انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 492 از 718:  « پیشین  1  ...  491  492  493  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۹۵۰

چگونه جان برد صید از کمین چشم فتانش؟
که گیراتر بود از خون ناحق تیغ مژگانش

ز فیض عشق بر خورشید رخساری نظر دارم
که می ساید به ابر از بس بلندی تیغ مژگانش

اگر شمع سهیل از آفت صرصر فرو میرد
توان روشن نمود از پرتو سیب ز نخدانش

پی تسکین خاطرآرزویی می کنم رنگین
وگرنه من کیم تا باشم زخیل شهیدانش؟

سری شایسته سرگشتگی زلفش نمی یابد
ازان رو بر هوا مانده است دایم دست و چوگانش

چو مغز پسته در شکر شود گم حنظل گردون
تبسم ریزچون گردد دهان شکر افشانش

گذارد بند بر پا آسمان را کوه تمکینش
قیامت را به رفتار آورد سر و خرامانش

دل خود می خوردموری اگر مهمان او گردد
مخور صائب فریب آسمان و خوان احسانش
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۹۵۱

ز گرد سرمه نتوان دید درچشم سخندانش
مگر این گردرا بشکافدازهم تیرمژگانش

شکوه حسن او بی دست و پا دارد تماشارا
ازان خواب فراغت می کند دایم نگهبانش

زطفلی گر چه پشت وروی تیغ ازهم نمی داند
سراسر می رود در سینه ها زخم نمایانش

به چشم من سیه کرده عالم راسیه چشمی
که گیرد صبح محشر نسخه از چاک گریبانش

ز بیماری ندارد چشم اوپروای دل بردن
ولی در صید دلهاپنجه شیرست مژگانش

چه گل چیند ز رخسار حجاب آلود او عاشق ؟
که گلچین می رود بادست خالی از گلستانش

کجا افتد به فکر ما اسیران ناز پروری
که باشد یوسف مصر از فراموشان زندانش

چرا از دست می رفتم،چرا بیمار می بودم؟
اگر می بود بربالین من سیب زنخدانش

مرا سیمین بری آتش به خرمن می زند صائب
که برگ گل نماید کار اخگر درگریبانش
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۹۵۲

رگ ابری است آن لبهای نوخط، بوسه بارانش
که عمر جاودان بخشد به عاشق مد احسانش

سرانگشت سهیل از زخم دندان جوی خون گردد
ز می گر این چنین رنگین شود سیب زنخدانش

کشد در هر قدم جای قدح مینای می برسر
زمین از جلوه مستانه سرو خرامانش

به هر گلشن که آن سرو خرامان جلوه گر گردد
نمی آید بهم تا حشر آغوش خیابانش

زبان العطش گویی است هر گردی کز او خیزد
به خون عاشقان تشنه است از بس خاک میدانش

چه بال و پر گشاید در دل چون چشم مور من؟
پریزادی که باشد چون قفس ملک سلیمانش

به آزادان کسی را می رسد پیوند چون قمری
که باشد حلقه فتراک ازطوق گریبانش

کجا آن نوش لب دارد غم اهل سخن صائب؟
که از خود می کند ایجاد طوطی شکرستانش
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۹۵۳

به سرخی می زند چون مشک خط عنبرافشانش
چه حسن نشأه خیزست این که میگون است ریحانش

نباشد دور اگر خطش طلایی درنظر آید
که طوق هاله زرین می شود ازماه تابانش

به نور دیده خود چون چراغ صبح می لرزد
سهیل شوخ چشم از پرتو سیب زنخدانش

دل عشاق چون برگ خزان برخاک می ریزد
به هر جانب که مایل می شود سرو خرامانش

عیار شوق بلبل رانمی دانم،همین دانم
که آتش زیر پا دارد گل از شوق گریبانش

به باد بی نیازی می دهد شور قیامت را
اگر بردارد از لب مهر خاموشی نمکدانش

درین بستانسرا سروی بلند آوازه می گردد
که باشد همچو صائب نغمه سنجی درگلستانش
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۹۵۴

به جوش آرد شراب شوق را رخسار گلگونش
گریبان می درد خمیازه از لبهای میگونش

اگر ذوق تماشای خودآن مغرور دریابد
که می آرد دگر از خانه آیینه بیرونش ؟

در آن وادی که من چون سیل فارغبال میگردم
ز چشم آهوان دایم نظر بندست مجنونش

دگر عاشق به شیرین کاری صنعت چه دل بندد؟
که شیرین دهان تیشه فرهاد ازخونش

چنان قالب تهی کرده است صائب ازتماشایش
که همچون صبح صادق برسفیدی می زند خونش




·-☆·-·-☆·-·-☆·-·-☆·-·-☆·-·-☆·-



غزل شماره ۴۹۵۵

اگر باید درآتش رفت از رخسار گلگونش
به دندان خون خود می گیرم از لبهای میگونش؟

ندارد در هوسناکی گناهی عشق پاک من
به جوش آورد خون بوسه را رخسار گلگونش

مرا در یک نظر چون سرمه گردانید سودایی
بلای آسمانی بود چشم آسمان گونش

به آه سرد من آن شاخ گل سر در نمی آرد
و گرنه هرنسیمی می برد از راه بیرونش

سفال از بوی ریحان غوطه در دریای عنبر زد
همان خشک است مغز عاشقان از خط شبگونش

سفر در خویش کردن بی نیازی بار می آرد
خوشا دیوانه ای کز سینه باشد بر مجنونش

ز عقل خام طینت پختگی جویی، نمی بینی
که در خم جای دارد چون می نارس فلاطونش

ز فیض عشق دارم لاله رویی درنظر صائب
که می چسبد چو داغ لاله بردل خال موزونش
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۹۵۶

شراب لعل می سازد عرق راروی گلگونش
قدح لبریز برمی گردد ازلبهای میگونش

ز طوق خویش سازد حلقه نام سرو راقمری
درآن گلشن که گردد جلوه گر شمشاد موزونش

غبارش لاله گون خیزد، نسیمش گلفشان باشد
به هر خاکی که افتد پرتو رخسار گلگونش

قدح را شوق آن لب شهپر پرواز می بخشد
به ساقی احتیاجی نیست در بزم همایونش

چه پروا دارد از سنگ ملامت دشت پیمایی
که از پیشانی واکرده باشد بر مجنونش

اگر شیرین ز ناز و سرکشی آتش عنان گردد
کند فرهاد راممنون به عذر لنگ، گلگونش

چه لازم دورکردن از حریم خود سپندی را
که بی آرامی دل می برد از بزم بیرونش

مرا رعنا غزالی می کشد درخاک و خون صائب
که جای گرد، مجنون خیزد از دامان هامونش
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۹۵۷

اگر چه بی نیاز ست از دو عالم ناز تمکینش
چه بیتابانه می چسبد به دل لبهای شیرینش
ا
زان در چشم او عاشق بود از خاک ره کمتر
که قمری می کند نقش قدم را سرو سیمینش

مرا چون مهرتابان داغ دارد آسمان چشمی
که تابد پنجه الماس رامژگان زرینش

دگر ماه نوی بر سینه من می زند ناخن
که گوهر در صدف پنهان شده است از شرم پروینش

به بوی مشک بتوان صدبیابان رفت دنبالش
ز شوخیها اگر پی گم کند آهوی مشکینش

درین بستان شبی راهر که دارد زنده چون شبنم
چراغ آفتاب آید به پای خود به بالینش

نگین را در نگین دان رتبه دیگر بود صائب
اگر باور نداری سیر کن درخانه زینش
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۹۵۸

بهار آرزو گلگل شکفت ازروی رنگینش
به جوش آورد خون بوسه را دست نگارینش

ز استغنا به چشمش گر چه عالم درنمی آید
به دل طفلانه می چسبد تبسمهای شیرینش

میان مشک و خون دراصل فطرت هست یکرنگی
دل مجروح چون گردد جدا از زلف مشکینش ؟

چه فارغبال صبح رستخیز ازخواب برخیزد
می آشامی که باشد چون سبو از دست بالینش

نگردد گر حجاب عشق مهر لب،چنان نالم
که ازفریاد من برخود بلرزد کوه تمکینش

دل بیطاقتی چون طفل بدخو دربغل دارم
که نتوانم به کار هردوعالم داد تسکینش

ز شوخی می کند زیروزبر هرروز شهری را
کدامین سنگدل شد رهنمای خانه زینش ؟

خیال یار درهر خانه چشمی که ره یابد
ز شوخی در فلاخن می گذارد خواب سنگینش

به دست باد نتوان دید صائب خرمن خودرا
نبیند هیچ کس یارب چومن درخانه زینش
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۹۵۹

شود دیوانه آخر هر که سودایی است همراهش
سر از صحرا برآرد هرکه صحرایی است همراهش

نسازد گرم چشم خود مگر در دامن منزل
سبکسیری که چون خورشید تنهایی است همراهش

توکل میکند پوشیده چشمان را نگهداری
به چاه افتد درین ره هر که بینایی است همراهش

به آن خورشید سیما همسفر گشتم، ندانستم
که تنها می رود هرکس که هر جایی است همراهش

نهان سرکرد دل راه سرزلفش ،ازین غافل
که آتش در شب تاریک، رسوایی است همراهش

به چشم دوربینان چون پلنگ آید غزال من
زبس کز هر طرف چشم تماشایی است همراهش

ز نور علم صائب شب شودازروز روشنتر
ندارد شمع حاجت هرکه دانایی است همراهش
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۹۶۰

به عاشق صید عاشق میکند قد دلارایش
ز طوق قمریان فتراک دارد سرو بالایش

ز مستی گرچه نتواند گرفتن چشم او خودرا
ندارد در گرفتن کوتهی مژگان گیرایش

گلستان کاسه دریوزه سازد لاله و گل را
زتاب می چو گردد شبنم افشان روی زیبایش

عجب دارم به فکر ما خمارآلودگان افتد
پریرویی که از لبهای میگون است صهبایش

نگه دارد خدا از چشم بدآن آتشین رو را
که گل درغنچه می گردد گلاب ازشرم سیمایش

برآرد گو در میخانه ها رامحتسب باگل
که بی می عالمی رامست دارد چشم شهلایش

دهان صورت دیوار راتنگ شکر سازد
درآن محفل که آید در سخن لعل شکر خایش

ز اقبال جنون خورشید رویی در نظر دارم
که مغز صبح رادارد پریشان جوش سودایش

اگر مرد ملامت نیستی از عشق دوری کن
که کوه قاف یک سنگ است ازدامان صحرایش

به ناخن ازرگ الماس جوی خون روان سازد
سبکدستی که ذوق کار باشد کارفرمایش

سپند روی او می گشت صائب خرده جانها
اگر بی پرده می گردید حسن عالم آرایش
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 492 از 718:  « پیشین  1  ...  491  492  493  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA