انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 8 از 20:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  19  20  پسین »

داستان های ضربدری


میهمان
 
اینم یکی دیگه
الان 1 سالي مي شه كه ازدواج كردم اسم شوهرمم فريده. من عاشق نمايش دادن بدنم هستم و هميشه دوست دارم به هر نحوي بدنمو به ديگران نمايش بدم البته خدا هم شوهري عين خودم بهم قسمت كرده اونم از اينكه من بدنمو به ديگران نمايش مي دهم حال مي كنه و حتي ازم مي خواد پيش غريبه ها عشوه بيام و هر چه قدر ممكنه بدنمو نمايش بدم تا حال كنه. من از زماني كه يه دختر 13 ساله بودم به اين كار علاقمند شدم و هميشه خودمو به دوستاي داداشم نشان مي دادم البته طوري كه داداشم نفهمه. به خاطر من هم، داداشم كلي دوست داشت كه هر روز مي اومدند دم در و صداش مي كردند و چون فهميده بودند كه من زماني كه داداشم نيست ميام درو باز مي كنم به همين خاطر اكثرا دوستاش زماني مي آمدند در خونه كه داداشم نباشه و بتونند حسابي حال كنند منم هميشه با يه شلوارك و يه تاب كه هم نافم ديده مي شد و از بالا هم تقريبا كل ممه هام ديده ميشد، مي رفتم در و باز مي كردم اونا هم كلي ديد مي زنند و من باهاشون كلي شوخي مي كردم. منم هميشه خرشون مي كردم مثلا وقتي پدهام تمام مي شد به يكشون پول مي دادم و مي گفتم من حالم خوب نيست اگه امكان داره شما برام بخريد كه اوناهم پولو نمي گرفتند و مجاني برام كلي چيز مي خريدند مامانمم چون كمي خسيس بود وقتي اون وسايل رو مي ديد كه مجاني ميان بهم چيزي نمي گفت. يه بار كه تو خونه تنها بودم يكي از دوستاي داداشم اومد در خونه رو زد منم با خوشحالي رفتم و درو باز كردم اونم پرسيد داداشت خونه هست كه يه دفعه ازدهانم در رفت و گفتم نه تو خونه تنهام اونم بد جوري پرو شد و شروع كرد به شوخي كردن منم چون خوشم اومد منم باهاش شوخي مي كردم كمي كه با هم شوخي كرديم يه دفعه ممه هامو تو دستش گرفت منم با وجود اينكه خيلي خوشم اومد ولي خودمو دادم عقب و خواستم در ببندم كه يهو پريد تو خونه و زود درو بست و شروع كرد به مالوندن من منم خواستم جيغ بكشم كه با يه دستش جلوي دهنمو گرفت كمي كه منو مالوند خواست تاپمو در بياره ولي ديد من دارم مقاومت مي كنم پارش كرد البته من داشتم از لذت مي مردم ولي نمي خواستم به هر كس كه از راه مي رسه حال بدم بعد اون به زور شلواركمو كمي كشيد پايين و شورتمم پاره كرد كير خودشم در آورد و خواست بذاره تو كونم كه با مقاومت من منصرف شد و كمي لاپايي زد و آبش اومد بعد منوكمي بوسيد و ولم كرد و زود از خونه خارج شد منم خيلي حشري شدم و زود به حمام رفتم و خودمو خالي كردم ولي از اينكه به زور منو وادر به سكس كرده بود عصبي بودم. چند روز بعد وقتي داداشم خونه نبود باز همون پسر اومد دم در من اول خواستم كه درو به روش ببندم ولي اون با پاش جلوشو گرفت و گفت نمي خوام اذيت كنم فقط اومدم از بابت چند روز پيش ازت عذر خواهي كنم منم كمي نرم شدم و گفت خوب زود عذر خواهي كن و برو. اونم از تو جيبش يه جفت گوشواره كه زياد هم سنگين نبود بيرون آورد و بهم داد و گفت كه معذرت مي خوام و رفت منم ديگه هيچوقت نديدمش. خلاصه من الان 1 سالي كه ازدواج كرده ام و تو يه آپارتمان 5 طبقه كه 10 واحده زندگي مي كنيم واحد بغلي ما هم يه زوج جونند كه تازه ازدواج كردند ما از همون روزهاي اول با اونا صميمي شديم و منو فريد تصميم گرفتيم به كامران (اسم زنش هم زيباست) كمي حال بديم البته به خودمون حال بديم منم تا جايي كه مي تونستم براش عشوه مي اومدم و جلوش روز به روز بازتر مي شدم اونم نامردي نمي كرد و كلي منو ديد ميزد. يه بار كه تازه از حمام اومده بودم بيرون و داشتم خودمو خشك مي كردم زنگ در زده شد منم حوله رو پيچيدم دورم و درو باز كردم ديدم كه كامرانه اون گفت كه يخچالشون خرابه و اگه يخ داريد كمي به ما يخ بديد من رفتم و آوردم وقتي داشتم يخ هارو بهش مي دادم حولم افتاد من زياد بهش توجه نكردم و جلوش لخت وايسادم ولي اون زود خم شد و حوله رو برداشت و به من داد منم گفتم آقا كامران شما كه غريبه نيستيد بخوام خودمو ازتون قايم كنم اونم وقتي اين حرفو شنيد پروتر شد و داشت منو با چشاش مي خورد كه من خندم گرفت و گفتم تا حالا يه زن لخت نديدي اونم خنديد و گفت اي طوريشو نه منم گفتم مگه من چمه اونم شروع كرد به تعريف كردن از بدن من، منم حالي به حالم مي شد و چون داشت يخ ها ذوب مي شدند رفت. اون شب من همه ماجرارو براي فريد تعريف كردم اونم كلي حال كرد بعد از اون روز من اكثرا پيشش لخت بودم و وقتي هم كه فريد بود پيشش لباس هاي توري مي پوشيدم كه همه جاي بدنم معلوم بود زيبا چند بار منو نصيحت كرد ولي من بهش زياد توجه نكردم اونم ديگه دست كشيد منو فريد ديگه حتي جلوي كامران عشقبازي هم مي كرديم البته طوري كه زيبا نفهنه چون به كامران گير مي داد حتي يه بار هم كه از حمام بيرون اومدم ديدم كامران دم در داره با فريد حرف مي زنه منم همون طور لخت رفتم و باهاش سلام و احوال پرسي كردم فريد هم دستشو كشيد رو كسم و گفت واسه گائيدن حاضره منم دستمو گذاشتم رو كيرش و با لحني كه فكر كنم كامرانو به عرش برد گفتم دارم واسه كيرت مي ميرم زود باش كامران هم كه شاخ در آورده بود فقط ما رو نگاه مي كرد كه فريد از كامران معذرت خواهي كرد و در بست و اومديم تو اتاق خواب و كلي خنديديم و چون واقعا شهوتي شده بوديم يه سكس جانانه كرديم. يه روز كه فريد مي خواست منو بكنه ديد كاندوممون تموم شده و به كامران زنگ زد كامران هم گفت كه ما داريم فريد هم منو فرستاد تا ببينيم واكنش كامران چيه وقتي كه رفتم كامران جلوي در منتظر بود وقتي كه منو ديد خوشحال شد آخه من با يه لباس خواب كاملا توري كه نوك پستونام كاملا ديده ميشد پوشيده بودم وقتي از كامران كاندوم گرفتم كامران دستمو گرفت و گفت يه كاري مي كنم ولي قول بده به كسي چيزي نگي منم گفتم چه كاري كه ديگه تاب نياورد و كسمو گرفت من آرام گفتم داري چيكار مي كني ولم كن اونم توگوشم گفت تورو خدا فقط يه كم منم گفتم بيخود ولم كن ولي اون منو برگردوند و لباسمو داد بالا و كيرشو از زير پيژامش كشيد بيرون و كرد توكسم منم با اينكه تو زبونم مقاومت مي كردم ولي داشتم رسما ازش اطاعت ميكردم كمي كه تلمبه زد چون حشري بود زود ارضا شد و آبشو تو راهو ريخت و خودشو زود جمع و جور كرد و بدون اينكه حرفي بزنه رفت منم سريع اومدم تو و همه چيزو به فريد گفتم اونم اوتقدر شهوتي شد كه تا صبح پدرمو در آورد. بعد از ظهر فرداي اون روز وقتي داشتم مي رفتم آرايشگاه اونم كه داشت از سر كار مي اومد تو راهرو همديگرو ديديم كمي با هم احوال پرسي كرديم اونم به خاطر ديشب تشكر كرد منم گفتم چون ديشب بهت چيزي نگفتم فكر نكن هميشه اون برنامه است ولي تا حرفم تموم نشده اون زود منو برگردوند و از پشت بغلم كرد به يه دستش كسمو مالوند و با يه دستش سينه هامو منم چون مي خواستم هميشه تشنه من باشه بر خلاف نظرم سرش محكم داد كشيدم كه ولم كنه اونم كمي ترسيد و زود ولم كرد كه با حالت عصباني گفتم هيچ معلومه داري چي كار مي كني اين كارا يعني چه اونم گفت ببخشيد دست خودم نيست شما منو بد جوري شهوتي كرديد و زود رفت منم از اينكه يه مرد متاهلو اين طوري ديونه خودم كرده بودم داشتم حال مي كردم. چند روزي گذشت و من ديگه كامرانو نديدم تا اينكه يه روز با زيبا اومدند خونمون. پس از شام كامران گفت كه مي خواد به يه ماموريت 2 هفته اي بره و از ما خداحافظي كرد. صبح فرداش هم راه افتاد منم به كامران گفتم كه مغازشو چند روزي بسپاره دست شاگردش و يه نقشه بكشيم تا زيبا رو بكنه اونم همون كارو كرد ساعت 10 صبح بود كه به زيبا زنگ زدم و گفتم براي اينكه تنها نباشه بياد خونه ما. اونم كه فكر مي كرد فريد سر كاره با يه دامن نازك كه رنگ پوستش معلوم بود و يه تاب خيلي تنگ و كوچك اومد خونه ما. وقتي زيبا اومد فريد توحمام بو منم لخت داشتم تلويزيون نگاه مي كردم اونم اومد نشست كنار من كمي بعد من خواستم برم از تو آشپژخونه ميوه بيارم كه نگذاشت و گفت من ميارم و رفت تو آشپزخونه وقتي او رفت فريد هم از حمام لخت لخت اومد بيرون كيرشم بد جوري شق كرده بود منم پا شدم و آروم گفتم منو بكن فريد هم شروع كرد به كردن من، من براي اينكه توجه زيبارو به خودمون جلب كنم به فريد طوري كه زيبا هم بشنوه گفتم نكن الان زيبا اينجاست بعدا بهت كلي كس ميدم كه زيبا هم نگاه كرد فريد هم خودشو كنار زد و طوري وايساد كه زيبا خوب كيرشو ببينه و گفت زيبا خانم ببخشيد. چشم زيبا هم به كير فريد بود كمي فريد همون طور موند بعد دستشو گذاشت رو كيرش و برگشت به حمام و حوله كوچيكي رو دورش پيچيد و باز اومد و با من شوخي كرد زيبا هم ديگه از خجالت نمي تونست ما رو نگاه كنه منم چون خواستم كمي تحريكش كنم رفتم پيشش و شروع كردم باهاش شوخي كردن ولي اون زياد دلش نمي خواست كمي باهاش شوخي زبوني كردم بعد پستوناشو تو دستم گرفتم و گفتم فريد مي بيني كه كامران چه چيزي تو دستش داره فريد هم گفت آره خوش به حالش اگه من بجاش بودم هرگز غذا نمي خوردم آخه حيف نيست اينارو ول كنيو غذا بخوري زيبا هم كه داشت به زور مي خنديد گفت من ديگه بايد برم كار دارم و از جاش پاشد وقتي پاشد من دستشو گرفتم و گفتم بچه شدي فقط خواستيم كمي باهات شوخي كنيم اگه تاب شوخي رو نداري خوب بگو اونم كه كمي بهش برخورده بود گفت هيچ هم اين طور نيست من از همتون هم بيشتر تاب شوخي دارم چون كار داشتم مي خواستم برم حالاهم كه اي طور شد نميرم و نشست و رو به من كرد و گفت بچرخ تا بچرخيم منم نخواستم زياد ناراحت بشه به همين دليل ديگه شوخي نكردم و حرفو عوض كردم كمي بعد زيبا فهميد كه به خاطر اون ديگه شوخي نمي كنيم خودش سر شوخي رو باز كرد و دستشو گذاشت رو ممه هام و گفت آقا فريد شما هم كه خوب چيزي تو دستتونه پس چرا غذا مي خوريد فريد هم تا ديد زيبا نرم شده گفت خوب با خيلي خوب فرق مي كنه و به پستوناش اشاره كرد منم از زير تاپش پستوناشو گرفتم و گفتم اين پستونا من كه زنم منو ديونه كرده چه برسه به مردا (انصافا هم پستوناش خيلي عالي هستند و هم خيلي نرمه هم بزرگ) و كمي تاپشو دادم بالا كه نوك پستوناش معلوم شد اونم خواست تاپشو ببره پايين كه من باز گفتم باز بچه شدي. انگار نقطه ضعفش بود به همين خاطر دستشو كشيد منم تاپشو بيشتر بالا بردم حالا ديگه پستوناش كامل بيرون بود فريد هم گفت زيبا خانم چرا تاپتونو در نميارين تا راحت باشيد زيبا هم گفت اِاِاِاِاِ اون وقت شما ضرر نمي كنيد فريد هم با پرويي گفت نه خيلي هم منفعت مي كنم زيبا هم با عشوه خاصي گفت چه طوره پاشم لخت شم تا شما بيشتر منفعت كنيد كه من زود گفتم واقعا چرا لخت نمي شي مگه كامران اين همه منو لخت ديده چيزي ازم كم شده حالا زود باش ديگه ولي زيبا قبول نكرد كه من گفتم مي خواي با زور درش بياريم و رو به فريد كردم و گفتم فريد پاشو بيا تا زور بالا سر اين جماعت نباشه كاري نمي كنند فريد هم زود اومد طرف ما زيبا هم به طور خيلي ضايعي مقاومت مي كرد انگار ديگه خودش هم مي خواست. ما تاپش در آورديم و خواستيم كه دامنشو در آوريم كه گفت اينو نه شورت نپوشيدم زشته فريد هم گفت خوب اگه شورت هم مي پوشيدي اونم درمياورديم و دامنشم در آورديم حالا لخت لخت جلوي ما بود و چون كمي خسته شد روي مبل لم داد و پاهاشم كمي باز كرد كسش يه دونه مو هم نداشت انگاري مادر زادي بي مو بود منم به فريد كسشو نشون دادم اونم سرشو جلوي كسش برد و گفت زيبا خانم اين چيه اونم بدون اينكه خودشو جمع و جور كنه گفت به اين مي گن كير تا حالا كير نديدي ما هم خنديدم و من گفتم من ميميرم واسه كير خوردن و خودمو انداختم رو كسش و شروع كردم به خوردن كسش اونم فقط مي خنديد ديگه از كسش هم داشت آب ميومد بدنش هم بد جوري داغ كرده بود فريد هم حولشو باز كرد و گفت زيبا خانم شما چيزي نمي خوريد اونم گفت چرا دارم از گرسنگي ميميرم زود بيارش تا بخورم فريد هم زود كيرشو برد جلوي صورتش اونم گذاشت تو دهنش و شروع كرد با ولع ساك زدن. كمي اون طور گذشت كه زيبا به فريد گفت كسم بد جوري كير مي خواد زود باش منو بكن فريد هم جاشو با من عوض كرد و كيرشو محكم كرد تو كس زيبا اونم داشت فقط داد مي كشيد منم شروع كردم به خوردن پستوناش بيچاره بد جوري داشت لذت مي برد و خيلي زود ارضا شد ولي گفت من هنوز مي خوام ما هم ادامه داديم و چند بار ديگه ارضاش كرديم كه ديگه بيهوش شد بعد فريد اومد سمت من و شروع كرد به كردن من، منو فريد با هم ارضا شديم و افتاديم رو هم و خوابيديم. چند ساعت بعد وقتي چشمامو باز كردم ديدم فريد باز داره زيبا رو مي كنه منم گفتم پس من چي و باز يه سكس ديگه شروع كرديم. اون 2 هفته زيبا همش تو خونه ما بود شبا هم هر دومون تو بغل فريد مي خوابيديم و كلي حال مي كرديم تا اينكه كامران از ماموريت برگشت ما هم تصميم گرفتيم كه به اون هم بگيم تا سكس گروهي داشته باشيم كه من گفتم من بهش مي گم فرداي اون روزي كه كامران از ماموريت آمده بود چون خسته بود مرخصي گرفت فريد هم رفت به مغازش منم به زيبا گفتم به بهانه خريد از خونه بره بيرون اونم رفت منم يه لباس سكسي پوشيدم و بعد از چند دقيقه رفتم خونه كامران تا بهش خوشامد گويي كنم كمي كه با هم حرف زديم اون اومد طرفم معلوم بود خيلي حشري بدنش داشت مي لرزيد منم با شوخي گفتم چرا داري اين طور مي لرزي حرفي نزد و كمي به وسط پام نگاه كرد ولي نتونست جلوي خودشو بگيره و كسمو با دستش محكم گرفت خيلي بهم حال داد ولي بايد نقشمو عملي مي كردم به همين خاطر دستشو پس زدم و پا شدم كه برم ولي اون به زور منو از پشت بغل كرد و پستونامو تو دستش گرفت و در گوشم گفت خواهش مي كنم منم از فرصت استفاده كردم و گفتم باشه هر چقدر بخواي بهت حال مي دم ولي به يه شرط. زود ولم كرد و گفت هر شرطي باشه قبول من گفتم ببين كامران من دوست دارم سكس گروهي داشته باشم و تو منو پيش فريد و زيبا بكني فريد هم پيش تو زيبارو بكنه حالا اگه قبول كني مي توني منو هميشه براحتي بكني كمي به فكر فرو رفت بعدش گفت خوب اگه زيبا قبول نكنه چي منم گفتم يعني تو موافقي اونم گفت آره من موافقم ولي زيبا قبول نمي كنه منم كيرشو گرفتم و گفتم نترس زيبارو قبل از تو راضي كرده ام اونم گفت فريد چطور اونم موافقه گفتم آره گفت اگه اين طور باشه خوب از همين امشب شروع كنيم ولي قبلش يه حال به من ميدي گفتم نه بمونه واسه شب ولي اون قدر حشري بود كه نتونست جلوي خودشو بگيره و باز منو بغل كرد و شروع كرد به خوردن گوشام منم چون خودمم حشري بودم تسليم شدم و كيرشو تو دستم گرفتم و براش مالوندم لباسامو با پاره كردن از تنم بيرون آورد و زود خودشم لخت شد و منو برد رو كاناپه انداخت و شروع كرد به خوردن پستونام و بعدش به خوردن كسم خيلي بهتر از فريد مي خورد و تونست با خوردن منو ارضا كنه بعدش منو دمر خوابوند و از پشت كيرشو كرد تو كسم منم چون تا حالا با اين روش گائيده نشده بودم باز حشري شدم و شروع كردم به زدن حرفهاي سكسي اونم بيشتر حشري شد و تلمبه زدنشو محكمتر كرد و كلي برام تلمبه زد كه يهو كيرشو بيرون كرد و تمام آبشو رو كمرم ريخت از گرماي آبش دوباره ارضا شدم و افتادم اونم رو من افتاد كمي كه هوشمون به خودمون اومد ديديم زيبا بالا سرمون ايستاده و داره ما رو نگاه مي كنه كه خنديدو گفت نتونستيد تا شب تاب بياريد منم گفتم من خواستم ولي كامران نذاشت اونم رو به كامران كرد و گفت خوب حالا كه آبتو تموم كردي شب مي توني فقط كس دادن زنتو ببيني كامران هم خنديد و گفت نترس هنوز آب زياد دارم تو اين 2 هفته كلي آب ذخيره كردم امشب سهل واسه چند روزمم آب دارم. خلاصه من هم تا شب خونه اونا موندم و با اونا كلي لاس زدم شب هم به فريد زنگ زدم كه بياد خونه كامران وقتي اون اومد وديد ما هر سه لخت داريم با هم لاس مي زنيم كيرش بد جوري شق كرد و اونم زود لخت شد و اومد وسط منو زيبا نشست و كسامونو تو دستش گرفت و گفت حالا كه همه حاضرند خوب شروع كنيم ما هم قبول كرديم فريد جلوي زيبا نشست و شروع كرد به خوردن كسش كامران هم امد پيش من و كيرشو رو صورتم كشيد منم زود تو دهنم كردم و براش ساك زدم كمي كه اين طور گذشت كامران جلوم نشست و شروع كرد به خوردن كسم فريد هم كيرشو كرد تو كسه زيبا دادمون رفته بود آسمان كامران هم منو باز دمر كرد و كيرشو كرد تو كسم من كه داشتم از لذت مي مردم به همين خاطر اون روز چند بار ارضا شدم. فريد هم ديگه داشت زيبارو از كون مي كرد كامران هم تا ديد فريد داره از كون زيبارو مي كنه گفت زن منو از كون مي كني حالا كونه زنتو چنان جر بدم كه سالها يادش نره از آب كسم كمي زد به كونم و كيرشو با فشار هل داد تو دردش برام خيلي لذت بخش بود و شروع كردم به داد كشيدن كه محكم بكنه اونم نامردي نكرد و جرم داد خلاصه بعد از كلي سكس بازي هر 4 تامون ارضا شديم و رفتيم حمام و يه حال ديگه اونجا كرديم از فرداي اون روز چون كامران و فريد زياد كار مي كردند منو زيبا شروع كرديم به لز كردن و خيلي زود به سكس معتاد شديم حالا هم هر روز تا چند بار همديگرو ارضا نكنيم از هم جدا نميشيم كامران و فريد هم هفته اي 2 بار مارو مي كنند الانم چند ماهي كه هميشه با هميم.
     
  
زن


 
من و علي با زن هامون

اسم من اميره ٥ساله كه ازدواج كردم اسم زنمم محدثه است ما يه دوست خانوادگي داريمكه در واقع دوست من بوده بعد از ازدواج هم با هم رابته داريم اسمش عليه اسم زنشم مهرنوشه
خانواده هاي ما خيلي باهم صميمين ولي اصلا تو نخ سكس با هم نبوديم اينم بگم كه خونه ما توي تهرانه او خونه اونا توي اصفهان
ماجرا از اون جايي شرو شد كه يه روز با علي رفته بوديم استخر كه يه دفه علي دستش خورد به كير من و گفت تو با اين محدثه رو ميكني منم گفتم اين كه تازه چيزي نيست بايد وقتي شق شده ببينيش اصلا بذار ببينم مال خودت چه قدره كه اينقدر پز ميدي؟ منم دست زدم به كير اون تقريبا يكم از مال خودم كوچيك تر بود خلاصه ما بعد از اون ديگه رومون به هم خيلي باز شده بود يه روز ما رفته بوديم اصفهان خونه علي منو علي داشتيم توي حال با هم حرف ميزديم و محدثه و مهر نوشم رفته بودن تو اتاق علي يدفه گفت شنيدم فقط محدثه رو از كس ميكني منم گفتم خوب كه چي لابد تو همش مهرنوشو از كون ميكني اون گفت اره اتفاقا خيلي بيشتر حال ميده بعدش گفت امير يچي بگم ناراحت نميشي گفتم تا چي باشد گفت مياي يه قرار بذاريم من با زن تو حال كنم تو با زن من منم گفتم باشه اسن گزشت و دوباره حدودا يه ماه بعدش ما دوباره رفته بوديم اصفهان شبش رفته بوديم بيرون تقريبا ساعت ١١برگشتيم خونه منو محدثه رفتيم تو اتاق كه لباسامون رو عوض كنيم محدثه يه تيشرت با شلوارك پوشيد من بهش گفتم اين چيه پوشيدي رفتم از تو ساك يه تاپ با يه دامن كه تا بالاي زانوش بود رو بهش دادم محدثه گفت امير تو خونه خودمون نيستيما منم بهش گفتم تو حالا نميخواد براي من جا نماز اب بكشي منم يه تاپ با شلوارك پوشيدم و رفتيم تو حال اول از همه نهر نوش گفت من ميخوام برم حموم منم گفتم منم بايد برم حموم علي هم گفت منم بايد برم حموم اخرشم محدثه گفت منم بايد برم حموم بعد علي گفت حالا كه همه ميخوان برن حموم بيايد همه با هم بريم حموم خلاصه پاشديم همهگي رفتيم حموم تو رخت كن لباسامونو در اورديم منو علي فقط شرت تنمون بودو محدثه و مهرنوش شرت و سوتينشون ، شرت و سوتين مهرنوش صورتي بود و شرتو صوتين محدثه سياه اول علي رفت زير دوش كيرشم كه حسابي راست شده بود همينجوري داشت شرتشو جر ميداد شرتشم كه خيس شد ديگه خودتون حساب كنيد من بعش گفتم علي تو كه همه بندو بساتت ملومه. خوب اون شرتو هم بكن گفت باشه شرتشو در اورد كيرش تقريبا ١٩ سانت بود علي رو به مهرنوش كردو گفت توم خوب شرتو سوتينتو در بيار راحت باش بعدشم شرو كرد به در اوردن شرتو سوتين مهرنوش مهرنوش بهش گفت مرد خجالت نكشي ها خودت كه لخت شدي داري منم جلو مردم لخت ميكني عليم خيلي رلكس گفت خوب ملومه كه خجالت نميكشم بعدش رو به من كردو گفت امير شرت تورو هم من بايد در بيارو؟گفتم نه و سري شرتمو در اوردم ولي خودمونيم تا حالا كيرمو به اون بزرگي نيده بودم تقريبا٢١سانت شده بود بدشم رو به من به محدثه اشاره كردو گفت تو دستاشو بگير منم سري رفتم دستاي محدثه رو از پشت گرفمو علي شرو كرد به در اوردن شرتو سوتينش توي اين بينم انقدر دستماليش كرد كه محدثه داشت اه اهش در ميود بدش همه به نوبت رفتيم زير دوش من اخرين نفر بودم چشمامو بسته بودم وقتي باز كردم ديدم مهر نوش نشسته و داره براي علي ساك ميزنه منم رفتم سر وقت سينه هاي محدثه خو بزار بگم سينه هاي محدثه يكم بزرگ بود ولي سينه هاي مهرنوش كوچيك بود كسمحدثه توپل تر از مال مهرنوش بود اما كون مهر نوش خوشكل تر از محدثه بود جفتشونم تقريبا هم قد بودن بعدش علي شرو كرد به خوردن سينه هاي مخر نوشو مالوندنشمون مهرنوشم اه اهش در اومده بود منم رفتم سراق كس محدثه محدثه رو كف حموم خوابوندمو شرو به خوردن كسش كردم زبونمو از پايين به با لا روي كسش مي كشيدم و لاي كسش ميكردم اونم سر منو گرفته بود و به كسش فشار ميداد و اه اه ميكرد عليم مهرنوشو مدل سگي خوابوندو يه توف روي ساراخ كونش كردو انگشتشو كرد تو دهن مهرنوشو خيس كرد و درش اورد و شرو كرد با كون مهر نوش ور رفتن هي انگشتشو مي برد تو در مياورد بدش خوابيد زمينو مهرنوشو نشوند رو كيرش مهرنوشم شرو كدر به بالا پايين رفتن و عليم داشت با سينه هاش بازي ميكرد منم محدثه رو به صورت سگي خوابوندمو شرو كرم از پش كسشو كردن سينه هاي محدثه نزديكه صورت علي بودعليم داشت نوكشو ميخورد منم داشتم تند تند محدثه رو ميكردم بد ديدم علي سينه هاي محدثه رو ول كرد و مهرنوشو از روش بلند كرد و كيرشه گرقت جلو دهنشو شرو كرد به جلق زدن و ابشو ريخت تو دهن مهرنوش منم كم كم حس كردم ابم داره ميادو كيرمو در اوردمو ابمو ريختم رو كون محدثه بعدش دشم همگي ولو شديم كف حموم بعد به ٥دقيقه پاشدسم دوش گرفتيمو رفتيم بيرون همه با حوله رفتيم لخوابيم تو راه علي به من گفت ناراحت ميشي من امشب مون زنتو راهبندازم منم گفتم نه خلاصه رفتيم خوابيديم
از اينجا به بعد از زبون محدثه است
يه ساعت بعد اين كه رفتيم تو رخت خواب مهرنوش اومد تو اتاق ما و گفت پاشو بريم منم گفتم نه -اخه امير خواب بذار بعدا اخه امير ٥ دقيقه بعد از اين كه رفته بود تو تخت خوابش برده بود -بذار يه وقت كه اميرم بيدار باشه ميدونم مخالفت نميكنه اما بازم بذار يه وقت ديگه مهرنوش گف مگه نگفتي دلت ميخواد علي كونتو درست كنه كه بعدا بتوني با اميرم از كون سكس داشته باشي نترس علي از امير اجازه گرفت قبل از اين كه بره بخوابه منم گفتم باشه بلند شديم رفتيم تو اتاق مهرنوش اينا علي يه حوله پوشيده بود كه اونو در اورد بعد رفت يه كرم از تو كمد در اورد حوله منو از تنم دراورد و منم خم شدم اون اول يه بوس از سوراخ كونم كرد كه من قلقلكم اومدو كونم فشار دادم به صورتش اونم گفت جون بعد در كرمو باز كردو يكمشو برداشت و باهاش دور كونمو چرب كرد بعد انگشنشو كرم زدو ارو كرد تو كونم او با يه انگشت حدودا يه ٥دقيقه هي ميكدر توشو در مياورد بعدش ب دو انگشت يه ١٠ دقيقه بود داشت همين جور انگشتم ميكرد كه ي بار كه انگشتشو در اورد و دو باره كرد و يكم دردم اومد بهش گفتم علي انگشتتو در بيار دو باره بكن تو دردم اومد كه مهرنوش منو يه جوري نگاه كردو گفت عزيزم كيرشو كرد تو كونت منم فهميدم توكرم بكم ماده بي حس كننده بوده علي اوش اروم تلنبه ميزد بعدش كم كم تند كرد منم كه حسابي اه و اوهم در اومده بود كه حس كردم كير علي تو كونم كلفت تر شده و يهدفعه كيرشو تا ته كرد تو كونمو ابشو كاملن ريخت توش به معناي واقعي سوختم وايوكه چقدر ابش داغ بود بعد كيرشو در اورد و رو تخت ولو شد منم افتادم كنارش مهرنوشم كه از اول داش با كسش ور ميرفت يه كم بعدش ارضا شدو ولو شد كنار ما يكم استراحت كرديم منم از علي تشكركردم بعدش پاشديم رفتم دستشويي و خودمو شستم و اومدم كنار امير خوابيدم

دو باره از زبون علي
صبح پاشدم محدثه كنارم نبود همون جور با حوله رفتم پايين ديدم داره با مهرنوش ميز صبحانه رو اماده ميكنه علي هم جلو tvداره ماهواره نگاه ميكنه من كه رفتم گفتن صبحانه حاضره رفتم وشستمو مشغول شديم بعدش متوجه شدم كه محدثه وقتي راه ميره يه جوري راه ميره انگار يه چيزي لاي پاشه بعد فهميدم كه علي ديشب پدر كون بنده خدارو در اورده خلاصه صبحانه رو خوردم و به عادت پشدم رفتم حموم رفتم حوله رو از تنم در اوردمو رفتم تو حموم زير دوش يكم بعد يكي در زد پرسيدم كيه گفت محدثه ام درو باز كردم اومد تو گفت اومدم لباس چركارو ببرم با مهرنوش بشوريم منم گفتم باشه لباسارو برداشتو رفت منم دوباره رفتم زير دوش يكم بعد دوباره در زدن منم فكر كردم محدثه س گفتم در بازه بيا تو بعد پشت به در رفتم زير دوش كه يه دفه مهرنوش گفت ببخشيد ما شرتامونو با دست ميشوريم اگه اجازه بديد من اينارو بشورمو برم و به تشتي كه تو دستش بود اشاره كرد من حول شدمو سري دستمو گرفتم جلوي كيرمو گفتم ببخشيد فكر كردم محدثه است خنديدو گفت اشكال نداره راحت باشيد ما كه با هم اين حرفارو نداريم اينم بگم كه از صبح هم محدثه هم مهرنوش فقط شرتو سوتين تنشون بود و عليم فقط شرت تنش بود اود نشست شرو كرد به لباس شستن من گفتم شرتتون خيس ميشه ميخوايد درش بياريد اونم پاشد شرتشو در اوردو تو رختكن اويزون كرد بعد دوباره شرو كرد به شستن كه يكم اب پاشيد به سوتينشو گفت سوتينم هم خيس ميشه ميشه من دستام كفيه برم درش بياريد بعد پاشد پشت به من وايستادو تقريبا خودشو چسبوند به من كير منم كه شق شده بود افتاده بود لاي پاش سوتينشو باز كردمو دلو زدم به دريا و سينه هاشو گرفتم تو دستمو چسبوندمش به خودم اونم سوتينشو در اورد و پرت كرد اونور بعدش خودشو مالوند به من منم برش گردوندمو ازش يه لب گرفتمشرو كردم به وردن گردنش كه يه دفه گفت بزار خيالتو راح كنم علي ديشب زنتو كرد الانم بيرون دارن با هم حال ميكنن همه اينا نقشه منو علي بود ما قبلا وقتي ميخواستيم تو سكس بيشتر حال كنيم من براي علي از كون سفيد محدثه ميگفتمو عليم براي من از كير گنده توالانم محدثه گفت من فقط از كون به علي ميدم منم گفتم پس منم فقط از كون به تو ميدم منم گفتم همونشم از سر ما زياده بعد مهرنوش خم شدو منم شرو به ليسيدت كس و كونش از پشت شدم بد كيرمو كردم تو دهنش تارخيس بشه بعدش برش گردوندو كلاهك كيرمو گذاشتم دم سوراخ كونش و يكم باهاش بازي كردمبعدش با يه فشار همشو تا ته كردم تو كه جيقش در اود كه جر خوردم خو دم دلم باش سوخت يكم همونجوري بقلش كردم و كسشو با دست ماليدم تا حالش جا بياد بعدش يواش يواش شرو كردم به تلنبه زدن بعد كمك كم سرعتشو زياد كرم اه اه مهرنوش ديگه داشت كرم ميكرد بعدش كيرمو در اوردمو خوابيدم زمينو مهرنوشو نشوندم رو كيرممهرنوش شرو كرد به بالا پايين كردن خودش و اه اوه كردن بعد به ده دقيقه حس كدم ابم داره مياد بهش گفتم ابم داره مياد اوم گفت همشو بريز تو كونم منم از پهلو هاش گرفتمو كيرمو تا جابيكه جا داشت كردم تو كونشو همه ابمو ريختم توش بعد مهر نوش روم خوابيدو ازلم يه لب گرفت بعد يه ٥دقيقه پاشديم دوش گرفتيمو رفتيم بيرون

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

 
اولین سکس ضربدری ما

این خاطره که میخوام براتون تعریف کنم کاملا واقعیه و مال سال 1388 برامون اتفاق افتاده
من بهرام 28 ساله و زنم مرجان 25 سالشه که الان 7 ساله باهم ازدواج کردیم از مازندران
یه روز من و زنم مرجان با ماشین شخصی خودم داشتیم از عروسی یکی از بستگانم برمیگشتیم هوا باران شدیدی داشت می بارید که نزدیک های خونمون یه پراید و یه زن و شوهر بیرون واستاده بودن و داشتند ماشین خودشون رو بررسی می کردند زنم از سر دلسوزی گفت برم کمکشون من هم واستادم و ماشینشون رو بکسل کردم و به خونه خودمون اوردم این زن و شوهر اهل تهران بودند که علی 31 ساله و سمیرا 27 سالشون بود من هم سر دلسوزی اوردمشون خونمون و صبح هم رفتم مکانیک اوردم و ماشینشون رو درست کرد و تا 3 روز مهمان ما تو آمل بودند این موضوع باعث شد ارتباط ما با اون ها بیشتر بشه و هر 2 هفته یکبار یا اونها بهمون زنگ می زدند و یا ما بهشون تماس می گرفتیم این رفت و امد تا 6 ماه ادامه پیدا کرد تو این 6 ماه 1 بار ما و 1 بار اونها خونه همدیگه می رفتیم سمیرا زن علی زن بسیار خوش هیکلی بود و هیکلش تقریبا هم هیکل مرجان زنم بود و این باعث شد هر موقع نیم نگاهی به هیکلش بندازم اخه انصافا اون سینه و کوناش بدجوری دلم رو می برد و هر مردی با این وضع می دیدش جذب هیکلش می شد با اینکه 2 سال از زنم بزرگتر بود ولی خیلی کم سن وسال نشون میداد و هر موقع اونها خونه ما می اومدند و یا ما می رفتیم همیشه با تاپ وشلوارک پیشمون مینشست و مرجان هم زنی بود اهل راحتی پیش غریبه ها نبود



ماجرا از اون روزی شروع شد که در 15 شهر یور اتفاق افتاد علی و سمیرا اومدند خونه ما اینبار سمیرا با وضع بدتری با وضع بدتری پیش من بود و گاهی هم می اومد پیشم می نشست و خیلی جوک های سکسی تعریف می کرد با این حال زنم مرجان هم که به من اعتماد داشت چیزی نمی گفت تا اینکه زن ها بعد از ناهار مشغول شستن ظرف شدند که رو به علی کردم و گفتم : علی یه چیزی بگم ناراحت نمیشی علی گفت بگو گفتم وقتی سمیرا جوک های سکسی تعریف می کنه تو ناراحت نمیشی علی گفت :نه بعد هم صحبت کشیده شد به سکس و تنوع سکسی که علی تو اخرحرفش روشو به من کرد و گفت: نظرت درباره سکس ضربدری چیه با حرف علی یه کم جا خوردم چون می دونستم منظورش سکس های است که زن های همدیگه رو با هم عوض می کنند علی وقتی دید من حرفی نمی زنم بهم گفت: من وقتی می بینم زنم با یه کس دیگه معاشقه و شوخی سکسی میکنه حشری میشم تو دوست نداری با زنم ور بری با گفتن حرف علی بهم ور خورد و بدجوری رفتم تو فکر و خودم رو تو سکس با سمیرا طی می کردم تا اینکه با ادامه حرف علی به خودم آومدم ،علی گفت: کاری نداره می تونی امتحان کنی تو با زنم و من هم با زن تو با گفتن حرف علی بدجوری حشرم زده بود بالا من هم به علی گفتم : تا حالا با مرجان در این موضوع صحبت نکردم که علی گفت: من قبلا یکبار سکس ضربدری با یه زوج داشتیم راضی کردن مرجان هم با من


تقریبا ساعت 5 بعد از ظهر بود یه قمقمه چای و وسایل عصرونه هم همراه خودمون بردیم تو دریا تو شهرستان محمود اباد که علی بهم گفت می تونی با سمیرا بری یه دوری کنار دریا بزنید تا من هم با مرجان در این مورد صحبت کنم مرجان زنم داشت بساط عصرونه رو پهن می کرد از اونجا فهمیدم که خود سمیرا هم کمی با مرجان صحبت هایی داشته حدود 30 دقیقه کنار ساحل داشتیم من و سمیرا قدم می زدیم و سمیرا هم از سکس هاف بازیهایسکسی و حتی قبلا یکبار با یه زوج ضربدری داشتند و چطور راضی به اینکار شدند حرف می زد تا اینکه علی صدامون کرد که بیایم تو همین فاصله که داشتیم می اومدیم دلم هزار جور اشوب بود و فکرم مشغول بود که مرجان چه عکس العملی نشون میده هنگام خوردن عصرونه حواس ام بهش بود معلوم بود اون هم راضیه ولی مطمئن نبودم و همش نگاهش به من و علی بود تا برسیم خونه هزار فکر وخیال کردم ساعت 10 شب بود که علی با سمیرا پچ پچ می کرد دیدم که مرجان هم با یه تاپ بو یه شلوار نخی که میشد راحت کوس و کونش معلوم بود پوشید .تازه نفس راحت کشیدم آخه راستش رو بخوان من هم بدم نیومد یه سکس خوب با سمیرا داشته باشم بعد علی رفت بیرون و بعد از چند دقیقه 2 تا شیشه ویسکی خیلی تعجب کرده بودم که چطوری و این ویسکی ها از کجا اومده بود که علی بهم گفت که از تهران خریدم و تا الان تو ماشینم داشتم
بلاغره اولین خاطره مون به حقیقت پیوست و ما مشغول خوردن ویسکس شدیم اول زنم مرجان کمی ناز می کرد و ویسکس رو نمی خورد تا علی خودش براش ریختو کم کم اومد رو خوردن ویسکی اما برخلاف سمیرا تو خوردنش حرفه ای بود و مثل عرق خور های حرفه ای می خورد تا نسبه دوم شیشه ویسکی بودیم که کم کم نمی دونم چه طور شد فضا سکسی شد و مرجان هم تو حال مستی اومد پیشم گفت تو راضی هستی جای من و سمیرا عوض بشه که من هم سرم رو به علامت رضایت پایین دادم و انگار که مرجان منتظر حرف من بود رفت پیش علی تشست و سمیرا هم اومد پیش من



سمیرا حالش بدتر از زنم مرجان بود و خیلی حشرش زده بود بالا و معلوم بود خیلی با مخ زنم مرجان کار کردند حسابی هر 4 تایمون مست مست بودیم که دیدم زنم مرجان دست اش رو گذاتشت رو کیر علی و شروع کرد شلوار علی رو در اوردن و علی هم با کمک زنم مرجان لتخت لخت شده بود و حسابی کیرش تر و تمیز بود و از شب قبلی که حمام رفت معلوم بود حسابی به کیر اش صفا داده بود مرجان هم معطل نکرد و رفت سراغ کیرش انگار که صد سال کیر ندیده باشه داشت برای علی ساک می زد با دیدن سکس زنم با علی حسابی حشری شده بودم تمام حواسم به زنم مرجان بود که داشت برای علی ساک می زد آخه هیچ وقت مرجان برام ساک نمی زد که یه دفعه صدای سمیرا منو به خودش جلب کرد دیدم سمیرا هم یه کرست گلدار ابی و یه شرت ابی آسمونی روشن تنش جلو چشم ظاهر شد لامعصب تنش مثل برف بود معلوم بود حسابی به خمودش می رسه البته مرجان هم کمی از اون نداشت دیدم سمیرا اومده سراغ کیرم و همجور که کیرم دستش بود بهم گفت اگر الان داری با هام سکس می کنی مدیون من هستی تو این چند روزی که خونتون هستیم حسابی رو مخ زن ات کار کردم
بعد رفتم سرغاغش و ازش حسابی لب گرفتم اون ور هم مرجان و علی که دیدند ما مشغولیم حسابی حشری شده بودند و صدای اه و اوه هردوشون بلند شده بود و علی هم رفت سر مرجان که تو حال ساک زدن بود بلند کرد و با زنم مرجان رفت سراغ لب های همدیگه من هم بیکار نبودم رفتم پشت سمیرا و لاله گوشش رو می خوردم با اینکارم صدای سمیرا هم بلند شد معلوم بود داره لذت می بره از لاله گوشش اومدم پایی تا به شکمش رسیدم و شروع کردم خوردن سینه ها و دور کمرش صدای سمیرا هر لحظه بیشتر می شد و حشرش بدجوری زده بود بالا سینه های سمیرا انصافا مثل هلو بود و از سینهخ های زنم سر تر بود. با صدای اه و اوه سمیرا حسابی حشری شده بودم و کیرم داشت منفجر می شد و رو کردم به علی و گفتم اتاق پذیرایی جای مناسبی نیست بریم تو اتاق خواب که همه موافقت کردند



من تو اون حال سمیرا رو روی دستم بغل کردم و رو تخت چهار نفری داشتتیم حال می کردیم من هم رفتم سراغ کوس سمیرا شورت شو در اوردم خدای من چه می دیدم مثل هلویی که تازه پخته بود و اون هم شلوار و پیراهنم رو از تنم در اورد من عاشق اینم که کسی که باهاش سکس میکنم خودش شلوارم رو در بیاره که زنم مرجان اینکار رو نمی کرد با در اوردن شلوارم از تنم و با دیدن کیر شق شده ام سمیرا یکه خورده بود چون کیرم بزرگتر از علی بود و سمیرا بهم گفت خوبه از این کیرها خیلی دوست دارنم من هم پاهاشو زدم بالا و رفتم سراغ کوس اش با خوردن کس اش حسابی تو حال دیگه ای بود و اون هم هر دقیقه ای صداش بلند تر از قبل می شد و علی و زنم مرجان بر عکس روی هم خوابیده بودن علی داشت کوس زنم مرجان رو می خورد و زنم مرجان داشت کیر علی رو ساک می زد با خوردن کوس سمیرا که حسابی با اب دهنم خیس شده بود بدجوری حشری شده بود سمیرات گفت بیا پیشم کوس ام رو فتح کن پاره ام کن،جرم بده بیا من جنده رو بکن من هم نامردی نکردم کیرم را تا ته گذاشتم تو کوس سمیرا با رفتن کیرم تو کوس اش کیرم حسابی داغ شد وای که عجب کوس خوبی بود و همینجور داشتم تلمبه می زدم که علی هم فرصت رو از دست نداد و کیرش رو تو کوس زنم تا ته فرو کرد و تلمبه زدنش رو بیشتر کرد و همجور دیدم زنم هم دردش گرفت و هم معلوم بود داره لذت می بره
با دیدن این صحنه حشری تر شدم و سرع تلمبه زدن تو کوس میترا رو بیشتر کردم صدای شلاب شلوب کبر من و علی فضای اتاق رو پر کرده بود بعد از 5 دقیقه تلمبه زدن تو کوس سمیرا فهمیدم سمیرا ارضا شده بود و گفتم با ارضا شدن اون دیگه حالی نداره تا آب من بیاره که خودش چند لحظه مکث کرد و دیدم پش کرد و به من گفت می خوام جلو شوهرم کونم رو پاره کنی



من هم رفتم از کیف آرایش زنم کرم برداشتم .از کون سمیرا فهمیدم تا حالا به علی کون نداده و برعکس مرجان که بهم کون میداده تنگ بود حسابی کونشو کرمی کردم و سمیرا این موقعیت رو دید که کونش می خواد جر بخوره محکم لحاف رو بغل کرده بود و با دندونش ملافه رو گاز گرفته بود اون ور هم علی زنم مرجان رو برعکس کره بود مثل اینکه اون هم می خواست از پشت کون زنم رو بکنه علی هم یه تفی به کیرش زد و اول از انگشت رو تو کون زنم مرجان کرد و مطمئن شد که میتونه کیرش رو تا ته کرد تو کون زنم تو این موقعیت سمیرا هم بیکار نبود از زیر پاهای علی رفت سراغ کوس زنم مرجان و کوس اش رو می خورد من هم از انگشت ام برای گشاد کردن کون سمیرا استفاده کردم با اضافه کردن انگشتم که تو کون سمیرا جا میدادم فهمیدم که داره گشاد میشه علی هم مشغول تلمبه زدن تو کون زنم مرجان بود با داد و فریاد علی فهمیدم داره آبش میاد یه کمی رو تو کون مرجان خالی کرد و سر کیرش رو گرفت و بقیه آبشو تو دهن زنم مرجان خالی کرد و سمیرا هم از لب مرجان استفاده کرد و تو اون موقعیت آب کیر علی رو می خوردند من هم مشغول گشاد کردن کون سمیرا بودم و بلند شدم رفتم سراغ کیرم و کیرم رو یواش تو کون سمیرا جادادم



سمیرا یکم به خودش لرزید ولی من توجه ای به این موضوع نداشتم و کمکم سرعت خودم رو بیشتر کردم سمیرا هم کوس های مرجان رو می خورد تا اینکه مرجان هم ارضا شد 10 دقیقه ای رو تلمبه زدم علی هم گوشه ای افتاده بود و داشت می خوابید من هم حسابی به اوج رسیده بودم که یکدفعه دیدم آب ام داره می آد سمیرا هم متوجه شده بود گفت آب کیر خوشگل ات رو بذار تو دهن من و من هم همه آب کیرم رو تو دهن سمیرا خالی کردم و یه بوس رو پیشونی اش دادم و ازش بابت سکس خوب تشکر کردم بعد از اون سکس 3 الی 4 باریبا هم سکس داشتیم و اخرین سکس که من و سمیرا و عی داشتیم 2 ماه پیش بود که آخرش سمیرا ارضا نشد من و علی مجبور شدیم 2 تایی علی از جلو و من از کون حسابی کردیمش...

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
ســــــــــــکس ب توان دو

اسم من سمانه است من با شوهرم خیلی او کی هستیم ولی یه جور متفاوت هم دیگه را دوس میداریم من با اون هر شب سکس داریم ولی هقته ای یه شب سکس ما متفاوته داستان از اونجا شروع شد که یه روز من و شوهرم داشتیم با ماشین تو میدون هفت تیر میرفتیم من یه سربازه رو دید م که خیلی خوشگل بود به شوهرم گفتم مجید اینو چه کونه با حالی داره چه پوسش سفیده چه کیری داره این مجید زد کنار و کمی به من نیگا کرد و پیاده شد خیلی ترسیدم گفتم اول نوبت پسره اس بعد من محید پیاده شد و با سربازه گمی حرف زد و موبایلشو دراورد و یه چیزایی گفتن که من نفهمیدم من پیاده شدم و گفتم مجید غلط کردم این بنده خدا که گناهی نداره خندید و گفت تو بشین مساله ای نیس


چند روز بعدش تولد من بود مجید گفت میخام امسال علاوه بر تولد همگانی یه تولد اختصاصی هم برگزار کنیم من گفتم باشه شب جشن تولد اختصاصی من مجید از من خاست بریم بیرون رفتارش مشکوک بود چون زود از من خاست برگردیم و تو راه چن بار با موبایلش تماس گرفت و هرچی من پرسیدم کیه جواب نداد رفتیم خونه دیدم یه کارتون بزرگ وسط حاله که کادو شده بود من گفتم دست درد نکنه مجید رفتم که بازش کنم گف صب کن قبلش باید به خودت بررسی از کنجکاوی داشتم خفه میشدم یه لباس خاب تور پوشیدم ویه ارایش رقیق کردم
یه بوس ابدار به مجید کردم ورفتم کارتونو باز کردم گف چشاتو ببند چشامو بستم و دستمو کردم تو کارتون یه چیز پشمالوی گرم را حس کردم چشامو باز کردم دیدم یه مرد لخت تو کارتونه یهو جیغ زدم مجید گف آروم باش این همون سربازس گفتم مجید شوخی بدی بود آقا برین لباستونو بپوشین مجید گف نه من دوس دارم بهترین چیزی رو که دوس داری بهت کادو بدم فک کنم ازش خوشت بیاد من نیگاهی به هیکل سفید سربازه کردم و گفتم به شرطی کن دو نفری حال کنین مجید کیرش رو از تو شلوارش انداخت بیرون اسم پسره پیمان بود و شیرازی بوداز توی کارتون بیرون اومد و منو بغل کردمنم خودمو بین اون و مجید انداختم



سکس سه نفری خیلی حال داد از جلو عقب ساک بدنم خیس خیس شد بعد سه تایی رفتیم حموم گذشت تا تولد مجید شد من یه دوس داشتم به اشم سیما که مجید یه بار اونا دیده بود گفته بود عجب دافیه اونم یه بار به من گفته بود خوش به حالت با این هیکل شوهرت ولی من باید یه کار غیر منتظره میکردم با سیما که مشورت کردم گفت شما زن و شوهر دیونه این ولی منم از خدامه یه دوس دارم که اسمش شهره اس و قشنگ میرقصه اونم میارم سیما خونه مجردی داشت من از اون خاسم توخونش مراسم باشه خودمو زدم به اینکه تولدش یادم نیس و من خونه دوسم مهمونم از ماشین پیاده شد و زنگو زد سیما گفت مجید آقا بیا تو مجید اولش تعارف کرد بعد اومد تو وقتی اومد تو برق رفت من به محید گفتم کجایی مجید بیا بغل من سیما گفت میرم چراغ بیارم من به مجید گفتم های چخ آغوش خوبی کاشکی برق نیاد ولی بلافاصله برق اومد



من جلوی اینه واستاده بودم و کسی که تو بغل مجید بود شهره بود نه من سیما هم برقو وصل کرده بود و کف زمین کونشو تکون میداد ولی من بجای شهره حرف میزدم مجید شوکه شده بود و یهو خودشو جدا کرد گف ببخشین ولی من گفتم مجید اینم هدیه تولد منه مجید منو بغل کرد یه سه چهار تا لب ابدار از من گرفن..بعد سیمارو انداخت روی مبل و سینه هاشو میمالوند و شهره منم اخ اوخ میکرد.بعد تاپشوسیما در اورد سوتین مشکی توریشو شهره رو هم دراورد و شروع کرد به خوردن سینه هاش شهره داشت دیوونه میشد چشاشو باز و بسته میکرد و میخندید...مجید خیلی خوب میمالوند و میخورد سینه های شهره رو..سیما هم داشت کیف میکرد..بعد دامن سیما رو دراورد الان سیما با یه شرت مشکی توری جلوی مجید اماده گائیدن بود..مجید شرت سیمارو در اورد وای چه کوسی .یه کوس تپل گنده داشت..منم هوس کردم این کوسو بکنم تصمیم گرفتم فیلمبرداری کنم.تا بعدا بتونم از طریق این فیلم بتونم سکس کنم .

با کوسش ور میرفت و هی میگفت جون جون جون..سیما اخ و اوخ میکرد..بعدمن لباسمشو در اورد م و لخت شدم ومجید کیرشو انداخت بیرون..یه کیر خیلی کلفت بود...شهره سریع کرد توی دهنش و واسش ساک میزد.خیلی خوب این کارو انجام میداد..منم داشتم فیلم میگرفتم..بعد من قمبل کرد م به مجید و گفتم از کون بکن..بکن.بکن.مجید سریع کیرشو کرد توی کون من یه اهی کشیدم و عقب و جلو کرد معلوم بود سوراخ کونم خیلی گشاده چون اصلا درد نمیکشیدم و فقط داشت لذت میبردم ...خلاصه یکم عقب و جلو کرد بعد کیرشو کرد توی کوس شهره ..شروع کرد به تلمبه زدن.تند تند تلمبه میزد شهره دیگه صداش همه خونه رو بر داشته بود و داشت اخ و اوخ میکرد...مجید گفت ابم داره میاد شهره میخواست بلند شه ابشو بریزه روی صورتش مجید نذاشت بلند شه و کیرشو سریع دراورد کرد توی کون من و ابشو با تمام قوا خالی کرد توی کون من پریسا...بعد پا شدنو لباس پوشیدن.و مجید و من وشهره رفتیم حموم... از اون ببعد یه شب تو هفته سکس 5 نفره داریم شهره با پیمان ازدواج کرد پریسا هم غیر از شبایی که با ماست هر شب یه پسری رو میاره خونه گاهی هم سکس مارو شش نفره میکنه

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
توفیق سکس ضربدری (قسمت اول)


من نیما 29 سالمه قد 178 وزن 68 ؛ بدلیل طولانی بودن خاطره ام از توضیحات اضافی پرهیز میکنم وبه این دلیل میگم خاطره نمیگم داستان چون واقعیته و اما ماجرا از اونجا شروع شدکه من تو خونه تنها نشسته بودم لوک اروند نرم افزار ویچت موبایلم زدم واسه خیلی پیغام فرستادم یکی جواب دوستیم رو داد معرفی کرد زهره 34 ساله گفتم متاهلی گفت اره و خلاصه بقیه حرفا و گرم گرفتنا گذشت و یهو به ذهنم رسید ببرمش تو فاز مسایل جنسی ، مسایل و مشکلات جنسی که دارم بهش گفتم و اونم بقولا مشاوره میداد تا روز بعد که یهو گفت سلام اقا نیما راستی داداشت علی میشناسم خونت فلان جاست خانمت فلانیه اسم پسرت که شش ماهشه فلانیه و آمار خودمو بیشتر از خودم بهم داد تخمام چسبیده بود گفتم خب منظور گفت میخام بیام پیش زنت نمیدونستم چکار کنم از خوش شانسی من دو صوتی روز قبل ازش داشتم یک روز کامل اینقدر گوش دادم تا شناختمش خواهر همسایمون بود 2 تا بچه هم داشت یکی دو بار از دور دیده بودمش ؛ گفته بود نمیشناسی یک روز حسابی حالمو گرفته بود موقع پاتک من رسید خیلی اذیتم کرده بود بهش گفتم شناختمت آمارشو دادم اولش گفتم تو زهره نیستی نازنینی حالا نوبت اون بود هنگ کنه گفت تو رو خدا نگو دیگه طاقتش ندارم ولی من ول کن نبودم از بس امارشو دادم و اون فشار روش بود میخاست خودکشی کنه که جلوشو گرفتم با هزار و یک حرف راضیش کردم شمارشو بده





شمارشو گرفتم سه ساعتی فکر کنم حرف زدیم ارومش کردم رامش کردم باز بردمش تو فاز حرفای سکسی و جنسی بهش گفتم درسته آشنا شدیم اما به خاطر مشکلات جنسیمون بهم دیگه مشاوره میدیم اخه خیلی زیاد شهوتیه و هر جفتمون خودارضایی داریم خلاصه تو روز سوم آشنایی اولین سکسمو باهاش انجام دادم خیلی حال داد همه جوره ؛ نازنین فوق العاده شهوتیه شوهرش تاجره رفته بود مالزی دو تا کوچولو هم داره راجب سکسمون مفصل بعد تعریف میکنم و اما خاطره ای که میخام تعریف کنم چند روزپیش اتفاق افتاد واسم از روزی که بهم گفت که نیما میخام یه اقرار کنم گفتم بفرما گفت من قبل از شما با همسایمون دوست بودم و هنوزم هستم مثل دوستی با تو بوده همه نوع حرفی بوده اما جان بچه هام قسم که سکس نبوده تنها سکسی که تو زندگیم داشتم غیر از شوهرم فقط و فقط با تو بوده منم فقط بهش گفتم ممنون بخاطر اعتمادی که کردی و گفتی ؛ خلاصه اون شب گشتم یه داستان سکسی فرستادم واسش یه سکس ضربدری جالب بود صبح گفت خیلی با داستانه حال کردم و سه بار خودارضایی کردم کلی بهش خندیدم و وسوسه شدم بهش گفتم نازنین با محمود (همسایه ای که باهاش دوست بود) راحتی گفت اره گفتم با زنش ( مینا ) چطور گفت اونم اره گفتم پس این داستان ها بهشون بده بخونن و نظرشون رو بپرس روز بعد زنگ زد گفت مینا بدش نمیاد اما تجربه ای غیر از شوهرش نداشته گفته خوشم اومد تحریک شدم (اینم بگم نازنین بهم گفته بود که محمود و مینا خیلی کم با هم رابطه جنسی دارن همدیگه رو نمیتونن تحریک کنن مخصوصا مینا راضی نیست)و محمود هم تحریک شده با داستان ولی زیاد تمایل نداشته گفته خوشم نمیاد بهش گفتم نازنین یه سوال دوست داری با محمود سکس داشته باشی گفت نه اصلا گفتم نازنین ببین من ناراحت نمیشم حرف دلتو بزن با من و من گفت دوست دارم ولی زنش دوستمه دوست ندارم بهش خیانت کنم گفتم نازنین یه پیشنهاد گفت چیه گفتم آمادشون کن واسه سکس ضربدری گفت چی میگی محمود عمرا قبول کنه گفتم امتحانش مجانیه و مطمءنم قبول میکنه چون عاشق سکس با تو هست گفت چجور میفهمی گفتم ازش بپرس گفت باشه و روز بعدش بهم گفت دیشب تو واتساپ با هم حرف زدیم دوست داره با من سکس کنه و کلی باهاش راجب سکس ضربدری حرف زدم اولاش راضی نبود تا حدودی راضی شد اما گفت بعید میدونم که مینا قبول کنه منم بهش گفتم که نه اینجور نیست زیر زبونش رفتم اونم بی تمایل نیست خلاصه مطلب این که محمود میخاد تو رو ببینه بعد نظرشو بده منم با وجودی که مینا رو ندیده بودم خیلی خوشحال شدم آخه سکس جدیدی رو میخاستم تجربه کنم بعد از ظهر قرار گذاشتیم محمود اومد همدیگه رو دیدیم و سلام احوالپرسی عادی کردیم اما زود رفت کلی ضد حال خوردم گفتم خوشش نیومده ازم اما بعد از غروب بود که نازنین پیام داد محمود راضیه امشب برنامه ردیف کنم




گفتم بخدا محشری نازنین گفت زیاد خوش بحالت نشه نیما خان تو که خیلی کم به کس من میرسی امشب تجربه جدید میخاد کنه بیشترش بخاطر خودمه که زود جورش میکنم خلاصه شبی به خودمون صفا دادیم و به خانم گفتم من میرم دوسه ساعتی به یکی از دوستام دوره کوچک دو سه نرم افزار کامپیوتر بدم و برگردم خلاصه پیچوندمش و رفتم ؛ خونه نازنین بلد بودم اونم که همسایه شون بود رفتم اونجا محمود اومد درو باز کرد با خنده و کمی شرم گفت بفرما رفتم تو و روی مبل نشستم باهاش گرم گرفته بودم که یکی گفت سلام چشمم برگردوندم طرف صدا دیدم یه خانم خوشتیپ با دامن مشکی بلند و بلوز قرمز و روسری قرمز سن 28 سال قد 170 و وزن 75 (بعد سکس ازش پرسیدم) صورت ماه اندام گوشتی و فوق العاده سکسی بلند شدم سلام کردم محمود معرفی کرد همسرم مینا نمیدونم چرا تا اسمش گفت کیرم راست شد احوالپرسی کردیم و اومد جلوم کنار محمود نشست منم چشمم به محمود بود و دزدکی مینا رو میپاییدم و پاهام رو هم انداخته بودم که رسوا نشم مینا پاشو رو هم.انداخته بود فرم روناش دیوانه کننده بود عذاب بودم میخاستم به نازنین بگم معلومه کدوم گوری هستی که زنگ ایفن خورد محمود درو باز کرد





مثل همیشه با خنده نازنین اومد تو سلام و احوالپرسی کرد و اومد کنارم نشست گفتم معلومه کدوم گوری بودی گفت اماده میشدم و گفت چیه مینا رو پسند کردی گفتم ماهه هلو ناراحت شد گفت خیلی بیمعرفتی گفتم نازنین تو که تکی قضیت جداست داشتیم حرف میزدیم با نازنین که مینا گفت با اجازه برم شربت بیارم بلند شد و رفت طرف آشپزخانه رفتنش نگاه میکردم چشمم افتاد به کونش وای چه کونی داشت محشر بود قنبل ، خوش فرم ، متناسب سکسی دیوانه کننده بود چشمم از کونش نمیتونستم بگیرم راه که میرفت و تکونی که میخورد دیوانم کرده بود رفت تو اشپزخونه اما چشمم هنوز اونجا بود نازنین یه تنه بهم زد گفت کجایی نیما دستت بهش میرسه چند دقیقه دیگه صبر کن خندیدم سرم انداختم پایین با خودم میگفتم که خدایا این چه لعبتیه که خلق کردی واقعا محمود بی لیاقته مگه میشه از مینا گذشت تو همین فکرا بودم و نازنین و محمودم گرم گرفته بودن که مینا اومد اول اومد طرف من شربت رو تعارف کرد خم شد سینه هاش بهم چسبیده شد و بزرگتر نشون میداد نگاهم به سینه هاش بود که باز گفت بفرما یکی رو برداشتم و آروم گفتم ببخشید رد شد ازم جلو نازنین گرفت نازنین بهش گفت شیطون اول شربتو میدی به آقا نیمات خندید بعد برد طرف محمود جلو اون که خم شد باز اون کون زیباشو دیدم نمیشد چشم ازش برداری چند دقیقه به سکوت گذشت و همه شربتاشون خوردن باز کسی حرف نمیزد ظاهرا همه از حرف خسته شده بودیم که مینا سکوت رو شکست و گفت با اجازه من لیوانارو جمع کنم برداشت و رفت تو آشپزخانه صدای شر شر آب اومد معلوم بود داره لیوانا رو میشوره نازنین گفت نیما قصد نداری بری کمک مینا خسته میشه با خنده گفتم چشم حتما و بلند شدم نگاهی به محمود انداختم سرش پایین بود ظاهرا نمیخاست تو صورت کسی که تا چند دقیقه دیگه زنش رو میگاد نگاه کنه رفتم طرف آشپزخونه دلم آشوب بود دیدم پشت به من وایساده لیوانا رو میشوره یه نیم نگاهی به عقب انداخت گفتم منم اومدم کمک خندید باز به کارش مشغول شد رفتم از پشت چسبیدم بهش دست انداختم دورش گفتم اجازه میدی کمکت کنم زیبای من و کیرمو چسبوندم به کون خوش فرمش لذت عجیبی داشتم کیرم داشت شلوارمو پاره میکرد مینا مشغول کارش بود و عکس العملی نداشت با دست چپم سینه راست و با دست راستم سینه چپشو گرفتم تو مشت و با کیرم میمالیدم به کونش چند ثانیه ای همین جور ادامه دادم دیدم واکنش نشان داد دست از کار کشید و لیوان از دستش افتاد تو ظرفشور و شیر آبو بست سرش اورد عقب گذاشت رو شونم

ادامه دارد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
توفیق سکس ضربدری (قسمت دوم و پایانی)

چند تایی بوس کردمش شهوتش زده بود بالا کونشو محکم به کیرم میچسبوند و اروم و اروم اه اه میکرد منم سینه ها رو میمالیدم دست راستمو ورداشتم از رو شلوار بردم طرف کسش خیسی کسش تا دامن رو نمناک کرده بود معلوم بود فقط شرت و همین دامن نازک پوشیده شلوار بپا نداشت صدای اه گفتنش بیشتر شد دستمو از بالای دامنش کردم تو شرتش و کس پرآبشو گرفتم پر آب و لیز لیز بود و داغ دستم به کسش که رسید تمامی سنگینی بدنش رو من انداخت و چشماش رو بست فهمیدم که دیگه طاقت وایسادن نداره تند تند با چوچولش ور میرفتم اوج شهوت رسیده بود اما من دوست نداشتم اینجور تحریک و ارضا بشه دستم از رو کسش کشیدم چند ثانیه ای پاهاش به هم مالوند و فهمید که نظرم چیه برگشت روبروم وایساد چسبید بهم یه بوسم کرد خمار خمار بود منم بوسیدمش گفتم مینای من گفت.جانم گفتم دوست دارم دعوتم کنی اتاق خوابت گفت چشم و دستمو.کشید از آشپزخونه اومدیم بیرون دیدیم نازنین زیر و محمود هم روش افتاده پشتشون به ما بود و فقط میدیدیم کیر محمود مرتب و با سرعت میره تو کس نازنین و در میاد و مثل سکس من و نازنین اینجا هم نازنین اخ و اوفای بلندی میکرد مینا میخ کوب کرده نگاه میکرد چسبیدم بهش گفتم عزیزم حسودی نکن تا چند دقیقه دیگه نیما کوچولو (کیرم) همین کارو واست میکنه خندید با هم رفتیم تو اتاق خواب همه چیز اماده یه سکس شیرین بود چرخوندمش طرف خودم روبرو خودم وایسوندمش با لبخند کشیدم به طرف خودم و لبشو اروم بوسیدم لبخندی زد روسریشو ورداشتم موهاشو باز کردم باز ببوسیدمش شروع کردم به باز کردن بلوزش از تنش کشیدم بیرون تاپشم بیرون اوردم پوست بدنش سفید و بی مو بود تو کرست سینه هاش حالت قشنگی داشت خط سینه زیبایی داشت رو خط سینه بوسیدم و از پشت دست کردم کرست رو باز کردم سینه های ماهش افتاد بیرون خیلی خوش فرم بود سایزش بعد پرسیدم گفت 75 چنگی زدم به سینه چپش عقب عقب بردمش به تخت خواب خورد افتاد رو تخت خواب افتادم روش سینهاشو کردم تو دهنم و خوردم اول سینه راست با دست چپم هم سینه چپ میمالیدم فوق العاده خوش طعم و خوش بو بود هر دو لذت میبردیم تو اوج لذت بودیم افتادم رو سینه چپش و خوردن و نرم نرم گاز گرفتن دوباره شهوتی شده بود با صدای بلند اه اه میکرد از روش بلند شدم دامنشو کشیدم پایین وای چه رونای سفید و بی مویی داشت





چندجاشو لیس زدم و بوسیدم مینا هم مرتب اه و اوف جان میکرد شرتشو گرفتم کشیدم پایین به زور از تو اون کون خوش فرمش اومد بیرون از زیر ناف شروع کردم به بوسیدن تا رسیدم به کسش به چوچوله رسیدم یه زبون بزرگ زدم که کمرشو بلند کرد کوبوند رو تخت خواب و بلند گفت اخخخخخ جان لیس میزدم و کسش رو میخوردم به اوج اوج رسیده بود دست از خوردن کشیدم گفتم مینا نمیخای یه حالی هم به من بدی خندید گفت تو که دست از نقاط حساس بدنم ور نمیداری فکر تو بیفتم و لباسام بیرون اورد شرتم که کشید بیرون کیرمو گرفت و با خوشحالی گفت وای چه نازه کلفتیش با کیر محمود یکیه اما قدش بلندتره منم بهش گفتم نوش جونت بخورش تا آب نشده خندید و کرد تو دهنش نامرد خیلی استاد بود همین جور که تو دهنش بود با زبونش زیر کیرمو تحریک میکرد نذاشتم زیاد بخوره گفت چرا نمیزاری گفتم مینا من زودارضایی دارم میترسم زود بیاد داغ کردن کست به دلم بمونه خندید و گفت شانس ما رو ببین هلش دادم رو تخت ؛ افتادم جون کسش با زبون لیس میزدم با انگشت دست چپم کرده بودم تو کسش و با دست راستم سرسینشو فشار میدادم دوباره به اوج لذت رسیده بود که صدا زد نیما گفتم جانم گفت کسم کیرتو میخاد گفتم چشم کیرمو گذاشتم لب کسش و میکشیدم رو کسش اخ و اوفش بالا بود میگفت نیما خواهش میکنم بزار تو منم بیشتر میکشیدم روش نمیذاشتم داخلش شهوتی تر بشه که یهو بلند شد منو انداخت رو تخت خودش افتاد روم و کیرمو گرفت کرد داخل کسش و بالا پایین کرد وای چه کس تنگ و داغی داشت خیلی لذت میبردم تند تند زدن اون و اب کسش باعث شده بود صدای شالاپ شلوپ بلند شه کمی اروم تر شد خوابید روم عقب و جلو کرد تو همین حالت برگردوندمش حالا من بالا بودم و میکردمش چشماش باز و بسته میکرد از شهوت و اخ و اه و اوفش بالا بود آرنجام زده بودم کنارش و دست تو موهاش هم میکشیدم و همه نگاهم به اون صورت ماهش بود که صداش بلندتر شد و دستش محکم دور کمرم حلقه کرد و فشار داد و صداش بلند و بلندتر شد که به جیغ رسید و ارضا شد و بدنش شل شد و چشماش رو هم بست اروم صداش کردم مینا ارضا شدی با سر تایید کرد و منم بوسیدمش گفتم مبارکت باشه خندید و سرمو کشید طرف صورتش و لبمو بوسید و گفت مرسی منم باز شروع کردم به تلمبه زدن اینم.بگم فاصله کردن داخلش تا ارضا مینا کمتر از دو دقیقه شد چون قبلش کامل تحریکش کرده بودم که کم نیارم ؛





تلمبه زدنمو تندتر کردم داشت آبم میومد نگه داشتم گفت چرا نمیکنی گفتم دلم کونتو میخاد گفت نه اصلا بهش فکر نکن کلی التماسش کردم گفت نیما من به محمود ندادم هرگز اما نمیتونم به تو نه بگم از شادی نمیدونستم چکار کنم اون کون زیبا رو الان میکردم بالش کشیدم طرف خودم و گذاشتم زیرش کونش قنبل بود قنبل تر شد و سوراخش باز شد با انگشت آب کسشو چند بار کشیدم تو سوراخ کونش که نرم بشه کیرمو اروم فرستادم تو سفت گرفته بود گفتم مینا خودتو شل بگیری درد نمیاد خلاصه راضیش کردم و اروم اروم تا آخر فرستادم تو هنوزم سفت گرفته بود به آخر که رسید شل شد گفتم دیدی درد نداشت و اروم اروم تلمبه زدم اصلا حواسم بهش نبود که یه تکونی خورد که با ناله گفت نیما کشتیم بسه دیگه فهمیدم از حال رفته بود نمیدونستم چکار کنم بکشم بیرون حسرتش به دلم میمونه نکشم درد داشت دلم واسش میسوخت خلاصه قانعش کردم یک دقیقه بهم مهلت بده چون میدونستم کمتر از یک دقیقه ارضا میشم قبول کرد و تلمبه زدنمو کمی تندتر کردم چند تایی که زدم احساس کردم شل کرد خودشو و راحت تر شده بود ظاهرا جا باز کرده بود اعتراضی نمیکرد از یک دقیقه گذشته بود اعتراضی نکرد حس کردم داره آبم میاد تند تر کردم و دستم انداختم دورش فشاری بهش دادم و آبمو خالی کردم تو کونش همون حالت روش موندم یک دقیقه ای گذشت که کیرم کامل خوابید چرخیدم افتادم کنارش بلند شد بالش گذاشت کنار و اومد کنارم خوابید و سرشو اورد طرف صورتم و منو بوسید گفت حالا نوبت منه بهت تبریک بگم مبارک باشه و خندید و منم بوسیدمش سرشو گذاشتم رو سینم یه ربعی همین حالت خوابیدیم بعد پوشیدیم که بریم بیرون هر دو کاملا راضی بودیم داشتیم از اتاق میرفتیم بیرون که یه سوال به ذهنم رسید گفتم مینا گفت بله گفتم یه سوال چرا موقعی که التماست کردم که از کون بدی گفتی نمیتونم نه بگم به تو ؛ خندید گفت به دو دلیل دلیل اول تو سکس احترام میذاشتی بهم اول منو ارضا کردی بعد خودت برخلاف محمود و دوم محمود موقع کردن به کیرش و حالت تلمبه زدنش نگاه میکنه اما تو به چشمام نگاه میکردی عاشق نگاهت شدم تو با این کارت فکرمو نسبت به خودت عوض کردی بجای ارضا عاشقم کردی.

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
نرگــــــــس و سه کــــــیر


بعد از ظهر يك روز گرم تابستان بود كه به زنم نرگس زنگ زدم و گفتم اماده بشه امروز زودتر ميام خونه و ميخواهيم بريم بيرون در داون تاون تورنتو بگرديم و خريد كنيم
نرگس معمولاخيلى از خريد و بيشتر از اون از گشتن توى شهر با من خوشش مياد
كلى ذوق كرد و خوشحال شد و گفت مرسى سعيد جونم كه اينقدر به فكر منى و زود حاضر ميشم كه بريم
من هم خودم رو در كمتر از نيم ساعت رسوندم خونه . ديدم نرگس دوش گرفته و يه حوله دور بدنش پيچيده و در حال بررسى كمد لباسها و انتخاب لباسه
همين جا بگم كه زنم نرگس هيكل ظريف و در عين حال خيلى قشنگى داره بخصوص سينه هاى بزرگ و برجسته و كون گرد و با حالى داره كه نمونه اش رو نمى تونيد پيدا كنيد


همين تابستون هم پوستش رو برنزه كرده بود كه وقتى لخت ميشد و پوست سفيد بدنش در محل شورتش در كنار پاهاى برنزه و كمر و شكم خوش رنگش قرار مى گرفت ديگه هيچ مردى در مقابلش نمى تونست مقاومت كنه
از طرفى هم خيلى سكس و كير خوردن و كس و كون دادن رو دوست داشت و از هر فرصتى استفاده مى كرد تا يه حال درست و حسابى به من و خودش بده
چندين بار پيش اومد كه ضمن سكس و حال خراب داد زد كه من چند تا كير ميخوام و من مى دونستم كه از ارزوهاش اينه كه با چند تا مرد همزمان باشه ولى عشقش به من مانع اين ميشد كه به ارزوهاش به صورت جدى فكر كنه وهمينطور هم كمى خجالت مى كشيد و مى ترسيد
برسيم به ادامه ماجرا . به نرگس گفتم دوست دارم لباس بدن نما بپوشى و با من راه بيايى كه همه مرداى ديگه بفهمن من چه تيكه ايى توى خونم دارم تا از حسادت بتركن
نرگس چند لحظه به من نگاه كرد تا بفهمه جدى ميگم يا دارم امتحانش مى كنم و سر به سرش ميذارم
اينم بگم كه من خيلى زنم رو دوست دارم و بهش حساسم و دوست ندارم حتى لحظه اى به غير من به مرد ديگه اى توجه كنه و از طرفى هر وقت به اين فانتزى فكر مى كنم كه كير مرداى ديگه رو توى كس و كون و دهن زنم ببينم حالم به شدت خراب ميشه و ابم راه مي افته
برگرديم به ماجرا . نرگس پرسيد سر به سرم ميذارى ؟ گفتم نه عشقم جدى ميگم و الان هم خودم برات لباس انتخاب ميكنم تا بيينى راست ميگم
بلند شدم از كشوى لباس زير يك شورت كوچيك قرمز كه درست اندازه پوست سفيد برنزه نشده اش بود دراوردم و از كمد لباسهاش هم يه شلوارك لى خيلى كوتاه كه به زور تا زير لپهاى كونش ميرسيد و يه تاپ نازك صورتى دراوردم و گفتم اين هم لباسات و زود باش حاضر شو
نرگس متعجب منو نگاه ميكرد و گفت واقعا مى خواى من اينجورى بيام بيرون !!؟؟
گفتم عشقم همينه كه همه چشماشون دنبالت باشه و من حال كنم
گفت باشه اگه تو مى خواهى ولى سوتين يادت رفت بدى
گفتم يادم نرفته نمى خوام كرست ببندى


ديگه واقعا مونده بود چى بگه ولى خوب سريع لباساشو پوشيد و يه ارايش توپ هم كرد كه صد برابر خوشگلترش نشون مى داد و گفت من اماده ام شوهرم
من هم كه اگه چند دقيقه ديگه بيشتر كارش طول ميكشيد همونجا مى خوابوندمش و ميكردمش از ترس اينكه برنامه امروز عصر كه كلى براش زحمت كشيده بودم از بين بره زود دستشو گرفتم و سوار ماشين شديم و حركت كرديم
اولش رفتيم دو تا مال گشتيم و يه خورده خريد كرديم بعد به نرگس گفتم به هديه خوب برات در نظر گرفتم كه الان ميريم برات بگيرمش
نرگس خيلى خوشحالتر شد و از اينكه به فكرش كلى ازم تشكر كرد
دوباره سوار ماشين شديم و من راه به سمت خونه دوستم هنرى راه افتادم
رسيديم به كنار ساختمون و ماشين رو پارك كردم و به نرگس گفتم پياده شو رسيديم
نرگس كه هاج و واج مونده بود گفت اينجا كه مغازه و فروشگاهى نيست !!
گفتم هديه تو رو فروشگاههاى معمولى ندارن و اين يه سورپرايزه
دستشو گرفتم و وارد ساختمون شديم و داخل اسانسور كه دكمه را زدم گفتم حالا هم مى خوام چشماتو ببندم كه يه دفعه هديه تو ببينى
نرگس هم قبول كرد و من هم با يه پارچه كه از قبل اماده كرده بودم بستم
دست نرگس از همه جا بى خبررو گرفتم و به سمت اپارتمان هنرى بردم
زنگ زدم و هنرى خودش اومد و اروم و بى صدا در رو باز كرد .
رفتيم داخل و دو تا ديگه از دوستاى هنرى به نام ماركو و براد هم كه گفته بودم اونجا بودند
سه تاييشون به صف جلوى نرگس كه چشماش بسته بود ايستادند
من هم رفتم پشت سر نرگس و گفتم عشقم حاضرى هديه تو ببينى نرگس هم با سر جواب مثبت داد و من هم يه دفعه پارچه رو از روى چشماى نرگس جونم برداشتم
نرگس در جا خشكش زده بود !! چيزى رو كه مى ديد باور نمى كرد . جلوش سه تا مرد قوى هيكل با بدنهاى كاملا لخت و كيرهاى بزرگ و كلفت و كاملا شق ايستاده بودند كه همزمان با برداشتن پارچه دست ميزدند و hello nargess و wellcome honey با صداى بلند مى گفتند !!!


بعد يكى دو دقيقه كه نرگس از شوك در اومد به عقب و سمت من چرخيد و با كمى عصبانيت و دلخورى گفت هديه ات همين بود ؟؟؟ زود منو برگردون خونه .
هنرى و دوستاش هم كه از قبل بهشون گفته بودم بايد چكار كنند قبل از اينكه نرگس بخواد حركتى بكنيم از پشت نرگس رو گرفتند و مثل پر كاه از زمين بلند كردند و به سمت اتاق خواب بردند
نرگس توى هوا داشت دست و پا ميزد و جيغ مى كشيد كه تا به خودش بجنبه ديد روى تخت خوابوندش و من هم روى يه مبل كنار تخت نشستم
بلافاصله سه تايى شروع كردند ماركو كه يك سياهپوست قوى و با هيكل درشتيه پاهاى نرگس رو گرفت و براد هم دستاشو و ديگه نرگس بيچاره نمى تونست جم بخوره
هنرى شروع كرد به ليسيدن گردن نرگس و از روى لباس فشار دادن نوك سينه هاى نرگس و ماليدن اونها كه سوتين هم نداشت
نرگس هم مرتبا ميگفت ولم كنيد و تو رو خدا نكنيد
در اين حين هم ماركو هم ساق پاها و كم كم رونهاى نرگسم رو نوازش ميكرد
يه دفعه هنرى تاپ نرگس رو به تنش پاره كرد طورى كه سينه هاى قشنگش كاملا افتاد بيرون ولى هنوز بندهاى پاره تاپ به بدنش بود و صحنه خيلى سكسى و حشرى كننده اى رو به وجود اورد
هنرى شروع كرد به خوردن و ليسيدن سينه هاى نرگس و ماركو هم از رونهاى نرگس رسيد به روى شلوارك كوتاهش و از روى لباس كس نرگس رو مى ماليد
كم كم فريادهاى نرگس كم شد و به جاش صداى اخ و ناله هاش در اومد . گاهى هم فقط نفسش بند ميرفت و بدنش تكون مى خورد
براد كه اينطورى ديد دستهاى نرگس رو ول كرد و نرگس هم اونها رو گذاشت پشت هنرى كه سرش روى سينه هاى نرگس و مشغول خوردن اونها بود


نرگس كم كم داشت از خود بيخود ميشد كه براد كه حالا بيكار بود اومد كنار سرش و كيرشو اورد كنار دهن نرگس و ماليد به لباى عشقم
نرگس هم شروع كرد سر كير براد رو كمى بوسيد و كم كم از سر تا تهشو با زبون ليس ميزد
ماركو هم كه پاهاى نرگس رو ول كرده بود رفت سراغ شلوارك و زيپشو باز كرد و با يه حركت سريع اونو از پاى نرگس كشيد بيرون
جاتون خالى كس نرگسم خيس خيس بود طورى كه من تا اون روز اينقدر اب كس نديده بودم
ماركو كه اينجورى ديد شروع كرد با زبونش كس نرگس رو از كنار شورتش خوردن و ليس زدن
تو اين فاصله براد هم بيكار ننشست و كيرشو كرد توى دهن نرگس و شروع كرد به تلمبه زدن توي دهن نرگس
نرگس هم كه ديد همزمان سه نفر مرد دارن سينه هاشو و كسشو ميخورن و كير يكى هم توى دهنشه داشت حال مى كرد
هنرى بلند شد و ماركو رو كنار زد و شورت نرگس رو كشيد پايين كه حالا ديگه ازش اب چكه مى كرد و اونو پرت كرد طرف من و خودش روى نرگس خوابيد صحنه جالبى بود هيكل ورزشى هنرى و هيكل ظريف و برنزه نرگس با خط برنزه روى بدنش
من هم شروع كردم به ليسيدن شورت خيس نرگس و ماليدن كيرم كه اونو از شلوارم در اورده بودم
نرگس كه اين صحنه رو ديد محكم هنرى رو چسبوند به خودش
هنرى هم سر كير كلفتشو گذاشت دم سوراخ كس نرگس و شروع كرد به ماليدنش به سوراخ تنگ كس
براد كه ديگه حسابى تلمبه هاشو توى دهن نرگس زده بود كيرشو كه ديگه خيلى ورم كرده بود و بزرگتر هم شده بود در اورد و جاشو داد به ماركو و خودش با سينه هاى برجسته زنم مشغول شد
ماركو سر كيرشو كه يه هيولاى سياه واقعى بود گذاشت دم دهن نرگس كه نرگس با ديدن اون چشماش داشت از حدقه ميزد بيرون


به زور سر كيرشو كرد توى دهن نرگس و نرگس هم با ولع سيرى ناپذيرى شروع كرد به مكيدن كير ماركو
هنرى هم سر كيرشو كرد توى كس نرگس كه دوباره جيغ نرگس در اومد كشيدش بيرون و دوباره دادش تو . هر بار كه ميكشيد بيرون دفعه بعدى يه كم بيشتر ميدادش تو و بالاخره تا دسته كيرشو فرو كرد به نرگسم
بدن نرگس شروع كرد به لرزيدن و حركات شديدى تمام بدنشو گرفت و هنرى با وزنش اونو كنترل كرد ولى كيرشو بيرون نكشيد
بعد چند دقيقه كه نرگس اروم شد هنرى كيرشو كاملا از كس نرگس كشيد بيرون و بلافاصله تا دسته داد تو و يه فشار محكم هم اخرش داد كه كيرش خورد به ته كس نرگس و صداى فرياد نرگس تكرار شد و دوباره و دوباره . با اين تفاوت كه صداى نرگس كم كم از فرياد به ناله و اخ واوخ رسيد و شروع كرد به داد زدن كه بكن بكن كوسمو جر بده منو بگا جلوى اين شوهر بى غيرتم منو پاره كن دوباره حركتهاى لرزشى نرگس شروع شد واين دفعه از دفعه قبلى طولانى تر و شديدتر بود
بعد هنرى كيرشو در اورد و بلند شد . براد كه داشت كيرشو مى ماليد روى تخت به پشت خوابيد. هنرى هم نرگس رو بلند كرد و اورد روى كير براد كه سفت و رو به بالا بود نشوند طورى كه يكضرب اون كير رفت توى كس ناز نرگسم
نرگس هم روى زانو بود و با دستاش سينه براد رو ميماليد
هنرى هم رفت بالاى سر نرگس و كيرشو كه حسابى كسى شده بود چپوند توى دهن نرگس
اما وحشتناك ترين منظره ماركو بود كه با يك كير سياه واقعا كلفت داشت از پشت به سمت كون نرگس مى رفت كه توى هوا قنبل شده بود و براد داشت توى كس تلمبه ميزد
ماركو شروع كرد با زبون سوراخ كون نرگس رو ليس زدن و بعد هم با انگشت شروع كرد به ور رفتنو كم كم يه انگشتشو كرد توى كون نرگس و بعد هم انگشت دوم رو .
صداى نفس نفس زدن نرگس حسابى در اومده بود كه ماركو سر هيولا رو گذاشت دم سوراخ كون نرگس و يه كم فشار داد
نرگس تازه فهميد قراره چه اتفاقى بيفته شروع كرد به داد زدن كه توى كونم نكن تنگه دردم مى گيره نمى خوام
ولى مگه كسى اين حرفا رو مى فهميد


براد كه زير بود نرگس رو محكمتر به خودش چسبوند و اين باعث شد كون نرگس بيشتر بره بالا و قمبل تر و گردتر بشه
ماركو هم اولش با فشار و كم كم فقط سر كيرشو كرد توى سوراخ كون زنم
نرگس يه فرياد بلند از درد كشيد و اشك از چشماش جارى شد
ماركو شروع كرد به بيشتر فشار دادن و نرگس هم گاهى فحش مى داد و گاهى ناله مى كرد گاهى هم به من التماس مى كرد كه سعيد بگو ولم كنن
من هم گفنم تو خودت عشقت سكس با چند تا كير بود و اينكه دو تا كير همزمان برند توى كست و كونت .
در همين حال كه براد با كيرش توى كس نرگس تلمبه ميزد و هنرى همً كيرش توى دهن زنم ميكرد و در مياورد ماركو هم كم كم تا نصف كير هيولاشو توى كون نرگس چپونده بود
ماركو بك دفعه كيرش رو كشيد بيرون و بعد از چند ثانيه صبر كردن يكهو و تا دسته كردش توى كون نرگس
نرگس جيغى كشيد كه من تا حالا نشنيده بودم و از حال رفت
براد و ماركو ديگه تلمبه نزدند ولى كيرشون همچنان توى كس و كون نرگس بود
من بلند شدم و اومدم كنار نرگس و شروع كردم به بوسيدن و نوازش كردنش
كم كم نرگس به حال اومد عضلاتش هم شل شده بود


ماركو كه اينو ديد شروع كرد به يواش يواش تلمبه زدن
نرگس باز ناله مى كرد ولى خيلى اهسته تر
ماركو سرعت تلمبه رو زياد كرد و كم كم صداى نرگس هم به خواهش تبديل شد
زود باش كونمو بكن منو بگا منو جر بده
سعيد بگو هر دوشون با هم تلمبه بزنند
من هم گفتم و حالا دو تا كير كلفت يكى سفيد و يكى سياه و هيولا داشتند توى كس و كون سفيد نرگس تلمبه ميزدند
دوباره نرگس دچار يه زلزله شديد شد طورى كه همه بدنش تكون مى خورد و ماركو خوابيد روش تا اروم بشه
منظره قشنگى بود نرگس با بدن برنزه و ظريف و زيرش بدن عضلانى براد و روش هم هيكل درشت و سياه ماركو
بدن نرگس با اون خطهاى سفيد كه برنزه نشده بود و سينه هاى بزرگ كه از بغل زده بودند بيرون خيلى تماشايى بود
من هم حسابى حشرى شدم و يكهو ابم با فشار زياد زد بيرون
نرگس كه حالش بهتر شد ماركو و براد كيراشون رو از كون و كس نرگس كشيدند بيرون و باهنرى سه تايى شروع كردند ماليدن كيراشون كه نزديك دهن نرگس گرفته بودند و يكى يكى ابشون رو خالى كردند توى صورت زنم
نرگس اخر هم اومد و سر كير منو ليسيد و اخرين قطره هاى ابمو كشيد بيرون
اون روز از روزهاى به ياد موندنى زندگى ما بود


نوشته :وحید
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
هیجان سکس ضربدری


من علی 33 ساله و همسرم نگین 27 ساله از تهران
4 سال پیش عروسی کردیم تو یه آپارتمان طبقه سوم زندگیمون و شروع کردیم. هر جفتمون شاغل بودیم . همسایه روبه رویمون مهدی و زینت مثل ما هر جفتشون شاغل بودن . من 186 و نگین 170 و هر جفتمون روشنفگر و مهدی 182 و زینت 168 . انصافا اندام نگین حرف نداشت سینه های گرد و باسن تراشیده و زینت با چهره ای دلربا و سینه های درشت که آدم از خوردنش سیر نمی شد این داستان از سال 88 شروع شد یه شب که رسیدم خونه نگین بهم گفت علی فردا عید غدیر میخوای بریم خونه آقا مهدی . مهدی سید بود و توی اون چند ماه که تو اون آپارتمان زندگی می کردیم فقط سلام علیک داشتیم


به نگین گفتم باهاشون هماهنگ کن اگه آمادگی دارن بریم . نگین زنگ زد و مهدی و زنش انگار از خداشون بود که ما بریم خونشون ما رو واسه ناهار دعوت کردن . وقت خواب تو فکر سینه های زینت خانم بودم که نگین گفت علی جان من فردا چی بپوشم . بهش گفتم یه لباس ساده بپوش بعد که رفتیم خونشون مشخص میشه اونا چه تیپین و میشه تصمیم گرفت . روز عید شد من رفتم گل و شیرینی گرفتم و اومدم دیدم نگین یه شلوار با یه پیراهن سفید که پائینشو گره زده بود و دکمه بالاشو باز گذاشته بود که مقداری کمی از چاک سینه اش معلوم شه و یه روسری که پشت و جلو موهاش بیرون بود و یه کفش پاشنه بلند که باسن خوش فرمشو زیباتر جلوه میداد حاضره . دیگه مکث نکردیم و درب خونه مهدی که رو به روی درب آپارتمان ما بود و زدیم . مهدی درو باز کرد و با خوشرویی از ما استقبال کرد و با من و نگین دست داد تواین حین زینت هم از آشپزخانه اومد و با من و نگین دست داد زینت یه دامن تنگ با یه تی شرت آستین کوتاه پوشیده بود که سینه هاش از زیر تیشرت خود نمایی می کرد بعد از پذیرایی و کمی صحبت راجع به کارها و امور اجتماعی ناهار خوردیم من زیر چشمی خیلی به سینه های زینت جون نگاه می کردم و چند بار دیدم که مهدی هم خیلی به سینه و چاک سینه نگین نگاه می کنه ناهار که تموم شد نشستیم فیلم عروسی مهدی و دیدیم و یه خورده گفتیمو خندیدیم . خواستیم بریم خونمون که زینت جون گفت اگه موافقین یه دست ورق بازی کنیم بیشتر خوش بگذره همه موافقت کردیم به جای یه دست 5 دست حکم زدیم و خداحافظی کردیم . اومدیم خونمون شب نگین گفت علی میخوای زینت اینارو واسه جمعه دعوت کنیم آدمای خوبی به نظر میرسن . من که قبلا داستان سکس ضربدری رو زیاد خونده بودم جرقه ای به ذهنم زد و با خوشحالی گفتم آره خوبه . اون شب یه سکس توپ کردیم و خوابیدم فردا هماهنگی ها رو نگین کرد و قرار شد مهدی اینا جمعه ناهار رو مهمان ما باشن . پنج شنبه وقتی میخواستم از سرکار بیام نگین زنگ زد گفت علی میای بریم واسه فردا لباس بخرم گفتم باشه رفتیم شانزلیزه و نگین یه کت دامن زرد و مشکی که یقه کتش خیلی باز بود و مقداری زیادی از سوتین و بالای سینه اش معلوم بود .


روز مهمونی اونو تنش کرد خیلی خوش تیپ و سکسیش کرده بود . ساعت نزدیک 11 بود که در خونه رو زدن . منو نگین رفیتم دم در تا از مهدی و زینت استقبال کنیم وقتی زینت و دیدم یه آن خشکم زد یه ساپورت نسبتا ضخیم و یه تی شرت که از بالا تا پائین باز بود و بین سینه هاش یه گره داشت بعد از سلام و احوال پرسی نشستیم . چون قرار بود ناهار از بیرون بگیریم به مهدی و زینت گفتم میخوام امروز و خوش بگذرونیم فیلم عروسیمونو گذاشتم و گفتم شما ببیند تا من تدارکات لازم و انجام بدم . مهدی و زینت مشغول فیلم دیدن بودن که به نگین گفتم میخوام امشب بترکونیم . ناهارو سفارش دادیم آوردن و پس از خوردن شروع به گفتن جک کردیم کم کم جک ها سکسی شد و نگین و زینت هم می گفتن حدود یه ساعت بس که خندیدم دل درد گرفتیم من که تا می تونسم سینه و رونهای زینب و دید می زدم و مهدی هم بیکار نبود یکسره چشماش لای چاک کت نگین بود بلند شدم رفتم یه سی دی شاد گذاشتم گفتم حال وقت رقص و حاله . خودشون بلند شدن و شروع کردیم به رقصیدن .هنگام رقصیدن سینه های زینت جون دیوونم کرده بود دیگه تقریبا احساس راحتی می کردیم و به مهدی گفتم اجازه میدی من با زینت جون برقصم مهدی هم موافقت کرد .من اومدم سراغ زینت و مهدی هم رفتن پیش نگین .



تو رقص سه چهار بار خودمو مالوندم به سینه و باسن زینت و مهدی هم دست کمی از من نداشت بد جوری شهوتی شده بودم بعد نشستیم شروع کردیم به ورق بازی دیگه هوا تاریک شده بود مهدی گفت دیگه بریم یه کم استراحت کنیم که فردا باید بریم سر کار هر کاری کردیم شب اونجا بمونن قبول نکردن موقع رفتن نگین گفت بچه میخواین هر هفته این مهمونیم برقرار باشه همه گفتیم آره گفت پس هر هفته میریم خونه همدیگه دیگه دعوت و تارف نداریم همه قبول کردیم و قرار شد پنج شنبه هفته بعد ما بریم خونه مهدی . بعد از هر مهمونی سکسامون رنگ وبوی دیگه به خودش می گرفت خیلی حال میداد و گاهی دو الی سه بار در یک شب سکس می کردیدم این رفت و آمد ها ادامه داشت و در هر مهمونی لباس زنامون بازتر و لختر می شد تا رسید به عید نوروز قرار شد بریم شمال و یه سوئیت اجاره کنیم بعد تحویل سال و تبریک عید من و نگین رفتیم در خونه مهدی در زدیم و بعد از روبوسی که برای اولین بار بود نگین مهدی و زینت منو می بوسید آماده شدیم بریم شمال تو راه خیلی شوخی کردیم . رفتیم نمک آبرود سوئیت به سختی پیدا می شد یه سوئیت 30 متری اجاره کردیم و اومدیم توش . دیگه اتاقی نداشت که بخوایم سوا شیم وقتی زمان عوض کردن لباسا رسید همه به همدیگه نگاه می کردیم و می خندیدیم که من گفتم چاره ای نیست باید جلوی هم لباسامون و عوض کنیم زنامون اول ناز می کردن ولی وقتی مهدی هم حرف منو تایید کرد قرار شد جلوی هم لباسامونو عوض کنیم وقتی زینت شلوار و پیرهنش و در آورد من واساده بودم فقط نگاش می کردم که یهو نگین اومد جلوی چشمامو گرفت ولی مهدی گفت بزار راحت باشه نوبت منم میرسه تو این حین نگین یه تاپ توری و یه شلوارک لی تا زیر باسن تنش کرد و نوبت نگین رسید



دیدم کم مونده مهدی با چشاش نگین و بخوره و نگین هم یه دامن کوتاه و تی شرت که تا پائین سینه اش بود به تن کردبعد تعویض لباس شروع کردیم به رقصیدن بعد رقص من رفتم غذا بگیریم وقتی اومدم دیدم صدای قهقهه اتاق و پر کرده شام و خوردیم و مشغول ورق بازی شدیم دست اول که تمام شد به بچه ها گفتم میاید شرطی بازی کنیم همه قبول کردن بعد پرسیدن سر چی شرط بذاریم مهدی گفت سر ناهار و شام نگین گفت سر یه جفت گوشواره زینت گفت سراجاره سوئیت بعد نظر منو خواستن من گفتم نظرمو بگم ناراحت نمی شید گفتن نه گفتم هر کی بتونه لباسای حریفشو زود تر در بیاره همشون یه آن مکث کردن و با خوشحالی قبول کردن شروع کردیم با بازی دست اول و ما بردیم و مهدی رکابی و زینت تاپشو در آورد به شوخی به مهدی گفتم مهدی این سینه ها حرومت باشه اونا هم می خندیدن دست دومم ما بردیم و مجبور شدن شلوار و شلوارکشون ودر بیارن اما دست سوم و چارم ورق برگشت و ما مجبور شیدم لباسمون ودر بیاریم هممون با شرت و کرست جلوی هم نشسته بودیم هیچکدوم جرات نداشتیم از سر جامون تکون بخوریم....


نوشته حمید
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
من و سه‌ فرشته


اول راهنمایی می خوندم که با هم کلاسی جدیدی به اسم فرزاد آشنا شدم.بیشتر اخلاق ها و عادت هامون شبیه هم بود،به همین علت زود با هم صمیمی شدیم.تا جایی که این علاقه شدید و روز افزون،من رو وارد شرایط رویایی و غیرقابل تصوری کرد که در ادامه به شرح آن پرداخته ام.
هر روز از مدرسه که در می اومدیم،تا خونه یک مسیر مشترک داشتیم.تو این راه نیم ساعته که پیاده میرفتیم،بود که از همدیگر و خانواده های هم بیشتر فهمیدیم.فرزاد هم مثل من وقتی خیلی کوچک بود پدرش رو از دست داده بود.و چند سال بعد از فوت پدر،مادرش هم ازدنیا رفته بود.اون با سه خواهرش زندگی می کرد که هر سه شون هم بزرگ تر از فرزاد بودند.


اما مدتی بود توی این قدم زدن ها،بیشتر روی مسئله ی سکس و خود ارضایی و در کل حول محور لذت جنسی حرف میزدیم.و هر کدوممون از تجربیات کوتاه و کمی که در مورد سکس داشتیم برای دیگری تعریف می کرد.مدتی هم در مورد فانتزی سکس های مورد علاقه ی خودمون می گفتیم وگاهی اگر لازم می شد،ازش دفاع هم می کردیم.
تا این که یک روز فرزاد پیشنهاد عجیب و مهیجی بهم کرد که نتونستم ردش کنم.اون دعوتم کرد به خونشون تا بریم به اتاقش و جلوی همدیگه جق بزنیم(استمناء یا خود ارضایی) تا دیگریمون نگاه کنه و نظرش رو در مورد لذت بخش تر کردن کار به دیگری انتقال بده.
بالاخره فردا سر رسید و بعد از مدرسه،راه افتادیم به سمت خونه فرزاد.

وارد خونه که شدم....، صحنه ای رو که دیدم هرگز فراموش نمی کنم.یه فرشته اونجا نشسته بود.زیباترین دختر سن بالایی بود که تا اون روز دیده بودم.لیلا...
لیلا قد نسبتا کوتاهی داشت که باعث میشد حس مطیع بودنش از جنس مخالف رو به خوبی ازش حس کرد.34 سال سن داشت.همه ی اندام هاش به رشد و بلوغ کامل رسیده بودن و درست در آماده ترین شرایط برای استفاده ، در طول عمرشون بودند.
چشمایی درشت با رنگی اغوا کننده داشت.سبز،با رگه هایی برنگ قهوه ای روشن.وقتی آدم رو نگاه می کرد،آدم شکارش میشد.وقتی لیلا درست به چشمای کسی خیره می شد،محال بود اون شخص بتونه چشماشو ازش جدا کنه.
نه تا وقتی خود لیلا این اجازه رو بهش نداده.


پوست سفید،مثل خامه.میشد تشخیص داد که تنش به نرمی ابرها بود.وقتی موهای طلایی رنگش رو(که ذاتاً این رنگی بودند)روی سینه پهن و پستون های درشت اش میریخت،هر مردی رو وادار به پرستیدن خودش می کرد.
کمری خوش فرم و نازک با شکمی فوق العاده بجا،بدون کم ترین اضافه وزن،تمیز و صیقلی که به یک باسن بزرگ و رو فرم و کُس ای تپل ( واحتماً تنگ و گرم و مطبوع)ختم می شد.
رون های سفید و نرم و پاچه های صیقلی و زیباش هرچند کمی کوتاه،اما کاملا متناسب با اندامش بودند.
درست روبروی در ورودی روی کاناپه دراز کشیده بود،در حالی که هیچ لباسی تنش نبود.
لختِ لخت...
تا من رو دید سرش روطور خاصی به طرفم چرخوند و نگاهم رو مطیع خودش کرد،بعد در حالی که بلند شد تا بشینه ،لبخند ملیحی زد که با این کار بهم اجازه داد خودم رو کمی جمع کنم تا بتونم بهش سلام بدم.
با صدای زیبا و زنانش جواب سلامم رو داد و چادرحریری که نزدیک پاش گذاشته بود رو برداشت و دور بدنش پیچید.من محو تماشای این همه زیبایی و جذابیت شده بودم که یک دفعه فرزاد دستم رو گرفت و کشید.صریع به خودم اومدم و دنبال فرزاد راه افتادم.لیلا هم صورتش رو برگردوند و به تلوزیون که یک فیلم نیمه سکسی نشون میداد خیره شد.
رسیدیم اتاقش.فرزاد لباس هاشو درآورد و از من هم خواست این کارو بکنم.فرزاد پیرهن رکابی و شرتش رو در نیاورد.اما ازمن خواست من،مال خودم رو دربیارم.گفت مگه قرار نبود پیش هم حال کنیم؟ تو شروع کن،من هم بعد از تو انجامش میدم.


بعد از کمی مکث بهش گفتم : یه وقت وسط کار خواهرت نیاد تو؟
فرزاد جواب داد : یعنی دلت نمی خواد بیاد ؟...یعنی،اگه بیاد، ناراحت می شی؟؟
رفتم طرف شلوارم که گوشه اتاق پرت کرده بودم و گفتم،اذیت نکن دیگه فرزاد.
مچم رو گرفت و گفت : داشتم شوخی می کردم باهات،نترس هیچ کس اتاق من نمیاد.مخصوصا وقتی مهمون دارم.باز اگه خیالت راحت نیست، میتونی در رو از پشت قفل کنی.
در رو قفل کردم و در حالی که شورت و زیر پیراهنم رو در میاوردم،روی تخت دراز کشیدم.یه در دیگه هم تو اتاق بود.در حالی که داشتم از ظرف بزرگ کِرِم روی میز کنار تخت کرم بر میداشتم پرسیدم : این در مال کجاست.
گفت : نترس بابا،اونجا حمومِ.اگه نگرانی پاشو توشم نگاه کن.بس کن دیگه.اه...!
گفتم : چرا عصبانی می شی.حرف نزن بتونم حس بگیرم...چشمامو بستم و خودم رو تو آغوش بِکر لیلا تصور کردم.وای...اگه آدم شانس همبستر شدن با این الهه ی سکس و زیبایی رو بدست بیاره،چندین سال به عمرش اضافه میشه.
به خاطر تحریک ها و هیجان های بسیار زیادی که بهم وارد شده بود،زود ارضا شدم.چقدر زیاد منی ریختم.یادمه وقتی رو همه جای تخت پاشیده شد،فرزاد خنده ی کوچیکی زد و گفت...اووهه..!
چشمامو که باز کردم دیدم در حموم باز شد و یه فرشته ی دیگه که اونم هیچ لباسی به تن اش نداشت وارد اتاق شد.تنش مثل بلور بود.موها و چشم ها و ابرو هاش،به طور خاصی سیاه بودند.چشماش ریز و کشیده بودن که آدم رو یاد پورن و های آسیای شرقی مینداخت.سینه هاش نوک تیز و ضریف بودند که در مقایصه با باسن بزرگ و تحریک کننده اش،کمی کوچک به نظر می اومد.احتمالا به خاطر سن کم اش بود،چون اون کوچک ترین خواهر فرزاد بود،حمیرا.
همون طور که هر دومون لخت بودیم اومد جلو و سلام و خوش آمد گویی گرمی باهام کرد.انگار نه انگار که هر دومون کاملا لخت بودیم.
حمیرا خیلی سریع و تند حرف میزد و همیشه یه لبخند زیبا رو لب های کوچولو و ضریف اش داشت.وقتی میخندید رو لپ سمت چپ اش گودی می افتاد.گفت دیگه میره تا من راحت باشم و جلو در که رسید،صورتش رو به طرفم برگردوند و در حالی که در رو باز می کرد گفت :ببخشید،من وقتی حموم بودم بدون اطلاع و اجازه ات،تماشات کردم.معذرت می خوام.
داشت که خارج می شد،چشمک شیرینی بهم زد و با لبخند زیباش بهم گفت : کارت عالی بود.از اتاق خارج شد و در رو بست.
با دهن باز در حالی که همون طورکیرم تو دستم بود به فرزاد نگاه کردم.فرزاد که تمام این مدت رو ساکت یه گوشه وایستاده بود،شونه هاشو بالا انداخت و دستاشو باز کرد و گفت : با این که من بی تقصیرم،اما اگه اذیت شدی ببخش.
سراسیمه بلند شدم بدون هیچ حرفی لباسهامو با عجله پوشیدم.وقتی داشتم از اتاق خارج می شدم بهش گفتم،قرارمون این نبود.این کارت نامردی بود و در رو کوبیدم.فرزاد بلند جواب داد کدوم کار،کدوم نامردی؟ من که کاری نکردم.و در رو باز کرد و در حالی که هی اسمم رو صدا میکرد دنبالم راه افتاد.


من هم بدون توجه به فرزاد وحرفاش و حتی دختر ها که توی پذیرایی بودن،به سمت در خروجی حرکت کردم.لیلا از اونجا گفت کجا میری امیر آقا؟ بشین الان سهیلا هم میرسه...،سپردم بهش ناهار بگیره، الانه هاست که برسه.
من هم در حالی که روم به طرف در خروج بود تشکر کردم و خداحافظ گفتم.در رو که باز می کردم در از دستم جدا شد.کسی از اون طرف در داشت همزمان با من بازش می کرد.
در جا خشکم زد.خدای من...عجب جیگری جلو در بود.قد بلند،سبزه،رنگ تنش برنزه،موهاش لخت و بلند به رنگ حنایی.سینه های گرد و کوچیکش و رنگ پوستش که کاملا ذاتی بود،اون رو کاملا از دوتا خواهراش متفاوت کرده بود.
سهیلا با دیدن من،جعبه های پیتزا رو داد به یه دستم و دستش رو واسه آشنایی طرفم دراز کرد.دستش رو گرفتم و اون در حین معرفی خودش، سلام و احوال پرسی دستم رو آروم با انگشت هاش نوازش می کرد.بعد خم شد و بوسه ی کوچکی از گونه ام برداشت و در گوشم
گفت :خواهش می کنم برگرد.دلم میخواد بیش تر بشناسمت.
من واقعا جادو شده بودم.از این همه زیبایی که اونجا جمع بود،داشتم عقلم رو از دست میدادم.حمیرا هنوز لخت بود.وقتی متوجه نگاه کنجکاو من شد،آروم رفت نشست پیش لیلا و پاهاشو تو سینه اش جمع کرد.لیلا هم گوشه ی چادرش رو روی شونه ی حمیرا انداخت وبا دست دیگرش سینه ی کوچک اون رو گرفت و کمی فشار داد.حمیرا ناله ی کو تاهی کرد که با لبهای شیرین لیلا که رو لبهاش گذاشته شد،صداش قطع شد.
سهیلا سریع پالتو خزش رو درآورد و تن آسمونی خودش رو به نمایش گداشت.لباسی شبیه مایو شنا پوشیده بود که به جای اینکه تن اش رو بپوشونه،باعث میشد بعضی از قسمت های بدنش بیشتر به چشم بیان و جلب توجه کنند.فرزاد رفت نزدیکش و در حالی که با هر دست یکی از سینه هاشو می گرفت،از پشت بغلش کرد.سهیلا لبخند و عشوه ی دیوانه کننده ای کرد و در یک لحظه سریع چرخید و لبهای فرزاد رو میون لبهاش گرفت و در حالی که به من نگاه می کرد،دست فرزاد رو گرفت و روی کس اش گذاشت.با یک لهن گرم و چشمای خمار وحالتی حشری بهم گفت،زود بر میگردم.و با فرزاد،بوسه کنان به اتاقش رفتند.


کمی بعد صدای خنده های سهیلا وصداهای بلند هر دوشون که اوج لذت بردنشون رو کاملا نشون میداد،تمام محیط رو غرق در خودش کرد.مغزم داشت منفجر می شد....سر میز غذاخوری که کمی اون طرف تر جلو آشپزخونه بود نشسته بودم و با تکه ی پیتزا ور میرفتم که یک لحظه از پشتم گرمایی حس کردم.بلند شدم و سریع برگشتم،اما تا خواستم بفهمم چه خبره،خودم رو توی آغوش دلپذیر و نرم لیلا دیدم.اول کمی تقلا کردم تا ولم کنه.اما اون قدر من رو تو آغوشش نگه داشت تا کاملا رام اش شدم. بعد دستاشو آروم طرف کیرم برد.در حالی که با رضایت نوازشش میکرد ازم خواست لباس هامو در بیارم.سریع این کارو براش انجام دادم.بعد لیلا زانو زد شروع کرد به خوردن کیرم.اون با حرکات خاص زبون و لبهاش،با کیرم بازی می کرد.به حدی این کار برام لذت بخش بود که درست سه بار با فاصله ی چند دقیقه ارضا شدم.و هر بار لیلا با اشتها و لذت منی ریخته شده تو دهنش رو مزه مزه می کرد و آروم آروم قورتش میداد. و بعد با ولع خاصی کیرم رو مک میزد تا آخرین قطره های شیره رو که تو مجرای کیرم مونده رو هم بچشه و قورتش بده.بلند شد و دستم رو گرفت و من رو پیش همیرا برد که دراز کشیده بود و در حال تماشای فیلم سکسی با کس اش بازی می کرد.لیلا من رو نشوند کنارش وازم خواست تا ازجلو بکنم اش.
بهم گفت: حمیرا تا حالا با هیچ مردی نخوابیده و فقط هفته ی پیش با جراهی سر پایی پرده اش رو برداشتند.اونم به این خاطر که زخامت پرده ی حمیرا کمی بیش تر از معمول بود،که اگه با قاییده شدن برداشته می شد،فشار و شدت زیادی میخواست تا پاره بشه که مصلما می تونست درد زیادی رو به همراه داشته باشه.
لیلا در ادامه گفت: نمی خواستم اولین سکس اش با درد زیادی همراه بشه.اونوقت ممکن بود تا آخر عمرش از سکس بترسه و نتونه لذت کافی رو ببره.گفت تو در واقع داری یه دختر باکره رو میکنی...، پس خوب حالش رو ببر.
لیلا مثل یه ناظر حرفه ای بالای سرمون نشست و من شروع کردم به سکس با حمیرا...،این زیبای نجیب که حساس ترین بدن کل دنیا رو داشت.


وقتی خواستم قبل از کردنش،کس تپل و صورتی رنگ اش رو لیس بزنم و طعم دلچسب اش رو روی زبونم مزمزه کنم،با اولین لیس هر چی آب داشت پاشید رو تمام صورتم.لیلا با هیجان تشویقش کرد و حمیرا بعد از چند تا ناله ی عمیق از حال رفت.لیلا اجازه ی ادامه دادن به سکس رو نداد و گفت حتما باید وقتی اولین بار کیر داخل کوسش میره به هوش باشه و کاملا لذت آمیخته با دردش رو درک کنه...و بلند شد تا یه لیوان آب بیاره.باسن لیلا وقت راه رفتن،واقعا عقل از سر آدم می برد.نتونستم تحمل کنم و بلند پرسیدم حتما اول باید حمیرا رو بکنم....؟ تو... نمیذاری باهات سکس کنم....؟؟؟
لیلا وایستاد و بعد از کمی مکث گفت،چرا...هر وقت بخوای من در اختیار تو ام.
بلند شدم و به سمتش دویدم و وحشیانه شروع کردم به بوسیدن و مکیدن هر جا از بدنش.سرم رو بین دستاش گرفت و بعد از اینکه با بوسه ای شیرین آرومم کرد،آروم گفت : بکن...خوابوندمش زمین و کیرم رو با سرعت و شدت هر چه تمام کوبیدم ته کس اش.ذجه ی بلندو طولانی زد و بعد دست و پاش شروع به لرزیدن کرد.در حالی که چشم هاش پر اشک شده بود و چونه اش می لرزید،به زور حالیم کرد که میخواد این کارو تکرار کنم براش.منم کیرم رو در آوردم و چند بار محکم تا ته فرو کردم توی کس اش.کس لیلا خیلی تنگ تر از چیزی بود که انتظارشو داشتم.اونقدر تنگ بود که فشار زیادی دور کیرم احساس می کردم.بعد از چند بار تکرار این کار لیلا آروم شد و دیگه صدایی ازش در نمی اومد.کاملا هوشیار بود و به چشمام خیره شده بود،اما هیچ حرف و صدایی نداشت.احساس کردم ژلِ گرم و با قوامی داخل کس اش جاری شد که هوس کردم بچشم اش.زود کیرم رو درآوردم و شروع به لیسیدن و مکیدن کس خوش عطر و خوش طعمش کردم.بعد لیلا پیشنهاد دیوانه کننده ای رو مطرح کرد.ازم خواست از کون بکنم اش.ظرف کوچکی رو که روی میز بود رو برداشت و به من داد وخودش رو زانو هاش نشست و خم شد.کمی از روغن تو ظرف دور سوراخ بسیار تنگ کونش مالیدم و کیرم رو آروم آروم تو کونش جا دادم.لیلا داشت پارچه ی مبل رو محکم گاز می گرفت و من در حال گشاد کردن کون زیباش بودم.بعد از کمی گشاد شدن کونش،بدون هماهنگی یه دفعه کردم تو کس اش،و بعد چند تلمبه دوباره تو کونش فرو کردم.
وقتی دیدم لیلا اعتراضی به اینکارم نکرد،تکرارش کردم.تا جایی که برای هر سوراخش فقط یه تلمبه میزدم و بعد سوراخ بعدی...یه لحظه به لیلا نگاه کردم که اشک تو چشماش حلقه زده بود و داشت بی صدا گریه می کرد.دیدن این حالت مستاسل لیلا،به قدری تحریکم کرد که آماده ی انذال شدم.زود درش آوردم و به پشت خوابوندمش و پاهاشو باز کردم و کیرم رو تا ته فرو کردم تو کس صورتی رنگ اش.وقتی داشتم میریختم،کیرم تو کونش بود که لیلا با حلقه کردن پاهاش به دور کمرم،باعث شد که داخل کونش رو پر از منی بکنم.


همونجا از شدت خستگی از هوش رفتم...
صبح که بیدار شدم،سهیلا رو تو آغوشم دیدم.چه قدر وحشی و زیبا بود.کون زیبا و ظریف اش روگذاشته بود تو آغوشم.و خوابیده بود.روی میز کوچکی که کنار تخت بود،یه قوطی وازلین بود.آروم برداشتم اش و کیرم رو چرب کردم و گذاشتم دم کونش.و تو یک لحظه همش رو فرو کردم داخل.سهیلا آروم چشماشو باز کرد،لبخند زیبایی زد و دوباره چشمماشو بست.این کارش دیوونه ام کرد.نمی تونید تصور کنید که چه عشوه های مست کننده ای داشت وچقدر این دختر شیرین و خواستنی بود.
سه بار بیشتر نتونستم تلمبه بزنم و خیلی زود کون قشنگ اش از آبم پر شد.
سهیلا با دست اش کیرم رو آروم از کون اش در آورد و بعد برگشت به طرفم.بغلم کرد و در حای که با دستش با کیرم ور میرفت،لب های شیرینش رو روی کب هام گذاشت و زبون اش رو کرد تو دهنم.
همین جور در حال معاشقه بودیم که یک دفعه در حمامی که توی اتاق خواب بود باز شد...
این حمیرا بود...لخت لخت ...حوله ای روی شونه اش بود و در حالی که دستاش رو جلوی کس اش گرفته بود اومد جلوی تخت وایستاد.سرش رو پایین گرفته بود واز لپ های گل انداخته اش،معلوم بود که چقدر داشت خجالت می کشید.من خشکم زده بود.دهنم باز مونده بود...اون یه فرشته ی تمام عیار بود.پوست تنش به رنگ برف،واز نرم تر از حریر.سینه هایی نسبتا بزرگ،با نوک سینه هایی صورتی رنگ که به سمت بالا بودن.اون خوش فرم ترین سینه هایی رو داشت که تا حالا دیدم.
حمیرا در حالی که انگار یک دفعه پی به شرایط برده باشه،سریع به طرف در اتاق رفت تا بازش کنه و با صدای لرزانش گفت: ب...ب...ببخشید...
در این لحظه سهیلا که آروم کنارم دراز کشیده بود،سریع بلند شد و در رو بست و مانع خروج حمیرا شد.من هنوز تو شوک بودم که سهیلا با لبخند شیرین اش،همه چی رو عوض کرد.
و گفت : حمیرا حلقه ایه !!! باهاش ملایم رفتار کن و ... حالش رو ببر.!!!
و در رو باز کرد و وقتی میخواست بره،فرزاد رو دیدم که نشسته بود تو پذیرایی و لیلا چهار زانو جلوش نشسته بود و داشت براش ساک میزد.فرزاد که متوجه باز شدن در شد، به سمت اتاق نگاه کرد و با دیدن من لبخندی زد.
سهیلا در رو بست و من موندم و حمیرا...


اون هنوز جلوی در،حوله رو با دو دستش گرفته بود و گوشه حوله رو از خجالت می جویید.زیر چشمی نگاهم کرد.بلند شدم و رفتم کنارش.از پشت بغل اش کردم و حوله رو از دست اش گرفتم و پرتش کردم یه گوشه.سینه های فوق العاده اش رو گرفتم و شروع کردم به مالیدن نوک سینه هاش.حمیرا شروع کرد به آه اوه کردن.اول آروم بود و رفته رفته صداش بلندتر شد.کمی بعد همین دختر خجالتی یه دستم رو گرفت و گذاشت روی کس اش.وای.....چقدر تپل بود.داغ و خیس خیس.


نوشته امیر
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اولین سکس من با زوج


قضيه مال حدودا 12 سال پيشه كه من 24 سالم بود و زوجي كه در بارشون صحبت ميكنم امير 34 ساله و همسرش رويا 28
ساله بودن و اينم بگم كه هر كسي تو باور كردن گفته هام يا شك كردن بهشون كاملا مختاره و من برا اينكه آدماي شكاك
حرفمو باور كنن نه حوصله قسم و آيه خوردن دارم نه لزومي براي اينكار ميبينم.
من اصليتم شهرستانيه ولي از سال 71 تهران مجردي زندگي ميكنم، سال 79 بود كه يه دوست شير پاك خورده اي همه
سرمايمو برداشت برد و منم دست از پا درازتر برگشتم شهرستان و يه مغازه اجاره كردم و مشغول شدم و تو همين ايام با يكي
از مغازه دارهاي همسايه صميمي شديم و يه روز دعوتم كرد خونشون كه وقتي رفتم ديدم يه خانم خوشگل، باربي و خيلي
خوش برخورد داره. بعد از اون روز صميميتمون بيشتر هم شد و امير تقريبا هفته اي 3_4 روز منو با اصرار برا شام ميبرد
خونشون .
رويا تو اون ايام پيش من با شلوار و پيراهن و روسري ميگشت كه بعد يكي دو هفته روسري رو گذاشت كنار و تقريبا دو ماه
از رفت و آمدمون گذشته بود كه امير شروع كرد به بهونه هاي مختلف صحبت رويا رو پيش من كردن كه يواش يواش بحث
رو برد به صحبت در مورد اندام رويا و بعضي وقتا هم از سكساشون ميگفت. وقتي ديد من عكس العمل خاصي نشون نميدم يه
روز كه خونشون مست بوديم و رويا هم خونه نبود برگشت گفت دوس داري با رويا سكس كني، منم كه فكر ميكردم ميخواد
منو امتحان كنه گفتم نه، گفتم چون نون نمكتو خوردم هيچ وقت بهت خيانت نميكنم و زنت برا من هميشه جاي خواهرمه، گفت
اگه خودم راضي باشم چي. گفتم خواهشا بيخيال شو، شوخي هم باشه شوخيه قشنگي نيست. تا اينو گفتم بلند شد رفت چندتا
از شورت و سوتيناي رويا رو آورد با حالت تقريبا عصباني پرت كرد تو صورت من و منم كه شوكه شده بودم جمعشون كردم
و گذاشتم كنار و از خونشون اومدم بيرون. اون موقع 1% هم احتمال نميدادم كه ممكن باشه يه مردي بخواد زنش با يكي
ديگه هم سكس كنه و براي همين الان به دوستاني كه ميبينم تو سايت مينويسن اين مدل روابط و سكسها حداقل تو ايران اتفاق
نميفته حق ميدم چون باورش برا كسي كه تجربه نكرده سخته ولي بايد بگم كه حدود 400 نوع لذت بردن از سكس هست كه
يه مدلش هم همينه.
از فرداش دوتامونم يه كم با هم يه كم سر سنگين شده بوديم و 3 روز فقط سلام عليك ميكرديم، روز چهارم اومد و با قيافه
جدي گفت رويا شام گفته بياي خونه كارت هم داره، گفتم شرمنده امشب جايي قرار دارم و اگه كارش واجبه بگو تلفني بگه كه
اونم شاكي شد و گفت به تخمم كه نمياي و رفت مغازه خودش. نيم ساعت بعدش ديدم رويا زنگ زد و بعد كلي احوال پرسي
گفت كار واجبي باهات دارم و بايد بياي، خلاصه رفتم و بعد شام امير به بهونه كاري رفت بيرون و ما رو تنها گذاشت، بعد
اينكه امير رفت رويا اومد پيشم نشست و گفت خبر دارم امير چه پيشنهادي بهت داده. منم يه لحظه يكه خوردم و تازه باورم
شد كه قضيه جدي تر از اين حرفاست و تازه داشتم دلمو صابون ميزدم برا يه سكس رويايي كه رويا چرتمو پاره كرد و گفت
اين مشكليه كه من چند ساله با امير دارم و تو اين مدت هميشه سر اين قضيه كشمكش داريم چون اين قضيه رو امير ميخواد
ولي من علاقه اي به اين كار ندارم و تا حالا چندين نفر رو اينجوري وارد زندگيمون كرده ولي من به هيچ كدومشون پا ندادم.
منم كه اساسي قريپاچ كرده بودم گفتم خوب چه كمكي از دست من بر مياد، گفت الان امير ما رو تنها گذاشت كه مثلا من برا تو
عشوه بيام كه رابطه شروع بشه ولي چون تو اين مدت كاملا بهت اعتماد پيدا كردم و ميدونم كه ميتوني خودتو كنترل كني ازت
خواهش ميكنم كه رفت و آمدتو تو خونمون قطع نكني كه هم امير نتونه دوست جديدي بياره خونه هم من خيالم راحت باشه كه
كسي خونه هست كه پيشش امنيت دارم. خلاصه منم دايورت شدم رو فاز فردين بازي و شديدا جوگير شدم و قول مردونه بهش
دادم كه تحت هيچ شرايطي نذارم امير به خواسته اش برسه.
از اون روز ديگه رويا پيش من چه تو رفتار چه تو لباس پوشيدن خيلي راحتتر شده بود و چند روزي دامن بلند ميپوشيد تا
اينكه شب تولدش رسيد و منم كه طبق معمول شب رفتم خونشون وقتي وارد شدم و تيپشو ديدم سنكوب كردم، ديدم با يه تاپ
يقه باز قرمز كه تا نصف چاك سينه هاش باز بود و يه دامن كوتاهه مشكي كه از باسنش حداكثر 4 انگشت پايينتر بود با
جوراب مشكيه شيشه اي بلند (كه من شديدا در مورد دامن كوتاه با جوراب مشكي ضعف دارم) و كفش مشكيه پاشنه بلند
وايستاده و يه لبخند مليح همراه با شرم رو صورتشه. خلاصه بعد كلي گپ و گفت و چند پيك مشروب موقعي كه كادوشو دادم
امير پيله كرد كه اينجوري قبول نيست و بايد بوسش كني، ما دوتامونم چند بار به امير گفتيم بيخيال شه ولي اون ول كن نبود
و برا اينكه شبمون خراب نشه برا رفع تكليف من يه بوس از لپش برداشتم كه دوباره امير پيله كرد كه بچه گول ميزني، بايد
از لبش ببوسي. منم واقعا بر خلاف ميل باطنيم لبم رو گذاشتم رو لبش ولي انقد داغ بودن كه ناخودآگاه فوري كشيدم عقب،
باز دوباره امير شروع كرد به غر زدن كه اگه درست مثل آدم بوسش نكني و زير 10 ثانيه باشه من ميذارم ميرم بيرون، انقدر
هم بد مست بود كه واقعا ازش بعيد نبود بذاره بره. البته رويا هم يه جور ديگه بدمست بود و تا بوي مشروب بهش ميخورد
ديگه ميشد مثل يه تيكه گوشت كه هركاري ميخواستي ميتونستي باهاش بكني. منم ديگه اين سري گفتم هرچه بادا باد و لبامو
گذاشتم رو لبش و شروع كردم به خوردن و جالبه كه رويا هم كاملا باهام همكاري كرد، فكر كنم عوض 10 ثانيه حدود 30
ثانيه اي همينجوري داشتيم ميخورديم كه من يه دفعه به خودم اومدمو كشيدم عقب و رويا رو هم تكيه دادم به مبل.
نيم ساعتي گذشت و رويا بلند شد رفت دستشويي و برگشتني كه از مستي داشت تلو تلو ميخورد اومد از جلوم رد بشه بشينه
سر جاي قبليش كه امير عمدا يه تنه بهش زدو انداختش تو بغل من ، تا افتاد منم از 2 طرف گرفتمش كه نيفته زمين كه رويا
هم برگشت گفت آخيش چه مبل گرم ونرمي و ديگه تكون نخورد. منم كه ديدم خودش با رضايت نشسته ديگه فردين بازي در
نياوردم. يه ور نشسته بود تو بغلم و سرشو گذاشته بود رو شونم و تو نئشگي مشروب بود منم دست راستمو از پشتش حائل
كرده بودم كه نگهش دارم و كف دستم رو پهلوش بود دست چپم رو هم گذاشته بودم رو روناش، خيلي دوست داشتم يجوري
دامنشو چند سانت بزنم بالا تا شورتشو ببينم ولي به زور خودمو كنترل ميكردم. چند دقيقه اي گذشته بود كه تو بغلم خوابش
برد، امير اومد از بغلم بلندش كرد كه ببره بذاره رو تختش، همينجوري كه تو بغلش بود و يه دستشو انداخته بود زير بغلاي
رويا و يه دستشو پشت زانوهاش و داشت ميبردش كه وايستاد الكي با من صحبت كردن و عمدا طوري وايستاد كه جهت
پاهاي رويا به سمت من باشه و از زير دامن كوتاه رويا كه پايينش هم آويزون شده بود و همه كونش معلوم بود جلو چشم من
باشه و 2 دقيقه اي همينجور وايستاد منم با چشمام داشتم شيرجه ميزدم تو پاچه رويا تا ديگه امير خسته شد و رفت.
از اون شب ديگه هم دامن كوتاه پوشيدن رويا پيش من رو روال افتاد هم اينكه راحت هر وقت امير به شوخي ازش ميخواست
يا خودش هوس ميكرد راحت ميومد مينشست تو بغلم ، يه بار وقتي امير آشپزخونه بود و رويا تو بغلم بود و تلويزيون ميديد
برا اينكه منو اذيت كنه چون يه ور مينشست گردن دردو بهونه كرد و چرخيد صاف پشت به من نشست و ابول ما كه به خاطر
تو بغلم بودن رويا قيام كرده بود صاف افتاد تو چاك كونش كه رويا هم تا متوجه راست شدنش شد مثل فنر از بغلم بلند شد و با
شوخي و لوندي يه دونه آروم زد تو گوشم و گفت ديگه تو بغلت نميام قابل اعتماد نيستي ديگه. ولي دقيقا فردا شبش دوباره
خودش اومد نشست و بعد چند دقيقه طوزي كه امير هم بشنوه دوباره گردن درد رو بهونه كرد و تو بغلم چرخيد و مثل شب
قبلش ابول افتاد تو چاك كون ولي اونشب ديگه نه از فنر خبري بود نه چيزي، ديگه اين حركت هم به حركتهاي هر شبمون
اضافه شد ولي وقتي مينشست روش هر دوتامون بي حركت بوديم و نه اون تكون ميخورد نه من و اصلا به روي خودمون
نمياورديم كه اين يه دونه حركت با بقيه كارها فرق ميكنه.
چند روزي گذشت و يه شب كه بازم 3 تايي مشروب خورديم 3 تامونم مست پاتيل بوديم تو هال جلو تلويزيون رو زمين نشسته
بوديم كه رويا همون وسط جلو ما دمر گرفت خوابيد، امير هم كه ديد رويا خوابيده آورد يه فيلم سوپر گذاشت و چند دقيقه اي
كه گذشت شروع كرد روناي رويا رو از پشت ماليدن و هي دستشو آورد بالا تا رسيد به دامن كه قشنگ يادمه از اين پليسه اي
هاي كوتاه بود، اول چند ثانيه از زير دامن دست كشيد بعد برا اينكه منو حشريتر كنه دامن رو زد بالا.
چشمتون روز بد نبينه واقعا ديگه خون به مغزم نميرسيد، يه كون نقلي خيلي خيلي خوش فرم سبزه با شورت لامباداي مشكي
جلوتون باشه، مست پاتيل باشين، فيلم سوپر روشن باشه و شوهر طرف هم بهتون تعارف كنه دوس داري تو هم بمال ، خدا
وكيلي كدوم مردي ميتونه مقاومت كنه؟ اون لامصب هم مثل ميت افتاده بود و هيچ تكوني نميخورد، ديگه منم ديدم مجلس بي
رياست قول و قرارمو با رويا بيخيال شدم و شروع كردم به ماليدن و هرچي بيشتر ميماليدم حشري تر ميشدم و دل و جراتم
بيشتر ميشد. يه كم كه لپهاي كونشو ماليدم انگشتمو بردم چاك كونشو دو سه دقيقه اي سوراخشو ماليدم بعد دستمو بردم طرف
كوسش كه ديدم خيسه و يه دستي روش كشيدم و يه انگشتمو كردم تو. امير هم زل زده بود به دست من و از رو شلوارك
داشت كيرشو ميماليد از اون طرف هم رويا آخ و اوخش در اومده بود. منم تازه به ابولم خبر يه سكس توپ رو داده بودم و
ازش داشتم مژدگوني ميخواستم كه يهو نميدونم چي شد رويا رو انگار كه برق گرفته باشه بلند شد نشست و زل زد به انگشت
من كه از تو كسش در اومده بود و يه دفعه زد زير گريه و هر چي فحش بلد بود نثار من كرد. منم كه خايه فنگ كرده بودم
اصلا زبونم نميچرخيد كه چيزي بگم و خشكم زده بود. بعد اينكه رويا كلي ليچار بار من كرد بلند شد گريه كنان رفت تو اطاقش
و خودش هم پشت سر هم ميگفت امشب خودمو ميكشم كه از دست شما دوتا نامرد راحت شم. من كه تازه زبونم از بي حسي
در اومده بود رفتم دنبالش و هر كلمه اي كه برا گوه خوري و پاچه خاري بلد بودم بهش گفتم ولي افاقه نكرد كه نكرد ولي تنها
مسئله خوشحال كننده اين بود كه رويا تو همون حال كه متكا رو بغل كرده بود و گريه ميكرد ديگه خوابش برد و منم از ترس
اينكه مبادا شب بلند شه و بلايي سر خودش بياره تا صبح نشستم بالا سرش و صبح قبل اينكه از خواب بيدار شه از خونه زدم
بيرون و جالبه كه تو تمام مدتي كه تو اطاق بوديم امير از تزس كونش به شعاع 5 متري اطاق نزديك هم نشد.
اين سري 3 روز خونشون نرفتم و زنگ هم نزدم ولي از امير آمار ميگرفتم كه اونم ميگفت داره اوضاع رو آرومش ميكنه،
روز چهارم امير گفت رويا شام دعوتت كرده كه من باورم نشد ولي ديدم نيم ساعت بعد خود رويا زنگ زد با لحن جدي و
رسمي به شام دعوتم كرد و شب منم يه دسته گل جهت عرض پاچه خاري گرفتم و رفتم خونشون، اون شب اتفاق خاصي نيفتاد
و چند روزي طول كشيد تا روابط به حالت قبل (تو بغل نشستن) برگرده و تازه اوضاع عادي شده بود كه يه شب رويا كمر درد
داشت و از امير خواست ماساژش بده و امير هم كه هر لحطه دنبال فرصتي بود تا اتفاق مثبتي براي رسيدن به سكس بين من
و رويا بيفته عمدا با فشار زياد ماساژ ميداد كه رويا اعتراض كنه و همينجوري هم شد و امير هم فوري گفت من بهتر از اين
بلد نيستم و بهرام تو اين كار وارده چرا نميگي اون ماساژ بده ...
اينجوري شد كه برا اولين بار پشت رويا رو از رو لباس ماساژ دادم، البته لباس كه چه عرض كنم مثل اكثر وقتها يه دامن
كوتاه بود با يه مثلا تاپ كه در اصل يه سوتين پهن بود. واقعا حس بينظيريه ماساژ دادن يه خانم جلو شوهرش كه راحت
ميتوني هر جاي بدنشو خواستي دست بزني و ببيني كه شوهرش با ديدن صحنه عوض ناراحت شدن در اوج لذته.
ماساژ رو از كف پاش شروع كردم و آروم آروم اومدم بالا، تا رونهاش حس شهوتي خاصي نداشتم ولي وقتي به رونهاش
رسيدم خيلي شهوتي شده بودم، چون اولين بار بود كه با رضايت هر 3 نفرمون دستم رو بدن رويا حركت ميكرد. سرعت
حركتم روي رونها خيلي كم شده بود تا اينكه رسيدم به دامن كه دو انگشت پايينتر لپ كونش بود ولي دستم رو زير دامن نبردم
و از روي دامن ماليدم چون جنس دامن ساتن بود و حداقل براي من ماساژ از رو ساتن لذتش بيشتر از بدن لخته. فكر كنم
حدود 20 دقيقه فقط ماساژ كونش طول كشيد و هر وقت دستام رو از پايين به بالا كه مياوردم عمدا دامن رو هم ميكشيدم بالا و
از ديدن بند مشكي شورت لامبادا لاي كون سبزه و خوش تراش لذت ميبردم.
خلاصه بدون اتفاق خاصي ماساژ اون شب تموم شد و بعد اون ماساژ هم به يكي از تفريحاتمون اضافه شد كه هفته اي دو سه
بار انجام ميداديم. بعد چند جلسه تصميم گرفتيم با روغن ماساژ بدم (اويل ماساژ) روغن بادام گرفتيم شبش كه وقت ماساژ شد
من رفتم دستشويي و برگشتم ديدم رويا دراز كشيده و يه ملافه كشيده روش، نشستم كنارش و ملافه رو زدم كنار ديدم با يه
شورت و سوتين حشري كننده قرمز دراز كشيده كه اين شورتشم اولين بار بود ميديدم و برام جالب بود چون شبيه لامبادا بود
ولي عوض يه بند وسط لا كوني 2 تا بند داشت كه اوريب از دو طرف كونش ميومدن لاي پاهاش ميرسيدن به هم. خلاصه بازم
از كف پاش شروع كردم و اومدم به شورت كه رسيدم براي اينكه شورت چرب نشه مجبور بودم درش بيارم، اون شب انقدر
حشري شده بودم كه وقتي داشتم شورتشو ميكشيدم پايين رويا كونشو يه كم داد بالا كه بند شورت از زيرش رد شه يه لحظه
با ديدن كون قمبل شدش كه چاكش باز شده بود غير ارادي آبم اومد و ارضا شدم ولي هرطوري بود به روي خودم نياوردم و
ماساژ رو تموم كردم.
بعد از اون شب ديگه موقع ماساژ يكي از شيرين ترين لحظات براي من همون لحظه اي بود كه رويا قمبل ميكرد تا شورتشو
در بيارم. هميشه پشتشو ماساژ ميدادم و نميدونم چرا رويا زياد علاقه به ماساژ جلوي بدنش نداشت و كلا فقط 2 بار از جلو
ماساژ دادم و اون 2 سري هم حسابي سينه هاشو چلوندم. اينم بگم كه تو ماساژها هميشه به لاي پاهاش كه ميرسيدم دور و
اطراف كسشو كامل ميماليدم ولي اصلا به كسش دست نميزدم چون امير گفته بود كه نقطه ضعف رويا كسشه و در هر حالتي
هم كه باشه به محض اينكه به كسش دست بخوره بند رو آب ميده.
يه مدت هم اينجوري گذشت تا اينكه شب موعود رسيد و دوباره 3 تامون هم مست بوديم و رويا مثل هميشه بعد چند پيك افتاد
و خوابيد، اين سري به پشت خوابيده بود و يه پاشو صاف دراز كرده بود ولي يه پاشو جمع كرده بود (زانوش بالا بود) ويكي
از قشنگترين منظره هاي دنيا رو گذاشته بود جلو چشم ما. فكر كنم براي خيلي از آقايون ديدن شورت خانوم به اين شكل از
لاي دامن صحنه تحريك كننده اي باشه. من و امير هم كه جفتمون تو بحر اين صحنه يوديم پشت سر هم ميريختيم و ميخورديم
تا اينكه امير گفت الان 3 روزه كه رويا رو ماساژ ندادي و بدنش كوفته هست نميخواي يه حالي بهش بدي؟ منم همونجوري كه
نشسته بودم شروع كردم به دست كشيدن به پاهاي رويا، و اين سري خيلي سريع رفتم بالا و رسيدم به مرز كس. پاهاشو يه كم
باز كردم و چون قسمت جلوي شورتش هم توري بود به راحتي كسش ديده ميشد. ديگه خودم هم از اين موش و گربه بازي
خسته شده بودم و چند حركت از طرف رويا هم باعث شده بود كه مطمئن شم اونم بر خلاف اوايل دوستيمون به سكس راضيه
و يه جورايي تو رودرواسي حرفها و قول و قرارمون گير كرده، مستي زباد هم كمكم كرد كه دل و جرات پيدا كنم و بعد اينكه
چند دقيقه اي محو تماشاي كس از زير شورت بودم آروم شورت رو كشيدم كنار و لبامو گذاشتم رو چوچولش، تا اينكارو كردم
رويا بدون اينكه چشماشو باز كنه يه آهي كشيد كه همون يه آه به تنهايي ميتونست آب آدمو بياره. منم كه ديگه تو حال خودم
نبودم با حرص و ولع شروع كردم به خوردن كسش كه ديگه آه كشيدن رويا هم شبيه داد زدن شده بود. بعد چند دقيقه با دوتا
دستش سرم رو گرفتت كشيد بالا طرف صورتش و شروع كرديم لب گرفتن و در همين حين دستاشو برد پايين و شورت و
شلوارك منو داد پايين كه كيرمو دربياره ولي كيرم همچين سيخ و سفت شده بود كه بند شلوارك بهش گير كرده بود در نميومد
كه فوري امير به دادمون رسيد و از ترس اينكه مبادا اين فرصت هم از دست بره شلوارك و شورت منو همچين كشيد پايين كه
چيزي نمونده بود كيرم از بيخ كنده بشه. تا كيرم آزاد شد رويا فوري گرفتش و گذاشت رو سوراخش و منم فشار دادم ولي
ديدم تو نرفت، يه كم بيشتر فشار دادم ديدم بازم نرفت. اول فكر كردم رو سوراخ نيست ولي وقتي نگاش كردم ديدم جاش
درسته تازه يادم افتاد كه امير قبلا تو صحبتهاش گفته بود كه مدل كس رويا طوريه كه اگه يه هفته يا 10 روز سكس نكنه
همچين جمع ميشه كه به زور انگشت ميره تو. اين كه يادم افتاد فشار رو بيشترش كردم به هر زحمتي بود سرش فرو رفت
(ناگفته نماند كه ابول ما هم كمي تا قسمتي چهارشونه تشريف داره) ولي هرچي بيشتر فرو ميكردم فشار رو كيرم بيشتر
ميشد و كامل احساس ميكردم كه پوست كيرم داره كشيده ميشه. تا نصفه فرو نكرده بودم كه به خاطر داغي و تنگي بيش از
حدش بدون اينكه تلمبه اي بزنم آبم اومد و همونجا خاليش كردم. بعد كمي مكس كشيدم بيرون كه بيرون اومدنش همان و
سرازير شدن آبم از سوراخ كسش همان، من كه ناي تكون خوردن نداشتم عين لاك پشت به پشت افتادم و بنده خدا امير (كه تا
آخر عمرم مديون محبتهاشم) با كلينكس همه آبها رو جمع كرد و به شوخي بهم گفت مثل اينكه عوض ارضا شدن لوله ات
تركيده بده تستش كنن كه همين شوخي و خنده پشت سرش باعث شد كه با رويا ديگه رومون اساسي به هم باز شه و دوباره
نريم تو لك و فاز اينكه چرا ال شد و چرا بل شد.
از زمان ورود به زندگي امير و رويا توسط من تا زمان رسيدنمون به سكس حدود يك سال طول كشيد و بعد از اون هم 5 سال
با هم رابطه تنگاتنك داشتيم كه بعد از سال دوم هم اونا خونه رو آوردن تهران هم من و دو سال آخر رو من خونه خودمو
تحويل دادم و كلا تو خونه اونا زندگي كردم وشبها هميشه رو تخت سه نفري ميخوابيديم تا اينكه يه اختلافهايي بين امير رويا
شروع شد و روز به روز شديدتر ميشد ولي من هيچوقت تو دعواهاشون دخالت ميكردم نه بينشون قضاوت ميكردم. تا اينكه يه
روز كه با رويا تو خونه تنها بوديم صراحتا به من گفت كه ديگه نميتونه اخلاق امير رو تحمل كنه و ميخواد از امير طلاق
بگيره و با من ازدواج كنه و بعد اين حرف رويا بود كه دوزاري من افتاد كه ديگه تاريخ انقضاي دوستيمون تموم شده وديدم
كه بودن من تو زندگيشون داره باعث از هم پاشيدنن زندگيشون ميشه و با اينكه منم جفتشون رو و مخصوصا رويا رو خيلي
دوس داشتم ولي بدون اينكه چيزي بهشون بگم يه نامه براشون نوشتم كه چون باعث قسمتي از اختلافات اخيرشون رو وجود
خودم تو زندگيشون ميدونم تصميم گرفتم از زندگيشون برم بيرون و كلي هم تو نامه از محبتهاشون تو اين چند سال تشكر
كردم و صبح فرداش قبل اينكه از خواب بيدار شن يه ساك وسيله شخصي برداشتم و از خونه زدم بيرون و رفتم بندر عباس.
كار من پيمانكاري خاكبرداري بود اونجا يه كار معدني گرفتم و 1 سال اصلا پامو تهران نذاشتم و از اون موقع ديگه خبري
ازشون ندارم ولي اميدوارم هرجا هستن كنار هم خوش و خرم باشن.
بعد از اونا ديگه بقيه زوجهايي رو كه باهاشون رابطه داشتم با 5 تاشون تو نت آشنا شدم و 2 تاشونم از همين زوجهايي كه
باهاشون رابطه داشتم معرفي كردن ولي ديگه با هيچ زوجي به اين شكل رابطه طولاني نذاشتم كه خداي نكرده باعث درست
شدن مشكل تو زندگي كسي نشم.
شرمنده، با اينكه نهايت سعيمو كردم خلاصه بنويسم ولي باز خيلي طولاني شد كه اميدوارم حوصله تون رو سر نبرده باشم و
به بزرگي خودتون ببخشين.


نوشته بهرام
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 8 از 20:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  19  20  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های ضربدری

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA