قدم چهارم: قسمت پنجم
شهاب که علاقهای به این بحث نداشت شروع کرد به ور رفتن با بدن لخت نفیسه. رضا هم سمت دیگر رفت و شروع به همین کار کرد. شهاب که گویا فراموش کرده بود چه رابطهای با نفیسه دارند به سمت دیگر میز رفت و در حالیکه موهای دختر را نوازش میکرد شروع کرد به بوسیدن گردن و پشتش. یوسف از آن سو بحث و تهدیدش به نتیجه نرسیده بود و داشت شلوارش را در میآورد. میان پاهای دختر قرار گرفت و با یک حرکت تا آخر داخل کرد. رضا از آن سو با حیرت داشت نگاه میکرد. یوسف رو به شهاب و رضا که در حال نوازش و بوسیدن سر و سینه نفیسه بودند کرد و گفت:
- اینا رو, شما مثل اینکه قبلا یک علاقه خاصی به این زنیکه داشتیدا! تراخدا نگاشون کن! شهاب برای اینکه از یوسف عقب نماند و سر نفیسه را هم با چیزی گرم کند. لخت شد و جلوی صورت نفیسه ایستاد. نفیسه کارش را بلد بود به محض تماس با لبانش دهانش را باز کرد. شهاب به موهای نفیسه چنگ زد و داخلتر رفت. ابتدا آرام بود ولی کمی بعد بیملاحظه داشت از دهان نفیسه لذت میبرد. پیش خود میگفت: فقط لذت جسمی این زن برایش هیچ چیز جز تأمین کننده لذتش نبود. ضربههای یوسف از سوی دیگر باعث شد عمیقتر و عمیقتر رود. تا ارگاسم فاصله زیادی نداشت. ولی یوسف زودتر به ارگاسم رسید و با سر و صدای زیاد خودش را تخلیه کرد. بعد به زور رضا را جایگزین خودش کرد و تقریباً به زور هلش داد به داخل نفیسه.
یک ساعت بعد هر چهار نفر گرم شهوت شده بودند. دست و پای دختر را باز کرده بودند و او مقابل یک صندلی دوزانو نشسته بود. به نوبت مهارتش در ساک زدن را نشان هر سهشان داده و هر سه را برای بار دوم به اوج رسانده بود. این درحالی بود که آبی حاصل از سه نفری که تا چند لحظه پیش داخلش بودند از لای پاهایش جاری بود.
وقتی هر سه را از حال انداخت پیروزمندانه بلند شد و راهی حمام شد. سرحال و با انرژی انگار نه انگار که در دو ساعت گذشته به سه پسر گرسنه سرویس جنسی داده بود.