انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 197 از 718:  « پیشین  1  ...  196  197  198  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۹۶۳

بر طفل اشک خون جگر دست یافته است
در آب، رنگ چون به گهر دست یافته است؟

بتوان به حرف نرم دل سنگ آب کرد
شیر از ملایمت به شکر دست یافته است

زین طفل مشربان ز مکتب گریخته
آفت ز شش جهت به ثمر دست یافته است

سیری ز آب تیغ ندارد شهید ما
بر آب خضر تشنه جگر دست یافته است

افتادگی چرا نکند کس شعار خویش؟
زلف از فتادگی به کمر دست یافته است

خود را چسان به بوسه تسلی کنم ازو؟
موری به تنگهای شکر دست یافته است

در هم نریخته است اگر مهره نجوم
چون بدگهر به پاک گهر دست یافته است؟

امروز نیست دست جفای فلک دراز
دیری است تا بر اهل هنر دست یافته است

بی گریه ای مباش که شبنم به طرف باغ
بر گل ز فیض دیده تر دست یافته است

نبود عجب که خنده نو کیسگی زند
گل یک دو روز شد که به زر دست یافته است

فرهاد هم به کوه و کمر برده است راه
خسرو اگر به گنج گهر دست یافته است

خواهد شدن چو لاله بناگوش میکشان
از نوبهار تاک شرر دست یافته است

برگشته است همچو صدا بی اثر ز کوه
فریاد ما کجا به اثر دست یافته است؟

چون آب، موج می زند از جبهه صدف
کز پاک طینتی به گهر دست یافته است

بی سیلی و تپانچه کسی از دست می دهد؟
بر طفل شوخ چشم، پدر دست یافته است

صائب شکر به تنگ بود در کلام تو
کلک تو بر کدام شکر دست یافته است؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۹۶۴

این گردباد نیست که بالا گرفته است
از خود رمیده ای است که صحرا گرفته است

از کاسه سرنگونی فرهاد نسخه ای است
این ساغری که لاله حمرا گرفته است

مژگان به خون صید حرم تر نمی کند
صیاد پیشه ای که دل از ما گرفته است

دامن گره به دامن ساحل نمی زند
موجی که خو به شورش دریا گرفته است

از گریه زندگانی من تلخ گشته است
آب گهر طبیعت دریا گرفته است

این شکر چون کنیم که هر ذره خاک ما
از داغ عشق رنگ سویدا گرفته است

در زیر تیغ، قهقهه کبک می زند
چون کوه هر که دامن صحرا گرفته است

در بزم وصل، حسرت دیدار می کشد
آن را که شرم راه تماشا گرفته است

جز من که یار را به نگه صید کرده ام
بادام عنکبوت که عنقا گرفته است؟

ما را به شهر اگر نگذارد عاقلان
از دست ما که دامن صحرا گرفته است؟

بر خاک ما به جای الف تیغ می کشد
خصم سیه دلی که پی ما گرفته است

بیشی به ملک و مال و فزونی به جاه نیست
بیش آن کس است کاو کم دنیا گرفته است

آب تنور نوح علاجش نمی کند
این آتشی که در جگر ما گرفته است

دامن گره به دامن ریگ روان زده است
آن ساده دل که دامن دنیا گرفته است

صائب چنین که در پی رسم اوفتاده است
فرداست رنگ مردم دنیا گرفته است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۹۶۵

آتش به مغزم از می احمر گرفته است
این پنبه از فروغ گهر درگرفته است

آتش ز اشک در مژه تر گرفته است
این رشته از فروغ گهر در گرفته است
ن
خل خزان رسیده اگر نیستم، چرا
هر پاره از دلم ره دیگر گرفته است؟

دل در میان داغ جگرسوز گم شده است
این بحر را سیاهی عنبر گرفته است

دلها به جای نامه اعمال می پرند
آفاق، رنگ عرصه محشر گرفته است

تیغ تو غوطه در جگر آتشین زده است
ماهی نگر که خوی سمندر گرفته است

مژگان به هم نمی زند از آفتاب حشر
آیینه ای که عکس تو در بر گرفته است

صد پیرهن عرق نگه شرم کرده است
تا با تو آشنایی ما در گرفته است

تا آب زندگی دو قدم راه بیش نیست
آیینه پیش راه سکندر گرفته است

زان روی آتشین که دو عالم نقاب اوست
بر هر دلی که می نگرم در گرفته است

داغ است چرخ از دل پر آرزوی ما
از عود خام ما دل مجمر گرفته است

خونم که می شکافت به تن پوست چون انار
در تیغ او قرار چو جوهر گرفته است

صائب چراغ زندگی ماست بی فروغ
تا داغ، سایه از سر ما برگرفته است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۹۶۶

زلفش به هر دو دست عنانم گرفته است
ابروی او به پشت کمانم گرفته است

من چون هدف نمی روم از جای خویشتن
پیکان او عبث به زبانم گرفته است

چون از میان خلق نگیرم کناره ای؟
فکر کنار او به میانم گرفته است

آتش چگونه دست و گریبان شود به خار؟
عشق ستیزه خوی، چنانم گرفته است

صائب چو ابر گریه اگر می کنم رواست
آتش چو برق در رگ جانم گرفته است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۹۶۷

چشم قدح به جلوه مینای باده است
این شوخ چشم، قمری سرو پیاده است

داغ است لاله را به جگر، یا ز بیخودی
مجنون سری به دامن لیلی نهاده است

از زهر چشم، آب دهد تیغ سرو را
از جلوه تو هر که دل از دست داده است

در پای گل به خواب شدن نیست از ادب
در گلشنی که سرو به یک پا ستاده است

در دست ساقیان نبود سیر و دور ما
باد مراد کشتی ما زور باده است

رسوا شود ز ابر بهاران زمین شور
زاهد ز نقص خویش گریزان ز باده است

در خط عنبرین نرسد هیچ فتنه ای
زان فتنه ها که از شب زلف تو زاده است

داند صدف چه می کشد از روی تلخ بحر
هر کس ز احتیاج دهن را گشاده است

صائب غمین نمی شود از مرگ رفتگان
هر کس به خود قرار اقامت نداده است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۹۶۸

نقش و نگار دشمن دلهای ساده است
جوهر به چشم آینه موی زیاده است

گر دل شود گشاده ز گلزار خلق را
باغ و بهار ما دل و دست گشاده است

می گردد از غبار یتیمی عزیزتر
چون گوهر آن که از صدف پاک زاده است

داده است هر که تن به لگدکوب حادثات
چون راه سر به دامن منزل نهاده است

آن خال نیست زیر لب روح بخش او
کز داغ آب خضر سیاهی فتاده است

جز تیغ برق سیر گران لنگر تو نیست
آبی که تند می رود و ایستاده است

صائب مدام جان نگونش پر از می است
هر کس که چون حباب هوادار باده است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۹۶۹

تا چشم من به گوشه عزلت فتاده است
از دیده ام سراسر جنت فتاده است

داند که روح در تن خاکی چه می کشد
هر نازپروری که به غربت فتاده است

چون شمع آه می کشم از بهر خامشی
تا کار من به دست حمایت فتاده است

دیوار اگر فتد به سرش چتر دولت است
بر فرق هر که سایه منت فتاده است

داند که خار و خس چه ز گرداب می کشد
آن را که ره به حلقه صحبت فتاده است

از آسیای چرخ نشد نرم دانه ای
دنبال من چه سنگ ملامت فتاده است؟

اکنون که رعشه از کف من برده اختیار
دستم به فکر دامن فرصت فتاده است

دل را ز درد و داغ محبت شکیب نیست
در بحر بیکنار حقیقت فتاده است

با دیده ای که می شود از نور ذره آب
کارم به آفتاب قیامت فتاده است

چون از کنار دست نشویم که کشتیم
صائب به چارموجه کثرت فتاده است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۹۷۰

دل از هوس به زلف دو تا اوفتاده است
پرهیز را شکسته به جا اوفتاده است

گردید توتیای قلم استخوان، هنوز
سنگ ملامت از پی ما اوفتاده است

بر روی دست باد مرادست کشتیم
کارم ز ناخدا به خدا افتاده است

بر دوش دار از تن منصور سر ببین
آتش کجا، سپند کجا اوفتاده است

یک گل زمین ز سایه دولت شکفته نیست
گویا گره به بال هما اوفتاده است

صد بار بیش حاصل چین از میانه برد
زلفش کنون به فکر صبا اوفتاده است

صائب چگونه سر ز گریبان برآوریم؟
شغل سخن به گردش ما اوفتاده است

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۹۷۱

عشقم هنوز جای به گلخن نداده است
برقم هنوز بوسه به خرمن نداده است

در زلف باد دست، عبث بسته ایم دل
گوهر کسی به چنگ فلاخن نداده است

چون دست و پا زنم، که به رنگ شکسته ام
عشق غیور بال پریدن نداده است

فریاد ازین طبیب که با این هجوم درد
ما را به نبض رخصت جستن نداده است

بنمای یک مسیح که گردون تنگ چشم
آبش ز خشک چشمه سوزن نداده است

یک دل به من نما که ز دمسردی فلک
تن چون چراغ صبح به مردن نداده است

مردانه تن به سختی ایام داده ایم
در زیر سنگ، سه چنین تن نداده است

جمع است دل چو غنچه تصویر در برش
هر کس به خود قرار شکفتن نداده است

با تنگ گیری فلک سفله چون کنم؟
دل داده است و بخت شکفتن نداده است

فردا چگونه سر ز گریبان برآورد؟
آن را که بوسه تیغ به گردن نداده است

صائب چسان بلند کنم ناله از جگر؟
عشقم هنوز رخصت شیون نداده است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۹۷۲

روی شکفته شاهد جان فسرده است
آواز خنده شیون دلهای مرده است

دخل تو گر چه جز نفسی چند بیش نیست
خرجت ز کیسه نفس ناشمرده است

چون غنچه این بساط که بر خویش چیده ای
تا می کشی نفس همه را باد برده است

سیلاب را ز سایه زمین گیر می کند
کوه غمی که در دل من پا فشرده است

صائب چو موج از خطر بحر ایمن است
هر کس عنان به دست توکل سپرده است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 197 از 718:  « پیشین  1  ...  196  197  198  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA