انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 569 از 718:  « پیشین  1  ...  568  569  570  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۷۵۷

کجاست جذبه عشقی که بر کنار روم
به گوشه ای بنشینم به فکر یار روم

مرا ز باد مخالف چو موج پروا نیست
میان گشاده به دریای بیکنار روم

فضای چرخ مقام نفس کشیدن نیست
نفس کجاست که بر بام این حصار روم

مرا که دل خنک از برگریز می گردد
ز نو بهار چه لازم به زیر بار روم

به اختیار درین انجمن نیامده ام
که نقش چون ننشیند به اختیار روم

دعای جوشن ماهی ز موجه خطرست
چگونه بحر گذارم به جویبار روم

مرا که عشق سگ آستان خود خوانده است
چه لایق است به دنبال هر شکار روم

چو کوه پشت سر سیل دیده ام بسیار
سبک نیم که به یک جرعه چون خمار روم

چو گل ز خرده من روی باغ رنگین است
روا مدار که از کیسه بهار روم

درین ریاض من آن شبنم گرانجانم
که در خزان به شکر خواب نوبهار روم

همانقدر رگ خواب مرا مگیر ای بخت
که زیر سایه آن سرو پایدار روم

خمار من به می لاله گون نمی شکند
مگر به فکر لب لعل آن نگار روم

ز سنگ ناله برآرد وداع من چون سیل
قیامت است چو من از دیار یار روم

ز من شکست به دشمن نمی رسد صائب
سبک چو نکهت گل بر بساط خار روم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۷۵۸

من آن نیم که به گلشن به اختیار روم
مگر زبیخبریها به بوی یار روم

به آب و رنگ مرا نوبهار نفریبد
به ذوق داغ مگر سوی لاله زار روم

دلم گرفت ازین سایه های پا به رکاب
به زیر سایه آن سرو پایدار روم

خمار موجه من از کنار افزون شد
بغل گشاده به دریای بیکنار روم

ز اشتیاق همان حلقه برون درم
اگر به خلوت آغوش آن نگار روم

دل رمیده من آن زمان بجا آید
که همچو شانه در آن زلف تابدار روم

مرا ازآن سفر بیخودی خوش آمده است
که رفته رفته ازین راه سوی یار روم

چنان فتاده ام از پا که وقت بیهوشی
به دست و دوش نسیم سحر ز کار روم

به خاکساری خود چون غبار از آن شادم
که در رکاب تو ای نازنین سوار روم

اگر چه صید زبونم، ولی مروت نیست
که تشنه از لب آن تیغ آبدار روم

ز ظلمت شب هستی مگر برون صائب
به روشنایی آن آتشین عذار روم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۷۵۹

به هر که باده دهد یار، من خراب شوم
نگاه گرم به هر کس کند کباب شوم

ز من کناره کند موج اگر حباب شوم
فریب من نخورد تشنه گر سراب شوم

چو موج، صیقل دریا چو می توانم شد
گره چرا به دل بحر چون حباب شوم؟

درین زمانه که بوی گل است موی دماغ
چه لازم است خورم خون و مشک ناب شوم؟

به وصل گوهر ناسفته راه نتوان یافت
چرا چو رشته عبث خرج پیچ و تاب شوم؟

ز رنگ و بوی جهان مشکل است دل کندن
مگر چو شبنم گل محو آفتاب شوم

چنین که زلف تو شد نرم شانه از خط سبز
امید هست که من نیز کامیاب شوم

به گرد من نتواند رسید آبادی
اگر ز سیل حوادث چنین خراب شوم

به من دل کسی از دوستان نمی سوزد
به آتش جگر خود مگر کباب شود

چو می توان به ریاضت ملک شدن صائب
چرا چو بیخبران خرج خورد و خواب شوم؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۷۶۰

چراغ طور نسوزد اگر کلیم شوم
شکفتگی نکند گل اگر نسیم شوم

بس است جوهر ذاتی مرا، نه آن گهرم
که گر صدف برود از سرم یتیم شوم

دم مسیح درین گلستان گرانجان است
به اعتماد کدام آبرو نسیم شوم؟

فلک مراد کریمان نمی دهد صائب
به مصلحت دو سه روزی مگر لئیم شوم









غزل شماره ۵۷۶۱

درین جهان نشود حال آن جهان معلوم
که مغز را نتوان کرد از استخوان معلوم

که دیده حاشیه باشد ز متن مشکلتر؟
نشد ز سبزه خط راز آن دهان معلوم

عیار ناز ترا اهل عشق می دانند
که بی کشش نشود زور هر کمان معلوم

اگر چه معنی نازک شود برهنه زلفظ
مرا نشد ز کمر هیچ ازان میان معلوم

ز شوق من چه تواند زبان خامه نوشت؟
ضمیر لال نگردد به ترجمان معلوم

توان ز سختی ایام صبر هر کس یافت
عیار زر شود از سنگ امتحان معلوم

جنون من به خط سبز گلرخان بسته است
که در بهار شود شور بلبلان معلوم

ز حسن عاقبت آغاز را توان دریافت
که هست تیر کج و راست در نشان معلوم

ز اشک راز دل بیقرار من شد فاش
که از ستاره شود سیر آسمان معلوم

بلندی سخن دلپذیر ما صائب
ز گرد سرمه نگردد در اصفهان معلوم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۷۶۲

هوالغفور ز جوش شراب می شنوم
صریر باب بهشت از رباب می شنوم

تفاوت است میان شنیدن من و تو
تو بستن در و من فتح باب می شنوم

بر آستان خرابات چون نباشم فرش؟
که بوی زنده دلی زان تراب می شنوم

دویدن می گلرنگ را به کوچه رگ
به صد رسایی آواز آب می شنوم

صفای پردگیان خیال می بینم
صدای پای غزالان خواب می شنوم

ترانه ای که سر دار ازان شود رنگین
به هر چه می نگرم بی حجاب می شنوم

صدای شهپر جبریل عشق هر ساعت
ز رخنه دل پر اضطراب می شنوم

مگر ز سیر بناگوش یار می آید؟
که بوی یاسمن از ماهتاب می شنوم

مگر ز صحبت دلهای گرم می آیی؟
که از لباس تو بوی کباب می شنوم

چه حرفهای خنک صائب از سیاه دلان
به پشتگرمی آن آفتاب می شنوم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۷۶۳

پیام دوست ز باد بهار می شنوم
ز چاک سینه گل بوی یار می شنوم

جنون من چه عجب گر یکی هزار شود؟
که وصف گل ز زبان هزار می شنوم

هزار نکته سربسته بی میانجی حرف
ز غنچه دهن تنگ یار می شنوم

ازان ز سیر چمن می برم ز خود پیوند
که ذکر اره ز هر شاخسار می شنوم

چه آتش است که در مغز خاک افتاده است؟
که العطش ز لب جویبار می شنوم

مرا چو تیشه فرهاد می خراشد دل
صدای کبک اگر از کوهسار می شنوم

شکایتی است که مردم زیکدگر دارند
حکایتی که درین روزگار می شنوم

گذشت از دل گرم که خط مشکینت؟
که بوی سوختگی زان غبار می شنوم

مباد نقش کسی بدنشین شود یارب
میان بحرم و طعن کنار می شنوم

به گوش، پنبه سیماب می نهم صائب
زهر که حرف دل بیقرار می شنوم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۷۶۴

شدند جمع دل و زلف از آشنایی هم
شکستگان جهانند مومیایی هم

شود جهان لب پر خنده ای، اگر مردم
کنند دست یکی در گرهگشایی هم

فغان که نیست بجز عیب یکدگر جستن
نصیب مردم عالم ز آشنایی هم

شدند تشنه لبان جهان بیابان مرگ
چو موجهای سراب از غلط نمایی هم

درین قلمرو ظلمت چو رهروان نجوم
روند سوخته جانان به روشنایی هم

ز سنگ تفرقه روزگار بیخبرند
جماعتی که دلیرند در جدایی هم

شود بساط جهان پر زر تمام عیار
کنند کوشش اگر خلق در روایی هم

شدند شهره عالم چو بلبلان صائب
سخنوران جهان از سخنسرایی هم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۷۶۵

نه می به جام و نه گل در کنار می خواهم
تبسمی ز لب لعل یار می خواهم

نیم ز رفتن گلهای بوستان غمگین
زمان حسن ترا پایدار می خواهم

چو گل برای تماشاییان دلتنگ است
گشایشی اگر از نوبهار می خواهم

به ساده لوحی من شیشه ای ندارد چرخ
که رحم از دل سنگین یار می خواهم

متاع هستی من هر چه هست باختنی است
ز عشق دست و دلی در قمار می خواهم

نرفت یک قدم از پیش، کارم از ماندن
هنوز مهلت ازین روزگار میخواهم

نمی توان خمش از سینه های گرم گذشت
چراغ داغی ازین لاله زار می خواهم

رسیده مشق جنونم چنان که نتوان گفت
نوازشی ز نسیم بهار می خواهم

یکی است محرم و بیگانه پیش غیرت من
ترا نهفته ز خود در کنار می خواهم!

ازان لب شکرین گر طمع کنم صائب
هزار بوسه، یکی از هزار می خواهم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۷۶۶

کجاست باده که ناموس را به آب دهم
وداع هوش کنم، عقل را جواب دهم

من از نسیم چمن بیخودم چو شبنم گل
مگر پیاله خود را به آفتاب دهم

به این شکسته زبانی، اگر ضرور شود
زبان تیر و لب تیغ را جواب دهم

مرا که چشمه حیوان ز سینه می جوشد
چرا عنان به کف موجه سراب دهم؟

چو من ز پرتو مهتاب شیر مست شدم
چه لازم است که دردسر شراب دهم؟

به چشم بوسه زدن چون فراق می آرد
چگونه بوسه بر آن حلقه رکاب دهم؟

کجاست جرأت ، اگر صحبت اتفاق افتد
که یک پیاله به دست تو بی حجاب دهم

مرا که پرتو خورشید می برد به شتاب
نظر چگونه چو شبنم ز گلشن آب دهم؟

ربوده است نظر بازی خیال، مرا
من آن نیم که گریبان به دست خواب دهم

چو نیست یک دل بیدار در جهان صائب
همان به است که من نیز تن به خواب دهم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۷۶۷

به مهر داغ رسیده است جمله اعضایم
ز پای تا به سر خویش چشم بینایم

چه لازم است چو مجنون شوم بیابان گرد؟
که از غبار دل خود بس است صحرایم

نمی شود نشود داغ لاله ها ناسور
که دشت کان نمک شد ز شور سودایم

بغیر خانه زنجیر ازین جهان خراب
به هیچ خانه دیگر نمی رود پایم

مرا به غیرت همکار احتیاجی نست
ز ذوق کار مهیاست کار فرمایم

به سنگ رفته فرو پای من ز دل سختی
نمی برد سخن سرد ناصح از جایم

مرا ز قرب گرانان همین کفایت بس
که کوه قاف سبک شد به دل چو عنقایم

به نرخ خاک ز من مشتری نمی گیرد
ز بس که گرد کسادی گرفته کالایم

نهان چگونه کنم راز عشق را صائب؟
که همچو نامه واکرده است سیمایم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 569 از 718:  « پیشین  1  ...  568  569  570  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA