انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 5 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین »

پریان در غربت


زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۴۷

پریزاد و پریناز هم اومدن پیش من .. هوا یواش یواش می خواست روشن شه طبیعت خیلی زیبا شده بود . سرخی آفتاب منو به عالمی دور از این دنیا کشونده بود . عالمی بالاتر از عشق و هوس .. جایی که احساس می کردم فقط من هستم و اونی که باید باشه .. اما با این گناه چه می کردم . شاید ما آدما به دنیا اومدیم که از زندگی لذت ببریم و نباید این قدر بر خودمون سخت بگیریم . ..پریزاد : ببینم تو قرار بود که وقتی جیمی اومد یه جوری ما رو در جریان بذاری که با هم باشیم .. پریناز : سیر از گرسنه چه خبر داره ! -خواهرای عزیزم اولا شما گرسنه نیستین . چون قبل از این که من غذا خوردن این جوری خودمو شروع کنم شما با اشتهایی زیاد مشغول بودین و از روز اولی که اومدیم این جا یک ریز در حال نوش جون کردنین .. در ثانی مگه اون چهار تا مردی که اون طرف هستن آدم نیستن ؟ و سوم این که وقتی اون بر گشت خونه از بس خسته بود که حال و روز خودشو نمی دونست . شما با این شرایط حاضر بودین که با هاش حال کنین ؟ اصلا اون حال داشت که به شما حال بده ؟ و دیگه چی بگم تازه یه سری مقدمه و بر نامه ریزی هایی لازمه که شما با هم جور شین . درجا که نمیشه خودتونو. بندازین تو بغلش . از من گله نداشته باشین . من که تقصیری ندارم اون دیشب یهویی راه افتاد و رفت . پریزاد : حتما رفت یه جای دیگه ای حال کنه -این طور فکر نکنم . یک آدم باید خیلی خنگ باشه که جنس تر و تمیز و حاضر و آماده رو ولش کنه و بره خودشو به هلاکت بندازه که چی ؟ مثلا بخواد تنوع داشته باشه ؟..پریناز : ولی اگه همون دیشب ما رو با هاش جور می کردی شاید نمی رفت..-ببینم دخترا مگه تا حالا شما با هر کی که بودین من براتون جورش کردم ؟..پریزاد : ولی این مورد فرق می کنه . یکی این که آدم نمی دونه حسش چه جوریه و یکی دیگه این که پای تو در میونه . ما می خواهیم براش دلبری کنیم و اون وقت می ترسیم حس کنی که ما شدیم هووهای تو .. در حالی که تا سه چهار روز دیگه باید بر گردیم . -یک ریز دارین حرف می زنین . ممکنه هوستون بخشکه . چه خبرتونه . من دیگه از دست شما دارم دیوونه میشم . پریناز : خوب با کیوان حال کردی .. اون وقت پیش ما که می رسی باهاش سر سنگینی می کنی .. -خواهرای عزیز .. یواش یواش دارین کاری می کنین که من از کوره در برم و این به نفع شما نیست . اگه می بینین که اینجا هستین به خاطر وجود من بودوهست . جیمی فقط از من دعوت کرده بود که بیام و دعوت از مهیار و مهدیس رو منوط کرده بود به این که من باهاشون بیام . دیگه صحبت از شما شش نفر نبود که حالا این جوری جلو من وایسادین و ارث پدر طلبکارین .. دو تایی شون که فهمیده بودن الکی دارن با من بحث می کنن اومدن جلو و صورت منو بوسیدن . -هر چی بگی حق داری عزیزم . ما رو ببخش .. -نه پریناز .. شما هم می خواین از زندگیتون لذت ببرین . از این روزای خوشی که معلوم نیست تکرار شه یا نه بهترین استفاده رو بکنین . من خواهر شما هستم . دشمن شما که نیستم . .. حلال زاده پیداش شد . قبل از این که ما بریم سراغ جیمی اون اومد سر وقت ما .. خودمو جمع و جور کردم و مثل زنای خیانتکاری که همش از این هراس دارن که جایی سوتی نداده باشن منم همش با کسم و دور و برش ور می رفتم که آب کیر کیوان رسوام نکنه .. و شایدم آبی که از اون پسره توی کسم باقی مونده بود .. که فکرکنم اون قدری که مونده تا حالا جذب بدنم شده باشه .اون سه نفر یه شورتی رو پاشون بود منم درجا شورتمو که افتاده بود زمین پام کردم . جیمی هم نپرسید که چرا بی شورت بودم . تازه باید با ایما و اشاره حالیم می کرد .. با اشاره دست حالیم کرد که چطوره بریم قدم بزنیم .. بریم کمی دور تر .. فضای جنگلی زیبایی داشت . ظاهرا این فضای سبز از پشت یه راه بازی داشت که می رسید به تپه هایی بلند و سر سبز .. هوا ملایم تر شده بود .. معلوم نبود جیمی چی دستش گرفته .. احساس گرسنگی می کردم .. خودمو یه گوشه ای کشیدم تا جیمی وسط دو تا خواهرام قرار بگیره .. دستاشو دور هر کدوم از اونا حلقه زده بود .. مثل این که اونم بدش نمیومد که یه ناخنکی به اونا بزنه ..یادم اومد اون لحظه ای رو که کنار استخر با هم سکس کرده بودیم و بعدش اون رفته بود پیش اون سه تای دیگه که داشتن در گوشه ای دیگه استریپ تیز می کردند و خودشو به اونا می مالوند . با این حساب میشه گفت که این درسته که اگه مردا آبی ببینن شناگرای خوبی میشن . یا خودشونو میندازن توی آب .. از اون پدر سوخته ها بود . گاه سرشو به طرف من بر می گردوند یه نیم نگاهی به من داشت که بینه عکس العمل من چیه . رسیدیم به یه محوطه ای که ویلای جیمی رو زیر پامون می دیدیم ولی وقتی که در فضای قبل قرار داشتیم این ناحیه فعلی مشخص نبود . از زیبایی اون همینو بگم که انگاری جلگه و دشتی بود صاف در دل تپه هایی فوق العاده زیبا .. دلم می خواست جیمی باهام حال می کرد .. هم شکمم گرسنه اش بود هم کسم ..جیمی کیفشوکه داده بود به دستم ازم گرفت .. وقتی کیف کوچولوشو باز کرد و چند تا خوراکی و شکلات مقوی رو ریخت بیرون بی اختیار صورتشو بوسیدم .. حجم خوردنی کم بود ولی قوتش زیاد بود .. دیگه پریزاد نتونست خودشو کنترل کنه و تاب بیاره .. -پریسا می خوام دست به کار شم . اون که زبون ما رو نمی فهمه ولی زبون من که اونو می فهمه .. لبامو گذاشتم رو لبای جیمی اونو درازش کردم .. پریزاد هم رفت رو شورتش و اونوآروم از پاش در آورد . زبونشو گذاشت روی کیرش . زیر چشمی حواسم بود . طفلک پریناز مونده بود چیکار کنه ..که من یه اشاره ای بهش زده و جامو باهاش عوض کردم . حالا پریناز داشت جیمی رو می بوسید .. منم کونمو رو سرش قرار داده و اون با کف دستش از راه شکاف کونم به کسم چنگ انداخته باهاش بازی می کرد .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربــــــــــــــت ۴۸

هیجان به هر چهار تامون سرایت کرده بود ولی من باید میدون رو برای اون سه نفر خالی می کردم . تازه جیمی هم باید به نوبت به هر کدوم از خوهرام می رسید . یه تکونی به خودم داده رفتم پشت پریزاد که در حال ساک زدن کیر جیمی بود قرار گرفتم . مرد دستاشو گذاشته بود رو سینه های پریناز و من دو تا دستامو رو کون خواهرم پریزاد قرار دادم و اونو برای زیر کیر جیمی قرار گرفتن آماده اش کردم . -اوخ ..اوخخخخخخخ پریس ..عزیزم چیکار داری می کنی .. انگشتات همه شده مث یه کیر .. خیلی وارد شدی این روزا کس من و پرینازو از پشت بستی .. -پس دیدی که منم می تونم . -آره ادامه بده مشت نمونه خرواره .. هوا روشن تر شده بود .. -برو رو کیر جیمی بشین . می ترسم دیرمون بشه و این آقا دیگه حواسش نباشه . همین چند دقیقه ساک زدن براش بسه .. -آخه اون خیلی خوشش میاد می ترسم حالا که کیرشو از دهنم بیرون کشیدم خیلی ناراحت شده باشه . -غلط می کنه . من بهش خیلی رو دادم و تو نباید این کارو بکنی . پریزاد رفت روی کیر نشست و پریناز هم مجبور شد خودشو کج کنه و یه پهلو قرار بگیره تا مزاحم کار خواهرش و مرد انگلیسی نشه .. خواهرم دستاشو گذاشته بود رو زمین و خودشو رو کیر جیمی حرکت می داد . حالا پریناز بود که کونشو رو سر جیمی قرار داده و داشت با اون حال می کرد . .دو تایی شون با کلام شیرین فارسی که جیمی حالیش نمی شد عشق و هوس خودشونو نشون می دادن . -بخور کسمو .. از این کس های تازه دیگه گیرت نمیاد . جنسای ایرونی همه اصل اصله . زیاد دست خورده نیست .. پریزاد هم که رو کیر جیمی داشت کیف دنیا رو می کرد گفت حتی جنده های ایرانی هم کسشون با حال تر از کس زنای شماست و خیلی خیلی تازه تر و تنگ تره . .. سه تایی مون می خندیدیم و لذت می بردیم . اون مرد از حرفای ما چیزی سر در نمی آورد و در عوض تا دلمون می خواست هر چی از دهنمون در میومد نثارش می کردیم . اونم واسه خودش یه چیزایی رو زمزمه می کرد ولی ما سه تا خواهر بهش اعتنایی نمی کردیم .. پریزاد دیگه ساکت شده بود و فقط ناله می کرد کیر اثر خودشو گذاشته بود . یه نگاهی به کسش انداخنه و دیدم واویلاست . از آب اولیه کس خواهرم داره پنیر و کره گرفته میشه .. انگشتمو کردم توی کون پریزاد و یواش یواش با سواخش بازی می کردم .-عزیزم دردت می گیره ؟.. گویی که اصلا حس حرف زدن نداشت و نمی خواست کیف و حال خودشو بهم هم بزنه .. سرشو آروم به طرف بالا تکون داد که نه دردم نمی گیره .. بعد از چند ثانیه به من گفت ادامه بده . خوشش میومد که با کونش بازی می کردم . انگشت توی کون کردن هوس خیلی از زنا رو موقع کس دادن و عشقبازی با یه مرد زیاد می کنه به شرطی که با کون اون زن مدارا کرده شه .. پریزاد : پریناز جیمی رو بذار به حال خودش .. منو سر حالم کنه بعد بیاد سراغ تو . این جوری هیشکدوم به آخرش نمی رسیم . -اگه دوست داری از رو کیرش پاشو من جات بشینم هر وقت که کارمو تموم کرد تو بیا رو کیرش . اتفاقا اگه آبشو هم توی کسم بریزه واسه تو بیشتر جا داره که با لذت فرو کنه توی تنت .-ببین اون دو سال ازت بزرگتره و فعلا کسشو انداخته سر کیرش .. پس پاشو بذار این مرد راحت تر به کار و کیرش برسه .پریناز به حرفم گوش کرد و من و ته تغاری شروع کردیم به ور رفتن با هم .. -پریس جون وقتی مهربون میشی دلم می خواد تو رو بخورم . -ببینم خواهر کوچولوی من که فقط چهار سال ازم کوچیک تری یعنی من این قدر واست ترسناک بودم که همش می خواستی سایه منو با تیر بزنی ؟.. -نهههههه .. فقط دلم نمی خواست مثل اون زنای قنداق پیچیده ای باشی که مثل یه آقا بالا سر و چماق به دست می خوان قیم و للــه آدم باشن و مثلا ادعای مسلمون بودنو هم دارن . -بذار دلشون خوش باشه و ما هم دلمون خوش باشه . فعلا که این جا با همیم و دست اون زنای بد بهمون نمی رسه .-ومردای بد و فضولی که جون عمه شون امربه معروف و نهی از منکر شدن .. من و پریناز خودمونو به هم چسبوندیم . واسه این خواهرام عقده ای شده بود که اون جوری که دلشون می خواد با هاشون تا کنم . دهنمو گذاشتم روی کس خواهرم ... جیمی که دست و بالش باز شده بود و راحت تر می تونست با پریزاد حال کنه .. پاهاشو انداخته بود رو شونه هاش و طوری با کیرش به طرف کس اون حمله می برد که من و پرینازو هم به هوس انداخت .. پریناز : یکی از علتایی که از سکس با مردای غربی لذت می برم اینه که اونا خیلی پر شور و نشاطن .. طوری آدمو می کنن که تو فکر می کنی که اولین زن زندگیشون هستی این هیجان و نشاطو برای همیشه حفظ می کنن . -ببینم با چند تا مرد غربی بودی که می دونی اونا تا حالا و قبلا چه طوری سکس می کردن ؟ . تو که نمی تونی فقط به اون چه که در فیلما دیدی اکتفا کنی و همونو ملاک قضاوت خودت قرار بدی .. -واسه هر چیزی توجیه نیار پریسا جون اینو همه میگن و من خودم در دیسکوها دیدم . دو شب پشت هم و چند تا آدم مشابه .. چه شور و نشاطی ! وقتی که وارد سکس میشن با تمام وجودشون می خوان حال کنن و حال بدن .. -شوهر من مهران که خیلی با حاله .. -شاید این طور باشه فعلا که داریم این جا و با اینا حال می کنیم . -خوش میگذره پریز ؟ -جای شما دو تا خالی پریس .. آدم این قشنگیا رو که می بینه آب کسش یه تکونی می خوره که اونم زود تر بریزه بیرون و این بهشت زیبا رو ببینه . یکی به این جیمی بگه منو تند تر بکنه .. خودم باید فارسی رو یادش بدم .. در حالی که کسمو رو کس خواهر جونم پریناز قرار داده لبامو رو لباش می ذاشتم آروم بهش گفتم یکی نیست به این خواهرمون بگه که تو به این جیمی کی می خوای درس بدی ؟اصلا وقتشو داری ؟.... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۴۹

-اوه پرین .. پرین من هوس کیر کردم . -پریس ! تو از این که من و تو داریم با هم حال می کنیم خوشحال نیستی ؟ تو که به اندازه کافی با جیمی حال کردی و قبل از این که ما بیاییم با کیوان مشغول بودی .. -نمی دونم واسه چیه . آب و هوای اینجا رو من اثر گذاشته فکر می کنم خیلی آرومم می کنه . دلم می خواد همیشه یکی با بدنم ور بره . هم به من لذت بده و هم لذت ببره .. -حالا درد خواهراتو خوب درک می کنی ؟ فکر کرده بودی ما از اون زنای بدیم ؟ ولی ما هم مثل حالای تو. باید حسرت اونایی رو می خوردیم که از فرصتها ی به دست اومده زندگیشون نهایت استفاده رو می کنن . جیمی و پریزاد از جاشون تکون خورده بودند و چند متر جلو تر رفتند . حالا خواهرم دستاشو گذاشته بود رو تنه درخت کوتاه و نازکی که نمی دونستم اسمش چیه .. در یه حالت قمبلی قرار گرفته و جیمی هم از پشت بازم به کسش حمله کره بود . من و پریناز هم پهلو به پهلو در حال لز بودیم .. بد نمون رو تن هم قرار داشت . علاوه بر حس صمیمیت خاصی که بین ما به وجود اومده بود لذت زیادی هم می بردیم .. جیمی سر و صداش زیاد شده بود .. جز فک و چند تا واژه معمولی دیگه سر در نمی آوردم چی داره میگه .. پریزاد که درختو نگه داشته خودشو به طرف جلو و عقب حرکت می داد ولی جیمی شده بود عین گرگهای گرسنه .. -می بینی پریسا ؟ چقدر خوشم میاد وقتی که مرد این حالتی میشه . طوری حرص می زنه که آدم حس می کنه برای تن بر هنه طرفش حتی جونشو هم حاضره که بده . خوش به حال زنش .. -فکر کردی زنشو هم همین جوری می کنه ؟ بیشتر مردا در سکس با زنای غریبه و زنایی غیر از همسرشون به خوبی هیجان خودشونو نشون میدن .. -پریسا یعنی به نظر تو اونا نامردن ؟ اگه این طور باشه ما زنا هم پس نازن هستیم . پریناز در مورد جیمی درست می گفت . طوری حشری نشون می داد که آدم فکر می کرد برای اولین باریه که داره یه کسی رو می کنه . -پریزاد : آخ یکی منو بگیره .. خواهرابیایین منو بگیرین وگرنه خودمو از این بالا پرت می کنم .. سرمو می کوبونم به درخت .. واااااااایییییی ..اووووووووووو صدای جیغ و ناله هاش رو باید دیگه اون بر و بچه های پایینی اگه بیدار بوده شنیده باشن . یه احساسی بهم می گفت که بازم یکی داره ما رو می پاد . یاد اون پسره افتاده بودم .. آخ که حلال زاده بود . اون فقط چشاش به دنبال من بود .. اما دیگه بهش رو نمی دادم . همون یک بار هم که خودمود ر اختیارش گذاشته بودم برای هفت پشتم و هفت پشتش بس بود . اصلا نمی دونه چه جوری باید یک زن رو سر حال کنه . .. ولی این بار که سرمو به سمت اون گرفتم نمی دونم چرا عین تارزان خودشو محو کرد .. این دیگه چه کرمی داشت . دو ساعت پیش منو کرده بود بازم حرص اینو داشت که سکس اربابشو ببینه و حال کنه . من و پریناز, پریزادو نگهش داشته تا نتونه دست و پا بزنه و جیمی هر کاری که داش می خواد بتونه انجام بده . -آخخخخخخخ بد جنسا بد جنسا دارین چیکار می کنین من دیگه هلاک شدم . عرق از سر و روی جیمی می بارید بدن خواهرم هم کمی خیس نشون می داد .. جیمی یه حرکت دورانی به باسنش داد و در هر چرخش تنه کیرشو به قسمت بیرونی کس پریزاد طوری مماس می کرد که حسابی جیغ پریزادو در آورده بود -آخخخخخخخخ .. دو تا کف دست پریزاد روی درخت بود و سعی داشت چنگش بگبره .. چند تا فریاد زد و یهو شل شد و دمرو افتاد رو زمین . -حالت خوبه پریزاد ؟ -بچه ها بذارین بخوابم .. این جوری تا حالا حال نکرده بودم . پریناز حالا می تونی بری سراغش . این جیمی که من دیدم بعد از تو می تونه پریسا رو هم بکنه . پریناز بجنب . تا تنور گرمه کونو بچسبون .. بچسبون به کیر جیمی .. کاش بقیه مردا هم این جا بودن .. اگه بدونی مهدیس چی می گفت .کنجکاو شده از پریزاد پرسیدم در مورد چی .. -راستش من و اون در مورد این صحبت می کردیم که با جیمی یه سکس دسته جمعی تر تیب بدیم گفت که از نظر اون مسئله ای نیست ولی شوهرم مهیار میگه که اون احتمالا این اجازه رو به پریسا نمیده که با بقیه سکس کنه .. اونو فقط واسه خودش می خواد -چه خود خواهانه ! خودش بره با هر کی باشه اون وقت من فقط با اون باشم ؟ .. پریناز می خواست بره سمت جیمی که یه لحظه چشاش افتاد به دستبند من .. -این چیه دیگه خواهر ! اگه بدونی این جیمی خان چقدر خواهرمونو دوست داره واسش ارزش قائله .. اگه بدونی این چقدر می ارزه .. تو چه جوری می خوای اونو به شوهرت نشون بدی .. -یه کاریش می کنم . تا رفتیم که این کارو نمی کنم . تو که زنا رو می شناسی .ولی این یه ساعتی تازه دیدیش ؟ . -آره بابا .. بعضی وقتا باید نشون بدیم که حتی شیطونو هم می تونیم فریبش بدیم . .. آره حواسم جای دیگه بود و تازه متوجهش شدم . ...پریزاد که اومد پیشم گفت راست میگه خواهرم . این چقدر خوشگل و گرون قیمته . -قابلی نداره -خدا از دلت بشنوه ؟ ای کاش من هم یک جیمی داشتم . -مگه حالا نداری .. -اون مال توست عزیزم .. -ولی خیلی بد جنسه . دوست داره با همه باشه ولی من فقط با اون باشم -عیبی نداره . تو اونو دور بزن . مگه دوست پسر یا نامزدته که بخوای با اون ازدواج کنی ؟ چند روز دیگه اونم به خاطره ها می پیونده .. واوووووووو پرینازو ببین . کسشو ببین . این جیمی کس ندیده کس منو این جوری نمی خورد . خواهرم لاپاشو باز کرده بود و درآرامش اون فضای زیبا کسشو رو دهن جیمی حرکت می داد .. -نگاه ! عین یه سگ زبونشو در آورده داره کس پرینو لیس می زنه .. -پریس جون تو چرا این قدر حرص می خوری . نگران نباش واسه آبجیت دستبند نمی گیره . واسه سوگلی خودش می گیره .. .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۵۰

-ببین چه خوشگل داره کس پرینازو لیس می زنه
-راست میگی پریسا ..من یکی که به هوس افتادم دوباره با من شروع کنه .
-نوبتی هم باشه نوبت منه ..
-حالا چرا این قدر بهت بر خورد . فکر کنم اگه شوهرت رو از چنگت در آرن این قدر ناراحت نشی که راجع به جیمی این قدر حساسیت نشون میدی . چیه اون برات طلا و جواهر نمی گیره ؟
-چرا اتفاقا خیلی هم می گیره ولی از اون جایی که جیمی نشون داده برای من خیلی ارزش قائله و دوستم داره دیگه منم باید عشق و علاقه خودمو بهش نشون بدم .
-ببینم حاضری باهاش یک ماه بری و در انگلیس باشی ؟
- اگه شوهرمن و زن اون اجازه بدن آره ..
-تو دیگه کی هستی پریسا .. اصلا باورم نمیشه ..
-آب و هوا و فضا آدمو عوض می کنه .. و خواهرایی که هرچی بهشون بگی راه درست اینه بازم راه خودشونو میرن و آخرش مجبور میشم که به دنبال این خواهرای گلم راه بیفتم تا اونا منحرف نشن .
-اووووووههههههه پریسا نگاه کن جیمی چه جوری خواهرمونو رو زمین قفلش کرده . خیلی داغش کرده .. وووووووییییییی منم می خوام . انگار خواهرمون اون زیر محو شده .
-آره راست میگی ولی دست وپاش که مشخصه .
-آهای چی دارین میگین پشت سر من .
پریزاد : هیچی تو کستو بده .
این بار من و پریزاد بودیم که رفتیم به دنیای عشق و حال خودمون . از اون پایین چند تا از خد متگزا را رو می دیدیم که در حال رفت و آمدن .. چه محیط آروم و زیبا و چه دنیای جالبی .. کسی به کسی کاری نداره .. هیشکی به بهونه سرک کشیدن در ایمان دیگری فضول کاراش نیست . در کشور ما یه سری می خوان بگن که ما بیشتر از بقیه می فهمیم و خلیفه خدا بر روی زمین هستیم . در همین لحظه یکی از خد متگزارای زن از نزدیک ما رد شد .. به زبان محلی یه چند جمله ای رو با جیمی رد و بدل کرد . من کمی بهم بر خورده بود از این که جیمی همیشه و همه جا نشون می داد که منو دوست داره و کشته و مرده منه .. ولی عیبی نداره .. خواهرمه ..من و پریزاد هم که دیگه ترجیح داده بودیم محو حرکات اون دو نفر شیم . پریناز سرشو زیر کیر جیمی خم کرده بود دستشو گذاشته بود زیر بیضه هاش و جفت تخمهای اونو به نوبت می ذاشت تو دهنش و اونا رو لیس می زد .
-پرین منو داری به هوس میاری .. الان اشتهام باز میشه و میام اونو از دستت می قاپم .
. -پریس جونم . این دو تا تخم مرغا مال خودمن . خودم نیمروش کردم و خودمم می خورمش .
-نوش جونت شکمو .
یک بار دیگه جیمی خواهرمو انداخت رو زمین و سوار بر اون کیرشو مثل شلاق به سر و صورتش می زد و پریناز از این حرکتش خیلی کیف می کرد . کیر در حالت شلاقی خیلی شق نشون می داد . چرا اون با من از این کارا نکرده بود . شاید علاقه بیشتری به من داشت و این کا را رو در مورد هر زنی جایز نمی دونه . از بس این خواهرام خودشونو تشنه این مرد نشون دادن دیگه اونم این جور خودشو رئیس حساب می کرد . بازم جای شکرش باقی بود که نگفت من میستر باشم شما اسلیو که من اگه اونو مث یه سگ دور خودم می گردوندم تن به همچین کاری نمی دادم ..
-اووووووخخخخخ جیمی جون .. کسم کیر می خواد .. بندازش اون داخل .
خواهرم رو زمین تکیه داد و از پشت درختو بغل زد و جیمی هم کرد توی کسش .
پریزاد : خیلی خوشم میاد مرد تا این حد قدرت داشته باشه
-ولی نه به اندازه ای که سیر نشه و بره زنای دیگه رو بکنه
-پدر شوهرامونو در میاریم .
پریناز : یکی به این جیمی بگه من دیگه خوشم اومده . کسم همین جور داره آب پخش می کنه . قلبم از جاش در اومده .
پریزاد : مطمئنی که دوست داری بکشه بیرون ؟
-نمی دونم نمی دونم . شایدم اگه بکشه بیرون ازش بخوام که دوباره منو بکنه .
-جیمی جون ار گاسم .. ار گاسم
. پریناز رو سینه ها و شکمشو نشون داد . ظاهرا دوست داشت که جیمی آب کیرشو خالی کنه رو تنش و از تماشای اون لذت ببره .. ولی من یکی بیشتر خوشم میومد که اونو بریزه توی کسم تا ویتامین بدنم زیاد شه و تقویت شم .. میگن اگه این آب به ریشه کون و مقعد برسه اونو حسابی بر جسته می کنه . دستی به کونم کشیده از پشت یه نگاهی بهش انداختم و حس کردم به اندازه کافی گنده و بر جسته هست و فعلا احتیاط واجب اینه که گنده تر نشه .. . جیمی کیرشو کشید بیرون و اونو به روی شکم پریناز نگه داشت . رفتم کمکش . کیرشو گذاشتم توی دهنم و خوب که اونو خیسش کردم درجا دستمو گذاشتم رو کیر و آب پاشی روی تن خواهرم شروع شد ..
-پریزاد بیا جلو .. بیا که باید حال کنیم .
اول کیر جیمی رو با میک زدن و لیس زدن تمیزش کردم و بعد من و پریز رفتیم سراغ پرین . جیمی با اون چشای آبی خوشرنگش که می دونم احساس غرور هم می کرد از این که سه تا زن ایرانی رو زیر کیر خودش گرفته به کارای ما می خندید و لذت می برد . من و پریزاد زبونمو نو گذاشته بودیم رو شکم و سینه های پریناز .. لیس زدن و خوردن آب کیرو شروع کرده بودیم .
-همه شو نخورین بچه ها . واسه منم بذارین .
هر چند تا لیسی که به آب کیر روی تن پریناز می زدیم یه تیکه رو می ذاشتیم رو انگشتمونو می بردیم سمت دهن پریناز و اونم چه با هوس انگشتمونو می لیسید .. تمیز تمیزش کردیم . کیر جیمی شل شده بود .. قبل از این که فکر رفتن بیفته سرش رفتم طرفش و ساک زدنو شروع کردم .. ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۵۱

پریناز : دست از سرش بردار پریسا .
پریزاد : طفلک خیلی بی حال شده
-چیکار کنم . منم دلم می خواد .
مردی که سه تا زن می گیره باید فکر اینجا هاشم بکنه .
منو به درخت چسبوند ..
پریناز : خیلی دلم می خواد ببینم خواهرجون ما چی میگه .
-طوری حرف می زنی که انگار تا حالا سکس منو ندیده باشین .
پریزاد : حیلی هیجانیه .
پریناز : اگه برای یکی تعریف کنیم که این جا چه خبر بوده باورش نمیشه
-میگم چطوره برای مادر شوهرت تعریف کنی پرین .
پریزاد : اتفاقا پریس یه سفر تو و مادر شوهر و خواهر شوهرت بیایین و روسری از سر اونا هم بر داری بد نیست .
پریناز : اومد اومد حمله کرد.
پریزاد : چه ژستی هم گرفته !
-خب داره موشک هوا می کنه دیگه .
جیمی ساکت بود ولبخند می زد . گاه فکر می کردم که اون متوجه میشه که ما داریم چی میگیم و خودشو زده به کوچه علی چپ . با این که می دونستم خواهرای شیطونم چند بار به هنگام سکس صدامو شنیدن بازم اولش کمی سختم بو.د که حسمو بگم .. ولی دیگه شروع کردم . هرچند می دونستم جیمی هیچی حالیش نیست و هر کاری که خودش دوست داشته باشه انجام میده ولی حرفمو می زدم .. درست جایی قرار داشتم که می تونستم دور نمای قشنگ ناحیه رو ببینم .
-آخخخخخ جیمی کسسسم .. فک می .. اوووووفففففف .
پریناز : اون که کیرش توی کسته.
-بذارین حالمو بکنم . شما رو که می کرد من پارازیت انداختم ؟
پریزاد : فدای پارازیتت بشم خواهر بزرگ خوشگلم .
پریناز : چند تا روسری خوشگل هم بخریم و سوغاتی ببریم بد نیست
-پریزاد : راست میگه بذارشون سر مادر شوهرو خواهر شوهرت .. بیارشون اینجا و بختشونو باز کن .
-چه هیزم تری به شما فروخته . اوووووفففففف جیمی جیمی .
خودشو رو من خم کرده بود از بغل سینه هامو می بوسید .. در همین لحظه چند تا خد متگزار مرد و زن اومدن اون نزدیکی و انگاری باجیمی کار داشتند . من نه تنها احساس خجالت نمی کردم لذت هم می بردم از این که اونا شاهد اینن که من دارم با جیمی حال می کنم و آقای خونه داره منو میگاد . جیمی رفت پیش اونا تا ببینه چی میگن . منم مث ملکه ها ایستاده بودم و به اونا نگاه می کردم .
پریناز : ببینم پریس خجالتت نمیاد ؟
-پریزاد : واسه چی پرین . من و تو که از همه بد تریم .
سه تایی مون خندیدیم .. جیمی که با هاشون خداحافظی کرد این بار رو زمبن و طاقباز دراز کشیدم . این جوری پشتم که روی زمین قرار داشت احساس خستگی کمتری می کردم . از طرفی نسیم خنکی که میومد همراه با آفتاب لذت بخشی که بدنمو گرم می کرد و منو نمی سوزوند و تماشای محیط سکسو برام بیش از اندازه لذت بخش می کرد .
پریناز : پریسا .. اون لاپاتو ..
پریزاد : طوری بازش کردی که دو تا جیمی هم می تونن تو رو بکنن
-گشاد خودتی .
حواسمو بردم پیش کیری که توی کسم بود و هیکل برهنه مردی که داشت منو می کرد .. حالا دیگه آسمون به رنگ چشای معشوق من در اومده بود .. گذاشتم که دو تا خواهرام هر چی که دلشون می خواد بر زبون بیارن .فقط گاهی آهنگ صداشونو می شنیدم . چمن های سبز و اصلاح شده از بس خوشرنگ بودن آدم فکر می کرد که مصنوعی ان . یه لحظه به خودم اومده و دیدم یک ریز دارم از جیمی می خوام که باهام ور بره و بیشتر حال بده .. یادم اومد این همون چیزی بود که دو تا خواهرام می خواستن که صدای هوس و ناله های منو بشنون . آرامش و بی خیالی و این که حس می کردم آزاد و خلاص از هرچیزی هستم هوس و شهوت منو فوق العاده زیاد کرده بود .. قلبم به شدت می زد . حس کردم که دیگه چیزی نمونده به این که برسم به آخر راه . جیمی هم متوجه شده بود خودشو رو من خوابوند و حالا دیگه فقط اونو می دیدم . اون شده بود زمین و آسمون و همه چیز من .
-اووووفففففف داره می ریزه داره می ریزه . تموم نمیشه .. خیلی گرمه ..
جیمی هم یه دقیقه بعد از این که ارضا شدم با چند فریادی که از خودش در آورد و پاریسا پاریسایی که کرد آبشو ریخت توی کسم .. وقتی کیرشو کشید بیرون و ازم فاصله گرفت منم لاپامو باز نگه داشته و خواستم یه چند دقیقه ای استراحت کنم که این بار دو تا خواهرا اومدن سراغم .
-دخترا بذارین کمی استراحت کنم .
پریناز : چیزی که عوض داره گله نداره .
پریزاد : راست میگه پریسا .. من و تو حسابی رو شکم و سینه های پرینازو تمیزش کردیم .
پریناز : جووووووووون.. رو پای پریسو ببین آب پس اومده به اون جا .
دو تایی شون دور و بر کسمو حسابی لیس زدن .
-دخترا بذارین یه خورده همون داخل بمونه . یه خورده هم بذارین جذب کسم شه .
پریناز : تقصیر ما چیه . به آب کیر جیمی بگو بر گشت نکنه.
پریزاد : حتما اون داخل خیلی داغه نمی تونه تحمل کنه ..
جیمی با اشاره دست و زبون بهمون فهموند که عجله کنیم و قراره که با قایق موتوری بزرگ بریم گردش .. .. چه کیفی داره آدم با اندامی بر هنه در محیطی که دیگه معلوم نیست برگردی اونجا یا نه و نسبتی با اهالی اونجا نداری و فضای فضولی نداره .. بگرده .. برای نشون دادن اندام و زیبایی و دلربایی در نیمچه کشتی یا همون قایق جیمی ثانیه شماری می کردم ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــریــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۵۲

ما همین گروه خودمون وارد قایق یا بهتره بگم مینی کشتی جیمی شدیم تا یه دوری درآبهای درخشان پاتایا زده و قرار هم بر این شده بود که بعد از ظهرو بریم ساحل و شبو در شهر و خیابوناش یه دوری بزنیم . با این که خیلی هم خستگی داشت ولی می ارزید . چون یه حسی بهم می گفت که شاید نتونم دیگه به اینجا ها بر گردم . پس بهتره از این لحظات نهایت استفاده رو ببرم . چقدر حرکت آروم این قایق بزرگو دوست داشتم . همه امکانات فراهم بود .. روی کشتی آفتاب موج می زد .. یه چند جایی می شد یه سایه ها و سایه بونهای کوچیکی دید .. حال و حوصله پیاده شدن در جزایر زیبای مرجانی رو نداشتم ولی با همون حال و وضع یه دوری زدیم . به غیر از گروه خودمون یه چند تا خدمه در این قایق بودن .. رفتار جیمی نسبت به من مثل رفتار مردای دویست سال پیش ایران بود . اون کنار بقیه با هام حال می کرد .. سکس می کردحتی با خواهرام عشقبازی می کرد و با مهدیس .. با مهدیس هم که جلو شوهرش سکس می کرد ..
پریناز : پریس جون من نمی دونم این جیمی چرا این قدر غیرتیه جون خودش . اصلا حرف حساب حالیش نیست .
پریزاد : تمام دل و جیگر خواهرمون ریخته بیرون عین خیالش نیست ..
-راست میگین خواهرا .. من اگه لخت باشم عین خیالش نیست . ولی کیر یکی دیگه نباید وارد کسم بشه .. یا بدن یک مرد دیگه نباید لمسم کنه .
پریناز : بهت هدیه داده و این جورم باید چوبشو بخوری .
-ولی من حالشو می گیرم .
پریزاد : زن ایرانی صبوره . من تو رو می شناسم . حداقل واسه اون دستبند خوشگلی که دستته کوتاه میای.
-چیه هدیه پس از داده شدن پس گرفته نمی شود .
ولی تا یه ساعتی رو همه چی ردیف و همه جا امن و امان بود .. دو سه تا از کارگرا با حسرت عجیبی به ما خانوما نگاه می کردن . بازم خوب بود که در منطقه ای بودیم که فراوونی زن بوده و اونا باید چشم و دلشون سیر می بود . رفتم یه گوشه ای که سایه بود و می شد دراز کشید و به دریا و آسمون آبی نگاه کرد . چقدر همه جا زیبا و رویایی بود و من در این فکر بودم که ای کاش می تونستیم چند روز دیگه هم همین جا بمونیم . ولی همراه با تور بودن دیگه بلیط بر گشتن هم مشخصه مربوط به چه زمانیه . یواش یواش نسیم ملایمی رو حس می کردم . انگار هوس و حشر و شهوتو با خودش می آورد و در تمام وجودم پخش می کرد . دریای بهشت .. قایق بهشت و ما آدمیان بهشتی زندگی رو بر خودمون سخت نمی گرفتیم . ای کاش جیمی هم با هام کاملا بهشتی گونه رفتار می کرد . منتظر اون بودم که بیاد و با هام حال کنه . ولی یه خوبی اون این بود که توجه خودش به منو خیلی بیشتر از توجهی که به سایر زنا داشت نشون می داد وهمه به خوبی متوجه می شدن که علاقه خاصی بهم داره . .. دو تا کف دستو رو کونم حس می کردم . مثل این که خوش تیپ خان هوس منو کرده بود . ولی بوی عطر خاصشو نمی داد . اون حسی رو که دستای جیمی بهم می داد این دوتا دست نمی داد . چشامو بستم تا بهتر فکر کنم مثلا می خواستم بدون تقلب متوجه شم که اون کیه .
-مهیار تویی ؟
-از کجا متوجه شدی ؟
-حالا ما رو خنگ گیر آوردی ؟
-از دست این جیمی دارم دیوونه میشم .
-ببینم اون که تو رو ندیده داری میای این سمت .
-نه .. اون حالا اون پایین داره با دو نفر مشروب می خوره . نمی دونم کی هستن .
-ایرانی هستن ؟
-نه ..ولی فکر کنم مهندس یا تعمیر کار باشن .
-اگه میومد ن رو عرشه خیلی با حال می شد .
-اونا ترک پست نمی کنن .
-ولی اگه یه چیز خاصی بهشون نشون داده شه چی .
-مثل من که دیدمت و ترک پست کردم ؟
-من می ترسم اون بیاد.
-نگران نباش . اخلاق اونو می دونم . تا مزه نگیره و نرم نرم دو تا گیلاس نزنه و داغ نکنه نمیاد .
-اگه بخواد بیاد گیرم بده چی ؟!
-نه اون تا تو رو نبینه به یادش نمیاد که فقط مال اونی .
-این طورا هم نیست و اون مرد خیلی حسودیه .. به نظرت من باید چیکار کنم .
-هیچی پریسا دلت رو خنک کن .
-راست میگی . درست نیست مستقیما با اون در گیر شم .
-اتفاقا مهدیس و خواهرات بهت حسادت هم می کنن که ای کاش جیمی ما رو تا این حد دوست می داشت و در مورد ما غیرتی بود .
-اگه می خوای کاری کنی زود باش که حوصله آبرو ریزی رو ندارم . در همین لحظه مهدیس اومد و شوهرشو کنار من دید .
-مهیار تو این جایی ؟ می خواستیم دسته جمعی حال کنیم .
-ببین یه چند دقیقه ای صبر کنین جیمی بیاد .
-خوب دوستم پریسا رو یه گوشه خلوت گیر آوردی.
-عزیزم . زن خوشگلم برو مراقب جیمی باش . وقتی دیدی داره حرکت می کنه میاد طرف بالا فوری به من اطلاع بده تا دست از سر پریسا جون ور دارم .
-اوه چه حرفا ! شوهرم می خواد با یه زن دیگه باشه اون وقت من باید کشیک وایسم که هیچ خطری تهدیدش نکنه . کدوم خطر از خود من خطر تر ؟ خندید و رفت تا به حرف شوهرش گوش کنه .
-پریساچقدر استیلت در این قایق بهت میاد !
-مگه چه فرقی با بیرون قایق داره ؟
-یه جلوه خاصی بهت داده . هر جایی یه زیبایی خاصو منحصر به فردی داری .
-زود باش وقت تلف نکن . کیرشو چکشی فرو کرد توی کسم . دلم می خواست روبروش قرار می گرفتم و حالت نگاه و اون کیرشو وقتی که بر می گشت عقب رو ببینم . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۵۳

در فضای داخل کس احساس گرمای شدیدی می کردم . دوست نداشتم از جام پا شم . دلم می خواست حتی وقتی هم که جیمی میاد اونجا از جام تکون نخورم تا اون خود خواه منو در اون حالت ببینه . واقعا این مردای خود خواه و از خود راضی هستن که زنا رو مجبور به خیانت و دروغگویی و هزار جور حقه بازی دیگه ای می کنن . من که بیشتر از جیمی داشتم با جنس مخالف حال می کردم و اونم فقط دلش خوش بود به این که این چند روزه رو فقط متعلق به اونم . مهیار پاهامو انداخت رو شونه هاش اونم از عقب .
-خیلی خوشم میاد . چه حالی میده .
-صبر کن الان خودمو می کشونم به سمت جلو
-پس منم کونمورو هوا میدم به سمت عقب .
-فکر خوبیه . اگه گفتی این جوری چه جور میشه .
-هیچی سر تو میاد رو کون من می چسبه خیلی با حال میشه .
موهای سر مهیار کونمو قلقلک می داد .
-جوووووووون مهیار چه حالی میده.
-جای شوهرت خالی . اونم اگه اینجا بود از سکس گروهی خیلی لذت می برد.
-اوووووووههههههه اصلا حرفشونزن . اون اگه سر سوزنی بدونه که من از خط خارج شدم حتی رو سری از سرم بر داشتم کلی ناراحت میشه . اصلا نمی تونه تحمل کنه و فوری طلاقم میده .
-معلوم میشه با این همه بر نامه ای که اینجا داشتی هنوزم اونو دوست داری .
-معلومه . مگه تو همسرت رو دوست نداری ؟
-دارم ولی من و اون چیزی رو از هم مخفی نمی کنیم .
-چیکار کنم مهیار . من الان در یه دنیای دیگه ای سیر میکنم . خودمو هماهنگ کردم که اصلا زندگی در این جا فرق می کنه . خیلی از کارایی رو که در یه دنیا نمیشه انجام داد در دنیای دیگه میشه انجامش داد . حتی شاید در بهشت یه مدتی همه لخت بوده باشن . اینو میشه از گفتار های کلی و یا اشاراتی که به بعضی چیزا کرده میشه فهمید .
-نمی دونم چی داری میگی زن ! فعلا که بهشت لخت من این کون لختیه که وسطش یه کس داغ و خیس رو می بینم .
-ببین ببین . زبونت رو بکن اون داخل .
لب و دهنشو از همون پشت روی کسم می گردوند .. هوس کرده بودم که بازم کیرشو بکنه توی کونم . فقط همین چند دقیقه نمی تونست حالمو جا بیاره . من بیشتر از اینا می خواستم که با مهیار حال کنم و اون به من مزه بده .. ولی در همین حال مهدیسو دیدم که سراسیمه خودشو رسوند به ما .
-بچه ها زود باشین دارین چیکار می کنین .
مهیار: همسر گلم من و پریسا هنوز شروع نکردیم .
حالت ما حفظ شده بود . همچنان سر مهیار از پشت وسط کون و لای پام قرار داشت .
مهدیس : مهیار چقدر این حالت خوشگل و هوس انگیزه ! حالا بذارین بعدا ..
واقعا لعنت بر این شانس که تازه رفته بودم با این مهیار حال کنم .
-مهیار جون . بیا لباتو ببوسم . به هتل بانکوک که رسیدیم جبران می کنم . این جیمی رو ردش کنیم دیگه خودمونیم و خودمون .
یه سر و وضعی طبیعی گرفتیم . با اومدن جیمی سر و کله خواهرام هم پیداشون شد . دیگه تماشای کون لخت اونا با شورت یا بدون شورت فرقی نمی کرد . روی ما به هم باز شده بود و شورت اونا هم معمولا یه نخ نازکی بود که وجود اون شورت هوس بیننده رو بیشتر می کرد . گروه همه دور هم جمع شده بودن . می دونستم جیمی نمی ذاره من اون جا باشم .
مهیار : مهدیس جون . زن خوشگل من .. برو یه ساکی به کیر این جیمی جون بزن سرحالش کن . شما خواهرای پریسا جون بیکار نشینین .. پسرا شما هم بیایین . این قسمت از عرشه خیلی وسیعه . چه کیفی داره . هوا داره گرم تر میشه .. عین اردیبهشت تهران خودمونه . هوایی سالم تر به نسبت خیلی از ماهها .. البته آخرای اردیبهشت نه .
منم رفتم طرف جیمی . کف دستمو رو سینه مردونه اش گذاشته و آروم آروم باهاش بازی می کردم . سعی داشتم با تحریک اون کاری کنم که اونو وادار کنم که با موندن من موافقت کنه . ولی ظاهرا تمایلی نداشت به این که به بدن من دست بزنه . نمی خواست با این کارش بقیه رو تحریک کنه که نسبت به من تمایلی نشون بدن . مرد حسود . فقط می خواست که من با اون باشم . خود خواه دیوونه . وقتی با ایما و اشاره حالیم کرد که از اون فضا برم و برم یه دوری واسه خودم بزنم اعصابم به هم ریخت . دوست نداشتم حرفشو گوش بدم می خواستم بزنمش .. حتی با چهره ای بر افروخته سرش داد کشیده و حرفامو به زبون فارسی بر زبون آوردم . -ببینم عوضی هر غلطی که دلت خواست می کنی . جلو چشام میری و با چند تا زن دیگه هستی . اون وقت دوست نداری من در یه کیف گروهی و سکس ضربدری شرکت کنم ؟
مهیار : پریسا تو رو به جون خواهرات .. تو رو به جون شوهر و پسرت که عزیز ترین کسات هستند و می دونم دلت واسه اونا یه ذره شده قسمت میدم که امروزه رو کوتاه بیای به بانکوک که رسیدیم هر کاری که دوست داری انجام بده . ما فعلا مهمون اونیم .
-اون باید هوای مهمونو داشته باشه . مهمون نباید که ملاحظه صاحب خونه رو بکنه . رعایت احترام یه حد و اندازه ای داره .
فکر نکنم جیمی فهمیده باشه که من واسه چی سر و صدا می کنم تا این که مهیار یه چیزایی بهش گفت اما اون مرد سمج و لجباز انگلیسی گفت که مرغ یک پا داره و من باید غیبم بزنه .. در حالی که لبامو می جویدم از اون جا دور شدم .. یه چند متر که رفتم جلو بر گشتم سمت اونا .. یه سفارشی رو به خواهرا م و مهدیس کردم و دوباره از اونا فاصله گرفتم . هر چند در این پونزده تا بیست متر فاصله می شد بر نامه ها ی سکس دسته جمعی اونا رو دید ولی ترجیح دادم برم به کابین و اتاق استراحت مخصوص جیمی که مثلا برای خودش و ملکه سفرش که من باشم ردیف و مرتب و تمیزش کرده بود . با این بر نامه ای که اون داشت معلوم نبود کی می خواد بیاد سراغ من . با همون حالت کشتی غرق شده ها وارد کابین شدم .. مهندسی که دوست جیمی بود داشت با تاسیسات ور می رفت .. یه نگاهی به تاسیسات خودم کرده گفتم بهتره که با تاسیسات من ور بره . یه جیمی بهت نشون بدم که اون سرش ناپیدا .. جون خودت دوست داری که من فقط به تو بدم . عشوه گری یا همون طنازی رو واسه اون مردی که احتمالا هم وطن جیمی بود شروع کردم .. با یه تعجب و حسرت خاصی بهم نگاه می کرد . خمار شده بود . زار می زد .. مرد خوش سر و وضعی بود ولی در اون فضا و این که بخواد با دوست دختر جیمی حال کنه واسش یه رویایی شده بود .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۵۴

معلوم نبود این مهندس خان داره چیکار می کنه . چند تا آچار و پیچ گوشتی بود دستش و با چیزایی ور می رفت که نمی دونستم چیه .. از پله ها رفتم بالا و خودمو به یه گوشه عرشه رسوندم . جایی که اونا نمی تونستن منو ببینن و من به راحتی اونا رو می دیدم . یه جایی سنگر گرفتم . واااااایییییی عجب صحنه هایی بود . دستم خود به خود بدون این که من بهش فرمان بدم رفت و رو کسم نشست . سه تاشون رفته بودن رو مهدیس .. شوهر مهدیس که زیر زنش دراز کشیده بود و کیرشو کرده بود توی کس اون و جیمی هم از پشت طوری کرده بود توی کون مهدیس که اون فقط یک ریز داشت جیغ می کشید . مهدیس داشت با کیر کیوان بازی می کرد .. مهیا ر : کیوان کیرت رو بکن توی دهن زنم و اونو ساکتش کن . نمی ذاره یه حال درست و حسابی بکنیم و از این آب و هوا لذت ببریم .
کیوان : نوکرتم .
اون دو تا پسر که هر کدوم داشتن بی حاشیه یکی از خواهرامو می کردند . جیمی نامرد! واسه چی منو از میون اون جمع دور کردی . بهتره برم طبقه پایین و خودمو بذارم در اختیار اون مهندسی که نمی دونم اسمش چیه و اصلا این جا چیکار می کنه . سکاندار هم که بی خیال عملیات داشت قایقو کنترل می کرد . هرچند دیگه حرکت آهسته اون جوری که باید و شاید هدایت نمی خواست ولی باید مراقب می بودن که از جاهای پر آب رد شیم .. دلمم نمیومد این صحنه ها رو از دست بدم . آدم تا وقتی یه چیزی رو در اختیارش داره و در کنارشه قدرشو نمی دونه . اما همین که ازش فاصله گرفت و از گوشه ای شاهد ماجرا بود می فهمه که چه چیزی رو از دست داده . دهها بار این صحنه ها رو دیده بودم ولی حالا که از اون منع شده بودم یه هیجان عجیبی به من دست داده بود که از داغی زیاد کسم و التهاب تمام بدنم نزدیک بود خودمو پرت کنم توی آب . با حرکات سریع کف دستم می خواستم که خودمو ار ضا کنم . ولی به این سادگی ها نمی شد . یه فشار قوی تری می خواست که منو برسونه به اون بالا بالاها . همون جایی که بار ها و بار ها رسیدم بهش . و دیگه نفهمیدم چه جوری اومدم پایین . اما این احساس اوج گرفتگی به من آرامش می داد . طوری که فکر می کردم برای همیشه در بهشت این سر زمین زندگی می کنم . ما در ایران خودمون هم می تونستیم این بهشتو واسه خودمون درست کنیم البته اگه آزادی به مفهوم واقعی کلمه می تونست وجود داشته باشه . نمی دونم شاید کاری که من انجام داده بودم در حق شوهرم درست نبود و حالا واسه خودم یه توجیهی می کردم ولی مهدیس و مهیار که هر دو شون رضایت داشتن که با جنس مخالفی غیر از همسرشون باشن احساس راحتی و خوشبختی می کردن . چرا این خوشبختی و این آزادی رو از اونا سلب کنیم . یه عده دوست ندارن این جور آزادیها رو .. خب برن با سیاست خودشون زندگی کنن .
اونا هم آزادن . فقط یه شورت خیلی نازک و فانتزی پام بود و دیگه کاملا بر هنه بودم و اونم تازه اگه مردی می خواست کیرشو بفرسته توی کون یا کسم خیلی راحت می تونست از بغل کیرشو فرو منه اون داخل ..
دم به دم گر گرفتگی و التهاب و هوس من بیشتر می شد و جیمی رو به خاطر این گناهی که در حق من انجام داده لعنت و نفرین می کردم . اون درست باید رو من انگشت می ذاشت ؟ آخه من چی دارم که بقیه ندارن ؟ پس اون چه جوری راضی میشه که من بر گردم ایران .. اگه دست خودش بود حتما آدم دزدی می کرد . این مردا تا زمانی که زن مورد علاقه شون جلو چششونه نسبت به اون تعصب دارن . اسم این رفتار و حالت اونا رو نمیشه گذاشت عشق . کارشون بیشتر به یه هوسبازی شبیهه .. یه دستمو گذاشته بودم جلو دهنم . واقعا صدام داشت در میومد . پنج تا کیر توی پنج تا سوراخ .. سه تا کیر توی کس .. یکی توی کون و یکی هم توی دهن . مهدیس به تنهایی سه تا کیر رو قبول کرده بود . فکر کنم شوهرش مهیار خیلی هم به زنش افتخار می کرد .. آخ که این نسیم ملایم و آبی دریا و آسمون منو کشته بود .
یه لحظه حس کردم که پشت دو تا دستام و پشت انگشتاش دو تا کف دست دیگه قرار گرفته . از ترس داشتم دیوونه می شدم . سرمو بر گردوندم دیدم همون مردی که در کابین دیده بودم اونم پشت من این راه رو اومده بالا و منو در این حالت دیده .. ترک پست کرده بود . ولی کارش همچین فوری هم نبود در عوض تشخیص داد که رسیدگی به وضع و حال من یک طرح دوفوریتیه . کف دستمو از رو کسم بر داشتم تا اون با دستای خودش به من حال بده .. شدت ضربان قلبم افزایش یا فته بود . حالا می تونستم لذت زیر کیر دیگه ای بودن رو بچشم .. جیمی حالتو می گیرم . عدو شود سبب خیر .. شاید این یه حکمتی بوده که پریسا به کلکسیون کیر های نوش جان کرده اش در دیار بیگانه اضافه کنه و تا عمر داره از این ده دوازده روز به عنوان شیرین ترین روز های زندگیش در دنیای آزاد یاد کنه . روز هایی که شاید تا صد ها سال دیگه ملت ایران در کشور خودشون نتونن ببینن . تا زمانی که این دیکتاتور های استالینی وجود دارند که نوعی دیکتاتوری دینی رو در ظاهر تحمیل می کنند ولی در واقع تنها چیزی که در این مملکت نقش نداره دین و مذهبه . دین و مذهب رو فقط دستاویزی قرار دادن برای این که بتونن از ساده لوحان استفاده کنن و اونا رو شستشوی مغزی بدن .
با اشاره دست حالیش کردم که بریم داخل کابین .. کسم ورم کرده بود . ورم کس .. خودم خوشم میومد از این که داشتم ورمشو نگاه می کردم . حالا این مرد باید خارشمو می گرفت . ورم کسمو می خوابوند . حتی اگه جیمی هم میومد و اونو می دید دیگه خیالم نبود . باید سیاست خودمو حفظ می کردم . حتما این جیمی فکر کرده که من اختصاصی از بهشت واسش رسیدم . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۵۵

اون دیوونه خوش هیکل طوری بهم چسبیده بود که گویی می خوام فرار کنم . ولی از تماس کیر ورم کرده داخل شلوارش با بدنم لذت زیادی می بردم .
-جووووووووون زود باش پسر ..
ولی تیپش یه پنج سالی رو بزرگتر از من نشون می داد .به خوش تیپی جیمی نبود . . داغ شده بودم . زیپ شلوارشو کشید پایین .
-واااااایییییی شما همه تون از تبار کیر کلفت ها هستین ؟ من اینو چه جوری تحویل بگیرم ؟ این که تازه نیمه افراشته هست . ببینم تمام افراشته اون چه تاج گلی به سرم می زنه .
هوس این به سرم افتاده بود که اون کیر آبدار و کلفتو بذارم توی دهنم و یه مزه ای گرفته و مظنه کار دستم بیاد که طرف همچین عجله داشت که انگاری دارن تعقیبش می کنن . منو رو به دیوار و پشت به خودش در یه حالت ایستاده چسبوند به همون دیوار . کیرشو هم یه ضرب کرد توی کسم . همش نگران بودم که نکنه همون اول بخواد فرو کنه توی کونم . هم درد رو نمی تونستم تحمل کنم و هم این که هوس داشتم که یه چیزی بره توی کسم . اون داشت منو می کرد و منم مدام دق دلیمو با حرف زدن سر جیمی خالی می کردم . جیمی خودش سرش با اون زنا گرم بود و به خیال خودش منو فرستاده بود یه گوشه ای که نتونم با بقیه بر و بچه ها حال کنم . انگاری که واسه کوس و کون هوا دادن تا حالا معطل اون بودم .
-جیمی حقته .. حقته . بیا و ببین عشقت .. دوست دختر ایرونیت چه جوری رفته زیر کیر دوستت . بیا .. من ازت نمی ترسم . اینی رو هم که بهم دادی پست نمیدم . اگرم به زور خواستی ازم بگیری میدمش . فکر کردی محتاجتم ؟ شوهرم خیلی بهتر از اینا رو برام می خره . اون قدر منو بیشتر می دونه . اونه که باید سالهای سال در کنارم زندگی کنه .. جیمی .. آخخخخخخخخ ..کسسسسسسسم .. آقای آقاهه تند تر بکن .. به نیت جیمی که داری از پشت بهش خنجر می زنی منو بکن .. طفلک حالیش نمی شد که من چی دارم بلغور می کنم ..
-اوووووهههههه .. مای گاد .. اووووووووووههههه .. مای نیم ایز چارلز ..
ظاهرا از بس جیمی جیمی کرده بودم اونم فکر کرد که من دارم اونوبه این اسم صدا می زنم و گفت که مثلا من جیمی نیستم و چارلز هستم .
-آقای چارلز هر کوفتی هستی باش فقط یه خورده تند تر ..
کونمو از پشت محکم به بدنش می زدم و چهار پنج کلمه به زبون خودشون گفتم تا حالیش شد که باید چیکار کنه . ظاهرا خیلی از مالوندن کمر من خوشش میومد . شروع کرد به نوازش موهای سرم که خیلی هم بلند و هوس انگیز نشون می داد . هم برای خودش و هم برای خودم . وقتی کف دستشو می ذاشت رو موهای به انتهای کمر چسبیده ام و انتهای انگشتاش به باسنم می خورد دلم می خواست یه کیر دیگه هم اونجا بود و در همون لحظه دو تایی منو می گاییدن . با اشاره تختو نشون دادم که بریم اون بالا .
-واااااااااووووو واااااااااااووووووو ..
چند تا نعره زد و همون ایستاده آبشو توی کسم خالی کرد ..
-اوووووخخخخخخ سگ پدر ازمن اجاره گرفتی که توی کسم آب ریختی ؟ اگه یه توله سگ اون داخل می کاشتی چی ؟
خوشم میومد با این حرفا حال کنم . زده بود به سرم
-اصلا نه.. اجازه شو از جیمی گرفتی ؟ ..
با این که می دونستم اگه جیمی سر برسه طوفان به پا می کنه ولی دلم می خواست بیاد و ببینه که من دست و پا چلفتی نیستم که اون برام تعیین تکلیف کنه . منو خوابوند روی تخت از روبرو کرد توی کسم . حالا خیلی تند تر از سری قبل منو می کرد . وقتی با اون لبای کلفتش نوک سینه هامو می خورد لذتش به قسمتهای وسط و پایین سینه منم می رسید.
-جوووووووون جوووووووون بخورشششششش . بخورش .. اون لبای کلفت اگه کسمو بخوره چی میشه .
ولی خالا که کس داشت با کیر کیف می کرد گذاشتم حالشو بکنه و پارازیت وارد حس و حالش نکنم . با کف دستش بالای کسمو اونجایی که بهش میگن یه وجب زیر نافو با یه شدتی چنگش می گرفت که وقتی ولش می کرد فکر می کردم آب کسم می خواد از اون ناحیه بپاشه در همین لحظه یه مرد دیگه ای هم وارد کارزار شد . چارلز اونو ادوارد صداش کرد . دو تایی یه چیزایی به هم گفتند و چند ثانیه ای به هم و به من خیره شدن . دوزاریم افتاد . وقتی یه طعمه ای باشه و یه نفر داره اونو می خوره معلومه یه گرسنه دیگه که از راه برسه اونم دوست داره اون شکارو با اشتها بخوره . چهره اون مرد که ادوارد اسمش بود و کیری که از کناره های شلوار, شق شدنش مشخص بود نشون می داد که واقعا گرسنه شه .. چند دقیقه پیش این هوسو کرده بودم که دو تا کیر بره توی سوراخم حالا داشتم به این حاجتم می رسیدم . از این رویایی تر نمی شد . ولی نامرد اول زیپ شلوارشو کشید پایین تا یه مزه ای بهم بده .
-چارلز دارم ارگاسم میشم تند تر .. زود باش ..
ادوارد کیرشو فرو کرد توی دهنم .. با خودم می گفتم جیمی کجایی که دو تا دو تا دارن گرل فرندت رو حلوا حلوا می کنن . مرتیکه احمق داری سه تا زنو می کنی و ما می خوایم با چند نفر حال کنیم اون وقت باید کنار گود بشینیم ؟ پس قربون دل مهیار که زنشو داده به دست چهار نفر و اگه خودشم حساب کنیم پنج نفری دارن مهدیسو میگان . چقدر دلم می خواست حالا که دارم با این دو تا حال می کنم صحنه عملیات روی عرشه رو هم ببینم .
-آخخخخخخخ کسسسسسم کسسسسسم .. جووووون .. اومد اومد .. ارگاسم ارگاسم .. چارلز با لبخند سرشو تکون داد .. ادوارد اومد کیرشو فرو کنه توی کسم .. رفت و زیر من دراز کشید . به چارلز گفتم اون آبای کیری رو که داره از کسم بر گشت می کنه به طرف سوراخ کونم هدایت کنه که من نمی تونم درد کون دادن رو زیاد تحمل کنم . دقیقه ای بعد دو تا کیر در حال وول خوردن توی کون و کسم بودن . این ادوارد هم کیرش داشت غوغا می کرد .. اگه منی چارلز رو به طرف کونم نمی فرستادم حالا باید درد بیشتری رو تحمل می کردم . دو تا کیر با هم حرکت کرده با هم میومدن بیرون و می رفتن داخل . چارلز دو تا سینه های منو توی دستاش گرفته بود و ادوارد داشت منو می بوسید . حرکت داغ منی ادوارد رو توی کوسم حس کردم . اون خیلی زود آبش اومد ولی به همون صورت داشت منو می کرد .. چارلز هم پایین پهلوهای منو می مالوند . منی داغ چارلز رو هم در مقعدم حس می کردم . در همین لحظه در کابین بازشد و جیمی رو دیدم که با خشونت داره میاد سمت ما اول دست چارلز رو که رو من سوار بود کشید و اونو پرتش کرده ازم جدا کرد . وقتی کیر چارلز بیرون کشیده شد من که خیلی کیف کردم می دونستم برای چند ثانیه زل زده داره به آبای برگشتی نگاه می کنه .. دوست داشتم سر به سرش بذارم می دونستم فارسی حالیش نمیشه
-جیمی جون این آبی که دیدی رفته بود توی کونم چارلز ریخته .. اون قبلا توی کسم خالی کرده و یه خورده سرت رو خم کنی آب کیر ادوارد رو هم می بینی که داره از کسم بر گشت می کنه . ..
اون باید دست منو می کشید و منو از رو ادوارد پرت می کرد . ولی به نرمی خواست این کارو انجام بده با این که عصبی بود ولی طوری با خشم نگاش کردم که جا رفت . با این حال تا می تونست سرم داد کشید و سر و صدا کرد . دیگه تا همین جاش روشو کم کرده بودم . من و ادوارد با هماهنگی هم از هم سوا شدیم . اونا رفتند و من و جیمی اخمو موندیم . ظاهرا با من قهر کرده بود ...... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۵۶

می خواستم برم سمت جیمی و اگه می تونم از دلش در بیارم دیدم که دیگه خیلی ضایع شده هست و نمی تونم اوضاع رو ردیفش کنم . بیشترین عاملش هم این بود که از جفت سوراخام آب کیر چارلز و ادوارد که ظاهرا دو تا مهندس بودن و داشتن یه سری برنامه های قایقو ردیف می کردند که کارشونو ول کرده اومدن سراغ ردیف کردن من.. داشت می ریخت بیرون . . دیگه از این بهتر نمی شد . خلاصه منم دیگه اعتنایی به اون نکرده و سریع رفتم طرف حموم تا یه دوشی بگیرم و بر گردم . جلدی خودمو از آثار اون دو تا مرد غریبه پاک کردم و برگشتم سمت مرد اخمو . خوشم میومد از این که حس می کردم هنوز تصور اون لحظه ای رو داره که منو با دو تا دیگه دیده . فکرشو نمی کرد . خیلی خوب شد . لذت بردم . خوشمان آمد . در هر حال باید از این لحظات زندگیم استفاده می کردم . دستمو بردم طرف کیرش .. دیدم ازم فاصله گرفت .. می دونستم که حالیش نمیشه چی میگم . با این حال واسه این که خودمو سبک کرده باشم و دق دلی خودمو بیشتر از اینا سرش خالی کنم گفتم کون لقت مرتیکه جفنگ فکر کردی کی هستی .. خیلی بهم بر خورده بود .
-آهای جیمی عوضی رفتی دو تا خواهرامو گاییدی و اون وقت من نرم با یه مرد دیگه نباشم ؟ تو که خودت می دونی ما در داخل خاک کشورمون چقدر با این انگلیسی ها مبارزه داریم . یکی من نیستم که دارم با دشمن می جنگم . فکر کردی کی هستی . حالا اگه نمی خوای حال کنی بازم کون لقت . این جا چیزی که قحطی نیومده , مرد و جوانمرده . فکر کردی من محتا ج اون دو تا طلایی هستم که برام خریدی .
دستبندمو از دستم در آورده گرفتم طرفش .
-بگیرش مال خودت .
نگرفت ولی اونو کنار تخت گذاشتم . هر کاری کردم این انگشتره از دستم در نیومد . باید اونو یه کف صابونی چیزی می زدم تا درش می آوردم . تا می تونستم سر و صدا کردم و هرچی فحش ایرانی بود نثار خودش و امواتش کردم . البته فحش خارجکی رو وارد نبودم تا از اون استفاده کنم . داشتم با عصبانیت از کابین خارج می شدم تا برم طرف عرشه که دیدم دستمو کشید و با این که هنوز لبخند به لباش نیومده بود دستمو گرفت و دستبند رو کرد توی دستم . اولش ناز می کردم و مثلا به حالت قهر می خواستم خودمو کنار بکشم ولی اون این اجازه رو به من نداد . یعنی خودم نخواستم دیگه زیادی تعارف کردن ممکن بود به ضررمن تموم شه .. با این که دلسردی خاصی رو در حرکاتش می دیدم ولی سخت بغلم کرده بود . طوری هم غمگین بود و احساساتی شده بود که هر کی ما رو در اون حالت می دید یعنی اونو می دید فکر می کرد که دیوونه وار عاشق منه و یک لحظه بدون من نمی تونه زندگی کنه . بد جوری بهش ضد حال زده بودم . جووووووون حالا اون داشت نازمو می کشید . با چهره ای در هم پاهامو به دو طرف بازش کرد . اولش می خواستم نذارم که این کارو بکنه ولی بعدش دلم واسش سوخت . زیادی حالشو گرفته بودم اما حقش بود . فکر نمی کردم پس از این که دو تا خواهرمو به همراه پریسا کرده باشه بازم هوسی واسه من داشته باشه ولی اون شور و حال زیادی داشت واسه این که نشون بده چقدر دوستم داره و به من اهمیت میده . هر چند این جور دوست داشتن ها به درد عمه اش می خوره که پیش من یکی دیگه رو می کنه و دلش نمیادکه یکی دیگه با من باشه . ولی حس می کردم که برنده واقعی این پیکار من هستم . جیمی کیرشو کرده بود توی کسم و تلمبه زدنو شروع کرده بود که دسته جمعی برو بچه های صمیمی گروه ما سر رسیدن .
پریزاد : اوه چه جالب ! می بینم که عاشق و معشوق با هم آشتی کردن .
پریناز : خیلی شاعرانه هست .
-ببینم دخترا شما از کجا جریانو می دونستین .
مهدیس : وای اگه بدونی چارلز و ادوارد مثل موشی که از دست گربه فرار کرده باشه این طرف و اون طرف می دویدن . قیافه شون خیلی خنده دار شده بود .
مهیار : ولی شما خانوما چه حالی کردین با اون دو تا . برای اونا که بد نشد .
پریزاد : پریس جون اگه بدونی چه حالی دادن اون دو تا به ما . مهدیس : بیچاره شوهرم مهیار فداش بشم طفلک خسته شده بود از بس با این جیمی ما سه تا رو کرد و دیگه خواست نشون بده که کیر و زور ایرانی بر انگلیسی ها می چربه پدرش در اومده بود ولی دیگه مجبور شد غیرت ایرونی خودشو نشون بده و ادوارد و چارلز که داشتن ما سه تا رو می گاییدن به همراه اون سه تا پسر گل بیاد کمکشون ..
کیوان : این جیمی چرا وقتی داره پریسا رو می کنه بیحال می کنه ؟
شهاب : هنوز کشتی هاش غرقه ..
روکردم به اونا و گفتم زیادی هم غرقه . آخه وقتی رسید که یک کیر بود توی کونم و یکی هم توی کسم .
مهدیس : یه جوری زود تر تمومش کنین می خوایم بریم ساحل اروپایی ها یه قدمی بزنیم و یه حالی بکنیم .
-ببینم اونجا هم میشه سکس کرد ؟
مهدیس : به نظرم اون دفعه هم پرسیده بودی .ممنوعیتی نداره ولی اگه بخوای نظم عمومی رو مختل کنی و هرج و مرج به وجود بیاری دیگه جریمه و باز داشت میشی ولی به جرم این که کیر غریبه ای توی کس و کونت بره شلاقت نمی زنن .
-پس خیلی حال میده آدم رو به دریا سکس کنه .
مهدیس : فعلا این داخل دریا رو تموم کن . بقیه پیشکش تو و جیمی .
قایق نوردی و ماجراهای به وجود اومده در قایق سبب شده بود که جیمی درس خوبی بگیره .. ولی باید منتظر می شدم و می دیدم که عکس العمل بعدی اون چی می تونه باشه . در موارد مشابه دیگه چه واکنشی از خودش نشون میده . گشت و گذار ما دیگه تموم شده بود . غذایی خوردیم و استراحتی کردیم و رفتیم به ساحل لختی ها و نیمه لختی ها . امان از دست این پسرا و مردا .
پریزاد : هی دامون هرچقدر هم به شما برسن همین که چشمتون به چند تا زن و دختر جوون میفته هوش از سرتون می پره .
پریناز : راستشو بگو دامون چی شما رو این قدر حریص می کنه ؟ -راستش اون حالت و استیل کون خانوما و برهنگی اونا طوری مردا رو تحریک می کنه که انگاری همیشه به دنبال یک حس تازه و یک جنس تازه هستند .
پریناز : شما مردا خیلی دیوونه این .
دامون : و شما زنا دیوونه ما مردایین ... ادامه دارد .. نویسنده ..... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 5 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

پریان در غربت


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA