غزل شماره ۲۰۲۴ دردست، صبح شیب، می خوشگوار چیست؟در پیری این سیاه درون این نگار چیست؟زیر پل شکسته نه جای اقامت استخم شد قدت ز بار گنه، انتظار چیست؟آخر به غیر موی سفید و دل سیاهحاصل ترا ز گردش لیل و نهار چیست؟در پرده حباب هوا نیست پایداردلبستگی به این نفس متسعار چیست؟با عمر خضر، فال تبسم ز غفلت استبا این حیات خنده زدن چون شرار چیست؟قد خمیده حلقه دروازه فناستایمن شدن ز حادثه روزگار چیست؟تابوت وار بر لب گورست پای توافتادن از شراب چو سنگ مزار چیست؟کم تلخیی ز عمر کشیدی درین دو روز؟صائب تلاش زندگی پایدار چیست؟
غزل شماره ۲۰۲۶ ای بوالفضول شکوه ز جور زمانه چیست؟ای اسب خام، سرکشی از تازیانه چیست؟چون هر چه می رسد به تو از کرده های توستجرم فلک کدام و گناه زمانه چیست؟در گلشنی که خرمن گل می رود به باددلبستگی به خار و خس آشیانه چیست؟ای خضر، غیر داغ عزیزان و دوستانحاصل ترا ز زندگی جاودانه چیست؟خاک مراد نیست به جز آستان عشقرفتن به طوف کعبه ازین آستانه چیست؟چون در میان کنار گرفتن میسرستاز حسرت کنار، غم بیکرانه چیست؟بس نیست رطل خواب گران، مستی ترا؟دیگر می صبوح و شراب شبانه چیست؟دام است ریشه دانه این پر فریب رااز خرمن سپهر تمنای دانه چیست؟پهلو به خاک تیره نهادی و از غرورنشناختی چو تیر هوایی نشانه چیستچشم تو فارغ است ز عرض نیاز مادر خواب ناز رفته چه داند فسانه چیست؟صائب مجو کدورت خاطر ز عارفانغیر از صفای وقت در آیینه خانه چیست؟
غزل شماره ۲۰۲۷ ای صبح، آه سرد تو در انتظار کیست؟زخم دو تیغه باز تو از ذوالفقار کیست؟آه تو پرده سوز و سرشک تو دلفروزجان تو زخمی که، دلت داغدار کیست؟چشم جهان ز پرتو او خیره می شودداغ جگر گداز تو از لاله زار کیست؟خون در رگ تو شیر ز مهر که می شود؟خمیازه تو بر قدح بی خمار کیستخورشید را زشوق تو در آتش است نعلچشم ستاره بار تو در انتظار کیست؟بر پشت نامه تو بود مهر آفتابتا روی نامه تو به سوی عذار کیست؟از انفعال، خون ز شفق می کنی عرقرخساره منیر تو تا شرمسار کیست؟خون می خوری و آینه را پاک می کنیتا سینه گشاد تو آیینه دار کیست؟شستی به اشک، سرمه شب را ز چشم خویشای آفتاب روی، دلت سوکوار کیست؟گردون ز نوشخند تو یک تنگ شکرستاین چاشنی ز کنج لب بوسه بار کیست؟نیلوفر سپهر ز آب تو تازه استشاخ گل تو تشنه لب جویبار کیست؟جان را نسیم لطف تو از هوش می برداین بوی روح بخش ز باغ و بهار کیست؟بی سکه رایج است زر آفتاب تواین نقد خوش عیار ز دارالعیار کیست؟تیغ و سپر نمی کنی از خویشتن جدااندیشه ات ز غمزه مردم شکار کیست؟در وصف صبح، این سخنان چو آفتابجز کلک صائب از قلم مشکبار کیست؟
غزل شماره ۲۰۲۸ این آهوی رمیده ز مردم، نگاه کیست؟این فتنه پیشخدمت چشم سیاه کیست؟با شمع آفتاب چه می جوید آسمان؟شب تا به روز، دیده اجم به راه کیست؟در آتش است نعل مه نو ز آفتابتا نعل آفتاب در آتش ز ماه کیست؟بیش است از پیاله خورشید، این شرابمستانه جلوه های فلک از نگاه کیست؟تخم امید، روی زمین را گرفته استتا روی گرم برق، نصیب گیاه کیست؟شور قیامت از دل مرغان بلند شدتا شاخ گل، نمونه طرف کلاه کیست؟گردون به گرد دیده ما می کند طوافتا این سیاه خانه، شبستان ماه کیست؟خود را نکرد جمع فلک با هزار چشمخرمن به باد داده برق نگاه کیست؟ای کوه طور، گردن دعوی مکن بلندآخر دل شکسته ما جلوه گاه کیست؟معمور شد ز لطف تو هر ملک دل که بودصائب خراب کرده چشم سیاه کیست؟
