شمارهٔ ۳۱ - همو راستگفتم چو به گرد سمنت سنبل کاریدعوی ز دلم بگسلی ای ترک حصاریدعوی تو ای ترک فزونتر شد تا توگرد سمن تازه همی سنبل کاریدعوی توزینگونه نبوده ست ونبوده ستاز عشق تو اندر دل من چندین زاریامروزهمه حال دگر گشت و بتر گشتفردا نه عجب باشد اگر زین بتر آریتا ترک سمن عارض بودی نه چنین بودامروز چنین شد که بت مشک عذاریبا عارض ساده ز در دیدن بودیبا خط دمیده ز در بوس و کناریتا من بزیم چنگ ز تو باز ندارمدانم که سه بوسه تو زمن باز نداریجان و دل و دین را به کنار تو گذارمتاتو به کنار خودم از مهر گذاریمن با توهمی از در یاری به در آیمشاید که تو آیی ز درم از در یارینازاز تو سزد برمن مسکین که توایدونباطره مشکین وخط غالیه باریباطره مشکین همگی فتنه چینیبا غالیه گون خط سیه شور تتاری
شمارهٔ ۳۲ - و نیز اوراستای عاشقان گیتی یاری دهید یاریکان سنگدل دلم را خواری نمود خواریچون دوستان یکدل در پیش او نهادمبستد به دوستی دل ننمود دوستداریگفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردمبر طمع دلستانی ماندم به دلسپاریگوید همی چه نالی یاری چو من ندارییاریست اینکه ندهد روزی به بوسه یاریدشمن همی ز دشمن یک روز داد یابدمن زو همی نیابم چکنم مگر که زاریجز صبرو برد باری بر وی همی نبینمچون عاشقم چه چاره جز صبرو بردباریشمارهٔ ۳۳ - نیز ازاوستمن بدین بیدلی و دوست بدین سنگدلیمن بدین محتملی یار بدین مستحلییار معشوق من از مستحلی بر نخوردتا نیاید زمن این بیدلی و محتملیبفریباند هر روز دلم رازسخنآن سرا پای فریبندگی و مفتعلیمن از آن ساده دلی بیهده برهر سخنیپای می کوبم چون گیلان بر نای گلیچند گردم بر آن کس که نگردد برمنچند گویم که مرا تو ز دل و جان بدلیمن غزل گویم پیوسته به یادتو غزالتا تو پیوسته خریدار نوای غزلی
شمارهٔ ۳۴ - همو راستبر وعده مرا شکیب فرماییتا کی کنم ای صنم شکیباییاز بهر سه بوسه مستمندی راخواهی که سه سال صبر فرماییراز دل خویش با تو بگشادمباشدکه بر این مرا ببخشاییبربرگ سمن به مشک بنبشتیتا راز مرا به خلق بنماییبد مهر بتی و سنگدل یاریلیکن چو دل و چو دیده دریابیشمارهٔ ۳۵ - ازوستلطفی اگرکنی به نگاهی چه می شودخشنود اگر شوم زتو گاهی چه می شودسیراب اگر شود ز توای ابر مرحمتدر خشکسال هجر گیاهی چه می شود
رباعياتاز بهر خدای اگر تو یی سرو سراییکباره زمن باز مگیر ای بت پایدیدار عزیز کردی ای بار خدایسیمرغ نه ای روی رهی را بنمای********* *********ای دوست تر، از دو دیده و بیناییای آنکه ز پیش چشم ناپیداییآن روز که آمدی مرا درباییگر تا به قیامت تو غذانی )؟( نایی********* *********ای دوست مرادید همی نتوانیبیهوده چرا روی زمن گردانیبیجرم و جنایتی که از من دانیچون پیر خر از نیش، زمن ترسانی********* *********ای دوست به یک سخن ز من بگریزیخوی تو نبد به هر حدیثی تیزیبد گشتی از آن که با بدان آمیزیبادیگ بمنشین که سیه برخیزی ********* *********با من چو گل شکفته باشی گه گهگاهی باشی چو کارد با گوشت تبهروزی همه آری کنی و روزی نهیک ره صنما بنه مرا بریک ره********* *********
خط آوردی رواست بر روی چو ماهخوشتر گشتی از آنچه بودی صد راهدر آرزوی خط تو خوبان سپاهبر روی همی کشند خطهای سیاه********* *********گویند که معشوق تو زشتست و سیاهگر زشت و سیاهست مرا نیست گناهمن عاشقم و دلم بر او گشته تباهعاشق نبود ز عیب معشوق آگاه********* *********جستم همه ساله ای پسر کام تو منخرسند همی بودم در دام تو منسیر آمدم از بهانه خام تو منبریخ اکنون نگاشتم نام تومن********* *********تا در طلب دوست همی بشتابمعمرم به کران رسید و من در خوابمگیرم که وصال دوست در خواهم یافتاین عمرگذشته راکجا دریابم ********* *********آن روز چه بد که با قضا یار شدمدیدار ترا به جان خریدار شدمآن روز به بازی به سر کار شدمتا لاجرم امروز گرفتار شدم********* *********
گر خواسته ای تو ازپی خواسته ایمرویار دگر خواه که ماخواسته ایمتو پنداری دل به تو آراسته ایمما ای بت از آن سرای بر خاسته ایم********* *********هر چند که از تو بوسه یابم گه بامدر آخر شب مرا هوس آید کامبوسه بده و کنار برتست حرامنشنودستی درو غزن باشد شام********* *********یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگیا او سرما به دار سازد آونگالقصه درین زمانه پر نیرنگیک کشته بنام به که صد زنده به ننگ********* *********یاری بودی سخت بآیین و بسنگهمسایه تو بهانه جوی و دلتنگاین خو تو ازو گرفته ای ای سرهنگانگور ز انگور همی گیرد رنگ ********* *********تا با تو به صلح گشتم ای مایه جنگگردد دل من همی زبترویان تنگنشگفت که از ستارگان دارم ننگامروز که آفتاب دارم در چنگ********* *********
صد بار زمن شنیده بودی کم و بیشکایزد همه را هر چه کنند آرد پیشدر کرده خویش مانده ای ای درویشچه چون کندی فزون زاندازه خویش********* *********زلف و خط آن سرو قد سیمین براز مشک مسلسلست یا سنبل ترزان زلف گفت عنبر و مشک خطراز خط بفزود روی او زینت و فر********* *********یک خانه بتانند به جای اندر خوراز تو مهتر و تو زایشان کهترچونین تو به تک زهمگانان در مگذرنتوان به تکی به طوس شد جان پدر********* *********ای گلبن نو رسیده در باغ بهارگلهای ترا ز بیم خار بسیارزین کار که با تو کردم اندیشه مدارایمن کردم گل ترا از غم خار ********* *********گفتم: که بیا وعده دوشینه بیارورنه بخروشم از تو اکنون چو هزارگفتا: دهم ای همه جفا، نک زنهار!آواز مده که گوش دارد دیوار********* *********
ای ساده گل و ساده می و ساده شکرزین کار که با تو کردم اندوه مخورچندان باشدکه به شوی جان پدرحال تو دگر گردد و کار تو دگر********* *********چون با یاران خشم کنی جان پدربر من مپریش خشم یاران دگردانی که منم زبونتر و عاجز ترپالان بزنی چو برنیایی با خر********* *********گویند گرفت یار تو یار دگراز رشک همی گویند ای جان پدرجانا تو به گفتگوی ایشان منگرخر خوبیند که غرقه شد پالانگر********* *********گفتم که مرا زغم به سه بوسه بخردل تافته گشتی و گران کردی سراز بهر سه بوسه ای بت بوسه شمرچو گاو به چرمگر، به من در منگر ********* *********صد ره گفتم که با من از عهد مخندتا من به تو باشم از جهانی خرسنداین پند ترا نیامد آن روز پسندهین خیزو دهل در چو بنپذیری پند********* *********
از زلف تو بوی عنبر و بان آیدزان تنگ دهان هزار چندان آیدزلف تو همی سوی دهان زان آیدخربنده به خانه شتربان آید********* *********هر روز کمان گوشه تو بگرایدرو دلبرکی جو که ترا بربایدیا هر که ترا دید ترا سیر آیدبس مرغدلی اگر نباشد شاید********* *********پیوسته مرا همی نمایی بیدادوانگاه ز من چشم همی داری دادتو پنداری که با تو من باشم شادزین دستخوشی منت که آگاهی داد********* *********غم دیدم از آن کس که مرا می بایدببریدم از و تادل من بگشایدنا دیدن او مرا همی بگزایدگرگ آشتیی کنم چه تا پیش آید ********* *********این کار نگرکه از تو امروز مراستبازار بهشتیان چنین باشد راستنه بوسه فروشی تو به نرخی که سزاستنه بوسه خری بدانچه در حکم رواست********* *********
دانم که دلم به مهر تو خرسندستاندازه مهر تو ندانم چندسترخسار تو دلگشا و لب دلبندستگفتار خوش تو روح را پیوندست********* *********آن مشک سیه که با سمن پیوسته ستاز دیدن او دل جهانی خسته ستیا رب زنخست هم بر آنسان رسته ستیا او به تکلف فراوان بسته ست********* *********این مشک سیه که یار را بالینستپیرایه ماه و زینت پروینستزلف سیهت بلای من چندنیستباز این چه بلای خط مشک آگینست********* *********گفتم رخ تو بهار خندان منستگفت آن تو نیز باغ و بستان منستگفتم لب شکرین تو آن منستگفت از تو دریغ نیست گرجان منست ********* *********پیوسته همی جفا نمایی تو مرااز برداری مگر تو دیوان جفاآگاهی نیست از وفا هیچ تراای جان پدر نه شیر مرغست وفا********* *********بگرستم زار پیش آن کام و هواگفتا مگری پند همی داد مراپنداشت مگر کآب نماند فردانتوان کردن تهی به ساغر دریا