انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 456 از 718:  « پیشین  1  ...  455  456  457  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۵۷۸

تخم مهری گر به دلها می فشاند روزگار
دانه از بهر درودن می دماند روزگار

برد چون خورشید هرکس رابه اوج اعتبار
بر زمین چون سایه آخر می کشاند روزگار

از سگ دیوانه نتوان آشنایی چشم داشت
زخم دندانی به هرکس می رساند روزگار

تا دل مغرور من جایی نمی گیرد قرار
گر به سهو از چهره ام گردن فشاند روزگار

از تو باشد گر همه روی زمین، از خودمدان
کانچه داد امروز، فردا می ستاند روزگار

می کند استاده دار عبرتی هم بردرش
هر که رابر کرسی زر می نشاند روزگار

با کمال بی حیایی، همچو شرم آلودگان
می دهد رنگی و رنگی می ستاند روزگار

دستگیری می کند بهر فکندن خلق را
نخل از بهر بریدن می نشاند روزگار

صائب لب تشنه راعمری است چون موج سراب
بر امید آب هر سو می دواند روزگار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۵۷۹

می شود رنگین تر آن لعل سخنگودر خمار
می توان گل چید از خمیازه او در خمار

افتادن ز چشمش مستی دنباله دار
گر ببیند چشم او را چشم آهو در خمار

در سرمستی چه خواهد کرد با نظارگی
تیر مژگانی که می گردد ترازو در خمار

ابر چون بی آب شد بر قلب دریامی زند
می شود خونخوارتر آن چشم جادو در خمار

می توان کردن در آتش سیر گلزار خلیل
ز انقلاب رنگ بر رخساره او در خمار

بی شراب لاله رنگ از عیش تلخ من مپرس
برتنم انگشت زنهاری است هرمو در خمار

سرو با آن تازه رویی، می کند در دیده ام
جلوه مینای خالی بر لب جو در خمار

بر دلم بار دو عالم نیست در مستی گران
بردماغ من گرانی می کند بو در خمار

باز می ریزد می خونگرم رنگ آشتی
با حریفان می کنم هر چند یکرو در خمار

گر به پهلو دیگران رفتند راه کعبه را
من ره میخانه را رفتم به پهلو درخمار

در سر مستی بود ابروی ماه عید تیغ
برسرم شمشیر خونریزست ابرو درخمار

جلوه زهر هلاهل می کند در آب تیغ
سبزه سیراب بر طرف لب جو در خمار

در تلافی کاسه زانو شود جام جمش
هر که یک چندی گذاردسربه زانو در خمار

جام چون خالی شد ازمی ،خشک می آید به چشم
می چکد صائب می ازلعل لب او در خمار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۵۸۰

تا تو ای سرو روان از باغ بیرون رفته ای
می تراود ناله از هر غنچه ای منقاروار

پیش ارباب بصیرت چشم خواب آلوده ای است
گر به ظاهر دولت دنیا بود بیداروار

عشرتم راگریه خونین بود در آستین
بوی خون گل می کند ازخنده ام سوفاروار

می توان دانست گنجی هست درویرانه اش
هر که می دزدد زمردم خویش راعیاروار

زنده کن دل را به نور عشق، بر افلاک رو
ورنه خرج کرکسان خواهی شدن مرداروار

نیست صائب درمحبت پیچ وتاب من عبث
حلقه بر در می زنم گنج گهر را ماروار

سر نمی پیچم ز خار سرزنش دیواروار
تیغ را جا بر سر خود می دهم کهساروار

بر نمی دارد ترا از خاک بوی پیرهن
تا نسازی ازگرستن چشم خود دستاروار

چون سلیمانی است هر لخت از دل صد پاره ام
بس که پیچیده است دردل آه من زناروار

با کمال خرده بینی نقطه خالش مرا
کرد در سر گشتگی ثابت قدم پرگاروار

طوطی شیرین زبانم لیک آن آیینه رو
می شمارد سبزه بیگانه ام زنگاروار

برگ عیشم چون خزان پا در رکاب رحلت است
یک دهن افزون نباشد خنده ام گلزاروار

گر چه نیل چشم زخمم شاهدان باغ را
می زنند آتش به جان ناتوانم خاروار

تا میسر می شود، کردارخود پوشیده دار
تانیفتی دردهان مردمان گفتاروار

میل عقبی کن زدنیا، کآدم خاکی نهاد
می فتد، مایل به هر جانب شود، دیواروار

بس که کردم سازگاری، غم به آن سنگین دلی
می کند اکنون پرستاری مراغمخواروار

گر نپیچم یک زمان بر خود، پریشان می شوم
می کند شیرازه، پیچیدن مراطوماروار

بی تو گر بالین من سازند از زانوی حور
می کنم تغییر بالین هر زمان بیماروار

می شود مهر لب اظهار من شرم حضور
ورنه دارم شکوه ها درآستین طوماروار

پیش ازین اغیاردر چشمم نمود یارداشت
این زمان ازیار وحشت می کنم اغیاروار

ذره ای از حسن عالمگیر او بی بهره نیست
از درو دیوار لذت می برم دیداروار

رشته عمرش ز پیچ وتاب می گردد گره
هر که با موی میان دارد سری زناروار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۵۸۱

از فروغ لاله آتش زیر پاداردبهار
چون گل رعنا خزان رادر قفا دارد بهار

باکمال آشنایی می رمد بیگانه وار
گوییا بویی ازان نا آشنادارد بهار

گوش گل از شبنم غفلت گران گردیده است
ورنه در هر پرده ای چندین نوادارد بهار

گر چه گوهر می فشاند در کنار خار و خس
جبهه ای دایم تر از شرم سخا دارد بهار

سبحه دور افکن درین موسم، که سنگ تفرقه است
جام پیش آور که چشم رونمادارد بهار

خاکیان را از شکر خواب عدم بیدار کرد
سرخط جان بخشی از صبح جزا دارد بهار

درد و صاف عالم امکان به هم آمیخته است
آبها نا صاف باشد تاصفا دارد بهار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۵۸۲

از فروغ لاله آتش زیر پا دارد بهار
چون گل رعنا خزان را در قفا دارد بهار

چشم تا وا کرده ای چون شبنم گل رفته است
در رکاب زرنگار برق، پا دارد بهار

غنچه های تنگ میدان را مقام جلوه نیست
ورنه چندین جلوه چون باد صبا دارد بهار

زاهدان خشک را گوش زبان فهمی کرست
ورنه ازآن بی نشان پیغامها دارد بهار

چشم ظاهر بین چو شبنم نگذرد از رنگ و بو
دیده دل باز کن بنگر چها دارد بهار

عشق را پوشیده نتوان داشتن
خار در پیراهن (از) نشو و نما دارد بهار

چشم اگر گردد سفید از گریه، خون دل مخور
چون نسیم مصر با خود توتیا دارد بهار

می کند در هر مزاجی کار دیگر چون شراب
زاهد میخواره را سر در هوا دارد بهار

جوش حسن لاله و گل نیست بیش از هفته ای
حسن (روز)افزون مشرب را کجا دارد بهار؟

پرده از پوشیده رویان تجلی باز کرد
طرفه دستی بر گریبان حیادارد بهار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۵۸۳

از دل پرخون بلبل کی خبردارد بهار؟
هر طرف چون لاله صد خونین جگر دارد بهار

شاهدان غیب رابی پرده جولان می دهد
منت بسیاربراهل نظر داردبهار

مستی غفلت حجاب نشأه بیگانه است
ورنه بیش از باده در دلها اثر داردبهار

از قماش پیرهن غافل ز یوسف گشته اند
شکوه هااز مردم کوته نظر دارد بهار

خواب آسایش کجا آید به چشم شبنمش ؟
همچو بوی گل عزیزی د رسفر داردبهار

از سرشک ابروآه برق وهای وهوی رعد
می توان دانست شوری در جگر داردبهار

رنگ و بورا دام اطفال تماشا کرده است
ورنه صد دام تماشای دگر داردبهار

از عزیزیهای شبنم می تراود درچمن
گوشه چشمی که بااهل نظر داردبهار

از برای موشکافان دررگ هر سنبلی
معنیی پیچیده چون موی کمر دارد بهار

هر زبان سبزه او ترجمان دیگرست
ازضمیر خاکیان یکسر خبر داردبهار

ناله بلبل کجا از خواب بیدارش کند؟
بالش نرمی که از گل زیر سردارد بهار

بس که می بالد زشوق عالم بالا به خود
خاک رانزدیک شد از جای برداردبهار

می کند از طوق قمری حلقه نام سرورا
قد موزون که راتا درنظر داردبهار

عشق دردلهای سنگین شور دیگر می کند
جلوه مستانه درکوه وکمر داردبهار

قاصد مکتوب ما صائب همان مکتوب ماست
از شکوفه نامه های نامه برداردبهار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۵۸۴

از خرام ناز منت بر زمین داردبهار
هر طرف صد خرمن گل خوشه چین داردبهار

تختش از بادست وچتراز ابرولشکر ازپری
اسم اعظم چون سلیمان برنگین داردبهار

یک نفس یک جا ز شوخیها نمی گیرد قرار
طرفه گلگونها زگل در زیرزین دارد بهار

می تواند یک نفس تسخیر کرد آفاق را
صبح اقبالی چو شاخ یاسمین داردبهار

نامه ای سربسته از هر غنچه نشکفته ای
از برای بلبلان در آستین داردبهار

ازدل ودین می کند بی برگ هر کس راکه یافت
دست تاراج خزان درآستین داردبهار

خنده های دلگشا صائب بود در سینه اش
گربه ظاهر برجبین از غنچه چین داردبهار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۵۸۵

سنبل او می خرامد دست بر دوش بهار
تاکند در وقت فرصت حلقه درگوش بهار

از نگاه اولینم چشم او دیوانه کرد
نشأه جام نخستین است سر جوش بهار

در چمن تا قامت موزون او پیدا نشد
در کشاکش بود از خمیازه آغوش بهار

کی توانستی ز شور عندلیبان خواب کرد؟
از شکوفه گر نبودی پنبه در گوش بهار

خط دمید و همچنان رنگینی حسنش به جاست
درخزان ننشست این گلزار از جوش بهار

صائب از چندین هزاران خرمن امید خلق
دانه بی حاصلی باشد فراموش بهار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۵۸۶

کوه سنگین را سبک جولان کند جام بهار
پر برآرد لنگر تمکین درایام بهار

خنده شادی نمی دارد دوامی همچو برق
طی به لب وا کردنی می گردد ایام بهار

نعل ابر نوبهاران است در آتش ز برق
جام می رابرزمین مگذار هنگام بهار

می شود در جلوه ای کوتاه چون مد شهاب
دل منه چون غافلان بر طول ایام بهار

تا چو شبنم ازسحر خیزی است روشن دیده ات
آب ده چشم خود از رخسار گلفام بهار

چون شکوفه پنبه غفلت برون آور ز گوش
تا شوی صاحب ثمراز لطف پیغام بهار

پرده غفلت اگر برداری از پیش نظر
خوش تماشاهای رنگین است در دام بهار

طاق ابروی بهاران است از قوس قزح
از رگ ابرست زلف عنبرین فام بهار

همچو طوق قمریان هرکس سراپا چشم شد
گل تواند چید از سرو گل اندام بهار

دانه مارا سموم ناامیدی سوخته است
ورنه کوتاهی ندارد مد انعام بهار

در حریم کعبه هر ناشسته رو را بار نیست
تازه در هر جام می کن غسل احرام بهار

را کند بیدار چون اصحاب کهف
از سحاب گوهرافشان رحمت عام بهار

خنده بیدردی بود چون صبح باموی سفید
از شکفتن کام دل بردار هنگام بهار

باده روشن علاج ظلمت غم می کند
از هلال جام، صبح عید کن شام بهار

چیست نقد جان کزان جان جهان داری دریغ؟
با رخ خندان چو گل تسلیم کن وام بهار

چون گل رعنا شود طی در ورق گرداندنی
در جهان بیوفا آغاز و انجام بهار

تخم امید جهانی تشنه جولان اوست
تاکه راز خاک بردارد دلارام بهار

ابرهای تیره بی می می کند دل را سیاه
باده روشن به دست آور در ایام بهار

خار و گل در پله میزان تردستان یکی است
چون کنم قطع امید از رحمت عام بهار؟

نامداری چشم اگر داری، سخاوت پیشه کن
کز ره ریزش بلند آوازه شدنام بهار

ز انقطاع فیض، کوته گردد ایام خزان
هست روزافزون ز راه فیض، ایام بهار

بر مجاور عزت مهمان غیبی واجب است
سعی کن زنهاردر تعظیم واکرام بهار

از رخ چون آفتاب گل نظر را آب ده
تا نگردیده است غایب از لب بام بهار

چشم پوشیدن ز پاس وقت صائب مشکل است
خواب بلبل کی شود سنگین در ایام بهار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۵۸۷

بوی گل می آیداز چاک گریبان بهار
تا ز تیغ کیست این زخم نمایان بهار

می توان دانست داغ آتشین رخساره ای است
زآتشی کز لاله افتاده است در جان بهار

بهر ایمان باختن هر شبنم گل چشمکی است
دین کجا ماند بجا در کافرستان بهار

کی برآید بوی گل ازعهده خرج نسیم ؟
زود خواهد رفت هوش مابه جولان بهار

از نسیم اولم چون گل گریبان چاک کرد
تا چه گلها بشکفد دیگر ز احسان بهار

تازه رویان توکل فارغند ازفکر رزق
کی شود خالی زبرگ عیش، دامان بهار؟

در فضای سینه ام پر درپر هم بافته است
آه اشک آلود چون ابر پریشان بهار

هست صائب چشم اشک آلود ابر تلخروی
در حقیقت چشم زخم روی خندان بهار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 456 از 718:  « پیشین  1  ...  455  456  457  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA