انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 125 از 718:  « پیشین  1  ...  124  125  126  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۴۰

حسن بی پروا ز شور عندلیبان فارغ است
غنچه این باغ، دل خوردن نمی داند که چیست

ریخت خون کوهکن را تیشه از دهشت به خاک
شیرخوار آداب می خوردن نمی داند که چیست

ناقصان آسوده اند از غم که ماه ناتمام
تا نگردد بدر، دل خوردن نمی داند که چیست

این جواب آن که می گوید نظیری در غزل
هر که دل را باخت دل بردن نمی داند که چیست

داغ عمر رفته افسردن نمی داند که چیست
آتش این کاروان مردن نمی داند که چیست

شعله را اشک کباب از سوختن مانع نشد
آتش سوزان نمک خوردن نمی داند که چیست

خار نتواند گرفتن دامن ریگ روان
رهنورد شوق، افسردن نمی داند که چیست

اهل صورت از خزان بی دماغی فارغند
غنچه تصویر، پژمردن نمی داند که چیست

گشت ذوق وعده سد راه جست و جو مرا
دست و پا گم کرده، پی بردن نمی داند که چیست

کشته تیغ شهادت در دو عالم زنده است
محو آب زندگی، مردن نمی داند که چیست
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۴۱

دیده های شرمگین، دیدن نمی داند که چیست
دست خواب آلود، گل چیدن نمی داند که چیست

اهل غیرت را نمی باشد زبان عرض حال
نبض این بیمار، جنبیدن نمی داند که چیست

هر که از می توبه در آغاز عمر خود نکرد
در جوانی پیر گردیدن نمی داند که چیست

آشکارا سینه بر تیغ شهادت می زند
زخم عاشق آب دزدیدن نمی داند که چیست

خامه نقاش اگر گردد نسیم دلگشا
غنچه تصویر، خندیدن نمی داند که چیست

دست گستاخی نباشد عشق را در آستین
عندلیب مست، گل چیدن نمی داند که چیست

اختیار خود به دست بی قراری داده است
سیل راه بحر پرسیدن نمی داند که چیست

بس که شد افسردگی از سردی ایام عام
موی آتش دیده، پیچیدن نمی داند که چیست

می کند بی پرده هر عیبی که دارد در لباس
هر که چشم از عیب پوشیدن نمی داند که چیست

خواب حیرت را نگردد پرده غفلت حجاب
چشم خود آیینه پوشیدن نمی داند که چیست

در گذر زین عالم پر شور و شر صائب که تخم
در زمین شور بالیدن نمی داند که چیست
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۴۲

حسن قدر دیده تر را چه می داند که چیست
طفل آب و رنگ گوهر را چه می داند که چیست

نیست دست خشک را از نبض جانها آگهی
شانه آن زلف معنبر را چه می داند که چیست

غنچه هرگز عندلیبی را دهن پر زر نکرد
بی بصیرت مصرف زر را چه می داند که چیست

هر که را بر سینه عاشق نیفتاده است راه
گرمی صحرای محشر را چه می داند که چیست

هر که زیر زلف آن رخسار انور را ندید
آفتاب سایه پرور را چه می داند که چیست

پیش بلبل جای گل هرگز نمی گیرد گلاب
تشنه دیدار، کوثر را چه می داند که چیست

سطحیان را نیست از مغز حقیقت اطلاع
کف ضمیر بحر اخضر را چه می داند که چیست

طشت آتش هر که را نگذاشت بر سر آفتاب
قدر نخل سایه گستر را چه می داند که چیست

نیست آگاهی ز حال تشنگان سیراب را
خضر احوال سکندر را چه می داند که چیست

تلخرویان را نمی باشد ز خلق خوش نصیب
بحر عمان قدر عنبر را چه می داند که چیست

هر که صائب مصرعی در عمر خود موزون نکرد
درد جانکاه سخنور را چه می داند که چیست
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۴۳

معنی توفیق غیر از همت مردانه چیست؟
انتظار خضر بردن ای دل فرزانه چیست؟

قدر عزلت را چه می دانند صحبت دوستان؟
گنج می داند حضور گوشه ویرانه چیست

خصم را از خامه رنگین سخن کردم ادب
غیر چون گل علاج مردم دیوانه چیست؟

بر در دارالامان نیستی استاده ای
شمع من، از بیم جان این گریه طفلانه چیست؟

عارفان خال سویدا را ز دل حک می کنند
اینقدر ای ساده دل نقش و نگار خانه چیست؟

تلخ کردی زندگی بر آشنایان سخن
اینقدر صائب تلاش معنی بیگانه چیست؟

ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۴۴

شمع فانوس خیال آسمان پیداست کیست
شعله جواله این دودمان پیداست کیست

آن به دل نزدیک دور از چشم، کز لطف گهر
در جهان است و برون است از جهان پیداست کیست

مجلس آرایی که چون جان جلوه پیدایی اش
برنمی دارد اشارات نهان پیداست کیست

با همه نیرنگ سازی، آن که در گلزار او
نیست رنگی از بهار و از خزان پیداست کیست

دیده یوسف شناسان در غبار کثرت است
ورنه یوسف در میان کاروان پیداست کیست

حسن مستوری که آورده است از نظاره اش
نرگس عین الیقین آب گمان پیداست کیست

گر چه پیدا و نهان با هم نمی گردند جمع
آن که پنهان است و پیدا در جهان پیداست کیست

آن که ذرات دو عالم را نسیم لطف او
می کند بیدار از خواب گران پیداست کیست

آهوی وحشی چه می داند طریق دلبری؟
مردمی آموز چشم دلبران پیداست کیست

نیست در شان عسل حسن گلوسوز این قدر
چاشنی بخش لب شکرفشان پیداست کیست

نقشبندی بی قلم نه کار هر صورتگری است
چهره پرداز خط سبز بتان پیداست کیست

خضر اگر تیری به تاریکی فکند از ره مرو
آن که می بخشد حیات جاودان پیداست کیست

این جواب آن که شیخ مغربی فرموده است
مخفی اندر پیر و پیدا در جوان پیداست کیست
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۴۵

عارض او در نقاب از دیده گستاخ کیست؟
زیر ابر این آفتاب از دیده گستاخ کیست؟

شهسوار من ز شوخی چون نمی آید به چشم
آب در چشم رکاب از دیده گستاخ کیست؟

چون نظرها آب شد از روی آتشناک او
یارب آن رو در حجاب از دیده گستاخ کیست؟

شرم بلبل خار در چشم هوسناکان زده است
تلخی اشک گلاب از دیده گستاخ کیست؟

بر بیاض گردن او خال دیدم، سوختم
کاین نشان انتخاب از دیده گستاخ کیست؟

چشم شبنم حلقه بیرون در گردیده است
نرگس او نیمخواب از دیده گستاخ کیست؟

نیست صائب شکوه از آتش دل خرسند را
دود تلخ این کباب از دیده گستاخ کیست؟
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۴۶

چهره خورشید زرد از درد بی زنهار کیست؟
زخم دامن دار صبح از غمزه خونخوار کیست؟

نقطه خاک از که چون ناقوس می نالد مدام؟
آسمان از کهکشان در حلقه زنار کیست

قمری از کوکو چه می جوید درین بستانسرا؟
گوش گل پهن این چینن از حسرت گفتار کیست؟

جلوه آن گل برون است از جهان رنگ و بو
سینه هر غنچه ای گنجینه اسرار کیست؟

سنبل از رشک سر زلف که دارد پیچ و تاب؟
جوش خون لاله زار از غیرت رخسار کیست؟

می کشد در پرده دل همچو صیادان نفس
غنچه گل در کمین گوشه دستار کیست؟

دیده بانی هست لازم کاروان خفته را
عالمی در خواب ناز از دیده بیدار کیست؟

کار عاشق نیست غمازی، ولی حال مرا
هر که بیند این چنین آشفته، داند کار کیست

صائب از کلک تو شد آفاق پر برگ و نوا
این قدر برگ و نوا در غنچه منقار کیست؟
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۴۷

زلف شب عنبر فشان از نکهت گیسوی کیست؟
چهره روز آفتابی از فروغ روی کیست؟

آن که از رخسار آتشناک و خال عنبرین
داغ دارد عالمی را لاله خودروی کیست؟

در خم ابروی پر کار که دارد ماه نو؟
آفتاب شوخ چشم آیینه دار روی کیست؟

سرو پا بر جای را جستن خلاف عادت است
ناله قمری ز شوق قامت دلجوی کیست؟

شوخ چشمان ختن را پای گردون سیر نیست
لامکان پر گرد وحشت از رم آهوی کیست؟

پشت بر محراب، اهل دل عبادت می کنند
قبله این دوربینان گوشه ابروی کیست؟

جوهر آیینه همچون موی آتش دیده است
این تطاول از فروغ آفتاب روی کیست؟

آفتاب و ماه را در خلوت دل نیست راه
یارب این آیینه گستاخ همزانوی کیست؟

موج رغبت می زند از جوی خون چندین کنار
سرو بالا دست او تا در کنار جوی کیست؟

چون جمال لایزالی در نقاب عصمت است
عالم صورت نگارستان ز عکس روی کیست؟

گر نسیم صبحدم گل را گریبان چاک کرد
صبح را زخم نمایان بر دل از بازوی کیست؟

عالمی در جستجوی ماه اگر سرگشته اند
نعل ماه عید در آتش ز جست و جوی کیست؟

دیده ها آیینه امید صیقل می زنند
با نسیم صبحدم یارب غبار کوی کیست؟

نکهت مغز آشنایی کز تری و تازگی
می فشاند خفتگان را آب بر رو بوی کیست؟

از نمکدان که دارد عندلیب این شور را؟
طوق عنبر فام قمری حلقه گیسوی کیست؟

برنیامد جرأت منصور با دار فنا
این کمان سخت یارب در خور بازوی کیست؟

این قدر دانم که هر ساعت به رنگی می شوم
من چه می دانم دل سرگشته دستنبوی کیست؟

این جواب آن غزل صائب که غافل گفته است
جان به لب دارم، زبانم گرم گفت و گوی کیست؟
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۴۸

نیست چشمی کز فروغ روی او پر آب نیست
بخل در سرچشمه خورشید عالمتاب نیست

لعل سیرابش مگر بر تشنگان رحمی کند
ورنه در چاه زنخدان آنقدرها آب نیست

زهد بی کیفیت این زاهدان خشک را
هیچ برهانی به از خمیازه محراب نیست

تنگ چشمی عام باشد در جهان آب و گل
بحر هم بی کاسه دریوزه گرداب نیست

سینه گرمی طمع داریم از احسان عشق
دیده ما بر سمور و قاقم و سنجاب نیست

می کنم کسب هوا در عین طوفان چون حباب
خانه بر دوشان مشرب را غم سیلاب نیست

مهر خاموشی حصاری شد ز کج بحثان مرا
ماهی لب بسته را اندیشه از قلاب نیست

چشم ما را مرگ نتواند ز روی عشق بست
دیده قربانیان را سیری از قصاب نیست

از دل بیتاب در یک جا نمی گیرم قرار
اضطراب گوهر غلطان کم از سیماب نیست

شمع کافوری نمی خواهد فروغ صبحدم
باید بیضای ساقی حاجت مهتاب نیست

از خموشی در گره داریم صد باغ و بهار
کوزه لب بسته ما بی شراب ناب نیست

همت ما نیست کوته، گر بود منزل دراز
راه اگر خوابیده باشد، پای ما در خواب نیست

از خس و خار غرض گر پاک باشد سینه ها
هیچ باغ دلگشا چون دیدن احباب نیست

تشنه خورشید را غافل نسازد رنگ و بو
شبنم بیتاب را در دامن گل خواب نیست

گر ترا آیینه انصاف باشد بی غبار
فیض چاک سینه ما کمتر از محراب نیست

از قماش پیرهن یوسف شناسان فارغند
پاک چشمان را نظر بر عالم اسباب نیست

با تن آسانی سخن صائب نمی آید به دست
صید معنی را کمندی به ز پیچ و تاب نیست
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۴۹

در حقیقت پرتو منت کم از سیلاب نیست
کلبه تاریک ما را حاجت مهتاب نیست

تهمت آسودگی بر دیده عاشق خطاست
خانه ای کز خود برآرد آب، جای خواب نیست

آب عیش خویش را نتوان به گردش صاف کرد
هیچ جا خاشاک بیش از دیده گرداب نیست

داغ حرمان لازم تن پروری افتاده است
جای این اخگر به جز خاکستر سنجاب نیست

کیمیا ساز وجود خاکساران است فقر
نافه را در پوست خونی غیر مشک ناب نیست

در گلستانی که زاغان نغمه پردازی کنند
گوش گل را گوشواری بهتر از سیماب نیست

از خیال یار محرومند غفلت پیشگان
ساغر این می به غیر از دیده بیخواب نیست

مرگ را نتوان به رشوت از سر خود دور کرد
این نهنگ جانستان را چشم بر اسباب نیست

در دیار ما که مذهب پرده دار مشرب است
گوشه رندی ندارد هر که در محراب نیست

تشنه چشمان را ز نعمت سیر کردن مشکل است
دشت اگر دریا شود ریگ روان سیراب نیست

سر برآورده است صائب دانه امید را
در چنین عهدی که در چشم مروت آب نیست
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
صفحه  صفحه 125 از 718:  « پیشین  1  ...  124  125  126  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA