انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 207 از 718:  « پیشین  1  ...  206  207  208  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۰۶۵

سر رشته امید ز رحمت گسسته نیست
تا لب گشاده است در توبه بسته نیست

گر محتسب شکست خم میفروش را
دست دعای باده پرستان شکسته نیست

نتوان مرا دگر به فسون رام خویش کرد
مرغ ز دام جسته من چشم بسته است

چون نوبت نگاه رسد خسته می شود
چشمت که در شکستن دل هیچ خسته نیست

بنمای یوسفی که درین قحط سال عشق
بر چهره اش غبار کسادی نشسته نیست

مویی دم ز فکر دهان و میان او
هر چند در تصور او هیچ بسته نیست

آنجا که برق غیرت عشق است نامه سوز
هر قاصدی که پی نکنی، پی خجسته نیست

صائب برو به کوی خرابات فرش شو
کانجا به غیر توبه کسی دلشکسته نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۰۶۶

مقبول نیست طاعت هر کس شکسته نیست
استاده را ثواب نماز نشسته نیست

چون سرو اگر چه ریشه من در ته گل است
پیوند من ز عالم بالا گسسته نیست

دایم به یک قرار بود بیقراریم
بیطاقتی سپند مرا جسته جسته نیست

با قامت دو تا نتوان خواب امن کرد
آسودگی به سایه طاق شکسته نیست

از قدر حاجت است توقع ترا یاد
ورنه در کریم به محتاج بسته نیست

بیهوده لب به خنده چرا باز می کنی؟
گر دل چو مغز پسته ترا زنگ بسته نیست

پرگار دایرست اگر نقطه پا به جاست
من گر شکسته ام سخنم پا شکسته نیست

روی گشاده از سخن سخت ایمن است
آسوده از زدن بود آن در که بسته نیست

کامل عیار نیست چو گوهر درین محیط
بر روی هر که گرد یتیمی نشسته است

اسباب تفرقه است پریشانی حواس
چون رشته دل مبند به هر گل که دسته نیست

گردد ز غمگسار سبک کوه درد و غم
شمعی به از طبیب به بالین خسته نیست

دایم چو سبزه ته سنگ است در عذاب
صائب کسی که از خودی خویش رسته نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۰۶۷

محوم چنان که در دل تنگم اراده نیست
در شیشه ام ز جوش پری جای باده نیست

از خود سفر کنم به امید کدام راه؟
جز موجه سراب درین دشت جاده نیست

بالاترست از حرکت رتبه سکون
آب روان به صافی آب ستاده نیست

دل ساده کن ز نقش که در روز بازخواست
پروانه نجات به جز لوح ساده نیست

پیشانی گشاده ز آفات ایمن است
چون شیشه جام را خطر از جوش باده نیست

در تنگنای بیضه پر و بال عاجزست
در زیر آسمان دل و دست گشاده نیست

در وصل از فراق چه داند چه می کشم
هر کس که در وطن به غریبی فتاده نیست

راضی شدن به پایه دون پست فطرتی است
هر کس به خر سوار نگردد، پیاده نیست

صائب به قدر سوز جگر آب اگر دهند
بحر محیط از دهن ما زیاده نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۰۶۸

از حسن خلق رتبه همت زیاده نیست
دست و دل گشاده چو روی گشاده نیست

فیض فتادگان بود از ایستاده بیش
سنگ نشان به راهنمایی چو جاده نیست

چون وا نمی کنی گرهی، خود گره مشو
ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست

چون طفل نوسوار به میدان اختیار
دارم عنان به دست و به دستم اراده نیست

هر چند کوه قاف بود لقمه ای بزرگ
عنقا اگر شوی ز دهانت زیاد نیست

چرخ است زیر ران ز دنیا گذشتگان
عیسی اگر پیاده شد از خر، پیاده نیست

صائب در آن سری که بود همت بلند
گر می شود به خاک برابر، فتاده نیست

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۰۶۹

تا آدمی خمش نشود برگزیده نیست
صهبا ز جوش تا ننشیند رسیده نیست

تمکین ز چار موجه طمع داشتن خطاست
در قلزمی که آب گهر آرمیده نیست

هر کس نظر به عیب کسان از هنر کند
در پیش صاحبان نظر پاک دیده نیست

بیهوده دست بر دل من می نهد طبیب
لنگر حریف کشتی طوفان رسیده نیست

آواز نیست پای به دامن کشیده را
هر کس که از وصول زند دم رسیده نیست

مشغول جمع کردن تیر فکنده است
پشت فلک ز راه تواضع خمیده نیست

مگشای لب به خنده و کوتاه دار دست
در عالمی که دست و لب ناگزیده نیست

پیوسته در کشاکش خار علایق است
چون سرو دامنی که درین باغ چیده نیست

صائب بود ز درد خطا صاف فکر من
در جام من به غیر شراب چکیده نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۰۷۰

ماتم سرای خاک مقام نظاره نیست
اینجا گلی بغیر گریبان پاره نیست

در زیر تیغ حادثه پر دست و پا مزن
کاین درد را به جز سر تسلیم چاره نیست

از زاهدان خشک مجو پیچ و تاب عشق
ابروی قبله را خبری از اشاره نیست

ما درد را به داغ مداوا نموده ایم
بیچاره در قلمرو ما غیر چاره نیست

ما را ز دور چرخ مترسان که گوش ما
در حلقه تصرف این گوشواره نیست

دل نیست گوهری که به کس رایگان دهند
در یتیم، مهره هر گاهواره نیست

در لافگاه عشق که افتادگی است باب
هر کس ز خود پیاده نگردد، سواره نیست

خضر مسافران توکل عزیمت است
سیل بهار همسفر استخاره نیست

در چشمه سار باده اگر شستشو دهی
هر پاره دل تو کم از ماهپاره نیست

در تنگنای دل نگریزد، کجا رود؟
صائب حریف دیده شور ستاره نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۰۷۱

دور قمر چو گردش چشم پیاله نیست
با کودکی نشاط شراب دو ساله نیست

حسن برشته ای که نگه را کند کباب
امروز در بساط چمن غیر لاله نیست

هر کس به شاهدی است درین بزم هم شراب
ما را بغیر شیشه کسی هم پیاله نیست

در آتش است نعل سفر حسن شوخ را
مه در کنار هاله در آغوش هاله نیست

از وحشت است بستر ما کام اژدها
ما را شبی که دختر رز در حباله نیست

خشک است اگر چه دیده ما دل ز خون پرست
در شیشه هست باده اگر در پیاله نیست

نسبت به اهل درد، کبابی است خامسوز
در باغ اگر چه سوخته جانی چو لاله نیست

هر ذره از جمال تو فردست و بی مثال
در مصحف تو نام خدا جز جلاله نیست

صائب مرا خرد نتواند مرید ساخت
پیری مرا بغیر می دیر ساله نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۰۷۲

یک آفریده از ته دل شادمانه نیست
فرقی میان پیر و جوان زمانه نیست

خاری که در دلم نخلد چون زبان مار
در آشیانه من بی آب و دانه نیست

خمیازه نشاط بود خنده اش چو صبح
آن را که در جگر نفس بیغمانه نیست

بر هر که می فتد نظرم، دلشکسته است
یک شیشه درست درین شیشه خانه نیست

باغ و بهار ما جگر داغدار ماست
در برگریز، بلبل ما بی ترانه نیست

یارب که چشم کرد من دردمند را؟
کز دیده کاروان سرشکم روانه نیست

ره گم ز تازیانه کند اسب راهوار
در بزم باده حاجت چنگ و چغانه نیست

از بهر حفظ، سیم و زر بی ثبات را
بهتر ز دست و دامن سایل خزانه نیست

بیهوده سیر و دور به گرد جهان زند
پرگار را بغیر دل خویش دانه نیست

افتاده ای تو در غلط از کثرت مثال
یک عکس بیش در همه آیینه خانه نیست

صائب بغیر نام، چو عنقا درین جهان
چیزی دگر ز هستی من در میانه نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۰۷۳

ما را زبان شکوه ز جور زمانه نیست
یاقوت وار آتش ما را زبانه نیست

با قد خم کسی که شود غافل از خدا
در خانه کمان، نظرش بر شانه نیست

افغان که ناله من برگشته بخت را
در گوش خوابناک تو ره چون فسانه نیست

حسن تو منتهی شده و صبر من تمام
تنگ است وقت ما و تو، جای بهانه نیست

گر جرم من ز ریگ روان است بیشتر
شکر خدا که رحمت حق را کرانه نیست

چون چشم وا کنم، که به وحشی غزال من
مد نگاه گرم، کم از تازیانه نیست

شرب مدام، زندگی جاودان بود
آب حیات، غیر شراب شبانه نیست

از موج، تازیانه گلگون می بس است
حاجت به ساز کردن چنگ و چغانه نیست

افسردگی زم و زمان را گرفته است
فرقی میان پیر و جوان زمانه نیست

قانع به خاکساریم از اوج اعتبار
صائب به صدر، چشم من از آستانه نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۰۷۴

از شرم اگر چه روی تو چندین نقاب داشت
هر ذره از فروغ تو چشم پر آب داشت

رفتی به سیر گلشن و از شرم آب شد
هر گل که باغبان ز برای گلاب داشت

دود قیامت از دل آتش بلند کرد
خونابه ای که در دل گرم این کباب داشت

می خواست زین خرابه به جای خراج، گنج
فرمانروای عشق که ما را خراب داشت

در گلشنی که بلبل ما شد سیه گلیم
هر غنچه در نقاب، گل آفتاب داشت

مجنون به ریگ بادیه غم های خود شمرد
یاد زمانه ای که غم دل حساب داشت

زان آتشی که در دل من عشق برفروخت
هر موی من چو موی میان پیچ و تاب داشت

از ورطه ای که کشتی ما بر کنار رفت
دریا خطر ز گردش چشم حباب داشت

صائب ز ما دگر سخن خونچکان مجوی
تا خام بود، گریه خونین کباب داشت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 207 از 718:  « پیشین  1  ...  206  207  208  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA