بود جون بشدت با همسرش اختلاف داشت الانم جدا شدن من میخواستم برگردم از تهران شوهر خالم گفت که دختر خالم رو ببرم با خودم منم از خدا خواسته گفتم اشکالی نداره من در خدمتم دربست یه کوپه دربست گرفتم من ودختر خاله ام ودختر کوچیکش راهی شدیم زیاد اهل صحبت نبود کلا آدم تو داری بود اما بیشتر راجع شوهر ومشکلات عدیده که داشت صحبت میکرد شب شد و دخترش خوابش گرفت منهم سفارش شام دادم اودرن توی کوپه میل کردیم حدو ساعت یازده بود گفتم دوست نداری ماساژت بدم گفت حوصله داری گقتم چرا که نه ؟بعد اروم روی تخت داز کشید و من آرم تاپ شو در آرودم یواش سوتین رو باز کردم مقاومتی نکرد آرم شروع کردم به ماساژ و خیلی آروم ماساژ که نه داشتم نوازشش میکردم کیرم هم بعد جوری داشت فشار میاورد یکم از نوع معمولی بزرگتره وسیاه هستش بعد شروع کردم با کمال پرویی دسنم بردم لای روناش شلوار لی پاش بود دیدم یکم داره مقاومت میکنه اروم خوابیدم روش از زیر دست م رو بردم زیره سینه اش و شروع کردم به مالیدن اونهم چشماش رو بسته بود چیزی نمیگفت فقط صدای نفس هاش رو مشینیدم یواش برشگردوندم خواشتم ازش لب بگیرم نذاشت نمیدونم چرا از خجالت بود رفتم روی سینه هاش کوچیک بودن جوری که تو دست جا میشد فکر 65 بود اروم نوازش کردم یکی رو میمالیدم اون یکی رو داشتم میخوردم و هر از گاهی یا گاز کوچیک میگرفتم آروم آومدم پایین تا رسیدم به روی نافش آروم زبون میزدم وسعی میکردم به همه جای بدنش دستم برسه یواش سعی کردم دکمه شلوار رو باز کنم نذاشت یکم مقاومت کرد یکم خودش رو جمع کرد اما من با تلاش باز کزدم وآروم آوردم پایین گفت نه سیا خواهش مکنم دارم غذاب میشکم گفتم اگه یکم آروم باشی جوری بهت حال میدم کهدیگه عذاب نکشی آروم کشیدم پایین اما دست به شورت نزدم آروم از گوشه شورت دیواره شو لمس کردم آرم آومدم پایین لای رونش رو میخوردم وزبون میزدم تا شصتش همین کار کردم شصتش رو که خوردم اصلا نمیدونم چی شد از خود بیخود شد نمیدونم جای حساسش بود یا هر چی خیلی به وجد اومد منم دیدم الان موقعاش هستش شورت شو آروم کشیدم پایین بد جوری داشت موقعه نفس کشیدن میلرزید منهم یواش یه زبون کلی زدم به کوسش از پایین به بالا بعد یکی هم از سوراخ کونش تا بالای کسش کونش بوی خوبی میداد شروع کردم به خوردنش یواش لبهای ماژرش بعد مینور آروم چوچولش رو خوردم وگاز گرفتم یه 10 دقیقه همین کارم بود بلند شدم گفتم سالک بزن گفت نه خوشم نیماد من اصرای نکردم آرم سر کیرم رو خیلی دیگه وحشی شده بود گذاشتم روی دهانه و آروم فرستادمش داخل نیمرفت نه اینکه خیلی تنگ باشه اما یک سه ماهی میشد نزدیکی نکرده بود فکر کنم به خاطر این بود اروم شروع کردم به جلو وعقب خیلی داشت حال میکرد منهم همین طور اما حدسم بر این بود که اون داره بیشتر از من حال میکنه .خواستم موقعیت رو عوض کنم پاها رو دادم بالا روی شونه هام وسریعتر شروع کردم به تلمبه زدن سریع تا ختنه گاه اونم لبهاش رو حسابی بهم میمیالید ته جیغ نزنه یکم هم جسه اش کوچیک بود داشت دیگه ضغف میکرد گقت بسه تر خدا بسه دارم میمیرم منهم زانو هاش رو جمع کردم تو سینه اش و با تمام هیکل افتاد روش با چن تا جلو وعقب سریع آبم داشت میومد منم در آرودم و ریختم روی سینه اش و افتادم بغلش آروم نوازش کردم بعد پاکش کردم لباسش رو تنش کردم فقط یک جمله به من گفت کفت خیلی خوب بود من زیاد اهل سکس نیستم وسکم سر مزاجم اونم به خاطر اینکه شوهرم خوب نمیتونه حال بده اما امشب خیلی حال داد تازه مزه سکس رو فهمیدم از اون موقعه به بعد دیگه نتونسیم کاری بکنیم چون موقعیتش نبود بعدش که کلن جدا شد رفت تهران منم به خاطر اینکه با پسر خاله ام به یک مشکل خوردیم رابطه ام قطع شد .دیگه یک چند سالی میشه از شون خبر ندارم اما خبر میرسه خیلی سر حال شده اگه دوباره به پستم بخوره نمیدونم کاری میتونم بکنم یا نه نظره شما چیه؟
نوشته: ؟
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#892
Posted: 21 Aug 2015 14:13
دست مالی و کردن دخترخالم
من محمد 20سالمه خیلی شهوتی هستم . تا حالا سکس نداشتم یه دختر خاله دارم که اسمشو میزارم سحر که خیلی تو کفش بودم سنش 15 سال بیشتر نیست ولی خوب هیکلی داره قیافش هم از 100 درصد من 70بهش میدم. قبلا باهم اس ام اس بازی میکردیم تا اینکه بحثمون به سکس کشیده شد مثلا ازش سوال کردم البته خیلی با ترس و لرز گفتم سایز سینه هات چنده؟ اونم بعد از چند دقیقه تاخیر جواب میداد 75 و میگفتم تو این سن پریود هم میشی جواب داد اره . هم اون دوست داشت با من سکس کنه هم من اما موقعیت پیش نمیومد.
گذشت تا عید نوروز 94 فرا رسید من به اتفاق خانواده راهیه خونه ی مادر بزرگم تو روستا شدیم و چند روزی گذشت من و دختر خالم هرشب به هم اس میدادیم البته اون خودش اس میداد منم همش بحث رو میکشیدم به سکس اما راه نمیداد مثلا میخواست بگه من اهلش نیستم ولی من میدونستم یک جایی گیرش بیارم خودش میکشه پایین که بکنمش. خلاصه شب سیزده بدر شد من بیرون جلوی خونه مادربزرگم بودم به خالم گفتم سحر کجاست گفت تو خونه گفتم رفتی تو بهش بگو بیاد کارش دارم خالم رفت تو سحر هم 10ثانیه طول نکشید که اومد پیشم گفت بله کارم داشتی گفتم اره بشین بهش گفتم یه چیزی ازت میخوام گفتش چی؟ گفتم اول باید قول بدی که انجامش بدی بعدش من میگم گفت حالا بگو شاید نتونم انجامش بدم گفتم میتونی البته اگه بخوای گفت باشه گفتم خودمون شانس نداریم که باهم سکس کنیم حداقل یه ذره حال بهم بده بخدا خیلی تو کفم با خنده شهوتی گفت مرض گفتم تورو خدا فقط همین یکبار گفت چجوری بهت حال بدم گفتم بیا لب بگیریم من تورو میمالونم سینه هاتو میمالم فقط همین (الکی بهش گفتم چون ایندفعه تصمیم گرفته بود کوچیک ترین موقعیت گیرم بیاد بکنمش گفت خیلی پرویی گفتم مجبورت نمیکنم اما اگه این پیشنهادمو رد کنی دیگه نباید اسمه منو بیاری تا اینو گفتم بلند شد رفت تو خونه منو میگی اینقد اعصابم کیری شده بود خلاصه حالمم چس شده بود من رفتم یه دوری تو محله زدم همش تو فکر بودم ساعت نزدیکای 10:30 بود داشتم میرفتم سمت خونه که بخوابم چون فرداش میخواستیم همه باهم بریم گردش دیدم اس داد کجای ؟ اومدم جوابشو ندم ولی بهش اس دادم به تو چه گفت بگو کجایی کارت دارم گفتم دارم میام سمت خونه گفت خب پس بیا رفتم دیدم سحر با خواهرم و یکی دیگه از دخترخاله هام نشسته دم در بدون اینکه نگاهشون کنم رفتم تو خونه بعدش سحر اس داد ما داریم میریم خونه خاله (خونه ی خالم حدودا پنج تایی خونه با مادریزگم اینا فاصله دارن) گفتم خب برو به من چه گفت کسی خونشون نیست میای ؟ تا اینو گفت خوشحال شدم گفتم شاید بشه یکاری کنم گفتم باشه میام گفت پس ما میریم تو نیم ساعت دیگه بیا که خواهرم ودخترخالم شک نکنه ساعت 12 اینا بود زدم بیرون همه خواب بودن رسیدم دم خونه ی خالم به سحر اس دادم من دم درم گفت صبرکن حدودا 5دقیقه ای دم در بودم بلاخره سحر اومد درو باز کرد گفتم چرا اینقد طولش دادی گفت خوب دخترا خوابن تازه قرار نبود که تو بیای نمیخواستم اینا بفهمن رفتیم تو خونه خونه ی خالم دوتا اتاق خواب داشت یه پذیرایی و حال دخترخالم و خواهرم تو اتاق دخترخالم خوابیده بودن من و سحر هم یواشکی رفتیم تو اون یکی اتاق گفتم خوب چکار کنیم گفت هیچی مگه قراره کاری کنیم گفتم مسخره کردی گفت اره گفت برو بابا من میرم خونه ی مادربزرگ گفت شوخی کردم توهم چقد لوسی گفتم از این شوخی ها با من نکن که خوشم نمیاد گفت خب حالا میخوای چکار کنی ؟ گفتم بهت که گفته بودم میخوام چکار کنم گفت من روم نمیشه سرش پایین بود کم کم رفتم سمتش بوسش کردم دستمو گذاشتم رو صورتش لب ازش گرفتم تو همین حالت قفل شدیم بغلش کردمو لب خوب نمیگرفت اما خیلی اتیشش تند بود سریع حشرش زد بالا لبشو بیخیال شدم رفتم سمت سینه هاش گفتم قربون این 75ها برم من خنده کرد از روی پیراهن و سوتینش میمالوندم پیراهنشو زدم کنار سوتینشو هم در اودرم سینهاشو میخوردم وای خیلی سینه هاشو خوشمزه بود داشتم لیس میزدم اونم سرش بالا بود انگار از هوش رفته بود نگاش کردم سرشو اورد پایین دوباره لب گرفتیم دستشو گرفتم گذاشتم روی کیرم خودش دستشو برد تو شلوارم داشت میمالوند کیرمو در اوردم که بخوره گفتم بخورش یکم کیرمو کرد تو دهنش اما بهم حال نداد چون فقط سرشو میخورد بهش گفتم بسه بلندش کردم یه دامن پوشیده بود زیر دامن هم هیچی نداشت بجز شورت. دامنشو زدم بالا از روی شورت دست به کونش میزدم برش گردوندم شورتشو کشیدم پایین خوابوندمش تف ریختم لاپاش کردم داشتم همینجور میکردم که بهش گفتم بکنم داخل؟ چشاشو بسته بود گفت درد داره گفتم یواش میکنم قبول کرد منم تف انداختم تو سوراخش یکمم با انگشت بازی کردم که گشاد شه کیرمو گذاشتم رو سوراخش که بکنم توش دیدم نمیره به زور یکمی کردم تو کونش که نفسش بند اومد با یه لحنی گفت بیار بیرون دردم گرفت گفتم بزار الان خوب میشه هیچی نگفت منم ادامه دادم حدودا چند ثانیه یکبار یذره میفرستادم داخلش همش کونشو تنگ میکرد منم کم کم کم کم فرستادم توش که تا اخر رفته بود اونم حال میکرد من بیشتر از اون بهم حال میداد حدودا ده دقیقه ای کردمش که احساس کردم ابم داره میاد اما دوست نداشتم الان ابم بیاد چون خیلی حال میداد یکم صبرکردم بهش گفتم حال میده با سرش فهموند که اره داره بهم حال میده دوباره تلمبه زدن رو شروع کردم البته یواش یواش میکردم که نتونستم خودمو کنترل کنم ابمو ریختم تو کونش که یه اهی کشید گفت : ای خوابیدم روش بعداز چند دقیقه گیج و بی حال از روش بلند شدم ولی اون بی حال تر از من بود اصلا حس نداشت بلند شه گفتم بلند شو تموم شد نگام کرد بلند شد رفت دستشویی خودشه تمیز کرد اومد منم رفتم دستشویی بعدش رفتم پیشش گفتم اخ کمرم حال داد؟ گفت بیشعور کونم داره میسوزه ولی حال داد بهش گفتم دوباره میخوای ؟خنده کرد گفت برو بخواب فردا باید زود بلند شیم گفتم بیا یکذره دیگه حال کنیم گفت خسته نشدی میدونستم که اونم هنوز میخواد رفتم بغلش همدیگه رو بغل کردیم دیدم کیرم دوباره بلند شد گفتم میخوام یکبار دیگه بکنمت گفت نه دیگه بسه دارم میسوزم گفتم دو دقیقه بیشتر طول نمیکشه خودم دوباره دامنشو دادم بالا خوابوندمش شورتشو کشیدم پایین تف ریختم دم کونش کردم تو کونش یکم گشاد تر شده بود ولی چیزی نمیگفت که داره دردم میاد ( کیره منم بزرگه 20 سانته.) هرچی کردمش دیدم ابم نمیاد کیرمو در اوردم یکم مالومندم به کونش کردم لاپاش حدودا 5 دقیقه ای کردم ابم میخواست بیاد صبر کردم دوباره کردم تو کونش همش کونشو تنگ میکرد داشتم تلمبه میزدم که ابم اومد کیرمو در اوردم ریختم لاپاش سریع بلند شدم چون خسته شده بودم رفتیم دوباره خودمونو شستیم بهش گفتم من میرم تو هم برو بخواب که فردا بیدار نمیشیم گفت باشه فقط این قضیه بین خودمون باشه بهش گفتم باشه فقط همیشه پایه باش گفتش باشه خدافظی کردم رفتم خونه مادربزرگم گرفتم خوابیدم فردا سیزده به در هم انگار نه انگار دیشب کردمش خیلی عادی رفتار میکرد اما من روم نمیشد نگاش کنم . از اون به بعد دوباری همدیگه رو دیدم حتی فرصت نشد بمالونمش اما همش اس های سکسی یا عکسای کس و سینه هاشو برام میفرسته منم عکس کیرم بیشتر شبا هم باهم سکسچت میکنیم و هر دو منتظریم که یه موقعیت خوب گیر بیاد یه حال اساسی باهم بکنیم بدرود تا داستان بعدی
نوشته: محمد
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 1434
#895
Posted: 3 Sep 2016 09:57
سلام دوستان کسی داستان سکس مامان با عمو رو داره از زبون پسر مامان
فـصــــــــل ســـرمـســـــــــــتی رســــــــید و مــــا همــــــان ســـــــرگشــــته ایـــم
ارسالها: 4
#898
Posted: 29 Jun 2017 20:37
عالی بود
ویرایش شده توسط: kharkhon