غزل شماره ۲۰۲۹ خلقند جمله آلت شطرنج، زنده کیست؟هر کس که هست باخته اینجا برنده کیست؟از حیرت است در جگر سنگ پای منهر دم مرا به عالم دیگر برنده کیست؟در غور قطره ای نتواند رسید فکردر بحر بیکنار حقیقت رسنده کیست؟بر سنگ خاره نیست روان حکم آدمیاز سنگ، آبهای روان را کشنده کیست؟این رهروان که روی زمین را گرفته اندخرج رهند، راه به منزل برنده کیست؟از حیرتند سنگ نشان سالکان راهغیر از دل گداخته اینجا رونده کیست؟از همت است هر که به هر جا رسیده استبی بال پر به عالم بالا پرنده کیست؟گر آفتاب عشق کشد روی در نقاباین میوه های خام جهان را پزنده کیست؟خالیست دست هر که به این نشأه آمده استدست تهی است بهر گرفتن، دهنده کیست؟فریاد چون سپند به جایی نمی رسداز بحر آتشین حوادث، جهنده کیست؟این سرو قامتان که درین سبز گلشنندتیغ کشیده اند سراسر، کشنده کیست؟امروز غیر طبع سخن آفرین توصائب به داد لفظ و معانی رسنده کیست؟
غزل شماره ۲۰۳۰ چشمم به دستگیری لطف جیب نیستنبضم رهین منت دست طبیب نیستدر بحر فکر از سر اخلاص می رومباشد یتیم اگر گهر من غریب نیستمقراض می کنیم به یک حرف زلف بحثرعناست سرو اگر چه، ولی جامه زیب نیستدر شمع بین که چون سرش افتاد زیر پایک پله فراز جهان بی نشیب نیستصد بوسه از لب تو لب جام می گرفتیک بوسه قسمت لب این بی نصیب نیستدست و بغل به خرمن گل رفته ایم ماچون خرمن سرین تو آغوش زیب نیستدل می برد ز کف در و دیوار خانه اتگلمیخ آستان تو بی عندلیب نیستصائب نمی زند نمکی بر جراحتمحسنی که همچو دانه آدم فریب نیست)
غزل شماره ۲۰۳۱ از ششدر جهات، امید نجات نیستدربند روزگار، نجات از جهات نیستطفلان مهد خاک ز شیرند بی نصیباین گاهواره گویی از این امهات نیستچون بید هر که تلخی بی حاصلی کشیدانجام کار، قسمت او جز نبات نیستاز گل به آفتاب جدایی نمی کنیمچون شبنم آشنایی ما بی ثبات نیستجانها ز خط پشت لب یار تازه شداین لطف با سیاهی آب حیات نیستبلبل عبث به خرده گل چشم دوخته استبر هر زری که سال نگردد زکات نیستچشم از جهان بپوش که رخسار زشت رامشاطه ای به از عدم التفات نیستاز اعتبار دهر کناری گرفته استصائب حریف دشمنی کاینات نیست
غزل شماره ۲۰۳۲ این بنای عالم خاک از شکست نیستپستی عمارتی است که آن را نشست نیستاز برگریز مردم بی برگ ایمنندرنگ شکسته را خطری از شکست نیستپرواز می کند به پر و بال آفتابگلهای اعتبار جهان رنگ بست نیستاز عمر رفته حاصل من آه حسرت استجز زنگ از شمردن این زر به دست نیستپست است بر تو طارم گردون ز سرکشیگر سر به جیب خودکشی این سقف پست نیستنتوان عنان عمر به تعبیر تن گرفتسیلاب را ملاحظه از کوچه بست نیستچشمش بود چو جام به دست سبو مدامصائب کسی که مست شراب الست نیست
غزل شماره ۲۰۳۳ جان رمیده را به جهان بازگشت نیستدست بریده را به دهان بازگشت نیستشبنم دو بار بازی بستان نمی خورددل را به رنگ و بوی جهان بازگشت نیستاز اشک و آه خویش ندیدم نتیجه ایدر طالع شرار و دخان بازگشت نیستدل چون ز دست رفت نیاید به جای خویشیاقوت را به سینه کان بازگشت نیستهر رقعه ای که می کنم انشا به آن نگاردر طالعش چو برگ خزان بازگشت نیستپای به خواب رفته ما را چو پای خمدیگر به خاک کوی مغان بازگشت نیستافکنده سپهر نگردد دگر بلندتیر شهاب را به کمان بازگشت نیستجستیم از کشاکش چرخ از شکستگیتیر شکسته را به کمان بازگشت نیستمرغ ز دام جسته نیفتد دگر به دامصائب مرا به ملک جهان بازگشت نیست
غزل شماره ۲۰۳۴ می سنگ اگر زند به ایاغم شگفت نیستگر بوی گل خورد به دماغم شگفت نیستسودای زلف ریشه به مغزم دوانده استخون مشک اگر شود به دماغم شگفت نیستپروانه داغ گرمی هنگامه من استدامن اگر زند به چراغم شگفت نیستاز کاوکاو ناخن الماس اگر جهدبرق از سیاه خانه داغم شگفت نیستبا عندلیب هم سبق ناله بوده امدلتنگ اگر ز صحبت زاغم شگفت نیستصائب ز سوز سینه آتش فشان اگرآتش چکد ز پنبه داغم شگفت نیست