انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 130 از 718:  « پیشین  1  ...  129  130  131  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۹۱

موج آب زندگی جز پیچ و تاب عشق نیست
سوزد از لب تشنگی هر کس کباب عشق نیست

می رساند چون ره خوابیده رهرو را به جان
رشته جانی که در وی پیچ و تاب عشق نیست

استخوان را پنجه مرجان کند در زیر پوست
گر به ظاهر سرخ رویی در شراب عشق نیست

خاکیان را دل کجا ماند به جای خویشتن؟
آسمان را چون قرار از اضطراب عشق نیست

می کند ریگ روانش کار آب زندگی
پیچ و تاب ناامیدی در سراب عشق نیست

گریه عشاق دوزخ را کند باغ خلیل
آب این آتش به جز اشک کباب عشق نیست

شاه را درویش می سازد، گدا را پادشاه
عالمی چون عالم خوش انقلاب عشق نیست

پرتو شمع تجلی پرده سوز افتاده است
چشم پوشیدن حجاب آفتاب عشق نیست

مطلب از ایجاد دل کیفیت عشق است و بس
پیش سگ انداز آن دل را که باب عشق نیست

گوی چوگان سبکسیر حوادث می شود
هر که را در مغز سر بوی شراب عشق نیست

نیست در چشم بصیرت خال اگر صائب ترا
نقطه شک در سراپای کتاب عشق نیست
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۹۲

در نگارستان تهمت دامن گل پاک نیست
گر همه پیراهن یوسف بود، بی چاک نیست

ثابت و سیار او سوزانتر از یکدیگرند
آتش افسرده در خاکستر افلاک نیست

آسمان از گریه ما خاکساران فارغ است
باغبان را هیچ پروایی سرشک تاک نیست

ما سمندر مشربان را کی تواند صید کرد؟
از می گلگون رخ بزمی که آتشناک نیست

خاک بر فرقش اگر از کبر سر بالا کند
هر که داند بازگشت او به غیر از خاک نیست

طره دستار می باید که باشد زرنگار
اهل ظاهر را نظر بر شعله ادارک نیست

دل به روی راست، خال او ز مردم می برد
خانه صیاد اینجا از خس وخاشاک نیست

ما ز هر روزن سری چون مهر بیرون کرده ایم
روزن جنت به غیر از حلقه فتراک نیست

چون تواند صبح پیش سینه من شد سفید؟
در بساط صبح بیش از یک گریبان، چاک نیست

جاده چون مار سیه آوارگان را می گزد
ما و آن راهی که دام نقش پا در خاک نیست

روزگارم تیره صائب زین سواد ناقص است
شمع در ویرانه ام از شعله ادراک نیست
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۹۳

پاکدامان را غمی از تهمت ناپاک نیست
بحر را از پنجه خونین مرجان باک نیست

نیست اگر آب حیا در چشم گردون گو مباش
شکرلله تخم امیدی مرا در خاک نیست

گل به گلچین دست داد و بلبل از غیرت نسوخت
عشق بی غیرت برآید، حسن چون بیباک نیست

می شوند از گردش چشم بتان زیر و زبر
عشقبازان را غمی از گردش افلاک نیست

گر کمند وحتی در عالم ایجاد هست
پیش سربازان به غیر از حلقه فتراک نیست

می شود از خاک افزون دام را حرص شکار
چشم نرم حرص را اندیشه ای از خاک نیست

مصرع برجسته مستغنی است از تحسین خلق
از خس و خاشاک بال شعله ادراک نیست

پاس اوقات شریف از در گشودن مانع است
کعبه حاجت روا در بسته از امساک نیست
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۹۴

هیچ نخلی همچو رز در بوستان چالاک نیست
هیچ دستی در جهان بالای دست تاک نیست

همچو قمری گردن ما در خم طوق وفاست
صید ما را سرکشی از حلقه فتراک نیست

سبحه چون مار سیه بر دست ما پیچیده است
ورنه چین نارسایی در کمند تاک نیست

حسن او بی صنعت مشاطه عالمسوز شد
آتش گل زیر بار منت خاشاک نیست

همچو صائب با مفرح سر کن و سرسبز باش
هیچ زهری بهر اهل فکر چون تریاک نیست
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۹۵

باده بی درد در میخانه افلاک نیست
دانه بی دام در وحشت سرای خاک نیست

آسمان از تلخکامیهای ما آسوده است
حقه خشخاش را دلگیری از تریاک نیست

ساده کن از نقش ها دل را که غیر از سادگی
هیچ نقشی در خور آیینه ادراک نیست

گردن آزادگان وادی تجرید را
طوق منت هیچ کم از حلقه فتراک نیست

اهل دل را عشق از خامی برون می آورد
آفتاب این ثمر جز روی آتشناک نیست

ریشه نخل امید اهل دل، چون گردباد
بر سر خاک است جولانش، ولی در خاک نیست

از لگدکوب حوادث صاف طبعان ایمنند
زیر دست و پا بود چندان که خرمن پاک نیست

در بهشت افتاد هر کس بست در بر روی خویش
غنچه تصویر از باد خزان غمناک نیست

می کشم چون بید از بیحاصلی ها انفعال
ورنه مجنون مرا از سنگ طفلان باک نیست

آن که گاهی دست بر دلهای غمگین می نهد
در ریاض آفرینش غیر برگ تاک نیست

دل به چاک سینه روشن کن که این کاشانه را
روزنی صائب به غیر از سینه صد چاک نیست
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۹۶

غافلان را احتیاج باده گلرنگ نیست
خواب چون افتاد سنگین حاجت پاسنگ نیست

برنمی آید دل روشن به روی سخت خلق
جوشن داودیی آیینه را چون زنگ نیست

از شکست ایمن شود هر کس که خود را بشکند
از گل رعنا خزان سنگدل را رنگ نیست

هر که شد محو جمال آسوده گردد از جلال
هیچ پروا عاشق دیوانه را از سنگ نیست

جان آگاه از تن خاکی کدورت می کشد
پای خواب آلود را زحمت ز کفش تنگ نیست

هر مخالف در نیابد نغمه عشاق را
ناله بلبل به گوش بیغمان آهنگ نیست

خارخار آشیان را گر ز دل بیرون کند
چار دیوار قفس صائب به بلبل تنگ نیست
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۹۷

روزی دل جز شکست از یار شوخ و شنگ نیست
قسمت دیوانه از طفلان به غیر از سنگ نیست

تا نفس چون گردبادم هست، جولان می زنم
دشت پیمای جنون، پا بسته فرسنگ نیست

چند حرف سخت در کار دل نازک کنی؟
آخر ای بی رحم، جان شیشه ای از سنگ نیست

خارخار آشیان را گر ز دل بیرون کنند
چاردیوار قفس بر عندلیبان تنگ نیست

صائب ار ذوق تماشا گرد دل می گرددت
هیچ دامی همچو دام طره شبرنگ نیست



ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۹۸

عشق را حاجت به زور بازوی اقبال نیست
فتح اقلیم قفس جز در شکست بال نیست

شرم هشیاری زبان بند شکایت گشته است
می اگر باشد، زبان شکوه مالال نیست

هر کجا پای محبت در میان باشد خوش است
حلقه زنجیر، لیلی را کم از خلخال نیست

هر قدر خواهد دلت، عرض تجلی کن به دل
خانه آیینه تنگ از کثرت تمثال نیست

در حریم وصل او صائب خموشی پیشه کن
مجلس حال است اینجا، جای قیل و قال نیست
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۲۹۹

بار بر مجنون ما جمعیت اطفال نیست
خانه آیینه تنگ از کثرت تمثال نیست

خاک زن در چشم خودبینی که از آب حیات
سد اسکندر به جز آیینه اقبال نیست

مزرع امید را آب تنک برق فناست
عیش را ناقص کند جامی که مالامال نیست

قطع امید از تهی چشمان عالم کرده ایم
کشت ما را چشم آب از چشمه غربال نیست

وقت آن درویش قانع خوش که از خوان نصیب
لقمه ای دارد که چشم شورش از دنبال نیست

مهر خاموشی است حجت بر مزاج مستقیم
رفتن تب را دلیلی بهتر از تبخال نیست

گفتگوی معرفت کم کن که اهل حال را
حجت ناطق به غیر از ترک قیل و قال نیست

بی نیاز از هاله باشد خوبی ماه تمام
ساق چون افتاد سیمین حاجت خلخال نیست

سعی در جمعیت دل کن کز این عبرت سرا
آنچه نتوان برد از اسباب با خود، مال نیست

دیده اهل هوس دایم بود در سیر و دور
نقطه را آسودگی در قرعه رمال نیست

مرکز پرگار سرگردانی بی منتهاست
هر سر بی حاصلی کز فکر زیر بال نیست

نیست صائب بر حریصان جمع سیم و زر گران
از گرانباری غباری بر دل حمال نیست
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۳۰۰

صبر بر زخم گرانسنگ ملامت سهل نیست
توتیا گشتن به زیر کوه طاقت سهل نیست

مور قانع یافت از دست سلیمان پایتخت
بر جگر دندان فشردن از قناعت سهل نیست

عشق عالمسوز را چون برق، آتش زیر پاست
ورنه زخم خار صحرای ملامت سهل نیست

خار این وادی شلاین تر ز خون ناحق است
از علایق، چیدن دامان رغبت سهل نیست

درد یعقوبی ندارد چشم خواب آلود ما
ورنه از کف دادن دامان فرصت سهل نیست

کم مدان تقصیر پیری را که در هنگام صبح
گر همه یک چشم باشد، خواب غفلت سهل نیست

من گرفتم سیل ناصاف مرا کردند صاف
خجلت ناصافی از دریای رحمت سهل نیست

بر تو از کوتاه بینی خون دل شد ناگوار
چشم اگر بر منعم افتد، هیچ نعمت سهل نیست

کوهکن از رشک خسرو جان شیرین را سپرد
عشق در هر دل که باشد، زخم غیرت سهل نیست

خوردن گندم برون انداخت آدم را ز خلد
تا بدانی پیش حق یک جو اطاعت سهل نیست

پرده منصور اگر صد چاک شد چون گل سزاست
دم زدن بی پرده از اسرار وحدت سهل نیست

کافر حربی است هر کس نیست راضی از قضا
صائب از قسمت چو نادان شکایت سهل نیست
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
صفحه  صفحه 130 از 718:  « پیشین  1  ...  129  130  131  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA