انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 603 از 718:  « پیشین  1  ...  602  603  604  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۱۰۶

دل ز کاهش واصل آن یار جانی شد ز من
این زمینی از ریاضت آسمانی شد ز من

مشت خاری داشتم تا آشیانی داشتم
باغها سر تا سر از بی آشیانی شد ز من

خانه داری دستگاه عیش بر من تنگ داشت
خانه یک شهر از بی خانمانی شد ز من

تا چو تاک از دست خود دادم عنان اختیار
نخل سرکش زیر دست از خوش عنانی شد ز من

ریختم در پیش دریا آبروی خود، ولیک
صد صدف سیراب از گوهرفشانی شد ز من

چون گل رعنا درون خویش اندودم به خون
تا درین بستانسرا رنگ خزانی شد ز من

می کنم صائب قضا گر عمر کوتاهی نکرد
آنچه فوت از زندگی در شادمانی شد ز من
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۱۰۷

بی نقاب آن چهره را دیدن نمی آید ز من
پنجه خورشید تابیدن نمی آید ز من

می توانم شد سپند آن روی آتشناک را
گر به گرد شمع گردیدن نمی آید ز من

از سبک جولانی عمرست بی آرامیم
در گذار سیل خوابیدن نمی آید ز من

گر چه دارد ناخن الماس دست جرأتم
سینه موری خراشیدن نمی آید ز من

شمع من گردن به امید خموشی می کشد
بر فروغ خویش لرزیدن نمی آید ز من

بادپیمایی است صائب ناله بی فریادرس
چون جرس بیهوده نالیدن نمی آید ز من
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۱۰۸

از جفای چرخ نالیدن نمی آید ز من
گوش خصم سفله تابیدن نمی آید ز من

دست بیعت با توکل داده ام روز ازل
از برای رزق کوشیدن نمی آید ز من

شمعم اما خانه همسایه از من روشن است
بر فروغ خویش چسبیدن نمی آید ز من

برنمی خیزد صدا از دست چون تنها بود
پیش بی دردان خروشیدن نمی آید ز من

خانه صیاد می دانم لباس فقر را
خرقه تزویر پوشیدن نمی آید ز من

بی میانجی مهربان می خواهم آن دلدار را
گل به دست دیگران چیدن نمی آید ز من

گر چه دارم صد زبان آتشین چون آفتاب
از گناه خویش پرسیدن نمی آید ز من

آسمان گو توتیا کن استخوان های مرا
رو به خاک عجز مالیدن نمی آید ز من

گر چه دارم پنجه شیر ژیان در آستین
سینه موری خراشیدن نمی آید ز من

ریشه غم، زعفران گردد اگر در سینه ام
چون گل تصویر، خندیدن نمی آید ز من

در کنار گل چو شبنم جای خود وا می کنم
سینه بر خاشاک مالیدن نمی آید ز من

داغ را از ننگ مرهم کرده ام صائب خلاص
گل به روی مهر مالیدن نمی آید ز من
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۱۰۹

بلبلم اما رسد بر لاله و گل ناز من
دست گلچین می رود از کار از آواز من

رشته ذوق گرفتاری به بالم بسته اند
نگذرد از گوشه بام قفس پرواز من

جوهرم را تا به سنگ امتحان زد کوهکن
تیشه فولاد خود را کرد پای انداز من

سهل باشد از فغانم گر قفس مجمر شود
بیضه چون فانوس بود از شعله آواز من

همچو شاخ پر ثمر وقت است پشتش بشکند
از هجوم عندلیبان گوشه های ساز من

تا به دارالامن صلح کل رسیدم، کبک مست
خواب راحت می زند در چنگل شهباز من

صبحم، اما چون شبم در پرده پوشی ها مثل
مشرق لب را نداند آفتاب راز من

سر فرو نارد به شاخ پست طوبی فطرتم
می زند پر در فضای لامکان، انداز من
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۱۱۰

چند آواز تو از بیرون رباید هوش من؟
ره نیابد دردرون چون حلقه در گوش من

در میان سرو، قمری دست خود را حلقه کرد
چند باشد حلقه بیرون در آغوش من؟

چون شراب کهنه ام آسوده در مینا، ولی
می نماید خویش را در کاسه سر، جوش من

کوه را از بردباری گر چه بر سر می نهم
سایه دست نوازش برنتابد دوش من

دشمنان را می شود از هیبت من دل دو نیم
جوهر تیغ دو دم دارد لب خاموش من

بیش می گردد جنون من ز سنگ کودکان
نیستم بحری که از لنگر نشیند جوش من

چون شکرخندی دهد رو، می شوم صائب غمین
نیش چون زنبور در دنبال دارد نوش من
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۱۱۱

از هواداران شود دایم مکدر شمع من
از پر پروانه دارد تیغ بر سر شمع من

پرتو منت کند دلهای روشن را سیاه
می شود دست حمایت آستین بر شمع من

از مروت می کند روشن چراغ خصم را
گر به ظاهر می شود خامش ز صرصر شمع من

گردنی در زیر تیغ از موم دارد نرم تر
در نظر دارد همانا بزم دیگر شمع من

زندگی نتوان به کوشش یافت، ورنه عمرها
غوطه زد در بحر ظلمت چون سکندر شمع من

باشد از جوش هواداران می روشن مرا
دارد از بال و پر پروانه ساغر شمع من

در شبستانی که دارد صد سمندر هر شرار
شد ز بی پروانگی ها تیر بی پر شمع من

گوهر خود را ز چشم زخم می دارد نگاه
گر نسازد دامن فانوس را تر شمع من

از زبان آتشینم عالم دل زنده شد
صد چراغ کشته را شد افسر زر شمع من

دیده گوهرشناسی نیست، ورنه بزم را
تازه رو دارد ز اشک پاک گوهر شمع من

سرد مهری صائب از جا درنمی آرد مرا
در گذار باد می سوزد به لنگر شمع من
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۱۱۲

آه مظلوم است در بالا دوی ادراک من
از زبردستی به ساق عرش پیچد تاک من

کیست دیگر تا تواند دست با من کوفتن؟
کآسمان باآن زبردستی بود در خاک من

نیست چین نارسایی در کمند فکرتم
هست گیراتر ز چشم آهوان فتراک من

چون پر پروانه سوزد پرده افلاک را
گر نفس در دل ندزدد شعله ادراک من

اشک نیسان چون صدف گوهر شود در سینه ام
وقت تخمی خوش که افتد در زمین پاک من

جوهر ذاتی نمی گرداند از شمشیر روی
می زند سرپنجه با دریا خس و خاشاک من

شمع عالمسوز را انگشت زنهاری کند
چون به محفل رو نهد پروانه بی باک من

سیر چشمان را نظر بر جامه پوشیده نیست
ورنه بوی پیرهن باشد گریبان چاک من

می شود صائب ز سوز سینه ام عالم فروز
گر چراغ کشته ای آرد کسی بر خاک من
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۱۱۳

بس که دارد گرد کلفت چهره احوال من
روی می مالد به خاک آیینه را تمثال من

بلبل من از حریم بیضه تا آمد برون
گل ز شبنم خیمه بیرون زد به استقبال من

نامرادی مطلب افتاده است در راه طلب
ورنه مطلب پاکشان می آید از دنبال من

دیده ام در بی پر و بالی گشاد خویش را
ناخن پرواز نگشاید گره از بال من

گر چه ساغر در خو مجلس به دور افکنده ام
کوه را از پا درآرد رطل مالامال من

هدیه ای اهل هنر را به ز عیب خویش نیست
عیبجو بیهوده افتاده است در دنبال من

یک سر مو بر تنم بی پیچ و تاب عشق نیست
می شود آیینه صاحب جوهر از تمثال من

می شدم صائب در اقلیم سخن صاحبقران
گر نمی شد صرف تسخیر بتان اقبال من
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۱۱۴

از گهر گرد یتیمی شست آب چشم من
توتیا شد خاک در عهد سحاب چشم من

جوهر بینایی من پرده سوز افتاده است
کی سفیدی می تواند شد نقاب چشم من؟

آنچنان کز خنده گردد غنچه گل بی گره
از دل بیدار باشد فتح باب چشم من

رشته اشکم بعینه سبحه بگسسته است
بس که می آید غبارآلود آب چشم من

موجه تردست را خشکی کند سوهان روح
آب بردارد گر از دریا سحاب چشم من

دیده من تا به خال دلفریب او فتاد
مردمک شد نقطه سهو کتاب چشم من

تشنه عرض گهر چون تنگ چشمان نیستم
گریه بی اشک باشد انتخاب چشم من

بس که می ریزم به تلخی اشک، هر مژگان من
می شود انگشت زنهاری ز آب چشم من

دیده بیدار انجم محو شد در خواب روز
همچنان در پرده غیب است خواب چشم من

چون تواند بحر با من لاف همچشمی زدن؟
می زند پهلو به گردون هر حباب چشم من

جای حیرت نیست گردد گر حصاری در تنور
در مقام لاف، طوفان از حجاب چشم من

نه ز ساقی ناز و نه از خم بزرگی می کشم
تا ز خون دل مهیا شد شراب چشم من

چون رگ سنگ است صائب در نظر مژگان مرا
بس که از غفلت گرانسنگ است خواب چشم من
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۱۱۵

سر نمی پیچد ز اشک لاله گون مژگان من
پنجه با دریای آتش می زند مرجان من

سینه ای چون صبح می خواهد قبول داغ عشق
در زمین پاک ریزد تخم را دهقان من

تا شدم قانع ز نعمت ها به درد و داغ عشق
گرم چون خورشید تابان است دایم نان من

می شود هر روز بند غفلت من بیشتر
دانه زنجیر در خاک است در زندان من

گر چه از لب تشنگی یک مشت خاکستر شدم
تازه رو دارد سفال خاک را ریحان من

می دهد از سنبلستان ریاض خلد یاد
از سیه مستان معنی صفحه دیوان من

تازه رو بر می خورم با هر که خونم می خورد
نیشتر را گل به دامان می کند شریان من

اختیار گریه بی اختیارم داده اند
غیر مژگان یک سر مو نیست در فرمان من

حلقه بیرون در کام از نظربازی گرفت
تا به کی محروم باشد دیده حیران من؟

این جواب آن غزل صائب که گوید مولوی
چون بنالم عطر گیرد عالم از ریحان من

بس که ترسیده است چشمم صائب از رخسار او
برنمی آید نگه از سایه مژگان من
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
صفحه  صفحه 603 از 718:  « پیشین  1  ...  602  603  604  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA